«ساعت ۱۰/۳۰شب خاموشی میزنند و
ساعت ۴/۳۰صبح بیدار باش. چون قرار بود بهمان تفنگ بدهند مختصرا سلامت روانمان را سنجیدند. در طول ۲۴ساعت ۴نوبت پست میدهی.
و این وضعیت یکسال و نیم تا دوسال ادامه پیدا میکند: خدمت مقدس سربازی.»
ـ برگرفته از گفتگویی
این حکایت و ماجرا، حکایت و ماجرایی است که پدربزرگِ شاهزاده(!) بنا نهاد و تا امروز، به اسم پرچم و اسلام امتداد یافته است. ولیکن مقدس عمر انسانهایند. #سربازی_اجباری روح و روان بسیاری را میآشوبد. و برعکس؛ سربازی اختیاری به نفع همه است. اما دریغا! دریغا که مجنونها سر عقل نمیآیند!
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
ساعت ۴/۳۰صبح بیدار باش. چون قرار بود بهمان تفنگ بدهند مختصرا سلامت روانمان را سنجیدند. در طول ۲۴ساعت ۴نوبت پست میدهی.
و این وضعیت یکسال و نیم تا دوسال ادامه پیدا میکند: خدمت مقدس سربازی.»
ـ برگرفته از گفتگویی
این حکایت و ماجرا، حکایت و ماجرایی است که پدربزرگِ شاهزاده(!) بنا نهاد و تا امروز، به اسم پرچم و اسلام امتداد یافته است. ولیکن مقدس عمر انسانهایند. #سربازی_اجباری روح و روان بسیاری را میآشوبد. و برعکس؛ سربازی اختیاری به نفع همه است. اما دریغا! دریغا که مجنونها سر عقل نمیآیند!
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
👍37👎4❤2🤣1💊1
یک ضربالمثل یونانی هست که میگوید «کسی که نان میدزدد، #بیگناه است؛ ولی کسی که طلا میدزدد #گناهکار است.»
شما چه هستید
که آرزوها و جوانیمان را دزدیدهاید؟
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
شما چه هستید
که آرزوها و جوانیمان را دزدیدهاید؟
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
💔49👍7🤣4❤2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو تهران دارن برای سحر امامی مجری صدا و سیما نوحه میخونن بقیه ام زنجیر میزنن😳😂
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
🥴57😁22🤣9🤬7👎6😱4😎4🤯2😐2
#فال_حافظ
✍️#شروین_سلیمانی (شاعر و طنز پرداز)
پارسال برای یک جلسهی شعر به شیراز دعوت شده بودم. پروازم نزدیک ظهر نشست. چند ساعت بعد، جلسه شروع میشد. تصمیم گرفتم که دو سه ساعت باقی مانده را غنیمت بشمرم و به زیارت بروم. اول رفتم حافظیه و بعد آمدم بیرون تا تاکسی بگیرم و خودم را به سعدیه برسانم.
یک پراید لکنتهی بادمجانی رنگ که پیرمردی خسته رانندهاش بود تلقتلق نزدیک شد و جلوی پایم ایستاد.
گفتم:
«سعدیه میری؟»
گفت:
«میرم عامو. اما ترافیکه، اگه پیاده بری زودتر میرسی.»
(شما همهی دیالوگهای این عزیز را با لهجهی شیرین شیرازی بخوانید.)
گفتم:
«عیب نداره.»
سوار که شدم راه افتاد و گفت:
«مگه الان سرِ قبرِ حافظ نبودی؟»
گفتم: «چرا.»
گفت: «قبر سعدی هم مث همینه!!»
از این حرفش جا خوردم و گفتم:
«خب هر کدوم لطف خودشون رو دارن.»
گفت:
«بازم سعدی بهتره! حافظ که به درد نمیخوره!»
منِ شاعر که روی هر دوی این بزرگواران تعصب دارم با دلخوری گفتم:
«نفرمایید آقا! اینها قلههای ادبیات ایران و جهان هستن.»
خیلی محکم گفت:
«اشتباه نکن! همین حافظ خیلیها رو بدبخت کرده!»
با تعجب گفتم:
«چرا؟!»
گفت:
«با همین فالهای بیخودش!!»
(البته ادبیاتِ راننده، زیاد پاستوریزه نبود. من اینجا تلطیفش میکنم تا قابل چاپ شود!)
گفتم:
«خُب معلومه! فالِ حافظ که سرگرمیه.»
گفت:
«برای شما سرگرمیه اما همین فالو (یعنی فال) زندگی خیلیها رو به فنا داده. یکیش خود من!»
با کنجکاوی پرسیدم:
«چه طور؟!»
آهی سوزناک کشید و گفت:
«سرِ زن گرفتن، فال گرفتیم گفت:
«بگیر طُرهی مَه چهرهای و قصه مخوان...»
رفتیم دخترو رو گرفتیم، عفریتهای از آب در اومد که کافر بِگِریَد!
سر انتخاب شغل، فال گرفتیم گفت:
«قبول دولتیان کیمیای این مس شد...»
کار بابامونو ول کردیم زدیم تو کار دولتی، ۳۰ سال سگدو زدیم آخرشم این شد وضعمون! پسرو اومد خواستگاری دخترمون، فال گرفتیم گفت:
«حجلهی حُسن بیارای که داماد آمد...»
سر حرف حافظ دخترمونو شوهر دادیم، داماد بد از آب در اومد، دخترمونو سیاهبخت کرد.
