[۱]بیانیهای علیه «تربیت فرزند»
آلیسن گوپنیک، وال استریت ژورنال — در پایان قرن بیستم، اتفاق عجیبی برای مادران، پدران و فرزندان افتاد. این اتفاق «تربیت فرزند» نام داشت. از زمانی که انسانها وجود داشتهاند، مادران و پدران و بسیاری دیگر بهطور ویژه از فرزندان مراقبت کردهاند. اما بر اساس لغتنامه مریام وبستر، واژۀ «تربیت فرزند» (parenting) تا سال ۱۹۵۸ در امریکا کلاً وجود نداشته و در دهۀ ۱۹۷۰ باب شده است.
گاهی منظور افراد از اصطلاح «تربیت فرزند» کاری است که والدین انجام میدهند؛ اما اکثر اوقات، بهخصوص امروزه، «تربیت فرزند» معنای کاری را یافته است که والدین باید انجام دهند. «تربیت فرزند» فعلی هدفمحور است؛ عملی را توصیف میکند، نوعی کار. هدف این است که کودکتان را به بزرگسالِ بهتر یا شادتر یا موفقتری تبدیل کنید، بهتر از چیزی که ممکن بود در حالتهای دیگر بشود یا (این را بهزمزمه بخوانید) بهتر از بچۀ همسایه. «تربیت» درست باعث خلق بچۀ درست میشود که او هم به بزرگسالی درست تبدیل میشود.
این تفکر که والدین میتوانند تکنیکهای خاصی را یاد بگیرند که بچههایشان را بهتر بار میآورد، بسیار در میان طبقۀ متوسط امریکا شایع است، چنان شایع که شاید بدیهی بهنظر برسد. اما این تصویر توصیفی است بهطور بنیادی نادرست. برای فهمیدن اینکه والدین و کودکان چطور فکر و عمل میکنند، این راه درستی نیست. برای فهمیدن اینکه چطور باید فکر و عمل کنند هم راهی نادرست است.
مراقبت از کودکان همیشه وظیفۀ انسانیِ محوری و دشواری بوده است. بچۀ انسانها خیلی طولانیتر از بچههای هر حیوان دیگر به ما والدینشان وابستهاند؛ مثلاً شامپانزههای جوان در هفت سالگی میتوانند به همان اندازه که غذا میخورند، جمعآوری هم بکنند. بچههای انسان حتی در گروههای شکارچیگردآورنده هم نمیتوانند حداقل تا پانزدهسالگی چنین کاری کنند.
پس برای مراقبت از فرزند انسان، افراد زیادی موردنیاز است، نهفقط مادر، بلکه پدر، مادربزرگ، پدربزرگ، عموها و داییها، عمهها و خالهها و بچههایشان، برادران و خواهران و حتی دوستان. زیستشناسان دریافتهاند که انسانها در فرایند تکامل، شبکهای منحصربهفرد از مراقبت را شکل دادهاند. برخلاف نزدیکترین خویشان نخستیسانمان، خانوادۀ گسترده و «شبهوالدین»۱ (افراد کمککنندهای که خویشاوند نیستند) همه با هم از بچههای نیازمند مراقبت میکنند.
ما در بخش اعظم تاریخ انسان، در چنین گروههای خانوادگی گستردهای زندگی میکردیم. این یعنی با خواهر کوچک یا نوزادان عمو و خاله تمرین میکردیم و نگاه میکردیم که چگونه بسیاری افراد دیگر از بچهها مراقبت میکنند تا اینکه ما نیز این کار را یاد بگیریم.
اما در اواخر قرن بیستم، خانوادهها کوچکتر و پراکندهتر شد، افراد دیرتر بچهدار میشدند و والدین طبقۀ متوسط، وقت بیشتری را صرف کار و دانشگاه میکردند. منابع قدیمی حکمت و مهارت دیگر در دسترس نبود.
امروزه اکثر والدینِ طبقۀ متوسط سالها کلاس میروند و به کارهایی اشتغال مییابند، سپس بچهدار میشوند. پس تعجبی ندارد که والدین مدرن، مراقبت از بچهها را هم مانند دانشگاهرفتن و کارکردن میپندارند: شما با درنظرداشتن هدفی خاص به دانشگاه و سر کار میروید و میتوان به شما آموخت که چگونه در دانشگاه و کار پیشرفت کنید.
کارکردن برای بهدستآوردن نتیجهای خاص، الگویی خوب برای بسیاری از تعهدات اساسی انسان است؛ مثلاً الگویی خوب برای نجاران یا نویسندگان یا مدیران است. اینکه نجار یا نویسنده یا مدیرعامل خوبی باشید، از روی کیفیت صندلیها، کتابها یا محصولات نهاییتان مشخص میشود. درمورد «تربیت فرزند»، والدین مثل نجار هستند؛ اما هدفْ ساختن نوعی خاص از محصول، مثلاً صندلی نیست؛ بلکه نوع خاصی از فرد است.
در کار، تخصص موجب موفقیت میشود. نوید «تربیت فرزند» این است که مجموعهای از تکنیکهای مشخص، یعنی نوعی تخصص وجود دارد که والدین میتوانند یاد بگیرند و بهکمک آنها، به هدفشان، یعنی شکلدهی زندگی فرزندانِ خود، برسند. به همین صورت، صنعتی عظیم به وجود آمده است که نوید آموزش دقیق آن تخصص را میدهد. حدود شصتهزار کتاب در بخش تربیت فرزند در سایت آمازون وجود دارد که اکثر آنها واژۀ «چگونه» را در عنوان خود دارند.
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
آلیسن گوپنیک، وال استریت ژورنال — در پایان قرن بیستم، اتفاق عجیبی برای مادران، پدران و فرزندان افتاد. این اتفاق «تربیت فرزند» نام داشت. از زمانی که انسانها وجود داشتهاند، مادران و پدران و بسیاری دیگر بهطور ویژه از فرزندان مراقبت کردهاند. اما بر اساس لغتنامه مریام وبستر، واژۀ «تربیت فرزند» (parenting) تا سال ۱۹۵۸ در امریکا کلاً وجود نداشته و در دهۀ ۱۹۷۰ باب شده است.
گاهی منظور افراد از اصطلاح «تربیت فرزند» کاری است که والدین انجام میدهند؛ اما اکثر اوقات، بهخصوص امروزه، «تربیت فرزند» معنای کاری را یافته است که والدین باید انجام دهند. «تربیت فرزند» فعلی هدفمحور است؛ عملی را توصیف میکند، نوعی کار. هدف این است که کودکتان را به بزرگسالِ بهتر یا شادتر یا موفقتری تبدیل کنید، بهتر از چیزی که ممکن بود در حالتهای دیگر بشود یا (این را بهزمزمه بخوانید) بهتر از بچۀ همسایه. «تربیت» درست باعث خلق بچۀ درست میشود که او هم به بزرگسالی درست تبدیل میشود.
این تفکر که والدین میتوانند تکنیکهای خاصی را یاد بگیرند که بچههایشان را بهتر بار میآورد، بسیار در میان طبقۀ متوسط امریکا شایع است، چنان شایع که شاید بدیهی بهنظر برسد. اما این تصویر توصیفی است بهطور بنیادی نادرست. برای فهمیدن اینکه والدین و کودکان چطور فکر و عمل میکنند، این راه درستی نیست. برای فهمیدن اینکه چطور باید فکر و عمل کنند هم راهی نادرست است.
مراقبت از کودکان همیشه وظیفۀ انسانیِ محوری و دشواری بوده است. بچۀ انسانها خیلی طولانیتر از بچههای هر حیوان دیگر به ما والدینشان وابستهاند؛ مثلاً شامپانزههای جوان در هفت سالگی میتوانند به همان اندازه که غذا میخورند، جمعآوری هم بکنند. بچههای انسان حتی در گروههای شکارچیگردآورنده هم نمیتوانند حداقل تا پانزدهسالگی چنین کاری کنند.
پس برای مراقبت از فرزند انسان، افراد زیادی موردنیاز است، نهفقط مادر، بلکه پدر، مادربزرگ، پدربزرگ، عموها و داییها، عمهها و خالهها و بچههایشان، برادران و خواهران و حتی دوستان. زیستشناسان دریافتهاند که انسانها در فرایند تکامل، شبکهای منحصربهفرد از مراقبت را شکل دادهاند. برخلاف نزدیکترین خویشان نخستیسانمان، خانوادۀ گسترده و «شبهوالدین»۱ (افراد کمککنندهای که خویشاوند نیستند) همه با هم از بچههای نیازمند مراقبت میکنند.
ما در بخش اعظم تاریخ انسان، در چنین گروههای خانوادگی گستردهای زندگی میکردیم. این یعنی با خواهر کوچک یا نوزادان عمو و خاله تمرین میکردیم و نگاه میکردیم که چگونه بسیاری افراد دیگر از بچهها مراقبت میکنند تا اینکه ما نیز این کار را یاد بگیریم.
اما در اواخر قرن بیستم، خانوادهها کوچکتر و پراکندهتر شد، افراد دیرتر بچهدار میشدند و والدین طبقۀ متوسط، وقت بیشتری را صرف کار و دانشگاه میکردند. منابع قدیمی حکمت و مهارت دیگر در دسترس نبود.
امروزه اکثر والدینِ طبقۀ متوسط سالها کلاس میروند و به کارهایی اشتغال مییابند، سپس بچهدار میشوند. پس تعجبی ندارد که والدین مدرن، مراقبت از بچهها را هم مانند دانشگاهرفتن و کارکردن میپندارند: شما با درنظرداشتن هدفی خاص به دانشگاه و سر کار میروید و میتوان به شما آموخت که چگونه در دانشگاه و کار پیشرفت کنید.
