Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاومیشهایی که در آخرین لکه های کوچک باقیمانده آب هورالعظیم که به لجنزار تبدیل شده برای فرار از گرمای بیش از پنجاه درجه سانتیگراد, دست و پا می‌زنند.
روز گذشته سید باقر موسوی محیط‌بان و مستندساز محیط زیست با انتشار این ویدئوی دردناک در صفحه اینستاگرام خود در اعتراض به جنایت و بی تفاوتی از تداوم فاجعه محیط زیستی در منطقه هورالعظیم خبر داد.
با وجود اعلام مسئولین سازمان محیط زیست مبنی بر رهاسازی آب به سمت هورالعظیم به نظر می‌رسد در صورت صحت این ادعا، مقدار آب رهاسازی شده کافی نبوده و هنوز حقابه هورالعظیم به شکلی که محیط زیست منطقه را نجات دهد آزاد نشده است.
@Chelsalegi
به عکس پایین این متن نگاه کنید. مسابقه‌ی بسکتبال زیر شانزده سالِ دو تیم آمریکا و السالوادور است. احتمالا شما هم مانند من اولین چیزی که توجه‌تان را جلب کرد، تفاوت آشکار قد است.
سوال پیش می‌آید که علت این تفاوت چه می تواند باشد؟ با توجه به این‌که نژاد السالوادوری ها از ترکیب بومی آمریکایی و اسپانیایی‌ها است، احتمالا پای ژن در کار نیست و اولین چیزی که بعد از ژن به ذهن من آمد تفاوت خوراک، محیط زیست، اقتصاد کشور و در نهایت توانایی و امکان مردم برای تغذیه درست.
السالوادور سال‌ها مستعمره ی اسپانیا بوده و بعد از رهایی هنوز هم از شاخص توسعه‌ی پایینی برخوردار است. این کشور در میان کشورهای قاره آمریکا، بیشترین تعداد کودتا و خشونت سیاسی را داشته است. سال‌های سال درگیر جنگ داخلی شده با نزدیک به صدهزار کشته و مفقود فقط در آخرین جنگ! و این جنگ‌ها باعث مهاجرت بی‌شمار شد .همان پدیده‌ی فرار مغزها و پول‌ها
درآمد عمده‌ی این کشور از چیست؟ السالوادور نزدیک به دو میلیون مهاجر در ایالات متحده دارد. آنها برای بستگان خود پول می‌فرستند. مهم ترین درآمد این کشور از این پول‌هاست!
محتمل است علت این تفاوت قد، همین اقتصاد لعنتی باشد.
این عکس را در توییتر دیدم. مسابقه با پیروزی له‌کننده‌ی تیمِ آمریکا تمام شده بود. پایین عکس عده‌ای به بچه‌های تیم آمریکا بدوبیراه گفته بودند که چرا بی‌رحمانه بردند و مانند پهلوان تختی که به عضو آسیب‌دیده‌ی حریف هرگز حمله نمی‌کرد، رفتار نکرده و در بازی جوانمردی نکردند. به نظر من این حرف‌ها پرداختن به پوچ و همان بحث سرشاخه‌های نازک است وقتی ریشه سست است.
بالا برویم و پایین بیاییم، آنچه در این عکس حضور پررنگی دارد، اقتصاد است. آنچه این تفاوت قد را موجب شده، قدِ اقتصاد است. عکس را دوباره با دقت نگاه کنید. تفاوت کفش‌ها هم درخور توجه است. انگار کسی پیدا نشده برای بچه‌های السالوادور کفش یکسان بخرد. نقش پررنگ اقتصاد را در کفش‌های ناهمگون بچه‌های السالوادرو و همگون حریف ببینید.
این گیر دادن به جزییات نیست. این قد بلندِ «اقتصاد» است. هیچ چیز مانند «اقتصاد» نمی‌تواند سرنوشت مردم یک کشور را تعیین کند، از بلندی قد گرفته تا بلندی قداره.
زهرا عبدی
@Chelsalegi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر فوتبال هم نبود، چیز چندانی برای پرتاب‌ موقت به‌ فضایی بیرون از این نکبت‌ِ اطراف‌ نداشتیم؛ تجربه‌ی بیست و چهار ساعت رویایی در چهار دهه فوتبال‌دیدن که تکرارش بعید است ‌دیگر به عمر من کفاف بدهد. چندان هم مهم‌نیست! حالا دو تیم محبوب همیشگی بر قله‌ی قاره‌ها نشسته‌اند و لابد مارادونا هم با خیال آسوده می‌خوابد‌؛ هم جام سرانجام رسید به مسی و آرژانتین و هم ایتالیا نگذاشت دستِ انگلیس به جام برسد و آن را از «هوم» بُرد به «رُم». طلسمِ آرژانتینی ایتالیاییِ دیه‌گو انگار دست از سرِ انگلستان برنمی‌دارد. شک نکنید که «دستِ خدا» در کار بوده است!