یه فالو هم گرفتیم که با پول پاداش بازنشستگیمون چه کنیم؟ گفت:
«بذار توی بورس!»
گذاشتیم توی بورس، خاک و باد شد!»
پرسیدم:
«مگه حافظ برای بورس هم شعر داره؟»
گفت:
«همون که میگه:
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم...»
با تعجب گفتم:
«بوس به بورس چه ربطی داره؟!»
گفت:
«ما بوس رو به فالِ بورس گرفتیم! این آخری هم شک داشتیم که ماشین از غریبه بخریم یا ماشین باجناقمون رو بگیریم؟ فال گرفتیم. گفت:
اهل نظر معامله با آشنا کنند...
با باجناقمون معامله کردیم این لَگَن رو انداخت به ما، دو برابر پول خودش خرج تعمیرش کردیم!»
به سعدیه که رسیدی، گفتم:
«به نظرم شما دیگه با فالِ حافظ، تصمیم نگیر!»
گفت:
«نه دیگه غلط بکنم!»
بلافاصله گفت:
«چند وقته دارم فال سعدی میگیرم، خیلی کارش درسته!»
چشمانم از تعجب گرد شد.
موقع پیاده شدن با خندهای عصبی گفتم:
«یه مدت هم فالِ خیام بگیر، نشد برو تو کار فالِ ایرج میرزا، اون دیگه جواب میده!»
ناسزایی گفت و گازش را گرفت و دور شد.
یادم آمد که خودم هم در زندگی چه تصمیماتی که با فال حافظ نگرفتهام اما خوشحال بودم که لااقل بوس را به فالِ بورس نگرفتهام که به خاک سیاه بنشینم!
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
✍️#شروین_سلیمانی (شاعر و طنز پرداز)
پارسال برای یک جلسهی شعر به شیراز دعوت شده بودم. پروازم نزدیک ظهر نشست. چند ساعت بعد، جلسه شروع میشد. تصمیم گرفتم که دو سه ساعت باقی مانده را غنیمت بشمرم و به زیارت بروم. اول رفتم حافظیه و بعد آمدم بیرون تا تاکسی بگیرم و خودم را به سعدیه برسانم.
یک پراید لکنتهی بادمجانی رنگ که پیرمردی خسته رانندهاش بود تلقتلق نزدیک شد و جلوی پایم ایستاد.
گفتم:
«سعدیه میری؟»
گفت:
«میرم عامو. اما ترافیکه، اگه پیاده بری زودتر میرسی.»
(شما همهی دیالوگهای این عزیز را با لهجهی شیرین شیرازی بخوانید.)
گفتم:
«عیب نداره.»
سوار که شدم راه افتاد و گفت:
«مگه الان سرِ قبرِ حافظ نبودی؟»
گفتم: «چرا.»
گفت: «قبر سعدی هم مث همینه!!»
از این حرفش جا خوردم و گفتم:
«خب هر کدوم لطف خودشون رو دارن.»
گفت:
«بازم سعدی بهتره! حافظ که به درد نمیخوره!»
منِ شاعر که روی هر دوی این بزرگواران تعصب دارم با دلخوری گفتم:
«نفرمایید آقا! اینها قلههای ادبیات ایران و جهان هستن.»
خیلی محکم گفت:
«اشتباه نکن! همین حافظ خیلیها رو بدبخت کرده!»
با تعجب گفتم:
«چرا؟!»
گفت:
«با همین فالهای بیخودش!!»
(البته ادبیاتِ راننده، زیاد پاستوریزه نبود. من اینجا تلطیفش میکنم تا قابل چاپ شود!)
گفتم:
«خُب معلومه! فالِ حافظ که سرگرمیه.»
گفت:
«برای شما سرگرمیه اما همین فالو (یعنی فال) زندگی خیلیها رو به فنا داده. یکیش خود من!»
با کنجکاوی پرسیدم:
«چه طور؟!»
آهی سوزناک کشید و گفت:
«سرِ زن گرفتن، فال گرفتیم گفت:
«بگیر طُرهی مَه چهرهای و قصه مخوان...»
رفتیم دخترو رو گرفتیم، عفریتهای از آب در اومد که کافر بِگِریَد!
سر انتخاب شغل، فال گرفتیم گفت:
«قبول دولتیان کیمیای این مس شد...»
کار بابامونو ول کردیم زدیم تو کار دولتی، ۳۰ سال سگدو زدیم آخرشم این شد وضعمون! پسرو اومد خواستگاری دخترمون، فال گرفتیم گفت:
«حجلهی حُسن بیارای که داماد آمد...»
سر حرف حافظ دخترمونو شوهر دادیم، داماد بد از آب در اومد، دخترمونو سیاهبخت کرد.
یه فالو هم گرفتیم که با پول پاداش بازنشستگیمون چه کنیم؟ گفت:
«بذار توی بورس!»
گذاشتیم توی بورس، خاک و باد شد!»
پرسیدم:
«مگه حافظ برای بورس هم شعر داره؟»
گفت:
«همون که میگه:
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم...»
با تعجب گفتم:
«بوس به بورس چه ربطی داره؟!»
گفت:
«ما بوس رو به فالِ بورس گرفتیم! این آخری هم شک داشتیم که ماشین از غریبه بخریم یا ماشین باجناقمون رو بگیریم؟ فال گرفتیم. گفت:
اهل نظر معامله با آشنا کنند...