کارکردن برای بهدستآوردن نتیجهای خاص، الگویی خوب برای بسیاری از تعهدات اساسی انسان است؛ مثلاً الگویی خوب برای نجاران یا نویسندگان یا مدیران است. اینکه نجار یا نویسنده یا مدیرعامل خوبی باشید، از روی کیفیت صندلیها، کتابها یا محصولات نهاییتان مشخص میشود. درمورد «تربیت فرزند»، والدین مثل نجار هستند؛ اما هدفْ ساختن نوعی خاص از محصول، مثلاً صندلی نیست؛ بلکه نوع خاصی از فرد است.
در کار، تخصص موجب موفقیت میشود. نوید «تربیت فرزند» این است که مجموعهای از تکنیکهای مشخص، یعنی نوعی تخصص وجود دارد که والدین میتوانند یاد بگیرند و بهکمک آنها، به هدفشان، یعنی شکلدهی زندگی فرزندانِ خود، برسند. به همین صورت، صنعتی عظیم به وجود آمده است که نوید آموزش دقیق آن تخصص را میدهد. حدود شصتهزار کتاب در بخش تربیت فرزند در سایت آمازون وجود دارد که اکثر آنها واژۀ «چگونه» را در عنوان خود دارند.
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
[۲]بیانیهای علیه «تربیت فرزند»
بررسی علمی رشد، چندان مؤید چنین تصویری نیست. درست است که تجربیات کودکی بر زندگی بزرگسالی تأثیر میگذارند (بچههایی که فقیرند یا به آنها کمتوجهی میشود احتمال بیشتری دارد که در بزرگسالی دچار مشکل شوند. ثبتنام این کودکان در پیشدبستانی باعث میشود زندگی آنها بعدها بهتر شود)؛ اما والدینِ طبقۀ متوسط، وسواس زیادی به تغییرات کوچک در تکنیکهای تربیت فرزند دارند. باید با نوزادتان بخوابید یا بگذارید فریاد بزند؟ بچه را که در کالسکه میگذارید، صورتش باید رو به جلو باشد یا عقب؟ بچهها باید چقدر مشق داشته باشند؟ چقدر زمان را باید پشت کامپیوتر صرف کنند؟ تقریباً هیچ شواهدی وجود ندارد که هریک از اینها تأثیری قابلپیشبینی در چگونگیِ شکلگیری شخصیت کودک هنگام بزرگسالی داشته باشند.
آیا این یعنی والدین هیچ تأثیری ندارند؟ دقیقاً برعکس: از نقطهنظر علمی پدر/مادربودن، برخلاف «تربیت فرزند» اهمیتی حیاتی دارد، اما بهطرزی کاملاً متفاوت.
چرا دوران نابالغی و کودکیمان، باوجود هزینههایی که برایمان دربردارد، اینقدر طولانی است؟ دوران طولانیِ کودکیِ انسان (و زحمت زیاد مراقبت از کودکان که ملازم آن است) یکی از عوامل کلیدی موفقیت تکاملی انسان است.
ما انسانها بیشتر از هر حیوان دیگر به توانایی یادگیریمان وابستهایم. باور کنونی این است که مغز بزرگ و توانایی بالای یادگیریمان در وهلۀ اول برای رویارویی با تغییر، تکامل یافتهاند.
عامل محرکِ تکامل فوری انسان ظاهراً تغییرات جوی در دورۀ پلیستوسن بوده است. مسئله این نبود که هوا فقط گرمتر یا سردتر میشد، بلکه بهطوری غیرقابلپیشبینی از گرمایی شدید به سرمای شدید و بالعکس تغییر میکرد. امروزه انسانها باعث تغییرات جوی میشوند؛ اما در گذشتۀ تکاملی، تغییرات جوی باعث انسانها شد.
مهمتر از همه، انسانها کوچنشین بودند و از محیطی به محیطی دیگر کوچ میکردند. بهلطف فرهنگ بود که هر نسل جدیدی توانست محیط خود را بسازد و اصلاح کند. این یعنی انسانها ناچار شدند تا با انواع خیلی زیادی از محیطهای متنوع سازگار شوند.
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
بررسی علمی رشد، چندان مؤید چنین تصویری نیست. درست است که تجربیات کودکی بر زندگی بزرگسالی تأثیر میگذارند (بچههایی که فقیرند یا به آنها کمتوجهی میشود احتمال بیشتری دارد که در بزرگسالی دچار مشکل شوند. ثبتنام این کودکان در پیشدبستانی باعث میشود زندگی آنها بعدها بهتر شود)؛ اما والدینِ طبقۀ متوسط، وسواس زیادی به تغییرات کوچک در تکنیکهای تربیت فرزند دارند. باید با نوزادتان بخوابید یا بگذارید فریاد بزند؟ بچه را که در کالسکه میگذارید، صورتش باید رو به جلو باشد یا عقب؟ بچهها باید چقدر مشق داشته باشند؟ چقدر زمان را باید پشت کامپیوتر صرف کنند؟ تقریباً هیچ شواهدی وجود ندارد که هریک از اینها تأثیری قابلپیشبینی در چگونگیِ شکلگیری شخصیت کودک هنگام بزرگسالی داشته باشند.
آیا این یعنی والدین هیچ تأثیری ندارند؟ دقیقاً برعکس: از نقطهنظر علمی پدر/مادربودن، برخلاف «تربیت فرزند» اهمیتی حیاتی دارد، اما بهطرزی کاملاً متفاوت.
چرا دوران نابالغی و کودکیمان، باوجود هزینههایی که برایمان دربردارد، اینقدر طولانی است؟ دوران طولانیِ کودکیِ انسان (و زحمت زیاد مراقبت از کودکان که ملازم آن است) یکی از عوامل کلیدی موفقیت تکاملی انسان است.
ما انسانها بیشتر از هر حیوان دیگر به توانایی یادگیریمان وابستهایم. باور کنونی این است که مغز بزرگ و توانایی بالای یادگیریمان در وهلۀ اول برای رویارویی با تغییر، تکامل یافتهاند.
عامل محرکِ تکامل فوری انسان ظاهراً تغییرات جوی در دورۀ پلیستوسن بوده است. مسئله این نبود که هوا فقط گرمتر یا سردتر میشد، بلکه بهطوری غیرقابلپیشبینی از گرمایی شدید به سرمای شدید و بالعکس تغییر میکرد. امروزه انسانها باعث تغییرات جوی میشوند؛ اما در گذشتۀ تکاملی، تغییرات جوی باعث انسانها شد.
مهمتر از همه، انسانها کوچنشین بودند و از محیطی به محیطی دیگر کوچ میکردند. بهلطف فرهنگ بود که هر نسل جدیدی توانست محیط خود را بسازد و اصلاح کند. این یعنی انسانها ناچار شدند تا با انواع خیلی زیادی از محیطهای متنوع سازگار شوند.
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
[۳]بیانیهای علیه «تربیت فرزند»
یکی از راههای سازگاری انسان با این تغییرات، پرورش تعداد زیادی بچه با خلقوخوها و تواناییهای کاملاً متفاوت بود. این امر ضامن این بود که بالاخره یکی در نسل جدید، مهارت لازم جهت رویارویی با محیطهای غیرقابلپیشبینیِ پیشِرو را داشته باشد.
یادگیری انسان نیز باعث گوناگونی بیشتر فرزندانمان میشود. زحمات و تعهد ما در مقام والدین، به هر نسل این فرصت را میدهد که دربارۀ نحوۀ عملکرد دنیا و چگونگی بهبودبخشیدن به آن، فکرهای جدیدی بکند. کودکی دورهای است با فرصتهای تغییرپذیری و احتمالات، کاوش و نوآوری، و یادگیری و خیال.
بسیاری از حیوانات ذهنهایی دارند که به دقت با محیطی خاص سازگار میشود. ذهن ما میتواند تغییراتی غیرقابلپیشبینی داشته باشد تا با محیطهای غیرقابلپیشبینی سازگار شود؛ اما این راهبردْ ایرادی هم دارد: نمیتوان بهطور همزمان هم دربارۀ محیطی جدید آموخت و هم این آموختهها را عملی ساخت. قطعاً دوست ندارید هنگامی که ماموتی دارد به شما حمله میکند، به این فکر فرو روید که با آن چهکار کنید.
راهحلی تکاملی برای این نقطهضعف، درنظرگرفتن محافظانی برای انسان است، افرادی که تضمین میکنند انسانها قبل از اینکه واقعاً مجبور به دفاع از خودشان شوند، فرصت شکوفایی، یادگیری و خیال را داشته باشند. این محافظان همچنین دانشی را که نسلهای قبل اندوختهاند، به نسل بعد منتقل میکنند.
اگر «تربیت بچه» الگوی نادرست است، پس الگوی درست چیست؟ خوب است به یاد آوریم که «تربیت» درواقع نه فعل است و نه نوعی کار. چیزی که باید از آن حرف بزنیم «پدر/مادربودن» است، یعنی مراقبت از فرزند. پدر/مادربودن بخشی از رابطهای عمیق و منحصراً انسانی است، یعنی داشتن نوعی خاص از عشق، نه انجام کاری خاص.
مثلاً همسربودن بهمعنای انجام «همسرداری» نیست، دوستبودن بهمعنای انجام «دوستی» نیست، حتی در فیسبوک، یا مثلاً ما برای مادر و پدرمان «بچگی» نمیکنیم. اما این روابط نقشی محوری در کیستی ما دارند. هر انسانی که زندگی شادی دارد، غرق در این روابط اجتماعی است.
صحبت از عشق بهخصوص عشق والدین به فرزندانشان شاید فوقاحساسی و ساده و بدیهی به نظر برسد؛ اما عشق ما به فرزندان نیز، مانند تمام روابط انسانی، بخشی از تاروپود زندگی روزمرهمان است و کاملاً پیچیده، متنوع و حتی متناقض است.
میتوانیم تلاش کنیم بهتر دوست داشتهباشیم، بدون اینکه عشق را «کار» در نظر بگیریم. میتوانیم بگوییم که سخت تلاش میکنیم همسر یا شوهر خوبی باشیم یا اینکه برایمان مهم است که دوستی خوب یا فرزندی بهتر باشیم.
