♻️اندر حکایت حواشی حکیم ابوالقاسم فردوسی ؛
اینکه توهین به سخن سرای شهیر ایران و جهان ، بازتاب گسترده در سطح جامعه به ویژه فضای مجازی داشته است جای توجه و تامل دارد.
اینکه مردم با توجه به مشکلات عدیده نسبت به مشاهیر و اسطوره های هویت ساز ایرانیان حساسیت دارند ارزنده و ستودنی است.
لازم است چند نکته ای را در این باره یادآور شوم.
۱- جوامع به لحاظ جغرافیایی و زمانی در پی بزرگداشت هویت و حتی هویت سازی هستند. در واقع جامعه برای پایداری روانی بدان نیازمند است.
برخی جوامع از جمله کانادا ، آمریکا ... با نظام لیبرال دموکراسی ، سرمایه داری و سکان داری تکنولوژی و فناوری و علوم انسانی توانسته اند هویت سازی کنند در واقع هویت آنها در آنچه امروز هستند آشکار است.
اما جوامعی از جمله ایران که نقش کمرنگی در عصر کنونی دارند ناچار به حفظ و بزرگداشت هویت گذشتگانی خوداست.
عصر فردوسی....عصر خرد و خردورزی است عصری که شاید می شود آمریکای امروز را متصور شد.
۲- شایان ذکر است هم اینک در ایران در جای جای این سرزمین کهن ، انجمن و نشستهای متعدد شاهنامه خوانی و شاهنامه پژوهی دایر است.
آنچه اطلاع دارم در همین شهر همدان حدود ۴ انجمن برای کودکان و پرورش نقالی کودکان و نوجوانان و پژوهش و غور در شاهنامه برای بزرگسالان دایر است.
پس اینگونه نیست که ایرانیان با شاهنامه بیگانه باشند و فقط و فقط به دلایل گستاخی فردی فاز فردوسی دوستی بردارند.
کمتر یافت می شود که فردی داننده، ابیاتی از شاهنامه در محفوظات خود نداشته باشد. و در بیانات و نوشتارها بدان رجوع نکند.
۳- بازتاب گسترده آن گستاخی و واکنش های درخور و اعلان جرم دادستانی ، این آلارم و زنگ خطر را برای جریان ایران ستیز داخل و خارج از کشور روشن می سازد که ایرانیان به هیچ وجهی هویت خود را قربانی جریانات سیاسی و قومی و قبیله ای و حتی مسایل اقتصادی و معیشتی و ایدئولوژیک نمی کنند.
۴-اگر امروز ایران پس از هزارها و تجربه چندین تاخت و تاز سرپا ایستاده است. به دلیل داشتن هویتی چون دماوند استوار و غنی است.
شاهنامه شاه تهماسبی که پیشتر در مورد آن نوشته بودم یکی از گرانبها ترین کتابهای تاریخ از حیث ارزش هنری است که در دوره صفویان به رشته تحریر و تدهیب درآمده است.
۵- آنچه جامعه امروز ایران بدان نیاز دارد رواج حس رواداری با احترام به نقطه اشتراکات از جمله شاهنامه فردوسی است.
شاهنامه همانقدر برای آذری ها حرمت و جایگاه دارد که برای سیستانی ها ؛
همانقدر برای بندری ها ارزنده است که برای کردها ،
به همان اندازه برای لرها مهم است که برای مازنی ها ؛
و...
بنابراین نه تنها شاهنامه حکیم بلکه هر اثر مادی و معنوی ( از جمله مجموعه جهانی#هگمتانه ، مجموعه جهانی #شوش ، مجموعه جهانی #پاسارگاد ، مجموعه جهانی #بیستون، یزد و کرمان و توس و شیراز و کرمانشاه و مریوان و... ناصرخسرو ، نظامی خوارزمی، بیرونی، رازی، حافظ، باباطاهر ، سعدی و... ) گنجینهای بی مثال است که ایرانیان را گرد هم می آورد.
( چند کشور می شناسیم چنین اعتبار و.هویتی از گذشتگان خود به ارث برده باشد؟!)
۶- شاهنامه گذشته از روایت داستانهای اساطیری و باستان و تاریخ کهن با خود واژگانی را حمل می کند که اگر نبود ممکن بود ما امروز به زبانی دیگر سخن می گفتیم.
گذشته از آن شاهنامه تنها یک سروده حماسی نیست شاهنامه فرهنگ ، اخلاق ، مدیریت و سیاست ایرانیان را در طول تاریخ پیش از اسلام به نمایش می گذارد. ( اگر شخصی از هموندان شاهنامه پژوه بتواند هر روز مطلبی با اشعار حضرت فردوسی را برای ما به اشتراک بگذارد بسیار سپاسگزار خواهم بود)
و اما یک هشدار ، نباید حساسیت و واکنش ما صرفا به گستاخی به مشاهیر خلاصه شود.
گنجینه های مادی دیگری نیز پیرامون ما هست که از گزند بی خردان در امان نیست.
زدن ترقه به بنای تاریخی مانند سی و سه پل ، کاخ هشت بهشت کمتر از جسارت به فردوسی بزرگ نیست.
تخریب برخی اماکن تاریخی- باستانی در پی بی مبالاتی میراث فرهنگی یا دست اندازی سودجویان، یا کند و کاو در محوطه تاریخی هم باید با واکنش هایی در خور مواجه شود تا دست ایران ستیزان از دامن این مرز پرگهر کوتاه و کوتاه تر شود.
#ح_درویشی ✍ ۱۴۰۴/۰۶/۰۶
https://www.tg-me.com/darvishane49
اینکه توهین به سخن سرای شهیر ایران و جهان ، بازتاب گسترده در سطح جامعه به ویژه فضای مجازی داشته است جای توجه و تامل دارد.
اینکه مردم با توجه به مشکلات عدیده نسبت به مشاهیر و اسطوره های هویت ساز ایرانیان حساسیت دارند ارزنده و ستودنی است.
لازم است چند نکته ای را در این باره یادآور شوم.
۱- جوامع به لحاظ جغرافیایی و زمانی در پی بزرگداشت هویت و حتی هویت سازی هستند. در واقع جامعه برای پایداری روانی بدان نیازمند است.
برخی جوامع از جمله کانادا ، آمریکا ... با نظام لیبرال دموکراسی ، سرمایه داری و سکان داری تکنولوژی و فناوری و علوم انسانی توانسته اند هویت سازی کنند در واقع هویت آنها در آنچه امروز هستند آشکار است.
اما جوامعی از جمله ایران که نقش کمرنگی در عصر کنونی دارند ناچار به حفظ و بزرگداشت هویت گذشتگانی خوداست.
عصر فردوسی....عصر خرد و خردورزی است عصری که شاید می شود آمریکای امروز را متصور شد.
۲- شایان ذکر است هم اینک در ایران در جای جای این سرزمین کهن ، انجمن و نشستهای متعدد شاهنامه خوانی و شاهنامه پژوهی دایر است.
آنچه اطلاع دارم در همین شهر همدان حدود ۴ انجمن برای کودکان و پرورش نقالی کودکان و نوجوانان و پژوهش و غور در شاهنامه برای بزرگسالان دایر است.
پس اینگونه نیست که ایرانیان با شاهنامه بیگانه باشند و فقط و فقط به دلایل گستاخی فردی فاز فردوسی دوستی بردارند.
کمتر یافت می شود که فردی داننده، ابیاتی از شاهنامه در محفوظات خود نداشته باشد. و در بیانات و نوشتارها بدان رجوع نکند.
۳- بازتاب گسترده آن گستاخی و واکنش های درخور و اعلان جرم دادستانی ، این آلارم و زنگ خطر را برای جریان ایران ستیز داخل و خارج از کشور روشن می سازد که ایرانیان به هیچ وجهی هویت خود را قربانی جریانات سیاسی و قومی و قبیله ای و حتی مسایل اقتصادی و معیشتی و ایدئولوژیک نمی کنند.
۴-اگر امروز ایران پس از هزارها و تجربه چندین تاخت و تاز سرپا ایستاده است. به دلیل داشتن هویتی چون دماوند استوار و غنی است.
شاهنامه شاه تهماسبی که پیشتر در مورد آن نوشته بودم یکی از گرانبها ترین کتابهای تاریخ از حیث ارزش هنری است که در دوره صفویان به رشته تحریر و تدهیب درآمده است.
۵- آنچه جامعه امروز ایران بدان نیاز دارد رواج حس رواداری با احترام به نقطه اشتراکات از جمله شاهنامه فردوسی است.
شاهنامه همانقدر برای آذری ها حرمت و جایگاه دارد که برای سیستانی ها ؛
همانقدر برای بندری ها ارزنده است که برای کردها ،
به همان اندازه برای لرها مهم است که برای مازنی ها ؛
و...
بنابراین نه تنها شاهنامه حکیم بلکه هر اثر مادی و معنوی ( از جمله مجموعه جهانی#هگمتانه ، مجموعه جهانی #شوش ، مجموعه جهانی #پاسارگاد ، مجموعه جهانی #بیستون، یزد و کرمان و توس و شیراز و کرمانشاه و مریوان و... ناصرخسرو ، نظامی خوارزمی، بیرونی، رازی، حافظ، باباطاهر ، سعدی و... ) گنجینهای بی مثال است که ایرانیان را گرد هم می آورد.
( چند کشور می شناسیم چنین اعتبار و.هویتی از گذشتگان خود به ارث برده باشد؟!)
۶- شاهنامه گذشته از روایت داستانهای اساطیری و باستان و تاریخ کهن با خود واژگانی را حمل می کند که اگر نبود ممکن بود ما امروز به زبانی دیگر سخن می گفتیم.
گذشته از آن شاهنامه تنها یک سروده حماسی نیست شاهنامه فرهنگ ، اخلاق ، مدیریت و سیاست ایرانیان را در طول تاریخ پیش از اسلام به نمایش می گذارد. ( اگر شخصی از هموندان شاهنامه پژوه بتواند هر روز مطلبی با اشعار حضرت فردوسی را برای ما به اشتراک بگذارد بسیار سپاسگزار خواهم بود)
و اما یک هشدار ، نباید حساسیت و واکنش ما صرفا به گستاخی به مشاهیر خلاصه شود.
گنجینه های مادی دیگری نیز پیرامون ما هست که از گزند بی خردان در امان نیست.
زدن ترقه به بنای تاریخی مانند سی و سه پل ، کاخ هشت بهشت کمتر از جسارت به فردوسی بزرگ نیست.
تخریب برخی اماکن تاریخی- باستانی در پی بی مبالاتی میراث فرهنگی یا دست اندازی سودجویان، یا کند و کاو در محوطه تاریخی هم باید با واکنش هایی در خور مواجه شود تا دست ایران ستیزان از دامن این مرز پرگهر کوتاه و کوتاه تر شود.
#ح_درویشی ✍ ۱۴۰۴/۰۶/۰۶
https://www.tg-me.com/darvishane49
Telegram
قلم بیداری
باریکه ای بسوی مدنیت
ح-درویشی
ح-درویشی
👏27❤13👍4👎1
♻️ روانشناسی جوک و لودگی در سرزمین مصیبت
پرسشی که سالهاست در ذهن پژوهشگران روان، جامعه و فرهنگ ایرانی چرخ میزند، این است: چرا ما در میان این همه درد و مصیبت، از فقر و بیکاری تا بیآبی و سوءمدیریت، بهجای فریاد، جوک میسازیم؟ چرا هر فاجعهای، از مرگ و بیکاری جوانان گرفته تا صف نان و بنزین، در نهایت به شوخی و لودگی ختم میشود؟ پاسخ را باید در لایههای عمیق روان جمعی جستوجو کرد؛ جایی که امید و یأس، طنز و اندوه، مرگ و زندگی به هم میپیچند و شکل چیزی را میگیرند که میتوان آن را «کمدی ابسورد ایرانی» نامید.
نخستین و سادهترین توضیح این است: جوک و لودگی، مکانیسم دفاعیاند. روان انسان وقتی با فشارهای غیرقابل تحمل مواجه میشود، برای فرار از فروپاشی، خود را به بازی و خنده میسپارد. همانطور که کودکی در تاریکی با سوتزدن وحشت خود را پنهان میکند، ما نیز در برابر بیبرقی، بیآبی، تورم یا خبر جنگ، با جوکسازی احساس درماندگیمان را میپوشانیم.
اما این همهی ماجرا نیست. زیرا در ایران، جوک نه فقط یک واکنش فردی، بلکه یک آیین جمعی است؛ نوعی مناسک برای تاب آوردن. هرچه فشار بیشتر، جوکها پرشمارتر. گویی طنز، آخرین اکسیژن ما در فضای بستهای است که امکان نفس کشیدن نمیدهد.
از سوی دیگر، باید اعتراف کرد که این خندهها همواره خندههای رهاییبخش نیستند. بسیاری از آنها خندههای بیحسشدهاند؛ خندههای کسی که چنان ضربه دیده که دیگر درد را حس نمیکند. وقتی خبر مرگ، فقر و ورشکستگی به امری روزمره بدل میشود، روان ما دیگر توان اندوه ندارد. پس تنها به خندهای مکانیکی پناه میبریم، خندهای که بیشتر به گریهای وارونه شبیه است.
در این معنا، جوکها نه نشانهی امید، که علامت بیحسی جمعیاند؛ مثل سربازی که در میدان جنگ، پس از دیدن پیکرهای بیشمار، دیگر نه فریاد میزند و نه میگرید، بلکه لطیفهای احمقانه تعریف میکند تا زنده ماندنش را توجیه کند.
اینجاست که پای ادبیات ابسورد به میان میآید. آلبر کامو گفته بود: جهان پوچ است چون ما تشنهی معنا هستیم و جهان خاموش. ما ایرانیان، این پوچی را هر روز زندگی میکنیم: برقی که میرود، آبی که نمیآید، خبری که تکرار میشود. در برابر این سکوت جهان، خندهی ما همان عمل ابسورد است. ما به پوچی پاسخ نمیدهیم با جدیت یا معنا، بلکه با خندهای پوچتر. گویی میخواهیم به هستی بگوییم: اگر تو بیرحمی، ما هم بیرحمانه مسخرهات میکنیم.