با باجناقمون معامله کردیم این لَگَن رو انداخت به ما، دو برابر پول خودش خرج تعمیرش کردیم!»
به سعدیه که رسیدی، گفتم:
«به نظرم شما دیگه با فالِ حافظ، تصمیم نگیر!»
گفت:
«نه دیگه غلط بکنم!»
بلافاصله گفت:
«چند وقته دارم فال سعدی میگیرم، خیلی کارش درسته!»
چشمانم از تعجب گرد شد.
موقع پیاده شدن با خندهای عصبی گفتم:
«یه مدت هم فالِ خیام بگیر، نشد برو تو کار فالِ ایرج میرزا، اون دیگه جواب میده!»
ناسزایی گفت و گازش را گرفت و دور شد.
یادم آمد که خودم هم در زندگی چه تصمیماتی که با فال حافظ نگرفتهام اما خوشحال بودم که لااقل بوس را به فالِ بورس نگرفتهام که به خاک سیاه بنشینم!
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
😁70❤24🤣5
🔵سردار جلالی: پیام رسان #واتساپ در مکانیابی و ترور بعضی از فرماندهان حماس نقش داشته است/ مکانیابی شهید هنیه به همین روش انجام شد!!
🔹اعتراضات ۸۸ افتاد گردن توییتر،
🔹اعتراضات ۹۶ افتاد گردن تلگرام،
🔹الانم ترور فرماندهای ارشد کشور افتاد گردن واتساپ!
🔹ترک های همدان یک ضرب المثلی دارند :
يِر برک اولاندا #سيقير سيقيرین گوزوندن گورر!
یعنی : وقتي زمين سفت مي شود گاو نر گاو نر ديگر را مقصر مي داند!
🔴مسئولین ذی ربط کم کاری و سهل انگاری خودشان را می خوان بندازن گردن پیامرسان واتساب تا خودشون را تبرئه کنند زهی خیال باطل!!
✍عزتی رستگار
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
🔹اعتراضات ۸۸ افتاد گردن توییتر،
🔹اعتراضات ۹۶ افتاد گردن تلگرام،
🔹الانم ترور فرماندهای ارشد کشور افتاد گردن واتساپ!
🔹ترک های همدان یک ضرب المثلی دارند :
يِر برک اولاندا #سيقير سيقيرین گوزوندن گورر!
یعنی : وقتي زمين سفت مي شود گاو نر گاو نر ديگر را مقصر مي داند!
🔴مسئولین ذی ربط کم کاری و سهل انگاری خودشان را می خوان بندازن گردن پیامرسان واتساب تا خودشون را تبرئه کنند زهی خیال باطل!!
✍عزتی رستگار
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
👍64❤8
ی روز میفهمی،
کسی که پلها رو
پشت سرش خراب میکنه،
خودش راه برگشت رو از
دست میده..
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
کسی که پلها رو
پشت سرش خراب میکنه،
خودش راه برگشت رو از
دست میده..
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
👍36👏6❤2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅ یه نفر اومد صدمیلیون پول که قرار بود بره #حج رو بین ۵۶ کارگر تقسیم کرد و گفت گره گشایی مردم میهن مهمتر از حج و زیارته!
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
👏131❤15👎5👍4🤬2😁1
#فیلترینگ مثل این است که شما هنگام شب و بجای روشنی، چراغ ها را خاموش کنید.
طبیعتاً این بهترین فرصت برای دزد( جاسوس و نفوذی)، است.
چون دیده نمیشود.
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
طبیعتاً این بهترین فرصت برای دزد( جاسوس و نفوذی)، است.
چون دیده نمیشود.
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
👏55👍5❤2
🔴«#مش_قاسمیسم»
بی شک یکی از برترین رمانهای فارسی «دایی جان ناپلئون» نوشته ایرج پزشکزاد است. این رمان دو نکته مهم را به جامعه ایران معرفی کرد: توهمات دایی جان ناپلئونی و توطئه انگلیسیها در هر موردی! هرچند باید اعتراف کرد که «مش قاسم» در بخش سیاسی ایرانیان مغفول مانده است!
*
«مش قاسم» سرایدار بی سواد دایی جان بود که چند سالی در خانه اش مشغول فعالیت بود و پس از آنکه متوجه شد دایی جان درگیر توهماتش است به تدریج خود را وارد دنیای ذهنی دایی جان کرد و اندکی بعد بدل به «مصدر» دایی جان در جنگ های مختلف شد و برای آنکه بیشتر خود را به دایی جان نزدیک کند، با جعل روایات مختلف از جنگ های خیالی مبدل به شخص مورد اعتماد و دست راست دایی جان شد که برای هرکاری از او مشورت می گرفت. «مش قاسم» توانست تفکرات خود را به آهستگی وارد ذهن دایی جان کرده و بسیاری از حرفهای دایی جان، حرفهای «مش قاسم» بود.
*
«مش قاسمیسم» مکتبی است که پس از انقلاب 57 در ایران رواج یافت. بعد از آنکه تسویه حسابها انجام شد و نیروهای انقلابی مشغول فعالیت شدند، «مش قاسم»هایی شکل گرفتند که بدون سواد و تخصص وارد حکومت داری شده و بسیاری از آنها عقده هایی که از حکومت قبل داشتند را سر مردم خالی کردند. مردمی که مستحق تر از آنها برای گرفتن پست و مقام بودند اما بلد نبودند چگونه به بدنه حاکمیت ورود کنند.