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
یکی از راههای سازگاری انسان با این تغییرات، پرورش تعداد زیادی بچه با خلقوخوها و تواناییهای کاملاً متفاوت بود. این امر ضامن این بود که بالاخره یکی در نسل جدید، مهارت لازم جهت رویارویی با محیطهای غیرقابلپیشبینیِ پیشِرو را داشته باشد.
یادگیری انسان نیز باعث گوناگونی بیشتر فرزندانمان میشود. زحمات و تعهد ما در مقام والدین، به هر نسل این فرصت را میدهد که دربارۀ نحوۀ عملکرد دنیا و چگونگی بهبودبخشیدن به آن، فکرهای جدیدی بکند. کودکی دورهای است با فرصتهای تغییرپذیری و احتمالات، کاوش و نوآوری، و یادگیری و خیال.
بسیاری از حیوانات ذهنهایی دارند که به دقت با محیطی خاص سازگار میشود. ذهن ما میتواند تغییراتی غیرقابلپیشبینی داشته باشد تا با محیطهای غیرقابلپیشبینی سازگار شود؛ اما این راهبردْ ایرادی هم دارد: نمیتوان بهطور همزمان هم دربارۀ محیطی جدید آموخت و هم این آموختهها را عملی ساخت. قطعاً دوست ندارید هنگامی که ماموتی دارد به شما حمله میکند، به این فکر فرو روید که با آن چهکار کنید.
راهحلی تکاملی برای این نقطهضعف، درنظرگرفتن محافظانی برای انسان است، افرادی که تضمین میکنند انسانها قبل از اینکه واقعاً مجبور به دفاع از خودشان شوند، فرصت شکوفایی، یادگیری و خیال را داشته باشند. این محافظان همچنین دانشی را که نسلهای قبل اندوختهاند، به نسل بعد منتقل میکنند.
اگر «تربیت بچه» الگوی نادرست است، پس الگوی درست چیست؟ خوب است به یاد آوریم که «تربیت» درواقع نه فعل است و نه نوعی کار. چیزی که باید از آن حرف بزنیم «پدر/مادربودن» است، یعنی مراقبت از فرزند. پدر/مادربودن بخشی از رابطهای عمیق و منحصراً انسانی است، یعنی داشتن نوعی خاص از عشق، نه انجام کاری خاص.
مثلاً همسربودن بهمعنای انجام «همسرداری» نیست، دوستبودن بهمعنای انجام «دوستی» نیست، حتی در فیسبوک، یا مثلاً ما برای مادر و پدرمان «بچگی» نمیکنیم. اما این روابط نقشی محوری در کیستی ما دارند. هر انسانی که زندگی شادی دارد، غرق در این روابط اجتماعی است.
صحبت از عشق بهخصوص عشق والدین به فرزندانشان شاید فوقاحساسی و ساده و بدیهی به نظر برسد؛ اما عشق ما به فرزندان نیز، مانند تمام روابط انسانی، بخشی از تاروپود زندگی روزمرهمان است و کاملاً پیچیده، متنوع و حتی متناقض است.
میتوانیم تلاش کنیم بهتر دوست داشتهباشیم، بدون اینکه عشق را «کار» در نظر بگیریم. میتوانیم بگوییم که سخت تلاش میکنیم همسر یا شوهر خوبی باشیم یا اینکه برایمان مهم است که دوستی خوب یا فرزندی بهتر باشیم.
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
[۴]بیانیهای علیه «تربیت فرزند»
اما ملاک من برای ارزیابی موفقیت ازدواجم این نیست که آیا شخصیت شوهرم از زمان ازدواجمان تغییر کرده یا نه. کیفیت رفاقتی قدیمی را هم نمیتوان با این سنجید که آیا دوستم از زمان اولین دیدارمان، شادتر یا موفقتر است یا نه. اما معیار نانوشتۀ «تربیت فرزند» چنین چیزی است: اینکه صلاحیت شما در مقام والدین میتواند با بچهای که خلق میکنید سنجیده شود و میشود.
مهمترین پاداشهای پدر/مادربودن، نمرات و جوایز فرزندان یا فارغالتحصیلی و ازدواج آنها نیست. این پاداش همان لذت جسمانی و روانشناختی لحظهبهلحظۀ حضور در کنار این فرزند و لذت لحظهبهلحظۀ فرزند از بودنِ با شماست.
بهجای ارزشنهادن بر «تربیت فرزند»، باید «پدر/مادربودن» را ارج نهیم. بهجای اینکه مراقبت از فرزندان را نوعی کار بدانیم که هدف آن تولید بزرگسالانی باهوش یا شاد یا موفق است، باید آن را نوعی عشق به شمار آوریم. عشقْ هدف، واحد سنجش یا طرح اولیه ندارد؛ اما مقصود دارد. مقصود عشق، شکلدهیِ سرنوشت فرزند عزیزمان نیست؛ بلکه کمک به اوست تا خودش این سرنوشت را شکل دهد.
والدین باید چهکار کنند؟ یافتههای علمی با آنچه از پیش میدانیم همخوانی دارد؛ هرچند که دانستن، آن را آسانتر نمیکند: ما بیدریغ خود را وقف عشق و مراقبت از فرزند میکنیم. ما درحالی چنین میکنیم که تمام بچهها متفاوتاند، تمام والدین متفاوتاند و بههیچوجه نمیدانیم که فرزندمان در آینده چطور فردی خواهد شد. سعی میکنیم به فرزندانمان حس ایمنی و ثبات کاملی دهیم. ما درحالی چنین میکنیم که هدف کلیِ آن پایگاه امن این است که فرزندان را به خطرکردن و ماجراجویی ترغیب کند. سعی میکنیم دانش، حکمت و ارزشهایمان را به فرزندانمان انتقال دهیم؛ درحالیکه میدانیم آنها دانشمان را اصلاح میکنند، حکمتمان را به چالش میکشند و ارزشهایمان را از نو شکل میدهند.
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
اما ملاک من برای ارزیابی موفقیت ازدواجم این نیست که آیا شخصیت شوهرم از زمان ازدواجمان تغییر کرده یا نه. کیفیت رفاقتی قدیمی را هم نمیتوان با این سنجید که آیا دوستم از زمان اولین دیدارمان، شادتر یا موفقتر است یا نه. اما معیار نانوشتۀ «تربیت فرزند» چنین چیزی است: اینکه صلاحیت شما در مقام والدین میتواند با بچهای که خلق میکنید سنجیده شود و میشود.
مهمترین پاداشهای پدر/مادربودن، نمرات و جوایز فرزندان یا فارغالتحصیلی و ازدواج آنها نیست. این پاداش همان لذت جسمانی و روانشناختی لحظهبهلحظۀ حضور در کنار این فرزند و لذت لحظهبهلحظۀ فرزند از بودنِ با شماست.
بهجای ارزشنهادن بر «تربیت فرزند»، باید «پدر/مادربودن» را ارج نهیم. بهجای اینکه مراقبت از فرزندان را نوعی کار بدانیم که هدف آن تولید بزرگسالانی باهوش یا شاد یا موفق است، باید آن را نوعی عشق به شمار آوریم. عشقْ هدف، واحد سنجش یا طرح اولیه ندارد؛ اما مقصود دارد. مقصود عشق، شکلدهیِ سرنوشت فرزند عزیزمان نیست؛ بلکه کمک به اوست تا خودش این سرنوشت را شکل دهد.
والدین باید چهکار کنند؟ یافتههای علمی با آنچه از پیش میدانیم همخوانی دارد؛ هرچند که دانستن، آن را آسانتر نمیکند: ما بیدریغ خود را وقف عشق و مراقبت از فرزند میکنیم. ما درحالی چنین میکنیم که تمام بچهها متفاوتاند، تمام والدین متفاوتاند و بههیچوجه نمیدانیم که فرزندمان در آینده چطور فردی خواهد شد. سعی میکنیم به فرزندانمان حس ایمنی و ثبات کاملی دهیم. ما درحالی چنین میکنیم که هدف کلیِ آن پایگاه امن این است که فرزندان را به خطرکردن و ماجراجویی ترغیب کند. سعی میکنیم دانش، حکمت و ارزشهایمان را به فرزندانمان انتقال دهیم؛ درحالیکه میدانیم آنها دانشمان را اصلاح میکنند، حکمتمان را به چالش میکشند و ارزشهایمان را از نو شکل میدهند.
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
[۵]بیانیهای علیه «تربیت فرزند»
درواقع، هدف اصلیِ تعهد، تربیت و فرهنگ این است: ممکنساختنِ تغییر، خطر و نوآوری. حتی اگر میتوانستیم بچههایمان را دقیقاً به فرد مدنظرمان در بزرگسالی تبدیل کنیم، این کار هدف تکاملیِ دوران کودکی را از بین میبرد.
ما بهدنبال شهودمان میرویم، تقلا میکنیم و امیدِ بهترینها را داریم.
شاید بهترین استعاره برای درک رابطۀ خاص ما با فرزندان، استعارهای قدیمی باشد. مراقبت از فرزندان مثل مراقبت از باغ است و پدر/مادربودن مانند باغبانی است. وقتی باغبانی میکنیم، درواقع کار میکنیم، عرق میریزیم و معمولاً ناخوشایندیهای زیادی را تحمل میکنیم. این کار را میکنیم تا فضایی حفاظتشده و پرورنده برای شکوفایی گیاهان خلق نماییم.
باغبانان همه میدانند که هیچچیز، آنطور که نقشه کشیده بودیم، از آب درنمیآید. بزرگترین لذتها و پیروزیها و البته مصیبتها غیرمنتظرهاند. دلیلی عمیقتر در پشت این امر نهفته است.