از منظر روانشناسی فرهنگی، باید به تاریخ نیز نگاه کرد. در جامعهای که قرنها با اندوه، مصیبت و شکست خو کرده، طنز همیشه راهی برای بقا بوده است. جوکهای ما شبیه زخمهاییاند که بهجای درمان، تنها با خنده پوشانده شدهاند. از شکستهای سیاسی و اقتصادی تا تحقیرهای اجتماعی، همه در قالب جوک به گردش درآمدهاند؛ زیرا زبان طنز تنها زبانی بوده که توانسته هم خطر را دور بزند (که مبادا جدی گفتنمان هزینه داشته باشد) و هم روانمان را از فروپاشی نگه دارد.
اما باید پرسید: آیا این خندهها ما را آزاد میکنند یا زندانیتر؟ اینجاست که نگاه انتقادی لازم است. گاه جوکسازی بدل به نوعی لودگی فلجکننده میشود: ما بهجای مواجهه با رنج، آن را به جوک بدل میکنیم و خیال میکنیم از آن عبور کردهایم، در حالی که در واقع، تنها به تعویق انداختهایم. طنزی که روزگاری سلاح مقاومت بود، ممکن است به مخدر جمعی بدل شود: ما را میخنداند، تا فراموش کنیم زخمی داریم.
در نهایت، باید گفت جوکها و لودگیهای ما نه نشانهی شادمانی، که سندی از زیستن در شرایط ابسورد است. خندههایمان بیشتر شبیه قهقهههای دیوانهای در آسایشگاهاند تا شادی کودکی در بازی. این خندهها آیینهاند: آیینهای که نشان میدهد ما در جهانی زندگی میکنیم که دیگر چیزی برای جدی گرفتن ندارد. پس به هر مصیبت، با خنده پاسخ میدهیم؛ خندهای که هم مقاومت است، هم انکار، هم امید، هم یأس.
به همین دلیل است که در ایران، جوک نه تنها سرگرمی، بلکه نقاب روانی است؛ نقابی که هم میخنداند، هم پنهان میکند، هم عریان میسازد. ما در سرزمینی ابسورد، ابزوردترین راه را یافتهایم: تبدیل مرگ و فاجعه به خنده. و شاید، این تنها دلیل است که هنوز زندهایم.
✍️ قربان عباسی
#قلمـبیداری
https://www.tg-me.com/darvishane49
پرسشی که سالهاست در ذهن پژوهشگران روان، جامعه و فرهنگ ایرانی چرخ میزند، این است: چرا ما در میان این همه درد و مصیبت، از فقر و بیکاری تا بیآبی و سوءمدیریت، بهجای فریاد، جوک میسازیم؟ چرا هر فاجعهای، از مرگ و بیکاری جوانان گرفته تا صف نان و بنزین، در نهایت به شوخی و لودگی ختم میشود؟ پاسخ را باید در لایههای عمیق روان جمعی جستوجو کرد؛ جایی که امید و یأس، طنز و اندوه، مرگ و زندگی به هم میپیچند و شکل چیزی را میگیرند که میتوان آن را «کمدی ابسورد ایرانی» نامید.
نخستین و سادهترین توضیح این است: جوک و لودگی، مکانیسم دفاعیاند. روان انسان وقتی با فشارهای غیرقابل تحمل مواجه میشود، برای فرار از فروپاشی، خود را به بازی و خنده میسپارد. همانطور که کودکی در تاریکی با سوتزدن وحشت خود را پنهان میکند، ما نیز در برابر بیبرقی، بیآبی، تورم یا خبر جنگ، با جوکسازی احساس درماندگیمان را میپوشانیم.
اما این همهی ماجرا نیست. زیرا در ایران، جوک نه فقط یک واکنش فردی، بلکه یک آیین جمعی است؛ نوعی مناسک برای تاب آوردن. هرچه فشار بیشتر، جوکها پرشمارتر. گویی طنز، آخرین اکسیژن ما در فضای بستهای است که امکان نفس کشیدن نمیدهد.
از سوی دیگر، باید اعتراف کرد که این خندهها همواره خندههای رهاییبخش نیستند. بسیاری از آنها خندههای بیحسشدهاند؛ خندههای کسی که چنان ضربه دیده که دیگر درد را حس نمیکند. وقتی خبر مرگ، فقر و ورشکستگی به امری روزمره بدل میشود، روان ما دیگر توان اندوه ندارد. پس تنها به خندهای مکانیکی پناه میبریم، خندهای که بیشتر به گریهای وارونه شبیه است.
در این معنا، جوکها نه نشانهی امید، که علامت بیحسی جمعیاند؛ مثل سربازی که در میدان جنگ، پس از دیدن پیکرهای بیشمار، دیگر نه فریاد میزند و نه میگرید، بلکه لطیفهای احمقانه تعریف میکند تا زنده ماندنش را توجیه کند.
اینجاست که پای ادبیات ابسورد به میان میآید. آلبر کامو گفته بود: جهان پوچ است چون ما تشنهی معنا هستیم و جهان خاموش. ما ایرانیان، این پوچی را هر روز زندگی میکنیم: برقی که میرود، آبی که نمیآید، خبری که تکرار میشود. در برابر این سکوت جهان، خندهی ما همان عمل ابسورد است. ما به پوچی پاسخ نمیدهیم با جدیت یا معنا، بلکه با خندهای پوچتر. گویی میخواهیم به هستی بگوییم: اگر تو بیرحمی، ما هم بیرحمانه مسخرهات میکنیم.
از منظر روانشناسی فرهنگی، باید به تاریخ نیز نگاه کرد. در جامعهای که قرنها با اندوه، مصیبت و شکست خو کرده، طنز همیشه راهی برای بقا بوده است. جوکهای ما شبیه زخمهاییاند که بهجای درمان، تنها با خنده پوشانده شدهاند. از شکستهای سیاسی و اقتصادی تا تحقیرهای اجتماعی، همه در قالب جوک به گردش درآمدهاند؛ زیرا زبان طنز تنها زبانی بوده که توانسته هم خطر را دور بزند (که مبادا جدی گفتنمان هزینه داشته باشد) و هم روانمان را از فروپاشی نگه دارد.
اما باید پرسید: آیا این خندهها ما را آزاد میکنند یا زندانیتر؟ اینجاست که نگاه انتقادی لازم است. گاه جوکسازی بدل به نوعی لودگی فلجکننده میشود: ما بهجای مواجهه با رنج، آن را به جوک بدل میکنیم و خیال میکنیم از آن عبور کردهایم، در حالی که در واقع، تنها به تعویق انداختهایم. طنزی که روزگاری سلاح مقاومت بود، ممکن است به مخدر جمعی بدل شود: ما را میخنداند، تا فراموش کنیم زخمی داریم.
در نهایت، باید گفت جوکها و لودگیهای ما نه نشانهی شادمانی، که سندی از زیستن در شرایط ابسورد است. خندههایمان بیشتر شبیه قهقهههای دیوانهای در آسایشگاهاند تا شادی کودکی در بازی. این خندهها آیینهاند: آیینهای که نشان میدهد ما در جهانی زندگی میکنیم که دیگر چیزی برای جدی گرفتن ندارد. پس به هر مصیبت، با خنده پاسخ میدهیم؛ خندهای که هم مقاومت است، هم انکار، هم امید، هم یأس.
به همین دلیل است که در ایران، جوک نه تنها سرگرمی، بلکه نقاب روانی است؛ نقابی که هم میخنداند، هم پنهان میکند، هم عریان میسازد. ما در سرزمینی ابسورد، ابزوردترین راه را یافتهایم: تبدیل مرگ و فاجعه به خنده. و شاید، این تنها دلیل است که هنوز زندهایم.
✍️ قربان عباسی
#قلمـبیداری
https://www.tg-me.com/darvishane49
Telegram
قلم بیداری
باریکه ای بسوی مدنیت
ح-درویشی
ح-درویشی
👌13❤10👍4👎1
♻️دَرَکه با شیب تند!
عراق سال ۱۹۹۰
قطعنامه ۶۶۱، تحریم های جامع شامل نفت، تحریم های مالی، نظامی و علمی
صادرات نفت عراق در اثر این تحریم ها از ۳.۱ میلیون بشکه در روز تقریبا به صفر رسید، درآمد دولت ۹۵% کاهش یافت، دینار ۳ دلاری عراق رسید به ۳۰۰۰ دینار در برابر ۱ دلار، قدرت خرید مردم ۲۰ برابر کم شد و تولید ناخالص ملی از ۶۰ میلیارد دلار به ۱۲ میلیارد دلار سقوط کرد
مرگ و میر کودکان زیر پنج سال طی مدت تحریم بیش از دو برابر شدو به ۱.۵ میلیون نفر رسید، سو تغذیه بین مردم از ۱۰% به ۲۸% و ۳۲% از کودکان عراقی دچار کوتاهی قد ناشی از سو تغذیه شدند، دسترسی آب سالم از ۹۵% به ۵۰% کاهش یافت، به دلیل کمبود دارو وتجهیزات بیمارستانها به سالنهای مرگ تبدیل شد، تولید برق نصف شد، و پس از این فاجعه انسانی جهان در سال ۱۹۹۶ با برنامه نفت در برابر غذا موافقت کرد!
اگر چه این برنامه از قحطی کامل جلوگیری کرد اما نتوانست وضعیت را به حالت عادی بازگرداند. همچنین این برنامه موجب فساد گسترده در حکومت عراق شد
تحریم ها ۱۳ سال طول کشید و نهایتا پس از یک جنگ کوتاه به سقوط حکومت عراق منجر شد.
کره شمالی
سال ۲۰۰۶
قطعنامه متعدد تحریمهای نظامی، مالی، سفر و تجارت
سقوط آزاد صادرات کره شمالی به ۲ میلیارد دلار، ریزش واردات کشور به کمتر از ۳ میلیارد دلار، رسیدن تولید ناخالص داخلی به ۳۰ میلیارد دلار که کمتر از اکثر کشورهای آفریقایی است، میزان دسترسی به برق و آب سالم یک سوم کشور، ۴۰% از جمعیت کشور معادل ۵ میلیون نفر در معرض سو تغذیه مزمن و حدود ۱ میلیون تن کمبود غذایی سالانه نتیجه این تحریم ها بود
کره شمالی به انزوای کامل مالی با دنیا رسید. محصولات معدنی این کشور که یکی از محلهای درآمد اصلی بود به حالت تعلیق درآمد و دهها هزار کارگر کره شمالی که به خارج اعزام شده بودند تا درآمد ارزی خود را به کشور ارسال کنند با این تحریمها به خانه بازگردانده شدند
اگرچه این تحریم ها مردم کره شمالی را به خاک سیاه نشاند و عنوان منزوی ترین کشور دنیا را نصیبشان کرد اما تاثیری در مسیری که نظام کره شمالی پیش گرفته بود نداشت و تزلزلی در حکومت ایجاد نکرد.
کشورهای دیگری هم در تاریخ، شامل تحریم بوده اند از جمله لیبی، ونزوئلا، آفریقای جنوبی، طالبان افغانستان اما هیچ تحریمی به میزان تحریم های عراق و کره شمالی فلج کننده و جامع نبوده است و از قضا تحریمهای ناشی از مکانیزم ماشه ایران، دقیقا معادل همین دو مورد تاریخی است!
دو مورد تاریخی با دو نتیجه سرنوشت متفاوت.
ایران به کدامیک از این دو شبییه است؟
رژیم صدام حسین یک دیکتاتوری خشن اما فاقد یک ایدئولوژی فراگیر و قوی بود؛ وفاداری به شخص صدام و قبیله گرایی پایه های حکومت را تشکیل می داد و این رژیم برای مشروعیت به ارائه رفاه اقتصادی از طریق نفت بر سر سفره ها متکی بود که با تحریم ها از دست رفت و پایه های نظام را شکست
رژیم کره شمالی اما یک حکومت تمامیت خواه ایدئولوژیک بود که بر پایه ایدئولوژی قدرتمند خوداتکایی و دشمن تراشی، مردم را برای زندگی در انزوا و فقر به نام حفظ استقلال تربیت کرد، بنابراین تحریم ها نه تنها تهدیدی محسوب نشد بلکه بهانه ای کامل برای رژیم بود تا بر این گفتمان تاکید کند و تنها راه نجات را به اتکای داخلی نشان دهد. کره شمالی هرچند ناکارآمد اما با روابط بسیار محدود با متحدانی از جمله چین و روسیه و البته با فضایی که در داخل کشور مهیا کرد موفق به کنترل این وضعیت وخیم شد.
ایران در عین شباهتهایی در برخی موارد به هر دو کشور اما در جمع شبیه هیچیک از آنها نیست؛ ایران نیز سالهاست از یک ایدئولوژی خود اتکایی در رفتار و روابطش استفاده می کند، از نفت بعنوان تامین مایحتاج کشور بهره میبرد ،روابطش به دنیا محدود به چند کشور اما نیم بند بهرحال مهیاست ولی جامعه ایران جامعه ای متفاوت از این دو کشور است. جامعه شهری ایران یک جامعه پیچیده، جوان، مدرن، متصل به دنیای امروزی و ناراضی است که بزرگترین نقطه تمایز این کشور به دو مملکت دیگر است و این ویژگی عامل تفاوت نتیجه تحریم ها بر ایران و با دو کشور دیگر است
تحریم های مکانیزم ماشه، ایران را به سمت یک بحران چند بٌعدی سوق میدهد، تلاقی فروپاشی عمیق اقتصادی و اجتماعی که گریزی از آن نیست، تلاش حکمرانی برای کنترل اوضاع و نهایتا، انتظار جامعه مدرن از به سرانجام رسیدن به صلح و آرامش و توسعه و ترقی و آینده ای روشن سه برداری است که برهم کنش و برآیند آن سرنوشت ایران را رقم خواهد زد
تاب آوری اقتصاد ایران در برابر تحریمها در بدترین سناریو ۶ ماه و در بهترین سناریو ۱۸ ماه است، یعنی قبل از اتمام دوره ریاست جمهوری ترامپ!