*
مصداق بارز «مش قاسمیسم» دنیای امروز را باید انجمن حجیته های سابق یا همان پایدارچی های امروز دانست. سیاسیونی که سالها در بخشهای پایین حکومت بودند و با ظهور معجزه هزاره سوم بدل به وزیر و نماینده مجلس شدند. آنها که پیش از این تنها در نقش «مش قاسم» در گوش روسا حرف زده و تفکرات به اصطلاح انقلابی خودشان را به دیگران دیکته می کردند، یکباره صاحب قدرت و حکومت شده و با همان تفکرات حکومتی ساختند که نتیجه اش را امروز از اقتصاد تا فرهنگ مشاهده می کنیم.
*
سعید جلیلی که کارمند ساده وزارت خارجه بود پس از ریاست جمهوری احمدی نژاد به خاطر انقلابی گری (!) به معاونت اروپا و آمریکای وزارت خارجه دست یافت و اندکی بعد بدون هیچ تجربه خاصی دبیر شورای امنیت ملی و رییس تیم مذاکره هسته ای ایران شد. قطعنامه هایی که اقتصاد ایران را فلج و صنعت کشور را قلع و قمع کرد در زمان او در سازمان ملل تصویب شد که هنوز هم پابرجاست. جلیلی دوبار کاندیدای انتخابات مجلس شد که رای نیاورد و بعدتر خود را شایسته ریاست جمهوری دانست چراکه خود «مش قاسم» دهه هفتاد و هشتاد، توسط «مش قاسم»های دهه نود محاصره شده بود و توهم نجات کشور داشت. در سال 92 و 1403 نیز در انتخابات ریاست جمهوری از رقبا شکست خورد و در مناظره ها مشخص شد سطح اندیشه و برنامه های کشورداری او شاید از یک فرماندار شهرستان کوچک هم پایین تر است.
*
امثال «مش قاسم»هایی مانند سعید جلیلی در عرصه سیاست ایران کم نیست. مداحی که مدیرعامل پتروشیمی شد، روحانی که به خاطر حضور در تلویزیون چهره و بعدتر نماینده مجلس شد. به قول عبدالرضا داوری وزیری که به خاطر «عقب ماندگی ذهنی» معافیت از سربازی گرفته بود. افراد فراوانی که به خاطر ارتباط فامیلی و «مش قاسم»گری قوی شان فرماندار و شهردار و استاندار شده و حتی محمود احمدی نژادی که در بهترین حالت ممکن می توانست شهردار قرچک ورامین شود بدل به رییس جمهور ایران شد.
*
«مش قاسم» خود را مذهبی و اهل دین می دانست و همیشه برای اثبات اینکه حرفش درست است می گفت:«دروغ چرا؟ تا قبر آ آ آ آ...» یعنی تا قبر چهار انگشت بیشتر فاصله نیست و نباید دروغ گفت اما به عنوان یک انسان مذهبی(نما) تمام قسم هایش دروغ بود و هرجایی که به نفعش بود به سادگی دروغ می گفت. اتفاقی که در جناح اصولگرایی (هنوز مشخص نیست به کدام اصول پایبند هستند) بسیار دیده شده و دروغگویی بدل به یک «اصل» برای این جناح شده است. «مش قاسم»های امروز به «ماکیاولی» ایمان داشته و حاضرند برای رسیدن به اهداف خود، همه چیز را فدا کنند.
*
اشکال از «مش قاسم»ها نیست بلکه مشکل اصلی از «دایی جان ناپلئون»هایی است که اجازه می دهند این افراد گرد آنها جمع شده و به توهماتشان دامن می زنند. اگر «دایی جان» های امروز کمی از توهم فاصله بگیرند و با واقعیت زندگی روبرو شده و دنبال دشمنان فرضی نباشند به طور حتم «مش قاسم»ها را دیگر در کشور نخواهیم دید و زندگی مردم دستخوش تغییر فراوان خواهد شد. هرچند تا بوده «مش قاسم»ها بودند و خواهند بود.
✍علی کیانی موحد
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
بی شک یکی از برترین رمانهای فارسی «دایی جان ناپلئون» نوشته ایرج پزشکزاد است. این رمان دو نکته مهم را به جامعه ایران معرفی کرد: توهمات دایی جان ناپلئونی و توطئه انگلیسیها در هر موردی! هرچند باید اعتراف کرد که «مش قاسم» در بخش سیاسی ایرانیان مغفول مانده است!
*
«مش قاسم» سرایدار بی سواد دایی جان بود که چند سالی در خانه اش مشغول فعالیت بود و پس از آنکه متوجه شد دایی جان درگیر توهماتش است به تدریج خود را وارد دنیای ذهنی دایی جان کرد و اندکی بعد بدل به «مصدر» دایی جان در جنگ های مختلف شد و برای آنکه بیشتر خود را به دایی جان نزدیک کند، با جعل روایات مختلف از جنگ های خیالی مبدل به شخص مورد اعتماد و دست راست دایی جان شد که برای هرکاری از او مشورت می گرفت. «مش قاسم» توانست تفکرات خود را به آهستگی وارد ذهن دایی جان کرده و بسیاری از حرفهای دایی جان، حرفهای «مش قاسم» بود.
*
«مش قاسمیسم» مکتبی است که پس از انقلاب 57 در ایران رواج یافت. بعد از آنکه تسویه حسابها انجام شد و نیروهای انقلابی مشغول فعالیت شدند، «مش قاسم»هایی شکل گرفتند که بدون سواد و تخصص وارد حکومت داری شده و بسیاری از آنها عقده هایی که از حکومت قبل داشتند را سر مردم خالی کردند. مردمی که مستحق تر از آنها برای گرفتن پست و مقام بودند اما بلد نبودند چگونه به بدنه حاکمیت ورود کنند.
