چندي قبل بود كه اسكلتي باستاني ضمن حفاري شركت آبفا در خيابان مولوي تهران پيدا شد كه عمر آن به هفت هزار سال مي رسيد و به عمر اين شهر اعتبار بخشيد و افتخار آباداني آن را از كف شاه طهماسب وكريم خان و آغا محمد خان بدر آورد. بعدا معلوم شداين اسكلت متعلق به بانوي جواني است که حلقه ي انگشتري هم به دست داشت. كتف اين بانو شكسته ومرگ او احتمالا بر اثر عفونت استخوان اتفاق مي افتد. چهره اي بانو را توانستند با اسكن جمجمه ي او باز سازي كنند.هميشه با ديدن گورها واسكلت هاي باستاني به اين فكرمي روم كه مادران و پدران من در دويست، پانصد، يا هزار سال قبل كه بوده اند و چه روزگاري را از سر گذرانده اند؟ آيا گرفتار همان مصائب، دغدغه ها و نگرانيهايي مشابه آنچه ما شاهدش هستيم بوده اند؟
يقينا تهران هفت هزار سال قبل با كم آبي وگراني وقطع برق و دود و مسايل اجتماعي واقتصادي روبرو نبوده، اما نداري، گرسنگي، بي فردايي، مرگ فرزند و سر و همسر چه؟ اينها كه سرنوشت هميشگي مادران اين ملك است. اين بانو چه اميدهايي داشته؟ چه رنجهايي كشيده ودست آخر زخم كدام تيغ وتبر بر شانه اش نشسته و اميدها را بر باد داده؟ آدميزاد به رغم جوهره ي بقا،دربرابر بادهاي بلاخيز زمان شكننده است و بي پناه وسرانجام اجل ما را خواهد برد. با همه ی اینها کاش از پس صد هزار سال از دل خاک…
✍رضا جولایی
@Chelsalegi
يقينا تهران هفت هزار سال قبل با كم آبي وگراني وقطع برق و دود و مسايل اجتماعي واقتصادي روبرو نبوده، اما نداري، گرسنگي، بي فردايي، مرگ فرزند و سر و همسر چه؟ اينها كه سرنوشت هميشگي مادران اين ملك است. اين بانو چه اميدهايي داشته؟ چه رنجهايي كشيده ودست آخر زخم كدام تيغ وتبر بر شانه اش نشسته و اميدها را بر باد داده؟ آدميزاد به رغم جوهره ي بقا،دربرابر بادهاي بلاخيز زمان شكننده است و بي پناه وسرانجام اجل ما را خواهد برد. با همه ی اینها کاش از پس صد هزار سال از دل خاک…
✍رضا جولایی
@Chelsalegi
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حکایت این روزهای نوشته های اینترنتی اینه که همه عقیده دارن ما نسل سوخته ایم!
دهه نودی میگه حرف نزن ما نسل سوخته ایم
دهه هشتادی میگه تو چی میگی ما نسل سوخته ایم
دهه هفتادی میگه زر نزن بابا ما نسل سوخته ایم
دهه شصتی میگه خفه شین ما نسل سوخته ایم
دهه پنجاهی میگه غلط کردین ما نسل سوخته ایم
خلاصه ما نسل های سوخته ایم...
@Chelsalegi
دهه نودی میگه حرف نزن ما نسل سوخته ایم
دهه هشتادی میگه تو چی میگی ما نسل سوخته ایم
دهه هفتادی میگه زر نزن بابا ما نسل سوخته ایم
دهه شصتی میگه خفه شین ما نسل سوخته ایم
دهه پنجاهی میگه غلط کردین ما نسل سوخته ایم
خلاصه ما نسل های سوخته ایم...
@Chelsalegi
همین دهه هفتاد، هشتادی که ریز میدیدید باعث شدند رضایی چروکهایش را بوتاکس کند، جلیلی پینه روی پیشانی را با موهایش پنهان کند، همتی بگوید گشت ارشاد بد است، رئیسی مخالف فیلترینگ شود، مهرعلیزاده از محیط زیستیها بگوید، قاضیزاده مخالف سربازی اجباری باشد و زاکانی حامی حریم خصوصی!
✍حسین دهباشی
@Chelsalegi
✍حسین دهباشی
@Chelsalegi
بیشترین سهم افزایش جغرافیای زبان فارسی در ایران را ترکان بر عهده داشتند. بزرگترین اثر نظم فارسی یعنی شاهنامه و بزرگترین اثر نثر تاریخی فارسی یعنی تاریخ بیهقی در دوره حکومت فرزندان آلپتکین به رشته تحریر درآمد. همانگونه که دوره فرزندان سلجوق آثاری چون سیاستنامه و رباعیات خیام و خمسه نظامی و آثار سنایی و خاقانی و باباطاهر و عین القضات همدانی به رشته تحریر درآمد. اتسز و تکش خوارزمشاهی را تاریخ، ترکانی ستیزه جو و ایران ستیز دانسته اما همه ماجرای جلال الدین خوارزمشاه و رود سند را خوانده اید ! همانگونه که غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان پاسداران و خوان گستران زبان پارسی بودند، بعدها هم نوادگان چنگیز و تیمور، بر این که تصحیح کدامشان از شاهنامه بهتر است می جنگیدند.
ترکان بودند که زبان پارسی را به هند و آناتولی بردند آن گونه که شاهان گورکانی هند و سلاطین و خلفای عثمانی، خود شاعران چیره دستی در زبان فارسی بودند و دیوان سلطان سلیم و سلطان سلیمان عثمانی گواهی بر این مدعاست. حتی اگر مردم آذربایجان ترک باشند، جایی برای دخیل بستن این سیاستمداران گسل ساز و موج سوار نمی گذارند. همان گونه که مردم خردمند آذربایجان، دو سده پیش از لزوم حکومت قانون برای ایران سخن گفتند و شاهان قجر را به زیر کشیدند، بازهم مجالی به این متوهم ها نمی دهند. حالا تا صبح برایشان حیدربابا بخوان! زمانی که مستشارالدوله و آخوندزاده و زین العابدین مراغه ای و سایر اندیشمندان آن دیار برای دفاع از ایران و مردم در برابر حکومت قاجار میاندیشند، این تفاله های شوونیست کجا بودند؟آن زمان که شعرای آذربایجان از اسدی توسی خواستند که برای آموختن نظم خراسانی برایشان لغت فرس را بنویسد، این نخاله ها کجا بودند؟حالا خوب است که به این ها یادآوری کرد شاعر ملی جمهوری باکو، صمد ورغون دم مرگ وصیت کرد که برایش رستم و سهراب بخوانند! بماند که جمهوری باکو و ترکیه میکوشند که نظامی و مولانا را شعرای ملی خود کنند.
