علوم شناختی pinned «قیمت تعرفه های جدید/ اسفندماه 1402 @cognitive_science_iran #تایمی ① . 24 ساعت 1 ساعت پست آخر | 140 تومن ② . 48 ساعت 2 ساعت پست آخر + یک بار ریشات | 170 تومن ③ . پست آخر شبانه 24 تا 10صبح | 150 تومن ④. پست آخر شبانه 24 تا 10 صبح +24 ساعت پست آزاد |…»
Forwarded from تبلیغات علوم شناختی
قیمت تعرفه های جدید/ اسفندماه 1402
@cognitive_science_iran
#تایمی
① . 24 ساعت 1 ساعت پست آخر | 140 تومن
② . 48 ساعت 2 ساعت پست آخر + یک بار ریشات | 170 تومن
③ . پست آخر شبانه 24 تا 10صبح | 150 تومن
④. پست آخر شبانه 24 تا 10 صبح +24 ساعت پست آزاد | 180 تومن
👁🗨 #بازدید
⑤ • 1 کا بازدید | 140 تومن
⑥ • 2 کا بازدید | 170 تومن
#رزرو_تبلیغات 👈 @mmasiha1988
@cognitive_science_iran
#تایمی
① . 24 ساعت 1 ساعت پست آخر | 140 تومن
② . 48 ساعت 2 ساعت پست آخر + یک بار ریشات | 170 تومن
③ . پست آخر شبانه 24 تا 10صبح | 150 تومن
④. پست آخر شبانه 24 تا 10 صبح +24 ساعت پست آزاد | 180 تومن
👁🗨 #بازدید
⑤ • 1 کا بازدید | 140 تومن
⑥ • 2 کا بازدید | 170 تومن
#رزرو_تبلیغات 👈 @mmasiha1988
علوم شناختی pinned «قیمت تعرفه های جدید/ اسفندماه 1402 @cognitive_science_iran #تایمی ① . 24 ساعت 1 ساعت پست آخر | 140 تومن ② . 48 ساعت 2 ساعت پست آخر + یک بار ریشات | 170 تومن ③ . پست آخر شبانه 24 تا 10صبح | 150 تومن ④. پست آخر شبانه 24 تا 10 صبح +24 ساعت پست آزاد |…»
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
الگوریتمگریزی و ترس از هوشمصنوعی: تبیینی تکاملی
الگوریتمگریزی چیست؟ برای تعریف الگوریتمگریزی، یا ترس و اجتناب از الگوریتمها و هوش مصنوعی، بخشی از چکیدهی مقالهای را ببینیم که این اصطلاح را رایج کرد.
پژوهشها گواه آنند که پیشبینی آینده توسط الگوریتمهای شواهدمحور [یعنی الگوریتمهایی که بر اساس شواهد موثق پیشبینی میکنند]، دقیقتر از پیشبینیکنندگان انسانیست. با این حال، زمانی که پیشبینیکنندگان تصمیم میگیرند از میان یک پیشبینیکنندهی انسانی، یا یک الگوریتم آماری یکی را گزینش کنند، اغلب پیشبینیکنندههای انسانی را انتخاب میکنند. این پدیده را الگوریتمگریزی مینامیم. جالب آنکه حتی وقتی افراد شخصاً شاهد عملکرد بهتر الگوریتم هستند بیشتر از آنها اجتناب میکنند.
به عبارتی سادهتر عموم ما، حتی در مواردی که میدانیم الگوریتم بهتر از انسان عمل میکند، باز هم تصمیمِ انسانی را با اینکه خطاهایش بیشتر است، ترجیح میدهیم.
یافتهای جدید
آیا از یک دهه پیش که مقاله منتشر شده تا کنون نتایج پزوهش معتبر است؟ پاسخ مثبت است و کماکان الگوریتمگریزی رایج است.
مطابق یک پژوهش مروری جدید، الگوریتمگریزی در همهی افراد جامعه یکسان نیست. به چند عامل مؤثر در آن اشاره کنیم.
نقش عوامل فردی
۱. افراد مسن بیش از جوانان الگوریتمگریزی دارند.
۲. زنان بر اشتباهات الگوریتم بیشتر تأکید دارند و اشتباهات آن را، هر چند از انسان کمتر باشد، توجیهی بر بیاعتمادی به آن میدانند و در مجموع الگوریتمگریزی در زنان بیش از مردان است.
۳. همچنین افراد با ویژگیهای شخصیتی متفاوت الگوریتمگریزی متفاوتی را بروز میدهند. هر چه فردی به تجربههای جدید گشودهتر باشد الگوریتمگریزی در او کمتر است و به پیشبینیهای الگوریتم بیشتر اعتماد میکند.
نقش عوامل محیطی
اما اگر گمان کنیم الگوریتمگریزی فقط تابع شرایط فردی مانند سن، جنسیت، یا شخصیت است اشتباه کردهایم. یک فرد واحد میتواند در زمینههای مختلف درجات متفاوتی از الگوریتمگریزی را بروز دهد. مثلاً وقتی مکانیسم تصمیمگیری توسط الگوریتم برای فرد شرح داده شود الگوریتمگریزی در او کاهش مییابد. یا وقتی، نه فقط بخش پیشبینی، بلکه کل وظیفه در قالب اتوماسیون به ماشین واگذار میشود مردم بیشتر به الگوریتم اعتماد میکنند. همچنین اگر برای اخذ پیشبینی از الگوریتم باید پولی پرداخت میشد اعتماد به آن کاهش مییافت.
تبیین تکاملی:
کارکرد تکاملی گشودگی به تجربه در دستهای از افرادِ جامعه، یافتن راهکارهایی جدید است. این ویژگی، که خطراتی برای فرد دارد، برای یافتن راهحل مسائل ضروریست. از علل خطرآفرین بودن گشودگی به تجربه آن است که بسیاری از تجربههای جدید با تخطی از برخی قواعد رایج بدست میآیند و جامعه این تخطی را تنبیه میکند. اما فایدههایش در سطح گروهی بیش از خطرات آن است. این دسته از افراد پیشاهنگهای ورود به سرزمینهای ناشناختهاند.
با این حال اگر قرار باشد تمامی افراد جامعه به یک میزان به تجربه گشوده باشند قواعدی باقی نخواهد ماند که هدایتگر زندگی روزمره باشد. معمولاً با افزایش سن خطرپذیری در افراد کاهش مییابد و در عوض این ویژگی در آنها تقویت میشود که پاسدار قواعد موجود باشند. بنابراین بیدلیل نیست که مسنترها محافظهکارتر میشوند. پس با این توضیح میتوان درک کرد که چرا افراد مسنتر و برخی تیپهای شخصیتی محافظهکارانه با نوآوریهای جدید با احتیاط بیشتری برخورد میکنند و الگوریتمگریزی در آنها بیشتر است.
چرا الگوریتمگریزی در زنان بیش از مردان است؟! اینبار پدیده ربط دارد به سرمایهگذاری بالاتر زنان در تولید فرزند. از آنجا که زنان سهم بیشتری در تولید فرزند دارند و علاوه بر ۹ ماه بارداری، پس از تولد نیز انرژی بیشتری در پرورش کودک صرف میکنند، ساختارهای ذهنیشان در جهت رصد شواهدی برای ارزیابی قابل اعتماد بودن جفت سازگاری یافته است. اما گاه ساختارهای ذهنی که به یک منظور خاص تکامل یافتهاند کارکردهای جانبی پیدا میکنند. کارکرد جانبی این سازگاری در زنان کمتر بودن اعتماد به الگوریتم است.
اما چرا ابهامزدایی از سازوکار الگوریتم اعتماد به آن را بیشتر میکند؟
پدیدههای مبهم، هم میتوانند فایدههایی ناشناخته دربر داشته باشند و هم هزینههایی پنهان. اما مغز ما در سبکسنگین کردن این دو، از هزینههای پنهان بیشتر واهمه دارد. پدیدهای که به زیانگریزی موسوم است ریشههای تکاملی کهنی دارد.
سمی بودن یک میوهی ناشناخته ممکن است به معنی مرگ باشد در صورتیکه کالری حاصل از آن صرفاً برای چند ساعت فایده خواهد داشت. آشکارا اجتناب از مرگ مهمتر از کسب مقداری کالری است. به همین دلیل ساده ما نسبت به موارد مبهم کمتر اعتماد میکنیم. پژوهش نیز نشان داد که با روشن ساختن سازوکار الگوریتم، درجه الگوریتمگریزی کاهش یافت.
هادی صمدی
@evophilosophy
الگوریتمگریزی چیست؟ برای تعریف الگوریتمگریزی، یا ترس و اجتناب از الگوریتمها و هوش مصنوعی، بخشی از چکیدهی مقالهای را ببینیم که این اصطلاح را رایج کرد.
پژوهشها گواه آنند که پیشبینی آینده توسط الگوریتمهای شواهدمحور [یعنی الگوریتمهایی که بر اساس شواهد موثق پیشبینی میکنند]، دقیقتر از پیشبینیکنندگان انسانیست. با این حال، زمانی که پیشبینیکنندگان تصمیم میگیرند از میان یک پیشبینیکنندهی انسانی، یا یک الگوریتم آماری یکی را گزینش کنند، اغلب پیشبینیکنندههای انسانی را انتخاب میکنند. این پدیده را الگوریتمگریزی مینامیم. جالب آنکه حتی وقتی افراد شخصاً شاهد عملکرد بهتر الگوریتم هستند بیشتر از آنها اجتناب میکنند.