باغهای خوب مانند هر اکوسیستم خوبی، پویا، متغیر و منعطفاند. شکوه مرغزارها به درهمبرهمبودن آنهاست: علفها و گلهای مختلف ممکن است با تغییر شرایط رشد کنند یا از بین بروند و هیچ تضمینی وجود ندارد که گیاهی خاص، بلندترین یا زیباترین یا پرگلترین گیاه شود. باغبان خوب سعی میکند خاکی حاصلخیز فراهم کند که بتواند اکوسیستم کاملی از گیاهان مختلف را با قوتها و زیباییهای خاص و با ضعفها و دشواریهای خاص حفظ کند.
یک باغ خوب، برخلاف یک صندلی خوب، همواره در حال تغییر است؛ چون با تغییرات شرایط جوی و فصلها سازگار میشود. در بلندمدت، این نوع سیستمِ متنوع، منعطف، پیچیده و پویا، قویتر خواهد بود و نسبتبه مراقبتشدهترین شکوفۀ گلخانهای، سازگاریپذیری بیشتری خواهد داشت.
وظیفۀ ما بهعنوان والدین و بهعنوان جامعه این نیست که ذهنِ فرزندانمان را شکل دهیم؛ بلکه وظیفهمان این است که به این ذهنها اجازه دهیم تا تمام احتمالات موجود در دنیا را کاوش کنند. کار ما تولید نوعی خاص از کودک نیست؛ بلکه فراهمکردن محیطی حفاظتشده و پر از عشق، امنیت و ثبات است که در آن بچههای مختلف و غیرقابلپیشبینی شکوفا شوند.
امروزه، بهخصوص در امریکا پدر/مادربودن آسان نیست و نیازمند زمان، انرژی و پولی است که حمایت و تربیت موردنیاز کودکان را فراهم میکند. ما در جوامع کوچک تکامل یافتیم، جایی که گروهی گسترده از سرپرستان میتوانستند بهطور همزمان برای بچههایی که دوست داشتند، منابع فراهم کنند. در دنیای بزرگ و پساصنعتیِ امروز، اکثر فعالیتهای انسان را طوری در نظر میگیریم که گویی نوعی تولید یا نوعی مصرف هستند، بهطوریکه پرورش فرزند را نوعی کار کمدرآمد یا نوعی تجملات بسیار پرهزینه میدانیم.
اما صنعت «تربیت فرزند» راه چاره نیست؛ بلکه باید راهی بیابیم تا به والدین کمک کنیم که پدر/مادر باشند و عشق و مراقبتی را که کودکان مستحق آناند، برایشان فراهم نمایند.
«پایان»
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
درواقع، هدف اصلیِ تعهد، تربیت و فرهنگ این است: ممکنساختنِ تغییر، خطر و نوآوری. حتی اگر میتوانستیم بچههایمان را دقیقاً به فرد مدنظرمان در بزرگسالی تبدیل کنیم، این کار هدف تکاملیِ دوران کودکی را از بین میبرد.
ما بهدنبال شهودمان میرویم، تقلا میکنیم و امیدِ بهترینها را داریم.
شاید بهترین استعاره برای درک رابطۀ خاص ما با فرزندان، استعارهای قدیمی باشد. مراقبت از فرزندان مثل مراقبت از باغ است و پدر/مادربودن مانند باغبانی است. وقتی باغبانی میکنیم، درواقع کار میکنیم، عرق میریزیم و معمولاً ناخوشایندیهای زیادی را تحمل میکنیم. این کار را میکنیم تا فضایی حفاظتشده و پرورنده برای شکوفایی گیاهان خلق نماییم.
باغبانان همه میدانند که هیچچیز، آنطور که نقشه کشیده بودیم، از آب درنمیآید. بزرگترین لذتها و پیروزیها و البته مصیبتها غیرمنتظرهاند. دلیلی عمیقتر در پشت این امر نهفته است.
باغهای خوب مانند هر اکوسیستم خوبی، پویا، متغیر و منعطفاند. شکوه مرغزارها به درهمبرهمبودن آنهاست: علفها و گلهای مختلف ممکن است با تغییر شرایط رشد کنند یا از بین بروند و هیچ تضمینی وجود ندارد که گیاهی خاص، بلندترین یا زیباترین یا پرگلترین گیاه شود. باغبان خوب سعی میکند خاکی حاصلخیز فراهم کند که بتواند اکوسیستم کاملی از گیاهان مختلف را با قوتها و زیباییهای خاص و با ضعفها و دشواریهای خاص حفظ کند.
یک باغ خوب، برخلاف یک صندلی خوب، همواره در حال تغییر است؛ چون با تغییرات شرایط جوی و فصلها سازگار میشود. در بلندمدت، این نوع سیستمِ متنوع، منعطف، پیچیده و پویا، قویتر خواهد بود و نسبتبه مراقبتشدهترین شکوفۀ گلخانهای، سازگاریپذیری بیشتری خواهد داشت.
وظیفۀ ما بهعنوان والدین و بهعنوان جامعه این نیست که ذهنِ فرزندانمان را شکل دهیم؛ بلکه وظیفهمان این است که به این ذهنها اجازه دهیم تا تمام احتمالات موجود در دنیا را کاوش کنند. کار ما تولید نوعی خاص از کودک نیست؛ بلکه فراهمکردن محیطی حفاظتشده و پر از عشق، امنیت و ثبات است که در آن بچههای مختلف و غیرقابلپیشبینی شکوفا شوند.
امروزه، بهخصوص در امریکا پدر/مادربودن آسان نیست و نیازمند زمان، انرژی و پولی است که حمایت و تربیت موردنیاز کودکان را فراهم میکند. ما در جوامع کوچک تکامل یافتیم، جایی که گروهی گسترده از سرپرستان میتوانستند بهطور همزمان برای بچههایی که دوست داشتند، منابع فراهم کنند. در دنیای بزرگ و پساصنعتیِ امروز، اکثر فعالیتهای انسان را طوری در نظر میگیریم که گویی نوعی تولید یا نوعی مصرف هستند، بهطوریکه پرورش فرزند را نوعی کار کمدرآمد یا نوعی تجملات بسیار پرهزینه میدانیم.
اما صنعت «تربیت فرزند» راه چاره نیست؛ بلکه باید راهی بیابیم تا به والدین کمک کنیم که پدر/مادر باشند و عشق و مراقبتی را که کودکان مستحق آناند، برایشان فراهم نمایند.
«پایان»
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
▪️ علیه تربیت رسمی
چه چیزی در گونۀ ما هست که ما را حیوانی فرهنگی میکند؟ به عبارت دیگر، چه جنبههایی از طبیعت انسان باعث میشوند هر نسل جدید بشر در هر گوشهای از دنیا مهارتها، دانش، عقاید، نظریهها و ارزشهای نسل قبلی را کسب کند و مبنا قرار دهد؟
اکنون که انسان در مرفهترین و آسودهترین دوران عمر گونهاش به سر میبرد، به شیوهای کاملاً متفاوت با گذشته به پرورش فرزندانش توجه نشان میدهد. شاید به این سوال بارها فکر کردهایم که چرا ممتاز بودن فرزندانمان در مدرسه و داشتن تحصیلات دانشگاهی تا این اندازه برای ما مهم است؟ و چرا آنها را برای یادگیری چیزهایی که علاقهای به آنها ندارند، تحت فشارهای شدید قرار میدهیم؟ وظیفهٔ نو والدین در رویارویی با فرزندان بازیگوش، خیالپرداز و گریزان از مدرسه چیست؟ کودکانمان چه زمان میتوانند امکان بازی آزادانه را در محیط بیرون را داشته باشند؟
سه کتابِ «یادگیری آزاد» و «حق مادرزاد» و «باغبان و نجار»، با پرداختن به موضوعاتی چنین، خواننده را در برابر پرسشهایی قرار میدهند که یافتن پاسخ برای آنها منجر به بینشهایی جدیدی در مورد توانایی کودکان برای آموزش خود از طریق روشهای سرخوشانهشان میشود. با مطالعهٔ این آثار میتوانیم کودکان را از آموزش اجباری رها کنیم و پنجرهٔ جدیدی در زمینهٔ رشد و پرورش کودکان به روی خود بگشاییم و تصویر جدیدی از ارزشها و مهارتآموزی و بازی در کودکان را پیش چشم آوریم.
📍تهیۀ این آثار از [کتابخانه مدرسه طبیعت]
▪️یادگیری آزاد | پیتر گرِی | ترجمۀ مهدی غلامی| نشر نو
▪️حق مادرزاد | استیون کلرت | ترجمۀ عبدالحسین وهابزاده| نشر نو
▪️باغبان و نجار | آلیسون گوپنیک | ترجمۀ مریم برومندی| نشر نو
📌سفارش کتابها @monirkamya
چه چیزی در گونۀ ما هست که ما را حیوانی فرهنگی میکند؟ به عبارت دیگر، چه جنبههایی از طبیعت انسان باعث میشوند هر نسل جدید بشر در هر گوشهای از دنیا مهارتها، دانش، عقاید، نظریهها و ارزشهای نسل قبلی را کسب کند و مبنا قرار دهد؟
اکنون که انسان در مرفهترین و آسودهترین دوران عمر گونهاش به سر میبرد، به شیوهای کاملاً متفاوت با گذشته به پرورش فرزندانش توجه نشان میدهد. شاید به این سوال بارها فکر کردهایم که چرا ممتاز بودن فرزندانمان در مدرسه و داشتن تحصیلات دانشگاهی تا این اندازه برای ما مهم است؟ و چرا آنها را برای یادگیری چیزهایی که علاقهای به آنها ندارند، تحت فشارهای شدید قرار میدهیم؟ وظیفهٔ نو والدین در رویارویی با فرزندان بازیگوش، خیالپرداز و گریزان از مدرسه چیست؟ کودکانمان چه زمان میتوانند امکان بازی آزادانه را در محیط بیرون را داشته باشند؟
سه کتابِ «یادگیری آزاد» و «حق مادرزاد» و «باغبان و نجار»، با پرداختن به موضوعاتی چنین، خواننده را در برابر پرسشهایی قرار میدهند که یافتن پاسخ برای آنها منجر به بینشهایی جدیدی در مورد توانایی کودکان برای آموزش خود از طریق روشهای سرخوشانهشان میشود. با مطالعهٔ این آثار میتوانیم کودکان را از آموزش اجباری رها کنیم و پنجرهٔ جدیدی در زمینهٔ رشد و پرورش کودکان به روی خود بگشاییم و تصویر جدیدی از ارزشها و مهارتآموزی و بازی در کودکان را پیش چشم آوریم.