همان هایی که تدریس زبان مادریشان را سنگر رای جمع کنی خودت کردی، زبان فارسی را زبان مادری همه ایرانیان کردند؛ همان ترکان پارسی گو که بخشندگان عمرند! همان ها که امت گرایان را هرگز در قامت تقی زاده و کسروی و امین ریاحی و زریاب خویی و ژاله آموزگار و سلیم نیساری نمی بینند. آذربایجان ما ایرانی ها با آذربایجان شما امتی ها تومنی صدهزار توفیر دارد مهندس
✍مجتبی اسکندری
@Chelsalegi
ترکان بودند که زبان پارسی را به هند و آناتولی بردند آن گونه که شاهان گورکانی هند و سلاطین و خلفای عثمانی، خود شاعران چیره دستی در زبان فارسی بودند و دیوان سلطان سلیم و سلطان سلیمان عثمانی گواهی بر این مدعاست. حتی اگر مردم آذربایجان ترک باشند، جایی برای دخیل بستن این سیاستمداران گسل ساز و موج سوار نمی گذارند. همان گونه که مردم خردمند آذربایجان، دو سده پیش از لزوم حکومت قانون برای ایران سخن گفتند و شاهان قجر را به زیر کشیدند، بازهم مجالی به این متوهم ها نمی دهند. حالا تا صبح برایشان حیدربابا بخوان! زمانی که مستشارالدوله و آخوندزاده و زین العابدین مراغه ای و سایر اندیشمندان آن دیار برای دفاع از ایران و مردم در برابر حکومت قاجار میاندیشند، این تفاله های شوونیست کجا بودند؟آن زمان که شعرای آذربایجان از اسدی توسی خواستند که برای آموختن نظم خراسانی برایشان لغت فرس را بنویسد، این نخاله ها کجا بودند؟حالا خوب است که به این ها یادآوری کرد شاعر ملی جمهوری باکو، صمد ورغون دم مرگ وصیت کرد که برایش رستم و سهراب بخوانند! بماند که جمهوری باکو و ترکیه میکوشند که نظامی و مولانا را شعرای ملی خود کنند.
همان هایی که تدریس زبان مادریشان را سنگر رای جمع کنی خودت کردی، زبان فارسی را زبان مادری همه ایرانیان کردند؛ همان ترکان پارسی گو که بخشندگان عمرند! همان ها که امت گرایان را هرگز در قامت تقی زاده و کسروی و امین ریاحی و زریاب خویی و ژاله آموزگار و سلیم نیساری نمی بینند. آذربایجان ما ایرانی ها با آذربایجان شما امتی ها تومنی صدهزار توفیر دارد مهندس
✍مجتبی اسکندری
@Chelsalegi
Telegram
attach 📎
از این حرفها که بگذریم سخن گفتن از قوم و نژاد در قرن بیست و یکم چیزی نیست به جز ارتجاع مطلق. چه نواده مستقیم کوروش کبیر چه چنگیز خان مغول و چه مانند من و بیشتر ایرانی ها و افراد خاور میانه یک آجیل از تبارهای گوناگون، در وهله نخست همه انسان هستند و سپس از نظر حقوقی ایرانی. چیزی که غرب را تبدیل به غول کرد رها شدن از شرّ مناسبات ایلی و قومی و قبیله ایی بود. حتی مناسبات شدید خانوادگی هم در غرب جای خود را به فردگرایی داد.
دردناک است که عده ایی برای دو روز بیشتر در قدرت ماندن اکنون با تمام توان به ترویج قومگرایی پرداخته اند
✍فرهاد طباطبایی
@Chelsalegi
دردناک است که عده ایی برای دو روز بیشتر در قدرت ماندن اکنون با تمام توان به ترویج قومگرایی پرداخته اند
✍فرهاد طباطبایی
@Chelsalegi
پنجره ی اتاق باز است و بوی جوجه کباب از تراس همسایه تمام خانه را برداشته ، درست است جوجه کباب چیز خاصی نیست ، اما شاید کسی دلش بخواهد و نتواند ....
این روزها در حالیکه روز به روز بر تعداد کسانی که در کوچه و پس کوچه ها ، تا کمر در سطل های زباله فرو رفته اند ، دنبال پس مانده های غذا و خوراکی های ما میگردند افزوده میشود ...
این روزها در حالیکه از صبح تا بوق سگ خیلی از ما میدوییم تا از گرسنگی نمیریم، ...و عده ای حتی برنج خالی هندی کیلو فلان قدر هم نمیتوانند بخرند ، و سفره هایشان هر روز کوچکتر شده چه برسد به گوشت قسطی و میوه و کالای لوکس ....
در شرایطی که تورم افسار پاره کرده و قیمتها روزانه که نه حتی ساعتی افزایش مییابند...، و هزاران کارگر و انسان بیکار که حتی پول یک کیلو میوه را ندارد ...
آن وقت صفحه ی اینستاگرامت را که باز میکنی ، این مجسمه های چرک و متعفن را میبینی ، مروجان فرهنگ جنون بلعیدن، غذاهای لاکچری و سفره های رنگارنگ و اسراف و مصرف گرایی ....!!! مشتی زالو و فرومایه بهنام کارآفرینی و تبلیغ و ...، دیوانهوار و با هزار ادا کباب چنچه به نیش میکشند و میبلعند لذتهای پلیدشان را به رخ فقرا و گرسنگان ... میکشند، که شاید به اینستاگرام دسترسی داشته باشد اما پول خرید و رفتن به رستوران را ندارند
گاهی فکر میکنم چطور است که ابتذال این همه طرفدار دارد ؟؟
بله چه بخواهیم چه نخواهیم ، امثال این توده های عفونت هزاران هزار دنبال کننده دارند، و در حالیکه مرغ و گوشتشان را میبلعند و آب از لب و لوچه شان آویزان است ، کرور کرور پولی که به جیب میزنند ،همراه پروپاگاندای حاکم، هِر هر به ریشمان میخندند .
هشتگ اصلا و ابدا مهم نیست که داریم از گرانی ، تورم و ... جِر میخوریم و منفجر میشویم ، اما مهم آن بلاگر و اینفلوئنسری احمقی ست که هیچ تپه ای نمانده که مورد عنایت قرار نداده باشد، اما صبح به صبح استوری صبح بخیرش ، را در حالیکه عود و شمع روشن میکند
و فنجان قهوه اش را در حلقوم ما فرو میکند ، برای ما نطق مثبت اندیشی و تبلیغش بکند و جیب ما را خالی!
✍فاطمه
@Chelsalegi
این روزها در حالیکه روز به روز بر تعداد کسانی که در کوچه و پس کوچه ها ، تا کمر در سطل های زباله فرو رفته اند ، دنبال پس مانده های غذا و خوراکی های ما میگردند افزوده میشود ...
این روزها در حالیکه از صبح تا بوق سگ خیلی از ما میدوییم تا از گرسنگی نمیریم، ...و عده ای حتی برنج خالی هندی کیلو فلان قدر هم نمیتوانند بخرند ، و سفره هایشان هر روز کوچکتر شده چه برسد به گوشت قسطی و میوه و کالای لوکس ....
در شرایطی که تورم افسار پاره کرده و قیمتها روزانه که نه حتی ساعتی افزایش مییابند...، و هزاران کارگر و انسان بیکار که حتی پول یک کیلو میوه را ندارد ...