به عبارتی سادهتر عموم ما، حتی در مواردی که میدانیم الگوریتم بهتر از انسان عمل میکند، باز هم تصمیمِ انسانی را با اینکه خطاهایش بیشتر است، ترجیح میدهیم.
یافتهای جدید
آیا از یک دهه پیش که مقاله منتشر شده تا کنون نتایج پزوهش معتبر است؟ پاسخ مثبت است و کماکان الگوریتمگریزی رایج است.
مطابق یک پژوهش مروری جدید، الگوریتمگریزی در همهی افراد جامعه یکسان نیست. به چند عامل مؤثر در آن اشاره کنیم.
نقش عوامل فردی
۱. افراد مسن بیش از جوانان الگوریتمگریزی دارند.
۲. زنان بر اشتباهات الگوریتم بیشتر تأکید دارند و اشتباهات آن را، هر چند از انسان کمتر باشد، توجیهی بر بیاعتمادی به آن میدانند و در مجموع الگوریتمگریزی در زنان بیش از مردان است.
۳. همچنین افراد با ویژگیهای شخصیتی متفاوت الگوریتمگریزی متفاوتی را بروز میدهند. هر چه فردی به تجربههای جدید گشودهتر باشد الگوریتمگریزی در او کمتر است و به پیشبینیهای الگوریتم بیشتر اعتماد میکند.
نقش عوامل محیطی
اما اگر گمان کنیم الگوریتمگریزی فقط تابع شرایط فردی مانند سن، جنسیت، یا شخصیت است اشتباه کردهایم. یک فرد واحد میتواند در زمینههای مختلف درجات متفاوتی از الگوریتمگریزی را بروز دهد. مثلاً وقتی مکانیسم تصمیمگیری توسط الگوریتم برای فرد شرح داده شود الگوریتمگریزی در او کاهش مییابد. یا وقتی، نه فقط بخش پیشبینی، بلکه کل وظیفه در قالب اتوماسیون به ماشین واگذار میشود مردم بیشتر به الگوریتم اعتماد میکنند. همچنین اگر برای اخذ پیشبینی از الگوریتم باید پولی پرداخت میشد اعتماد به آن کاهش مییافت.
تبیین تکاملی:
کارکرد تکاملی گشودگی به تجربه در دستهای از افرادِ جامعه، یافتن راهکارهایی جدید است. این ویژگی، که خطراتی برای فرد دارد، برای یافتن راهحل مسائل ضروریست. از علل خطرآفرین بودن گشودگی به تجربه آن است که بسیاری از تجربههای جدید با تخطی از برخی قواعد رایج بدست میآیند و جامعه این تخطی را تنبیه میکند. اما فایدههایش در سطح گروهی بیش از خطرات آن است. این دسته از افراد پیشاهنگهای ورود به سرزمینهای ناشناختهاند.
با این حال اگر قرار باشد تمامی افراد جامعه به یک میزان به تجربه گشوده باشند قواعدی باقی نخواهد ماند که هدایتگر زندگی روزمره باشد. معمولاً با افزایش سن خطرپذیری در افراد کاهش مییابد و در عوض این ویژگی در آنها تقویت میشود که پاسدار قواعد موجود باشند. بنابراین بیدلیل نیست که مسنترها محافظهکارتر میشوند. پس با این توضیح میتوان درک کرد که چرا افراد مسنتر و برخی تیپهای شخصیتی محافظهکارانه با نوآوریهای جدید با احتیاط بیشتری برخورد میکنند و الگوریتمگریزی در آنها بیشتر است.
چرا الگوریتمگریزی در زنان بیش از مردان است؟! اینبار پدیده ربط دارد به سرمایهگذاری بالاتر زنان در تولید فرزند. از آنجا که زنان سهم بیشتری در تولید فرزند دارند و علاوه بر ۹ ماه بارداری، پس از تولد نیز انرژی بیشتری در پرورش کودک صرف میکنند، ساختارهای ذهنیشان در جهت رصد شواهدی برای ارزیابی قابل اعتماد بودن جفت سازگاری یافته است. اما گاه ساختارهای ذهنی که به یک منظور خاص تکامل یافتهاند کارکردهای جانبی پیدا میکنند. کارکرد جانبی این سازگاری در زنان کمتر بودن اعتماد به الگوریتم است.
اما چرا ابهامزدایی از سازوکار الگوریتم اعتماد به آن را بیشتر میکند؟
پدیدههای مبهم، هم میتوانند فایدههایی ناشناخته دربر داشته باشند و هم هزینههایی پنهان. اما مغز ما در سبکسنگین کردن این دو، از هزینههای پنهان بیشتر واهمه دارد. پدیدهای که به زیانگریزی موسوم است ریشههای تکاملی کهنی دارد.
سمی بودن یک میوهی ناشناخته ممکن است به معنی مرگ باشد در صورتیکه کالری حاصل از آن صرفاً برای چند ساعت فایده خواهد داشت. آشکارا اجتناب از مرگ مهمتر از کسب مقداری کالری است. به همین دلیل ساده ما نسبت به موارد مبهم کمتر اعتماد میکنیم. پژوهش نیز نشان داد که با روشن ساختن سازوکار الگوریتم، درجه الگوریتمگریزی کاهش یافت.
هادی صمدی
@evophilosophy
Psychology Today
Algorithm Aversion: Who Trusts Algorithms to Make Decisions?
We rely on algorithms daily, yet many of us hesitate to fully trust them. Recent research explores the factors shaping our perceptions and some of the implications.
Forwarded from School of Cognitive Science (IPM) - News
پژوهشکده علوم شناختی پژوهشگاه دانشهای بنیادی با همکاری انجمن فیزیولوژی و فارماکولوژی ایران، کارگاه دو روزهای با عنوان «اخذ و تحلیل دادههای چشمی» برگزار مینماید.
مدرسان:
دکتر رضا ابراهیم پور
دکتر معصومه گلمحمدیان
تاریخ و زمان برگزاری:
چهارشنبه ۹ آبان - ساعت ۸:۳۰ الی ۱۸:۰۰ (حضوری)
پنجشنبه ۱۰ آبان - ساعت ۸:۳۰ الی ۱۶:۰۰ (مجازی)
محل برگزاری: پژوهشگاه دانشهای بنیادی، پژوهشکده علوم شناختی (بزرگراه ارتش)
علاقهمندان به ثبت نام میتوانند با آقای امین خاتمی ([email protected]) تماس بگیرند.
مدرسان:
دکتر رضا ابراهیم پور
دکتر معصومه گلمحمدیان
تاریخ و زمان برگزاری:
چهارشنبه ۹ آبان - ساعت ۸:۳۰ الی ۱۸:۰۰ (حضوری)
پنجشنبه ۱۰ آبان - ساعت ۸:۳۰ الی ۱۶:۰۰ (مجازی)
محل برگزاری: پژوهشگاه دانشهای بنیادی، پژوهشکده علوم شناختی (بزرگراه ارتش)
علاقهمندان به ثبت نام میتوانند با آقای امین خاتمی ([email protected]) تماس بگیرند.
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
رضایت از زندگی: ژنتیک یا محیط؟
آیا شادکامی و رضایت از زندگی محصول ژنهاست؟ یا محصول زیستن در جامعهای که در آن زیست میکنیم؟ یا محصول تجربههایمان است در مسیر زندگی؟
آگاهی از پاسخ به این پرسشها، میتواند اثراتی، هرچند اندک، بر نگرش ما به زندگی داشته باشد. همچنین شاید بر برخی انتخابهای افراد (مثلاً مهاجرت، طلاق، ازدواج،...) اثر گذارد. و شاید بر نحوهی مواجههی ما با برخی رویدادهایی که انتخاب نکردهایم اما با آنها مواجه شدهایم (برخی بیماریها، تصادفها، جنگ،...) نیز اثراتی داشته باشد.
پاسخ اجمالی برخی پرسشها در این راستا را با مراجعه به چند مقالهی مروری از رنه ماتوس، که از ویراستاران نشریهی اروپایی شخصیت است و پژوهشهای زیادی در زمینهی ژنتیک شخصیت انجام داده، بخوانیم.
یک. به چه میزان تیپ شخصیتی ما بر رضایت از زندگی اثر دارد؟ دادهها گواهی میدهند که در عموم مردم، و در بیشتر موارد، رضایت از زندگی به ویژگیهای شخصیتی ربط دارد. خبر بد اینکه رویدادهای خوشایند نمیتوانند به تنهایی، اثرات درازمدتی بر رضایت از زندگی داشته باشند، و خبر خوب اینکه رویدادهای ناگوار نیز نمیتوانند به تنهایی مانعی بر رضایت از زندگی باشند.
به خلاف تصور رایج که مردم (عدم)رضایت از زندگی را نتیجهی تغییراتی بزرگ میدانند، یافتهها نشان میدهند که در عموم مردم رویدادهای بزرگ مانند ازدواج، طلاق، و مهاجرت عاملی بر ایجاد تغییرات اساسی در رضایت از زندگی نیستند. فردی که از زندگی رضایت چندانی ندارد بعید است مهاجرت اثرات عمیق مثبتی بر بهزیستی او داشته باشد. ازدواج و طلاق نیز همچنین. [البته اینها دادههای آماری است. به عبارتی شاید برای برخی افراد تغییرات بزرگ اثری ماندگار بر رضایت از زندگی داشته باشد اما همبستگی قویای میان این دو مشاهده نشده است. به عبارتی در کوتاهمدت اثراتی مشاهده میشود اما در درازمدت خیر.]