📍تهیۀ این آثار از [کتابخانه مدرسه طبیعت]
▪️یادگیری آزاد | پیتر گرِی | ترجمۀ مهدی غلامی| نشر نو
▪️حق مادرزاد | استیون کلرت | ترجمۀ عبدالحسین وهابزاده| نشر نو
▪️باغبان و نجار | آلیسون گوپنیک | ترجمۀ مریم برومندی| نشر نو
📌سفارش کتابها @monirkamya
Forwarded from کُنام 🪺
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کودکان به حضور در فضاهای باز و طبیعی بسیار بیشتر از فضاهای بسته نیاز دارند - در واقع عمده فعالیتها و حضور کودک لازم است در فضاهای باز و طبیعت رقم بخورد تا در چاردیواریهای محصور و تنگ. اگرچه کودک مسیر کنجکاوی و شگفتی را در هر شرایط محیطیای یافته و به کشف و بازی در آن خواهد پرداخت. کافیست به کودکان فرصت دهیم تا محرکهای درونی با محرکهای بیرونی طبیعی پیوند دیرینهاش را برقرار کند.
کودک با حضور در چنین بسترهایی، تجربههای حسی عمیق و دیرپایی را لمس میکند که تا پایان عمر همراه او خواهد ماند. تجربههایی از جنس شوق، کنجکاوی، خلاقیت، مراقبت و مهر به طبیعت و دیگرساکنان آن 🌳
🐾 «ردِ چیزها رو دنبال کن»
برنامه والد و کودک
📌 پارک ملت
⏳ تاریخ:
پنجشنبه،
۳ آبانماه ۱۴۰۳
👫 دو گروه سنی:
۱۸ ماه تا ۳.۵ سال | از ساعت ۱۱ تا ۱۲:۳۰
۱۲ تا ۱۸ ماه | از ساعت ۱۳ تا ۱۴
💌 برای ثبتنام و کسب اطلاعات بیشتر، حداکثر تا ساعت ۱۸ روز سهشنبه، ۱ آبانماه به شماره ۰۹۱۹۷۵۷۴۴۷۱ یا اکانت تلگرامِ @konaam_contact پیام دهید.
گروه کودکیِ «کُنام» و مهتاب حدادی
#کنام
#با_من_خیال_کن
کودک با حضور در چنین بسترهایی، تجربههای حسی عمیق و دیرپایی را لمس میکند که تا پایان عمر همراه او خواهد ماند. تجربههایی از جنس شوق، کنجکاوی، خلاقیت، مراقبت و مهر به طبیعت و دیگرساکنان آن 🌳
🐾 «ردِ چیزها رو دنبال کن»
برنامه والد و کودک
📌 پارک ملت
⏳ تاریخ:
پنجشنبه،
۳ آبانماه ۱۴۰۳
👫 دو گروه سنی:
۱۸ ماه تا ۳.۵ سال | از ساعت ۱۱ تا ۱۲:۳۰
۱۲ تا ۱۸ ماه | از ساعت ۱۳ تا ۱۴
💌 برای ثبتنام و کسب اطلاعات بیشتر، حداکثر تا ساعت ۱۸ روز سهشنبه، ۱ آبانماه به شماره ۰۹۱۹۷۵۷۴۴۷۱ یا اکانت تلگرامِ @konaam_contact پیام دهید.
گروه کودکیِ «کُنام» و مهتاب حدادی
#کنام
#با_من_خیال_کن
📌رابطهی میان یادگیری، طبیعت و خلاقیت در کودکی
📍عبدالحسین وهابزاده
«ما در مدرسه طبیعت کلاً کاری به رشد خلاقیت در کودک نداریم، چون کودک ذاتاً خلاق است. مطالعات بسیاری نشان میدهند که کودک زیر ۵ سال، ۹۸ درصد بیشتر از یک نابغه خلاق است. در واقع ماییم که با آموزش، خلاقیت را میکُشیم؛ پس اگر صحبت از رشد خلاقیت میکنیم بدین معنا است که چکار کنیم نا جلوی فرسایش خلاقیت را بگیریم و آن را کُند کنیم تا خلاقیت کودک از دست نرود و گرنه کودک اصلاً نیازی به کلاس خلاقیت یا هر تدبیر دیگری برای رشد خلاقیت ندارد.»
ادامه👇
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
📍عبدالحسین وهابزاده
«ما در مدرسه طبیعت کلاً کاری به رشد خلاقیت در کودک نداریم، چون کودک ذاتاً خلاق است. مطالعات بسیاری نشان میدهند که کودک زیر ۵ سال، ۹۸ درصد بیشتر از یک نابغه خلاق است. در واقع ماییم که با آموزش، خلاقیت را میکُشیم؛ پس اگر صحبت از رشد خلاقیت میکنیم بدین معنا است که چکار کنیم نا جلوی فرسایش خلاقیت را بگیریم و آن را کُند کنیم تا خلاقیت کودک از دست نرود و گرنه کودک اصلاً نیازی به کلاس خلاقیت یا هر تدبیر دیگری برای رشد خلاقیت ندارد.»
ادامه👇
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
▪️رابطهی میان یادگیری، طبیعت و خلاقیت در کودکی^
[عبدالحسین وهابزاده]
ما در مدرسه طبیعت کلاً کاری به رشد خلاقیت در کودک نداریم چون کودک ذاتاً خلاق است. مطالعات بسیاری نشان میدهند که کودک زیر ۵ سال ۹۸ درصد بیشتر از یک نابغه خلاق است. در واقع ماییم که با آموزش خلاقیت را میکُشیم پس اگر صحبت از رشد خلاقیت میکنیم بدین معنا است که چکار کنیم تا جلوی فرسایش خلاقیت را بگیریم و آن را کُند کنیم تا خلاقیت کودک از دست نرود و گرنه کودک اصلاً نیازی به کلاس خلاقیت یا هر تدبیر دیگری برای رشد خلاقیت ندارد.
بر مبنای مطالعه آقای جورج لند (پژوهشگر حوزۀ خلاقیت) چیزی که خلاقیت را در کودک میکشد، آموزشاست؛ چون آموزش دستورالعمل میدهد.
اگر کودک قرار است یک یافته را از هزاران معبر مختلف به دست بیاورد و آن معبرهای مختلف را با هم مقایسه کند، آموزش فقط یک دریچه را برای او باز میکند و بقیه را میبندد. ما در اینجا حتی به او اجازه اینکه راهحل متفاوتی برای یک مسئله پیدا کند نمیدهیم. این رفتار همان کشتن خلاقیت است و گرنه کودک ذاتا یک موجود خلاق است و در دوره کودکی یادگیری را بیشتر از طریق تعاملش با طبیعت به دست میآورد. کودک اصلاً خودش را از طبیعت متمایز نمیبیند. خودش را بیشتر شبیه یک جانور میبیند. بین خودش و دیگران مرزی قائل نیست و بنابراین دائماً غرق در طبیعت است و در این غرق بودن دو اتفاق مهم میافتد:
اول اینکه او تجربه میکند و جهان را اندک اندک میشناسد. مثلاً اگر به نوزاد یک ماهه نگاه کنید، میبینید که او روی زمین خوابیده و میخواهد دستش را به سمت چیزی ببرد. او اصلاً قدرت چنگزدن ندارد، نمیداند وقتی دستش به آن شی خورد چطوری باید بگیردش اما آرام آرام در آزمایشهای متعددی که میکنند شیوه کشیدن آن شی و چنگ زدن و محکم گرفتن را در این فرایند آزمون و خطا یاد میگیرد.
دوم اینکه مهیا و مجهز میشود؛ یعنی نگاهش، لمسش، حس بویاییاش، حس چشایی و شنواییاش در این دوران تیز و ماهر میشوند و به تدریج از نظر فیزیکی، حسی و عاطفی تبدیل به یک موجود توانا میشود.
ما اعتقاد داریم که کودک باید آزاد باشد. کاملاً از هر نوع آموزشی مبرا باشد؛ با هیچ دست پنهان و آشکاری او را به سمت چیز خاصی هدایت نکنیم، طرح مشخصی برای او نداشته باشیم و اجازه دهیم که او ولگردانه و سرخوشانه خودش عناصر طبیعت را دستورزی کند. در محیط اجتماعی خودش با بچههای دیگر از سنین مختلف و از جنس متفاوت خودش یا همجنس خودش تعامل اجتماعی داشته باشد و تمام آن مهارتهایی را که نیاز دارد کسب کند. در این دوره هیچ نیازی به آموزش نیست مگر اینکه او به آموزش اصرار کند. در هر موردی که او اصرار به آموزش کند، ما اعتقاد داریم که باید به او کمک کنیم اما تا جایی که او دوباره میخواهد و نه بیشتر.
^بخشی از مقاله «ذات شورمند نوجوان»
▪️دسترسی به مطلب کامل در نوجهان
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
[عبدالحسین وهابزاده]
ما در مدرسه طبیعت کلاً کاری به رشد خلاقیت در کودک نداریم چون کودک ذاتاً خلاق است. مطالعات بسیاری نشان میدهند که کودک زیر ۵ سال ۹۸ درصد بیشتر از یک نابغه خلاق است. در واقع ماییم که با آموزش خلاقیت را میکُشیم پس اگر صحبت از رشد خلاقیت میکنیم بدین معنا است که چکار کنیم تا جلوی فرسایش خلاقیت را بگیریم و آن را کُند کنیم تا خلاقیت کودک از دست نرود و گرنه کودک اصلاً نیازی به کلاس خلاقیت یا هر تدبیر دیگری برای رشد خلاقیت ندارد.
