دست از خودت بر دار!
تنها پژواک درد تنست
که شیهه میکشد
در کاسهی سرت.
حاصلِ با سنگ سخن گفتن
پرتاب سنگیست
در خویش
و به خویش
که سیبلِ پُر آبلهاش
حاصلِ بومرگِ این گفتوگوست.
از خودت دست بردار
شوخیمان نگیرد با خودمان چنان
که به تیزی سنگ
دخیل بندیم
آن هم به روزگارِ هوشربایِ هوش مصنوعی.
سرت را
از مسیرِ سنگ جابهجا کن
نقطه بگذار یعنی
تمام.
یعنی تکگویی سنگ را
میشود تنها در تصلبِ آن
معنا کرد آن هم
با شوخیِ تلخِ یک لبخند!
#نصرت_الله_مسعودی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
  تنها پژواک درد تنست
که شیهه میکشد
در کاسهی سرت.
حاصلِ با سنگ سخن گفتن
پرتاب سنگیست
در خویش
و به خویش
که سیبلِ پُر آبلهاش
حاصلِ بومرگِ این گفتوگوست.
از خودت دست بردار
شوخیمان نگیرد با خودمان چنان
که به تیزی سنگ
دخیل بندیم
آن هم به روزگارِ هوشربایِ هوش مصنوعی.
سرت را
از مسیرِ سنگ جابهجا کن
نقطه بگذار یعنی
تمام.
یعنی تکگویی سنگ را
میشود تنها در تصلبِ آن
معنا کرد آن هم
با شوخیِ تلخِ یک لبخند!
#نصرت_الله_مسعودی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
[به هموارگیِ ناجدا از من، این، گوشهی پدرم]
.
-آن گوشه را از نمِ باران
بنواز
آن،
گوشه که باران را نمی
با گوشهای خودم شنیدم
با چشمهای لبالبم
با حفرهی گویا
شنیدهام
که میبینی
پس باز سرفه کن
و در حیاتِ در حضور پیدا کن
وقتی گشوده میشود این گوشهام
به گوشهای دگر
از کمان لبت
زهی خیالِ خوشم
که باز میآیی
و احتضار روزمره
به ارتعاشِ بلعِ بغض
پایان پذیرِ عمقِ حفره است
که باز میآیی
و روشنای لبالبت
تندیِ مراتعِ تنباکوست
-آن گوشه را از نمِ باران
بنواز
آن
گوشه که باران را نمی
می که افتی از لب چشم
#مھدی_مھدوی
از #گوشه_ها
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
  .
-آن گوشه را از نمِ باران
بنواز
آن،
گوشه که باران را نمی
با گوشهای خودم شنیدم
با چشمهای لبالبم
با حفرهی گویا
شنیدهام
که میبینی
پس باز سرفه کن
و در حیاتِ در حضور پیدا کن
وقتی گشوده میشود این گوشهام
به گوشهای دگر
از کمان لبت
زهی خیالِ خوشم
که باز میآیی
و احتضار روزمره
به ارتعاشِ بلعِ بغض
پایان پذیرِ عمقِ حفره است
که باز میآیی
و روشنای لبالبت
تندیِ مراتعِ تنباکوست
-آن گوشه را از نمِ باران
بنواز
آن
گوشه که باران را نمی
می که افتی از لب چشم
#مھدی_مھدوی
از #گوشه_ها
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
⭕️ #معرفی_کتاب
📕 عنوان: #ملک_سلیمان
🖋 نویسنده: #حسین_طوافی
نشر: #کتابسرای_تندیس
 
مُلک سلیمان، دومین اثر حسین طوّافی در قالب رمان، اثری پیچیده، رنگین و پُردامنه است. شرح سفری است از رویهی زمان به اعماق باورناپذیر و سپس بازگشتی است به اکنون و آیندهی ناشناخته. نویسنده با بهکارگیری مدل عطر و پیونددادن آن به جهان رنگ، در گذار از زمان حال به تاریخ و افسانه روایتگر سرخوشیها، رنجها و تابآوریهای انسان است. انسانهایی که با مرور زندگی و خاطرات یکدیگر به اشکالی گوناگون از شخصیتهایی یگانه تبدیل میشوند، میراثدار سرنوشتی کموبیش مشابه میگردند و گویی در پیوند با عناصر عطر و رنگ، چون روح و جسم، از مرزهای فنا میگذرند و تا اکنونِ امروز ما ادامه مییابند.
مجله الکترونیکی تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
  📕 عنوان: #ملک_سلیمان
🖋 نویسنده: #حسین_طوافی
نشر: #کتابسرای_تندیس
مُلک سلیمان، دومین اثر حسین طوّافی در قالب رمان، اثری پیچیده، رنگین و پُردامنه است. شرح سفری است از رویهی زمان به اعماق باورناپذیر و سپس بازگشتی است به اکنون و آیندهی ناشناخته. نویسنده با بهکارگیری مدل عطر و پیونددادن آن به جهان رنگ، در گذار از زمان حال به تاریخ و افسانه روایتگر سرخوشیها، رنجها و تابآوریهای انسان است. انسانهایی که با مرور زندگی و خاطرات یکدیگر به اشکالی گوناگون از شخصیتهایی یگانه تبدیل میشوند، میراثدار سرنوشتی کموبیش مشابه میگردند و گویی در پیوند با عناصر عطر و رنگ، چون روح و جسم، از مرزهای فنا میگذرند و تا اکنونِ امروز ما ادامه مییابند.
مجله الکترونیکی تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
"محض اطلاع"
شب در سکوت شتاب میکند
ماه خاموش شده
ناگهان
کنار پیادهرو خفته است
حالا ﺑﻪ ﻣﻦ ﺣﻖ بدهید
مضطرب
به خانه برگردم
محض اطلاع
روز بیرنگ و معنا شده
خورشید گیرکرده
ﺗﻮﯼ ﮔﻠﻮی پنجره
شاخهی نور آویزان شده
از میلهها
و من عمریست
با چشمان خوششانس
در ظهر زمین نشستهام
کنار تصویر باغ
دو ﮔﻮﺷﻮﺍﺭﻩی آلبالو ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ میکنم
به گوش دخترم
نگاه کن
درخت رقصنده است
در باد
[این شعر
البته
پیشنهادی مدرن است.]
ﺳﺘﺎﺭﮔﺎن میریزند
روی بام دنیا
به آشیان خویش بر میگردند
انگار
ﺑرگها میبارند
یعنی ابرها
به زبان فارسی حرف میزنند
حالا ﺑﻪ ﻣﻦ ﺣﻖ بدهید
رویا ببینم
محض اطلاع.
#حسن_فرخی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
  شب در سکوت شتاب میکند
ماه خاموش شده
ناگهان
کنار پیادهرو خفته است
حالا ﺑﻪ ﻣﻦ ﺣﻖ بدهید
مضطرب
به خانه برگردم
محض اطلاع
روز بیرنگ و معنا شده
خورشید گیرکرده
ﺗﻮﯼ ﮔﻠﻮی پنجره
شاخهی نور آویزان شده
از میلهها
و من عمریست
با چشمان خوششانس
در ظهر زمین نشستهام
کنار تصویر باغ
دو ﮔﻮﺷﻮﺍﺭﻩی آلبالو ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ میکنم
به گوش دخترم
نگاه کن
درخت رقصنده است
در باد
[این شعر
البته
پیشنهادی مدرن است.]
ﺳﺘﺎﺭﮔﺎن میریزند
روی بام دنیا
به آشیان خویش بر میگردند
انگار
ﺑرگها میبارند
یعنی ابرها
به زبان فارسی حرف میزنند
حالا ﺑﻪ ﻣﻦ ﺣﻖ بدهید
رویا ببینم
محض اطلاع.
#حسن_فرخی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
من دستهای بدرقه را دیدم:
بیمارگونه بود
وقتی که دست من
انگشتهای سرد و بلندش را
که از تبار آن نیِ نالان نشانه داشت
غم جاودانه داشت
در پنجه میفشرد
پشتِ قلم شکست
و درد
چون قطرهٔ سیاه مرکب
بر قلبهای کاغذی ما دو تن چکید!
من دستهای بدرقه را دیدم؛
بیمارگونه بود
ناآشنا به عشق و سخاوت
دست زمانه بود
تاریخِ قلب کاغذی ما را با نی نوشتهاند
و بندبند نی از
مثنوی نالهٔ ما شِکوه میکند!
خطهای دست تو
- این جادههای در هم و پر پیچ -
در چشمم آشناست
باور کن ای رفیق
خطهای دست تو
از خط دستهای خودم آشناترست...
آه...!
دانستم
ای رفیق
ما را هزار سال ازین پیش توامان
در گور کردهاند
وین دوستی
مردگی قرنهای قرن!
ما دست های بدرقه را دیدیم:
بیمارگونه بود
دست زمانه بود
دست هزاره بود...
#فرخ_تمیمی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
  بیمارگونه بود
وقتی که دست من
انگشتهای سرد و بلندش را
که از تبار آن نیِ نالان نشانه داشت
غم جاودانه داشت
در پنجه میفشرد
پشتِ قلم شکست
و درد
چون قطرهٔ سیاه مرکب
بر قلبهای کاغذی ما دو تن چکید!
من دستهای بدرقه را دیدم؛
بیمارگونه بود
ناآشنا به عشق و سخاوت
دست زمانه بود
تاریخِ قلب کاغذی ما را با نی نوشتهاند
و بندبند نی از
مثنوی نالهٔ ما شِکوه میکند!
خطهای دست تو
- این جادههای در هم و پر پیچ -
در چشمم آشناست
باور کن ای رفیق
خطهای دست تو
از خط دستهای خودم آشناترست...
آه...!
دانستم
ای رفیق
ما را هزار سال ازین پیش توامان
در گور کردهاند
وین دوستی
مردگی قرنهای قرن!
ما دست های بدرقه را دیدیم:
بیمارگونه بود
دست زمانه بود
دست هزاره بود...
#فرخ_تمیمی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
-
شعر مدرن چگونه میتواند به مسئلۀ زن در ایران پاسخ دهد؟
پروژۀ شعری فروغ فرخزاد، زنِ مطالبهگر مدرنی است که به دنبال احقاق حقوق اولیه خود بهمثابه انسان در جامعه است. متأسفانه با گذر زمان در ایران، نهتنها مسائلی که فرخزاد در شعر خود طرح کرده بود حل نشدهاند، بلکه تشدید هم شدهاند. اما نکته این است که با وجود تشدید مسائل علیه زنان، کمتر شاعر زنی یافت میشود که «زنِ» پروژۀ شعری او بهمثابه امری پروبلماتیک طرح شده باشد.
شاعران زن بسیاری هستند که «برای» مسائل زنان شعر گفتهاند، اما در این میان چه کسی شعر «از» زن گفته است؛ آن هم نه در یک یا دو قطعه شعر، بلکه دو کتاب شعر. این است که لیلا محبوبی را بدل به شاعری مهم در شعر مدرن ایران میکند که بعد از فروغ فرخزاد، «زن» به پروژۀ شعری یک شاعر تبدیل میشود. «زنِ» شعر محبوبی، زنی گمشده از سرزمین، مطرود از جامعه و شکستخورده است. اوج کار مدرن او در کنار زدن کلیشۀ «زن بهمثابه مامزمین» است که نگاه قدسی و الهامبخش طبیعت به زن را برمیدارد و با لایهای ضداسطورهای به خوانش آن میپردازد.
زن به مسئله تبدیل میشود وقتی زن به مفهومی ارتقا یابد که خروجی آن این سطر باشد:
«زنان بسیاری در من گمشدهاند
با چشمانی سیاه
و موهایی آغشتۀ خون»
***
شعری «برای» زن و مسائل زنانه بسیار خطرناک است. و این خطای بزرگ شاعران زن است که سعی میکنند دردها و رنجهای خود را با «توصیف» مسائل در شعر حل و رفع کنند. این توصیف، اگرچه میتواند عنوان رسانهپسندی مانند «شعر زنان ایران» را به خود بگیرد و به شاعر التیام بخشد که شعر میتواند درمانگر روح و روان باشد، اما از این جنبه خطرناک است که مسئلۀ زن را اغراقآمیز، تخیلی (ضدواقعی)، و «زیبا» میکند.
مسئلۀ زن در ایران به آرایش نیاز ندارد. تقلیل مسئلۀ مهم و واقعی زن به امری زیباشناختی، که در پایان شعرخوانی، در عوض اینکه ما به هر طرح مسئله بیاَندیشیم، به شاعر بگوییم «آفرین! عجب شعر خوبی بود!» خود میتواند بدل به فاجعهای دیگر شود که به همان اندازه زنستیزانه و ظالمانه است.
شعری که به دنبال طرح پروبلماتیک مسائل واقعی در خودش است، نه استعاری است! نه زیبا! نه تخیلی! نه اسطورهای! نه کلیشهای! اما با رسانهای به نام شعر با ما سخن میگوید، نه فلسفه! نه جامعهشناسی! نه تاریخ! نه روشنفکری!
شعر شما چگونه میتواند به مسئله زن در ایران پاسخ دهد، که در دام شعری زیبا «برای» زن نیاُفتد و مسئله را ریشهکن نکند؟
-----
زنان کُندر میسوزانند
سایهها با جانی از باد
زخمی از شهود وُ
دلی دچار سیاهزخم
معبد میرویانند
با لبانی کبود وُ تلخ
دخترکان
شهودِ زودرسشان را به لاشهی زن میسپارند
طوافِ باد
با پیراهنی سپید میپیچد به زن
با باد میرود جانشان
سایهها منتظر
جان زن میان باد پارهپاره میرود
با کُندری که میسوزد
معبد
ایستاده
خیره به طوافی که میوزد.
در این مقاله تلاش کردم شعر لیلا محبوبی را بهمثابه شاعری فمینیست_پاستورال خوانش کنم. فیگور اصلی شعر محبوبی، زنی است که از جانب طبیعت و انسان طرد شده و بدنش مالامال از زخمی تاریخی بوده است. او که از سرزمین ریشهکن شده محل تازهای برای سکناگزیدن نیافته است.
لیلا محبوبی با تمرکز بر فیگور زن دیدگاه تازهای دستکم در سنت شعر شبانی ایران پدید آورده است. پیشتر شعر معاصر ایران تحتتأثیر سنت هلنیستی (تقدسبخشیدن به طبیعت بهمثابه وطن از دسترفته) یا سنت رمانتیک (شاعر نگهبان طبیعت در مقابل فرهنگ) بوده است. شعر محبوبی به زن بهمثابه «دیگری» مینگرد که نه در طبیعت پناهگاهی دارد و در طبیعت انسانی (فرهنگ) نیز نوعی ابژهی جنسی تلقی میشود.
عنوان یکی از اشعار او «زنان بسیاری در من گمشدهاند» است. امید دارم که روزی، این زنان بهواسطهی زنانگی خود، سرانجام دوباره خود را پیدا خواهند کرد و پیدا خواهند شد.
#مازیار_چابک
#لیلا_محبوبی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#نقد
  شعر مدرن چگونه میتواند به مسئلۀ زن در ایران پاسخ دهد؟
پروژۀ شعری فروغ فرخزاد، زنِ مطالبهگر مدرنی است که به دنبال احقاق حقوق اولیه خود بهمثابه انسان در جامعه است. متأسفانه با گذر زمان در ایران، نهتنها مسائلی که فرخزاد در شعر خود طرح کرده بود حل نشدهاند، بلکه تشدید هم شدهاند. اما نکته این است که با وجود تشدید مسائل علیه زنان، کمتر شاعر زنی یافت میشود که «زنِ» پروژۀ شعری او بهمثابه امری پروبلماتیک طرح شده باشد.
شاعران زن بسیاری هستند که «برای» مسائل زنان شعر گفتهاند، اما در این میان چه کسی شعر «از» زن گفته است؛ آن هم نه در یک یا دو قطعه شعر، بلکه دو کتاب شعر. این است که لیلا محبوبی را بدل به شاعری مهم در شعر مدرن ایران میکند که بعد از فروغ فرخزاد، «زن» به پروژۀ شعری یک شاعر تبدیل میشود. «زنِ» شعر محبوبی، زنی گمشده از سرزمین، مطرود از جامعه و شکستخورده است. اوج کار مدرن او در کنار زدن کلیشۀ «زن بهمثابه مامزمین» است که نگاه قدسی و الهامبخش طبیعت به زن را برمیدارد و با لایهای ضداسطورهای به خوانش آن میپردازد.
زن به مسئله تبدیل میشود وقتی زن به مفهومی ارتقا یابد که خروجی آن این سطر باشد:
«زنان بسیاری در من گمشدهاند
با چشمانی سیاه
و موهایی آغشتۀ خون»
***
شعری «برای» زن و مسائل زنانه بسیار خطرناک است. و این خطای بزرگ شاعران زن است که سعی میکنند دردها و رنجهای خود را با «توصیف» مسائل در شعر حل و رفع کنند. این توصیف، اگرچه میتواند عنوان رسانهپسندی مانند «شعر زنان ایران» را به خود بگیرد و به شاعر التیام بخشد که شعر میتواند درمانگر روح و روان باشد، اما از این جنبه خطرناک است که مسئلۀ زن را اغراقآمیز، تخیلی (ضدواقعی)، و «زیبا» میکند.
مسئلۀ زن در ایران به آرایش نیاز ندارد. تقلیل مسئلۀ مهم و واقعی زن به امری زیباشناختی، که در پایان شعرخوانی، در عوض اینکه ما به هر طرح مسئله بیاَندیشیم، به شاعر بگوییم «آفرین! عجب شعر خوبی بود!» خود میتواند بدل به فاجعهای دیگر شود که به همان اندازه زنستیزانه و ظالمانه است.
شعری که به دنبال طرح پروبلماتیک مسائل واقعی در خودش است، نه استعاری است! نه زیبا! نه تخیلی! نه اسطورهای! نه کلیشهای! اما با رسانهای به نام شعر با ما سخن میگوید، نه فلسفه! نه جامعهشناسی! نه تاریخ! نه روشنفکری!
شعر شما چگونه میتواند به مسئله زن در ایران پاسخ دهد، که در دام شعری زیبا «برای» زن نیاُفتد و مسئله را ریشهکن نکند؟
-----
زنان کُندر میسوزانند
سایهها با جانی از باد
زخمی از شهود وُ
دلی دچار سیاهزخم
معبد میرویانند
با لبانی کبود وُ تلخ
دخترکان
شهودِ زودرسشان را به لاشهی زن میسپارند
طوافِ باد
با پیراهنی سپید میپیچد به زن
با باد میرود جانشان
سایهها منتظر
جان زن میان باد پارهپاره میرود
با کُندری که میسوزد
معبد
ایستاده
خیره به طوافی که میوزد.
در این مقاله تلاش کردم شعر لیلا محبوبی را بهمثابه شاعری فمینیست_پاستورال خوانش کنم. فیگور اصلی شعر محبوبی، زنی است که از جانب طبیعت و انسان طرد شده و بدنش مالامال از زخمی تاریخی بوده است. او که از سرزمین ریشهکن شده محل تازهای برای سکناگزیدن نیافته است.
لیلا محبوبی با تمرکز بر فیگور زن دیدگاه تازهای دستکم در سنت شعر شبانی ایران پدید آورده است. پیشتر شعر معاصر ایران تحتتأثیر سنت هلنیستی (تقدسبخشیدن به طبیعت بهمثابه وطن از دسترفته) یا سنت رمانتیک (شاعر نگهبان طبیعت در مقابل فرهنگ) بوده است. شعر محبوبی به زن بهمثابه «دیگری» مینگرد که نه در طبیعت پناهگاهی دارد و در طبیعت انسانی (فرهنگ) نیز نوعی ابژهی جنسی تلقی میشود.
عنوان یکی از اشعار او «زنان بسیاری در من گمشدهاند» است. امید دارم که روزی، این زنان بهواسطهی زنانگی خود، سرانجام دوباره خود را پیدا خواهند کرد و پیدا خواهند شد.
#مازیار_چابک
#لیلا_محبوبی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#نقد
مجله چرو درگذشت شاعر و بازیگر قدیمی سرکار خانم #کبری_سعیدی ملقب به #شهرزاد را تسلیت میگوید.
https://www.tg-me.com/cherouu
💮💮سایت چرو بروز شد 💮💮
⭕️سامان شهیدی
http://cherouu.ir/شعر-سامان- شهیدی/
⭕️عاطفه پژمان
http://cherouu.ir/شعر-عاطفه-پژمان/
⭕️شعر جهان
http://cherouu.ir/شعر-هردی-شفیق-ترجمه-سه-یران-حسینی/
⭕️پریسا مهرپور
http://cherouu.ir/شعر-پریسا-مهرپور-2/
⭕️مونا زاهدی
http://cherouu.ir/شعر-مونا-زاهدی-3/
⭕️هیفا عقیلی
http://cherouu.ir/شعر-هیفا-عقیلی/
⭕️الهام بسویط
http://cherouu.ir/شعر-الهام-بسویط-4/
⭕️فارد قربانی
http://cherouu.ir/شعر-فارد-قربانی-2/
⭕️نرگس عظیمی
http://cherouu.ir/شعر-نرگس-عظیمی/
⭕️علی عقیلی
http://cherouu.ir/شعر-علی-عقیلی-3/
⭕️محمود مکتبی
http://cherouu.ir/شعر-محمود-مکتبی/
⭕️میلاد آل خمیس
http://cherouu.ir/شعر-میلاد-آل-خمیس/
⭕️فرزانه قوامی
http://cherouu.ir/شعر-فرزانه-قوامی-2/
⭕️محبوبه کریمی
http://cherouu.ir/شعر-محبوبه-کریمی/
⭕️هوشنگ ایرانی
http://cherouu.ir/شعر-هوشنگ-ایرانی/
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
  💮💮سایت چرو بروز شد 💮💮
⭕️سامان شهیدی
http://cherouu.ir/شعر-سامان- شهیدی/
⭕️عاطفه پژمان
http://cherouu.ir/شعر-عاطفه-پژمان/
⭕️شعر جهان
http://cherouu.ir/شعر-هردی-شفیق-ترجمه-سه-یران-حسینی/
⭕️پریسا مهرپور
http://cherouu.ir/شعر-پریسا-مهرپور-2/
⭕️مونا زاهدی
http://cherouu.ir/شعر-مونا-زاهدی-3/
⭕️هیفا عقیلی
http://cherouu.ir/شعر-هیفا-عقیلی/
⭕️الهام بسویط
http://cherouu.ir/شعر-الهام-بسویط-4/
⭕️فارد قربانی
http://cherouu.ir/شعر-فارد-قربانی-2/
⭕️نرگس عظیمی
http://cherouu.ir/شعر-نرگس-عظیمی/
⭕️علی عقیلی
http://cherouu.ir/شعر-علی-عقیلی-3/
⭕️محمود مکتبی
http://cherouu.ir/شعر-محمود-مکتبی/
⭕️میلاد آل خمیس
http://cherouu.ir/شعر-میلاد-آل-خمیس/
⭕️فرزانه قوامی
http://cherouu.ir/شعر-فرزانه-قوامی-2/
⭕️محبوبه کریمی
http://cherouu.ir/شعر-محبوبه-کریمی/
⭕️هوشنگ ایرانی
http://cherouu.ir/شعر-هوشنگ-ایرانی/
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
تا غروب این پوست میانجامد
تا هر کجا که پاره شود
و رخنه کند مدام
در آسمان خستهی تیر
و پریشانیات
که جان میسپارد به بوی بستری
تا تنها برای ما دری باز شود
که سکوت شرحمان بود
در اندوهی جوانه بسته بر دهان
میمردم از هجوم رنگ
که طیفیست بر سیاق شب
از خوف سالهایی که اطاعت،
در ابروهای پیوندیات گره میخورد
چشمت را به یاد ندارم
آنجا که تو بودی و خدای برهنهات
تو بودی و رعایت پریدن
با خونی مشترک
که نبض گداختهات را
به گلوی اسماعیلم میکشانْد
رنج از موهات سُر میخورد
در تقلای تراس و هراسِ کاش پرنده بودم از آن همه بال
که میآویختی به طناب
از آنهمه فصل که به سخره میگرفتی تا زمستان
که بیاید
و چای هر صبحات را در سفره بریزی دوباره
بیآنکه بدانی بیچراغ
از هر سایه یکی در استکان تو میافتاد
یکی موج در موهات
که میبافتمش با سکه و صدف
با صورتی که میگذاشتی گریه کنم تا مطمئن شوی هیچکس در انعطاف گونههات
انگشتش را بازنمییابد
و میگذاشتی رویا
در همان سالهای بارانی
در سیلوهای خالی
و سینههای تکهشده بماند
چه غمانگیز است رویاها بگریند
و کسی اشک را
در پردههای پنهان
فرو برده باشد به خواب
تا شاهدی از زندگیهای دیگر
بشارت آمیختن بیاورد
چه خواب کشداری
از آنکه رویا پیرتر از ما شده باشد
و صدات با شعلههای بنفش
که زیر دستگاهِ اکسیژن میدمد
براهنی بخواند زیر لب
زخمی از چشم
بر دلی دچار
چه خواب کشدارِ کشندهای
گفتم آرام بگیر
در شبی که ماه
از پوست شیشهایت میگذرد
و یک تنفس آه
در خطوط دستت از هوش میرود
با طرههای علف
که خواب انگشتانت
جوانیِ باغ است
در یادهای من
ای چشمهات لرزان بر جهات خواب
ای گریسته بر لقمههای مادر
موهای بلوطت را بریز
بر سینههای من
و عینک کودکیات را بزن
ببین شانههای کوچکت در دستهای مستوره تاب میخورد
و گوش میکند به صدایی؛
«شاید تقدیر تو همین باشد»
با صبوری بایستد به هزار سال دیگر
که همه چیز در آستانهات سرانجام میشود
و هوشیار میگذرد
از سایهسار سنگ و باد
خواندمت به تکرار
با کسی که نور را در دامنت بریزد
و صخرهها را رها کند
با نام پنجسالگیِ بزرگوارت
که در خیابان کسری میدود
صدا بزند کسی ماه را
به پرستاری گردنت
دوباره بخواندت؛ مهسا
و از تولدت که قرنها گذشته است
ساحتی برای دیدار بیاورد
ما به تکرار میآییم
به دیدارِ هم
و آن بخش سوخته از صورت را
به تماشای یک درخت در خشکسالیاش
مینشینیم
#صوفیا_آهنکوب
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
  تا هر کجا که پاره شود
و رخنه کند مدام
در آسمان خستهی تیر
و پریشانیات
که جان میسپارد به بوی بستری
تا تنها برای ما دری باز شود
که سکوت شرحمان بود
در اندوهی جوانه بسته بر دهان
میمردم از هجوم رنگ
که طیفیست بر سیاق شب
از خوف سالهایی که اطاعت،
در ابروهای پیوندیات گره میخورد
چشمت را به یاد ندارم
آنجا که تو بودی و خدای برهنهات
تو بودی و رعایت پریدن
با خونی مشترک
که نبض گداختهات را
به گلوی اسماعیلم میکشانْد
رنج از موهات سُر میخورد
در تقلای تراس و هراسِ کاش پرنده بودم از آن همه بال
که میآویختی به طناب
از آنهمه فصل که به سخره میگرفتی تا زمستان
که بیاید
و چای هر صبحات را در سفره بریزی دوباره
بیآنکه بدانی بیچراغ
از هر سایه یکی در استکان تو میافتاد
یکی موج در موهات
که میبافتمش با سکه و صدف
با صورتی که میگذاشتی گریه کنم تا مطمئن شوی هیچکس در انعطاف گونههات
انگشتش را بازنمییابد
و میگذاشتی رویا
در همان سالهای بارانی
در سیلوهای خالی
و سینههای تکهشده بماند
چه غمانگیز است رویاها بگریند
و کسی اشک را
در پردههای پنهان
فرو برده باشد به خواب
تا شاهدی از زندگیهای دیگر
بشارت آمیختن بیاورد
چه خواب کشداری
از آنکه رویا پیرتر از ما شده باشد
و صدات با شعلههای بنفش
که زیر دستگاهِ اکسیژن میدمد
براهنی بخواند زیر لب
زخمی از چشم
بر دلی دچار
چه خواب کشدارِ کشندهای
گفتم آرام بگیر
در شبی که ماه
از پوست شیشهایت میگذرد
و یک تنفس آه
در خطوط دستت از هوش میرود
با طرههای علف
که خواب انگشتانت
جوانیِ باغ است
در یادهای من
ای چشمهات لرزان بر جهات خواب
ای گریسته بر لقمههای مادر
موهای بلوطت را بریز
بر سینههای من
و عینک کودکیات را بزن
ببین شانههای کوچکت در دستهای مستوره تاب میخورد
و گوش میکند به صدایی؛
«شاید تقدیر تو همین باشد»
با صبوری بایستد به هزار سال دیگر
که همه چیز در آستانهات سرانجام میشود
و هوشیار میگذرد
از سایهسار سنگ و باد
خواندمت به تکرار
با کسی که نور را در دامنت بریزد
و صخرهها را رها کند
با نام پنجسالگیِ بزرگوارت
که در خیابان کسری میدود
صدا بزند کسی ماه را
به پرستاری گردنت
دوباره بخواندت؛ مهسا
و از تولدت که قرنها گذشته است
ساحتی برای دیدار بیاورد
ما به تکرار میآییم
به دیدارِ هم
و آن بخش سوخته از صورت را
به تماشای یک درخت در خشکسالیاش
مینشینیم
#صوفیا_آهنکوب
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
آناتومیِ گهواره را میدانستم
نه مثلِ یک بزرگِ مادرانه
که با دستهایش قلاب را شماره میکرد،
شبیه یک انتخاب
که خودش را از جبرِ بودن
به انتها پرت میکند
و در انتحار میشکفد.
آناتومیِ گهواره را میدانستم
نخی بود
که عقربه، طلوعش را به آن بسته بود
و حضور
در گرامرِ شماتهها صرف میشد.
گهواره مشتق میشد
از تاب خوردنِ عمیق،
که نقطههایش را فرو خورده بود
و این بلعیدن،
دهنکجی بود به دانههای سیب.
میخواستم
پوستِ خیال را متورم کنم
از ابتدای شورِ هوشیاری
تا آن سرِ بیمرزی،
جایی که واژهها مبنای گفتگو نیستند.
آناتومیِ گهواره را
با دندههایش شمرده بودم،
هر کدام یک ترجمهی اشتباه
از عشق.
دانستم،
در خلسهی خواب،
خود را از بندِ نافِ تیکتاک قیچی کرد
و لالایی،
به لهجهای مدوّر زاده شد.
پستانک،
بیتأویل،
به مفاهیم مهاجرت کرد.
و من،
بینِ دو تابِ معلّق،
نه به دنیا آمدم،
نه ماندم،
آنگاه پرت شدم.
#محبوبه_ابراهیمی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
  نه مثلِ یک بزرگِ مادرانه
که با دستهایش قلاب را شماره میکرد،
شبیه یک انتخاب
که خودش را از جبرِ بودن
به انتها پرت میکند
و در انتحار میشکفد.
آناتومیِ گهواره را میدانستم
نخی بود
که عقربه، طلوعش را به آن بسته بود
و حضور
در گرامرِ شماتهها صرف میشد.
گهواره مشتق میشد
از تاب خوردنِ عمیق،
که نقطههایش را فرو خورده بود
و این بلعیدن،
دهنکجی بود به دانههای سیب.
میخواستم
پوستِ خیال را متورم کنم
از ابتدای شورِ هوشیاری
تا آن سرِ بیمرزی،
جایی که واژهها مبنای گفتگو نیستند.
آناتومیِ گهواره را
با دندههایش شمرده بودم،
هر کدام یک ترجمهی اشتباه
از عشق.
دانستم،
در خلسهی خواب،
خود را از بندِ نافِ تیکتاک قیچی کرد
و لالایی،
به لهجهای مدوّر زاده شد.
پستانک،
بیتأویل،
به مفاهیم مهاجرت کرد.
و من،
بینِ دو تابِ معلّق،
نه به دنیا آمدم،
نه ماندم،
آنگاه پرت شدم.
#محبوبه_ابراهیمی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
مجموعه-شعر-تنکاش-از-پریسا-امامی.pdf
    485.3 KB
  ♦️#معرفی_کتاب
مجموعه شعر #تنکاش اثر #پریسا_امامی
انتشار به صورت الکترونیک در نشر #سایهها
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
  مجموعه شعر #تنکاش اثر #پریسا_امامی
انتشار به صورت الکترونیک در نشر #سایهها
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
جمع تکّههای روی زمین
بین بغضهای کپکزده در خانهای که یکسال تخته بود
با انگشتم که گچ شد نوشتم: کبود
تمام خانه شد چمدان را بستیم و نشستیم
اما چمدان ننشست
۲۴قلم شاید چون جفتی میپرد برای تابستان
رنگ پرت آسمان میکند
قسم به جوب میخورد؛ میدانستی...
نشستیم و نوشتیم کبود تا نه، ده، یازده شب...
داد میزدید: بیا عقبی
چمدان با صورتی متراکم به گردن دست افتاد
از گردن انتظار، اعتراف
از گردن طعم تونل در امتداد دورشدن سه بار افتاد
گرفتار نصفه نخی گرهخورده با لامپی سقفی با کفی گرم در خانهای بارانگیر
به رادیو گوش میدهیم سیلی جدید در راه است
با طنینِ ریختنِ اتاق در آخرین اشک
پنجرهها دیگر تاب شنیدن این همه زیبایی را ندارند
در باغ بیستارگی و داس کهنهی نور مینویسم: بی توام درد میکند
آن جنگل داغ و باد یخی
دیگر سایهای جا نمیگذارد
نخی نصفه مجبور نوشتنم میکند
تا به دانهدانه گرههای باز ناشدنی، بیاندیشیم، درخت شوند
در مهمانی، مغازه، تخت، پیادهرو، آشپزخانه جاده کسی هست در همهی نوشتههایم در را لگد میزند
میگوید: سلام
پاسخ میدهم: سلام
نمیدانم کیست!
روزها و شبها چه فرق میکند در کلمه!
و ما در تبسّم دو روز یا شب بودن چه میکنیم
زیر چمدان
زیر ۲۴زبان
زیر لامپی روشن
چهارپا
افرای سرخ هستم
که جای سایهام
به زمین افتاده....
#مهران_ابراهیمی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
  بین بغضهای کپکزده در خانهای که یکسال تخته بود
با انگشتم که گچ شد نوشتم: کبود
تمام خانه شد چمدان را بستیم و نشستیم
اما چمدان ننشست
۲۴قلم شاید چون جفتی میپرد برای تابستان
رنگ پرت آسمان میکند
قسم به جوب میخورد؛ میدانستی...
نشستیم و نوشتیم کبود تا نه، ده، یازده شب...
داد میزدید: بیا عقبی
چمدان با صورتی متراکم به گردن دست افتاد
از گردن انتظار، اعتراف
از گردن طعم تونل در امتداد دورشدن سه بار افتاد
گرفتار نصفه نخی گرهخورده با لامپی سقفی با کفی گرم در خانهای بارانگیر
به رادیو گوش میدهیم سیلی جدید در راه است
با طنینِ ریختنِ اتاق در آخرین اشک
پنجرهها دیگر تاب شنیدن این همه زیبایی را ندارند
در باغ بیستارگی و داس کهنهی نور مینویسم: بی توام درد میکند
آن جنگل داغ و باد یخی
دیگر سایهای جا نمیگذارد
نخی نصفه مجبور نوشتنم میکند
تا به دانهدانه گرههای باز ناشدنی، بیاندیشیم، درخت شوند
در مهمانی، مغازه، تخت، پیادهرو، آشپزخانه جاده کسی هست در همهی نوشتههایم در را لگد میزند
میگوید: سلام
پاسخ میدهم: سلام
نمیدانم کیست!
روزها و شبها چه فرق میکند در کلمه!
و ما در تبسّم دو روز یا شب بودن چه میکنیم
زیر چمدان
زیر ۲۴زبان
زیر لامپی روشن
چهارپا
افرای سرخ هستم
که جای سایهام
به زمین افتاده....
#مهران_ابراهیمی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
[لام وسط فانی]
چیزی مجهول را بهانه میکند
که تمام عرفای جهان را معطل جواب کنم که:
چه بود آن آه عمیق
دارم نگاهت میکنم خانم فلانی
و این بار حتی با چشمهایم هم چیزی نمیگویم [و
با کیفیت مطلوبی نقش بازی میکنم]
از تو تا ازل میگریزم
چشم تو را میبینم با راز داوینچی
و با توابع ناتمامیت به خودم میل میکنم
مثل لام وقتی سعی میکند
به حرفی جز ل تبدیل نشود.
برای نوشتن تمام شیوهها را دست گرفتم
با اشاره به انگشتی که درازتر است [و
همه بیشترش دوست میدارند]
لجبازم
حتی با خودم که برای تو میمیرد [و
صداش را درنمیآورد]
و برای توجیه اخمش به نوعی متافیزیک ماتریالیستی دست میاندازد
و زبان را طوری به عمق خودش میبرد
که هیچ چیزی ازش
بیرون نمیآید
بگذار سرم را لای انحنای ل بگذارم
این انحنای فانی را با فنای خودم پر کنم
بعد کم کم از ساقهات ببوسم و بیایم بالا
بگذار از بالای برج میلاد بپرم در این انحنا و
متولد شوم
در شایعات
بگذار فقط یک شب
فقط امشب
فقط این شبِ بیپیر را با تو دوام بیاورم
بگذار باور نکنم که پشت چشمهات هیچی نیست
جز یک زندگی عادی
که نمیدانم چرا عادیست
بگذار چیزی باشی در این فانی
چیزی شبیه یک لام حتی
که بهانه میشود در وسط من
و مرا به دو قسمت نامساوی تقسیم میکند
بگذار فکر کنم این ل
که از فرق سر به مری و سپس به دهان
ختم میشود را
چطور با انسداد زبان نشانت بدهم
بگذار خانم فلانی
بگذار حرف نزنم
خیلی اذیتم که
تمام عرفای جهان را معطل یک ل کردهام.
#داوود_جمالی
از مجموعه «فیگورهای روح»
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
  چیزی مجهول را بهانه میکند
که تمام عرفای جهان را معطل جواب کنم که:
چه بود آن آه عمیق
دارم نگاهت میکنم خانم فلانی
و این بار حتی با چشمهایم هم چیزی نمیگویم [و
با کیفیت مطلوبی نقش بازی میکنم]
از تو تا ازل میگریزم
چشم تو را میبینم با راز داوینچی
و با توابع ناتمامیت به خودم میل میکنم
مثل لام وقتی سعی میکند
به حرفی جز ل تبدیل نشود.
برای نوشتن تمام شیوهها را دست گرفتم
با اشاره به انگشتی که درازتر است [و
همه بیشترش دوست میدارند]
لجبازم
حتی با خودم که برای تو میمیرد [و
صداش را درنمیآورد]
و برای توجیه اخمش به نوعی متافیزیک ماتریالیستی دست میاندازد
و زبان را طوری به عمق خودش میبرد
که هیچ چیزی ازش
بیرون نمیآید
بگذار سرم را لای انحنای ل بگذارم
این انحنای فانی را با فنای خودم پر کنم
بعد کم کم از ساقهات ببوسم و بیایم بالا
بگذار از بالای برج میلاد بپرم در این انحنا و
متولد شوم
در شایعات
بگذار فقط یک شب
فقط امشب
فقط این شبِ بیپیر را با تو دوام بیاورم
بگذار باور نکنم که پشت چشمهات هیچی نیست
جز یک زندگی عادی
که نمیدانم چرا عادیست
بگذار چیزی باشی در این فانی
چیزی شبیه یک لام حتی
که بهانه میشود در وسط من
و مرا به دو قسمت نامساوی تقسیم میکند
بگذار فکر کنم این ل
که از فرق سر به مری و سپس به دهان
ختم میشود را
چطور با انسداد زبان نشانت بدهم
بگذار خانم فلانی
بگذار حرف نزنم
خیلی اذیتم که
تمام عرفای جهان را معطل یک ل کردهام.
#داوود_جمالی
از مجموعه «فیگورهای روح»
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
  مجله الکترونیکی تخصصی شعر چرو
[لام وسط فانی]              چیزی مجهول را بهانه میکند              که تمام عرفای جهان را معطل جواب کنم که:              چه بود آن آه عمیق   دارم نگاهت میکنم خانم فلانی          و این بار حتی با چشمهایم هم چیزی نمیگویم [و          با کیفیت مطلوبی نقش…
تحلیل [لام وسط فانی] شعری از #داوود_جمالی از منظرهای فرا شعر (Meta Poetry ) وَ شعر زبان( language poetry):
به قلم #علیرضا_الیاسی
 
متا پوئتری(فراشعر) به شعر درباره شعر یا شعر درباره فرآیندِ شعر نوشتن اطلاق میشود. در متا پوئتری، شاعر به طور مستقیم یا غیرمستقیم به ماهیت و ویژگیهای شعر، روند خلق شعر، یا فرم و ساختار شعر اشاره میکند. به عبارت دیگر، متا پوئتری یک نوع خودآگاهی است که در آن شاعر به شعر به عنوان یک رسانه یا ابزار فکر میکند و آن را به چالش میکشد.
در نهایت، متا پوئتری شعری است که در آن شاعر نه تنها به خلق اثر میپردازد بلکه به ساختار، فرم، وَ فرآیند خلق شعر نیز توجه ویژه دارد. این نوع شعر به نوعی تفکر درباره شعر و جایگاه آن در جامعه و ذهن شاعر است و میتواند به عنوان یک ابزار برای بازاندیشی در مورد ماهیت شعر و عمل نویسندگی به کار رود.[۱]
جورجیو آگامبن، فیلسوف معاصر ایتالیایی، در تأملاتش پیرامون زبان و هستی، نگاه متمایزی به شعر دارد. او شعر را نه صرفاً گونهای از بیان ادبی، بلکه کنشی رادیکال و فلسفی میداند که با سازوکار معمول زبان، که انتقال معناست، مقابله میکند. در نگاه آگامبن، شعر آنجایی آغاز میشود که زبان از کارکرد مصرفی و ابزارگونهاش فاصله میگیرد و به خود بازمیگردد؛ لحظهای که زبان دیگر وسیلهی رساندن پیام نیست، بلکه خود به موضوع تأمل و مکاشفه بدل میشود.
نمونه های متاپوئتری به اواخر قرن نوزدهم(بودلر) و اوایل قرن بیستم(الیوت) برمیگردد و حدود شصت، هفتاد سال پیش بهخصوص توسط شاعران پست مدرن و شاعرانی مثل جان اشبری باب شد.[۲]
شعر جمالی اساسا به طور واضحی به عمل نوشتن اشاره دارد "برای نوشتن تمام شیوهها را دست گرفتم" این سطر کاملا شاعر را در موضعی آگاهانه در کنترل و ایجاد یک دستگاه شعری نشان میدهد.
همچنین میبینیم کل شعر حول محور تقلای شاعر با زبان میچرخد: "زبان را طوری به عمق خودش میبرد / که هیچ چیزی ازش/ بیرون نمیآید"یا "چهطور با انسداد زبان نشانت بدهم؟"این نوعِ بیان، ناتوانی زبان در انتقال کامل معنا یا احساس را نشان میدهد.
از سویی دیگر خطاب "خانم فلانی" در اثر جمالی میتواند به خود شاعر به عنوان مخاطبی خاص (با قرائت آنیمایی از آرای یونگ)، یا حتی خود شعر(به عنوان جنسیتبخشی به متن) اشاره داشته باشد. این ابهام، حس خودارجاعی را تقویت میکند.
همچنین می توان در این متن به رگّههایی از شعر زبان که یک جنبش آوانگارد آمریکایی بود و بر مادّهبودن زبان، نقش فعّال خواننده وَ به چالش کشیدن قراردادهای زبانی تأکید داشت. اشارهکرد؛ این جنبش، شعر را یک «ساختار در زبان» میدانست .
از سوی دیگر گرترود استاین(از پیشگامانlanguage poetry) شعر را «صوتی بیتن» میدانست که از تجربهی بودن در زبان سخن میگوید. او بر تکرار، ریتم و مادهبودن زبان تأکید داشت و معتقد بود شعر باید از ارجاع به واقعیت غالب رها شود .
-تکرار و بازی با حرف «لام»: تمرکز وسواسگونه روی حرف «لام» ("لام وسط فانی"، "مثل لام"، "انحنای ل"، "یک لام") کاملاً با سبک استاین همخوانی دارد. او نیز با تکرار یک کلمه یا صدا (مانند "rose is a rose is a rose")[۳] حالات و ابعاد مختلف آن را کشف میکرد. این تکرار، توجه را به خودِ ماده زبانی جلب میکند، نه معنای ارجاعی آن.
شاعر میگوید "زبان را... به عمق خودش میبرد". این دقیقاً مطابق با دیدگاه استاین است که زبان را نه به عنوان نماینده چیز دیگر، بلکه به عنوان یک وجود مستقل میدید. "لام" در این شعر یک نشانه است، نه نماد چیزی دیگر.
استاین با "نامیدنِ مکرر، بدونِ تداعیِ مفهومِ خاص" به شعرزدایی میپرداخت. در این شعر نیز "لام" به طور مداوم نامیده میشود، اما معنای ثابت و مشخصی ندارد. این ابهام عمدی، خواننده را وادار به مشارکت در ساخت معنا میکند. سؤال شاعر از "عرفای جهان" نیز نشاندهنده طلب معنایی است که در خود زبان محبوس شده است.
این پایان باز، خواننده را به درگیرشدن و ارائه تفسیر خود دعوت میکند. شعر زبان نیز به جای انتقال معنا، خواننده را به ساخت فعال معنا فرا میخواند .
همچنین شکستن قراردادهای نحوی و معنایی در عباراتی مانند "با توابع ناتمامیت به خودم میل میکنم" یا ترکیبهایی مثل "متافیزیک ماتریالیستی" که به صورت غیرمتعارف در اثر استفاده شده، باعث ایجاد فضایی سورئال و ابهامآلود در متن میشود، که بسیار شبیه به آثار شاعران زبان است.
در نهایت شعر به ما میگوید که گاهی عمیقترین احساسات را نمیتوان با "معنای قراردادی" (کلمات) بیان کرد، بلکه تنها میتوان با ساکن شدن در خودِ ماده زبان (آن "انحنای فانی") و پذیرش ابهام آن ("معطل یک ل") به آن احساسات نزدیک شد. این شعر نه یک بیان ساده، بلکه یک تجربه زبانی است که خواننده را به درون این تقلا میکشاند.
  به قلم #علیرضا_الیاسی
متا پوئتری(فراشعر) به شعر درباره شعر یا شعر درباره فرآیندِ شعر نوشتن اطلاق میشود. در متا پوئتری، شاعر به طور مستقیم یا غیرمستقیم به ماهیت و ویژگیهای شعر، روند خلق شعر، یا فرم و ساختار شعر اشاره میکند. به عبارت دیگر، متا پوئتری یک نوع خودآگاهی است که در آن شاعر به شعر به عنوان یک رسانه یا ابزار فکر میکند و آن را به چالش میکشد.
در نهایت، متا پوئتری شعری است که در آن شاعر نه تنها به خلق اثر میپردازد بلکه به ساختار، فرم، وَ فرآیند خلق شعر نیز توجه ویژه دارد. این نوع شعر به نوعی تفکر درباره شعر و جایگاه آن در جامعه و ذهن شاعر است و میتواند به عنوان یک ابزار برای بازاندیشی در مورد ماهیت شعر و عمل نویسندگی به کار رود.[۱]
جورجیو آگامبن، فیلسوف معاصر ایتالیایی، در تأملاتش پیرامون زبان و هستی، نگاه متمایزی به شعر دارد. او شعر را نه صرفاً گونهای از بیان ادبی، بلکه کنشی رادیکال و فلسفی میداند که با سازوکار معمول زبان، که انتقال معناست، مقابله میکند. در نگاه آگامبن، شعر آنجایی آغاز میشود که زبان از کارکرد مصرفی و ابزارگونهاش فاصله میگیرد و به خود بازمیگردد؛ لحظهای که زبان دیگر وسیلهی رساندن پیام نیست، بلکه خود به موضوع تأمل و مکاشفه بدل میشود.
نمونه های متاپوئتری به اواخر قرن نوزدهم(بودلر) و اوایل قرن بیستم(الیوت) برمیگردد و حدود شصت، هفتاد سال پیش بهخصوص توسط شاعران پست مدرن و شاعرانی مثل جان اشبری باب شد.[۲]
شعر جمالی اساسا به طور واضحی به عمل نوشتن اشاره دارد "برای نوشتن تمام شیوهها را دست گرفتم" این سطر کاملا شاعر را در موضعی آگاهانه در کنترل و ایجاد یک دستگاه شعری نشان میدهد.
همچنین میبینیم کل شعر حول محور تقلای شاعر با زبان میچرخد: "زبان را طوری به عمق خودش میبرد / که هیچ چیزی ازش/ بیرون نمیآید"یا "چهطور با انسداد زبان نشانت بدهم؟"این نوعِ بیان، ناتوانی زبان در انتقال کامل معنا یا احساس را نشان میدهد.
از سویی دیگر خطاب "خانم فلانی" در اثر جمالی میتواند به خود شاعر به عنوان مخاطبی خاص (با قرائت آنیمایی از آرای یونگ)، یا حتی خود شعر(به عنوان جنسیتبخشی به متن) اشاره داشته باشد. این ابهام، حس خودارجاعی را تقویت میکند.
همچنین می توان در این متن به رگّههایی از شعر زبان که یک جنبش آوانگارد آمریکایی بود و بر مادّهبودن زبان، نقش فعّال خواننده وَ به چالش کشیدن قراردادهای زبانی تأکید داشت. اشارهکرد؛ این جنبش، شعر را یک «ساختار در زبان» میدانست .
از سوی دیگر گرترود استاین(از پیشگامانlanguage poetry) شعر را «صوتی بیتن» میدانست که از تجربهی بودن در زبان سخن میگوید. او بر تکرار، ریتم و مادهبودن زبان تأکید داشت و معتقد بود شعر باید از ارجاع به واقعیت غالب رها شود .
-تکرار و بازی با حرف «لام»: تمرکز وسواسگونه روی حرف «لام» ("لام وسط فانی"، "مثل لام"، "انحنای ل"، "یک لام") کاملاً با سبک استاین همخوانی دارد. او نیز با تکرار یک کلمه یا صدا (مانند "rose is a rose is a rose")[۳] حالات و ابعاد مختلف آن را کشف میکرد. این تکرار، توجه را به خودِ ماده زبانی جلب میکند، نه معنای ارجاعی آن.
شاعر میگوید "زبان را... به عمق خودش میبرد". این دقیقاً مطابق با دیدگاه استاین است که زبان را نه به عنوان نماینده چیز دیگر، بلکه به عنوان یک وجود مستقل میدید. "لام" در این شعر یک نشانه است، نه نماد چیزی دیگر.
استاین با "نامیدنِ مکرر، بدونِ تداعیِ مفهومِ خاص" به شعرزدایی میپرداخت. در این شعر نیز "لام" به طور مداوم نامیده میشود، اما معنای ثابت و مشخصی ندارد. این ابهام عمدی، خواننده را وادار به مشارکت در ساخت معنا میکند. سؤال شاعر از "عرفای جهان" نیز نشاندهنده طلب معنایی است که در خود زبان محبوس شده است.
این پایان باز، خواننده را به درگیرشدن و ارائه تفسیر خود دعوت میکند. شعر زبان نیز به جای انتقال معنا، خواننده را به ساخت فعال معنا فرا میخواند .
همچنین شکستن قراردادهای نحوی و معنایی در عباراتی مانند "با توابع ناتمامیت به خودم میل میکنم" یا ترکیبهایی مثل "متافیزیک ماتریالیستی" که به صورت غیرمتعارف در اثر استفاده شده، باعث ایجاد فضایی سورئال و ابهامآلود در متن میشود، که بسیار شبیه به آثار شاعران زبان است.
در نهایت شعر به ما میگوید که گاهی عمیقترین احساسات را نمیتوان با "معنای قراردادی" (کلمات) بیان کرد، بلکه تنها میتوان با ساکن شدن در خودِ ماده زبان (آن "انحنای فانی") و پذیرش ابهام آن ("معطل یک ل") به آن احساسات نزدیک شد. این شعر نه یک بیان ساده، بلکه یک تجربه زبانی است که خواننده را به درون این تقلا میکشاند.
#منابع :
۱: "چرا به Meta Poetry علاقهمندم؟!"/علی قنبری
۲: "بازگرداندنِ زبان به خویشتن از نگاه جورجیو آگامبن"/علی قنبری
۳:شعر "Sacred Emily" در مجموعه "Geography and Plays" (1922) منتشر شد.
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#نقد
  ۱: "چرا به Meta Poetry علاقهمندم؟!"/علی قنبری
۲: "بازگرداندنِ زبان به خویشتن از نگاه جورجیو آگامبن"/علی قنبری
۳:شعر "Sacred Emily" در مجموعه "Geography and Plays" (1922) منتشر شد.
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#نقد
«زبان در قَفا»
به هرچه دست میکِشَم
سنگ میشود.
سنگ
روی سنگ
بند نمیشود اینجا
و این زندانِ تن
اَمانم را بریده است
اَمان از روزی که
دست
روی
دست گذاشتم
و پاهایم
نمیرفت
ولی در راه
مانده بودم
دست میکِشَم
از خودم
اما دست بردارِاین خاک نیستم
حتی اگر دیگر حاصلخیز نباشد
پخشِ زمین میشوم
پخشِ همین زمینِ ناهموار
که گُلهایِ پیچیدهای دارد
ببین!
این یک طنز تاریخی است
که مینویسم
که در حالِ وقوع است
همین جا
رأسِ همین لحظه
که منام
بیا و از این اُردن عبورم بده!
 
در اینجا
گیاهی مُشَوَشام
که برگهایِ بی پایهای دارم.
و شاخههایِ تازهام
دیگر برای التیامِ زخمها
مؤثر نیست
گیاهی مُشَوَشام در این خاک
که بادها مرا
به جنونِ شبانهای میکِشانند
که مشمولِ شماتتِ آفتاب
و کسالتِ ابرهای نامرئی نمیشود
در حومههای رنج بی پایان این خاک
در این خانه
به گیاهِ مُشوشی تبدیل میشوم
که ریشه ندارم
ریشههایم را در راه
ضَماد این خاک کردهام!
گفتم که
بیا و از این اُردن عبورم بده!
گیاهی مُشَوَشَام در این خاک
که پوست میاندازم
و رشد میکنم
و زبان در قفا میشوم
گوش کن!
زبان در قفا
گیاهی از تیرهی آلالهها نیست!
زبان در قفا من بودم
که پیچیده میشدم
در این خاک
و برگهای نامُتناهیام
با صدای جهنم
که در زمین
مُدام شنیده میشود
رشد میکرد
و بالندگیام
به سُمومِ ساکن زمین برمیگشت
و با دست-گرمیِ سایهها
در روز
دست به دامن باد میافتم
اما ساکنِ طبقاتِ کِناریِ اندوه میمانم
و دست از سَرِ این خاک برنمیدارم!
#بهاره_رضایی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
  به هرچه دست میکِشَم
سنگ میشود.
سنگ
روی سنگ
بند نمیشود اینجا
و این زندانِ تن
اَمانم را بریده است
اَمان از روزی که
دست
روی
دست گذاشتم
و پاهایم
نمیرفت
ولی در راه
مانده بودم
دست میکِشَم
از خودم
اما دست بردارِاین خاک نیستم
حتی اگر دیگر حاصلخیز نباشد
پخشِ زمین میشوم
پخشِ همین زمینِ ناهموار
که گُلهایِ پیچیدهای دارد
ببین!
این یک طنز تاریخی است
که مینویسم
که در حالِ وقوع است
همین جا
رأسِ همین لحظه
که منام
بیا و از این اُردن عبورم بده!
در اینجا
گیاهی مُشَوَشام
که برگهایِ بی پایهای دارم.
و شاخههایِ تازهام
دیگر برای التیامِ زخمها
مؤثر نیست
گیاهی مُشَوَشام در این خاک
که بادها مرا
به جنونِ شبانهای میکِشانند
که مشمولِ شماتتِ آفتاب
و کسالتِ ابرهای نامرئی نمیشود
در حومههای رنج بی پایان این خاک
در این خانه
به گیاهِ مُشوشی تبدیل میشوم
که ریشه ندارم
ریشههایم را در راه
ضَماد این خاک کردهام!
گفتم که
بیا و از این اُردن عبورم بده!
گیاهی مُشَوَشَام در این خاک
که پوست میاندازم
و رشد میکنم
و زبان در قفا میشوم
گوش کن!
زبان در قفا
گیاهی از تیرهی آلالهها نیست!
زبان در قفا من بودم
که پیچیده میشدم
در این خاک
و برگهای نامُتناهیام
با صدای جهنم
که در زمین
مُدام شنیده میشود
رشد میکرد
و بالندگیام
به سُمومِ ساکن زمین برمیگشت
و با دست-گرمیِ سایهها
در روز
دست به دامن باد میافتم
اما ساکنِ طبقاتِ کِناریِ اندوه میمانم
و دست از سَرِ این خاک برنمیدارم!
#بهاره_رضایی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
از کتف     خزیده در پسِ پیراهن     خوابِ برهنگی    
یخِ اندوه که چکه کند بر روایت لحظه
شهد دلتنگی
غلیظ میشود بر انزوای تن
که از خمیازهی نور تنها
حشوِ خیال مانده و دلواپسیهای نمور
میانِ درهای مردّد و پردههای شکّاک
همواره پادرمیانیِ باد بوده و بس
تا کنار رفتنِ حریرِ نسیان در بزنگاهِ پوست:
که کبودیهای گذشته مسریاند و
دیوار حاشا آنقدر بلند نیست که پنهانم کند؛
 
در صعودِ انکار
لغزید ابری از خاطرم
گذشتم از نامی به نامی دیگر
از رحلت باران
تا بیتابی آفتاب
و بر تمامشان خطی کشیدم به بدرقه
در وارونگی لبخند و مدّ زخم
چلاندم چشم در تیمار بغض
که مهلتی میخواهم
به کوتاهی آستین شعر
تا پرخاش رنجهای مرطوب بر عینک نگاه
و بیداریِ محوِ تصویرها و سایههای کز کرده در حافظه
#بهادر_یحیی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
  یخِ اندوه که چکه کند بر روایت لحظه
شهد دلتنگی
غلیظ میشود بر انزوای تن
که از خمیازهی نور تنها
حشوِ خیال مانده و دلواپسیهای نمور
میانِ درهای مردّد و پردههای شکّاک
همواره پادرمیانیِ باد بوده و بس
تا کنار رفتنِ حریرِ نسیان در بزنگاهِ پوست:
که کبودیهای گذشته مسریاند و
دیوار حاشا آنقدر بلند نیست که پنهانم کند؛
در صعودِ انکار
لغزید ابری از خاطرم
گذشتم از نامی به نامی دیگر
از رحلت باران
تا بیتابی آفتاب
و بر تمامشان خطی کشیدم به بدرقه
در وارونگی لبخند و مدّ زخم
چلاندم چشم در تیمار بغض
که مهلتی میخواهم
به کوتاهی آستین شعر
تا پرخاش رنجهای مرطوب بر عینک نگاه
و بیداریِ محوِ تصویرها و سایههای کز کرده در حافظه
#بهادر_یحیی
مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو
@cherouu تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡
#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