*
مصداق بارز «مش قاسمیسم» دنیای امروز را باید انجمن حجیته های سابق یا همان پایدارچی های امروز دانست. سیاسیونی که سالها در بخشهای پایین حکومت بودند و با ظهور معجزه هزاره سوم بدل به وزیر و نماینده مجلس شدند. آنها که پیش از این تنها در نقش «مش قاسم» در گوش روسا حرف زده و تفکرات به اصطلاح انقلابی خودشان را به دیگران دیکته می کردند، یکباره صاحب قدرت و حکومت شده و با همان تفکرات حکومتی ساختند که نتیجه اش را امروز از اقتصاد تا فرهنگ مشاهده می کنیم.
*
سعید جلیلی که کارمند ساده وزارت خارجه بود پس از ریاست جمهوری احمدی نژاد به خاطر انقلابی گری (!) به معاونت اروپا و آمریکای وزارت خارجه دست یافت و اندکی بعد بدون هیچ تجربه خاصی دبیر شورای امنیت ملی و رییس تیم مذاکره هسته ای ایران شد. قطعنامه هایی که اقتصاد ایران را فلج و صنعت کشور را قلع و قمع کرد در زمان او در سازمان ملل تصویب شد که هنوز هم پابرجاست. جلیلی دوبار کاندیدای انتخابات مجلس شد که رای نیاورد و بعدتر خود را شایسته ریاست جمهوری دانست چراکه خود «مش قاسم» دهه هفتاد و هشتاد، توسط «مش قاسم»های دهه نود محاصره شده بود و توهم نجات کشور داشت. در سال 92 و 1403 نیز در انتخابات ریاست جمهوری از رقبا شکست خورد و در مناظره ها مشخص شد سطح اندیشه و برنامه های کشورداری او شاید از یک فرماندار شهرستان کوچک هم پایین تر است.
*
امثال «مش قاسم»هایی مانند سعید جلیلی در عرصه سیاست ایران کم نیست. مداحی که مدیرعامل پتروشیمی شد، روحانی که به خاطر حضور در تلویزیون چهره و بعدتر نماینده مجلس شد. به قول عبدالرضا داوری وزیری که به خاطر «عقب ماندگی ذهنی» معافیت از سربازی گرفته بود. افراد فراوانی که به خاطر ارتباط فامیلی و «مش قاسم»گری قوی شان فرماندار و شهردار و استاندار شده و حتی محمود احمدی نژادی که در بهترین حالت ممکن می توانست شهردار قرچک ورامین شود بدل به رییس جمهور ایران شد.
*
«مش قاسم» خود را مذهبی و اهل دین می دانست و همیشه برای اثبات اینکه حرفش درست است می گفت:«دروغ چرا؟ تا قبر آ آ آ آ...» یعنی تا قبر چهار انگشت بیشتر فاصله نیست و نباید دروغ گفت اما به عنوان یک انسان مذهبی(نما) تمام قسم هایش دروغ بود و هرجایی که به نفعش بود به سادگی دروغ می گفت. اتفاقی که در جناح اصولگرایی (هنوز مشخص نیست به کدام اصول پایبند هستند) بسیار دیده شده و دروغگویی بدل به یک «اصل» برای این جناح شده است. «مش قاسم»های امروز به «ماکیاولی» ایمان داشته و حاضرند برای رسیدن به اهداف خود، همه چیز را فدا کنند.
*
اشکال از «مش قاسم»ها نیست بلکه مشکل اصلی از «دایی جان ناپلئون»هایی است که اجازه می دهند این افراد گرد آنها جمع شده و به توهماتشان دامن می زنند. اگر «دایی جان» های امروز کمی از توهم فاصله بگیرند و با واقعیت زندگی روبرو شده و دنبال دشمنان فرضی نباشند به طور حتم «مش قاسم»ها را دیگر در کشور نخواهیم دید و زندگی مردم دستخوش تغییر فراوان خواهد شد. هرچند تا بوده «مش قاسم»ها بودند و خواهند بود.
✍علی کیانی موحد
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
👍77👏9❤7💯4🤣1😭1
فهمیدید اما دیر فهمیدید
مهم این است که فهمیدید
که #ایران و #ایرانی باید در اولویت باشد
تمام جان و تنم فدای ایران و ایرانی
✍عزتی رستگار
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
مهم این است که فهمیدید
که #ایران و #ایرانی باید در اولویت باشد
تمام جان و تنم فدای ایران و ایرانی
✍عزتی رستگار
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
👍92❤16🙏3🤔2👎1
کسانی که
قول #بهشت را
در آن #دنیا به ما میدهند..
همین دنیا را برای ما #جهنم کرده اند.
#کارل_پوپر
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
.
قول #بهشت را
در آن #دنیا به ما میدهند..
همین دنیا را برای ما #جهنم کرده اند.
#کارل_پوپر
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
.
👍64❤2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👏43😱6👎4❤3👍2👌2🔥1
#عبرت
میگویند نادرشاه، پس از تصرف دهلی در هند، دستور داد اندیشمندان و خردمندان هند در کاخ پادشاهی جمع شوند.