بر مبنای مطالعه آقای جورج لند (پژوهشگر حوزۀ خلاقیت) چیزی که خلاقیت را در کودک میکشد، آموزشاست؛ چون آموزش دستورالعمل میدهد.
اگر کودک قرار است یک یافته را از هزاران معبر مختلف به دست بیاورد و آن معبرهای مختلف را با هم مقایسه کند، آموزش فقط یک دریچه را برای او باز میکند و بقیه را میبندد. ما در اینجا حتی به او اجازه اینکه راهحل متفاوتی برای یک مسئله پیدا کند نمیدهیم. این رفتار همان کشتن خلاقیت است و گرنه کودک ذاتا یک موجود خلاق است و در دوره کودکی یادگیری را بیشتر از طریق تعاملش با طبیعت به دست میآورد. کودک اصلاً خودش را از طبیعت متمایز نمیبیند. خودش را بیشتر شبیه یک جانور میبیند. بین خودش و دیگران مرزی قائل نیست و بنابراین دائماً غرق در طبیعت است و در این غرق بودن دو اتفاق مهم میافتد:
اول اینکه او تجربه میکند و جهان را اندک اندک میشناسد. مثلاً اگر به نوزاد یک ماهه نگاه کنید، میبینید که او روی زمین خوابیده و میخواهد دستش را به سمت چیزی ببرد. او اصلاً قدرت چنگزدن ندارد، نمیداند وقتی دستش به آن شی خورد چطوری باید بگیردش اما آرام آرام در آزمایشهای متعددی که میکنند شیوه کشیدن آن شی و چنگ زدن و محکم گرفتن را در این فرایند آزمون و خطا یاد میگیرد.
دوم اینکه مهیا و مجهز میشود؛ یعنی نگاهش، لمسش، حس بویاییاش، حس چشایی و شنواییاش در این دوران تیز و ماهر میشوند و به تدریج از نظر فیزیکی، حسی و عاطفی تبدیل به یک موجود توانا میشود.
ما اعتقاد داریم که کودک باید آزاد باشد. کاملاً از هر نوع آموزشی مبرا باشد؛ با هیچ دست پنهان و آشکاری او را به سمت چیز خاصی هدایت نکنیم، طرح مشخصی برای او نداشته باشیم و اجازه دهیم که او ولگردانه و سرخوشانه خودش عناصر طبیعت را دستورزی کند. در محیط اجتماعی خودش با بچههای دیگر از سنین مختلف و از جنس متفاوت خودش یا همجنس خودش تعامل اجتماعی داشته باشد و تمام آن مهارتهایی را که نیاز دارد کسب کند. در این دوره هیچ نیازی به آموزش نیست مگر اینکه او به آموزش اصرار کند. در هر موردی که او اصرار به آموزش کند، ما اعتقاد داریم که باید به او کمک کنیم اما تا جایی که او دوباره میخواهد و نه بیشتر.
^بخشی از مقاله «ذات شورمند نوجوان»
▪️دسترسی به مطلب کامل در نوجهان
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
▪️تنهایی خطرناک
[نویسنده: استیون کلرت]
«احتمالا تا کنون هیچ جامعهای مانند جامعهی ما تا این حد با طبیعت بیگانه نبوده و طبیعت را از چنین فاصله دوری مشاهده نکرده و تصور تیره از حفاظت محیطزیست نداشته است... با این حال، علاقه و هیجان برای زندگی مثل نیاز به آب، غذا و هوا حیاتی است. این علاقه ممکن است در ما آنقدر عمیق باشد که فقط با یک قرن دوری بیمارگونه از آنچنان دستخوش پیامدهایی شده باشیم که ما را به نقطهی بازاندیشی دربارهی آن بازگردانید باشد... ادوارد اُ ویلسون میپرسد: « آیا ممکن است که بشریت زندگی را بهقدری دوست داشته باشد که آن را حفظ کند؟» مسلماً هیچ پرسش مهمتری وجود ندارد...، اما بهنظر میرسد تقریباً همیشه در طول تاریخ، انسان، عاشق حیات بودهاست»
{ادامه👇}
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
[نویسنده: استیون کلرت]
«احتمالا تا کنون هیچ جامعهای مانند جامعهی ما تا این حد با طبیعت بیگانه نبوده و طبیعت را از چنین فاصله دوری مشاهده نکرده و تصور تیره از حفاظت محیطزیست نداشته است... با این حال، علاقه و هیجان برای زندگی مثل نیاز به آب، غذا و هوا حیاتی است. این علاقه ممکن است در ما آنقدر عمیق باشد که فقط با یک قرن دوری بیمارگونه از آنچنان دستخوش پیامدهایی شده باشیم که ما را به نقطهی بازاندیشی دربارهی آن بازگردانید باشد... ادوارد اُ ویلسون میپرسد: « آیا ممکن است که بشریت زندگی را بهقدری دوست داشته باشد که آن را حفظ کند؟» مسلماً هیچ پرسش مهمتری وجود ندارد...، اما بهنظر میرسد تقریباً همیشه در طول تاریخ، انسان، عاشق حیات بودهاست»
{ادامه👇}
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
📌تنهایی خطرناک
📍نویسنده: استیون کلرت
آیا مردم بیدلبستگی عاطفی قوی به طبیعت به اندازه کافی برای حفاظت جهان طبیعی تلاش میکنند؟ مراقبت موثر از محیط زیست بیشتر نیازمند درک و تعهد عاطفی است تا درک عقلانی. برای حفاظت از زمین عقل و عاطفه باید یکدیگر را کامل کنند، همانطور که برای عملکرد پایه سلامت جسمی و روانی ما نیز چنین چیزی ضرورت دارد.
ما زمانی گونههای دیگر، مناظر طبیعی و حتی ساختمانها را واجد ارزش حفاظت میدانیم که به آنها دلبستگی عاطفی داشته باشیم و دریابیم که چقدر وضعیتشان بر سلامت و رفاه ما تاثیر دارد. مراقبت و عشق به طبیعت انگیزه ما برای حفظ این موجودات و مکانها را نه فقط در حکم عمل خیر و نیکوکارانه، بلکه به عنوان حس نوعدوستی، با فهم عمیق از منافع شخصی خود ما افزایش میدهد.
هنگامیکه ارتباط عاطفی را با جهان طبیعی انکار یا تحقیر میکنیم، ناخواسته ظرفیت جسمی و روانی خود را کاهش دادهایم. آن هنگام که بشر از نظر عاطفی از طبیعت دور شود، نابودی خود را فراخوانده است. این آن چیزی است که انسانشناس ریچارد نیلسون آن را «تنهایی خطرناک» مینامد. نلسون دربارهی این قطع ارتباط با طبیعت بهعنوان مصیبتی درحال رشد در زندگی مدرن چنین اظهارنظر میکند:
" احتمالا تا کنون هیچ جامعهای مانند جامعهی ما تا این حد با طبیعت بیگانه نبوده و طبیعت را از چنین فاصله دوری مشاهده نکرده و تصور تیره از حفاظت محیطزیست نداشته است... با این حال، علاقه و هیجان برای زندگی مثل نیاز به آب، غذا و هوا حیاتی است. این علاقه ممکن است در ما آنقدر عمیق باشد که فقط با یک قرن دوری بیمارگونه از آنچنان دستخوش پیامدهایی شده باشیم که ما را به نقطهی بازاندیشی دربارهی آن بازگردانید باشد... ادوارد اُ ویلسون میپرسد: « آیا ممکن است که بشریت زندگی را بهقدری دوست داشته باشد که آن را حفظ کند؟» مسلماً هیچ پرسش مهمتری وجود ندارد...، اما بهنظر میرسد تقریباً همیشه در طول تاریخ، انسان، عاشق حیات بودهاست"
عشق به طبیعت اغلب با علاقه خاصی به یک جانور گیاه یا چشمانداز خاص که به موضوع دلبستگی عاطفی ما بدل شدهاست، شروع میشود. این وضعیت اغلب زمانی رخ میدهد که با یک قطعه زمین یا یک موجود احساس صمیمیت کنیم. در ابتدای آشنایی، حس راحتی نداریم. با این حال در طول زمان و با صبر، ارتباطات قوی عاطفی و فکری با مکانها و موجودات خاص تشکیل میدهیم. هنگامیکه این اتفاق بیفتد، این مکانها و گونهها را بخشی از وجود هویت و حتی روح خود کردهایم. ما اختیار جسمی و ذهنی این ویژگیهای طبیعی از آن خود میکنیم و آنها اختیار ما را به دست میگیرند. در جهان مشترکمان بدل به همکار میشویم و در فرایندهای محیطزیستی که اساس پایداری ما میشوند، با هم شریک میشویم. ما به اعضای اجتماعی از روابط بدل میشویم و بیشتر احساس زنده بودن میکنیم، آنهم در صلح و آرامش و عشق زمینی که بخشی از وجود ماست.
▪️منبع:
[حق مادرزاد: انسان و طبیعت در دنیای امروز | استیون کلرت | ترجمه عبدالحسین وهابزاده، سید مصطفی چشمی و روشنک شهریاری| نشر نو،چاپ اول، تهران:1400 ]
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
📍نویسنده: استیون کلرت
آیا مردم بیدلبستگی عاطفی قوی به طبیعت به اندازه کافی برای حفاظت جهان طبیعی تلاش میکنند؟ مراقبت موثر از محیط زیست بیشتر نیازمند درک و تعهد عاطفی است تا درک عقلانی. برای حفاظت از زمین عقل و عاطفه باید یکدیگر را کامل کنند، همانطور که برای عملکرد پایه سلامت جسمی و روانی ما نیز چنین چیزی ضرورت دارد.