از امروز ما سراشیبی تندی را آغاز خواهیم کرد که کنترل آن در موازنه بین دو مولفه دیگر است.....
حامد پاکطینت✍
https://www.tg-me.com/darvishane49
عراق سال ۱۹۹۰
قطعنامه ۶۶۱، تحریم های جامع شامل نفت، تحریم های مالی، نظامی و علمی
صادرات نفت عراق در اثر این تحریم ها از ۳.۱ میلیون بشکه در روز تقریبا به صفر رسید، درآمد دولت ۹۵% کاهش یافت، دینار ۳ دلاری عراق رسید به ۳۰۰۰ دینار در برابر ۱ دلار، قدرت خرید مردم ۲۰ برابر کم شد و تولید ناخالص ملی از ۶۰ میلیارد دلار به ۱۲ میلیارد دلار سقوط کرد
مرگ و میر کودکان زیر پنج سال طی مدت تحریم بیش از دو برابر شدو به ۱.۵ میلیون نفر رسید، سو تغذیه بین مردم از ۱۰% به ۲۸% و ۳۲% از کودکان عراقی دچار کوتاهی قد ناشی از سو تغذیه شدند، دسترسی آب سالم از ۹۵% به ۵۰% کاهش یافت، به دلیل کمبود دارو وتجهیزات بیمارستانها به سالنهای مرگ تبدیل شد، تولید برق نصف شد، و پس از این فاجعه انسانی جهان در سال ۱۹۹۶ با برنامه نفت در برابر غذا موافقت کرد!
اگر چه این برنامه از قحطی کامل جلوگیری کرد اما نتوانست وضعیت را به حالت عادی بازگرداند. همچنین این برنامه موجب فساد گسترده در حکومت عراق شد
تحریم ها ۱۳ سال طول کشید و نهایتا پس از یک جنگ کوتاه به سقوط حکومت عراق منجر شد.
کره شمالی
سال ۲۰۰۶
قطعنامه متعدد تحریمهای نظامی، مالی، سفر و تجارت
سقوط آزاد صادرات کره شمالی به ۲ میلیارد دلار، ریزش واردات کشور به کمتر از ۳ میلیارد دلار، رسیدن تولید ناخالص داخلی به ۳۰ میلیارد دلار که کمتر از اکثر کشورهای آفریقایی است، میزان دسترسی به برق و آب سالم یک سوم کشور، ۴۰% از جمعیت کشور معادل ۵ میلیون نفر در معرض سو تغذیه مزمن و حدود ۱ میلیون تن کمبود غذایی سالانه نتیجه این تحریم ها بود
کره شمالی به انزوای کامل مالی با دنیا رسید. محصولات معدنی این کشور که یکی از محلهای درآمد اصلی بود به حالت تعلیق درآمد و دهها هزار کارگر کره شمالی که به خارج اعزام شده بودند تا درآمد ارزی خود را به کشور ارسال کنند با این تحریمها به خانه بازگردانده شدند
اگرچه این تحریم ها مردم کره شمالی را به خاک سیاه نشاند و عنوان منزوی ترین کشور دنیا را نصیبشان کرد اما تاثیری در مسیری که نظام کره شمالی پیش گرفته بود نداشت و تزلزلی در حکومت ایجاد نکرد.
کشورهای دیگری هم در تاریخ، شامل تحریم بوده اند از جمله لیبی، ونزوئلا، آفریقای جنوبی، طالبان افغانستان اما هیچ تحریمی به میزان تحریم های عراق و کره شمالی فلج کننده و جامع نبوده است و از قضا تحریمهای ناشی از مکانیزم ماشه ایران، دقیقا معادل همین دو مورد تاریخی است!
دو مورد تاریخی با دو نتیجه سرنوشت متفاوت.
ایران به کدامیک از این دو شبییه است؟
رژیم صدام حسین یک دیکتاتوری خشن اما فاقد یک ایدئولوژی فراگیر و قوی بود؛ وفاداری به شخص صدام و قبیله گرایی پایه های حکومت را تشکیل می داد و این رژیم برای مشروعیت به ارائه رفاه اقتصادی از طریق نفت بر سر سفره ها متکی بود که با تحریم ها از دست رفت و پایه های نظام را شکست
رژیم کره شمالی اما یک حکومت تمامیت خواه ایدئولوژیک بود که بر پایه ایدئولوژی قدرتمند خوداتکایی و دشمن تراشی، مردم را برای زندگی در انزوا و فقر به نام حفظ استقلال تربیت کرد، بنابراین تحریم ها نه تنها تهدیدی محسوب نشد بلکه بهانه ای کامل برای رژیم بود تا بر این گفتمان تاکید کند و تنها راه نجات را به اتکای داخلی نشان دهد. کره شمالی هرچند ناکارآمد اما با روابط بسیار محدود با متحدانی از جمله چین و روسیه و البته با فضایی که در داخل کشور مهیا کرد موفق به کنترل این وضعیت وخیم شد.
ایران در عین شباهتهایی در برخی موارد به هر دو کشور اما در جمع شبیه هیچیک از آنها نیست؛ ایران نیز سالهاست از یک ایدئولوژی خود اتکایی در رفتار و روابطش استفاده می کند، از نفت بعنوان تامین مایحتاج کشور بهره میبرد ،روابطش به دنیا محدود به چند کشور اما نیم بند بهرحال مهیاست ولی جامعه ایران جامعه ای متفاوت از این دو کشور است. جامعه شهری ایران یک جامعه پیچیده، جوان، مدرن، متصل به دنیای امروزی و ناراضی است که بزرگترین نقطه تمایز این کشور به دو مملکت دیگر است و این ویژگی عامل تفاوت نتیجه تحریم ها بر ایران و با دو کشور دیگر است
تحریم های مکانیزم ماشه، ایران را به سمت یک بحران چند بٌعدی سوق میدهد، تلاقی فروپاشی عمیق اقتصادی و اجتماعی که گریزی از آن نیست، تلاش حکمرانی برای کنترل اوضاع و نهایتا، انتظار جامعه مدرن از به سرانجام رسیدن به صلح و آرامش و توسعه و ترقی و آینده ای روشن سه برداری است که برهم کنش و برآیند آن سرنوشت ایران را رقم خواهد زد
تاب آوری اقتصاد ایران در برابر تحریمها در بدترین سناریو ۶ ماه و در بهترین سناریو ۱۸ ماه است، یعنی قبل از اتمام دوره ریاست جمهوری ترامپ!
از امروز ما سراشیبی تندی را آغاز خواهیم کرد که کنترل آن در موازنه بین دو مولفه دیگر است.....
حامد پاکطینت✍
https://www.tg-me.com/darvishane49
Telegram
قلم بیداری
باریکه ای بسوی مدنیت
ح-درویشی
ح-درویشی
❤12👍7👎3😢2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥کلیپ بسیار دیدنی و قابل تامل
♻️*مارلون براندو* در فیلم پدرخوانده دکلمهای دارد
که این بیانیه روابط اجتماعی و سیاسی در اکثر جوامع امروز را بیان میکند
و مثل یک کتاب درسی برای همه است...
👌حال سیاستمدار آنست که در مقابل کسی که اسلحه در دست دارد جا خالی دهد.
وقتی پول باشد حقیقت ساکت می شود و وقتی قدرت باشد پول عقب می نشیند.
مفاهیم حقوقی ، اخلاقی موقعی معنا پیدا می کنند که در وضعیت برابر باشیم.
اوکهاسلحه در دست دارد و من دستم خالی است در واقع او زندگی مرا رقم می زند.
#قلمـبیداری
https://www.tg-me.com/darvishane49
♻️*مارلون براندو* در فیلم پدرخوانده دکلمهای دارد
که این بیانیه روابط اجتماعی و سیاسی در اکثر جوامع امروز را بیان میکند
و مثل یک کتاب درسی برای همه است...
👌حال سیاستمدار آنست که در مقابل کسی که اسلحه در دست دارد جا خالی دهد.
وقتی پول باشد حقیقت ساکت می شود و وقتی قدرت باشد پول عقب می نشیند.
مفاهیم حقوقی ، اخلاقی موقعی معنا پیدا می کنند که در وضعیت برابر باشیم.
اوکهاسلحه در دست دارد و من دستم خالی است در واقع او زندگی مرا رقم می زند.
#قلمـبیداری
https://www.tg-me.com/darvishane49
👍18❤7👎1👌1
♻️... اصلا من نمیخواهم توسعه ایجاد کنم اول نون (و آب و برقِ) مردم را باید حل کنیم!!
بخشی از سخنان دکتر پزشکیان مردادماه ۱۴۰۴
پ.ن: مواضع پزشکیان ، واقع بینانه و منبعث از خرد جمعی است او خوب گوش می دهد خوب درک می کند و خوب هدر رفت ها را می شناسد از توهم و رویا بافی بدور است.
حاکمیت ناچار است کشتی به گل نشسته حکمرانی را به دستان او بسپارد.
نهیب آیت الله خامنه ای به مخالفان و حمایت از او ،چراغ سبزی برای اقدامات اوست.
پزشکیان اگر چه دیر و کند اما ناچار است همان اصلاحات ساختاری را که طی سالیان گذشته از ناحیه مصلحین و منتقدین هشدار داده شده بود را عملی نماید.
تعطیلی یا کاهش بودجه برخی سازمانها و نهادهای غیر بازده بازگرداندن نظامیان به پادگانها و کوچک کردن دولت می تواند نخستین گام های اساسی او باشد
#ح_درویشی ✍
https://www.tg-me.com/darvishane49
《آب نداریم، زیر پایمان هم آب نداریم، پشت سد هم آب نداریم. همهی این آدمهایی که حرف میزنند، مدیر بودند و ما را به اینجا رساندهاند ... تا دلت بخواد از این مؤسسات و نمیدانم از این بنیادها داریم که هیچ بروندادی ندارند و ما داریم پول به اینها میدهیم؛ خب چرا باید بدهم؟ بعد هم نمیتوانم معیشت مردم را از این طرف تأمین کنم؛ به یکی میدهم که اصلا نباید بدهم از این ور هم پول ندارم به اون یکی بدهم. هر روز توی دولت مینشینم با این برنامه بودجهایها دعوا میکنم آقا کالابرگ رو بده اقلاً یه عده مشکل پیدا نکنند؛ اصلا من نمیخواهم توسعه ایجاد کنم اول نون مردم رو ما باید حل کنیم!! آب را مشکل داریم برق را مشکل داریم گاز را مشکل داریم پول را مشکل داریم تورم را مشکل داریم، کجا را مشکل نداریم!؟ همهاش هم الآن دیگه انتخاب نیست اجبار است من نمیتوانم آب رو قطع نکنم. الآن در بعضی جاها قدرت انتخاب ندارم بالاجبار باید کاری بکنم ... مشکل اصلی تو مملکت: بیعدالتی است فقر است تورم است و اینکه جامعهی ما روز به روز داره عقب میمونیم ... نود درصد بچههای/محصلان نخبه که طلا گرفتند، ازشون سؤال کنید، دلشان میخواهد بروند خارج. .....صلحی رو که دشمن تو را به آن دعوت میکند، تو دفع نکن. کسی نگفته وقتی من حرف زدم میرم تسلیم میشوم کی گفته تو بترس از اینکه حرف بزنی. حرف نمیزنه!؛ خب میخوای چه کار کنی؟ میخوای بجنگی؟ خب اومد زد، الآن دوباره درست کنیم باز هم میاد میزنه! یکی بگوید میخواهیم چه کار بکنیم؟"
بخشی از سخنان دکتر پزشکیان مردادماه ۱۴۰۴
پ.ن: مواضع پزشکیان ، واقع بینانه و منبعث از خرد جمعی است او خوب گوش می دهد خوب درک می کند و خوب هدر رفت ها را می شناسد از توهم و رویا بافی بدور است.
حاکمیت ناچار است کشتی به گل نشسته حکمرانی را به دستان او بسپارد.
نهیب آیت الله خامنه ای به مخالفان و حمایت از او ،چراغ سبزی برای اقدامات اوست.
پزشکیان اگر چه دیر و کند اما ناچار است همان اصلاحات ساختاری را که طی سالیان گذشته از ناحیه مصلحین و منتقدین هشدار داده شده بود را عملی نماید.
تعطیلی یا کاهش بودجه برخی سازمانها و نهادهای غیر بازده بازگرداندن نظامیان به پادگانها و کوچک کردن دولت می تواند نخستین گام های اساسی او باشد
#ح_درویشی ✍
https://www.tg-me.com/darvishane49
Telegram
قلم بیداری
باریکه ای بسوی مدنیت
ح-درویشی
ح-درویشی
👍30❤6👎3🤬1
♻️سرو ایرانشهر
«و این چیزها اندرین نامه بیایند که سهمگین نماید و این نیکوست چون مغزِ آن بدانی. این همه درست آید به مغز به نزدیکِ دانایان و بخردان به معنی و آن که دشمن دانش بُوَد این را زشت گرداند» - مقدمه شاهنامه ابومنصوری
حدود هزار سال پیش، فردوسی دهقانزاده خراسان پس از آنکه زمینهای پدریاش را طی 30 سال، صرف خرید نسخههای خطی خدای نامک از سرزمینهای دور و نزدیک ایرانزمین کرده بود، در تنگدستی درگذشت. فردوسی گوهر به دینار نفروخت بلکه سرمایه مادیاش را به سرمایه تاریخی بدل کرد. در آستانه قرن جدید، تقدیر تاریخی یک بار دیگر و این بار در آذربایجان تکرار شد و زمینهای در بازار شهر تبریز یکایک تبدیل به دفتر و کتاب شد.
فردوسی در روزگاری عزم احیای تاریخ ایران را در قالب نظمِ جدید کرد که زادگاهش خراسان، محل تاخت و تاز بیگانگان بود و شیرازه کشور از هم گسیخته بود. چونانکه بهرام بیضایی در نمایشنامه دیباچه نوین شاهنامه تصویر کرده است:
«در خراسان شمشیر به سه زبان فرمان میدهد و به شش زبان خراج میگیرد. سهم سلطان، سهم خلیفه، سهم والی و سهم مذاهب. هژده طریقت در هم افتادهاند و دوازده امیر هریک تیغ میکشند که منم و این همه امیران به نام خلیفه در جنگاند با یکدیگر و همه از سوی وی منشور و لقب دارند و تابعان ویاند».