نیماحسنی نسب
@chelsalegi
مثلا ایران پدیده جام‌جهانی قطر شده. مثلا افتاده توی گروه مرگ، مثلا با آلمان و فرانسه و برزیل همگروه شده، مثلا از گروه خودش صعود کرده با برزیل دو تایی رفتن بالا، مثلا آلمان و فرانسه انگشت به دهن موندن از گلهایی که از سردار آزمون و طارمی خوردن، مثلا تیممون همینجوری گل زده، بیرانوند و امیر عابدزاده هیچی نخوردن. رفتیم بالا... مثلا رسیدیم فینال... مثلا خوردیم به اسپانیا. مثلا قائدی راموس رو دریبل زده توپ رو جا کرده تو دروازه‌ی دخیا. مثلا جام رو بردیم بالای سر...
مثلا مردم دنیا نگاه میکنن به بازیکن‌های خوش‌تیپمون... مثلا اخبار دنیا پر شده از فوتبال ایران... مثلا ایران دیگه اون کشور خل‌وچله نیست که با کل دنیا درگیره... مثلا دنیا علاقمند شده ایران رو بشناسه... مثلا مردم ما همون مهاجرهای داغونِ کمپ‌های مهاجرت نیستن... مثلا به جای اخبار و آمار جنگ و دعوا از ایران، مردم دنیا میبینن که ما تخت‌جمشید و چغازنبیل داریم، کباب‌دنده و میرزاقاسمی داریم. صائب ترجمه می‌کنن، اُپرای رستم و سهراب میسازن... مثلا جوان‌ها بی‌انگیزه و چرتی نیستن... مثلا درس‌خونده‌ها راننده اسنپ نیستن. مثلا پسرا با سرِ بلند میرن خواستگاری، دخترا با نیشِ باز عروس میشن... مثلا آب داریم به کفایت، برق داریم به اندازه... مثلا حال‌مون خوبه، تاریک نیستیم، کدر نیستیم...
مثلا باز میشیم کشور فرهنگ و تمدن... بی‌عقده، بی‌گره، بی‌مسئولی که گشاد بشینه و عرصه رو تنگ کنه به ما...
مثلا کرامت انسانی‌مون زنده میشه. مثلا ما هم خوشحال میشیم... ما هم جشن میگیریم، ما هم کارناوال شادی راه میندازیم...
مثلا باور میکنیم اینها رویاهای یه نویسنده‌ی دیوانه نیست؛ باور میکنیم شادی حق هر ایرانیه!
سودابه فرضی پور
@chelsalegi
خیام که می‌‌گفت پیش آر پیاله را منظورش این بود که یک چیزی پیدا کن و لذتش را ببر. فهمیده بود که هر کس پیاله خودش و می‌ خودش و ساقی خودش را دارد. فهمیده بود که در این کنج خراب هر کس را چیزی مست می‌کند. فهمیده بود که خرابی آمده که بماند، که آبادی گاهی با چند نسل قهر می‌کند. فهمیده بود که غم فردای حریفان ارزش خوردن ندارد.
همفری بوگارت جایی می‌گوید اشکال کار دنیا این است که همه چند پیاله کمتر از آنی که باید سرکشیده‌اند.
راه‌حل زندگی هم شاید همین باشد، اینکه هر کدام از ما پیاله مان را پیدا کنیم، قدر پیاله مان را بدانیم، پیاله‌مان را پر کنیم، پیاله مان را سر بکشیم. هر چه بیشتر، بهتر.
امیرعلی بنی اسدی
@chelsalegi
فکر کن تصمیم به بچه دار شدن بگیری ، کلی بری دنبال دکتر و رژیم مناسب غذایی ، خانم باردار بشه ، نه ماه تمام سختی بکشه و مراقبت و فیلان و بیسار. بچه بدنیا بیاد با تمام سختی ها مریضی ها و شب بیداری ها ، ذره ذره بزرگ بشه ، یه اسم قشنگ براش انتخاب کنی ، شاهد رشدش باشی ، سالی نه ماه هر روز بره مدرسه و کلی خرج تحصیلش کنی ، تابستونا بفرستیش کلاس زبان و موسیقی و این داستانا... دخترت بشه پونزده شونزده سالش. دلت میخواد ثمره زندگیتو ببینی که داره کم کم خانمی میشه واسه خودش ، اما یهو فیلمش همه جا پخش میشه که وسط پارک از تو شلوارش قمه درمیاره و عربده میزنه مشکلی هست...
من که خدا رو شکر درکی ندارم ولی فکر کنم داشتن بچه تینیجر تو ایران و تربیت صحیحش بعد از کار در معدن سختترین کار دنیاست
مهدی تاجوری
@chelsalegi
حدود یک ماه پیش بود که شبی رفته بودم دنبال دوستی که منزلش در برجی در منطقه ای مرفه نشین بود در لابی منتظر بودم که بگو مگو دختر پسری نوجوان نظرمو جلب کرد دختر رو به پسر با پرخاش میگفت "بزن توی دماغم ...کش! الان برم خونه مامانم خارمو ....! بزن تو کاریت نباشه" و اون پسر طفره میرفت، آنقد رفتار اون دختر عجیب غریب و پرخاشگر بود که من از لابی اومدم بیرون و نتونستم تحمل کنم.
دوستی دارم که خواهرش دختری نوجوان داره و آنقد رابطه متشنج و پر از جنگ و دعوایی دارن که اثرش رو در همه روابط این خانواده به جای گذاشته،از افسردگی شدید مادر تا رها کردن زندگی توسط پدر،دختر روزی دو پاکت سیگار میکشه توی اتاقش حالا قرص و مواد به کنار،شاید هجده سالش نشده باشه و کسی نمیتونه و جرئتش رو نداره بهش چیزی بگه.