ما زمانی گونههای دیگر، مناظر طبیعی و حتی ساختمانها را واجد ارزش حفاظت میدانیم که به آنها دلبستگی عاطفی داشته باشیم و دریابیم که چقدر وضعیتشان بر سلامت و رفاه ما تاثیر دارد. مراقبت و عشق به طبیعت انگیزه ما برای حفظ این موجودات و مکانها را نه فقط در حکم عمل خیر و نیکوکارانه، بلکه به عنوان حس نوعدوستی، با فهم عمیق از منافع شخصی خود ما افزایش میدهد.
هنگامیکه ارتباط عاطفی را با جهان طبیعی انکار یا تحقیر میکنیم، ناخواسته ظرفیت جسمی و روانی خود را کاهش دادهایم. آن هنگام که بشر از نظر عاطفی از طبیعت دور شود، نابودی خود را فراخوانده است. این آن چیزی است که انسانشناس ریچارد نیلسون آن را «تنهایی خطرناک» مینامد. نلسون دربارهی این قطع ارتباط با طبیعت بهعنوان مصیبتی درحال رشد در زندگی مدرن چنین اظهارنظر میکند:
" احتمالا تا کنون هیچ جامعهای مانند جامعهی ما تا این حد با طبیعت بیگانه نبوده و طبیعت را از چنین فاصله دوری مشاهده نکرده و تصور تیره از حفاظت محیطزیست نداشته است... با این حال، علاقه و هیجان برای زندگی مثل نیاز به آب، غذا و هوا حیاتی است. این علاقه ممکن است در ما آنقدر عمیق باشد که فقط با یک قرن دوری بیمارگونه از آنچنان دستخوش پیامدهایی شده باشیم که ما را به نقطهی بازاندیشی دربارهی آن بازگردانید باشد... ادوارد اُ ویلسون میپرسد: « آیا ممکن است که بشریت زندگی را بهقدری دوست داشته باشد که آن را حفظ کند؟» مسلماً هیچ پرسش مهمتری وجود ندارد...، اما بهنظر میرسد تقریباً همیشه در طول تاریخ، انسان، عاشق حیات بودهاست"
عشق به طبیعت اغلب با علاقه خاصی به یک جانور گیاه یا چشمانداز خاص که به موضوع دلبستگی عاطفی ما بدل شدهاست، شروع میشود. این وضعیت اغلب زمانی رخ میدهد که با یک قطعه زمین یا یک موجود احساس صمیمیت کنیم. در ابتدای آشنایی، حس راحتی نداریم. با این حال در طول زمان و با صبر، ارتباطات قوی عاطفی و فکری با مکانها و موجودات خاص تشکیل میدهیم. هنگامیکه این اتفاق بیفتد، این مکانها و گونهها را بخشی از وجود هویت و حتی روح خود کردهایم. ما اختیار جسمی و ذهنی این ویژگیهای طبیعی از آن خود میکنیم و آنها اختیار ما را به دست میگیرند. در جهان مشترکمان بدل به همکار میشویم و در فرایندهای محیطزیستی که اساس پایداری ما میشوند، با هم شریک میشویم. ما به اعضای اجتماعی از روابط بدل میشویم و بیشتر احساس زنده بودن میکنیم، آنهم در صلح و آرامش و عشق زمینی که بخشی از وجود ماست.
▪️منبع:
[حق مادرزاد: انسان و طبیعت در دنیای امروز | استیون کلرت | ترجمه عبدالحسین وهابزاده، سید مصطفی چشمی و روشنک شهریاری| نشر نو،چاپ اول، تهران:1400 ]
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
📌[بینهایت صفر]
مهمان اپیزود ۱۴ : عبدالحسین وهابزاده
خالق و بنیانگذار مدرسهی طبیعت
▪️راوی و سازنده و تدوین: امیر حسین کاظمپور
{تو این اپیزود همراه میشیم با قصهی استاد؛ استاد ما رو میبره به جهان بچهها، از عشق میگه برامون و از فراز نشیب هایی که طی کرده تا خلق کنه و خالق باشه؛
کسی که باور داره هر چه در آینده ، برای انسان رخ میده در کودکی اون ریشه داره؛ این ریشه جز با ولگردی در طبیعت، تنومند نمیشه.}
📍با هم بشنویم:
https://castbox.fm/vb/749192562
مهمان اپیزود ۱۴ : عبدالحسین وهابزاده
خالق و بنیانگذار مدرسهی طبیعت
▪️راوی و سازنده و تدوین: امیر حسین کاظمپور
{تو این اپیزود همراه میشیم با قصهی استاد؛ استاد ما رو میبره به جهان بچهها، از عشق میگه برامون و از فراز نشیب هایی که طی کرده تا خلق کنه و خالق باشه؛
کسی که باور داره هر چه در آینده ، برای انسان رخ میده در کودکی اون ریشه داره؛ این ریشه جز با ولگردی در طبیعت، تنومند نمیشه.}
📍با هم بشنویم:
https://castbox.fm/vb/749192562
▪️ادیت کاب و کتاب بومشناسی تخیلات کودکی
📌نبوغ کودکی به معنای ابتکار فردی بسیار بالا و خلق جهانهای شخصی، امری مداوم نیست و در بزرگسالی تنها به صورت نوعی موقعیت تخصصی بسیار پرورش یافته ادامه مییابد.
اما ارمغان کودکی دراز مدت انسان برای خانواده بشری، قابلیت انعطاف در پاسخ به محیط است. این پاسخدهی منعطف و نیز سازگاری زیباشناختی بنیادی کودک با محیط میتواند از طریق حافظه به احیای مادام العمر قدرت ذاتی بشر در یادگیری و تکامل بیانجامد.
{ادامه👇}
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
📌نبوغ کودکی به معنای ابتکار فردی بسیار بالا و خلق جهانهای شخصی، امری مداوم نیست و در بزرگسالی تنها به صورت نوعی موقعیت تخصصی بسیار پرورش یافته ادامه مییابد.
اما ارمغان کودکی دراز مدت انسان برای خانواده بشری، قابلیت انعطاف در پاسخ به محیط است. این پاسخدهی منعطف و نیز سازگاری زیباشناختی بنیادی کودک با محیط میتواند از طریق حافظه به احیای مادام العمر قدرت ذاتی بشر در یادگیری و تکامل بیانجامد.
{ادامه👇}
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
▪️ادیت کاب و کتاب بومشناسی تخیلات کودکی
[محمد عظیمی]
📌او در این کتاب اول در پی معرفی نبوغ کودکی به عنوان یک ویژگی مشترک انسانی است و دوم؛ نشان دهد که تخیل خلاقانه و خود جوش کودکی چه به عنوان شکلی از یادگیری و یا یکی از نیروهای سازمان دهنده سیستم عصبی یکی از عوامل اصلی سلامت روان است.
▫️نبوغ کودکی: توانایی کودکان در استفاده از حواس پنجگانه در فرایندی بازخوردی با محیط پیرامون است که از یک سالگی ظهور میکند. بر اساس نظریه کاب این تمرین فرایندهای حسی و ادراکی در کودکی شالوده شبکه عصبی شم انسان را میسازد.
تعریف شگفتی: شگفتی همان چیزی است که تمایل و « نیاز به دانستن» را در ما ایجاد میکند. شگفتی پاسخی است به تازگی تجربه که در کودکی امری حسی است نه انتزاعی و رسمی. ادیت کاب معتقد است« شالوده عصبی شم خلاقانه که سازنده مهمترین دستاوردها در ظرفیت و رشد بشر است، ریشه در روابط ادراکی کودک با جهان طبیعت دارد»
نبوغ کودکی که به معنای ابتکار فردی بسیار بالا و خلق جهانهای شخصی امری مداوم نیست و در بزرگسالی تنها به صورت نوعی موقعیت تخصصی بسیار پرورش یافته ادامه مییابد. اما ارمغان کودکی دراز مدت انسانی ما برای خانواده بشری قابلیت انعطاف در پاسخ به محیط است. این پاسخدهی منعطف و نیز سازگاری زیباشناختی بنیادی کودک با محیط میتواند از طریق حافظه به احیای مادام العمر قدرت ذاتی بشر در یادگیری و تکامل بیانجامد.
▫️نکته مهم در اندیشه ادیت کاب:
فرایندهای ذهنی خلاق و سازنده، نتیجه انباشت اطلاعات نیستند، بلکه از طریق تداوم پاسخهای منعطفی که یک ارگانیزم به اطلاعات تازه و یا بطور کلی به جهان بیرون دارد، بدست میآیند.
▫️مطالعات ادیت کاب بر اساس مطالعه کودک در طبیعت و جامعه نشان میدهد:
در اواسط دوران کودکی و قبل از بلوغ، دوره خاصی از سن پنج و شش تا یازده-دوازده وجود دارد؛ دورهای خوش و آرام که کمتر شناخته شده است. در این دوره که حدفاصل تلاشهای کودک حیوانی و تواناییهای بزرگسالی است؛ کودک جهان را به گونهای مهیج و همراه با شگفتی تجربه میکند و نوعی پیوستگی عمیق با فرایندهای طبیعی را درک میکند و این گواه آشکاری است بر اینکه شهود و شم، پایه و اساس زیستی دارد.
کاب از مطالعه مجموعه سیصد تایی از خاطرات کودکی متفکران خلاق از فرهنگها و زمانهای مختلف از قرن شانزدهم تا کنون به این نتیجه میرسد که نویسندگان به این دوره میانی کودکی به عنوان دورهای اشاره کردهاند که برای تجدید قدرت و انگیزش خلاقیت خود در ذهنشان به آن باز میگردنند. منبعی که آن را تجربه وارد شدن به نور آگاهی و نیز درک زنده ارتباط با جهان بیرون توصیف میکنند.
▫️بنابر اندیشه ادیت کاب:
آنچه کودک بیش از هر چیز میخواهد خلق جهانی است که در آن مکانی را برای کشف خویشتن پیدا کند؛ این امر این موضوع عمومی را که جستجوی خویشتن منجر به کسب دانش از جهان خواهد شد را معکوس میکند.
