شرم: ریشهی پنهان تمام گرههای زندگی
خیلی از ما با زخمی زندگی میکنیم که اسمش رو نمیدونیم. زخمی که گاهی در سکوت، گاهی در اضطراب، و گاهی در دور شدن از آدمها خودش رو نشون میده. زخمی که اسمش شرمه.
شرم از جایی میآد که یاد گرفتیم اگر خودمون باشیم، شاید طرد بشیم. وقتی کودک بودیم و نگاه پدر یا مادر، نگاه آدمهای مهم زندگیمون، بهمون فهموند چیزی که هستیم کافی نیست.
در دیدگاه وینیکات کودک وقتی شرم رو میفهمه که نگاه دیگری رو روی خودش احساس کنه. نگاهی که پذیرا نیست.
شرم از همون نگاهها شروع شد. نگاهی که بهمون گفت باید چیزی رو قایم کنیم؛ خشممون، گریهمون، یا حتی شادیمون رو. از اونجا به بعد، هر بار که خودمون رو پنهان کردیم، یه لایه دیگه روی شرممون اضافه شد.
از دیدگاه ژان لاکان: شرم چیزی نیست که فقط حس بشه شرم، نگاه دیگری درون ماست.
اون نگاه، حالا بخشی از ما شده. صدایی که دائم تو سرمون تکرار میکنه: «تو کافی نیستی. تو قابل دوست داشتن نیستی.»
شرم، سختترین بخش زندگی انسانه. چون ما رو از خودمون دور میکنه. ما رو مجبور میکنه نقش بازی کنیم، از ترس اینکه اگر خودمون باشیم، دیده بشیم و بعد… طرد بشیم. و این ترس، عمیقترین ترس انسانه.
چیزیکه به آن فکر می کردم
👶 @childrentherapy
خیلی از ما با زخمی زندگی میکنیم که اسمش رو نمیدونیم. زخمی که گاهی در سکوت، گاهی در اضطراب، و گاهی در دور شدن از آدمها خودش رو نشون میده. زخمی که اسمش شرمه.
شرم از جایی میآد که یاد گرفتیم اگر خودمون باشیم، شاید طرد بشیم. وقتی کودک بودیم و نگاه پدر یا مادر، نگاه آدمهای مهم زندگیمون، بهمون فهموند چیزی که هستیم کافی نیست.
در دیدگاه وینیکات کودک وقتی شرم رو میفهمه که نگاه دیگری رو روی خودش احساس کنه. نگاهی که پذیرا نیست.
شرم از همون نگاهها شروع شد. نگاهی که بهمون گفت باید چیزی رو قایم کنیم؛ خشممون، گریهمون، یا حتی شادیمون رو. از اونجا به بعد، هر بار که خودمون رو پنهان کردیم، یه لایه دیگه روی شرممون اضافه شد.
از دیدگاه ژان لاکان: شرم چیزی نیست که فقط حس بشه شرم، نگاه دیگری درون ماست.
اون نگاه، حالا بخشی از ما شده. صدایی که دائم تو سرمون تکرار میکنه: «تو کافی نیستی. تو قابل دوست داشتن نیستی.»
شرم، سختترین بخش زندگی انسانه. چون ما رو از خودمون دور میکنه. ما رو مجبور میکنه نقش بازی کنیم، از ترس اینکه اگر خودمون باشیم، دیده بشیم و بعد… طرد بشیم. و این ترس، عمیقترین ترس انسانه.
چیزیکه به آن فکر می کردم
👶 @childrentherapy
چرا ازدواج بد برای بچه ها، از طلاق بدتر است؟
ازدواج بد به این ۳ دلیل برای بچه های آزاردهنده تر از طلاق است:
*استرس همیشگی
دعواهای والدین ما اثری بر ما می گذارد که هیچوقت از ذهن پاک نمی شود.بخشی از رشد کودکان مستلزم درونی سازی رفتارهای والدین است. وقتی والدین مدام در حال دعوا هستند بچه ها این تعارضات را درونی می کنند.تنش بین والدین مشکلات رفتاری و هیجانی زیادی برای کودکان ایجاد می کند.