حالا بعد از دیدن این فیلم دختران اصفهان، نمیخوام تعمیم بدم اما به نظرم میاد بزهکاری و خشونت در دختران نوجوان رشد داشته،میدونم از زمان ماجرای شاهرخ و سمیه این کلیشه نوچ نوچ بر وضع جوانان و تربیت و به کجا چنین شتابان وجود داشته و نمیخوام در دام اینجور تحلیلها بیوفتم اما بطور محسوس این خشم و نارضایتی افزایش داشته و قابل دیدن در اطرافیان و نزدیکان است، گرچه در مقاله ای که امروز میخواندم این رشد را روندی جهانی میدونست که دلایل متنوعی داره، از جمله توقع استقلال و تضادش با کنترل گری خانواده،نبود فرصت و چشم انداز رشد و پیشرفت، شبکه های اجتماعی و احساس سرخوردگی ناشی از آن ،فشار گروه همسالان و رقابتها و قلدری های رایج در این سن، و احتمالا برای ایران میشه فشارهای اجتماعی و اقتصادی و محدودیتها هم اضافه کرد، دارم به خانواده هایی فکر میکنم که با وجود این همه فشارها و سختی های زندگی با همچین مشکلاتی هم در خانه مواجه هستن واقعا زندگی را طاقت فرسا میکنه.
امید حنیف
@chelsalegi
کیم، رهبر کره شمالی، اعلام کرده که کشورش با بدترین بحران کمبود مواد غذایی در طول تاریخ این کشور روبروست. بحران دیگر، شیوع بیماری کروناست که به گفته برخی مقامات کره شمالی به زودی هزاران نفر را قربانی خواهد کرد.در این میان،تصمیمات رهبر کره شمالی برای مقابله با شیوع کرونا در کشورش به شدت حیرت انگیز است.دیکتاتور چند ماه پیش دستور داد که آزمایش های بالینی یک واکسن چینی در کره شمالی متوقف شود.او اخیرا دستور داده که ورود واکسن چینی و هر داروی ساخت چین به کره شمالی ممنوع است.این تصمیم باعث حیرت همگان شده زیرا چین بزرگترین شریک تجاری کره شمالی است و روابط سیاسی دو کشور همیشه خوب بوده است.دیکتاتور معتقد است که واکسن های کرونای ساخته شده در خارج اصولا هیچ تاثیری در مبارزه با ویروس کرونا ندارد و تنها راه، بستن مرزها و رعایت بهداشت فردی است.دولت های چین و روسیه اخیرا اعلام کرده اند که پیشنهاد اهدای چند میلیون دز واکسن کرونا را به کره شمالی داده اند اما رهبر کشور این پیشنهادات را رد کرده است زیرا اعتقاد دارد خارجی ها از این طریق قصد نفوذ در کشورش را دارند.راهکار دیگر دیکتاتور برای مقابله با کرونا، صدور دستور قتل عام گربه ها و کبوترهاست. دیکتاتور معتقد است که این دو موجود زنده و مخصوصا گربه ها،چه خانگی چه وحشی،بزرگترین عامل در شیوع ویروس کرونا هستند.موج قتل عام گربه ها به ویژه در مناطق مرزی از مدتی پیش شروع شده .همچنین هر خانواده ای که از کشتن گربه خانگی اش خودداری کند حداقل به بیست روز زندان خانگی محکوم خواهد شد.با این حال،رهبر کره شمالی در راستای حفظ عزت و استقلال کشورش اخیرا به دانشمندانش دستور تولید یک واکسن کره ای داده که بر خلاف واکسن های خارجی واقعا تاثیرگذار باشد.