در چنین زمانهای در توس «مرگ به عربی سخن میگفت، و ظلم به ترکی و ترس به پارسی».
در پی زوال دولت ایرانشهر به دست خلفا، مردم خراسان نیز همچون سایر بلاد ایران در وطن خویش غریب افتاده بودند که شرح آن در تاریخ رفته است. از این رو دهقان توس نبشتن نامهای را آغازید که پیش از او کسان دیگری نیز دست بدان برده بودند اما کامیاب نشدند و کار ناتمام ماند. هنگامی که فردوسی از کار نوشتن شاهنامه آسود، دیگر باغ و زمینی هم برای این دهقان توس باقی نمانده بود. تمام ثروت فردوسی خرج خرید «بقیه السیف» خداینامهها و دفترهای پارسی شده بود که باید از دوردست و پس از سالها انتظار از راه میرسید.
اما شهرت جهانگیر شاهنامه فردوسی در ایران و جهان، تا اندازه زیادی مرهون «تبریز» بود. نسخههای شاهنامه بزرگ به همراه نگارگریها و خطاطیهای نفیس در تبریز و مکتب هنری آن طراحی شد. شاه اسماعیل صفوی پس از تاجگذاری در تبریز برای احیای شاهنامه همت کرد. نام همه پسرانش را از پهلوانان شاهنامه گرفت و دستور طراحی شاهنامهای را برای پسرش طهماسب داد که در زمان مرگ پدر، طفل خردسال بود و باید چون میراثی برای آیندهاش باقی میماند. شاه عباس، شاهنامه را به قهوهخانه برد و سنت ملی شاهنامهنویسی را بنا کرد. علیرضا عباسی به دستور شاه عباس کبیر یک بار شاهنامه را خوشنویسی کرد و اینچنین بود که این اثر سُترگ ماندگار شد. ...
سالار سیف الدینی
#قلمـبیداری
https://www.tg-me.com/darvishane49
«و این چیزها اندرین نامه بیایند که سهمگین نماید و این نیکوست چون مغزِ آن بدانی. این همه درست آید به مغز به نزدیکِ دانایان و بخردان به معنی و آن که دشمن دانش بُوَد این را زشت گرداند» - مقدمه شاهنامه ابومنصوری
حدود هزار سال پیش، فردوسی دهقانزاده خراسان پس از آنکه زمینهای پدریاش را طی 30 سال، صرف خرید نسخههای خطی خدای نامک از سرزمینهای دور و نزدیک ایرانزمین کرده بود، در تنگدستی درگذشت. فردوسی گوهر به دینار نفروخت بلکه سرمایه مادیاش را به سرمایه تاریخی بدل کرد. در آستانه قرن جدید، تقدیر تاریخی یک بار دیگر و این بار در آذربایجان تکرار شد و زمینهای در بازار شهر تبریز یکایک تبدیل به دفتر و کتاب شد.
فردوسی در روزگاری عزم احیای تاریخ ایران را در قالب نظمِ جدید کرد که زادگاهش خراسان، محل تاخت و تاز بیگانگان بود و شیرازه کشور از هم گسیخته بود. چونانکه بهرام بیضایی در نمایشنامه دیباچه نوین شاهنامه تصویر کرده است:
«در خراسان شمشیر به سه زبان فرمان میدهد و به شش زبان خراج میگیرد. سهم سلطان، سهم خلیفه، سهم والی و سهم مذاهب. هژده طریقت در هم افتادهاند و دوازده امیر هریک تیغ میکشند که منم و این همه امیران به نام خلیفه در جنگاند با یکدیگر و همه از سوی وی منشور و لقب دارند و تابعان ویاند».
در چنین زمانهای در توس «مرگ به عربی سخن میگفت، و ظلم به ترکی و ترس به پارسی».
در پی زوال دولت ایرانشهر به دست خلفا، مردم خراسان نیز همچون سایر بلاد ایران در وطن خویش غریب افتاده بودند که شرح آن در تاریخ رفته است. از این رو دهقان توس نبشتن نامهای را آغازید که پیش از او کسان دیگری نیز دست بدان برده بودند اما کامیاب نشدند و کار ناتمام ماند. هنگامی که فردوسی از کار نوشتن شاهنامه آسود، دیگر باغ و زمینی هم برای این دهقان توس باقی نمانده بود. تمام ثروت فردوسی خرج خرید «بقیه السیف» خداینامهها و دفترهای پارسی شده بود که باید از دوردست و پس از سالها انتظار از راه میرسید.
اما شهرت جهانگیر شاهنامه فردوسی در ایران و جهان، تا اندازه زیادی مرهون «تبریز» بود. نسخههای شاهنامه بزرگ به همراه نگارگریها و خطاطیهای نفیس در تبریز و مکتب هنری آن طراحی شد. شاه اسماعیل صفوی پس از تاجگذاری در تبریز برای احیای شاهنامه همت کرد. نام همه پسرانش را از پهلوانان شاهنامه گرفت و دستور طراحی شاهنامهای را برای پسرش طهماسب داد که در زمان مرگ پدر، طفل خردسال بود و باید چون میراثی برای آیندهاش باقی میماند. شاه عباس، شاهنامه را به قهوهخانه برد و سنت ملی شاهنامهنویسی را بنا کرد. علیرضا عباسی به دستور شاه عباس کبیر یک بار شاهنامه را خوشنویسی کرد و اینچنین بود که این اثر سُترگ ماندگار شد. ...
سالار سیف الدینی
#قلمـبیداری
https://www.tg-me.com/darvishane49
Telegram
قلم بیداری
باریکه ای بسوی مدنیت
ح-درویشی
ح-درویشی
❤31🔥2👏2👎1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♻️شاهنامه تهماسبی
شاید ارزشمندترین گنجینه پس از خود شاهنامه فردوسی ، شاهنامه شاه تهماسب صفوی است که پس از اهدا به شاه سلیم دوم در طول چهارصد سال دست به دست شده است و هر یک برگ آن در نقطه نقطه ای از جهان پراکنده گشته ؛
در طی حراج ها هر یک ورق آن به ۳ میلیون دلار نیز فروخته شده است.
صفویان این ایرانی تباران اصیل شاهنامه را از پستو ها بیرون کشیده و و در جامعه انعکاس دادند. شاهنامه خوانی و نقالی در جنگها و قهوه خانه ها رونقی بسیار یافت ...
پس از دست به دست شدن این گنجینه در آنسوی مرزها ، در نهایت به همت و تدبیر مرحوم حسن حبیبی معاون اول دولت سازندگی بخش اعظم این گنجینه با تدابیر خاص امنیتی به ایران بازگردانده شد.
شرح کامل این گنجینه را در ویدئو ببینیم.
#ح_درویشی✍
#قلمـبیداری
https://www.tg-me.com/darvishane49
شاید ارزشمندترین گنجینه پس از خود شاهنامه فردوسی ، شاهنامه شاه تهماسب صفوی است که پس از اهدا به شاه سلیم دوم در طول چهارصد سال دست به دست شده است و هر یک برگ آن در نقطه نقطه ای از جهان پراکنده گشته ؛
در طی حراج ها هر یک ورق آن به ۳ میلیون دلار نیز فروخته شده است.
صفویان این ایرانی تباران اصیل شاهنامه را از پستو ها بیرون کشیده و و در جامعه انعکاس دادند. شاهنامه خوانی و نقالی در جنگها و قهوه خانه ها رونقی بسیار یافت ...
پس از دست به دست شدن این گنجینه در آنسوی مرزها ، در نهایت به همت و تدبیر مرحوم حسن حبیبی معاون اول دولت سازندگی بخش اعظم این گنجینه با تدابیر خاص امنیتی به ایران بازگردانده شد.
شرح کامل این گنجینه را در ویدئو ببینیم.
#ح_درویشی✍
#قلمـبیداری
https://www.tg-me.com/darvishane49
❤20👎1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥پبش از انقلاب سیاسی نیاز به انقلاب مدنی و فرهنگی داریم.
این ویدئو شاید کمی طولانی باشد اما دکتر ماشاالله آجودانی مورخ ، نویسنده و ادیب به نکات اساسی در حوزه جامعه ایران و میل روحانیت به حکومت و راهکار برون رفت از وضعیت کنونی اشاره کرده اند.
انقلاب مشروطه در واقع یک انقلاب فرهنگی بود.
رضا خان با قلدری روحانیت را به انزوا برد اما بحساب نیاوردن مردم و سهیم نکردن نقش مردم در سیاست او را از ادامه راه باز داشت.
در دوره پهلوی اندیشمندان و روشنفکران بودن داشتن عقبه فکری تاریخی و ملی با روحانیت که تشنه قدرت بودند همدست شدن تا پهلوی را سرنگون کنند.
مردم و جامعه چرا تا کنون این حکومت را تحمل کرده اند ؟!
چون غیرت ملی و اندیشه ملی وجود ندارد.
با عوض شدن حکومت نیز حل نخواهد شد.
پیش از انقلاب سیاسی به انقلاب فرهنگی ومدنی نیازمندیم...
لطفاً خود این مصاحبه که در حد یک مقطع دانشگاهی ارزنده است را ببینید.🙏
#ح_درویشی ✍
https://www.tg-me.com/darvishane49
این ویدئو شاید کمی طولانی باشد اما دکتر ماشاالله آجودانی مورخ ، نویسنده و ادیب به نکات اساسی در حوزه جامعه ایران و میل روحانیت به حکومت و راهکار برون رفت از وضعیت کنونی اشاره کرده اند.
انقلاب مشروطه در واقع یک انقلاب فرهنگی بود.
رضا خان با قلدری روحانیت را به انزوا برد اما بحساب نیاوردن مردم و سهیم نکردن نقش مردم در سیاست او را از ادامه راه باز داشت.
در دوره پهلوی اندیشمندان و روشنفکران بودن داشتن عقبه فکری تاریخی و ملی با روحانیت که تشنه قدرت بودند همدست شدن تا پهلوی را سرنگون کنند.
مردم و جامعه چرا تا کنون این حکومت را تحمل کرده اند ؟!
چون غیرت ملی و اندیشه ملی وجود ندارد.
با عوض شدن حکومت نیز حل نخواهد شد.
پیش از انقلاب سیاسی به انقلاب فرهنگی ومدنی نیازمندیم...
لطفاً خود این مصاحبه که در حد یک مقطع دانشگاهی ارزنده است را ببینید.🙏
#ح_درویشی ✍
https://www.tg-me.com/darvishane49
👍18❤10🤔4👎3😢1
♻️کودکی به نام هیچ
............
در ایران پس از جنگ، کودکی به نام «هیچ» زائیده شد. ترسناک و شوم است امیدبخش و زیبا هم هست.
تاثیر جنگ با تجربه یک زلزله قابل مقایسه بود. زلزله قطع نظر از مرگ و ویرانی حس اعتماد به زمین، دیوار و سقف و سنگ را زائل میکند. دستکم برای چندین روز، اعتماد سابق به این همه از دست میرود. یک حس تعلیق عمیق درونی به جا میماند که با هیچ حسی قابل مقایسه نیست.
این حس تعلیق در جنگ ایران و عراق وجود نداشت. به دلایل چندی در جنگ دوازده روزه اتفاق افتاد.
حریم کشور، حکومت، ایدئولوژی، شعارها و مفاهیم تبلیغاتی حتی چهرههای تکراری مثل همان زمین و دیوار و سقف در عرصه سیاسیاند. مهم نیست از این همه رضایت داشتیم یا نه. مهم این است که آنها چارچوبی برای زندگی امروز و فردای ما ترسیم میکردند. جنگ این همه را دستکم برای دوازده روز معلق کرد. همین دوازده روز کافی بود تا هیچکس با همان قوت پیشین از خود و فردا و مسیر زندگی سخن نگوید. حس یک «هیچ» در فضا پیچید.
این «هیچ» شوم و هولناک است. چرا که هم زمان با بزرگ شدن این هیچ، کنترلهای سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و دینی سست میشوند. بحرانهای آب و برق و تورم و بیکاری به آن عمق میدهند. سایه جنگی دوباره نیز سنگین است. این همه دست در دست هم میدهند، تا اذهان و روانها و تخیلات عمومی، به سمت حس عمیق یک خلاء و تعلیق سقوط کنند. ما با یک شرایط مرزی مواجهیم. در مرز جایی که هابز از آن با عنوان وضع طبیعی یاد میکرد. پیچی در کار نیست تا گفته شود در یک پیچ تاریخی حساس به سر میبریم از آن عبور خواهیم کرد و راه گذشته را ادامه خواهیم داد. بر لبه پرتگاهی ایستادهایم. به جایی هم که ایستادهایم اعتمادی نیست.
اما میتوان از تولد نورسیدهای به نام «هیچ» استقبال کرد و از آن لحظهای زیبا و امیدبخش ساخت. جامعه ایرانی چندین دهه آبستن کودک «هیچ» بود. ما در حصار مفاهیم و شعارهای بیمعنا شده، بی نسبت با واقعیت جهان، گسیخته از ذهن و ضمیر نسلهای نو زندگی میکردیم. مفاهیمی که دیگر بر معنای مشخصی دلالت نمیکردند. نشانگان هویتهایی بودند که محتوایی در درون نداشتند. بیشتر استتار کننده مافیاهایی بودند که در همه جا خانه کردهاند. آنها با همه زرق و برق و سر و صدا، چیزی در درون ندارند. آنچه پس پرده پنهان بود، آشکار شده است. این آشکارگی میتواند سرآغاز فصلی تازه باشد. این هیچ نورسیده، سرآغاز همه چیز است. خود آبستن فصلها و گفتارها و چشماندازهای نو است.
با برداشتن دیوارها، گشودن فضای عمومی و فراخوان همگان میتوان سویه مبارک این کودک را غلبه داد.