دو. اما اگر ویژگیهای شخصیتی، تابع ژنهای ما باشند این دادهها برای آنان که از زندگی رضایت چندانی ندارند ناامیدکننده به نظر میرسد. خبر بد برای این دسته آن است که واقعاً ژنها نقش مهمی در ویژگیهای شخصیتی ما دارند. اما خبر خوب اینکه تمامی شخصیت را ژنتیک تعیین نمیکند.
شواهد نشان میدهند همهی خصیصههای ما تا حدی متأثر از ژنتیکاند، اما این بدان معنا نیست که ژنها صفات ما را متعین میکنند. ما همانند سایر ارگانیسمها برای تطابق با محیط، فعالانه تلاش میکنیم و در این تلاش و مواجههی مستمر است که هر کدام از ما شخصیتهای منحصربهفردی پیدا میکنیم.
سه. یافتههای تجربی نشان میدهند که طی زمان ویژگیهای شخصیتی تغییر میکنند. بسیاری از افراد میانسال نسبت به جوانان وظیفهشناسترند. احساسات منفی نیز در میان افراد میانسال اندکی کمتر دیده میشود. این یافته، پیامِ انگیزهبخشیست برای برخی جوانان که از زندگی رضایت چندانی ندارند.
دادههای دیگری نشان میدهند در یکسوم بزرگسالان تمامی ویژگیهای شخصیتی طی چند سال تغییر میکنند. از هر ۱۰ بزرگسال، ۹ نفر در حداقل یکی از «پنج ویژگی بزرگ شخصیت» در چند سال آینده تغییر خواهند کرد. البته کسی که برخی نمرههای شخصیتی او به نحوی افراطی زیاد یا کم است، مثلاً نمرهی برونگرایی بسیار بالایی دارد احتمال تغییر در آن خصیصه در او طی زمان کمتر است.
این داده برای عموم مردم امیدبخش است. ماتوس معتقد است که رضایت از زندگی را باید به عنوان یک ویژگی شخصیتی در نظر گرفت که هرچند مبتنی بر خصیصههای ژنتیکیست اما قابل تغییر است.
چهار. توصیهی دیگری از ماتوس که ممکن است به کار بیاید این است که کلیشهها و تصورات قالبی، مبنی بر وجود شخصیتهای خاص در ملیتها و قومیتها نادرست است. باید از اینکه ما ایرانیها به لحاظ شخصیتی فلانطور هستیم و مردم فلان کشور فلانطور، گذر کنیم زیرا دادههای تجربی از آن حمایت نمیکنند. به عبارتی ما نیز باید این دادهها را جدی بگیریم.
جمعبندی
مثالی بزنیم. میزان ژنتیکی بودن خصیصهی شخصیتیِ رضایتمندی، بیشتر به "وزن" بدن شباهت دارد تا به "قد". ترکیب ژنتیکی بر وزن ما اثر دارد اما با تغییر در رژیم غذایی امکان تغییر در وزن را داریم. همچنین زیستن در محیطی مملو از غذاهای ناسالم میتواند عاملی برای اضافه وزن باشد و برعکس، نبود آنها مانعی است بر اضافه وزن. جدا از وظیفهی شخصی هر فرد برای اجتناب از مواد غذایی ناسالم، وظیفهی دولتها ایجاد بازاری با غذاهای سالم است.
به نحوی مشابه میتوان گفت «یگانه» وظیفهی غایی دولتها ایجاد اتمسفر شکوفایی است؛ اتمسفری که امکان تقویت خصیصهی شخصیتیِ رضایمتندی از زندگی را برای همهی افراد فراهم کند.
هرچند رضایتمندی از زندگی متأثر از ترکیب ژنتیکیست، اما با تغییر در شرایط زندگی و مهمتر از آن، با تغییر در شرایط اجتماعی میتوان بر رضایت خود و عموم جامعه افزود.
هادی صمدی
@evophilosophy
آیا شادکامی و رضایت از زندگی محصول ژنهاست؟ یا محصول زیستن در جامعهای که در آن زیست میکنیم؟ یا محصول تجربههایمان است در مسیر زندگی؟
آگاهی از پاسخ به این پرسشها، میتواند اثراتی، هرچند اندک، بر نگرش ما به زندگی داشته باشد. همچنین شاید بر برخی انتخابهای افراد (مثلاً مهاجرت، طلاق، ازدواج،...) اثر گذارد. و شاید بر نحوهی مواجههی ما با برخی رویدادهایی که انتخاب نکردهایم اما با آنها مواجه شدهایم (برخی بیماریها، تصادفها، جنگ،...) نیز اثراتی داشته باشد.
پاسخ اجمالی برخی پرسشها در این راستا را با مراجعه به چند مقالهی مروری از رنه ماتوس، که از ویراستاران نشریهی اروپایی شخصیت است و پژوهشهای زیادی در زمینهی ژنتیک شخصیت انجام داده، بخوانیم.
یک. به چه میزان تیپ شخصیتی ما بر رضایت از زندگی اثر دارد؟ دادهها گواهی میدهند که در عموم مردم، و در بیشتر موارد، رضایت از زندگی به ویژگیهای شخصیتی ربط دارد. خبر بد اینکه رویدادهای خوشایند نمیتوانند به تنهایی، اثرات درازمدتی بر رضایت از زندگی داشته باشند، و خبر خوب اینکه رویدادهای ناگوار نیز نمیتوانند به تنهایی مانعی بر رضایت از زندگی باشند.
به خلاف تصور رایج که مردم (عدم)رضایت از زندگی را نتیجهی تغییراتی بزرگ میدانند، یافتهها نشان میدهند که در عموم مردم رویدادهای بزرگ مانند ازدواج، طلاق، و مهاجرت عاملی بر ایجاد تغییرات اساسی در رضایت از زندگی نیستند. فردی که از زندگی رضایت چندانی ندارد بعید است مهاجرت اثرات عمیق مثبتی بر بهزیستی او داشته باشد. ازدواج و طلاق نیز همچنین. [البته اینها دادههای آماری است. به عبارتی شاید برای برخی افراد تغییرات بزرگ اثری ماندگار بر رضایت از زندگی داشته باشد اما همبستگی قویای میان این دو مشاهده نشده است. به عبارتی در کوتاهمدت اثراتی مشاهده میشود اما در درازمدت خیر.]
دو. اما اگر ویژگیهای شخصیتی، تابع ژنهای ما باشند این دادهها برای آنان که از زندگی رضایت چندانی ندارند ناامیدکننده به نظر میرسد. خبر بد برای این دسته آن است که واقعاً ژنها نقش مهمی در ویژگیهای شخصیتی ما دارند. اما خبر خوب اینکه تمامی شخصیت را ژنتیک تعیین نمیکند.
شواهد نشان میدهند همهی خصیصههای ما تا حدی متأثر از ژنتیکاند، اما این بدان معنا نیست که ژنها صفات ما را متعین میکنند. ما همانند سایر ارگانیسمها برای تطابق با محیط، فعالانه تلاش میکنیم و در این تلاش و مواجههی مستمر است که هر کدام از ما شخصیتهای منحصربهفردی پیدا میکنیم.
سه. یافتههای تجربی نشان میدهند که طی زمان ویژگیهای شخصیتی تغییر میکنند. بسیاری از افراد میانسال نسبت به جوانان وظیفهشناسترند. احساسات منفی نیز در میان افراد میانسال اندکی کمتر دیده میشود. این یافته، پیامِ انگیزهبخشیست برای برخی جوانان که از زندگی رضایت چندانی ندارند.
دادههای دیگری نشان میدهند در یکسوم بزرگسالان تمامی ویژگیهای شخصیتی طی چند سال تغییر میکنند. از هر ۱۰ بزرگسال، ۹ نفر در حداقل یکی از «پنج ویژگی بزرگ شخصیت» در چند سال آینده تغییر خواهند کرد. البته کسی که برخی نمرههای شخصیتی او به نحوی افراطی زیاد یا کم است، مثلاً نمرهی برونگرایی بسیار بالایی دارد احتمال تغییر در آن خصیصه در او طی زمان کمتر است.
این داده برای عموم مردم امیدبخش است. ماتوس معتقد است که رضایت از زندگی را باید به عنوان یک ویژگی شخصیتی در نظر گرفت که هرچند مبتنی بر خصیصههای ژنتیکیست اما قابل تغییر است.
چهار. توصیهی دیگری از ماتوس که ممکن است به کار بیاید این است که کلیشهها و تصورات قالبی، مبنی بر وجود شخصیتهای خاص در ملیتها و قومیتها نادرست است. باید از اینکه ما ایرانیها به لحاظ شخصیتی فلانطور هستیم و مردم فلان کشور فلانطور، گذر کنیم زیرا دادههای تجربی از آن حمایت نمیکنند. به عبارتی ما نیز باید این دادهها را جدی بگیریم.
جمعبندی
مثالی بزنیم. میزان ژنتیکی بودن خصیصهی شخصیتیِ رضایتمندی، بیشتر به "وزن" بدن شباهت دارد تا به "قد". ترکیب ژنتیکی بر وزن ما اثر دارد اما با تغییر در رژیم غذایی امکان تغییر در وزن را داریم. همچنین زیستن در محیطی مملو از غذاهای ناسالم میتواند عاملی برای اضافه وزن باشد و برعکس، نبود آنها مانعی است بر اضافه وزن. جدا از وظیفهی شخصی هر فرد برای اجتناب از مواد غذایی ناسالم، وظیفهی دولتها ایجاد بازاری با غذاهای سالم است.