بیژن اشتری
@chelsalegi
در سریال "مر از ایست تاون"، کیت وینسلت نقش کاراگاه زن خسته و ناامیدی را بازی می‌کند که زندگی شخصی و حرفه‌ای آشفته‌ای دارد و بدون هیچ هراسی چهره و بدن و اندام واقعی‌اش در میانسالی را به نمایش می‌گذارد و نیازی نمی‌بیند که همواره جوان و زیبا و آراسته باشد و افزایش سن و تغییر هیکل و چین و چروک صورتش را بپوشاند. در تمام طول سریال معمولا یک کاپشن به تن دارد و موهایش را پشت سرش بسته است و صورتش آرایشی ندارد و مثل یک آدم معمولی سر کار می‌رود و زندگی می‌کند و گاهی خسته و کلافه و نامرتب است. وینسلت بیش از هر چیزی با "تایتانیک" در ذهن مخاطبان ثبت شده که مظهر جذابیت سکسی است و حالا چنین تصویری از او در میانسالی به زنان دیگر کمک می‌کند که راحت‌تر تغییرات ناشی از افزایش سن را بپذیرند و بهتر با خودشان کنار بیایند و احساس رضایت بیشتری داشته باشند. همانطور که سوزان سانتاگ در مقاله "زیبایی زن: منشا ذلت یا منبع قدرت" می‌گوید "اشتیاق به زیبایی برای زنان خطا نیست، بلکه خطا، اجبار برای زیبایی است. اغلب زنان خود را از آنچه واقعا هستند و بطور طبیعی می‌نمایند، کمتر و پایین‌تر می‌بینند. از این رو ایده‌آل زیبا بودن با خودآزاری و وسواس همراه است". این اصرار و اجبار بر زیبایی باعث می‌شود که زنان قسمت‌های مختلف بدن خود را به طور جداگانه ارزشگذاری کنند: از بینی تا باسن و هر چقدر هم برخی اندام مقبول باشد، برخی دیگر نیاز به تغییر و اصلاح دارد و از این رو زنان در چرخه بی‌پایانی از پاییدن خود گرفتار می‌شوند و هر چقدر بیشتر مراقبت می‌کنند، کمتر راضی می‌شوند. وینسلت در سریال زن شاغل و گرفتاری است که هدف اصلی‌اش یافتن قاتل زنجیره‌ای شهر و سر و سامان دادن به خانواده‌اش است و زیبایی را وظیفه خود نمی‌داند و هر وقت دلش می‌خواهد، به خودش می‌رسد. در‌حالی‌که زنان دیگر تحت فشارهای ناشی از تبلیغات پیرامون زیبایی زنان مجبورند در هر وضعیتی حتی هنگام کار یا تمیز کردن خانه یا بیماری یا سوگواری مثل کیت وینسلت در "تایتانیک" به نظر برسند! سانتاگ به‌درستی تحلیل می‌کند که "آراستگی برای یک زن نه فقط باعث خشنودی، بلکه همچون یک انجام وظیفه است" و زن حتی وقتی برای به دست آوردن موقعیت ممتازی در جامعه تلاش می‌کند و موفق می‌شود، همزمان مجبور است که برای زیبا به نظر رسیدن نیز تقلا کند. زیرا زیبایی مهم‌ترین معیار سنجش زنان به حساب می‌آید و تا زنی آن زیبایی موردپسند جامعه را به دست نیاورد، بقیه دستاوردها و امتیازاتش دیده نمی‌شود.
نزهت بادی
@chelsalegi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بازار دلال‌های سرزمین مادری از همیشه داغ‌تر است. دلال‌هایی به‌مراتب قالتاق‌تر از عباس آقا سوپرگوشت با هنرنمایی عزت الله انتظامی . مردم در شمایل مختلف اجاره نشین ها مستأصل شدند. جماعتی که می‌دانند امیدی به آبادانی این‌همه خرابه نیست. هرچند این وسط هنوز ماله‌کشی سوپرسیاسی‌ها ادامه دارد. مثل عباس‌آقا که در روز روشن از استواری ساختمانی تعریف می‌کند که آجرهایش حتی تحمل مشت تمجیدکننده‌اش را هم ندارند.
فاضل ترکمن
@chelsalegi
تو یه گروه تلگرامی عضوم که توش چند نفر ماه‌هاست دارن در مورد دین و خدا بحث میکنن. هر چند وقت یه بارهم کار به دعوا و بد و بیراه میکشه ولی بعد آشتی میکنن و ادامه میدن.
حسودیم میشه به انرژی کسایی که میتونن به شکل نامحدودی بحث کنن. آدمهایی که ساعت‌ها صرف زدن حرفهایی میکنن که نظر هیچکس را عوض نمیکنه. آدمهایی که حتی وقتی میدونن کارشون بی نتیجه است خسته نمیشن ازش. همه‌مون ماده‌ایم، اینا انرژین.
امیرعلی بنی اسدی
@Chelsalegi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایران گویا محل همه بلایای طبیعی و خطاهای انسانی شده است!
از یک طرف بی آبی گوشه هایی مختلفی از سرزمینم را به خشکسالی کشانده است و از دیگر سو ود در همان زمان سیل خانه ها و مردمانی را گرفتار کرده است!
نمی توان با خشم طبیعت مقابله کرد حال چه با باران های سیل آسا و چه با آسمان بی باران اما می توان خطاهای انسانی را کاهش داد و این سرزمین بیش از این که گرفتار بلایای طبیعی باشد گرفتار خطاهای انسانی است
حسین علم الهدی
@Chelsalegi
برای عرب‌های خوزستان گاومیش نه یک "اسب نجیب" است و نه یک "کبوتر زیبا" و نه وسیله‌ای برای تفریح و سرگرمی. برای آن‌ها گاومیش شغل است، منبع درآمد است، امرار معاش است، و در یک کلام خودِ زندگی‌ست. اگر گاومیش‌شان بمیرد زندگی‌شان مرده است. نان‌آور خانه‌شان مرده است.
گاومیش‌ها نیاز به آب دارند. آبی که روزی چند ساعت در آن غوطه‌ور شوند تا شاید از گرمای گَزنده و کُشنده‌ی خوزستان در امان باشند. حالا و در شرایطی که آب کرخه و کارون خشک شده است و دز در بدترین شرایط خود قرار دارد، گاومیش‌های عرب‌های خوزستان دسته دسته می‌میرند و صاحبانشان به خاک سیاه می‌نشینند.
این مردم گناه دارند. اگر از شما بر می‌آید دردشان را درمان کنید و اگر نمی‌توانید، دست‌کم برای‌شان توضیح دهید چرا این بلا بر سرشان آمده است. راست و حسینی بگویید آن همه آب خوزستان به کجا رفته است که کشاورزی و دام‌پروری آن دیار به این روز افتاده است.