نادر و اسکندر از آن سنخ که اخوان ثالث میگفت در راه نیست. از ایدئولوگها و سلبریتیها کاری ساخته نیست. در جستجوی ایده تازهای برای رها شدن نباشیم. معجزه با مردم روی میدهد. به جای تبلیغات برای تزریق بیهوده امید، باید آنها را در فهم و برون رفت از عمق فاجعه شریک کرد. ضمن همین مشارکت، ضمن مشاهده حضور یکدیگر و همراه با حس جمعی فاجعه، مردم به معنای سیاسی آن متولد میشوند. مردم ماده خام تبلیغات نیستند. شاهنامه و نمادهای ملی و احیای حس ملی کمکی به تولد سیاسی مردم نمیکنند. آنها تنها به شرط فاعلیت موثر در عرصه سیاست امکان ظهور پیدا میکنند.
همه چیز میتواند از یک تحول در ساختار رسانهای کشور آغاز شود. اجازه دهیم مردم آنچه را تجربه میکنند به زبان بیاورند و در ساحت رسمی رسانهای کشور نمودار شوند. مساله کشور را از درون صدای مردم پیدا کنیم. این اتفاق نخواهد افتاد مگر آنکه رسانههای رسمی به سمت مردم گشوده شوند. همان مردم تشخیص میدهند چگونه باید از معرکه گریخت. آنها خود میتوانند راه نشان دهند و متعهد به آن بمانند.
امید که مردم از درون زهدان آن هیچ نورسیده، زاده شوند. مساله این است که چه نقشی در مسیر این زایش بر عهده میگیریم. در جهت تسهیل مشارکت سالم مردم در عرصه سیاست عمل میکنیم یا تسهیل کننده برآمدن سویه شرارت بار این هیچ نورسیدهایم.
جواد کاشی
#قلمـبیداری
https://www.tg-me.com/darvishane49
............
در ایران پس از جنگ، کودکی به نام «هیچ» زائیده شد. ترسناک و شوم است امیدبخش و زیبا هم هست.
تاثیر جنگ با تجربه یک زلزله قابل مقایسه بود. زلزله قطع نظر از مرگ و ویرانی حس اعتماد به زمین، دیوار و سقف و سنگ را زائل میکند. دستکم برای چندین روز، اعتماد سابق به این همه از دست میرود. یک حس تعلیق عمیق درونی به جا میماند که با هیچ حسی قابل مقایسه نیست.
این حس تعلیق در جنگ ایران و عراق وجود نداشت. به دلایل چندی در جنگ دوازده روزه اتفاق افتاد.
حریم کشور، حکومت، ایدئولوژی، شعارها و مفاهیم تبلیغاتی حتی چهرههای تکراری مثل همان زمین و دیوار و سقف در عرصه سیاسیاند. مهم نیست از این همه رضایت داشتیم یا نه. مهم این است که آنها چارچوبی برای زندگی امروز و فردای ما ترسیم میکردند. جنگ این همه را دستکم برای دوازده روز معلق کرد. همین دوازده روز کافی بود تا هیچکس با همان قوت پیشین از خود و فردا و مسیر زندگی سخن نگوید. حس یک «هیچ» در فضا پیچید.
این «هیچ» شوم و هولناک است. چرا که هم زمان با بزرگ شدن این هیچ، کنترلهای سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و دینی سست میشوند. بحرانهای آب و برق و تورم و بیکاری به آن عمق میدهند. سایه جنگی دوباره نیز سنگین است. این همه دست در دست هم میدهند، تا اذهان و روانها و تخیلات عمومی، به سمت حس عمیق یک خلاء و تعلیق سقوط کنند. ما با یک شرایط مرزی مواجهیم. در مرز جایی که هابز از آن با عنوان وضع طبیعی یاد میکرد. پیچی در کار نیست تا گفته شود در یک پیچ تاریخی حساس به سر میبریم از آن عبور خواهیم کرد و راه گذشته را ادامه خواهیم داد. بر لبه پرتگاهی ایستادهایم. به جایی هم که ایستادهایم اعتمادی نیست.
اما میتوان از تولد نورسیدهای به نام «هیچ» استقبال کرد و از آن لحظهای زیبا و امیدبخش ساخت. جامعه ایرانی چندین دهه آبستن کودک «هیچ» بود. ما در حصار مفاهیم و شعارهای بیمعنا شده، بی نسبت با واقعیت جهان، گسیخته از ذهن و ضمیر نسلهای نو زندگی میکردیم. مفاهیمی که دیگر بر معنای مشخصی دلالت نمیکردند. نشانگان هویتهایی بودند که محتوایی در درون نداشتند. بیشتر استتار کننده مافیاهایی بودند که در همه جا خانه کردهاند. آنها با همه زرق و برق و سر و صدا، چیزی در درون ندارند. آنچه پس پرده پنهان بود، آشکار شده است. این آشکارگی میتواند سرآغاز فصلی تازه باشد. این هیچ نورسیده، سرآغاز همه چیز است. خود آبستن فصلها و گفتارها و چشماندازهای نو است.
با برداشتن دیوارها، گشودن فضای عمومی و فراخوان همگان میتوان سویه مبارک این کودک را غلبه داد.
نادر و اسکندر از آن سنخ که اخوان ثالث میگفت در راه نیست. از ایدئولوگها و سلبریتیها کاری ساخته نیست. در جستجوی ایده تازهای برای رها شدن نباشیم. معجزه با مردم روی میدهد. به جای تبلیغات برای تزریق بیهوده امید، باید آنها را در فهم و برون رفت از عمق فاجعه شریک کرد. ضمن همین مشارکت، ضمن مشاهده حضور یکدیگر و همراه با حس جمعی فاجعه، مردم به معنای سیاسی آن متولد میشوند. مردم ماده خام تبلیغات نیستند. شاهنامه و نمادهای ملی و احیای حس ملی کمکی به تولد سیاسی مردم نمیکنند. آنها تنها به شرط فاعلیت موثر در عرصه سیاست امکان ظهور پیدا میکنند.
همه چیز میتواند از یک تحول در ساختار رسانهای کشور آغاز شود. اجازه دهیم مردم آنچه را تجربه میکنند به زبان بیاورند و در ساحت رسمی رسانهای کشور نمودار شوند. مساله کشور را از درون صدای مردم پیدا کنیم. این اتفاق نخواهد افتاد مگر آنکه رسانههای رسمی به سمت مردم گشوده شوند. همان مردم تشخیص میدهند چگونه باید از معرکه گریخت. آنها خود میتوانند راه نشان دهند و متعهد به آن بمانند.
امید که مردم از درون زهدان آن هیچ نورسیده، زاده شوند. مساله این است که چه نقشی در مسیر این زایش بر عهده میگیریم. در جهت تسهیل مشارکت سالم مردم در عرصه سیاست عمل میکنیم یا تسهیل کننده برآمدن سویه شرارت بار این هیچ نورسیدهایم.
جواد کاشی
#قلمـبیداری
https://www.tg-me.com/darvishane49
Telegram
قلم بیداری
باریکه ای بسوی مدنیت
ح-درویشی
ح-درویشی
❤14👎2👍1
♻️وفاق ملی یا غیرت ملی !
آیا وفاق ملی خروجی ملی داشته است ؟!
تاکنون که یکسال از سکان داری پزشکیان می گذرد و طرح وفاق ملی سروصدای رسانه ای قابلی داشته است وفاق دندان گیری جز تقسیم مناصب، نصیب طرفین این وفاق یعنی حکومت و مردم نشده است.
در حقیقت بحرانهای انباشته بر هم چنان وسیع و عمیق است که برای حل و فصل آنها نمی توان به وفاق ملی دلخوش کرد. به ویژه که جنگ ۱۲ روزه عمق این موضوع را تشدید کرده است.
وفاق ملی برای ما که دل در گرو ایران داریم خوشایند است و راهگشا، اما برای آنان که ایران را در درجه دوم اهمیت می دانند مسخره می نماید. و برای آنان که وفاق را سدی در برابر منفعت های شخصی و گروهی می دانند دشمنی سخت بیمناک ؛
به نظر می رسد پیش از آنکه وفاق ملی طرح شود بایست غیرت ملی طرح و بازتاب داده میشد.
آنچه وفاق ملی را با چالش و حتی رانده شدن به گوشه رینگ مواجه می سازد. دقیقا نبود هدف و سهم خواهی طرفین این وفاق است.
ایران امروز سخت از نبود غیرت ملی در رنج و عذاب است.
امروز بخشی نگری ، منفعت طلبی و خرد اندیشی آفت غیرت و سپس وفاق ملی است.
کمتر مدیر کلی را دیده ایم که از سازمان و کارکنان تحت امر خود راضی نباشد. ( همه راضی اند اما خروجی ندارند )
معمولا با هر فرمانده و یا صاحب منصب و مدیریت یک نهاد گفتگو و مصاحبه داشته باشید ضمن اعلام رضایت مندی از مجموعه تحت امر خود ، از نبود امکانات و طلب از دولت شکوایه دارد. در واقع همیشه طلبکارند. بدون آنکه خروجی تعریف شده ای از شمای سازمانی آن آمده باشد.
یا بیشتر نمایندگان مجلس مردم حوزه نمایندگی خود را شهید پرور و واجد هرگونه بهره مندی از امکانات دانسته، بدون آنکه به سایر نقاط کم برخوردار کشور گوشه چشمی داشته باشند.
در غیرت ملی (همه برای کشور ، کشور برای همه )در واقع هدف, توسعه همه جانبه کشور است و همه ارکان حاکمیت و قاطبه مردم فارغ از قومیت و زبان و منطقه سکونت بایست به یک اصل بیندیشند و بدان سو حرکت کنند آن اصل توسعه همه جانبه ایران است.
مادامی که هدف برای حاکمیت علایق آسمانی باشد و عنصر تشکیل دهنده جامعه را مومن بداند و از این سوی مادامی که هدف برای قاطبه مردم توسعه و پیشرفت کشور بر اساس خردمندانگی باشد و عنصر تشکیل دهند جامعه را شهروند بدانند در واقع وفاقی بین این دو شکل نمی گیرد.
چنددستگی و چندپارگی در نگاه کلان، هم غیرت ملی را مضمحل می کند و هم وفاق را بی توفیق ؛
بنابراین پیش از وفاق ملی به غیرت ملی نیاز بود و هست .
اگر چه جنگ۱۲ روزه ظاهری تعدیل شده از حاکمیت برای رجوع به هویت ملی مشاهده گردید اما سازوکار جدی مشاهده نمی شود.
آیا ارکان حاکمیت و نهادهای تحت امر آن می خواهند در جهت غیرت ملی تلاش کنند؟!
آیا دولت ، مجلس و قوه قضاییه می توانند از بخشی نگری و امتیاز گیری سازمانی صرف نظر کنند؟!
آیا مردم می توانند منافع گروهی و اجتماعی را بر منافع فردی برتری دهند؟!
حلقه گمشده جامعه ایرانی برای جهش و عبور از بحرانهای ملی ، هویت یابی با غیرت ملی است.
#ح_درویشی ✍
https://www.tg-me.com/darvishane49
آیا وفاق ملی خروجی ملی داشته است ؟!
تاکنون که یکسال از سکان داری پزشکیان می گذرد و طرح وفاق ملی سروصدای رسانه ای قابلی داشته است وفاق دندان گیری جز تقسیم مناصب، نصیب طرفین این وفاق یعنی حکومت و مردم نشده است.
در حقیقت بحرانهای انباشته بر هم چنان وسیع و عمیق است که برای حل و فصل آنها نمی توان به وفاق ملی دلخوش کرد. به ویژه که جنگ ۱۲ روزه عمق این موضوع را تشدید کرده است.
وفاق ملی برای ما که دل در گرو ایران داریم خوشایند است و راهگشا، اما برای آنان که ایران را در درجه دوم اهمیت می دانند مسخره می نماید. و برای آنان که وفاق را سدی در برابر منفعت های شخصی و گروهی می دانند دشمنی سخت بیمناک ؛
به نظر می رسد پیش از آنکه وفاق ملی طرح شود بایست غیرت ملی طرح و بازتاب داده میشد.
آنچه وفاق ملی را با چالش و حتی رانده شدن به گوشه رینگ مواجه می سازد. دقیقا نبود هدف و سهم خواهی طرفین این وفاق است.
ایران امروز سخت از نبود غیرت ملی در رنج و عذاب است.
امروز بخشی نگری ، منفعت طلبی و خرد اندیشی آفت غیرت و سپس وفاق ملی است.
کمتر مدیر کلی را دیده ایم که از سازمان و کارکنان تحت امر خود راضی نباشد. ( همه راضی اند اما خروجی ندارند )
معمولا با هر فرمانده و یا صاحب منصب و مدیریت یک نهاد گفتگو و مصاحبه داشته باشید ضمن اعلام رضایت مندی از مجموعه تحت امر خود ، از نبود امکانات و طلب از دولت شکوایه دارد. در واقع همیشه طلبکارند. بدون آنکه خروجی تعریف شده ای از شمای سازمانی آن آمده باشد.
یا بیشتر نمایندگان مجلس مردم حوزه نمایندگی خود را شهید پرور و واجد هرگونه بهره مندی از امکانات دانسته، بدون آنکه به سایر نقاط کم برخوردار کشور گوشه چشمی داشته باشند.
در غیرت ملی (همه برای کشور ، کشور برای همه )در واقع هدف, توسعه همه جانبه کشور است و همه ارکان حاکمیت و قاطبه مردم فارغ از قومیت و زبان و منطقه سکونت بایست به یک اصل بیندیشند و بدان سو حرکت کنند آن اصل توسعه همه جانبه ایران است.
مادامی که هدف برای حاکمیت علایق آسمانی باشد و عنصر تشکیل دهنده جامعه را مومن بداند و از این سوی مادامی که هدف برای قاطبه مردم توسعه و پیشرفت کشور بر اساس خردمندانگی باشد و عنصر تشکیل دهند جامعه را شهروند بدانند در واقع وفاقی بین این دو شکل نمی گیرد.
چنددستگی و چندپارگی در نگاه کلان، هم غیرت ملی را مضمحل می کند و هم وفاق را بی توفیق ؛
بنابراین پیش از وفاق ملی به غیرت ملی نیاز بود و هست .
اگر چه جنگ۱۲ روزه ظاهری تعدیل شده از حاکمیت برای رجوع به هویت ملی مشاهده گردید اما سازوکار جدی مشاهده نمی شود.