به نحوی مشابه میتوان گفت «یگانه» وظیفهی غایی دولتها ایجاد اتمسفر شکوفایی است؛ اتمسفری که امکان تقویت خصیصهی شخصیتیِ رضایمتندی از زندگی را برای همهی افراد فراهم کند.
هرچند رضایتمندی از زندگی متأثر از ترکیب ژنتیکیست، اما با تغییر در شرایط زندگی و مهمتر از آن، با تغییر در شرایط اجتماعی میتوان بر رضایت خود و عموم جامعه افزود.
هادی صمدی
@evophilosophy
Psychology Today
What Makes People Satisfied With Their Lives?
Being well-off, socially supported, and healthy can help us feel satisfied with life. But the most important reasons that some are more satisfied than others lie somewhere else.
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
نقش عادات روزمره در ایجاد تغییر در ساختارهای مغز
(احیا خوانش مارکس از سرشت انسان در تکامل)
قبلاً به این موضوع اشاره کردهام که تغییر در عادات رفتاری در درازمدت به تغییرات تکاملی میانجامند. همچنین دیدیم که تغییرات محیطی شدید عادات رفتاری ما را به شدت تغییر داده، و تغییرات بزرگتر نیز در راهاند. در مقابل تغییر در عادات رفتاری ما نیز نیازهای تکنولوژیکی جدیدی میآفرینند و همتکاملی عادات رفتاری و تکنولوژیها تغییراتی در سرشت انسان ایجاد میکنند.
از سوی دیگر، فهم عرفی و رایج آن است که ساختارهای ارتباطی مغز عادات رفتاری را شکل میدهند. اما دو پژوهشی که اخیراً انجام شده، نشان میدهند که برعکس حتی برخی تغییرات ساده در عادات رفتاری، ارتباطهای مغزی را برای ماهها تغییر میدهند.
تا کنون میدانستیم که ماهیچههای اسکلتی، بایومولکولهایی به نام اگزوزوم را ترشح میکنند که بر عملکرد سلولهای مغز تأثیر دارند. نوآوری پژوهش نخست عرضهی مکانیسمهای ملکولی این اثرگذاری است. به عبارتی اکنون تبیینهایی در سطح مولکولی داریم از اینکه چگونه عادات بدنی، از جمله ورزش، بر مغز اثر دارند. به عبارتی مکانیسم مولکولیِ اثرات ورزش بر کیفیت عملکرد مغز کشف شده است.
پژوهش دوم که یک پژوهش طولی بر روی ۱۳۳ فرد است نشان میدهد که نه فقط عادات رفتاری مانند ورزش بر ساختار ارتباطی مغز اثراتی طولانیمدت دارند بلکه میزان خواب، میزان استراحت طی روز، بیماریها، و نوع کارهایی که به صورت عادات رفتاری ما در میآیند (از جمله نوع شغلها) تأثیرات زیاد و طولانیمدت بر مغز دارند. به عبارتی ارتباطهای مغزی انعطاف بسیار بالایی نسبت به عادات رفتاری و محیط بیرونی دارند.
یکبار دیگر به همتکاملی عادات رفتاری و تکنولوژیها بازگردیم. اکنون نقش یک میانجی نیز پررنگ میشود. همتکاملی میان عادات رفتاری (که البته ریشههای ژنتیکی دارند)، و تکنولوژیها (که هم شامل تکنولوژیهای نرم مانند قوانین، و هم شامل تکنولوژیهای سخت مانند گوشیهای همراه و وسایل حمل و نقل است) با میانجیگری ساختارهای عصبی منعطف (که بر شناخت، هیجان، انگیزش، و توجه ما اثر دارند) رخ میدهد. (این یگانه میانجی در این بین نیست. مثلاً تغییر در رژیمغذایی و میکروبیوم انسان نیز نقش مهمی در این میان دارد.)
مارکس
علوم در قرن بیستویک به بررسی روابط پیچیده میپردازد. در قرن قبل مدلهای علمی عموماً با نادیده گرفتن برخی عوامل، یا «مداخلهگر» نامیدن آنها، روابط را ساده و قابل فهم میکردند. اکنون نیز به مقدار زیادی در بر همان پاشنه میچرخد. اما بررسی روابط چندگانه ما را به درک بهتری از انسان میرساند. هدف انسانشناسیِ فلسفیِ طبیعتگرایانه بررسی این روابط چندگانه در شناخت سرشت انسان است. اساس نظری آن نیز پیشفرضی فلسفی و تکاملی است: اینکه انسان دارای سرشت ثابتی نیست. البته این بدان معنا نیست که همهی وجوه سرشتی گونهی انسان به یک میزان در معرض تغییراند: به وضوح برخی ویژگیها ثابتترند. اما همهی ویژگیها ثابت نیستند. جالب آنکه چنین فهمی تکاملی-شناختی از سرشت انسان که امروزه در نظریههایی مانند ذهن بدنمند، ذهن جایمند، و آشیانسازی از آن سخن گفته میشود به قبل از چاپ منشاء انواع داروین، و به مارکس جوان بازمیگردد (که البته مارکس به وامداری خود به فوئرباخ اذعان دارد). مارکس معتقد بود که هرچند سرشت انسان مقومهای زیستی دارد اما در کلیتِ اندرکنشهای فرد با محیط پیرامونی شکل میگیرد و سیر تحولی را میپیماید.
این نظریه نه نقش ژنتیک را نادیده میگیرد و نه نقش محیط را، بلکه تلاش دارد راهی میانه را برگزیند. اتخاذ چنین موضع «مبهمی» برای انسان قرن بیستم که خواهان ابهامزدایی از تمامی وجوه جهان بود سخت بود. اما امروزه، هر چه جلوتر میرویم، با گسترش هرچه بیشتر روششناسیِ علومِ سامانههای پیچیده، راه برای کنار آمدن با این ابهامها باز شده است.
اگر بخواهیم از تمثیلی هنری بهره گیریم نقاشیهای انتزاعی که انسان را به کنار آمدن با ابهام دعوت میکنند، و البته دستهی کوچکتری از انسانها طرفدار آن هستند، طی قرن بیستم به عالم هنر معرفی شدند اما با گذر زمان بر طرفداران آن افزوده شد. نگاه مارکس به سرشت انسان به نقاشیهای انتزاعی میماند. هم زیباست و هم به دلیل طرد اندیشههای سادهانگارانه تا همین اواخر طرفداران زیادی نداشته است؛ زیرا نیازمند برچشم زدن عینکی است که نه تنها دوگانهی ذهن-بدن را سادهانگارانه میانگارد، بلکه دوگانهی ارگانیسم- محیط را نیز نقد میکند. امروزه، به هنگام نقد این دوگانهها از فیلسوفانی مانند دیویی، مرلوپونتی و هایدیگر زیاد میشنویم و البته گاه به مارکس اشاراتی میشود. اما نگاه مارکس در این زمینه بیهمتاست زیرا بهخلاف سایر فیلسوفان، قبل از طرح نظریهی داروین چنین نگاهی به سرشت انسان را معرفی کرده است.
هادی صمدی
@evophilosophy
(احیا خوانش مارکس از سرشت انسان در تکامل)
قبلاً به این موضوع اشاره کردهام که تغییر در عادات رفتاری در درازمدت به تغییرات تکاملی میانجامند. همچنین دیدیم که تغییرات محیطی شدید عادات رفتاری ما را به شدت تغییر داده، و تغییرات بزرگتر نیز در راهاند. در مقابل تغییر در عادات رفتاری ما نیز نیازهای تکنولوژیکی جدیدی میآفرینند و همتکاملی عادات رفتاری و تکنولوژیها تغییراتی در سرشت انسان ایجاد میکنند.
از سوی دیگر، فهم عرفی و رایج آن است که ساختارهای ارتباطی مغز عادات رفتاری را شکل میدهند. اما دو پژوهشی که اخیراً انجام شده، نشان میدهند که برعکس حتی برخی تغییرات ساده در عادات رفتاری، ارتباطهای مغزی را برای ماهها تغییر میدهند.
تا کنون میدانستیم که ماهیچههای اسکلتی، بایومولکولهایی به نام اگزوزوم را ترشح میکنند که بر عملکرد سلولهای مغز تأثیر دارند. نوآوری پژوهش نخست عرضهی مکانیسمهای ملکولی این اثرگذاری است. به عبارتی اکنون تبیینهایی در سطح مولکولی داریم از اینکه چگونه عادات بدنی، از جمله ورزش، بر مغز اثر دارند. به عبارتی مکانیسم مولکولیِ اثرات ورزش بر کیفیت عملکرد مغز کشف شده است.
پژوهش دوم که یک پژوهش طولی بر روی ۱۳۳ فرد است نشان میدهد که نه فقط عادات رفتاری مانند ورزش بر ساختار ارتباطی مغز اثراتی طولانیمدت دارند بلکه میزان خواب، میزان استراحت طی روز، بیماریها، و نوع کارهایی که به صورت عادات رفتاری ما در میآیند (از جمله نوع شغلها) تأثیرات زیاد و طولانیمدت بر مغز دارند. به عبارتی ارتباطهای مغزی انعطاف بسیار بالایی نسبت به عادات رفتاری و محیط بیرونی دارند.
یکبار دیگر به همتکاملی عادات رفتاری و تکنولوژیها بازگردیم. اکنون نقش یک میانجی نیز پررنگ میشود. همتکاملی میان عادات رفتاری (که البته ریشههای ژنتیکی دارند)، و تکنولوژیها (که هم شامل تکنولوژیهای نرم مانند قوانین، و هم شامل تکنولوژیهای سخت مانند گوشیهای همراه و وسایل حمل و نقل است) با میانجیگری ساختارهای عصبی منعطف (که بر شناخت، هیجان، انگیزش، و توجه ما اثر دارند) رخ میدهد. (این یگانه میانجی در این بین نیست. مثلاً تغییر در رژیمغذایی و میکروبیوم انسان نیز نقش مهمی در این میان دارد.)