*ترس از صمیمیت
بچه ها به خاطر دعوای والدین سخت می توانند به کسی نزدیک شوند.
صمیمیت برای بچه هایی که درگیری والدین را زیاد دیده اند موضوع خوشایندی نیست و وقتی با دیگران دچار تعارض می شوند همان الگوی اشتباه والدین را تکرار می کنند.
*مشکلات خلق
والدین پر دعوا بچه هایی را بزرگ می کنند که مشکلات خلقی جدی دارند که اگر بدون درمان رها شوند ممکن است منجر به اختلالات شخصیت یا سومصرف مواد شود.متاسفانه دعوای پدرمادرها باعث می شود بچه ها زودتر بزرگ شوند و از دنیای شیرین کودکی خود جدا شوند.
*قبل از اینکه تصمیم به جدایی بگیرید از زوج درمانی و مشاور کودک کمک بگیرید و مزایا و معایب این تصمیم را به دقت بررسی کنید.
👶 @childrentherapy
ازدواج بد به این ۳ دلیل برای بچه های آزاردهنده تر از طلاق است:
*استرس همیشگی
دعواهای والدین ما اثری بر ما می گذارد که هیچوقت از ذهن پاک نمی شود.بخشی از رشد کودکان مستلزم درونی سازی رفتارهای والدین است. وقتی والدین مدام در حال دعوا هستند بچه ها این تعارضات را درونی می کنند.تنش بین والدین مشکلات رفتاری و هیجانی زیادی برای کودکان ایجاد می کند.
*ترس از صمیمیت
بچه ها به خاطر دعوای والدین سخت می توانند به کسی نزدیک شوند.
صمیمیت برای بچه هایی که درگیری والدین را زیاد دیده اند موضوع خوشایندی نیست و وقتی با دیگران دچار تعارض می شوند همان الگوی اشتباه والدین را تکرار می کنند.
*مشکلات خلق
والدین پر دعوا بچه هایی را بزرگ می کنند که مشکلات خلقی جدی دارند که اگر بدون درمان رها شوند ممکن است منجر به اختلالات شخصیت یا سومصرف مواد شود.متاسفانه دعوای پدرمادرها باعث می شود بچه ها زودتر بزرگ شوند و از دنیای شیرین کودکی خود جدا شوند.
*قبل از اینکه تصمیم به جدایی بگیرید از زوج درمانی و مشاور کودک کمک بگیرید و مزایا و معایب این تصمیم را به دقت بررسی کنید.
👶 @childrentherapy
کابوسهای کودکان اغلب ناشی از اضطرابهای روزانه آنهاست. کودکی نوپا ممکن است اضطراب جدایی از شما را داشته باشد، کودکی سهساله ممکن است اضطراب آموزش توالت رفتن و کودک بزرگتر ممکن است اضطراب امیال پرخاشگرانه یا جنسی را داشته باشد.
قلدری در مدرسه، جدایی والدین یا عزادار شدن نیز از دلایل بروز کابوسها هستند. هنگامی که کودکی کابوس میبیند، ضروری است والدین تسکین و آرامش زیادی به او بدهند. در این مواقع چراغها را به مدت پنج دقیقه روشن کنید یا برای مدت کوتاهی کنار او دراز بکشید.
با این وجود، چراغهای اتاق را روشن نگذاشته و تمام مدت شب را با او نگذرانید؛ زیرا کودک باید بداند که اتفاق بدی نخواهد افتاد به او اطمینان دهید که کابوس تمام شده و آنها سلامت خواهند بود. میتوانید در اتاق کودک را باز بگذارید یا چراغی را در راهرو روشن نگه داشته یا از چراغ خواب استفاده کنید.
در طول روز به دنبال علت اضطراب فرزند خود باشید. هنگامی که علت را یافتید سعی کنید درباره آن با جزئیات گفتگو کنید. از قراردادن کودک در معرض برنامههای تلویزیونی خشن یا ترسناک یا فیلمها، بازیهای رایانهای یا کتابهایی از این دست خودداری کنید؛ زیرا ترسهای ناشی از این مسائل به کابوسها تسری مییابند.