آن وقت صفحه ی اینستاگرامت را که باز میکنی ، این مجسمه های چرک و متعفن را میبینی ، مروجان فرهنگ جنون بلعیدن، غذاهای لاکچری و سفره های رنگارنگ و اسراف و مصرف گرایی ....!!! مشتی زالو و فرومایه بهنام کارآفرینی و تبلیغ و ...، دیوانهوار و با هزار ادا کباب چنچه به نیش میکشند و میبلعند لذتهای پلیدشان را به رخ فقرا و گرسنگان ... میکشند، که شاید به اینستاگرام دسترسی داشته باشد اما پول خرید و رفتن به رستوران را ندارند
گاهی فکر میکنم چطور است که ابتذال این همه طرفدار دارد ؟؟
بله چه بخواهیم چه نخواهیم ، امثال این توده های عفونت هزاران هزار دنبال کننده دارند، و در حالیکه مرغ و گوشتشان را میبلعند و آب از لب و لوچه شان آویزان است ، کرور کرور پولی که به جیب میزنند ،همراه پروپاگاندای حاکم، هِر هر به ریشمان میخندند .
هشتگ اصلا و ابدا مهم نیست که داریم از گرانی ، تورم و ... جِر میخوریم و منفجر میشویم ، اما مهم آن بلاگر و اینفلوئنسری احمقی ست که هیچ تپه ای نمانده که مورد عنایت قرار نداده باشد، اما صبح به صبح استوری صبح بخیرش ، را در حالیکه عود و شمع روشن میکند
و فنجان قهوه اش را در حلقوم ما فرو میکند ، برای ما نطق مثبت اندیشی و تبلیغش بکند و جیب ما را خالی!
✍فاطمه
@Chelsalegi
کاش هر سال یا هر چند ماه یک بار انتخابات ریاست جمهوری برگزار می شد؛شاید آن وقت کولبر، سوختبر و مردمان اهل سنت همیشه جزئی از ایران بودند.
هر کدام از کاندیداهای محترم تمام فکر و ذکرشان ظلم و جفایی است که به کولبران و سوختبران شده است. وعده می دهند که از اهل تسنن در کابینه و دولت استفاده می کنند و به دنبال حقوق تضییع شده آنها هستند.
مردم اهل سنت چهار سال یکبار بسیار از این وعدهها که شما هم با سایرین برابر هستید شنیده اند. اما بعد از انتخابات حتی برای اشتغال در کوچکترین پست های اداری هم دچار مشکل هستند؛ چه رسد که به عضویت در دولت و کابینه فکر کنند!
در اردیبهشت امسال کولبران کرد در ترکیه به فجیع ترین شکل ممکن مورد شکنجه قرار گرفتند و جان سپردند. کدام یک از شما کاندیداها اندک توجه ای به آنها کردید و به دفاع از حقوق آنها پرداختید یا حتی از خانواده آنها دلجویی کردید. آیا تا به حال کوچکترین اقدامی برای رفع محرومیت مردم مظلوم کرد و بلوچ انجام داده اید ؟
استان های کردستان و سیستان و بلوچستان از پایان انتخابات تا آغاز انتخاب چهار سال بعد از جغرافیای ایران خارج می شوند و مردم اهل تسنن دیگر عضوی از جامعه ایران محسوب نمی شوند.
ما اهل سنت سال هاست که فراموش شده ایم و دیگر امیدی به شما مسئولین نداریم. لطفا همین یک ماه هم برای جمع کردن رای به فکر ما نباشید و برای جلب اعتماد مردم دست به دامان شیوه های دیگری شوید و انقدر داغ دل ما را تازه نکنید.
✍م فراز
@Chelsalegi
هر کدام از کاندیداهای محترم تمام فکر و ذکرشان ظلم و جفایی است که به کولبران و سوختبران شده است. وعده می دهند که از اهل تسنن در کابینه و دولت استفاده می کنند و به دنبال حقوق تضییع شده آنها هستند.
مردم اهل سنت چهار سال یکبار بسیار از این وعدهها که شما هم با سایرین برابر هستید شنیده اند. اما بعد از انتخابات حتی برای اشتغال در کوچکترین پست های اداری هم دچار مشکل هستند؛ چه رسد که به عضویت در دولت و کابینه فکر کنند!
در اردیبهشت امسال کولبران کرد در ترکیه به فجیع ترین شکل ممکن مورد شکنجه قرار گرفتند و جان سپردند. کدام یک از شما کاندیداها اندک توجه ای به آنها کردید و به دفاع از حقوق آنها پرداختید یا حتی از خانواده آنها دلجویی کردید. آیا تا به حال کوچکترین اقدامی برای رفع محرومیت مردم مظلوم کرد و بلوچ انجام داده اید ؟
استان های کردستان و سیستان و بلوچستان از پایان انتخابات تا آغاز انتخاب چهار سال بعد از جغرافیای ایران خارج می شوند و مردم اهل تسنن دیگر عضوی از جامعه ایران محسوب نمی شوند.
ما اهل سنت سال هاست که فراموش شده ایم و دیگر امیدی به شما مسئولین نداریم. لطفا همین یک ماه هم برای جمع کردن رای به فکر ما نباشید و برای جلب اعتماد مردم دست به دامان شیوه های دیگری شوید و انقدر داغ دل ما را تازه نکنید.
✍م فراز
@Chelsalegi
تحمل مناظره ها اگر چه بواسطه حجمگسترده ایی از بی ادبی ها،بی اخلاقیها،دروغ گویی ها،عوامفریبی ها،مطرح نکردن علتها و در عوض پرداختن به معلولها و....تلخ بود، اما ایکاش "قانون چهار دقیقه" میشد بعد از انتخابات هم ادامه یابد و منبعد میکروفون هر مسئولی بعد از چهار دقیقه خاموش شود
✍صادق زیبا کلام
@Chelsalegi
✍صادق زیبا کلام
@Chelsalegi
اینجوری است که در این روزهای مزخرف که هیچ چیزش مایه دلخوشی نیست، بازم فوتبال به داد میرسد و این روزهای خاکستری را قابل تحمل میکند. کریستین اریکسن ستاره تیم ملی دانمارک وسط زمین دچار حمله قلبی میشود و روی زمین میافتد. اما ستاره صحنه سیمون کیائر کاپیتان دانمارک است. در لحظه حادثه نه خودش را میبازد و نه منفعلانه فقط توی سرش میزند. خونسرد و مثل یک لیدر واقعی اریکسن را در حالت ثابت نگه میدارد تا عوامل پزشکی سر برسند. هنگام کمکهای اولیه بازیکنانش را به خط میکند تا با ایجاد دیوار انسانی، حریم خصوصی همبازیاش هنگام مداوا را حفظ میکند و در آخر، همسر نگران همبازیاش را دلداری میدهد. فوتبالی که به زندگی دلگرمت نکند را دور بریز . فوتبال واقعی خودِ خودِ زندگی است.
✍مازیار فکری
@Chelsalegi
✍مازیار فکری
@Chelsalegi
زمانی که من بیست سالم بود، وقتی دل میباختی نه موبایلی در کار بود، نه اینترنتی . یادم میآید تمام ابزار ارتباطی منحصر میشد به تلفنهای گاه و بیگاه و نامههای واقعی روی کاغذهای واقعی که بوی خاص آدم نویسنده اش را با خود داشتند، منحصر به فرد بودند. عاشقی انتظار داشت، صبوری میطلبید و آدم قدر یک لحظه شنیدن صدای معشوقش را میدانست. اصلا یک مکالمه ساده از بس دور از دسترس بود بعضی وقتها، میتوانست هفته ات را بسازد.