این‌ها همان مردمی هستند که هشت سال جنگ را تحمل کردند و دم نزدند.
مهراب صادق‌نیا
@Chelsalegi
ما مثل چرم چغرمه و سفتیم.مثل آهن سیاه و سختیم.مثل طوفان شن بی‌هوا و ناخوانده ایم ما مثل آن حشره ایم که سال‌ها روی سقف خانه‌مانده و خشکیده.دیگر چگونه می‌توانیم از عشق بنویسیم با این همه زشتی و پلشتی که دور و برمان را گرفته‌است؟ از زشتی گفتم یادم آمد که جایی خوانده‌بودم که زیبا بودن هم به اندازه زشت بودن حوصله سر بر و پوچ است.آن کسی که زشت است تلاش می‌کند تا نگاه آدم‌ها را به طرف خودش بکشاند.سعی‌می‌کند به سمت زیبا شدن برود‌.با تیغ به جان خودش می‌افتد و بدنش را مثل مدادی که نوکش می‌شکند می‌تراشد اما کسی که زیباست نیازی به جلب توجه ندارد.همه‌ی چشم‌ها به سمت اوست.هر جایی می‌رود کسی پیدا می‌شود که از زیبایی‌اش تعریف کند و تملقش را بگوید.اما به مرور می‌فهمد که زیبایی او برای خودش نیست بلکه برای دیگران است.هر کسی که می‌آید تکه‌ای از آن را با خودش می‌برد و به جایش حرف‌های قشنگ تحویلش می‌دهد.آخرش او می‌ماند و یک حفره‌ی خالی و یک مشت حرف های قشنگ که بوی ماهی مُرده می‌دهند.باور کنید زیبا بودن هم به اندازه زشت بودن سخت و عذاب آور است.مثل داشتن و نداشتن که باعث دلشوره و اضطراب است.پدران من در دشت‌های وسیع داکوتا زمانی صاحب چیزی نبودند اما همه چیز داشتند.آنها پرهای رنگی، خنده‌های بی دلیل ، رقص‌های بی‌نظیر و سنت‌هایی بی بدیل داشتند اما صاحب هیچ کدام از آنها نبودند. آن‌ها رها بودند مثل پرندگانی که صاحب آسمان نیستند اما هر جایی که دل‌شان بخواهد پر می‌کشند و می‌روند.از وقتی که اولین کشتی در ساحل غربی لنگر انداخت و گاو‌چران‌ها پایشان را به داکوتا گذاشتند، آن‌ها تازه فهمیدند که صاحب چیزی بودن یعنی کسی بخواهد آن‌ چیز را از تو بگیرد.برای همین شروع به جنگیدن کردند اما بعد از مدتی خسته شدند و اسارت را بر رهایی ترجیح دادند.جنگیدن با گاو چران‌ها سخت بود چون آن‌ها می دانستند که برای چه چیزی می‌جنگند و پدرانم را با گلوله‌های سربی مثل برگ‌ درخت روی زمین می‌ریختند اما پدران من نمی‌دانستند که برای چه چیزی باید بجنگند و گلوی گاو چران‌ها را با نیزه سوراخ کنند. این را درباره‌ی عشق هم می‌توان‌گفت.عشق نوعی رهایی‌است.عشق هم مانند بوسه و آغوش صاحبی ندارد.اما آدم‌ها عشق را از سر بر عکس آن می‌نوازند.بیشتر به دنبال تصاحب هستند تا رهایی.تصاحب همه چیز.حالت خنده‌ها ، چین کنار لب ها و سبزی چشم‌هایی که رنگ خود را از عمق دریا گرفته‌اند.ما باید عشق را از چیزهای کوچک شروع کنیم.از باد خنکی که غروب دم‌کرده تابستان از آن سمت بیابان می‌آید و با خودش طعم نمک و دلتنگی‌می‌آورد.از سنگ قبرهایی که سالها کسی به سراغ‌شان نرفته و گرد و غبارشان را نشسته.از کوچه‌های بن بست جنوب شهر تهران و بوی عرق و سیگارهای ارزان قیمت ، از محله لب خط با مردانی که روی عصب‌های‌شان سرب داغ ریخته‌اند و زنانی که خنده از دهان‌شان پایین افتاده.باید عشق را از دوست داشتن چیزهای کوچک شروع کنیم.حتی از رنج و نکبت...حتی از همین بوی گند سگ‌پزهای میدان خراسان که خیال من را تا دامنه‌های سبز هلند به سوی شما پرواز می‌دهد...
ابوالفضل منفرد
@Chelsalegi
خدایا ما را بلاهای زمینی و آسمانی خودت به دور بدار. تمام تلاشت را انجام بده تا باران به اندازه بیاید، زلزله در حد چهار ریشتر باقی بماند و باد کم بوزد .راستش را بخواهی خدا ،مدیریت بحران ما در حد افتضاح است. ما غافلگیر می‌شویم، نشویم هم بلبشویی درست می‌کنیم که بیا و ببین.
مثلا نگارنده همین متن که از شما می‌خواهد فکری به حال ما بکنید، چند روزی است به واسطه کرونا گرفتن چندتن از عزیزانش، درگیر بیمارستان است.