آیا ارکان حاکمیت و نهادهای تحت امر آن می خواهند در جهت غیرت ملی تلاش کنند؟!
آیا دولت ، مجلس و قوه قضاییه می توانند از بخشی نگری و امتیاز گیری سازمانی صرف نظر کنند؟!
آیا مردم می توانند منافع گروهی و اجتماعی را بر منافع فردی برتری دهند؟!
حلقه گمشده جامعه ایرانی برای جهش و عبور از بحرانهای ملی ، هویت یابی با غیرت ملی است.
#ح_درویشی ✍
https://www.tg-me.com/darvishane49
Telegram
قلم بیداری
باریکه ای بسوی مدنیت
ح-درویشی
ح-درویشی
👍13❤2
♻️همه برای من ، من برای همه ؛
سالها برای کتابخوانی تلاشی ناچیز کردم. کتاب معرفی کردم. کتاب هدیه دادم سفرهای سایکلی برای ترویج کتابخوانی رفته ام با نوجوانان و جوانان در خیابان و کتابخانه دیدار داشته ام .
دو سه گروه مجازی کتابخوان تشکیل داده ام از نقطه نظرات هموندان بهره بردم ...
از سفارش های همیشگی ام این بود که :« هر کتابی ارزش یکبار خواندن دارد »
اما دست آخر به این نتیجه رسیدم که خیر ، هر کتابی ارزش وقت گذاشتن ندارد .
🔸کتابی که به آدمی خط بدهد .
کتابی که به بینش آدمی عمق ندهد.
کتابی که همه به دنبالش هستند .
کتابی که ایدیولوژی محور است .
کتابی که تهی از دوست داشتن ، عشق ورزی و محبت است .
کتابی که یک نسل را نابود می کند بایست بر حذر بود .
پیش از انقلاب آمار بی سواد های کشور بسیار بالا بود و آنها هم که سواد داشتند الحق و الانصاف کتاب خوان بودند .
کتاب خوانهایی که فقط می خواندند و درصدد تحکیم عقاید کسب شده و بسط آن در جامعه بودند .
کتابخوان هایی که فقط می خواندند ... برخی کتابها را پنهان از دید ماموران ، دست به دست می کردند .
این کتاب نبود که در بین مردم و جوانان می چرخید این یک عقیده بود یک عقیده سوار بر اسب شریف کتاب ؛
تا جایی که انقلاب اسلامی مارکسیستی رقم خورد .
بنابراین خواهش می کنم کتاب بخوانیم اما کتاب درست بخوانیم.
کتاب درست را از نویسنده ای آزاده بدون تمایلات حزبی و سیاسی بخوانیم .
کتابهای اجتماعی ، حقوقی ، تاریخی روانشناسی ، رمان ،ادبی و...بخوانیم و پیش از خوانش از اهلش مشورت بگیریم و طرف مشورت را پیران این عرصه قرار دهیم .
هوشیار باشیم در دام کتابهایی که ویژگی های خودبینی ، تعصب ، و ایدیولوژی خاصی را ترویج می کند گرفتار نیاییم.
این روزها کتابها و مقالات روانشناسی بسیار رایج شده است .
🔸ویژگی های بسیاری از این کتابها بر محور فردیت قرار دارد سفارش به خود دوست داشتن ، ترک افراد غیر همسو ، گزینش تنهایی ، چگونه ثروتمند شویم که در لابلای آنها نوع دوستی ، گذشت و مهربانی به باد فراموشی سپرده شده است به مراتب دیده می شود .
مراقبت کنیم در دام کتب فرد محور گرفتار نشویم که همان مصیبتهای پیشین به شکلی دیگر بروز می کند . ترویج فردیت به بار آمدن جامعه ای افسرده و در نتیجه فروپاشی گروه های اجتماعی است .
ویژگی بارز این کتاب ها تاکید بر خود و خودیت است « همه برای من و من برای هیچکس »
📚کتاب بخوانیم اما هر کتابی نه ؛
روزی نیم ساعت کتاب بخوانیم حتی به اندازه یک فصل ؛
یک فصل مفید بهتر از یک کتاب نیمه تمام است .
خواندن کتاب را از مشاهیر بنام آغاز کنیم. از گلستان ، بوستان ، پنج گنج ، شاهنامه تاریخ بیهقی سیاست نامه. قابوس نامه تذکره الاولیا ، مناجاتنامه و... و جنگ و صلح ، جنایات و مکافات بینوایان ، بهشت گمشده و... تا پس از فراغت از خواندن حتی بخشی کوتاه ، حال خوش آدمیت دست دهد . و حس نوع دوستی ، وطن دوستی ، دیگر دوستی و محبت و مهربانی از درونت شعله بکشد بدون آنکه در جرگه جریان فاشیستی ، نژادپرستانه و قوم برتر قرار بگیرید .
کتاب خوب را خوب و درست بخوانیم .
#ح_درویشی✍
https://www.tg-me.com/darvishane49
سالها برای کتابخوانی تلاشی ناچیز کردم. کتاب معرفی کردم. کتاب هدیه دادم سفرهای سایکلی برای ترویج کتابخوانی رفته ام با نوجوانان و جوانان در خیابان و کتابخانه دیدار داشته ام .
دو سه گروه مجازی کتابخوان تشکیل داده ام از نقطه نظرات هموندان بهره بردم ...
از سفارش های همیشگی ام این بود که :« هر کتابی ارزش یکبار خواندن دارد »
اما دست آخر به این نتیجه رسیدم که خیر ، هر کتابی ارزش وقت گذاشتن ندارد .
🔸کتابی که به آدمی خط بدهد .
کتابی که به بینش آدمی عمق ندهد.
کتابی که همه به دنبالش هستند .
کتابی که ایدیولوژی محور است .
کتابی که تهی از دوست داشتن ، عشق ورزی و محبت است .
کتابی که یک نسل را نابود می کند بایست بر حذر بود .
پیش از انقلاب آمار بی سواد های کشور بسیار بالا بود و آنها هم که سواد داشتند الحق و الانصاف کتاب خوان بودند .
کتاب خوانهایی که فقط می خواندند و درصدد تحکیم عقاید کسب شده و بسط آن در جامعه بودند .
کتابخوان هایی که فقط می خواندند ... برخی کتابها را پنهان از دید ماموران ، دست به دست می کردند .
این کتاب نبود که در بین مردم و جوانان می چرخید این یک عقیده بود یک عقیده سوار بر اسب شریف کتاب ؛
تا جایی که انقلاب اسلامی مارکسیستی رقم خورد .
بنابراین خواهش می کنم کتاب بخوانیم اما کتاب درست بخوانیم.
کتاب درست را از نویسنده ای آزاده بدون تمایلات حزبی و سیاسی بخوانیم .
کتابهای اجتماعی ، حقوقی ، تاریخی روانشناسی ، رمان ،ادبی و...بخوانیم و پیش از خوانش از اهلش مشورت بگیریم و طرف مشورت را پیران این عرصه قرار دهیم .
هوشیار باشیم در دام کتابهایی که ویژگی های خودبینی ، تعصب ، و ایدیولوژی خاصی را ترویج می کند گرفتار نیاییم.
این روزها کتابها و مقالات روانشناسی بسیار رایج شده است .
🔸ویژگی های بسیاری از این کتابها بر محور فردیت قرار دارد سفارش به خود دوست داشتن ، ترک افراد غیر همسو ، گزینش تنهایی ، چگونه ثروتمند شویم که در لابلای آنها نوع دوستی ، گذشت و مهربانی به باد فراموشی سپرده شده است به مراتب دیده می شود .
مراقبت کنیم در دام کتب فرد محور گرفتار نشویم که همان مصیبتهای پیشین به شکلی دیگر بروز می کند . ترویج فردیت به بار آمدن جامعه ای افسرده و در نتیجه فروپاشی گروه های اجتماعی است .
ویژگی بارز این کتاب ها تاکید بر خود و خودیت است « همه برای من و من برای هیچکس »
📚کتاب بخوانیم اما هر کتابی نه ؛
روزی نیم ساعت کتاب بخوانیم حتی به اندازه یک فصل ؛
یک فصل مفید بهتر از یک کتاب نیمه تمام است .
خواندن کتاب را از مشاهیر بنام آغاز کنیم. از گلستان ، بوستان ، پنج گنج ، شاهنامه تاریخ بیهقی سیاست نامه. قابوس نامه تذکره الاولیا ، مناجاتنامه و... و جنگ و صلح ، جنایات و مکافات بینوایان ، بهشت گمشده و... تا پس از فراغت از خواندن حتی بخشی کوتاه ، حال خوش آدمیت دست دهد . و حس نوع دوستی ، وطن دوستی ، دیگر دوستی و محبت و مهربانی از درونت شعله بکشد بدون آنکه در جرگه جریان فاشیستی ، نژادپرستانه و قوم برتر قرار بگیرید .
کتاب خوب را خوب و درست بخوانیم .
#ح_درویشی✍
https://www.tg-me.com/darvishane49
Telegram
قلم بیداری
باریکه ای بسوی مدنیت
ح-درویشی
ح-درویشی
❤24👍8👌3👎1👏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥رونمایی از قویترین پدافند جمهوری اسلامی
پ.ن : با اینگونه گزارش های احمقانه در راستای فرار به جلو و تبرئه کردن خود از میلیاردها دلار هزینه دفاعی و پیمان های به اصطلاح استراتژیک با روسیه ؛
این جماعت همچون گربه از هر طرف رهایشان کنی با پا روی زمین می آیند.
اکر بنا بود امام هشتم پدافند ایران باشد این همه خدم و حشم و لشکر و سپاه برای چه بود ؟!
با این نوع رفتارها وخبط آشکار، آدم یاد آش نذری درباریهای شاه سلطان حسین صفوی می افتد.
آیا چیزی مانده است که آنرا به سخره نگرفته باشید ؟!
#ح_درویشی ✍
#قلمـبیداری
https://www.tg-me.com/darvishane49
پ.ن : با اینگونه گزارش های احمقانه در راستای فرار به جلو و تبرئه کردن خود از میلیاردها دلار هزینه دفاعی و پیمان های به اصطلاح استراتژیک با روسیه ؛
این جماعت همچون گربه از هر طرف رهایشان کنی با پا روی زمین می آیند.
اکر بنا بود امام هشتم پدافند ایران باشد این همه خدم و حشم و لشکر و سپاه برای چه بود ؟!
با این نوع رفتارها وخبط آشکار، آدم یاد آش نذری درباریهای شاه سلطان حسین صفوی می افتد.
آیا چیزی مانده است که آنرا به سخره نگرفته باشید ؟!
#ح_درویشی ✍
#قلمـبیداری
https://www.tg-me.com/darvishane49
😢14🤣8👍6👎4🤬3❤1
♻️صداوسیما: مقبره امام هشتم قویترین پدافند دنیا است
اگر دنیا قمر مصنوعی دارد ما قمر بنی هاشم داریم!
هرچند از ورود به جدال های بیثمر و یا کمثمر و در واقع تلف کننده وقت و امکانات اندک که داریم، به جد خودداری می کنم؛ اما گاه مثل این که نمی شود که نمی شود!
چند لحظه قبل این چند سطر را در جایی خواندم:
«صداوسیمای جمهوری اسلامی در گزارشی مقبره امام هشتم شیعیان در مشهد را «قویترین پدافند دنیا» معرفی کرد.
در این گزارش، خبرنگار صداوسیما برخی زائران را با خود به مکانی مشرف به گنبد «حرم امام رضا» برد و گفت که این پدافند برای «اولینبار» رونمایی میشود و «قویترین پدافند دنیا» است». عنوانش نیز چنین است: «صداوسیما: حرم امام رضا قوی ترین پدافند دنیا».
با دیدن این خبر به یاد جمله ای افتادم که زمانی (شاید در دهه چهل) شیخ احمد کافی در مهدیه تهران در خطابه اش با انبوه مؤمنان گفته بود: ای دنیا! تو اگر قمر مصنوعی داری، ما قمر بنی هاشم داریم!!
اکنون نیز همین دعوی کذب و بی ربط و گمراه کننده و مشابه را وارثان همان کافی ها (گاه با بیانی حتی غلیظ تر و عوامانه تری) پس از حدود شصت سال در قرن بیست و یکم بارها و بارها به مناسبت های مختلف بیان و اعلام می کنند.
هرچند چنین افکار خرافی و گمراه کننده ای در همه جای دنیا حتی در جوامع به اصطلاح پیشرفته و مدعی علم و عقل نیز وجود دارد و گاه در تریبون های مختلف گفته و اعلام می شود و احتمالا هرگز هم نابود نخواهد شد اما تفاوت اصلی این است که در ایران این گونه خرافهاندیشی و خرافهپراکنی اولا بسیار شدیدتر از قبل و مکرر شده و ثانیا گاه توسط مسئولان درجه اول نظام سیاسی نیز تأیید می شود و ثالثا سوگمندانه در مواردی به عنوان نظر رایج سیاسی و به مثابه سیاست رسمی در رسانه های رسمی و عمومی ترویج و تبلیغ می شود!
شاید این سخن ملک الشعرای بهار، که در دوران پس از مشروطیت گفته بود، اکنون به مراتب صادق تر است که:
از بدبختی های مملکت آن است که روضه خوان های ما سیاستمدار شده اند و سیاستمداران ما روضه خوان!
در هرحال رسمیت یافتن و تداوم چنین خرافه هایی نظام سیاسی و متأسفانه جامعه و ملتی را به کام تلخ جهالت ها و خرافه ها پرتاب خواهد کرد و مردمی را در ورطه نگونبختی و عقبماندگی مضاعف از همه چیز ساقط کرده و ملتی را در برابر تجاوزهای مکرر وحوشی چون اسرائیل و آمریکا و مانند آن ها بیدفاع تر می کند.
خدا همه ما را از شر نادانی و بیخردی و فریب مذهبی و مدرن آن نجات دهد.
✍️حسن یوسفی اشکوری
#قلمـبیداری
https://www.tg-me.com/darvishane49
اگر دنیا قمر مصنوعی دارد ما قمر بنی هاشم داریم!