تکنولوژی همه چیز را آسان کرده و این آسانی با خودش توقع سهولت آورده، ارتباط آسان انگار ما را متوقع کرده به آسانی به دست بیاوریم، عجول باشیم و کم طاقت. تناقض همین جاست: آنچه سهل است ارتباط با آدم دیگریست نه روحش ، شناختش و داشتنش. تکنولوژی نمیتواند از روح انسان راز زدایی کند. عشق هنوز و احتمالن تا همیشه، یک راز است. راز، طاقت میخواهد؛ طاقت، صبر؛ صبر، امید؛ امید، رویاپردازی؛ رویاپردازی، فاصله
و تکنولوژی دشمن فاصله است. آدم ها آسان نیستند، ما بد عادت شده ایم. عشق شاید تنها دریچه هنوز باز جهان است که حرمت راز را به ما یاداوری میکند.
در دنیایی آسان، عشق عزیزترین دشوار جهان است، آخرین سنگر شاید
@Chelsaleg
تکنولوژی همه چیز را آسان کرده و این آسانی با خودش توقع سهولت آورده، ارتباط آسان انگار ما را متوقع کرده به آسانی به دست بیاوریم، عجول باشیم و کم طاقت. تناقض همین جاست: آنچه سهل است ارتباط با آدم دیگریست نه روحش ، شناختش و داشتنش. تکنولوژی نمیتواند از روح انسان راز زدایی کند. عشق هنوز و احتمالن تا همیشه، یک راز است. راز، طاقت میخواهد؛ طاقت، صبر؛ صبر، امید؛ امید، رویاپردازی؛ رویاپردازی، فاصله
و تکنولوژی دشمن فاصله است. آدم ها آسان نیستند، ما بد عادت شده ایم. عشق شاید تنها دریچه هنوز باز جهان است که حرمت راز را به ما یاداوری میکند.
در دنیایی آسان، عشق عزیزترین دشوار جهان است، آخرین سنگر شاید
@Chelsaleg
اکثر مردم ایران، فقط یک چیز میخواهند و آن، "زندگی عادی" است.
ایرانیها نه مانند مردم آلمان دوران هیتلر، دچار خود برتر بینی نژادیاند و نه مانند متوهمان داعش، در اندیشه بسط ایدئولوژی خود بر جهان به ضرب و زور شمشیرند و نه همانند امثال ترامپ، داعیه قلدری جهانی دارند؛ آنها فقط یک چیز میخواهند و آن، زندگی عادی است، مانند میلیاردها انسان دیگر که در این جهان زندگی میکنند.
ایرانیها از صبح علیالطلوع که پیچ رادیو را باز میکنند، تلویزیونهایشان را روشن می کنند، سراغ اینترنت که می روند، سایت و روزنامه و خبرگزاری که می خوانند، به در و دیوار که نگاه می کنند و ... خود را در محاصره شعار و شعار و شعار میبینند.
زندگی عادی یعنی این که تاجر ایرانی بتواند مثل تاجر افغان و تاجیک و هندی و بنگلادشی در جهان امروز کار کند و برای کشورش سود بیاورد نه این که مدام پشتش بلرزد که چون من ایرانیام، همه درها به رویم بسته است و مگر گناه من چیست؟
زندگی عادی یعنی این که با روزی هشت ساعت و حتی با ده ساعت کار، بتوان معیشتی متعارف داشت، مسکنی تهیه کرد، خورد و خوراکی در حد نیاز داشت، نگران بهداشت و درمان نبود، سالی یکی دو سفر داخلی و یک سفر خارجی کوتاه رفت و درباره آینده فرزندان، نگرانی نامتعارف نداشت.
زندگی عادی یعنی این که هوایی که تنفس میکنی، پر از سرب نباشد، خودروی زیر پایت را سه برابر قیمت جهانی نخری، همه اش نگران نباشی میوهای که میخوری، آیا سموم کشاورزی رویش مانده یا نه؟ حرفی که در دل داری را بدون هیچ گونه نگرانی در عرصه اجتماعی مطرح کنی، همهاش دنبال این نباشی که کدام کشور با چه شرایطی اقامت می دهد، انواع مواد مخدر در اطرافت پرسه نزند، نیاز نباشد مدام روی فرمان ماشینت قفل بزنی و تازه نگران هم باشی، بر در و دیوار آگهی فروش کلیه و قرنیه نبینی، زنان و دخترانی که از عصر به بعد کنار خیابان منتظر تاکسی اند، با انواع مزاحمتها مواجه نشوند، اگر جمعی از شهروندان تغییر قانونی را بخواهند، بتوانند آن را از مجاری قانونی شفافی پیگیری کنند، مردم هر روز خبرهای نگران کننده درباره وضعیت جهانی کشورشان نشنوند، افسردگی، فراگیر نباشد و ... .
این ها، هیچ کدام مطالبات عجیب و غریبی نیستند؛ مگر آن که عدهای زندگی عادی را غیرعادی بدانند! زندگی عادی نه با عزت در تضاد است و نه با منافع ملی و مگر این همه انسان که در کشورهای مختلف جهان، زندگی عادی دارند و بدون استرسهای ملی زندگی میکنند، عزت ندارند و به فکر منافعشان نیستند؟! زندگی عادی، حق مسلم ماست
@chelsalegi
ایرانیها نه مانند مردم آلمان دوران هیتلر، دچار خود برتر بینی نژادیاند و نه مانند متوهمان داعش، در اندیشه بسط ایدئولوژی خود بر جهان به ضرب و زور شمشیرند و نه همانند امثال ترامپ، داعیه قلدری جهانی دارند؛ آنها فقط یک چیز میخواهند و آن، زندگی عادی است، مانند میلیاردها انسان دیگر که در این جهان زندگی میکنند.
ایرانیها از صبح علیالطلوع که پیچ رادیو را باز میکنند، تلویزیونهایشان را روشن می کنند، سراغ اینترنت که می روند، سایت و روزنامه و خبرگزاری که می خوانند، به در و دیوار که نگاه می کنند و ... خود را در محاصره شعار و شعار و شعار میبینند.
زندگی عادی یعنی این که تاجر ایرانی بتواند مثل تاجر افغان و تاجیک و هندی و بنگلادشی در جهان امروز کار کند و برای کشورش سود بیاورد نه این که مدام پشتش بلرزد که چون من ایرانیام، همه درها به رویم بسته است و مگر گناه من چیست؟
زندگی عادی یعنی این که با روزی هشت ساعت و حتی با ده ساعت کار، بتوان معیشتی متعارف داشت، مسکنی تهیه کرد، خورد و خوراکی در حد نیاز داشت، نگران بهداشت و درمان نبود، سالی یکی دو سفر داخلی و یک سفر خارجی کوتاه رفت و درباره آینده فرزندان، نگرانی نامتعارف نداشت.