پس از تجمع دانشمندان، محمدشاه پادشاه هند گفت: پیش از این هیچگاه این همه اندیشمند و خردمند در کشورم ندیده بودم!
نادرشاه جواب داد: اگر دیده بودی، من اینجا نبودم؛ نابودی تو حاصل همنشینی با نادانهاست!
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
میگویند نادرشاه، پس از تصرف دهلی در هند، دستور داد اندیشمندان و خردمندان هند در کاخ پادشاهی جمع شوند.
پس از تجمع دانشمندان، محمدشاه پادشاه هند گفت: پیش از این هیچگاه این همه اندیشمند و خردمند در کشورم ندیده بودم!
نادرشاه جواب داد: اگر دیده بودی، من اینجا نبودم؛ نابودی تو حاصل همنشینی با نادانهاست!
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
👍90❤12💯8👌5
🔴زندهیاد #ستارخان پس از سرکوب مجلس شورای ملی توسط قوای محمدعلیشاه و به توپ بستن مجلس گفت:
«اگر ما برای #آزادی نجنگیم، مردمی که بعد از ما میآیند چه خواهند گفت؟! خواهند گفت که چه آدمهای ترسویی بودند، نام #ایران را ننگآلود کردند. زور شنیدند و دم نزدند. زیر بار #ظلم رفتند و به #بیچارگی تن در دادند. چقدر بدبخت بودند. روز تاسوعا و عاشورا برای شهادت امام حسین عزاداری میکردند، خاک و گِل به سر میریختند، با قمه فرق سرشان را میشکافتند، سینه و زنجیر میزدند، اشک و خون را با هم قاطی میکردند و خودشان را پیروان سیدالشهدا میدانستند اما وقتی پای عمل به میان میآمد، #زور و #استبداد را قبول میکردند و آرام مینشستند.»
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
«اگر ما برای #آزادی نجنگیم، مردمی که بعد از ما میآیند چه خواهند گفت؟! خواهند گفت که چه آدمهای ترسویی بودند، نام #ایران را ننگآلود کردند. زور شنیدند و دم نزدند. زیر بار #ظلم رفتند و به #بیچارگی تن در دادند. چقدر بدبخت بودند. روز تاسوعا و عاشورا برای شهادت امام حسین عزاداری میکردند، خاک و گِل به سر میریختند، با قمه فرق سرشان را میشکافتند، سینه و زنجیر میزدند، اشک و خون را با هم قاطی میکردند و خودشان را پیروان سیدالشهدا میدانستند اما وقتی پای عمل به میان میآمد، #زور و #استبداد را قبول میکردند و آرام مینشستند.»
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
👏52👍13❤9👌2💯2
وقتی از نویسنده روسی #آنتون_چخوف درباره ماهیت #جوامع_شکست_خورده سوال شد، او پاسخ داد:
در جوامع شکست خورده، به ازای هر فرد #عاقل، هزار #احمق وجود دارد، و به ازای هر کلمه #آگاهانه، هزار کلمه #احمقانه.
اکثریت همیشه احمق باقی میمانند و دائماً خردمندان را شکست میدهند.
🔻 اگر میبینید:
موضوعات بیاهمیت بر بحثها غالب هستند،
و افراد سبکسر در مرکز صحنه قرار دارند...
پس شما درباره یک جامعه بسیار شکست خورده صحبت میکنید.
🎶 به آهنگهای بیمعنی نگاه کنید!
میلیونها نفر آنها را میخوانند، با آنها میرقصند، و خوانندگان آنها به ستارههای درخشانی تبدیل میشوند که نظراتشان در امور زندگی در نظر گرفته میشود!
📚 در مورد دانشمندان، نویسندگان و متفکران؟
هیچ کس آنها را نمیشناسد،
و هیچ کس به آنها ارزش یا وزنی نمیدهد.
🧠 مردم کسانی را دوست دارند که آنها را بیهوش میکنند، نه کسانی را که آنها را بیدار میکنند.
آنها کسانی را دوست دارند که با چیزهای بیاهمیت آنها را میخندانند، بیشتر از کسانی که با حقیقت به آنها آسیب میرسانند.
⚠️ خطر جهل در اینجاست:
دموکراسی برای جوامع جاهل مناسب نیست،
زیرا اکثریت جاهل سرنوشت شما را تعیین خواهند کرد.
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
در جوامع شکست خورده، به ازای هر فرد #عاقل، هزار #احمق وجود دارد، و به ازای هر کلمه #آگاهانه، هزار کلمه #احمقانه.
اکثریت همیشه احمق باقی میمانند و دائماً خردمندان را شکست میدهند.
🔻 اگر میبینید:
موضوعات بیاهمیت بر بحثها غالب هستند،
و افراد سبکسر در مرکز صحنه قرار دارند...
پس شما درباره یک جامعه بسیار شکست خورده صحبت میکنید.
🎶 به آهنگهای بیمعنی نگاه کنید!
میلیونها نفر آنها را میخوانند، با آنها میرقصند، و خوانندگان آنها به ستارههای درخشانی تبدیل میشوند که نظراتشان در امور زندگی در نظر گرفته میشود!
📚 در مورد دانشمندان، نویسندگان و متفکران؟
هیچ کس آنها را نمیشناسد،
و هیچ کس به آنها ارزش یا وزنی نمیدهد.
🧠 مردم کسانی را دوست دارند که آنها را بیهوش میکنند، نه کسانی را که آنها را بیدار میکنند.