هویت با ادراکات اولیه ما برای ساختن جهان ارتباط پیچیدهای دارد.
▪️تهیه کتاب
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
[محمد عظیمی]
📌او در این کتاب اول در پی معرفی نبوغ کودکی به عنوان یک ویژگی مشترک انسانی است و دوم؛ نشان دهد که تخیل خلاقانه و خود جوش کودکی چه به عنوان شکلی از یادگیری و یا یکی از نیروهای سازمان دهنده سیستم عصبی یکی از عوامل اصلی سلامت روان است.
▫️نبوغ کودکی: توانایی کودکان در استفاده از حواس پنجگانه در فرایندی بازخوردی با محیط پیرامون است که از یک سالگی ظهور میکند. بر اساس نظریه کاب این تمرین فرایندهای حسی و ادراکی در کودکی شالوده شبکه عصبی شم انسان را میسازد.
تعریف شگفتی: شگفتی همان چیزی است که تمایل و « نیاز به دانستن» را در ما ایجاد میکند. شگفتی پاسخی است به تازگی تجربه که در کودکی امری حسی است نه انتزاعی و رسمی. ادیت کاب معتقد است« شالوده عصبی شم خلاقانه که سازنده مهمترین دستاوردها در ظرفیت و رشد بشر است، ریشه در روابط ادراکی کودک با جهان طبیعت دارد»
نبوغ کودکی که به معنای ابتکار فردی بسیار بالا و خلق جهانهای شخصی امری مداوم نیست و در بزرگسالی تنها به صورت نوعی موقعیت تخصصی بسیار پرورش یافته ادامه مییابد. اما ارمغان کودکی دراز مدت انسانی ما برای خانواده بشری قابلیت انعطاف در پاسخ به محیط است. این پاسخدهی منعطف و نیز سازگاری زیباشناختی بنیادی کودک با محیط میتواند از طریق حافظه به احیای مادام العمر قدرت ذاتی بشر در یادگیری و تکامل بیانجامد.
▫️نکته مهم در اندیشه ادیت کاب:
فرایندهای ذهنی خلاق و سازنده، نتیجه انباشت اطلاعات نیستند، بلکه از طریق تداوم پاسخهای منعطفی که یک ارگانیزم به اطلاعات تازه و یا بطور کلی به جهان بیرون دارد، بدست میآیند.
▫️مطالعات ادیت کاب بر اساس مطالعه کودک در طبیعت و جامعه نشان میدهد:
در اواسط دوران کودکی و قبل از بلوغ، دوره خاصی از سن پنج و شش تا یازده-دوازده وجود دارد؛ دورهای خوش و آرام که کمتر شناخته شده است. در این دوره که حدفاصل تلاشهای کودک حیوانی و تواناییهای بزرگسالی است؛ کودک جهان را به گونهای مهیج و همراه با شگفتی تجربه میکند و نوعی پیوستگی عمیق با فرایندهای طبیعی را درک میکند و این گواه آشکاری است بر اینکه شهود و شم، پایه و اساس زیستی دارد.
کاب از مطالعه مجموعه سیصد تایی از خاطرات کودکی متفکران خلاق از فرهنگها و زمانهای مختلف از قرن شانزدهم تا کنون به این نتیجه میرسد که نویسندگان به این دوره میانی کودکی به عنوان دورهای اشاره کردهاند که برای تجدید قدرت و انگیزش خلاقیت خود در ذهنشان به آن باز میگردنند. منبعی که آن را تجربه وارد شدن به نور آگاهی و نیز درک زنده ارتباط با جهان بیرون توصیف میکنند.
▫️بنابر اندیشه ادیت کاب:
آنچه کودک بیش از هر چیز میخواهد خلق جهانی است که در آن مکانی را برای کشف خویشتن پیدا کند؛ این امر این موضوع عمومی را که جستجوی خویشتن منجر به کسب دانش از جهان خواهد شد را معکوس میکند.
هویت با ادراکات اولیه ما برای ساختن جهان ارتباط پیچیدهای دارد.
▪️تهیه کتاب
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
Forwarded from باغ کودک شبنم
انسان نیاز ذاتی به درک طبیعت دارد و کلید اصلی رسیدن به سلامت ذهنی و روانی در دست خیال ذاتی و خودانگیخته دوران کودکی هم به عنوان شکلی از یادگیری و هم به عنوان یکی از نیروهای سازماندهنده دستگاه عصبی_ادراکی است.
– ادیت کاب (Edith Cobb)
– ادیت کاب (Edith Cobb)
Forwarded from Ketaabforooshi
🟣به مناسبت روز جهانی کودک🟣
🔶معرفی و بررسی کتاب: «کودکی را دریابیم»🔶
🍀با حضور مترجم کتاب آقای محمد بهروز🌱
و
🍀بهمن عظیمی محقق و پژوهشگر فعال در حوزه کودک و طبیعت🌿
📌پنجشنبه ۱ آذر ماه ۱۴۰۳
ساعت ۱۷
در کتابفروشی دور میدان پارک
🌱 با ما در تماس باشید🌱
📍 کتابفروشی ۱: میدان تقیآباد، ابتدای احمدآباد
☎️ تلفن: ۳۸۴۱۸۰۷۰
🌐 www.tg-me.com/jdmbookstore1
📍 کتابفروشی ۲: میدان آزادی، پردیس دانشگاه
☎️ تلفن: ۳۱۹۹۷۳۲۷
🌐 www.tg-me.com/jdmbookstore2
📍 کتابفروشی ۳: سهراه ادبیات
☎️ تلفن: ۳۱۹۹۷۲۲۰
🌐 eitaa.com/jdmbookstore3
🔶معرفی و بررسی کتاب: «کودکی را دریابیم»🔶
🍀با حضور مترجم کتاب آقای محمد بهروز🌱
و
🍀بهمن عظیمی محقق و پژوهشگر فعال در حوزه کودک و طبیعت🌿
📌پنجشنبه ۱ آذر ماه ۱۴۰۳
ساعت ۱۷
در کتابفروشی دور میدان پارک
🌱 با ما در تماس باشید🌱
📍 کتابفروشی ۱: میدان تقیآباد، ابتدای احمدآباد
☎️ تلفن: ۳۸۴۱۸۰۷۰
🌐 www.tg-me.com/jdmbookstore1
📍 کتابفروشی ۲: میدان آزادی، پردیس دانشگاه
☎️ تلفن: ۳۱۹۹۷۳۲۷
🌐 www.tg-me.com/jdmbookstore2
📍 کتابفروشی ۳: سهراه ادبیات
☎️ تلفن: ۳۱۹۹۷۲۲۰
🌐 eitaa.com/jdmbookstore3
Audio
🟣به مناسبت روز جهانی کودک🟣
🔶معرفی و بررسی کتاب: «کودکی را دریابیم»🔶
🍀سخنرانی مترجم کتاب (کودکی را دریابیم) آقای محمد بهروز
♦️مشهد، آذر ۱۴۰۳
🔗@NobangAndisheh
#کودکوطبیعت
🔶معرفی و بررسی کتاب: «کودکی را دریابیم»🔶
🍀سخنرانی مترجم کتاب (کودکی را دریابیم) آقای محمد بهروز
♦️مشهد، آذر ۱۴۰۳
🔗@NobangAndisheh
#کودکوطبیعت
Audio
🟣به مناسبت روز جهانی کودک🟣
🔶معرفی و بررسی کتاب: «کودکی را دریابیم»🔶
🍀سخنرانی بهمن عظیمی محقق و پژوهشگر فعال در حوزه کودک و طبیعت
♦️مشهد، آذر ۱۴۰۳
🔗@NobangAndisheh
#کودکوطبیعت
🔶معرفی و بررسی کتاب: «کودکی را دریابیم»🔶
🍀سخنرانی بهمن عظیمی محقق و پژوهشگر فعال در حوزه کودک و طبیعت
♦️مشهد، آذر ۱۴۰۳
🔗@NobangAndisheh
#کودکوطبیعت
Forwarded from از کودکی گفتن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کودکان امروز و سال ۲۰۵۰...
.
اگر فرزند شما امسال به دنیا بیاد، در سال ۲۰۵۰ حدودا جوانی ۳۰ ساله خواهد بود...
مسلما آرزوی شما برای آیندهی فرزندتون، رضایت از زندگی، موفقیت وخوشحالیه...✨
پس تلاش میکنید بهش راه موفقیت رو نشون بدین، اما آیا این راه از مسیر فعلی میگذره؟🤔
آیا کودک ما با آموزشهای فعلی، توانایی سازگاری با تغییرات زیاد جهان آینده رو داره؟
🎙️ اپیزود قرن ۲۲ و کودکان امروز، با حضور جناب آقای عظیمی، پژوهشگر و فعال حوزه کودک رو میتونید از طریق کست باکس و اپل پادکست رادیو پرچین بشنوید.
https://castbox.fm/vi/754389070
کانال تلگرام رادیو پرچین:
https://www.tg-me.com/parcheen_org1396
.
اگر فرزند شما امسال به دنیا بیاد، در سال ۲۰۵۰ حدودا جوانی ۳۰ ساله خواهد بود...
مسلما آرزوی شما برای آیندهی فرزندتون، رضایت از زندگی، موفقیت وخوشحالیه...✨
پس تلاش میکنید بهش راه موفقیت رو نشون بدین، اما آیا این راه از مسیر فعلی میگذره؟🤔
آیا کودک ما با آموزشهای فعلی، توانایی سازگاری با تغییرات زیاد جهان آینده رو داره؟
🎙️ اپیزود قرن ۲۲ و کودکان امروز، با حضور جناب آقای عظیمی، پژوهشگر و فعال حوزه کودک رو میتونید از طریق کست باکس و اپل پادکست رادیو پرچین بشنوید.
https://castbox.fm/vi/754389070
کانال تلگرام رادیو پرچین:
https://www.tg-me.com/parcheen_org1396