زندگی عادی یعنی این که هوایی که تنفس میکنی، پر از سرب نباشد، خودروی زیر پایت را سه برابر قیمت جهانی نخری، همه اش نگران نباشی میوهای که میخوری، آیا سموم کشاورزی رویش مانده یا نه؟ حرفی که در دل داری را بدون هیچ گونه نگرانی در عرصه اجتماعی مطرح کنی، همهاش دنبال این نباشی که کدام کشور با چه شرایطی اقامت می دهد، انواع مواد مخدر در اطرافت پرسه نزند، نیاز نباشد مدام روی فرمان ماشینت قفل بزنی و تازه نگران هم باشی، بر در و دیوار آگهی فروش کلیه و قرنیه نبینی، زنان و دخترانی که از عصر به بعد کنار خیابان منتظر تاکسی اند، با انواع مزاحمتها مواجه نشوند، اگر جمعی از شهروندان تغییر قانونی را بخواهند، بتوانند آن را از مجاری قانونی شفافی پیگیری کنند، مردم هر روز خبرهای نگران کننده درباره وضعیت جهانی کشورشان نشنوند، افسردگی، فراگیر نباشد و ... .
این ها، هیچ کدام مطالبات عجیب و غریبی نیستند؛ مگر آن که عدهای زندگی عادی را غیرعادی بدانند! زندگی عادی نه با عزت در تضاد است و نه با منافع ملی و مگر این همه انسان که در کشورهای مختلف جهان، زندگی عادی دارند و بدون استرسهای ملی زندگی میکنند، عزت ندارند و به فکر منافعشان نیستند؟! زندگی عادی، حق مسلم ماست
@chelsalegi
رای دادن تو این مملکت بیشتر از اینکه یه امر سیاسی باشه به یه امر اخلاقی تبدیل شده. حکومت هم صندوق رای رو به جای تداوم جمهور مردم تبدیل به ابزاری برای تائید خودش کرده.اگر کسی به این نتیجه رسید که رای بده شاید برای این باشه که یه کورسوی امیدی به حفظ وضع موجود و جلوگیری از انسداد کامل و خریدن زمان برای بهبود وضعیت سیاسی کشور در آینده داره.اگر هم کسی به این نتیجه رسید که رای نده و به این شیوه حکمرانی اعتراض کنه، اون هم تصمیم صواب گرفته. من جزء گروه دوم هستم اما این حجم از عصبیت و بد اخلاقی بخاطر رای دادن یا ندادن رو واقعا بر نمیتابم.من هنوز هم به سرانجام این کشور خوشبین هستم.با حدود بیست سال عرق ریختن و صنعتگری الان میتونستم برم یه گوشهای از دنیا تو ساحل نجات بشینم و به ریش بقیه بخندم اما به قول مهران مدیری تو فیلم پل چوبی رفتن دلیل نمیخواد ، باید برای موندن دلیل بیاری.من و امثال من موندیم تا پیکر نیمهجان و تازیانه خورده این کشور رو دوباره بسازیم، هر چند خودمون شبها با دلشوره میخوابیم و روز با قرص آرامبخش سر پا هستیم اما برای ما ساختن این مملکت مهمترین اولویت و ماموریت تمام زندگیه.ما موندیم تا بگیم گرد و غبار سُم اسبان لشگر عرب و چنگیز و محمود افغان خوابید، پی سم اسبان این جماعت هم بریده خواهد شد و نام ایران بار دیگر سربلند و جاودان خواهد ماند.این هم دلیل...
✍ابوالفضل منفرد
@Chelsalegi
✍ابوالفضل منفرد
@Chelsalegi
اصلاحطلبان به شیشههایِ دودیِ خودروهایشان، و به خانههایِ شمالِ شهریشان که نمایی برای دیدنِ باقیِ مردم نداشت، باختند.
اصلاحطلبان به سمعکهای معیوبی که حتی شنوای نقدهای نسل جوانِ خودشان هم نبود، باختند.
اصلاحطلبان به ذوقمرگی از پُرشُدن اتاقهای هشتهزارنفری در کلاب هاوس و غفلت از خواستههای جمعیت هشتاد میلیون نفری باختند.
اصلاحطلبان به مسخرهکردن حریف دل بسته بودند و خود را در آینه نمیدیدند که چه بسیار مسخرهترند.
اصلاحطلبان تعداد صفحهی برنامههای رقیب را دست میانداختند ولی دست خودشان از هر کارنامه و برنامهای خالی بود.
اصلاحطلبان در هر اشکالی که از سوی مقابل میگرفتند، خود شریکِ جُرم بودند.
اصلاحطلبان ثباتِ شخصیت نداشتند، با هر نسیمی حرفشان عوض میشد. هواداران مسخرهی پدرشان که نبودند.
اصلاحطلبان به معجزه معتقد و به نظرسنجیها بیاعتنا بودند.
اصلاحطلبان خبر از کهنه و ضدتبلیغ شدنِ حصر کروبی و خندهی ظریف و قدخمیدهی نبوی و تکرار خاتمی و دعوت کرباسچی نداشتند.
اصلاحطلبان، همّتی را هم بدبخت کردند. با حمایتشان از او همهی نفرتی که مردم از جهانگیری و لاریجانی و روحانی داشتند، بر سرش هوار کردند.
اصلاحطلبان مهندس موسوی را هم ضایع کردند. نشان دادند میرحسین مطلوب برایشان، میرحسین محصور و مظلوم و لال است.
اصلاحطلبان گرچه با دعوت به انتخابات، میزان مشارکت را بالاتر از نصفِ واجدان شرایط برده و در صحنهی جهانی به ساز و کارِ نظارت استصوابی و عملکرد شورای نگهبان، مشروعیت دادند، ولی به اصلاحطلبی خنجر از پشت زدند.
اصلاحطلبان از چشم مردم گزینهی بدتر بودند. چونان طبلِ غازی، بلندآواز و میانتهی.
اصلاحطلبان به آرای باطله هم باختند. بد هم باختند!
✍حسین دهباشی
@Chelsalegi
اصلاحطلبان به سمعکهای معیوبی که حتی شنوای نقدهای نسل جوانِ خودشان هم نبود، باختند.
اصلاحطلبان به ذوقمرگی از پُرشُدن اتاقهای هشتهزارنفری در کلاب هاوس و غفلت از خواستههای جمعیت هشتاد میلیون نفری باختند.
اصلاحطلبان به مسخرهکردن حریف دل بسته بودند و خود را در آینه نمیدیدند که چه بسیار مسخرهترند.
اصلاحطلبان تعداد صفحهی برنامههای رقیب را دست میانداختند ولی دست خودشان از هر کارنامه و برنامهای خالی بود.
اصلاحطلبان در هر اشکالی که از سوی مقابل میگرفتند، خود شریکِ جُرم بودند.
اصلاحطلبان ثباتِ شخصیت نداشتند، با هر نسیمی حرفشان عوض میشد. هواداران مسخرهی پدرشان که نبودند.
اصلاحطلبان به معجزه معتقد و به نظرسنجیها بیاعتنا بودند.