فِی کارلیسِل، از کتاب روانشناسی برای والدین، ترجمه فریده فتوحی
👶 @childrentherapy
قلدری در مدرسه، جدایی والدین یا عزادار شدن نیز از دلایل بروز کابوسها هستند. هنگامی که کودکی کابوس میبیند، ضروری است والدین تسکین و آرامش زیادی به او بدهند. در این مواقع چراغها را به مدت پنج دقیقه روشن کنید یا برای مدت کوتاهی کنار او دراز بکشید.
با این وجود، چراغهای اتاق را روشن نگذاشته و تمام مدت شب را با او نگذرانید؛ زیرا کودک باید بداند که اتفاق بدی نخواهد افتاد به او اطمینان دهید که کابوس تمام شده و آنها سلامت خواهند بود. میتوانید در اتاق کودک را باز بگذارید یا چراغی را در راهرو روشن نگه داشته یا از چراغ خواب استفاده کنید.
در طول روز به دنبال علت اضطراب فرزند خود باشید. هنگامی که علت را یافتید سعی کنید درباره آن با جزئیات گفتگو کنید. از قراردادن کودک در معرض برنامههای تلویزیونی خشن یا ترسناک یا فیلمها، بازیهای رایانهای یا کتابهایی از این دست خودداری کنید؛ زیرا ترسهای ناشی از این مسائل به کابوسها تسری مییابند.
فِی کارلیسِل، از کتاب روانشناسی برای والدین، ترجمه فریده فتوحی
👶 @childrentherapy
شکست عاطفی
یکی از مهمترین عواملی که باعث شکست روابط عاطفی ما می شود "سبک دلبستگی" ما است.
افرادی که در دوران کودکی وقتی نیاز داشتند مادر در دسترس شان نبوده در بزرگسالی معمولا ً در دسترس نیستند و وقتی کسی دوستشان دارد و می خواهد به آنها نزدیک شود از نیاز به فاصله صحبت می کنند (دلبستگی اجتنابی )
افرادی که در دوران کودکی مادرشان در دسترس بوده ولی متوجه نیازهای کودک نمی شده- بطور مثال بچه را به زور می خوابانده یا به زور به بچه غذا می داده - در دوران بزرگسالی بشدت نگرانند که همان روابط نیم بند خود را هم از دست بدهند.
آنها باور دارند که هیچکس نمی تواند آنها را درک کند و دوستشان داشته باشد بنابراین با پرتوقعی و دوره های شدید خشم و پشیمانی، دیگران را از خود فراری می دهند (دلبستگی اضطرابی)
👶 @childrentherapy
یکی از مهمترین عواملی که باعث شکست روابط عاطفی ما می شود "سبک دلبستگی" ما است.
افرادی که در دوران کودکی وقتی نیاز داشتند مادر در دسترس شان نبوده در بزرگسالی معمولا ً در دسترس نیستند و وقتی کسی دوستشان دارد و می خواهد به آنها نزدیک شود از نیاز به فاصله صحبت می کنند (دلبستگی اجتنابی )
افرادی که در دوران کودکی مادرشان در دسترس بوده ولی متوجه نیازهای کودک نمی شده- بطور مثال بچه را به زور می خوابانده یا به زور به بچه غذا می داده - در دوران بزرگسالی بشدت نگرانند که همان روابط نیم بند خود را هم از دست بدهند.
آنها باور دارند که هیچکس نمی تواند آنها را درک کند و دوستشان داشته باشد بنابراین با پرتوقعی و دوره های شدید خشم و پشیمانی، دیگران را از خود فراری می دهند (دلبستگی اضطرابی)
👶 @childrentherapy
تربیت بر همدلی و همدردی تاثیر میگذارد. در صورتی که والدین صمیمی باشند، بیانگری هیجانی را ترغیب کنند، و به فرزندان پیشدبستانی خود علاقه دلسوزانه و همدردی نشان دهند، فرزندان آنها به ناراحتی دیگران با دلسوزی واکنش نشان میدهند - روابطی که تا نوجوانی و جوانی ادامه دارد.