آنها کسانی را دوست دارند که با چیزهای بیاهمیت آنها را میخندانند، بیشتر از کسانی که با حقیقت به آنها آسیب میرسانند.
⚠️ خطر جهل در اینجاست:
دموکراسی برای جوامع جاهل مناسب نیست،
زیرا اکثریت جاهل سرنوشت شما را تعیین خواهند کرد.
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
👍63❤10👏4🤷♂2👌2🤔1💊1
#دروغ_چرا؟؟
امروز یک بنده خدایی بالای #منبر وقایع روز #عاشورا رابیان میکرد و می گفت : کل واقعه عاشورا دو ونیم ساعت(۱۵۰ دقیقه ) طول کشید و امام حسین (ع) ۱۸۰۰ نفر از سپاهیان یزید را به درک واصل کرد.😳😳
یعنی هردقیقه۱۲ نفر و هر ۵ ثانیه ۱ نفر
میگن : اگه خود امام حسین پای بعضی منبر این جور افراد بشینه از بس مطالب براش تازگی داره هر چند دقیقه یکبار می پرسه: کی؟ من؟😳😳
واقعا چرا این همه #غلو؟!چرا این همه دروغ؟!
چه اشکالی داره واقعیت تاریخی بدور از تعصب و جعل و تحریف و غلو بیان بشود؟!
آیا با گفتن واقعیات از ارزش امام و کارش کاسته میشه؟!
✍عزتی رستگار_ رزن
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
امروز یک بنده خدایی بالای #منبر وقایع روز #عاشورا رابیان میکرد و می گفت : کل واقعه عاشورا دو ونیم ساعت(۱۵۰ دقیقه ) طول کشید و امام حسین (ع) ۱۸۰۰ نفر از سپاهیان یزید را به درک واصل کرد.😳😳
یعنی هردقیقه۱۲ نفر و هر ۵ ثانیه ۱ نفر
میگن : اگه خود امام حسین پای بعضی منبر این جور افراد بشینه از بس مطالب براش تازگی داره هر چند دقیقه یکبار می پرسه: کی؟ من؟😳😳
واقعا چرا این همه #غلو؟!چرا این همه دروغ؟!
چه اشکالی داره واقعیت تاریخی بدور از تعصب و جعل و تحریف و غلو بیان بشود؟!
آیا با گفتن واقعیات از ارزش امام و کارش کاسته میشه؟!
✍عزتی رستگار_ رزن
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
👏55👍22❤13🤔4🙊3🤷♂1👌1🥱1
ماجرای شنیدنی #شمر_ارمنی محله #سیچان_پاچنار در #اصفهان👇
محله سیچان به دلیل دور بودن از رودخانه زاینده رود با نهر هایی که به «مادی» شهرت دارند تغذیه می شده و از این مادی ها در مراسم عاشورا به عنوان نهر علقمه استفاده می شده است.
از طرفی این محله با محله جلفا ارامنه مجاورت دارد.
معروف است که شمر سیچان در روز عاشورا ناگهان به هنگام شروع تعزیه و با هدف اخذ مبلغی گزاف «دبه» میکند که من دیگر شمر نمی شوم چون منفور اهل محل شده و دیگر از من جنسی نمیخرند.
یکی از بزرگان هیات فکر بکری به مغزش خطور می کند و با توجه به هم جواری محله سیچان و محله ارامنه جلفا به آنطرف خیابان حکیم نظامی می رود و به یکی از پیرمرد های ارمنی می گوید: موسیو میایی شمر بشی ما شمر نداریم!
موسیو در ابتدا مخالفت میکند و در نهایت با پاکتی سیگار و پول ناچیزی راضی میشود که شمر شود و تحت تعلیمات بزرگ هیات می بایست با پوشیدن لباس شمر و گرفتن شمشیر در دست هیچ کاری به جز ممانعت از برداشتن آب از نهر علقمه نداشته باشد و با توجه به لهجه ارمنی حرف دیگر و یا کار دیگری که منجر به ضایع شدن مراسم شود نکند. او این شرط را می پذیرد و تعزیه آغاز میشود.
در ابتدا یکی از یاران امام حسین برای برداشتن آب می آید و خطبه ای می خواند که «ای شمر بگذار ما آب ببریم»
شمر ارمنی در ابتدا دلش به حال یار امام حسین می سوزد. مردم هم همه گریه میکردند و او مردد بوده ولی النهایه با نهیب و اشارات بزرگان هیات مخالفت می کند و با همان لهجه ارمنی و با بی میلی می گوید: ««نه. نه نمیشه آب ببری».و موضوع این بار به خیر می گذرد.
اما این ماجرا تمامی نداشته و برای بار دوم و این بار حضرت ابوالفضل با خطبه ای غرا به سمت نهر علقمه آمده و شمر ارمنی را مخاطب قرار داده به صورتی که اشک در چشمان شمر حلقه زده و قصد اجازت به بردن آب را داشته که بزرگان کلاه از سر برداشته و موهای خود را میکنند که مبادا کوتاه بیایی و با اشارات و التماس این بار هم شمر بیچاره کوتاه نمیاید و باز هم و این بار در کمال بی میلی می گوید«نه. والله نمیشه آب ببری. والله نمیشه!!». گریه و ناله و شیون عزاداران رو به اوج میرود وقتی برای بار سوم امام حسین برای بردن آب میاید ناله ها و شیون ها این بار برخلاف دو بار دیگر بند دل شمر را پاره میکند و بدون توجه به اشارات مکرر بزرگان این بار شمر بدبخت هق هق کنان خطاب به امام حسین با همان لهجه ارمنی میگوید:
«بابا. والله من میخوام آب بدم. این مسلمونا نمیذارن!!!