اصلاحطلبان خبر از کهنه و ضدتبلیغ شدنِ حصر کروبی و خندهی ظریف و قدخمیدهی نبوی و تکرار خاتمی و دعوت کرباسچی نداشتند.
اصلاحطلبان، همّتی را هم بدبخت کردند. با حمایتشان از او همهی نفرتی که مردم از جهانگیری و لاریجانی و روحانی داشتند، بر سرش هوار کردند.
اصلاحطلبان مهندس موسوی را هم ضایع کردند. نشان دادند میرحسین مطلوب برایشان، میرحسین محصور و مظلوم و لال است.
اصلاحطلبان گرچه با دعوت به انتخابات، میزان مشارکت را بالاتر از نصفِ واجدان شرایط برده و در صحنهی جهانی به ساز و کارِ نظارت استصوابی و عملکرد شورای نگهبان، مشروعیت دادند، ولی به اصلاحطلبی خنجر از پشت زدند.
اصلاحطلبان از چشم مردم گزینهی بدتر بودند. چونان طبلِ غازی، بلندآواز و میانتهی.
اصلاحطلبان به آرای باطله هم باختند. بد هم باختند!
✍حسین دهباشی
@Chelsalegi
عبدالکريم سروش روزگاری به نیکی و نیکویی گفته بود «عالم سیاست، عالم ارادتورزی نیست، بلکه عالم مشارکت و استفاده از حقوق خویشتن است». از این حیث،مخالف ورود عرفان در سیاست بود و باور داشت که عرفان در سیاست، «ویرانی» به بار خواهد آورد. چون عرفان، خصوصاً در شکل دستگاهمندش، مبتنی بر رابطهی مرید و مرادی است، و مرید و مرادی، به قول سروش، یعنی «تعطیل عقل». حال آنکه به تعبیر استاد «اجتماع با عقلانیت میگردد نه با ارادتورزی و عرفانبازی».
بر این اساس و بر این مبنا، رای و نظر هیچ کسی در سیاست و اجتماع، حجت نیست. حجت ما، عقل و دانش ماست؛ البته عقل و دانشی که در دادوستد با عقول و علوم دیگران است.اما این ارتباط، مریدی و مرادی نیست، یاد گرفتن است نه اطاعت کردن.در نهایت هرکسی با عقل آزادش باید انتخاب کند.
سروش معلم ماست و مایی که شاگردی او را کردیم، معلم را به مرادی نمیگیریم و مریدش نمیشویم. در برابر نگاه او، چون و چرا میکنیم، جز با استدلال تسلیم نمیشویم و عقل را تعطیل نمیکنیم .
از آن جهت که عرصه سیاست، عرصه ارادتورزی و مرید و مرادی نیست، به سیاق غزالی، استاد برای خودش کسی است و ما هم برای خودمان کسی هستیم؛ ایشان تصمیم خودش را دارد، ما هم تصمیم خودمان را. و با دفاع و احترام از حق ایشان برای داشتن رای خود، مخالف و منتقد آن هستیم و این انتقاد و اختلاف را البته به دشنام و اتهام آلوده نمیکنیم و مرز خدمت و خیانت میان انتخابها نمیکشیم.
در نقد و داوری، باید انصاف داشت. سروش از متفکران مهم، جدی، ممتاز و قدرتمند ماست. اندیشه و فرهنگ ما، مدیون و وامدار جهد و تلاش و کار فکری و علمی اوست. از آوردن فلسفه علم و تقریر و ترجمه آرای نوین فلسفی و علمی در کشور تا برساختن مفاهیم نو و خلق ایده های رهایی بخش، از روایت انسانی و بهداشتی از دین تا بسط اندیشه و سیاست لیبرال و دموکراتیک در ایران، از نقد ایدئولوژی و تامگرایی تا دفاع از کثرت و تنوع در جامعه، از استبدادستیزی تا آزادی خواهی. او البته خیرخواهانه اشتباه کرد، اما خیانت نکرد. انصاف این است که با اشتباهات و اختلافات، خدمت و فضیلت و هنرش را فراموش نکنیم.
✍رضا زمان
@Chelsalegi
بر این اساس و بر این مبنا، رای و نظر هیچ کسی در سیاست و اجتماع، حجت نیست. حجت ما، عقل و دانش ماست؛ البته عقل و دانشی که در دادوستد با عقول و علوم دیگران است.اما این ارتباط، مریدی و مرادی نیست، یاد گرفتن است نه اطاعت کردن.در نهایت هرکسی با عقل آزادش باید انتخاب کند.
سروش معلم ماست و مایی که شاگردی او را کردیم، معلم را به مرادی نمیگیریم و مریدش نمیشویم. در برابر نگاه او، چون و چرا میکنیم، جز با استدلال تسلیم نمیشویم و عقل را تعطیل نمیکنیم .
از آن جهت که عرصه سیاست، عرصه ارادتورزی و مرید و مرادی نیست، به سیاق غزالی، استاد برای خودش کسی است و ما هم برای خودمان کسی هستیم؛ ایشان تصمیم خودش را دارد، ما هم تصمیم خودمان را. و با دفاع و احترام از حق ایشان برای داشتن رای خود، مخالف و منتقد آن هستیم و این انتقاد و اختلاف را البته به دشنام و اتهام آلوده نمیکنیم و مرز خدمت و خیانت میان انتخابها نمیکشیم.
در نقد و داوری، باید انصاف داشت. سروش از متفکران مهم، جدی، ممتاز و قدرتمند ماست. اندیشه و فرهنگ ما، مدیون و وامدار جهد و تلاش و کار فکری و علمی اوست. از آوردن فلسفه علم و تقریر و ترجمه آرای نوین فلسفی و علمی در کشور تا برساختن مفاهیم نو و خلق ایده های رهایی بخش، از روایت انسانی و بهداشتی از دین تا بسط اندیشه و سیاست لیبرال و دموکراتیک در ایران، از نقد ایدئولوژی و تامگرایی تا دفاع از کثرت و تنوع در جامعه، از استبدادستیزی تا آزادی خواهی. او البته خیرخواهانه اشتباه کرد، اما خیانت نکرد. انصاف این است که با اشتباهات و اختلافات، خدمت و فضیلت و هنرش را فراموش نکنیم.
✍رضا زمان
@Chelsalegi
یک اصل را هرگز فراموش نکنید: بر روی زمین مالک هر چیزی که شوید ، زندانی آن هم خواهید بود.
فرقی نمی کند این مالکیت ، تملک بر یک باغچه یا طویله یا خانه باشد ، یا مالکیت بر یک شغل ، پیشه یا حرفه. مالک یک عنوان یا یک لقب شدن. مالک سر و همسر و بچه شدن! ... کشاورز اگر مالک کشتزاری ست ، اسیر آن تکه زمین هم هست!! زمینی که عمرش را به پای آن میریزد و ای بسا که بر همان هم می میرد. و هرگز در او جهانگردی متولد نخواهد شد!
مالک هر چیزی که شوید ، زندانی آن هم خواهید بود. این را فراموش نکنید.