الان حدود هفده ماه است که درگیر کرونا هستیم. پیک پشت پیک را سپری کرده‌ایم. قطعا بیمارانی که به بیمارستان می‌روند، فکر می‌کنند با این تجربه، کارشان با کمترین معطلی راه می‌افتد و سیر بستری شدن و دریافت آمپول رمدسیور به سرعت و بدون مشکل انجام می‌شود.
زهی خیال باطل! اولا که اگر خدای ناکرده در این روزها احتیاج به بستری شدن داشته باشید که باید دعا کنید یا تخت خالی در بیمارستانی باشد یا آشنایی داشته باشید تا تختی خالی برای شما پیدا شود. داستان آمپول هم که مثنوی هفتاد من است.
هر بیمار باید پنج نوبت رمدسیور را دریافت کند. یعنی شما باید پنج روز به بیمارستان بروید و به خانه برگردید. به نظر می‌رسد راه حل خوبی برای خالی ماندن تخت‌ها برای بیماران بدحال است. کسانی که ریه‌ای کمتر درگیر کرونا دارند با این روش بهبود پیدا می‌کنند.
این روش اما وقتی کارایی بالایی دارد که روند اداری کار به سرعت انجام شود. بیمار کرونایی یا همراه او باید هر روز روند اداری بستری شدن و ترخیص را انجام دهد. برخی که حتی همراه هم ندارند و با آن تن رنجور مجبور هستند تمام کارها را هم خودشان انجام دهند.
هفده ماه تجربه باید به مدیریت بیمارستان‌ها آموخته باشد که می‌شود سریع کار بیماران را انجام داد. با ساختن یک اتاق کوچک اداری در کنار اورژانس کرونا، تا حد بسیاری مشکل می‌شود. پنج بار رفتن و آمدن، پول دادن به این داروخانه به آن صندوق، در این گرما تابستان و روزهای سخت زندگی، مراجعان را جان به لب می‌کند.
نکته جالب این است که الان حتی دستفروشان مترو هم سعی می‌کنند پول نقد نگیرند اما در بیمارستان و در مرکز آلودگی شما باید پول نقد هم همراه داشته باشید.
ممنون کادر درمان هستیم. آنها در این مدت حسابی خسته شده‌اند اما کاش کمی با مردم رفتار بهتری داشتند. کاش یاد می‌گرفتند ما برده‌های آنها نیستیم. بعد از هر سوال چنان برخوردی با شما می‌کنند که گویی معلمی هستند که بعد از نه ماه آموزش، جواب غلطی گرفته‌اند.
واقعا اگر باقی مشاغل در ایران، اعصاب کادر درمان را داشتند، باید فاتحه آرامش در این کشور را می‌خواندیم. مامور راهنمایی و رانندگی هم زیر آفتاب ایستاده است. نانوا هم در گرمانی تابستان کنار تنور است. ماموران شهرداری هم هرشب کار می‌کنند اما طلبکار مردم نیستند.
با کسانی که بیمار دارند یا خود بیمار هستند، کمی مهربان باشید و آنها را درک کنید. همانگونه که آنها باید شما را در این شرایط درک کنند.
القصه که خدای مهربانی‌ها، ما زیاد به مسئولان‌مان امید نداریم، پس خواهش می‌کنیم که با ما ملایم برخورد کن.
مصطفی داننده
@Chelsalegi
چند سال پیش برای مشاوره جهت مناقصه ای با یک استاد دانشگاه تهران که در دانشکده محیط زیست تدریس می‌کرد جلسه ای داشتم.نمی‌دانم هنوز زنده‌است یا در دیار سایه‌هاست اگر هست که عمرش دراز باد‌‌. از آن روز چیز زیادی یادم نیست. حتی یادم رفته که چطوری از شریعتی وارد اتوبان همت شدم و به جای کرج به سمت لویزان رفتم.اما این را خوب به یادم مانده که آخر جلسه بحث مفصلی در زمینه منابع آبی کردیم‌.از آن بحث مفصل هم چیز زیادی به خاطر ندارم اما تاکیدش بر بحران آب در سال‌های آتی به خوبی در ذهنم نقش بسته‌است.بحران آب در اقلیم ایران جدی‌است.یعنی همیشه جدی بوده.اقلیم ایران نیمه بیابانی‌ست و شصت درصد پهنه‌ی آن بیابان و ریگ‌زار است.در گذشته مانند امروز مفهومی به نام توهم وفور منابع وجود نداشت.برای رسیدن به آب باید خون دل‌ها می‌خوردند و محنت‌ها می‌کشیدند.برای آب باید صدها حلقه چاه حفر می‌شد و با احداث کاریز و قنات آن را از دل زمین به باغ و آبادی می‌رساندند.