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
محله سیچان به دلیل دور بودن از رودخانه زاینده رود با نهر هایی که به «مادی» شهرت دارند تغذیه می شده و از این مادی ها در مراسم عاشورا به عنوان نهر علقمه استفاده می شده است.
از طرفی این محله با محله جلفا ارامنه مجاورت دارد.
معروف است که شمر سیچان در روز عاشورا ناگهان به هنگام شروع تعزیه و با هدف اخذ مبلغی گزاف «دبه» میکند که من دیگر شمر نمی شوم چون منفور اهل محل شده و دیگر از من جنسی نمیخرند.
یکی از بزرگان هیات فکر بکری به مغزش خطور می کند و با توجه به هم جواری محله سیچان و محله ارامنه جلفا به آنطرف خیابان حکیم نظامی می رود و به یکی از پیرمرد های ارمنی می گوید: موسیو میایی شمر بشی ما شمر نداریم!
موسیو در ابتدا مخالفت میکند و در نهایت با پاکتی سیگار و پول ناچیزی راضی میشود که شمر شود و تحت تعلیمات بزرگ هیات می بایست با پوشیدن لباس شمر و گرفتن شمشیر در دست هیچ کاری به جز ممانعت از برداشتن آب از نهر علقمه نداشته باشد و با توجه به لهجه ارمنی حرف دیگر و یا کار دیگری که منجر به ضایع شدن مراسم شود نکند. او این شرط را می پذیرد و تعزیه آغاز میشود.
در ابتدا یکی از یاران امام حسین برای برداشتن آب می آید و خطبه ای می خواند که «ای شمر بگذار ما آب ببریم»
شمر ارمنی در ابتدا دلش به حال یار امام حسین می سوزد. مردم هم همه گریه میکردند و او مردد بوده ولی النهایه با نهیب و اشارات بزرگان هیات مخالفت می کند و با همان لهجه ارمنی و با بی میلی می گوید: ««نه. نه نمیشه آب ببری».و موضوع این بار به خیر می گذرد.
اما این ماجرا تمامی نداشته و برای بار دوم و این بار حضرت ابوالفضل با خطبه ای غرا به سمت نهر علقمه آمده و شمر ارمنی را مخاطب قرار داده به صورتی که اشک در چشمان شمر حلقه زده و قصد اجازت به بردن آب را داشته که بزرگان کلاه از سر برداشته و موهای خود را میکنند که مبادا کوتاه بیایی و با اشارات و التماس این بار هم شمر بیچاره کوتاه نمیاید و باز هم و این بار در کمال بی میلی می گوید«نه. والله نمیشه آب ببری. والله نمیشه!!». گریه و ناله و شیون عزاداران رو به اوج میرود وقتی برای بار سوم امام حسین برای بردن آب میاید ناله ها و شیون ها این بار برخلاف دو بار دیگر بند دل شمر را پاره میکند و بدون توجه به اشارات مکرر بزرگان این بار شمر بدبخت هق هق کنان خطاب به امام حسین با همان لهجه ارمنی میگوید:
«بابا. والله من میخوام آب بدم. این مسلمونا نمیذارن!!!
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
😁97❤13👍6💊2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️تهدید #ایرانیا توسط #امام_جمعه_افغانستان بعد از موج اخراج افغانی ها
🔹ما ایران رو آباد کردیم ولی اونا مارو انداختن بیرون، مطمئن باشین همین بلا سر خودشون میاد!
🔹این قوم چه پر توقع و نمک نشناسند؟چه زود مهر و محبت ایرانی ها را فراموش کردند! ایرانی ها سالها بهترین میزبانشان بودند!
الان که گفتند: برگردید به کشورتان!بهشان برخورده و تهدید می کنند!!
آقای #دولت_آبادی چه زیبا می گوید:
"مهربان باشید، اما
از آدمهای پرتوقع فاصله بگیرید
مقیاست رابه هم میزنند وحرمتِ مهرت را می شکنند. آنها حافظه ضعیفی دارند، خوبیها را زود فراموش میکنند...
#اخراج_افغانی_مطالبه_ملی
✍عزتی رستگار
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
🔹ما ایران رو آباد کردیم ولی اونا مارو انداختن بیرون، مطمئن باشین همین بلا سر خودشون میاد!
🔹این قوم چه پر توقع و نمک نشناسند؟چه زود مهر و محبت ایرانی ها را فراموش کردند! ایرانی ها سالها بهترین میزبانشان بودند!
الان که گفتند: برگردید به کشورتان!بهشان برخورده و تهدید می کنند!!
آقای #دولت_آبادی چه زیبا می گوید:
"مهربان باشید، اما
از آدمهای پرتوقع فاصله بگیرید
مقیاست رابه هم میزنند وحرمتِ مهرت را می شکنند. آنها حافظه ضعیفی دارند، خوبیها را زود فراموش میکنند...
#اخراج_افغانی_مطالبه_ملی
✍عزتی رستگار
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
😡93👍19❤11😁4👎3😢2👌2👀1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
این معلم تو #ترکیه به جای #فوتبال به شاگرداش #رقص کوردی یاد میده واقعا زیباست
😍😍😍
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
😍😍😍
#دوست_داران_دانایی
@danaeeii
👌47❤26👍4👎3👏3