و در این زمانه ی سودا زده و سوداگر ، "بازار" همیشه شما را تشویق به "مالک شدن" می کند! و همه چیز امروز بازاری دارد!.. حتی عشق و ازدواج! بازار می گوید: شما هیچ چیز نیستید تا مالک ِ "چیزی" نباشید! ... آنچه دارید ، آن هستید. و این قانونی غیر قابل تخطی است. "اموال شما" همان "شماست". شما مدرک دکتری تان هستید. مغازه ی بقالی تان هستید. عنوان وزارت و وکالت تان اید... یا عناوینی عامیانه تر مثل زن ِ فلانی ، شوهر فلانی ... نوکر فلانی .. ارباب فلانی .. مادر فلان بچه پدر فلان کس!
اما "بازار" هرگز در مورد "اسارت ِ پس از مالکیت" حرفی نمی زند. هر بازاری فقط به وجود آمده تا شما را تشویق به خرید کند. در بازار عشق و ازدواج ، حرفی و سخنی از اسیر یک مرد یا یک زن شدن، نیست! .. در بازار کنکور و "انتخاب رشته" حرفی از اسارت ِ همه ی عمرتان به یک "مدرک" یک عنوان تحصیلی نیست .. و در بازار شهرت و قدرت سخنی از اسارتی که آن مقام برای شما به همراه خواهد آورد..
قصه های زیادی وجود دارد از آدم هایی که در نظر دیگران ظاهراً "همه چیز" داشته اند ، اما آنرا رها کرده اند تا "آزاد" باشند! .. شاهزادگانی که تخت ولیعهدی را فرونهاده و گریخته اند.. کهن ترین شان "بودا" و تازه ترین شان همین پرنس انگلیسی که از تاج و تخت فاخر بریتانیا گریخته و با همسرش به آمریکا پناهنده شده! ...
مالکیت های بزرگ ، اسارت های بزرگ اند. این چیزی است که "بازار" به شما نمی گوید ..
✍رضا نظام دوست
@Chelsalegi
فرقی نمی کند این مالکیت ، تملک بر یک باغچه یا طویله یا خانه باشد ، یا مالکیت بر یک شغل ، پیشه یا حرفه. مالک یک عنوان یا یک لقب شدن. مالک سر و همسر و بچه شدن! ... کشاورز اگر مالک کشتزاری ست ، اسیر آن تکه زمین هم هست!! زمینی که عمرش را به پای آن میریزد و ای بسا که بر همان هم می میرد. و هرگز در او جهانگردی متولد نخواهد شد!
مالک هر چیزی که شوید ، زندانی آن هم خواهید بود. این را فراموش نکنید.
و در این زمانه ی سودا زده و سوداگر ، "بازار" همیشه شما را تشویق به "مالک شدن" می کند! و همه چیز امروز بازاری دارد!.. حتی عشق و ازدواج! بازار می گوید: شما هیچ چیز نیستید تا مالک ِ "چیزی" نباشید! ... آنچه دارید ، آن هستید. و این قانونی غیر قابل تخطی است. "اموال شما" همان "شماست". شما مدرک دکتری تان هستید. مغازه ی بقالی تان هستید. عنوان وزارت و وکالت تان اید... یا عناوینی عامیانه تر مثل زن ِ فلانی ، شوهر فلانی ... نوکر فلانی .. ارباب فلانی .. مادر فلان بچه پدر فلان کس!
اما "بازار" هرگز در مورد "اسارت ِ پس از مالکیت" حرفی نمی زند. هر بازاری فقط به وجود آمده تا شما را تشویق به خرید کند. در بازار عشق و ازدواج ، حرفی و سخنی از اسیر یک مرد یا یک زن شدن، نیست! .. در بازار کنکور و "انتخاب رشته" حرفی از اسارت ِ همه ی عمرتان به یک "مدرک" یک عنوان تحصیلی نیست .. و در بازار شهرت و قدرت سخنی از اسارتی که آن مقام برای شما به همراه خواهد آورد..
قصه های زیادی وجود دارد از آدم هایی که در نظر دیگران ظاهراً "همه چیز" داشته اند ، اما آنرا رها کرده اند تا "آزاد" باشند! .. شاهزادگانی که تخت ولیعهدی را فرونهاده و گریخته اند.. کهن ترین شان "بودا" و تازه ترین شان همین پرنس انگلیسی که از تاج و تخت فاخر بریتانیا گریخته و با همسرش به آمریکا پناهنده شده! ...
مالکیت های بزرگ ، اسارت های بزرگ اند. این چیزی است که "بازار" به شما نمی گوید ..
✍رضا نظام دوست
@Chelsalegi
کوهنوردا یه اصل مهم در کوهنوردی دارند. اگر به کوهنوردی رفتید و دچار بهمن شدید و بهمن شما رو درنوردید، به ناچار میان برفها پیکرتون غوطه ور و درحالت تعلیق در میاد. در اون حالت انسان جهت رو نمیتونه درست تشخیص بده. کوهنوردا معتقدند اصلا برای کنار زدن برفها نباید تلاش کرد . به دو دلیل؛
اول اینکه اکسیژن بیشتری مصرف میکنی و اون ناچیز اکسیژن میان برفها و اطراف تنت زودتر از بین میره
و دوم؛
چون دچار عدم تشخیص موقعیت میشیم ممکنه بجای اینکه به سطح بیاییم بجای اون به عمق بریم. و اگر به عمق رفتیم شانس اینکه سگهای انسان یاب و اکیپ نجات ما رو پیدا کنند کم میشه.
بچه ها همه مون مدتهاست همین حال رو داریم.
مملکت دچار سردرگمی هولناکیست. این اتفاق مربوط به دو سه سال گذشته نیست. از سال هشتاد و هشت ما مبتلائیم. مبتلا به درد سردرگمی. وقتی حیران و سرگشته باشی پیدا کردن مسیر درست و تصمیم درست کار سختیه. سره از ناسره تشخیصش مشکل میشه.مشکل با فحش و فحش کاری به همدیگه حل نمیشه.
نه اونهایی که رای دادند وطن فروشند و نه اونهایی که رای ندادند تئوریسین بلامنازع احوال کشورند.
همه مون مهره های یک تسبیح هستیم که بندش پاره شده.باید تا میتونیم سعی کنیم ما مهره ها از هم دور و دورتر نیفتیم.
✍حمید علیزاده
@Chelsalegi
اول اینکه اکسیژن بیشتری مصرف میکنی و اون ناچیز اکسیژن میان برفها و اطراف تنت زودتر از بین میره
و دوم؛
چون دچار عدم تشخیص موقعیت میشیم ممکنه بجای اینکه به سطح بیاییم بجای اون به عمق بریم. و اگر به عمق رفتیم شانس اینکه سگهای انسان یاب و اکیپ نجات ما رو پیدا کنند کم میشه.
بچه ها همه مون مدتهاست همین حال رو داریم.
مملکت دچار سردرگمی هولناکیست. این اتفاق مربوط به دو سه سال گذشته نیست. از سال هشتاد و هشت ما مبتلائیم. مبتلا به درد سردرگمی. وقتی حیران و سرگشته باشی پیدا کردن مسیر درست و تصمیم درست کار سختیه. سره از ناسره تشخیصش مشکل میشه.مشکل با فحش و فحش کاری به همدیگه حل نمیشه.