اما امروزه ما آب را سهل و ارزان به‌دست می‌آوریم.اما هیچ چیز ارزانی بی حکمت نیست جون بهای این ارزانی را با از دست دادن و فرسایش منابع زیر زمینی می‌پردازیم.با یک جستجوی ساده در اینترنت می‌توان فهمید که بیشترین مقدار هدر رفت آب در کشاورزی و صنعت است و مصرف آب خانگی بخش نسبتا کوچکی از مصارف و هدر رفت آب را شامل می‌شود.کاشت و برداشت محصولات کشاورزی مانند هندوانه ، احداث سد ، خود کفایی در گندم، فرسوده بودن سیستم‌های لوله‌کشی و آبرسانی به مزارع و عدم رعایت اصول آبخیز داری بخش کشاورزی این مملکت را به بزرگترین هیولای اتلاف منابع آبی تبدیل کرده است.از طرفی در بخش صنعت عدم مکان‌یابی در احداث واحد های صنعتی و نیروگاهی بلای جان منابع زیر زمینی شده است.در شهری مانند یزد بیش از پنجاه واحد تولید فولاد بزرگ و کوچک وجود دارد که برای فرآیند ذوب و خنک کاری به آب فراوان نیاز دارند.این واحد ها گاهی برای خرید یک چاه عمیق میلیارد ها تومن پرداخت می‌کنند.همچنین نیروگاه های حرارتی برای خنک کاری کولینگ تاورها باید مقدار زیادی آب مصرف کنند.در کشورهای پیشرفته تقریبا ساخت نیروگاه‌های حرارتی منسوخ شده و جای آن‌ها را نیروگاه‌های زباله سوز یا انرژی‌های تجدید پذیر گرفته است اگر هم ضرورتی برای احداث نیروگاه حرارتی باشد از آب دریا برای خنک کاری استفاده می‌کنند.مسئله بحران آب هم سویه فرهنگی دارد و هم جنبه مدیریتی.سویه فرهنگی آن به توهم دسترسی آسان به آب و نبود مسئولیت اخلاقی در استفاده بهینه از آن باز می‌گردد و جنبه مدیریتی آن به روش‌های خام‌دستانه‌ی حاکمیت و عدم بازبینی در مصرف منابع آب‌.در خاورمیانه بسیاری از کشورها از جمله اسرائیل با بحران کم آبی مواجه هستند.با این حال مدیریت حساب شده منابع آب ، اسرائیل را در این زمینه به یک کشور پیشرو تبدیل کرده است.برای مثال تهیه آب شیرین از دریا با سیستم‌های اسمز معکوس پیشرفته و نیز اجاره زمین در کشورهای آفریقایی برای کاشت محصولات کشاورزی از جمله اقدامات مدیریتی در این زمینه‌است.این‌ها را نوشتم تا به اینجا برسم که تقلیل دادن مسئله کم آبی خوزستان به چند استعاره در مورد کربلا یا نوشتن شعر چیزی از مشکلات این مردم نجیب و اصیل را حل نمی‌کند‌.این گونه اعتراض کردن ممکن است مخالف خوانی با حاکمیت باشد اما برای کودکان تشنه و زمین‌های تف دیده خوزستان آب نمی‌شود‌ ما تا وقتی برای سود بیشتر و کسب درآمد از راهکارهای فوری و ناپایدار استفاده کنیم وضعیت بر همین منوال خواهد بود.
ابوالفضل منفرد
@Chelsalegi
در فیلم رایحه یک زن، آل‌پاچینو جایی می‌گوید در دوراهی‌های زندگی بدون استثنا می‌دانستم مسیر درست کدام است، با این وجود هرگز انتخابش نکردم. می‌دانید چرا؟ چون لعنتی مسیر سختی بود. با همین صراحت و صداقت.
سال‌ها پیش جایی کسی را دیدم که در دوران زندان تن به مصاحبه نمایشی داده بود و با اعترافات ساختگی آزادی‌اش را خریده بود. همین آدم وقتی با انتقادات تند دوستانش مواجه شد بدون اینکه به دنبال بهانه‌آوردن باشد گفت حق با شماست اما اگر مصاحبه نکرده بودم الان داشتید به هم می‌‌گفتید خدا فلانی را رحمت کند.
سخت‌ترین لحظات زندگی همان جایی است که مسیر درست را بخاطر سختی و اضطرابش کنار می‌گذاریم. همه ما با این داد‌وستد آشناییم: کمی حقیقت را قربانی می‌کنیم، کمی آسایش به دست می‌آوریم. آدمیزادیم دیگر. زورمان همیشه به کار درست نمی‌رسد. همه که هدی صابر نیستیم. فقط ای کاش وقتی راه آسانتر را انتخاب کردیم، تئوری نبافیم، فلسفه نبافیم، آسمان و ریسمان به هم نبافیم. به جایش بگوییم زورمان همین‌قدر رسید.همین.