مارکس
علوم در قرن بیستویک به بررسی روابط پیچیده میپردازد. در قرن قبل مدلهای علمی عموماً با نادیده گرفتن برخی عوامل، یا «مداخلهگر» نامیدن آنها، روابط را ساده و قابل فهم میکردند. اکنون نیز به مقدار زیادی در بر همان پاشنه میچرخد. اما بررسی روابط چندگانه ما را به درک بهتری از انسان میرساند. هدف انسانشناسیِ فلسفیِ طبیعتگرایانه بررسی این روابط چندگانه در شناخت سرشت انسان است. اساس نظری آن نیز پیشفرضی فلسفی و تکاملی است: اینکه انسان دارای سرشت ثابتی نیست. البته این بدان معنا نیست که همهی وجوه سرشتی گونهی انسان به یک میزان در معرض تغییراند: به وضوح برخی ویژگیها ثابتترند. اما همهی ویژگیها ثابت نیستند. جالب آنکه چنین فهمی تکاملی-شناختی از سرشت انسان که امروزه در نظریههایی مانند ذهن بدنمند، ذهن جایمند، و آشیانسازی از آن سخن گفته میشود به قبل از چاپ منشاء انواع داروین، و به مارکس جوان بازمیگردد (که البته مارکس به وامداری خود به فوئرباخ اذعان دارد). مارکس معتقد بود که هرچند سرشت انسان مقومهای زیستی دارد اما در کلیتِ اندرکنشهای فرد با محیط پیرامونی شکل میگیرد و سیر تحولی را میپیماید.
این نظریه نه نقش ژنتیک را نادیده میگیرد و نه نقش محیط را، بلکه تلاش دارد راهی میانه را برگزیند. اتخاذ چنین موضع «مبهمی» برای انسان قرن بیستم که خواهان ابهامزدایی از تمامی وجوه جهان بود سخت بود. اما امروزه، هر چه جلوتر میرویم، با گسترش هرچه بیشتر روششناسیِ علومِ سامانههای پیچیده، راه برای کنار آمدن با این ابهامها باز شده است.
اگر بخواهیم از تمثیلی هنری بهره گیریم نقاشیهای انتزاعی که انسان را به کنار آمدن با ابهام دعوت میکنند، و البته دستهی کوچکتری از انسانها طرفدار آن هستند، طی قرن بیستم به عالم هنر معرفی شدند اما با گذر زمان بر طرفداران آن افزوده شد. نگاه مارکس به سرشت انسان به نقاشیهای انتزاعی میماند. هم زیباست و هم به دلیل طرد اندیشههای سادهانگارانه تا همین اواخر طرفداران زیادی نداشته است؛ زیرا نیازمند برچشم زدن عینکی است که نه تنها دوگانهی ذهن-بدن را سادهانگارانه میانگارد، بلکه دوگانهی ارگانیسم- محیط را نیز نقد میکند. امروزه، به هنگام نقد این دوگانهها از فیلسوفانی مانند دیویی، مرلوپونتی و هایدیگر زیاد میشنویم و البته گاه به مارکس اشاراتی میشود. اما نگاه مارکس در این زمینه بیهمتاست زیرا بهخلاف سایر فیلسوفان، قبل از طرح نظریهی داروین چنین نگاهی به سرشت انسان را معرفی کرده است.
هادی صمدی
@evophilosophy
journals.plos.org
Longitudinal single-subject neuroimaging study reveals effects of daily environmental, physiological, and lifestyle factors on…
Functional brain activity is often measured during a single scanning session which neglects behavioral, physiological and lifestyle effects on brain activity. This study presents functional neuroimaging data from 30 neuroimaging session across 15 weeks from…
دانشکده فناوریهای نوین پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران با افتخار برگزار مینماید:
◽️اولین دوره سمپوزیوم نوروساینس کاربردی: "تکنولوژی در خدمت درمان یا درمان برای تکنولوژی؟"
◾️زمان برگزاری: ساعت ۹ الی ۱۴ | پنجشنبه ۱۹ مهرماه ۱۴۰۳
🔸مکان برگزاری: مرکز همایش های بین المللی رازی
▫️رویداد بصورت حضوری و آنلاین برگزار میشود.
▪️با اعطای گواهی شرکت از دانشگاه علوم پزشکی ایران
🔸شرکت در این رویداد با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی برای عموم آزاد و رایگان است.
ثبتنام و کسب اطلاعات بیشتر از طریق : www.iranac.org
◽️اولین دوره سمپوزیوم نوروساینس کاربردی: "تکنولوژی در خدمت درمان یا درمان برای تکنولوژی؟"
◾️زمان برگزاری: ساعت ۹ الی ۱۴ | پنجشنبه ۱۹ مهرماه ۱۴۰۳
🔸مکان برگزاری: مرکز همایش های بین المللی رازی
▫️رویداد بصورت حضوری و آنلاین برگزار میشود.
▪️با اعطای گواهی شرکت از دانشگاه علوم پزشکی ایران
🔸شرکت در این رویداد با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی برای عموم آزاد و رایگان است.
ثبتنام و کسب اطلاعات بیشتر از طریق : www.iranac.org
Forwarded from Neuropsychiatry and Clinical Neuroscience
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
بازنگری در مقبولیت تجرد بین نسل جوان
طی چندمیلیونسال گونهی انسان برای برقراری روابط نزدیک با دیگران سازگاری یافته است. انسان اجتماعیترین گونه در طبیعت است و مطابق فهم عرفی و علمی، مقوم این اجتماعیبودن گرایش به برقراری روابط صمیمی با دیگران، بهویژه، و البته نه منحصراً، با جنس مخالف است.
عنوان مقالهای که اخیراً منتشرشده گویای تغییراتی شگرف در عادات رفتاری آدمیست: «نوجوانان امروزی از مجرد بودن رضایت بیشتری دارند». از منظر تکاملی اینکه وارد جهانی شدهایم که عموم افراد نسل جدید مجرد هستند و از تجرد خود راضی، عجیب است. (در این ادبیات مجرد کسی است که روابط صمیمی و نزدیک با دیگری ندارد؛ و نه اینکه ازدواج نکرده باشد.)
در چکیدهی مقاله میخوانیم که در جوامع غربی، طی زمان بهطور فزایندهای تجرد عادی شده است. اما اینکه آیا مجردها امروزه رضایت بیشتری دارند یا خیر، دقیقاً مشخص نبوده و پژوهش کنونی در جهت پاسخ به آن طراحی شده است. در این مطالعه دادههای حدود سههزار شرکتکنندهی آلمانی مجرد را از گروههای مختلف سنی تجزیه و تحلیل کردند و رضایت از تجرد را سنجیدند. نتایج نشان داد که نوجوانان مجرد متولد سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳، در مقایسه با همتایان خود در دهسال قبل اولاً اغلب مجرد بودند و ثانیاً از تجرد خود رضایت بیشتری داشتند. چنین پژوهشهایی نشان میدهند از این به بعد در مطالعاتِ مربوط به رضایتِ مجردها از زندگی باید نقش عوامل اجتماعی و زمانه را در نظر گرفت و احتمالاً بسیاری از یافتههای قبلی را نمیتوان در تبیین رفتار و گرایشهای رفتاری جوانان نسلهای بعدی به کار گرفت.
اینکه هر روزه پژوهشهای تجربی جدیدی منتشر میشود که نشان میدهد آمار ازدواج رو به کاهش و آمار طلاق رو به افزایش است ناخودآگاه حسی منفی در افراد نسلهای قبل شکل میدهد. اما وقتی افراد نسلهای قبلی میبینند که عموم افراد نسل زِد، خودمختاری و استقلال را بر صمیمیت ترجیح میدهند، بیش از آنکه حس منفی یا مثبتی در ایشان ایجاد کند، برایشان تعجب و پرسش میآفریند.
از دو منظر متفاوت میتوان به این تغییرات نگریست.
منظر نخست. رواقیون معتقد بودند که باید قوانین طبیعت را شناخت و هماهنگ با آنها زیست. اگر این تغییر در گرایش رفتاری نسل زِد را با سنجهی قوانین زیستشناسی حاکم بر سایر جانوران بسنجیم گرایشِ مشاهدهشده تخطی از قوانین طبیعت است، هرچند با رضایت همراه باشد. (اگر از تمثیلی بهره گیریم، بهمانند اعتیادی همراه با رضایت است.) از منظر زیستی، حالت طبیعی، حالت برقراری روابط صمیمی در گونهی انسان است زیرا پیشنیاز برقراری روابط جنسی و انتقال ژنها به نسل بعد است. به عبارتی با ورود به جهان مجازی، طی چندسال از مسیری چندمیلیون ساله «منحرف» شدهایم.
منظر دوم. از منظر دوم انحرافی در کار نیست. یگانه مسیر طبیعی تکامل برای انتقال ژنها به نسل بعدی، تطبیقدادن خود با شرایط است. اگر قرار است ژنها به نسل بعدی منتقل شوند انسان ابتدا باید خود را با شرایط بهشدت در حال تغییر تطبیق دهد. نسل زد نیز مشغول تطبیقدادن خود با شرایط جدید است. مگر نه اینکه وقتی بخش بزرگی از انسانهای نسلهای قبلی، خود را برای زندگی در قفسهایی به نام آپارتمان تطبیق دادند، از مسیر میلیونها سالهی عادات رفتاری منحرف شدند؟ همچنین وقتی نیاکان ما، ۱۲هزارسال پیش، زندگی آزاد در طبیعت را بابت کاری شبانهروز بر روی زمینهای کشاورزی ترک کردند نیز از عادات رفتاری نیاکان خود منحرف شدند. اگر آن موارد را انحراف نمینامیم تغییرات کنونی را به جای «انحراف»، «انطباق» بنامیم. نسل جدید مشغول تغییر در شیوههای زیست خود برای ورود به جهان مِتاورساند.
کدام منظر؟
اینکه کدام تفسیر را میپذیریم خود تا حد زیادی به شرایط سنی ما بستگی دارد. به احتمال زیادتر جوانترها منظر دوم را ترجیح میدهند و مسنترها منظر اول را. شخصاً منظر دوم را مستدلتر مییابم اما بااینحال، با توجه به تجربههای زیسته با منظر اول همدلترم. و از آنجا که عموماً استدلالها در خدمت هیجانها هستند در توجیه این همدلی بهترین استدلال تمثیلی که میتوانم عرضه کنم آن است که شدت تغییرات کنونی به یک پاندمی ویروسی شبیه است و واگذارکردن شرایط به آنچه رخ میدهد به احتمال بیشتر به بهزیستی انسان نمیانجامد. کما اینکه معتقد نیستم بهرغم پیشرفتهای تکنولوژیک در دهههای اخیر، بهزیستی انسان بیشتر شده است. انسان بیش از آنکه تصور داریم تابع جغرافیا است و با گرمایش زمین، مادرِطبیعت تبدارتر از آن است که شرایط روشنی را پیشِ روی شکوفایی انسان نهد.
تبداری زمین بیش از هرچیز ناشی از استثمار بیرویهی انسان است. چهبسا تجرد نسلجدید فرصتی برای بازپروری مادر در اختیارش نهد. و شاید همزمان، چنین تمایل ریاضتمانندی خود یک سازگاری طبیعی در سطح گونه باشد بابت حفظ گونهی انسانی.
هادی صمدی
@evophilosophy
طی چندمیلیونسال گونهی انسان برای برقراری روابط نزدیک با دیگران سازگاری یافته است. انسان اجتماعیترین گونه در طبیعت است و مطابق فهم عرفی و علمی، مقوم این اجتماعیبودن گرایش به برقراری روابط صمیمی با دیگران، بهویژه، و البته نه منحصراً، با جنس مخالف است.
عنوان مقالهای که اخیراً منتشرشده گویای تغییراتی شگرف در عادات رفتاری آدمیست: «نوجوانان امروزی از مجرد بودن رضایت بیشتری دارند». از منظر تکاملی اینکه وارد جهانی شدهایم که عموم افراد نسل جدید مجرد هستند و از تجرد خود راضی، عجیب است. (در این ادبیات مجرد کسی است که روابط صمیمی و نزدیک با دیگری ندارد؛ و نه اینکه ازدواج نکرده باشد.)
در چکیدهی مقاله میخوانیم که در جوامع غربی، طی زمان بهطور فزایندهای تجرد عادی شده است. اما اینکه آیا مجردها امروزه رضایت بیشتری دارند یا خیر، دقیقاً مشخص نبوده و پژوهش کنونی در جهت پاسخ به آن طراحی شده است. در این مطالعه دادههای حدود سههزار شرکتکنندهی آلمانی مجرد را از گروههای مختلف سنی تجزیه و تحلیل کردند و رضایت از تجرد را سنجیدند. نتایج نشان داد که نوجوانان مجرد متولد سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳، در مقایسه با همتایان خود در دهسال قبل اولاً اغلب مجرد بودند و ثانیاً از تجرد خود رضایت بیشتری داشتند. چنین پژوهشهایی نشان میدهند از این به بعد در مطالعاتِ مربوط به رضایتِ مجردها از زندگی باید نقش عوامل اجتماعی و زمانه را در نظر گرفت و احتمالاً بسیاری از یافتههای قبلی را نمیتوان در تبیین رفتار و گرایشهای رفتاری جوانان نسلهای بعدی به کار گرفت.
اینکه هر روزه پژوهشهای تجربی جدیدی منتشر میشود که نشان میدهد آمار ازدواج رو به کاهش و آمار طلاق رو به افزایش است ناخودآگاه حسی منفی در افراد نسلهای قبل شکل میدهد. اما وقتی افراد نسلهای قبلی میبینند که عموم افراد نسل زِد، خودمختاری و استقلال را بر صمیمیت ترجیح میدهند، بیش از آنکه حس منفی یا مثبتی در ایشان ایجاد کند، برایشان تعجب و پرسش میآفریند.
از دو منظر متفاوت میتوان به این تغییرات نگریست.
منظر نخست. رواقیون معتقد بودند که باید قوانین طبیعت را شناخت و هماهنگ با آنها زیست. اگر این تغییر در گرایش رفتاری نسل زِد را با سنجهی قوانین زیستشناسی حاکم بر سایر جانوران بسنجیم گرایشِ مشاهدهشده تخطی از قوانین طبیعت است، هرچند با رضایت همراه باشد. (اگر از تمثیلی بهره گیریم، بهمانند اعتیادی همراه با رضایت است.) از منظر زیستی، حالت طبیعی، حالت برقراری روابط صمیمی در گونهی انسان است زیرا پیشنیاز برقراری روابط جنسی و انتقال ژنها به نسل بعد است. به عبارتی با ورود به جهان مجازی، طی چندسال از مسیری چندمیلیون ساله «منحرف» شدهایم.
منظر دوم. از منظر دوم انحرافی در کار نیست. یگانه مسیر طبیعی تکامل برای انتقال ژنها به نسل بعدی، تطبیقدادن خود با شرایط است. اگر قرار است ژنها به نسل بعدی منتقل شوند انسان ابتدا باید خود را با شرایط بهشدت در حال تغییر تطبیق دهد. نسل زد نیز مشغول تطبیقدادن خود با شرایط جدید است. مگر نه اینکه وقتی بخش بزرگی از انسانهای نسلهای قبلی، خود را برای زندگی در قفسهایی به نام آپارتمان تطبیق دادند، از مسیر میلیونها سالهی عادات رفتاری منحرف شدند؟ همچنین وقتی نیاکان ما، ۱۲هزارسال پیش، زندگی آزاد در طبیعت را بابت کاری شبانهروز بر روی زمینهای کشاورزی ترک کردند نیز از عادات رفتاری نیاکان خود منحرف شدند. اگر آن موارد را انحراف نمینامیم تغییرات کنونی را به جای «انحراف»، «انطباق» بنامیم. نسل جدید مشغول تغییر در شیوههای زیست خود برای ورود به جهان مِتاورساند.
کدام منظر؟
اینکه کدام تفسیر را میپذیریم خود تا حد زیادی به شرایط سنی ما بستگی دارد. به احتمال زیادتر جوانترها منظر دوم را ترجیح میدهند و مسنترها منظر اول را. شخصاً منظر دوم را مستدلتر مییابم اما بااینحال، با توجه به تجربههای زیسته با منظر اول همدلترم. و از آنجا که عموماً استدلالها در خدمت هیجانها هستند در توجیه این همدلی بهترین استدلال تمثیلی که میتوانم عرضه کنم آن است که شدت تغییرات کنونی به یک پاندمی ویروسی شبیه است و واگذارکردن شرایط به آنچه رخ میدهد به احتمال بیشتر به بهزیستی انسان نمیانجامد. کما اینکه معتقد نیستم بهرغم پیشرفتهای تکنولوژیک در دهههای اخیر، بهزیستی انسان بیشتر شده است. انسان بیش از آنکه تصور داریم تابع جغرافیا است و با گرمایش زمین، مادرِطبیعت تبدارتر از آن است که شرایط روشنی را پیشِ روی شکوفایی انسان نهد.
تبداری زمین بیش از هرچیز ناشی از استثمار بیرویهی انسان است. چهبسا تجرد نسلجدید فرصتی برای بازپروری مادر در اختیارش نهد. و شاید همزمان، چنین تمایل ریاضتمانندی خود یک سازگاری طبیعی در سطح گونه باشد بابت حفظ گونهی انسانی.
هادی صمدی
@evophilosophy
SAGE Journals
Today’s Adolescents Are More Satisfied With Being Single: Findings From a German Cohort-Sequential Study Among 14- to 40-Year-Olds
In Western societies, singlehood has become increasingly normative over historical time. But whether singles are more satisfied nowadays remains unclear. In thi...
Forwarded from School of Cognitive Science (IPM) - News
پژوهشکدهی علوم شناختی پژوهشگاه دانشهای بنیادی
با همکاری دانشگاه تهران، ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی و انجمن فیزیولوژی و فارماکولوژی ایران دورهی پنجم مدرسهی پردازش دادههای علوم اعصاب را برگزار میکند.
تاریخ برگزاری:
۱۵ آبان لغایت ۱۵ بهمن ۱۴۰۳
به صورت مجازی
اطلاعات بیشتر : https://scs.ipm.ac.ir/new/docs/nda1403.pdf
ثبت نام : https://B2n.ir/e39739
با همکاری دانشگاه تهران، ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی و انجمن فیزیولوژی و فارماکولوژی ایران دورهی پنجم مدرسهی پردازش دادههای علوم اعصاب را برگزار میکند.
تاریخ برگزاری:
۱۵ آبان لغایت ۱۵ بهمن ۱۴۰۳
به صورت مجازی
اطلاعات بیشتر : https://scs.ipm.ac.ir/new/docs/nda1403.pdf
ثبت نام : https://B2n.ir/e39739
Forwarded from School of Cognitive Science (IPM) - News
پژوهشکدهی علوم شناختی پژوهشگاه دانشهای بنیادی
با همکاری انجمن فیزیولوژی و فارماکولوژی ایران کارگاه دوروزهی عملی نوروفیدبک - تحریک الکتریکی فراجمجمهای (tDCS) - نقشه مغزی (QEEG) را برگزار میکند.
تاریخ برگزاری:
پنجشنبه و جمعه ۱ و ۲ آذر ۱۴۰۳
علاقهمندان میتوانند برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام با ایمیل [email protected] ارتباط بگیرند.
با همکاری انجمن فیزیولوژی و فارماکولوژی ایران کارگاه دوروزهی عملی نوروفیدبک - تحریک الکتریکی فراجمجمهای (tDCS) - نقشه مغزی (QEEG) را برگزار میکند.
تاریخ برگزاری:
پنجشنبه و جمعه ۱ و ۲ آذر ۱۴۰۳
علاقهمندان میتوانند برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام با ایمیل [email protected] ارتباط بگیرند.
Forwarded from کنگره علوم اعصاب علامه حلی تهران
کتابچهی_دومین_کنـگره_علوم_اعصاب_علامه_حلی_تهران.pdf
8.3 MB
📕 کتابچهی دومین کنگره علوم اعصاب علامه حلی تهران
🔰 دومین کنگره علوم اعصاب علامه حلی تهران
🔗 https://neuro.helli.ir
#HNC2024
@Hellineuro
@HelliResearch
@Hellischool
🔰 دومین کنگره علوم اعصاب علامه حلی تهران
🔗 https://neuro.helli.ir
#HNC2024
@Hellineuro
@HelliResearch
@Hellischool
Forwarded from آکادمی علوم اعصاب کاربردی | ANAC
⁉️ تحولی در علوم اعصاب: تکنولوژی و درمان در تقابل یا همکاری؟
دانشکده فناوریهای نوین پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران با همراهی آکادمی علوم اعصاب کاربردی با افتخار برگزار مینمایند:
◽️اولین دوره سمپوزیوم نوروساینس کاربردی: "تکنولوژی در خدمت درمان یا درمان برای تکنولوژی؟"
◾️زمان برگزاری: ساعت ۸ الی ۱۴ | جمعه ۲۵ آبانماه ۱۴۰۳
🔸مکان برگزاری: مرکز همایش های بین المللی رازی دانشگاه علوم پزشکی ایران
▫️رویداد بصورت حضوری برگزار میشود.
▪️با اعطای گواهی معتبر شرکت از دانشگاه علوم پزشکی ایران
🌐 جهت ثبتنام و کسب اطلاعات بیشتر کلیک کنید.
اینستاگرام | لینکدین | یوتیوب | تلگرام
▪️ @ir_anac
دانشکده فناوریهای نوین پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران با همراهی آکادمی علوم اعصاب کاربردی با افتخار برگزار مینمایند:
◽️اولین دوره سمپوزیوم نوروساینس کاربردی: "تکنولوژی در خدمت درمان یا درمان برای تکنولوژی؟"
◾️زمان برگزاری: ساعت ۸ الی ۱۴ | جمعه ۲۵ آبانماه ۱۴۰۳
🔸مکان برگزاری: مرکز همایش های بین المللی رازی دانشگاه علوم پزشکی ایران
▫️رویداد بصورت حضوری برگزار میشود.
▪️با اعطای گواهی معتبر شرکت از دانشگاه علوم پزشکی ایران
🌐 جهت ثبتنام و کسب اطلاعات بیشتر کلیک کنید.
اینستاگرام | لینکدین | یوتیوب | تلگرام
▪️ @ir_anac
علوم شناختی
⁉️ تحولی در علوم اعصاب: تکنولوژی و درمان در تقابل یا همکاری؟ دانشکده فناوریهای نوین پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران با همراهی آکادمی علوم اعصاب کاربردی با افتخار برگزار مینمایند: ◽️اولین دوره سمپوزیوم نوروساینس کاربردی: "تکنولوژی در خدمت درمان یا درمان…
برای دریافت کد تخفیف ده درصدی ثبت نام به آیدی @mmasiha1988 پیام دهید.
Dr. Nasr_1
<unknown>
💥صوت نشست علمی با موضوع «نظریههای شناخت از دید متفکران مسلمان» و با ارائه دکتر سید حسین نصر
🗓 سه شنبه 3 مرداد 1402
📌مؤسسه حامی علوم انسانی با حمایت ستاد توسعه علوم شناختی
@PhilMind
@cognitive_science_iran
🗓 سه شنبه 3 مرداد 1402
📌مؤسسه حامی علوم انسانی با حمایت ستاد توسعه علوم شناختی
@PhilMind
@cognitive_science_iran
Audio
صوت جلسه دکتر همازاده با موضوع «شکاف تبیینی آگاهی علیه تئوریهای اینهمانی و بازنمودگرایی»، انجمن هیپوکامپ، دوشنبه 22 شهریور 1400
@cognitive_science_iran
@cognitive_science_iran
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
کشف سازوکار مغز
راز کارکرد مغز بسیار سادهتر از آن بود که تصور میشد. طی سالهای گذشته شنیدهایم که بسیاری از نوبلهای قرن بیستویکم به پژوهشهایی اختصاص خواهد یافت که پرده از اسرار مغز بگشایند. اکنون وارد این دوران شدهایم. اساس پژوهشهای جدید بر مبنای تکنولوژیهایی است که قبلاً در همین کانال به آنها اشاره شد: تکنیکهایی برای رصد کردن فعالیت دستههای بسیار بزرگ نورونها. تاکنون مغزپژوهان مجبور بودند بر کار دستههای کوچک نورونهای مغز متمرکز شوند و نحوهی فعالیت آنها را رصد کنند. اما تکنولوژیهای جدید امکان مشاهدهی فعالیت میلیونها نورون را به صورت همزمان فراهم کردهاند.
نویسندگان مقاله از دو تمثیل روشنگر استفاده میکنند
فرض کنید میخواهیم علل موفقیت یک تیم بسکتبال را تبیین کنیم. تاکنون صرفاً ابزاری برای تحلیل رفتار تکتک بازیکنان در اختیار داشتیم و نمیتوانستیم از منظری کلاننگر تاکتیکهای به کارگرفته شده توسط کلیت تیم را بررسی کنیم. البته با همان سطح محدود تحلیل نیز به تبیینهای نسبتاً خوبی در مورد علل موفقیت تیم میرسیدیم اما بیتردید پدیدههای زیادی بدون تبیین باقی میماند: مثلاً اینکه چرا فلان تیم پرستاره به یک تیم معمولیِ بدون ستارههای معروف باخت؟ از منظری کلاننگر پاسخ را میتوان در نحوهی انسجام تیم کمستاره و تاکتیکهای به کار گرفته توسط آنها تبیین کرد.
تمثیل دوم نیز مشابه تمثیل نخست است: موفقیت یک شرکت تجاری را صرفاً با عملکرد تک تک افراد نمیتوان تبیین کرد. صدالبته نحوهی کارکرد تک تک افراد مهم است اما نحوهی ارتباط آنها نیز اهمیت دارد.
تکنیکهای جدید مغزپژوهی امکان مشابهی را در اختیار میگذارند. پژوهش نشان میدهد که چگونه نورونهای مجوار، همانند بازیکنانِ کنار هم، رفتار خود را هماهنگ میکنند. راز مغز به نحو شگفتآوری سادهتر از آن است که میپنداشتیم: هر نورون بیش از نیمی (و نه کمتر از ۴۰ درصد) از تلاش خود را به وظایف فردی اختصاص میدهد و بقیه را به کار گروهی و مقایسهی کار خود با نورونهای همسایه.
و نکتهی مهم اینجاست که دقیقاً همان ساختار سازمانی را در مغزِ پنج گونهی دیگر نیز پیدا کردهاند: مگس سرکه، نِماتُد، گورخرماهی، موش، و میمون. به عبارتی ساختار پایهایِ کارکرد مغز در انسان تفاوتی با سایر گونهها ندارد! پژوهشگران مدعیاند که ممکن است یک اصل اساسی برای پردازش اطلاعات بهینه را کشف کرده باشند.
فراکتال
با تجزیه و تحلیل مجموعهای از کلاندادهها متوجه شدند که فعالیت مغز بر اساس سلسله مراتب فراکتال بروز پیدا میکند. سلولها با هم کار میکنند تا شبکههای بزرگتر و هماهنگتری بسازند. به عبارتی نورونها بین فردیت و کار تیمی تعادل برقرار میکنند و این کار را به روشی هوشمندانه انجام میدهند. مغز، همانند تیم بسکتبالی که سریع نسبت به تغییرات انجامشده توسط تیم مقابل واکنش نشان میدهد، میتواند به سرعت با تغییرات پیرامونی سازگار شود. هر بازیکن کافیست خود را با بازیکنان مجاور هماهنگ کند تا از منظری کلاننگر نوعی انسجام را در تیم ببینیم. به نحو مشابه، هماهنگی کلی مغز محصول هماهنگی نورونها با نورونهای مجاور است. این فرایند به مغز اجازه میدهد که با تغییرات سازگار شود، انعطافپذیر باشد، و وظایف خود را با حداقل منابع انجام دهد. بعلاوه همانند بازیکنان بسکتبال، افراد مجاور اشتباهات فردیِ هر بازیکن را پوشش میدهند. اما اگر چندین نورون مجاور با هم خطا کنند، کل ادراک تغییر میکند، از جمله وقتی دچار توهم نوری میشویم.
یافتههای این پژوهش نشان میدهند که این هماهنگیِ فراکتالیِ فعالیت نورونها در طول یک گسترهی تکاملی گسترده رخ میدهد: از مهرهداران تا بیمهرگانی با قدمت یک میلیارد سال. این تداوم تکاملی نشان میدهد که آنچه کشف شده ساختار مشترک مغز در همهی جانوران است و منحصر به انسان نیست. درست است که مغز ما بزگتر است؛ اما مطابق همین ساختار ساده کار میکند.
این نشان میدهد که مغزها برای انعطافپذیری نسبت به تغییرات محیط تکامل یافتهاند و امکان سازگاری با نیازهای رفتاری جدید را فراهم میکنند.
اگر از تمثیل دوم بهره گیریم باید گفت بهترین کسبوکارها نیز به همین شکل عمل میکنند. وقتی معضل جدیدی پیش میآید، افراد میتوانند بدون آنکه منتظر دستورالعملهای مدیر خود باشند واکنش نشان دهند. و اگر سازمان از واکنش آنها حمایت کند سیستم به نحوی چابک معضل را حل میکند. نورونهای مغزی نیز به همین شکل عمل میکنند. وقتی دستهی کوچکی برای حل یک معضل فعال میشوند نورونهای مجاور نیز در حمایت از آنها فعال میشوند.
تاکنون تکنولوژی بررسی نورونها و همچنین تکنولوژی مساحی مغز را داشتیم. اما اکنون تکنولوژی لازم برای بررسی همزمان دستههای بسیار بزرگ نورونها را داریم که با بهبود در آن اسرار بیشتری از مغز آشکار میشود.
هادی صمدی
@evophilosophy
راز کارکرد مغز بسیار سادهتر از آن بود که تصور میشد. طی سالهای گذشته شنیدهایم که بسیاری از نوبلهای قرن بیستویکم به پژوهشهایی اختصاص خواهد یافت که پرده از اسرار مغز بگشایند. اکنون وارد این دوران شدهایم. اساس پژوهشهای جدید بر مبنای تکنولوژیهایی است که قبلاً در همین کانال به آنها اشاره شد: تکنیکهایی برای رصد کردن فعالیت دستههای بسیار بزرگ نورونها. تاکنون مغزپژوهان مجبور بودند بر کار دستههای کوچک نورونهای مغز متمرکز شوند و نحوهی فعالیت آنها را رصد کنند. اما تکنولوژیهای جدید امکان مشاهدهی فعالیت میلیونها نورون را به صورت همزمان فراهم کردهاند.
نویسندگان مقاله از دو تمثیل روشنگر استفاده میکنند
فرض کنید میخواهیم علل موفقیت یک تیم بسکتبال را تبیین کنیم. تاکنون صرفاً ابزاری برای تحلیل رفتار تکتک بازیکنان در اختیار داشتیم و نمیتوانستیم از منظری کلاننگر تاکتیکهای به کارگرفته شده توسط کلیت تیم را بررسی کنیم. البته با همان سطح محدود تحلیل نیز به تبیینهای نسبتاً خوبی در مورد علل موفقیت تیم میرسیدیم اما بیتردید پدیدههای زیادی بدون تبیین باقی میماند: مثلاً اینکه چرا فلان تیم پرستاره به یک تیم معمولیِ بدون ستارههای معروف باخت؟ از منظری کلاننگر پاسخ را میتوان در نحوهی انسجام تیم کمستاره و تاکتیکهای به کار گرفته توسط آنها تبیین کرد.
تمثیل دوم نیز مشابه تمثیل نخست است: موفقیت یک شرکت تجاری را صرفاً با عملکرد تک تک افراد نمیتوان تبیین کرد. صدالبته نحوهی کارکرد تک تک افراد مهم است اما نحوهی ارتباط آنها نیز اهمیت دارد.
تکنیکهای جدید مغزپژوهی امکان مشابهی را در اختیار میگذارند. پژوهش نشان میدهد که چگونه نورونهای مجوار، همانند بازیکنانِ کنار هم، رفتار خود را هماهنگ میکنند. راز مغز به نحو شگفتآوری سادهتر از آن است که میپنداشتیم: هر نورون بیش از نیمی (و نه کمتر از ۴۰ درصد) از تلاش خود را به وظایف فردی اختصاص میدهد و بقیه را به کار گروهی و مقایسهی کار خود با نورونهای همسایه.
و نکتهی مهم اینجاست که دقیقاً همان ساختار سازمانی را در مغزِ پنج گونهی دیگر نیز پیدا کردهاند: مگس سرکه، نِماتُد، گورخرماهی، موش، و میمون. به عبارتی ساختار پایهایِ کارکرد مغز در انسان تفاوتی با سایر گونهها ندارد! پژوهشگران مدعیاند که ممکن است یک اصل اساسی برای پردازش اطلاعات بهینه را کشف کرده باشند.
فراکتال
با تجزیه و تحلیل مجموعهای از کلاندادهها متوجه شدند که فعالیت مغز بر اساس سلسله مراتب فراکتال بروز پیدا میکند. سلولها با هم کار میکنند تا شبکههای بزرگتر و هماهنگتری بسازند. به عبارتی نورونها بین فردیت و کار تیمی تعادل برقرار میکنند و این کار را به روشی هوشمندانه انجام میدهند. مغز، همانند تیم بسکتبالی که سریع نسبت به تغییرات انجامشده توسط تیم مقابل واکنش نشان میدهد، میتواند به سرعت با تغییرات پیرامونی سازگار شود. هر بازیکن کافیست خود را با بازیکنان مجاور هماهنگ کند تا از منظری کلاننگر نوعی انسجام را در تیم ببینیم. به نحو مشابه، هماهنگی کلی مغز محصول هماهنگی نورونها با نورونهای مجاور است. این فرایند به مغز اجازه میدهد که با تغییرات سازگار شود، انعطافپذیر باشد، و وظایف خود را با حداقل منابع انجام دهد. بعلاوه همانند بازیکنان بسکتبال، افراد مجاور اشتباهات فردیِ هر بازیکن را پوشش میدهند. اما اگر چندین نورون مجاور با هم خطا کنند، کل ادراک تغییر میکند، از جمله وقتی دچار توهم نوری میشویم.
یافتههای این پژوهش نشان میدهند که این هماهنگیِ فراکتالیِ فعالیت نورونها در طول یک گسترهی تکاملی گسترده رخ میدهد: از مهرهداران تا بیمهرگانی با قدمت یک میلیارد سال. این تداوم تکاملی نشان میدهد که آنچه کشف شده ساختار مشترک مغز در همهی جانوران است و منحصر به انسان نیست. درست است که مغز ما بزگتر است؛ اما مطابق همین ساختار ساده کار میکند.
این نشان میدهد که مغزها برای انعطافپذیری نسبت به تغییرات محیط تکامل یافتهاند و امکان سازگاری با نیازهای رفتاری جدید را فراهم میکنند.
اگر از تمثیل دوم بهره گیریم باید گفت بهترین کسبوکارها نیز به همین شکل عمل میکنند. وقتی معضل جدیدی پیش میآید، افراد میتوانند بدون آنکه منتظر دستورالعملهای مدیر خود باشند واکنش نشان دهند. و اگر سازمان از واکنش آنها حمایت کند سیستم به نحوی چابک معضل را حل میکند. نورونهای مغزی نیز به همین شکل عمل میکنند. وقتی دستهی کوچکی برای حل یک معضل فعال میشوند نورونهای مجاور نیز در حمایت از آنها فعال میشوند.
تاکنون تکنولوژی بررسی نورونها و همچنین تکنولوژی مساحی مغز را داشتیم. اما اکنون تکنولوژی لازم برای بررسی همزمان دستههای بسیار بزرگ نورونها را داریم که با بهبود در آن اسرار بیشتری از مغز آشکار میشود.
هادی صمدی
@evophilosophy
ScienceAlert
The Mystery of How Neurons Control The Brain Has Finally Been Solved
"The brain’s secret is surprisingly simple."
Forwarded from School of Cognitive Science (IPM) - News
پژوهشکدهی علوم شناختی پژوهشگاه دانشهای بنیادی
با همکاری انجمن فیزیولوژی و فارماکولوژی ایران کارگاه پردازش تصاویر MRI برای ارزیابی مغز را برگزار میکند.
زمان برگزاری:
دوشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۳
ساعت ۲ الی ۵ بعد از ظهر
علاقهمندان میتوانند برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام با ایمیل [email protected] ارتباط بگیرند.
با همکاری انجمن فیزیولوژی و فارماکولوژی ایران کارگاه پردازش تصاویر MRI برای ارزیابی مغز را برگزار میکند.
زمان برگزاری:
دوشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۳
ساعت ۲ الی ۵ بعد از ظهر
علاقهمندان میتوانند برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام با ایمیل [email protected] ارتباط بگیرند.
نظریه اینهمانی ذهن و مغز
<unknown>
صوت جلسه دکتر همازاده در وبینار انجمن مغز و فلسفه ذهن دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی با موضوع «نظریه اینهمانی ذهن و مغز از منظر مسئله دشوار»، مورخ ۱۷ مرداد ۱۴۰۰
@cognitive_science_iran
@cognitive_science_iran