نه اونهایی که رای دادند وطن فروشند و نه اونهایی که رای ندادند تئوریسین بلامنازع احوال کشورند.
همه مون مهره های یک تسبیح هستیم که بندش پاره شده.باید تا میتونیم سعی کنیم ما مهره ها از هم دور و دورتر نیفتیم.
✍حمید علیزاده
@Chelsalegi
روی جلد مجله «سپید و سیاه» سال پنجاه و هشت خطاب به صادق قطبزاده رییس وقت رادیو تلویزیون نوشته شده: «اینها مشتی هستند از خروار... تنی چند از آنها ادعا میکنند که در رژیم گذشته ترانههای انقلابی نیز خواندهاند...اینها از آغاز انقلاب تاکنون در تهران ماندهاند و نوارهایشان همچنان پرفروش است... آیا امکان هیچگونه بازگشت به تلویزیون برای آنها نیست؟»
نویسنده دارد از رییس انقلابی تلویزیون میخواهد امکان بازگشت هنرمندانی را به کار فراهم کند که حالا در بعیدترین حالت هم کسی نمیتواند فعالیتشان را در صدا و سیمای جمهوری اسلامی تصور کند. تاریخ طور دیگری ورق خورد و رییس انقلابی تلویزیون چند سال بعد اعدام شد. هنرمندها جلای وطن کردند و از غم غربت خواندند و «سپید و سیاه» هم دیگر منتشر نشد. حالا همه نان و مرغ ارزانتر میخواهند و دیگر کسی برای بازگشت هنرمندانی که یک تارموی سیاه روی سرشان نمانده ریش گرو نمیگذارد. آنها که غم نان و مرغ ندارند یا خودشان رسانه را صاحب شدهاند، یا هزارها کیلومتر دورتر از خانه، از غم غربت میخوانند.
✍فرهاد پروین
@Chelsalegi
نویسنده دارد از رییس انقلابی تلویزیون میخواهد امکان بازگشت هنرمندانی را به کار فراهم کند که حالا در بعیدترین حالت هم کسی نمیتواند فعالیتشان را در صدا و سیمای جمهوری اسلامی تصور کند. تاریخ طور دیگری ورق خورد و رییس انقلابی تلویزیون چند سال بعد اعدام شد. هنرمندها جلای وطن کردند و از غم غربت خواندند و «سپید و سیاه» هم دیگر منتشر نشد. حالا همه نان و مرغ ارزانتر میخواهند و دیگر کسی برای بازگشت هنرمندانی که یک تارموی سیاه روی سرشان نمانده ریش گرو نمیگذارد. آنها که غم نان و مرغ ندارند یا خودشان رسانه را صاحب شدهاند، یا هزارها کیلومتر دورتر از خانه، از غم غربت میخوانند.
✍فرهاد پروین
@Chelsalegi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زن آسیابان گفت پندنامه بفرست ای موبد،اما اندکی نان نیز به آن بیافزای . ما مردمان از پند سیر آمدهایم و بر نان گرسنهایم.
@Chelsalegi
@Chelsalegi
یک سری جملات حک شده در ضمیر ما هست که مردم هم همیشه دوست دارند باور کنند و بهتره که این ها رو از مغزتون دور کنید مثل این جملات که جاافتاده :
همه ظالمها تو این دنیا تقاص پس میدن!
هرکس هر استعدادی داشته باشه بالاخره موفق میشه!
حق همیشه به حقدار میرسه!
دیکتاتورها همهشون سرنگونی رو میبینن!
ماه پشت ابر نمیمونه، حقیقت فاش میشه!
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد...
تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز...
از تو حرکت از خدا برکت...
بار کج به منزل نمیرسه
باد آورده را باد میبرد
از هر دست که بدی از همون دست پس میگیری
بچه روزیش رو با خودش میاره
هرکسی دندان دهد نان دهد
بچه بیار مشکلت با همسرت حل میشه.
کوه به کوه نمیرسه اما آدم به آدم میرسه،،،
زمان باعث میشه فراموش کنی.
سرت به کار خودت باشه تا کار به کارت نداشته باشن
در دنیا عدالت وجود داره
سر بیگناه تا پای دار میره. اما بالای دار نمیره.
دنیا دار مکافاته.
هیچ کار خدا بی حکمت نیست
جوینده، یابنده است!
خواستن، توانستن است!
زن بگیر روزیت زیاد میشه
مهریه رو کی داده، کی گرفته!
ازدواج کنه خوب میشه!
هنر نزد ایرانیان است و بس!
مردم ایران ضریب هوشی بالایی دارند
@Chelsalegi
همه ظالمها تو این دنیا تقاص پس میدن!
هرکس هر استعدادی داشته باشه بالاخره موفق میشه!
حق همیشه به حقدار میرسه!
دیکتاتورها همهشون سرنگونی رو میبینن!
ماه پشت ابر نمیمونه، حقیقت فاش میشه!
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد...
تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز...
از تو حرکت از خدا برکت...
بار کج به منزل نمیرسه
باد آورده را باد میبرد
از هر دست که بدی از همون دست پس میگیری
بچه روزیش رو با خودش میاره
هرکسی دندان دهد نان دهد
بچه بیار مشکلت با همسرت حل میشه.
کوه به کوه نمیرسه اما آدم به آدم میرسه،،،
زمان باعث میشه فراموش کنی.
سرت به کار خودت باشه تا کار به کارت نداشته باشن
در دنیا عدالت وجود داره
سر بیگناه تا پای دار میره. اما بالای دار نمیره.
دنیا دار مکافاته.
هیچ کار خدا بی حکمت نیست
جوینده، یابنده است!
خواستن، توانستن است!
زن بگیر روزیت زیاد میشه
مهریه رو کی داده، کی گرفته!
ازدواج کنه خوب میشه!
هنر نزد ایرانیان است و بس!
مردم ایران ضریب هوشی بالایی دارند
@Chelsalegi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عثمان محمد پرست پیر روشنضمیر خراسانی در شمایل پیامبری که معجزهاش دوتار است، جان را به رعشه وا میدارد با آیاتی از جنس نوا. اما حرفهایش هم شنیدنی و تاملکردنی است . او میگوید موسیقی را خدا آورد
"در عمرم هرچه داشتم همین موسیقی طیب و طاهر بود. به علمای شیعه و سنی اعتراض کردم که شما درک ندارید موسیقی چیه. خبرندارند که داود پیغمبر موسیقی بود. موسیقی را خدا آورد..... موسیقی که من با آن نهصد و بیست مدرسه ساختم کجاش حرامه؟"
✍فضل الله یاری
@chelsalegi
"در عمرم هرچه داشتم همین موسیقی طیب و طاهر بود. به علمای شیعه و سنی اعتراض کردم که شما درک ندارید موسیقی چیه. خبرندارند که داود پیغمبر موسیقی بود. موسیقی را خدا آورد..... موسیقی که من با آن نهصد و بیست مدرسه ساختم کجاش حرامه؟"
✍فضل الله یاری
@chelsalegi