امیرعلی بنی اسدی
@chelsalegi
واقعا این مقدار اختلاف طبقاتی در یک جامعه رو نمی‌تونم هضم کنم. کافیه یه سری به صفحات اینستاگرام بزنید؛ پنت هاوس های چند صد میلیاردی در شمال تهران ، سوپر ماشین‌های پلاک رُند ، ویلاهای لوکس کردان و رستوران‌های شیک مهرشهر در مقابل دخمه‌ها و چهار دیواری‌های جنوب تهران و ورامین و کهریزک.تو این چهل سال از کجا به کجا رسیدیم؟ مگه قرار نبود که کاخ نشین ها و حلبی آباد ها هر دو با هم جمع بشن؟ چی شد اون عدالتی که وعده‌اش رو داده بودین؟ سیستم اقتصاد ایران دارای تناقض و مشکلات ساختاریه ؛ اقتصادی که یارانه و سوبسید میده و دم از شعارهای عدالت محور میزنه اما رفتار و خروجیش در عمل به لیبرالیسم منتهی میشه.البته یه جور لیبرالیسم شلخته و از ریخت افتاده که نتیجه‌اش تمرکز ثروت در دست یک اقلیت وابسته به حکومت در برابر جیب خالی و شکم‌های گرسنه و آرزوهای بر باد رفته‌ی اکثریت جامعه‌است.اقتصادی که قوانین حاکم بر بازار و رقابت اون رو اداره نمیکنه بلکه سلطان‌ها و دلال‌ها و پا اندازهای حکومتی نبضش رو به دست گرفتن و قوانین خودشون رو دارن‌.در این چند سال به نظرم اقلیت ثروتمند و اکثریت پابرهنه به یک جور تفاهم ذهنی و روانی رسیدن.بستر این مفاهمه رو هم اینترنت و اینستاگرام فراهم کرده.مثل کسی که کباب میخوره و گرسنه‌ای که از پشت ویترین شیشه‌ای کباب خوردنش رو تماشا میکنه.اینستاگرام و دنیای مجازی باعث شدن که عده‌ی کمی رویاهای اکثریت جامعه رو زندگی کنن و بهشون نشون بدن! اینستاگرام باعث یک جور تشریک مساعی در رویا پردازی شده؛ رانت خوارها ، دلال‌ها ، سلطان ها و متصل ها به پابرهنه‌ها و حاشیه نشین‌ها و حقوق بگیر‌ها رویا می‌فروشن تا با زندگی کردنِ حسرت‌ها و نداشته‌های دیگران الگوی جامعه باشن؛ القای این فکر که زندگی کردن به این سبک خیلی هم دور از تصور نیست خودش به نوعی به عادی سازی شر منجر میشه.عادی سازی زیر پا گذاشتن اخلاق و ارزش‌های انسانی و مسابقه‌ی بی پایان برای رسیدن به آرزوهای محال و دور و دراز...
ابوالفضل منفرد
@chelsalegi
وارد حیاط که شدم دیدم یک گوسفند سپید قربانی را به نرده بسته اند بچه ها در حال ناز و نوازشش ، شب شد ، ناله ی این گوسفند تمام آپارتمان را برداشت ، طاقت نیاوردم آمدم پائین ببینم چه خبره چی شده این حیوان ناله میکنه ، صاحب قربانی و چند نفر دیگر هم بودند ، هرچه آب گذاشتیم کاهو ریختیم ، بی توجه ناله میکرد ، بازدید بدنی کردیم چیزی نفهمیدیم ، تا صبح ناله کرد ، ناله کرد ، آفتاب نزده صاحبش رفت دنبال قصاب تا اهالی ساختمان کمتر ناراحتی بکشند ، قصاب رسید اول سعی کرد بیاد تشنه لبان کربلا آبی به حیوان بدهد ، نخورد بیشتر ناله کرد ، ناچار گوسفند را زد زمین ، و تا آمد کارد را با گلویش آشنا کند به یکباره چاقو را به زمین زد و یک الله و اکبر خشمگینانه گفت و سر بر دیوار تکیه داد ، سپس خم شد با نوک چاقو ریسمانی را که بر آلت تناسلی حیوان بسته شده بود را باز کرد ، گوسفند قربانی به یکباره مقدار زیادی ادرار خون آلود از خود دفع کرد و ناله اش قطع شد ، فروشنده سنگدل برای چند هزار تومان سود بیشتر چنین بلای چندش آوری را مرتکب و آب فراوانی بخوردش داده بود ، قصاب گفت من سر این زبان بسته را نمی برم ، بگذارش برای سال بعد ، صاحبش در حالیکه اشک میریخت ،گفت میبرمش ده که تا آخر عمر فقط بخوره بخوابه ..
علی‌ بیک
@Chelsalegi
احمدی‌نژاد یک پیام نلسون‌ماندلا گونه درباره خوزستان صادر کرده. دروغ‌ وقیحانه می‌گه مثل همون وقت که سر کار بود. می‌گه به سر مردم شلیک می‌کنن و می‌گن به پا هم می‌زنیم. مدل زدن مردم و انکار کردن که ما نبودیم از دوره خودش شروع شد. تحریم‌های بیسابقه از دوره خودش شروع شد. از دوره احمدی‌نژاد بود که تاخیر در پرداخت حقوق کارمندها و کارگرها اغاز شد. اون سد عظیمی که در خوزستان زدند و ابش نه به درد خوردن می‌خوره و نه به درد کشاورزی و اون سد رو نه می‌شه خراب کرد و نه می‌شه نگه داشت، در دوره او بود. قطعنامه‌های سازمان ملل در دوره او پاره شد. دوره هاشمی و خاتمی مملکت قدم‌هایی در مسیر لااقل توسعه اقتصادی برداشت. در دوره احمدی‌نژاد بود که کلا نتیجه اون شانزده سال بر باد رفت. عامل اصلی احمدی‌نژاد نبود ولی او در حکم یک باد بود که بر یک مرتع وزید که اتش گرفته بود.
ابراهیم احمدیان
@Chelsalegi
2025/07/04 15:29:15
Back to Top
HTML Embed Code: