من از اعماق وجود خود تنها به یک چیز میتوانم اطمینان کنم. عمیقا بر این باورم که تمامی شالوده نیاز انسان به دین، بر درماندگی خردسالانه او قرار دارد. درماندگی که وجود آن در انسان محرزتر از حیوانات است. نوع بشر پس از تولد، دنیای بدون پدر و مادر را نمیتواند تحمل کند و برای خود، خدای عادل و طبیعت دلپذیر، این دو بدترین دروغ انسانی را که میتوانست تصور کند، بنا مینهد و... (نامه فروید به یونگ، ۲ ژانویه ۱۹۱۰)
آنچه فروید به ما ارائه میکند، یک تاریخچه تحولی از دیدگاه بشر نسبت به جهان است و در واقع، او سه مرحله را مشخص میکند: مرحله جاندارپنداری، دینی، و علمی. او سپس این سه مرحله را بر حسب همهتوانی فکر توضیح میدهد.
در اولی، بشر همهتوانی را به خود نسبت میدهد و این امر در پرداختن به جادوگری به منظور کنترل طبیعت و دنیای ارواح قابل ملاحظه است؛ در دومی، بشر همهتوانی را به خدایان انتقال میدهد، اما هنوز تا حدودی قدرت را برای خود حفظ میکند و قادر میشود بر اساس خواستههایش خدایان را تحت تاثیر قرار دهد؛ اما در سومی، بشر همهتوانی خود را رها میکند چرا که «دیدگاه علمی نسبت به جهان، دیگر هیچ جایی را برای همهتوانی بشر باقی نمیگذارد؛ در این مرحله انسانها کوچکی خود را میپذیرند و فروتنانه تسلیم مرگ و سایر مقتضیات طبیعت میشوند».
توصیف فروید از این سه مرحله وضوح بیشتری دارد: مرحله جاندارپنداری به مرحله خودشهوانی اوایل کودکی مرتبط است؛ مرحله دینی دال بر مرحله نسبتا بالاتر در تحول جنسی کودک است که در آن غرایز جنسی، موضوع خارجی را در والدین مییابند؛ مرحله علمی «مرحلهای است که در آن فرد به بالیدگی میرسد، از اصل لذت صرف نظر میکند، با واقعیت سازش مییابد و برای موضوع تمایلاتش، به جهان خارج روی میآورد.»
بنابراین، این عقاید بیانگر آنند که کاهش در عقاید دینی با رشد انسان به سوی بزرگسالی مطابقت دارد. به عبارت دیگر، دین یک وسواس خردسالانه است که امید میرود بالیدگی، آن را برطرف سازد.
مایکل پالمر
از کتاب فروید، یونگ و دین
ترجمه محمد دهگانپور و غلامرضا محمودی
👶 @childrentherapy
آنچه فروید به ما ارائه میکند، یک تاریخچه تحولی از دیدگاه بشر نسبت به جهان است و در واقع، او سه مرحله را مشخص میکند: مرحله جاندارپنداری، دینی، و علمی. او سپس این سه مرحله را بر حسب همهتوانی فکر توضیح میدهد.
در اولی، بشر همهتوانی را به خود نسبت میدهد و این امر در پرداختن به جادوگری به منظور کنترل طبیعت و دنیای ارواح قابل ملاحظه است؛ در دومی، بشر همهتوانی را به خدایان انتقال میدهد، اما هنوز تا حدودی قدرت را برای خود حفظ میکند و قادر میشود بر اساس خواستههایش خدایان را تحت تاثیر قرار دهد؛ اما در سومی، بشر همهتوانی خود را رها میکند چرا که «دیدگاه علمی نسبت به جهان، دیگر هیچ جایی را برای همهتوانی بشر باقی نمیگذارد؛ در این مرحله انسانها کوچکی خود را میپذیرند و فروتنانه تسلیم مرگ و سایر مقتضیات طبیعت میشوند».
توصیف فروید از این سه مرحله وضوح بیشتری دارد: مرحله جاندارپنداری به مرحله خودشهوانی اوایل کودکی مرتبط است؛ مرحله دینی دال بر مرحله نسبتا بالاتر در تحول جنسی کودک است که در آن غرایز جنسی، موضوع خارجی را در والدین مییابند؛ مرحله علمی «مرحلهای است که در آن فرد به بالیدگی میرسد، از اصل لذت صرف نظر میکند، با واقعیت سازش مییابد و برای موضوع تمایلاتش، به جهان خارج روی میآورد.»
بنابراین، این عقاید بیانگر آنند که کاهش در عقاید دینی با رشد انسان به سوی بزرگسالی مطابقت دارد. به عبارت دیگر، دین یک وسواس خردسالانه است که امید میرود بالیدگی، آن را برطرف سازد.
مایکل پالمر
از کتاب فروید، یونگ و دین
ترجمه محمد دهگانپور و غلامرضا محمودی
👶 @childrentherapy
تشویق کودک بایستی متناسب با سن و سطح تواناییهای او باشد.
زمانی که به یک کودک کم سن گفته میشود: «میبینم که کفشاتو خودت پوشیدی»، این برای کودک تشویق تلقی میشود اما برای یک بچه نوجوان این حرف یک توهین پنداشته میشود.
تشویق کودک هم نباید به گونهای باشد که شکستهای گذشته را نیز به او یادآوری کند: «فکر نمیکردم تو ریاضی نمره خوبی بگیری ولی گرفتی!»
شور و شوق فراوان از طرف والدین میتواند مانعی برای کودک محسوب شود گاهی اوقات شور و شوق بیش از حد والدین فشار زیادی به کودک میآورد: «تو بالاخره یک دانشمند بزرگ میشوی».
👶 @childrentherapy
زمانی که به یک کودک کم سن گفته میشود: «میبینم که کفشاتو خودت پوشیدی»، این برای کودک تشویق تلقی میشود اما برای یک بچه نوجوان این حرف یک توهین پنداشته میشود.
تشویق کودک هم نباید به گونهای باشد که شکستهای گذشته را نیز به او یادآوری کند: «فکر نمیکردم تو ریاضی نمره خوبی بگیری ولی گرفتی!»
شور و شوق فراوان از طرف والدین میتواند مانعی برای کودک محسوب شود گاهی اوقات شور و شوق بیش از حد والدین فشار زیادی به کودک میآورد: «تو بالاخره یک دانشمند بزرگ میشوی».
👶 @childrentherapy
👍1
| آرمانگرایی و انتقاد در نوجوانان |
توانایی نوجوان به فکر کردن درباره احتمالات باعث فکر کردن به دنیای آرمانی میشود. اعتقاد به دنیای آرمانی و بینقص باعث انتقاد و عیبجویی از بزرگسالان میشود که به آن «شکاف بین دو نسل» میگوییم. طبق فرضیه طرد آیین، نوجوان با تمام اصول قراردادی نسل قبل مخالفت میکند که شورش علیه شورش خوانده میشود. با اینحال آرمانگرایی و انتقاد برای نوجوان مفید است. دیدن دیگران به عنوان کسانی که هم نقاط ضعف هم نقاط قوت دارند به ایجاد تغییر اجتماعی و برقرار کردن روابط مناسب و بادوام کمک میکند.
👶 @childrentherapy
توانایی نوجوان به فکر کردن درباره احتمالات باعث فکر کردن به دنیای آرمانی میشود. اعتقاد به دنیای آرمانی و بینقص باعث انتقاد و عیبجویی از بزرگسالان میشود که به آن «شکاف بین دو نسل» میگوییم. طبق فرضیه طرد آیین، نوجوان با تمام اصول قراردادی نسل قبل مخالفت میکند که شورش علیه شورش خوانده میشود. با اینحال آرمانگرایی و انتقاد برای نوجوان مفید است. دیدن دیگران به عنوان کسانی که هم نقاط ضعف هم نقاط قوت دارند به ایجاد تغییر اجتماعی و برقرار کردن روابط مناسب و بادوام کمک میکند.
👶 @childrentherapy
به محض اینکه فرزندانمان شروع میکنند به مدرسه رفتن، اگر خوب درس بخوانند ما بلافاصله قول میدهیم به آنها پول جایزه بدهیم. این کار اشتباه است. ما به این ترتیب پول را که چیز بیاصالتی است با چیزی قابل تحسین و با ارزش که همان تحصیل و لذت از آگاهی است میآمیزیم.
پولی را که به فرزندانمان میدهیم باید بدون موردی داده شود. باید با بیتفاوتی داده شود، تا یاد بگیرند با بیتفاوتی دریافتش کنند. و باید داده شود نه برای اینکه یاد بگیرند دوستش داشته باشند؛ بلکه یاد بگیرند که دوستش نداشته باشند و خصلت واقعیاش را و اهمیتش را برای برآوردن واقعیترین آرزوهایی که جنبه روحانی دارد درک کنند.
👶 @childrentherapy
پولی را که به فرزندانمان میدهیم باید بدون موردی داده شود. باید با بیتفاوتی داده شود، تا یاد بگیرند با بیتفاوتی دریافتش کنند. و باید داده شود نه برای اینکه یاد بگیرند دوستش داشته باشند؛ بلکه یاد بگیرند که دوستش نداشته باشند و خصلت واقعیاش را و اهمیتش را برای برآوردن واقعیترین آرزوهایی که جنبه روحانی دارد درک کنند.
👶 @childrentherapy
👍2
کودکان اغلب احساس میکنند که مقررات و قوانین و انتظارات، جهان آنان را در چنگال خود گرفته است، گرچه ما پدران و مادران، مطمئنا طور دیگری تصور میکنیم. با وجود این، باید خودمان را آماده کنیم تا توازن میان انتظارات و آزادیها را ارزیابی کنیم.
تصورسازی ذهنی هَندی را کمی بیشتر بسط میدهیم؛ اگر حلقه وسط شیرینی دونات خیلی بزرگ شود، نهتنها فضای آزاد کودک را بیشتر اشغال میکند، بلکه همچنین کودک را در مسیر خُرد کردن تکههای خمیر سر راه خود به سوی آزادی، خسته و فرسوده میکند.
کنترل خیلی شدید از مرکز، توان و ابتکار عمل را ضعیف میسازد. از سویی، کوچکتر بودن هسته وظایف و نیازمندیها، میتواند نوعی قدرت انگیزش بهوجود آورد. داشتن حس سازماندهی و مدیریت، این حس که وظایف به خوبی انجام شدهاند، میتواند به کودکان امنیت شخصی بدهد، و تجربه عملی و خودشناسی کافی، به آنان یاری میدهد تا مصمم، قاطع، سازنده و پرتحرک، به کندوکاو در توانمندی خود بپردازند.
الیزابت هارتلی بروئر
از کتاب ایجاد انگیزه در کودکان
ترجمه احمد ناهیدی
👶 @childrentherapy
تصورسازی ذهنی هَندی را کمی بیشتر بسط میدهیم؛ اگر حلقه وسط شیرینی دونات خیلی بزرگ شود، نهتنها فضای آزاد کودک را بیشتر اشغال میکند، بلکه همچنین کودک را در مسیر خُرد کردن تکههای خمیر سر راه خود به سوی آزادی، خسته و فرسوده میکند.
کنترل خیلی شدید از مرکز، توان و ابتکار عمل را ضعیف میسازد. از سویی، کوچکتر بودن هسته وظایف و نیازمندیها، میتواند نوعی قدرت انگیزش بهوجود آورد. داشتن حس سازماندهی و مدیریت، این حس که وظایف به خوبی انجام شدهاند، میتواند به کودکان امنیت شخصی بدهد، و تجربه عملی و خودشناسی کافی، به آنان یاری میدهد تا مصمم، قاطع، سازنده و پرتحرک، به کندوکاو در توانمندی خود بپردازند.
الیزابت هارتلی بروئر
از کتاب ایجاد انگیزه در کودکان
ترجمه احمد ناهیدی
👶 @childrentherapy
👍2
Forwarded from تبادلات پیشگامان
اگه افکار منفی یا آشفتگی روحی اذیتتون میکنه،
برای رها شدن حتما سر بزنيد👇 ...🌱
@roshanapsychology
@roshanapsychology
😍روانشناس خودت باش👆🏻
برای رها شدن حتما سر بزنيد👇 ...🌱
@roshanapsychology
@roshanapsychology
😍روانشناس خودت باش👆🏻
| همانندسازی کودکان با خصوصیات منفی والدین |
درونیسازی و یکی شدن با خصوصیات منفی والدین، چیزی است که اغلب اوقات برای بسیاری از کودکان رخ میدهد. یکی از دلایل مهم درونی کردن خصوصیات منفی والد، این است که با این کار احساس گناه کودک آرام میگیرد. کودک که از والدش به دلیل داشتن آن خصیصههای منفی عصبانی است، حالا با درونی کردن آن ویژگی در خویشتن، خشمش اندکی فروکش خواهد کرد و امنیت بیشتری را تجربه میکند.
مثلا کودک از عصبی بودن والد، وسواسهای او یا خساستش عصبانی است و در فانتزیهای ناخودآگاهش خشم شدیدی را به او تجربه میکند. این خشم منجر به احساس گناه کودک میشود. او سعی میکند خودش هم عصبی، وسواس و یا خسیس باشد تا به این شیوه اندکی آرامش پیدا کند. انگار با خودش بگوید: «اگر مامان وسواسیه یا بابا خسیسه، خب من خودمم همینجوریام».
اما دلیل دیگر این نوع درونیسازی، انتقام از والدین هم میتواند باشد. کودکی با پدر عصبی و پرخاشگر، خودش هم عصبی و پرخاشگر میشود تا با تداوم این چرخه، طعم تلخ رفتار پدر را به او بچشاند. کودکی با مادر وسواسی، خودش هم به شدت روی نظم اتاق یا تمیزی دستها و صورتش حساس میشود یا هر لباسی را تن نمیکند چون بدنش را میخاراند تا بدین شکل به مادر بفهماند که رفتارهای وسواسگونه او تا چه حد برای کودک عذابآور بوده است.
پس میبینیم که درونیسازی خصوصیات منفی والدین کارکرد بسیار مهم و عمیقی دارد و رابطه را در یک سیکل منفی نگاه میدارد. هر چند این سیکل بسیار آسیبرسان است، اما انگار همهی اعضای خانواده را راضی نگاه میدارد. شاید در سطح خودآگاه شاکی باشند، اما آنچه باعث تداوم چرخه میشود، رضایت و لذتمندی در سطح ناخودآگاه است.
والد در ناخودآگاهش راضی است، چراکه عذابوجدانش از پرخاشی که به فرزندش میکند کم میشود، چون کودکش هم به خاطر هر چیزی کوچکی داد میزند و قشقرق راه میاندازد. یا مادر کودکی را میبیند که با وسواسهایش او را درمانده کرده؛ پس خودش هم با عذابوجدان کمتری به رفتارهای وسواسگونهاش ادامه میدهد. کودک هم متقابلاً در سطح ناخودآگاه از انتقامی که میگیرد لذت میبرد و احساس گناهش نیز تا حد زیادی فروکش خواهد کرد.
👶 @childrentherapy
درونیسازی و یکی شدن با خصوصیات منفی والدین، چیزی است که اغلب اوقات برای بسیاری از کودکان رخ میدهد. یکی از دلایل مهم درونی کردن خصوصیات منفی والد، این است که با این کار احساس گناه کودک آرام میگیرد. کودک که از والدش به دلیل داشتن آن خصیصههای منفی عصبانی است، حالا با درونی کردن آن ویژگی در خویشتن، خشمش اندکی فروکش خواهد کرد و امنیت بیشتری را تجربه میکند.
مثلا کودک از عصبی بودن والد، وسواسهای او یا خساستش عصبانی است و در فانتزیهای ناخودآگاهش خشم شدیدی را به او تجربه میکند. این خشم منجر به احساس گناه کودک میشود. او سعی میکند خودش هم عصبی، وسواس و یا خسیس باشد تا به این شیوه اندکی آرامش پیدا کند. انگار با خودش بگوید: «اگر مامان وسواسیه یا بابا خسیسه، خب من خودمم همینجوریام».
اما دلیل دیگر این نوع درونیسازی، انتقام از والدین هم میتواند باشد. کودکی با پدر عصبی و پرخاشگر، خودش هم عصبی و پرخاشگر میشود تا با تداوم این چرخه، طعم تلخ رفتار پدر را به او بچشاند. کودکی با مادر وسواسی، خودش هم به شدت روی نظم اتاق یا تمیزی دستها و صورتش حساس میشود یا هر لباسی را تن نمیکند چون بدنش را میخاراند تا بدین شکل به مادر بفهماند که رفتارهای وسواسگونه او تا چه حد برای کودک عذابآور بوده است.
پس میبینیم که درونیسازی خصوصیات منفی والدین کارکرد بسیار مهم و عمیقی دارد و رابطه را در یک سیکل منفی نگاه میدارد. هر چند این سیکل بسیار آسیبرسان است، اما انگار همهی اعضای خانواده را راضی نگاه میدارد. شاید در سطح خودآگاه شاکی باشند، اما آنچه باعث تداوم چرخه میشود، رضایت و لذتمندی در سطح ناخودآگاه است.
والد در ناخودآگاهش راضی است، چراکه عذابوجدانش از پرخاشی که به فرزندش میکند کم میشود، چون کودکش هم به خاطر هر چیزی کوچکی داد میزند و قشقرق راه میاندازد. یا مادر کودکی را میبیند که با وسواسهایش او را درمانده کرده؛ پس خودش هم با عذابوجدان کمتری به رفتارهای وسواسگونهاش ادامه میدهد. کودک هم متقابلاً در سطح ناخودآگاه از انتقامی که میگیرد لذت میبرد و احساس گناهش نیز تا حد زیادی فروکش خواهد کرد.
👶 @childrentherapy
👏2
بر اساس پژوهش ویگوتسکی در زمینه آموزش، در عین حال که کودکان نیاز دارند به جای دریافت مستقیم اطلاعات فعالانه در امر آموزش مشارکت کرده و بیاموزند، معلمان نیز میبایست آنها را در رسیدن به سطوح بالاتر ادراک یاری کنند.
همچنین پیش از آموزش یک مفهوم به کودکان لازم نیست صبر کنیم که کودکان به مرحله مشخصی از رشد ذهنی دست یابند. برای مثال، معلمان میتوانند مفهومی پیچیده را به بخشهای کوچکتر تقسیم کنند تا کودک بتواند آن را درک کند. همسالان و کودکان بزرگتر نیز میتوانند در یادگیری کودکان موثر باشند.
طبق یافتههای یک پژوهش، هنگامی که کودکی مترقی به کودکی دیگر مطالبی را میآموزد که خود به تازگی آموخته است، میتواند بسیار موثر باشد؛ چراکه چنین کودکی از موانع درک آن مفهوم آگاهی دارد…
بنا بر تحقیقات انجام گرفته، کودکانی که با انجام کار گروهی و مداخله بزرگسالان مطالب را میآموزند، در مقایسه با کودکانی که خود به تنهایی به کشف امور میپردازند، یادگیری سریعتری دارند. با این حال، کودکان به جای دریافت منفعلانه اطلاعات، یقینا نیاز دارند در یادگیری خود مشارکت فعال داشته باشند.
فِی کارلیسِل
از کتاب روانشناسی برای والدین
ترجمه فریده فتوحی
👶 @childrentherapy
همچنین پیش از آموزش یک مفهوم به کودکان لازم نیست صبر کنیم که کودکان به مرحله مشخصی از رشد ذهنی دست یابند. برای مثال، معلمان میتوانند مفهومی پیچیده را به بخشهای کوچکتر تقسیم کنند تا کودک بتواند آن را درک کند. همسالان و کودکان بزرگتر نیز میتوانند در یادگیری کودکان موثر باشند.
طبق یافتههای یک پژوهش، هنگامی که کودکی مترقی به کودکی دیگر مطالبی را میآموزد که خود به تازگی آموخته است، میتواند بسیار موثر باشد؛ چراکه چنین کودکی از موانع درک آن مفهوم آگاهی دارد…
بنا بر تحقیقات انجام گرفته، کودکانی که با انجام کار گروهی و مداخله بزرگسالان مطالب را میآموزند، در مقایسه با کودکانی که خود به تنهایی به کشف امور میپردازند، یادگیری سریعتری دارند. با این حال، کودکان به جای دریافت منفعلانه اطلاعات، یقینا نیاز دارند در یادگیری خود مشارکت فعال داشته باشند.
فِی کارلیسِل
از کتاب روانشناسی برای والدین
ترجمه فریده فتوحی
👶 @childrentherapy
فروید بر اهمیت رابطه مادر-کودک در کمک کردن به کودک برای جلوگیری از احساس معیوب بودن تاکید میکند. فروید (۱۹۳۳) مینویسد که آسیبپذیریهای خودشیفتهبارِ امپراتور ویلهلم دوم دقیقا به نقصان جسمانی او (یعنی، بازوی خشکیده) برنمیگشت، بلکه نتیجه اجتناب مادرش از عشقورزی به او بود؛ مادری که نقص جسمانی فرزندش را برنمیتافت.
هنگامی که شخصی احساس میکند که خود کلی او معیوب است، اغلب نوعی حس نومیدی به وجود میآید. این ناامیدی دائم در گوش او میخواند که هرگز به اندازه کافی خوب و دوستداشتنی نخواهد شد. «حس نقصان به صورت عینی تجربه میشود، به عنوان واقعیت هیجان [در درون شخص] به طور عمیقی حک میشود. در همان حال حس نقصان معمولا حالت مبهم و تعریف نشده دارد و نمیتوان به آسانی آن را به زبان آورد تا معلوم شود مشکل کجاست».
كوين حس خویشتن معیوب را نوعی مصالحه میدانست که تلاش میکند تعارض بین من و فرامن یا منِ آرمانی را حل کند. کودکان خردسالی که خود را آسیب دیده میبینند اغلب تفاوتهایی در یادگیری و آشفتگیهایی در حافظه نشان میدهند.
سلمان اختر
از کتاب شرم
ترجمه مجتبی تاشکه و همکاران
👶 @childrentherapy
هنگامی که شخصی احساس میکند که خود کلی او معیوب است، اغلب نوعی حس نومیدی به وجود میآید. این ناامیدی دائم در گوش او میخواند که هرگز به اندازه کافی خوب و دوستداشتنی نخواهد شد. «حس نقصان به صورت عینی تجربه میشود، به عنوان واقعیت هیجان [در درون شخص] به طور عمیقی حک میشود. در همان حال حس نقصان معمولا حالت مبهم و تعریف نشده دارد و نمیتوان به آسانی آن را به زبان آورد تا معلوم شود مشکل کجاست».
كوين حس خویشتن معیوب را نوعی مصالحه میدانست که تلاش میکند تعارض بین من و فرامن یا منِ آرمانی را حل کند. کودکان خردسالی که خود را آسیب دیده میبینند اغلب تفاوتهایی در یادگیری و آشفتگیهایی در حافظه نشان میدهند.
سلمان اختر
از کتاب شرم
ترجمه مجتبی تاشکه و همکاران
👶 @childrentherapy
👍2
سولووِی در کتاب «زاده شده برای سرکشی» نتایج مطالعات بسیاری را بررسی نمود. این مطالعات نشان داد فرزندان اول وظیفهشناسترند؛ اما به نسبت فرزندان آخر دارای مقبولیت کمتری بوده و کمتر پذیرای تجربههای جدید هستند. با این حال، هنگامی که از زوجین درخواست میشود ویژگیهای شخصیتی همسر خود را ارزیابی کنند به نظر میرسد ترتیب تولد تأثیر چشمگیری بر این ارزیابی ندارد.
از طرفی دیگر، شواهدی نیز وجود دارند که صراحتا نشان میدهند فرزندان اول هم به لحاظ نمرات در مدرسه و هم در زمینه موفقیتهای مالی بلندمدت دستاوردهای بهتری دارند.
سولووی دریافت فرزندان آخر دارای مقبولیت بیشتری بوده، آزادتر و سرکشتر از فرزندان اول هستند. با این همه به نظر میرسد ترتیب تولد، بیشتر بر رشد ذهنی افراد تاثیرگذار است تا شخصیت آنها. والدین معمولا به فرزندان آخر توجه کمتری دارند؛ زیرا مجبورند توجه خود را میان فرزندان تقسیم کنند ممکن است آنها را کمتر دستاوردمحور کند.
برخلاف کودکانی که دارای خواهر و برادر هستند، کودکان تکفرزند مجبور نیستند برای بهره بردن از توجه والدینشان با دیگری رقابت کنند. این مسئله مزایا و معایب خود را دارد. والدین فرصت دارند تمام منابع خود را بر روی یک کودک سرمایهگذاری کنند که باعث میشود انباشتی از انتظارات تنها از یک کودک به وجود بیاید. در نتیجه کودکان تکفرزند اغلب وظیفهشناس بوده و نسبت به سنشان معقول هستند. آنها اغلب روابط نزدیکی با والدین خود دارند و مشتاقاند که آنها را ناامید نسازند. در برخی موارد همین مسئله ممکن است منجر به بروز گرایشات کمالگرایانه در آنها شود.
فِی کارلیسِل
از کتاب روانشناسی برای والدین
ترجمه فریده فتوحی
👶 @childrentherapy
از طرفی دیگر، شواهدی نیز وجود دارند که صراحتا نشان میدهند فرزندان اول هم به لحاظ نمرات در مدرسه و هم در زمینه موفقیتهای مالی بلندمدت دستاوردهای بهتری دارند.
سولووی دریافت فرزندان آخر دارای مقبولیت بیشتری بوده، آزادتر و سرکشتر از فرزندان اول هستند. با این همه به نظر میرسد ترتیب تولد، بیشتر بر رشد ذهنی افراد تاثیرگذار است تا شخصیت آنها. والدین معمولا به فرزندان آخر توجه کمتری دارند؛ زیرا مجبورند توجه خود را میان فرزندان تقسیم کنند ممکن است آنها را کمتر دستاوردمحور کند.
برخلاف کودکانی که دارای خواهر و برادر هستند، کودکان تکفرزند مجبور نیستند برای بهره بردن از توجه والدینشان با دیگری رقابت کنند. این مسئله مزایا و معایب خود را دارد. والدین فرصت دارند تمام منابع خود را بر روی یک کودک سرمایهگذاری کنند که باعث میشود انباشتی از انتظارات تنها از یک کودک به وجود بیاید. در نتیجه کودکان تکفرزند اغلب وظیفهشناس بوده و نسبت به سنشان معقول هستند. آنها اغلب روابط نزدیکی با والدین خود دارند و مشتاقاند که آنها را ناامید نسازند. در برخی موارد همین مسئله ممکن است منجر به بروز گرایشات کمالگرایانه در آنها شود.
فِی کارلیسِل
از کتاب روانشناسی برای والدین
ترجمه فریده فتوحی
👶 @childrentherapy
👍3❤1
[از نظر بالبی] «اگر کودکان به این نتیجه برسند که مادرشان آنها را دوست ندارد یا آنطور که باید از آنها مراقبت نمیکند، ممکن است این انتظار در آنها درونی شود که هیچکس دیگری هم آنها را نمیخواهد. اما اگر نیازهایشان برآورده شود و به این جمعبندی برسند که والدینشان واقعا دوستشان دارند، آنگاه این انتظار در آنها شکل میگیرد که دیگران هم دوستشان دارند».
تصور میشود که این انتظاراتِ ارتباطی که حاصل نخستین تماسهای ما با مراقبانمان در دوران کودکی هستند به بخشی از ضمیر ناهشیارمان بدل میشوند و بر روابط ما در دوران بزرگسالی به شدت تاثیر دارند.
رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
👶 @childrentherapy
تصور میشود که این انتظاراتِ ارتباطی که حاصل نخستین تماسهای ما با مراقبانمان در دوران کودکی هستند به بخشی از ضمیر ناهشیارمان بدل میشوند و بر روابط ما در دوران بزرگسالی به شدت تاثیر دارند.
رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
👶 @childrentherapy
👍3