والدین علاوه بر الگو قرار دادن همدردی، میتوانند اهمیت مهربانی را آموزش دهند و وقتی کودک هیجان نامناسبی را نشان میدهد مداخله کنند. این رفتارها سطح بالایی از پاسخ دهی توام با همدردی را در کودکان پیش بینی میکنند.
در مقابل، تربیت توام با عصبانیت و تنبیهی، همدردی و همدلی را در سنین اولیه مختل میکند. در یک تحقیق، کودکان پیشدبستانی در یک مهدکودک که مورد بدرفتاری جسمانی قرار گرفته بودند، بهندرت به ناخشنودی همسالان علایم نگرانی نشان دادند، بلکه به جای آن با ترس، خشم و حملههای بدنی واکنش نشان دادند. رفتار این کودکان به پاسخهای بیعاطفه والدین آنها به رنج بردن دیگران شباهت داشت.
لورا برک، از کتاب روانشناسی رشد، ترجمه یحیی سیدمحمدی
👶 @childrentherapy
والدین علاوه بر الگو قرار دادن همدردی، میتوانند اهمیت مهربانی را آموزش دهند و وقتی کودک هیجان نامناسبی را نشان میدهد مداخله کنند. این رفتارها سطح بالایی از پاسخ دهی توام با همدردی را در کودکان پیش بینی میکنند.
در مقابل، تربیت توام با عصبانیت و تنبیهی، همدردی و همدلی را در سنین اولیه مختل میکند. در یک تحقیق، کودکان پیشدبستانی در یک مهدکودک که مورد بدرفتاری جسمانی قرار گرفته بودند، بهندرت به ناخشنودی همسالان علایم نگرانی نشان دادند، بلکه به جای آن با ترس، خشم و حملههای بدنی واکنش نشان دادند. رفتار این کودکان به پاسخهای بیعاطفه والدین آنها به رنج بردن دیگران شباهت داشت.
لورا برک، از کتاب روانشناسی رشد، ترجمه یحیی سیدمحمدی
👶 @childrentherapy
کودکان باید بدانند که والدینشان از آنها چه انتظاراتی دارند. اما این انتظارات نباید فراتر از توانمندیهای کودکان باشند چون در غیر این صورت، کودکان از آنها پیروی نخواهند کرد.
والدین باید اهدافی را برای فرزندانشان تعیین کنند که دستیابی به آنها دشوار باشد و در عین حال آنها را در راه رسیدن به این اهداف یاری کنند و از ایشان حمایت به عمل بیاورند و در صورتی که به اهداف مذکور دست یافتند با دادن پاداش تشویقشان کنند. به نظر میرسد تجارب موفقیتآمیز مکرر، زمینهساز افزایش نیاز به پیشرفت هستند.
برای نمونه، یادگرفتن حروف الفبا برای کودکان چهارساله کار دشوار و پرزحمتی است؛ والدین میتوانند فرزند خردسال خود را به انجام این کار تشویق کنند، با شور و شوق شعر الفبا را به همراه او بخوانند و وقتی کودک برای اولین بار توانست به تنهایی این شعر را بخواند با تشویق او و در آغوش گرفتنش به وی پاداش دهند.
رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
👶 @childrentherapy
والدین باید اهدافی را برای فرزندانشان تعیین کنند که دستیابی به آنها دشوار باشد و در عین حال آنها را در راه رسیدن به این اهداف یاری کنند و از ایشان حمایت به عمل بیاورند و در صورتی که به اهداف مذکور دست یافتند با دادن پاداش تشویقشان کنند. به نظر میرسد تجارب موفقیتآمیز مکرر، زمینهساز افزایش نیاز به پیشرفت هستند.
برای نمونه، یادگرفتن حروف الفبا برای کودکان چهارساله کار دشوار و پرزحمتی است؛ والدین میتوانند فرزند خردسال خود را به انجام این کار تشویق کنند، با شور و شوق شعر الفبا را به همراه او بخوانند و وقتی کودک برای اولین بار توانست به تنهایی این شعر را بخواند با تشویق او و در آغوش گرفتنش به وی پاداش دهند.
رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
👶 @childrentherapy
گوش دادن نقش اصلی را در حل مسائل بازی میکند. ما والدین اغلب بیش از حد مشتاقیم که پند و اندرز بدهیم و از «خرد» خود بهره و نصیب ببخشیم. فرض ما بر این است که مشکل را میفهمیم و میدانیم که چگونه آن را حل کنیم. این اشتباه فاحشی است که میتواند ارتباط را تضعیف کند. بچهها مانند هرکس دیگر دلشان میخواهد که دیگران حرفشان را بشنوند و درکشان کنند. این نیازی اساسی است. میتوانید تصور کنید که اگر فقط یک روز احساس میکردید دیگران شما را درک نمیکنند زندگی به چه صورت میشد؟ برای مثال، فرقی نمیکرد چه بگویید، حرفتان را بد میفهمیدند یا به آن اعتنایی نمیکردند؟ با مدنظر قرار دادن این موضوع، باید به خاطر داشته باشیم که قبل از اقدام به جستجو و تعیین راهحل، به صحبتهای کودک گوش بدهیم. گوش سپردن کار سادهای نیست. این فعالیتی است که به توجه کامل و همدلی ما نیاز دارد.
آرتور روشن، از کتاب قصهگویی، ترجمه بهزاد یزدانی و مژگان عماد
👶 @childrentherapy
آرتور روشن، از کتاب قصهگویی، ترجمه بهزاد یزدانی و مژگان عماد
👶 @childrentherapy
از نگاه راجرز، همه کودکان از بدو تولد تمایل به عشق و محبت دارند و مایلند هم والدینشان و هم دیگران آنها را بپذیرند. او این نیاز ذاتی را تمایل به توجه مثبت نامید. والدین معمولا توجه مثبتشان را به شرایطی نظیر آنچه در جملات زیر میبینید مشروط میکنند:
«به من ثابت کن پسر خوبی هستی و در امتحانات نمرات عالی بگیر» و «خیلی دوست دارم در نمایش مدرسه نقش اول را بازی کنی.» یا مثلا والدین فرزندانشان را مجبور به ورزش کردن میکنند و باعث میشوند که آنها نه بهخاطر علاقه شخصی، بلکه برای آنکه محبت و توجه مثبت والدینشان را به دست آورند ورزش کنند.
البته، اینکه والدین از فرزندانشان انتظاراتی داشته باشند چیز بدی نیست اما نباید عشق و محبتشان را به برآورده شدن آن انتظارات از سوی فرزندشان مشروط کنند.
شرایط و ملزوماتی که والدین یا دیگر افراد مهم در زندگی کودکان، توجه مثبت خود را به آنها مشروط میکنند، شرایط ارزشمندی نامیده میشوند. ممکن است تعیین چنین شرایطی سبب شود که کودک به جای پرداختن به کارهایی که باعث خوشحالیاش میشوند، تمام هم و غمش را صرف محقق ساختن این شرایط کند و برای آنکه بتواند محبت، احترام و توجه مثبت والدین و دیگر اشخاص مهم زندگیاش را جلب کند به شیوه ای خاص رفتار کند.
توجه مثبتی که بذل آن به تحقق شرایط خاصی وابسته باشد، توجه مثبت مشروط نامیده میشود. تمایلات و گرایشهای شخصی کودکانی که با شرایط ارزشمندی متعددی مواجه میشوند به تدریج از بین میرود و تمام زندگیشان صرف تلاش برای جلب رضایت و خشنود ساختن دیگران میشود.
آنها به اشخاصی بدل میشوند که دیگران از ایشان انتظار دارند و درک و برداشتی که از خود دارند صرفا به ویژگیهایی محدود میگردد که از دید دیگران پنهان ماندهاند. این کودکان از آرمانهای اشخاص برخوردار از کارکرد کامل فاصله میگیرند و بیش از هر چیز به خشنود ساختن دیگران اهمیت میدهند. سوالی که آنها همواره از خودشان میپرسند این است که «دیگران چه فکر خواهند کرد؟ نه اینکه «من دوست دارم در این موقعیت چه کار کنم؟»
این کودکان وقتی بزرگ میشوند هم باز دلمشغول این هستند که دیگران دربارهشان چه فکر میکنند. آنها عمدتا به خاطر جلب توجه و تایید دیگران کار میکنند نه به خاطر خودشان و برای دریافت توجه مثبت به دیگران وابستهاند و همواره در پی آناند که شرایط ارزشمندی لازم برای جلب این توجه مثبت را محقق سازند.
آنها ضعفها و کاستیهایشان را پنهان میکنند و گاهی حتی خطاهایشان را نیز انکار میکنند و رفتارشان طوری است که هر کسی را غیر از خودشان خوشحال میکند و آنقدر سرگرم خشنود کردن دیگران میشوند که فراموش میکنند خودشان از زندگی چه میخواهند این افراد در زندگی مسیر خود را گم کردهاند و دیگر در جهت خودشکوفایی گام برنمیدارند.
چطور میتوان از پیش آمدن چنین وضعیتی جلوگیری کرد؟ راجرز عقیده داشت که توجه مثبت والدین و اشخاص مهم زندگی نباید به هیچ چیز مشروط باشد و بذل آن باید بیهیچ قید و شرطی صورت گیرد. او این نوع توجه را توجه مثبت بیقید و شرط مینامید و معتقد بود که در این شرایط، والدین و اشخاص مهم زندگی کودک او را بیهیچ قید و شرطی میپذیرند و عملا به کودک نشان میدهند که او را به خاطر خودش دوست دارند.
والدین حتی هنگام تنبیه کردن یا نصیحت و راهنمایی کودک هم نباید از پذیرش بیقید و شرط او غافل شوند. مثلا وقتی کودک کار نادرستی انجام میدهد والدین میتوانند ضمن تنبیه کردن او وی را مورد توجه مثبت بدون قید و شرط نیز قرار دهند: «کار بدی کردی ولی پسر بدی نیستی و من باز هم دوستت دارم؛ اما کاری که انجام دادی بد بود و دیگر نمیخواهم آن را تکرار کنی.»
رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
👶 @childrentherapy
«به من ثابت کن پسر خوبی هستی و در امتحانات نمرات عالی بگیر» و «خیلی دوست دارم در نمایش مدرسه نقش اول را بازی کنی.» یا مثلا والدین فرزندانشان را مجبور به ورزش کردن میکنند و باعث میشوند که آنها نه بهخاطر علاقه شخصی، بلکه برای آنکه محبت و توجه مثبت والدینشان را به دست آورند ورزش کنند.
البته، اینکه والدین از فرزندانشان انتظاراتی داشته باشند چیز بدی نیست اما نباید عشق و محبتشان را به برآورده شدن آن انتظارات از سوی فرزندشان مشروط کنند.
شرایط و ملزوماتی که والدین یا دیگر افراد مهم در زندگی کودکان، توجه مثبت خود را به آنها مشروط میکنند، شرایط ارزشمندی نامیده میشوند. ممکن است تعیین چنین شرایطی سبب شود که کودک به جای پرداختن به کارهایی که باعث خوشحالیاش میشوند، تمام هم و غمش را صرف محقق ساختن این شرایط کند و برای آنکه بتواند محبت، احترام و توجه مثبت والدین و دیگر اشخاص مهم زندگیاش را جلب کند به شیوه ای خاص رفتار کند.
توجه مثبتی که بذل آن به تحقق شرایط خاصی وابسته باشد، توجه مثبت مشروط نامیده میشود. تمایلات و گرایشهای شخصی کودکانی که با شرایط ارزشمندی متعددی مواجه میشوند به تدریج از بین میرود و تمام زندگیشان صرف تلاش برای جلب رضایت و خشنود ساختن دیگران میشود.
آنها به اشخاصی بدل میشوند که دیگران از ایشان انتظار دارند و درک و برداشتی که از خود دارند صرفا به ویژگیهایی محدود میگردد که از دید دیگران پنهان ماندهاند. این کودکان از آرمانهای اشخاص برخوردار از کارکرد کامل فاصله میگیرند و بیش از هر چیز به خشنود ساختن دیگران اهمیت میدهند. سوالی که آنها همواره از خودشان میپرسند این است که «دیگران چه فکر خواهند کرد؟ نه اینکه «من دوست دارم در این موقعیت چه کار کنم؟»
این کودکان وقتی بزرگ میشوند هم باز دلمشغول این هستند که دیگران دربارهشان چه فکر میکنند. آنها عمدتا به خاطر جلب توجه و تایید دیگران کار میکنند نه به خاطر خودشان و برای دریافت توجه مثبت به دیگران وابستهاند و همواره در پی آناند که شرایط ارزشمندی لازم برای جلب این توجه مثبت را محقق سازند.
آنها ضعفها و کاستیهایشان را پنهان میکنند و گاهی حتی خطاهایشان را نیز انکار میکنند و رفتارشان طوری است که هر کسی را غیر از خودشان خوشحال میکند و آنقدر سرگرم خشنود کردن دیگران میشوند که فراموش میکنند خودشان از زندگی چه میخواهند این افراد در زندگی مسیر خود را گم کردهاند و دیگر در جهت خودشکوفایی گام برنمیدارند.
چطور میتوان از پیش آمدن چنین وضعیتی جلوگیری کرد؟ راجرز عقیده داشت که توجه مثبت والدین و اشخاص مهم زندگی نباید به هیچ چیز مشروط باشد و بذل آن باید بیهیچ قید و شرطی صورت گیرد. او این نوع توجه را توجه مثبت بیقید و شرط مینامید و معتقد بود که در این شرایط، والدین و اشخاص مهم زندگی کودک او را بیهیچ قید و شرطی میپذیرند و عملا به کودک نشان میدهند که او را به خاطر خودش دوست دارند.
والدین حتی هنگام تنبیه کردن یا نصیحت و راهنمایی کودک هم نباید از پذیرش بیقید و شرط او غافل شوند. مثلا وقتی کودک کار نادرستی انجام میدهد والدین میتوانند ضمن تنبیه کردن او وی را مورد توجه مثبت بدون قید و شرط نیز قرار دهند: «کار بدی کردی ولی پسر بدی نیستی و من باز هم دوستت دارم؛ اما کاری که انجام دادی بد بود و دیگر نمیخواهم آن را تکرار کنی.»
رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
👶 @childrentherapy
ما پدر و مادرها احساسات و رفتارهای متعددی را در سطوح مختلف به بچههایمان منتقل میکنیم: ترس از حشرات، حیای جنسی، عکسالعمل در مقابل غذا، دارایی، پول و همینطور ترس از مرگ، آن هم بیهیچ توضیحی و میپنداریم که کارمان درست بوده است، هیچ رضایت ضمنی هم در ما پدید نمیآید.
ویژگیها یا عادات رفتاری هیچکس بهصورت بستهبندی به دیگری منتقل نمیشود، بلکه از نسلی به نسل بعد سرایت میکند. واقعا چقدر از فردیت ما باقی مانده است؟ رشد شخصیت ما بیان همه چیزهایی است که باعث تفاوتمان با دیگران میشود، روش منحصر به فرد و تلاش متمایزمان، همان فردیتمان.
اما اغلب از رشد بازمیمانیم و فردیتمان درون شخصیتی غرق میشود که از آن ما نیست. بنابراین، عاداتی را که از نسلی به نسل بعد منتقل شده است تکرار میکنیم. در چنین شرایطی گذشته نقش دزد بزرگی را ایفا میکند که خودش را به صورت عادات ذهنی و حسی تکرار میکند و حضور بینظیر و نوی خودش را میدزدد.
در دنیایی که هر لحظه رو به نو و تازهشدن دارد، تنها کار ما تقلید کردن شده است، چون تقلید راحتتر از ابداع است چراکه از سوی دیگران تایید میشویم و احساس بهتری داریم.
بچهداشتن این واقعیت را با نیروی هرچه بیشتری برایمان بیان میکند. ما یاد گرفتهایم که همزمان با خودِ بزرگسال و خودِ کودکمان زندگی کنیم. حتی اگر آنها در تمام طول عمرْ ما را همراهی کنند هم، آنها را علیالسویه میگیریم و گاهی اوقات فراموششان میکنیم و دیگران این موضوع را در ما میبینند اما خودمان خیر. به محض اینکه آن را به آدم پاک و بیگناهی مثل بچهمان منتقل میکنیم، تازه برای خودمان آشکار میشود. شاید بتوان گفت که آنها با دقتی شرمآور خود را به ما نشان میدهند.
پیرو فروچی، از کتاب بچههایمان به ما چه میآموزند، ترجمه مهسا ملکمرزبان
👶 @childrentherapy
ویژگیها یا عادات رفتاری هیچکس بهصورت بستهبندی به دیگری منتقل نمیشود، بلکه از نسلی به نسل بعد سرایت میکند. واقعا چقدر از فردیت ما باقی مانده است؟ رشد شخصیت ما بیان همه چیزهایی است که باعث تفاوتمان با دیگران میشود، روش منحصر به فرد و تلاش متمایزمان، همان فردیتمان.
اما اغلب از رشد بازمیمانیم و فردیتمان درون شخصیتی غرق میشود که از آن ما نیست. بنابراین، عاداتی را که از نسلی به نسل بعد منتقل شده است تکرار میکنیم. در چنین شرایطی گذشته نقش دزد بزرگی را ایفا میکند که خودش را به صورت عادات ذهنی و حسی تکرار میکند و حضور بینظیر و نوی خودش را میدزدد.
در دنیایی که هر لحظه رو به نو و تازهشدن دارد، تنها کار ما تقلید کردن شده است، چون تقلید راحتتر از ابداع است چراکه از سوی دیگران تایید میشویم و احساس بهتری داریم.
بچهداشتن این واقعیت را با نیروی هرچه بیشتری برایمان بیان میکند. ما یاد گرفتهایم که همزمان با خودِ بزرگسال و خودِ کودکمان زندگی کنیم. حتی اگر آنها در تمام طول عمرْ ما را همراهی کنند هم، آنها را علیالسویه میگیریم و گاهی اوقات فراموششان میکنیم و دیگران این موضوع را در ما میبینند اما خودمان خیر. به محض اینکه آن را به آدم پاک و بیگناهی مثل بچهمان منتقل میکنیم، تازه برای خودمان آشکار میشود. شاید بتوان گفت که آنها با دقتی شرمآور خود را به ما نشان میدهند.
پیرو فروچی، از کتاب بچههایمان به ما چه میآموزند، ترجمه مهسا ملکمرزبان
👶 @childrentherapy
نکتهای که نباید از یاد ببرید این است که پدر و مادر نمیتوانند افراد کاملی باشند، همانطور که فرزندتان هم موجود کاملی نیست. بعضی از والدین در مورد فوقالعاده بودن فرزند خود زیاد صحبت میکنند، برای مثال میگویند بچه ما زودتر از حد معمول راه افتاده یا شروع به صحبت کرده است اما به این حرفها اهمیت ندهید.
زیرا اگر از نزدیک به زندگی آنان نگاه کنید تازه متوجه مسائل و دردسرهای آنها خواهید شد. بهترین خانوادهها هم مسائل و دردسرهایی مربوط به خود را دارند و در حقیقت وجود مشکل در خانواده چندان حائز اهمیت نیست بلکه مسئله مهم و کلیدی چگونگی رفتار اعضای خانواده در برخورد با این مشکلات است.
جی فراست، از کتاب مادر کافی، ترجمه مهبد ابراهیمی
👶 @childrentherapy
زیرا اگر از نزدیک به زندگی آنان نگاه کنید تازه متوجه مسائل و دردسرهای آنها خواهید شد. بهترین خانوادهها هم مسائل و دردسرهایی مربوط به خود را دارند و در حقیقت وجود مشکل در خانواده چندان حائز اهمیت نیست بلکه مسئله مهم و کلیدی چگونگی رفتار اعضای خانواده در برخورد با این مشکلات است.
جی فراست، از کتاب مادر کافی، ترجمه مهبد ابراهیمی
👶 @childrentherapy