هرچند از ورود به جدال های بیثمر و یا کمثمر و در واقع تلف کننده وقت و امکانات اندک که داریم، به جد خودداری می کنم؛ اما گاه مثل این که نمی شود که نمی شود!
چند لحظه قبل این چند سطر را در جایی خواندم:
«صداوسیمای جمهوری اسلامی در گزارشی مقبره امام هشتم شیعیان در مشهد را «قویترین پدافند دنیا» معرفی کرد.
در این گزارش، خبرنگار صداوسیما برخی زائران را با خود به مکانی مشرف به گنبد «حرم امام رضا» برد و گفت که این پدافند برای «اولینبار» رونمایی میشود و «قویترین پدافند دنیا» است». عنوانش نیز چنین است: «صداوسیما: حرم امام رضا قوی ترین پدافند دنیا».
با دیدن این خبر به یاد جمله ای افتادم که زمانی (شاید در دهه چهل) شیخ احمد کافی در مهدیه تهران در خطابه اش با انبوه مؤمنان گفته بود: ای دنیا! تو اگر قمر مصنوعی داری، ما قمر بنی هاشم داریم!!
اکنون نیز همین دعوی کذب و بی ربط و گمراه کننده و مشابه را وارثان همان کافی ها (گاه با بیانی حتی غلیظ تر و عوامانه تری) پس از حدود شصت سال در قرن بیست و یکم بارها و بارها به مناسبت های مختلف بیان و اعلام می کنند.
هرچند چنین افکار خرافی و گمراه کننده ای در همه جای دنیا حتی در جوامع به اصطلاح پیشرفته و مدعی علم و عقل نیز وجود دارد و گاه در تریبون های مختلف گفته و اعلام می شود و احتمالا هرگز هم نابود نخواهد شد اما تفاوت اصلی این است که در ایران این گونه خرافهاندیشی و خرافهپراکنی اولا بسیار شدیدتر از قبل و مکرر شده و ثانیا گاه توسط مسئولان درجه اول نظام سیاسی نیز تأیید می شود و ثالثا سوگمندانه در مواردی به عنوان نظر رایج سیاسی و به مثابه سیاست رسمی در رسانه های رسمی و عمومی ترویج و تبلیغ می شود!
شاید این سخن ملک الشعرای بهار، که در دوران پس از مشروطیت گفته بود، اکنون به مراتب صادق تر است که:
از بدبختی های مملکت آن است که روضه خوان های ما سیاستمدار شده اند و سیاستمداران ما روضه خوان!
در هرحال رسمیت یافتن و تداوم چنین خرافه هایی نظام سیاسی و متأسفانه جامعه و ملتی را به کام تلخ جهالت ها و خرافه ها پرتاب خواهد کرد و مردمی را در ورطه نگونبختی و عقبماندگی مضاعف از همه چیز ساقط کرده و ملتی را در برابر تجاوزهای مکرر وحوشی چون اسرائیل و آمریکا و مانند آن ها بیدفاع تر می کند.
خدا همه ما را از شر نادانی و بیخردی و فریب مذهبی و مدرن آن نجات دهد.
✍️حسن یوسفی اشکوری
#قلمـبیداری
https://www.tg-me.com/darvishane49
Telegram
قلم بیداری
باریکه ای بسوی مدنیت
ح-درویشی
ح-درویشی
👍40❤8👎2
♻️به انسانهای توسعه یافته نیاز داریم
انسان توسعه یافته کیست؟
– ” انسان توسعه یافته” انسانی است که به حقوق و تکالیف مدنی خود آگاه است. به وظایف خودعمل می کند و حقوق خود را مطالبه می نماید.
– “انسان توسعه یافته” اعتماد بنفس منطقی دارد . به توانایی های انسانی اش باور دارد ، خودش را محیط بر مسائل زندگیاش می داند و می فهمد که انسان موجودی خلاق و مبتکر و توانمند است . می داند که در درون انسان ، نیرویی وجود دارد که اگر اراده کند می تواند همۀ مشکلات را با تعقل و تدبیر ،حل و فصل کند.
– “انسان توسعه یافته” مهربان و آرام است. خوب گوش می کند. خوب فکر می کند. با عجله سخن نمی گوید وقتی با او برخورد می کنی، امواج آرام بخش و مهربانی، سراسر وجودتان را پر می کند.
– “انسان توسعه یافته” از نیاز به نمایش، عبور کرده است، در سخن گفتن اظهار فضل نمی کند و از چاپلوسی دیگران مشمئز می شود.
– “انسان توسعه یافته” روحیۀ مشارکت پذیری، هم فکری و همکاری با دیگران دارد. به تفکر جمعی و مشورت اعتقاد دارد، تقسیم کار را می فهمد، اصول مقدماتی مدیریت را بلد است و کاملاً باور دارد که عقل کل نیست.
– “انسان توسعه یافته” جو پذیر نیست، در مقابل تبلیغات زیانبار و یا کذب، روحیه پایداری و نگاه کارشناسی دارد. در گرداب تبلیغات سوء قرار نمی گیرد و هر نگرشی را در قالب عقل و تجربه و مشورت به تجزیه و تحلیل می گیرد و بعد تصمیم میگیرد.
– “انسان توسعه یافته” روحیۀ همزیستی مسالمت آمیز با جامعه دارد ، با خودش سازگار و با محیط زندگی اش هماهنگ است،محیط زندگی اش را تغییر می دهد ، اما با شرایط نمی جنگد.
– “انسان توسعه یافته” به تندرستی جسمی و سلامتی روحی و روانی خود اهمیت می دهد. ورزش می کند ، تفریح می کند و به واقع زندگی می کند. نوع لباس پوشیدنش ،روش گفتاری اش ،منش کرداری اش وحتی نوع نگاه وچهره اش بگونه ای است که مورد پذیرش اجتماع است و در همه امورات متعادل است.
– “انسان توسعه یافته” اجازه می دهد دیگران حرف خود را تمام کنند. یاد گرفته است بیشتر سکوت کند تا حرف بزند ، بیشتر بشنود تا بگوید.
– “انسان توسعه یافته” کتاب می خواند ، “انسان توسعه یافته” کتاب می خواند ، “انسان توسعه یافته” کتاب می خواند.
– “انسان توسعه یافته ” برای کل جامعه و آینده آن تلاش میکند و نه صرفا برای باند ،گروه ، همفکران ویا اقوامخود.
– “انسان توسعه یافته” مرعوب مقامات اداری و حکومتی نیست. میداند که این مقامات تنها در سازمان مطبوع خود صاحب مقام هستند و در عرصه اجتماع همگی خدمتگزار شهروندان هستند.
– “انسان توسعه یافته” با حیوانات مهربان است و به محیط زیست خود اهمیت می دهد.
– “انسان توسعه یافته” بخش مهمی از زندگی خود را برای به جای گذاشتن میراثی ارزشمند برای جامعه، طراحی می کند، مسئولیت کاری را که در آن تخصص ندارد نمی پذیرد و مسئولیت کاری را به کسی که در آن کار تخصصی ندارد نمی سپارد و اگر خواست ثروتمند شود، نهادهای دولتی و حکومتی را ترک می کند.
– “انسان توسعه یافته” قانونمند است و به قانون احترام می گذارد. حتی در مواقعی که قانون را مطابق میل خود نمی داند نیز حاضر نیست قانون شکنی کند و قانون را زیر پا بگذارد……ولی برای تغییرآن روشنگری وتلاش میکند
#قلمـبیداری
https://www.tg-me.com/darvishane49
انسان توسعه یافته کیست؟
– ” انسان توسعه یافته” انسانی است که به حقوق و تکالیف مدنی خود آگاه است. به وظایف خودعمل می کند و حقوق خود را مطالبه می نماید.
– “انسان توسعه یافته” اعتماد بنفس منطقی دارد . به توانایی های انسانی اش باور دارد ، خودش را محیط بر مسائل زندگیاش می داند و می فهمد که انسان موجودی خلاق و مبتکر و توانمند است . می داند که در درون انسان ، نیرویی وجود دارد که اگر اراده کند می تواند همۀ مشکلات را با تعقل و تدبیر ،حل و فصل کند.
– “انسان توسعه یافته” مهربان و آرام است. خوب گوش می کند. خوب فکر می کند. با عجله سخن نمی گوید وقتی با او برخورد می کنی، امواج آرام بخش و مهربانی، سراسر وجودتان را پر می کند.
– “انسان توسعه یافته” از نیاز به نمایش، عبور کرده است، در سخن گفتن اظهار فضل نمی کند و از چاپلوسی دیگران مشمئز می شود.
– “انسان توسعه یافته” روحیۀ مشارکت پذیری، هم فکری و همکاری با دیگران دارد. به تفکر جمعی و مشورت اعتقاد دارد، تقسیم کار را می فهمد، اصول مقدماتی مدیریت را بلد است و کاملاً باور دارد که عقل کل نیست.
– “انسان توسعه یافته” جو پذیر نیست، در مقابل تبلیغات زیانبار و یا کذب، روحیه پایداری و نگاه کارشناسی دارد. در گرداب تبلیغات سوء قرار نمی گیرد و هر نگرشی را در قالب عقل و تجربه و مشورت به تجزیه و تحلیل می گیرد و بعد تصمیم میگیرد.
– “انسان توسعه یافته” روحیۀ همزیستی مسالمت آمیز با جامعه دارد ، با خودش سازگار و با محیط زندگی اش هماهنگ است،محیط زندگی اش را تغییر می دهد ، اما با شرایط نمی جنگد.
– “انسان توسعه یافته” به تندرستی جسمی و سلامتی روحی و روانی خود اهمیت می دهد. ورزش می کند ، تفریح می کند و به واقع زندگی می کند. نوع لباس پوشیدنش ،روش گفتاری اش ،منش کرداری اش وحتی نوع نگاه وچهره اش بگونه ای است که مورد پذیرش اجتماع است و در همه امورات متعادل است.
– “انسان توسعه یافته” اجازه می دهد دیگران حرف خود را تمام کنند. یاد گرفته است بیشتر سکوت کند تا حرف بزند ، بیشتر بشنود تا بگوید.
– “انسان توسعه یافته” کتاب می خواند ، “انسان توسعه یافته” کتاب می خواند ، “انسان توسعه یافته” کتاب می خواند.
– “انسان توسعه یافته” مرعوب مقامات اداری و حکومتی نیست. میداند که این مقامات تنها در سازمان مطبوع خود صاحب مقام هستند و در عرصه اجتماع همگی خدمتگزار شهروندان هستند.
– “انسان توسعه یافته” با حیوانات مهربان است و به محیط زیست خود اهمیت می دهد.
– “انسان توسعه یافته” بخش مهمی از زندگی خود را برای به جای گذاشتن میراثی ارزشمند برای جامعه، طراحی می کند، مسئولیت کاری را که در آن تخصص ندارد نمی پذیرد و مسئولیت کاری را به کسی که در آن کار تخصصی ندارد نمی سپارد و اگر خواست ثروتمند شود، نهادهای دولتی و حکومتی را ترک می کند.
– “انسان توسعه یافته” قانونمند است و به قانون احترام می گذارد. حتی در مواقعی که قانون را مطابق میل خود نمی داند نیز حاضر نیست قانون شکنی کند و قانون را زیر پا بگذارد……ولی برای تغییرآن روشنگری وتلاش میکند
#قلمـبیداری
https://www.tg-me.com/darvishane49
Telegram
قلم بیداری
باریکه ای بسوی مدنیت
ح-درویشی
ح-درویشی
👌25❤15👎1🥰1
♻️موانع شادکامی ایرانیان در دوران معاصر!
زمانی که مقدمه کتاب ارزشمند درک باک با عنوان سیاست شادکامی را می خوانید با یک عبارت شگفت انگیز منسوب به #پادشاه کشور کوچک بوتان واقع در عمق کوه های هیمالیا مواجه می شوید. در سال ۱۹۷۲ پادشاه جدید بوتان خطاب به مردم کشورش اعلام کرد؛ از این پس معیار اصلی ملت او برای اندازه گیری پیشرفت، #شادکامی_ناخالص_ملی خواهد بود و نه تولید ناخالص ملی!
درک باک مولفه های اصلی سیاست شادکامی در بوتان را به شرح زیر فهرست می کند؛
حکمرانی خوب و استقرار دموکراسی/ توسعه اجتماعی-اقتصادی عادلانه و با ثبات/ صیانت از محیط زیست/ صیانت از فرهنگ
اما #جامعه_ایران در دوران معاصر مسیر پر فراز و فرودی را برای دستیابی به شادکامی پیموده ولی همچنان در عمل تلخکام باقی مانده است. تاریخ ستبری که بیش از چراغ بودن به مثابه ترمزی بر سر راه توسعهیافتگی عمل کرده و دوگانههای تئوریکی که نتوانستهاند به فصل مشترکی از همکاری دولت - ملت تبدیل شوند.
در این میان اگر چه حکومتها در بسیاری از موارد کوشیده اند تا با اتکا به قدرت فائقه این جدالها را به نفع یکطرف خاتمه دهند ولی واقعیت ایناست که تداوم بحرانها و ناکارآمدیها از شکستی فاحش در پایانبخشیدن به این نزاعهای تاریخی حکایت دارد. به این دوگانهها نظری میافکنیم:
✅ جدال شرع و عرف: این نزاع همچنان از دوران مشروطه تا کنون به قوت خود باقیاست هر چند که در دوره پهلویها غلبه با عرف و پس از انقلاب چیرگی با شرع بوده است. تداوم روندی فرسایشی بدون دستیابی به تلفیق کارآمدی میان شرع و عرف، که شهروندان را دچار نوعی اسکیزوفرنی شخصیتی و جامعه را دچار نوعی صف آرایی کاذب بر سر چگونه زیستن ساخته است. اگر شادکامی را نوعی رضایتمندی از نحوه زیستجمعی در سایه تلفیقی کارآمد از سنت و مدرنیته بدانیم روشن است که تاکنون از دستیابی به آن ناتوان بودهایم.
✅ جدال امت و ملت: از حدود چهار دهه پیش ما وارد چالشی میان وابستگی به امت اسلام یا ملت ایران شده ایم. دل سپردن به هر کدام هم البته پیامدهایی داشته است. اینکه باید توجه تصمیم سازان صرفا معطوف به تحولات دنیای اسلام باشد یا باید بیشتر مسائل توسعه کشور مورد عنایت قرار گیرد از جمله مهم ترین مباحث ایران پس از انقلاب بوده اند. واقعیت ایناست که در همه این سالها هم تلاشی از سوی حکومت برای توجیه افکار عمومی جهت کاهش ابعاد این نزاع صورت نگرفته است. اکنون شاید اندکی روشن شده باشد که به دلیل کمبود منابع به ناچار باید به سوی نوعی اولویت بندی در این زمینه حرکت کنیم.
✅ جدال اسلام و غرب: پس از آنکه انقلاب اسلامی، ایران و غرب را به عنوان دو دیگری متضاد و دشمن ترسیم کرد در عمل امکان برقراری دیالوگ میان این دو تمدن از میان رفت. از آن پس بود که این دیگریها خود را صرفا با عینک تیره آموزههای ایدئولوژیک نگریستند. دستاوردهای غربی از جمله دموکراسی، احزاب، رسانهها، تشکلهای مدنی و سبک زندگی با بدبینی مواجه شده و زیست فردی و جمعی شهروندان به شدت از سوی حکومت مورد نظارت قرار گرفت. مداخلهای که موجبات جدی کاهش رضایتمندی در میان ایرانیان را فراهم آورده است.
✅ جدال انتصاب و انتخاب: این نزاع همان ادامه تقابل میان ولایت و وکالت است که میراث دوران مشروطیت محسوب میشود. چالشی بر سر نقشآفرینی مردم در اموری همچون قانونگذاری، شرکت در انتخابات، و تعیین نوع نظام سیاسی، در مواجهه با دیدگاهی که قانون را فرابشری، انتخابات را کنترل شده، و حکومت را الهی میداند. واقعیت این است که هم اکنون و با گذشت بیش از چهاردهه از انقلاب، احساس بیقدرتی شهروندان از ایجاد تغییرات معنادار به دلیل تودرتویی نهادی، کاهش قدرت نهادهای انتخابی، و عقب ماندن نظام سیاسی از تحولات پرشتاب اجتماعی به کانون نارضایتیهای جمعی تبدیل شده است.
مهران صولتی✍
https://www.tg-me.com/darvishane49
زمانی که مقدمه کتاب ارزشمند درک باک با عنوان سیاست شادکامی را می خوانید با یک عبارت شگفت انگیز منسوب به #پادشاه کشور کوچک بوتان واقع در عمق کوه های هیمالیا مواجه می شوید. در سال ۱۹۷۲ پادشاه جدید بوتان خطاب به مردم کشورش اعلام کرد؛ از این پس معیار اصلی ملت او برای اندازه گیری پیشرفت، #شادکامی_ناخالص_ملی خواهد بود و نه تولید ناخالص ملی!
درک باک مولفه های اصلی سیاست شادکامی در بوتان را به شرح زیر فهرست می کند؛
حکمرانی خوب و استقرار دموکراسی/ توسعه اجتماعی-اقتصادی عادلانه و با ثبات/ صیانت از محیط زیست/ صیانت از فرهنگ
اما #جامعه_ایران در دوران معاصر مسیر پر فراز و فرودی را برای دستیابی به شادکامی پیموده ولی همچنان در عمل تلخکام باقی مانده است. تاریخ ستبری که بیش از چراغ بودن به مثابه ترمزی بر سر راه توسعهیافتگی عمل کرده و دوگانههای تئوریکی که نتوانستهاند به فصل مشترکی از همکاری دولت - ملت تبدیل شوند.
در این میان اگر چه حکومتها در بسیاری از موارد کوشیده اند تا با اتکا به قدرت فائقه این جدالها را به نفع یکطرف خاتمه دهند ولی واقعیت ایناست که تداوم بحرانها و ناکارآمدیها از شکستی فاحش در پایانبخشیدن به این نزاعهای تاریخی حکایت دارد. به این دوگانهها نظری میافکنیم:
✅ جدال شرع و عرف: این نزاع همچنان از دوران مشروطه تا کنون به قوت خود باقیاست هر چند که در دوره پهلویها غلبه با عرف و پس از انقلاب چیرگی با شرع بوده است. تداوم روندی فرسایشی بدون دستیابی به تلفیق کارآمدی میان شرع و عرف، که شهروندان را دچار نوعی اسکیزوفرنی شخصیتی و جامعه را دچار نوعی صف آرایی کاذب بر سر چگونه زیستن ساخته است. اگر شادکامی را نوعی رضایتمندی از نحوه زیستجمعی در سایه تلفیقی کارآمد از سنت و مدرنیته بدانیم روشن است که تاکنون از دستیابی به آن ناتوان بودهایم.
✅ جدال امت و ملت: از حدود چهار دهه پیش ما وارد چالشی میان وابستگی به امت اسلام یا ملت ایران شده ایم. دل سپردن به هر کدام هم البته پیامدهایی داشته است. اینکه باید توجه تصمیم سازان صرفا معطوف به تحولات دنیای اسلام باشد یا باید بیشتر مسائل توسعه کشور مورد عنایت قرار گیرد از جمله مهم ترین مباحث ایران پس از انقلاب بوده اند. واقعیت ایناست که در همه این سالها هم تلاشی از سوی حکومت برای توجیه افکار عمومی جهت کاهش ابعاد این نزاع صورت نگرفته است. اکنون شاید اندکی روشن شده باشد که به دلیل کمبود منابع به ناچار باید به سوی نوعی اولویت بندی در این زمینه حرکت کنیم.
✅ جدال اسلام و غرب: پس از آنکه انقلاب اسلامی، ایران و غرب را به عنوان دو دیگری متضاد و دشمن ترسیم کرد در عمل امکان برقراری دیالوگ میان این دو تمدن از میان رفت. از آن پس بود که این دیگریها خود را صرفا با عینک تیره آموزههای ایدئولوژیک نگریستند. دستاوردهای غربی از جمله دموکراسی، احزاب، رسانهها، تشکلهای مدنی و سبک زندگی با بدبینی مواجه شده و زیست فردی و جمعی شهروندان به شدت از سوی حکومت مورد نظارت قرار گرفت. مداخلهای که موجبات جدی کاهش رضایتمندی در میان ایرانیان را فراهم آورده است.
✅ جدال انتصاب و انتخاب: این نزاع همان ادامه تقابل میان ولایت و وکالت است که میراث دوران مشروطیت محسوب میشود. چالشی بر سر نقشآفرینی مردم در اموری همچون قانونگذاری، شرکت در انتخابات، و تعیین نوع نظام سیاسی، در مواجهه با دیدگاهی که قانون را فرابشری، انتخابات را کنترل شده، و حکومت را الهی میداند. واقعیت این است که هم اکنون و با گذشت بیش از چهاردهه از انقلاب، احساس بیقدرتی شهروندان از ایجاد تغییرات معنادار به دلیل تودرتویی نهادی، کاهش قدرت نهادهای انتخابی، و عقب ماندن نظام سیاسی از تحولات پرشتاب اجتماعی به کانون نارضایتیهای جمعی تبدیل شده است.
مهران صولتی✍
https://www.tg-me.com/darvishane49
Telegram
قلم بیداری
باریکه ای بسوی مدنیت
ح-درویشی
ح-درویشی
❤17👍3👎1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#شادیـخردمندانه #رفتارـخردمندانه #کودکانگی
برای یافتن خود توسعه یافتگی ؛
کودکان پیش از نیاز به موفقیت، ویا دست یافتن به شرایط پر زرق و برق بزرگسالی، به شکل گیری ویژگی های همچون اجتماعی بودن، قدرت تعامل ،مهربانی ، گذشت ، صبوری و میل به زندگی در وجودشان نیاز دارند تا شخصیتی موثر در خود و پیرامون خود داشته باشند.
کودکان فقط به اسباب بازی، کلاس های مختلف و لباس های متنوع نیاز ندارند آنها به لمس سنگ و برگ درختان تا بازی در رودخانه و دویدن بر روی چمن نیاز دارند در واقع آنها به مهارت در دوست داشتن طبیعت، مهربانی با جانوران و درختان و هم چنین همزیستی مسالمت آمیز نیاز دارند.
آویزه گوشمان بکنیم فرزندانی که از زیر بار مسئولیت فرار می کنند آنانی هستند که لای پرقو بار آمده اند تحمل کوچکترین کنش نامطلوبی را ندارند. همواره آوار خانواده و جامعه هستند.
بگذاریم کودکان، کودکی کنند اصرار نکنیم بزرگ حرف بزنند و بزرگ رفتار کنند. فرصت برای بزرگی کردن را دارند.
امر و نهی شان نکنیم.
اما اجازه هم ندهیم افسار زندگی شما را در دست بگیرند.
جامعه توسعه یافته به افراد توسعه یافته نیاز دارد.
#ح_درویشی ✍
https://www.tg-me.com/darvishane49
برای یافتن خود توسعه یافتگی ؛
کودکان پیش از نیاز به موفقیت، ویا دست یافتن به شرایط پر زرق و برق بزرگسالی، به شکل گیری ویژگی های همچون اجتماعی بودن، قدرت تعامل ،مهربانی ، گذشت ، صبوری و میل به زندگی در وجودشان نیاز دارند تا شخصیتی موثر در خود و پیرامون خود داشته باشند.
کودکان فقط به اسباب بازی، کلاس های مختلف و لباس های متنوع نیاز ندارند آنها به لمس سنگ و برگ درختان تا بازی در رودخانه و دویدن بر روی چمن نیاز دارند در واقع آنها به مهارت در دوست داشتن طبیعت، مهربانی با جانوران و درختان و هم چنین همزیستی مسالمت آمیز نیاز دارند.
آویزه گوشمان بکنیم فرزندانی که از زیر بار مسئولیت فرار می کنند آنانی هستند که لای پرقو بار آمده اند تحمل کوچکترین کنش نامطلوبی را ندارند. همواره آوار خانواده و جامعه هستند.
بگذاریم کودکان، کودکی کنند اصرار نکنیم بزرگ حرف بزنند و بزرگ رفتار کنند. فرصت برای بزرگی کردن را دارند.
امر و نهی شان نکنیم.
اما اجازه هم ندهیم افسار زندگی شما را در دست بگیرند.
جامعه توسعه یافته به افراد توسعه یافته نیاز دارد.
#ح_درویشی ✍
https://www.tg-me.com/darvishane49
❤13👍6👏2👎1
♻️چند نکته در نقد ادعاهای مخالفان همایون شجریان!
بعد از اعلام کنسرت خیابانی رایگان همایون شجریان، با اینکه در ابتدا در فضای مجازی با استقبال همراه شد، ولی به یکباره و به شکل مشکوکی مخالفت و انتقاد از او بالا گرفت که اصلیترین ایراد منتقدان این بود که در این شرایط، او دنبال عادی جلوه دادن وضعیت کشور است!
در پاسخ به این ادعا و انتقادات وارده، بایستی چند نکته را اشاره کرد:
۱. برخی در فضای مجازی طوری به همایون شجریان از بابت عادی سازی شرایط ایراد میگیرند، که انگار خودشان الان در اعتراض به شرایط کشور، در اعتصاب غذا بوده و سیاهپوش، ماتم گرفتهاند! در حالی که بیشتر اینها، از کار دولتی گرفته تا خصوصی مشغول فعالیت بوده و از تفریح و شادی خود کم نمیگذارند! منتها دوست دارند دیگری هزینه داده و انتحار کند و اینها در حد فضای مجازی او را تشویق کنند!
۲. در حالی که مخالفان حکومت، همواره و به درستی منتقد برچسب و اتهام زنی حکومت به مخالفان و زندانیان سیاسی هستند، اما این وسط برخی از خود این مخالفان، در انگ و اتهامزنی دست تندروها را از پشت بستهاند! نمونه آن، انگ حکومتی بودن هست که فورا به مخالفان عقیده خود میزنند که مورد اخیر، برچسب زنی به همایون شجریان از پی اعلام این برنامه بود.
۳. یکی از کنشهای مخرب ایرانیان، چه موافق و چه مخالف حکومت، دوقطبی سازی و افتادن در این دوقطبیهاست که باعث میشود همه چیز را سیاه و سفید دیده و نتیجهگیری کنند. به گونهای که به صرف یک اشتباه یا خطا، کل کارنامه و اقدامات مثبت فرد را ندیده گرفته و با برخوردهای اینچنینی، تمام توان و قابلیتهای مثبت طرف مقابل را خنثی و نابود میکنند.
که در مورد اخیر، با این اقدام هدیه بزرگی را به جانب تندروها پیشکش کرده که بعد از این هر نوع حضور مردمی و استقبال از این هنرمندان و امثال همایون شجریان را تندروها به نام خود زده، از آن بهرهبرداری کرده و به نام خود مانور خواهند داد.
۴. این حملات به همایون در حالی صورت میگیرد که همین حالا و در سطح کشور و خارج از کشور، کنسرت بسیاری از هنرمندان با بلیت های میلیونی به راه است. حال چرا کنسرت همایون شجریان که رایگان و قابل دسترس برای اقشار فرودست است، آماج این حملات قرار گرفته، خود جای سوال دارد!
۵. بیشک همایون شجریان، به دلیل جایگاه و اعتبار گرفته از پدر و هنر و صدای ماندگار، در اوج شهرت و ثروت است که همه اینها به پشتوانه و حمایت مردمی حاصل شده است. پس با این پشتوانه و شهرت، آنکه به دیگری نیاز دارد، نیاز حکومت به امثال شجریان است و برخلاف این ادعاها، برعکس نیست. خاصه وقتی تجربه امثال علیرضا افتخاری پیش رویشان باشد!
۶. در پایان، به شخصه این حملات بیکباره و هماهنگ به کنسرت همایون شجریان را سازماندهی تندروهای داخلی میدانم که دیگرانی نیز وارد این بازی شدند. همانها که دوست دارند تمام تریبونهای رسمی و غیررسمی کشور، با محتوای مداحی و مولودی در اختیار آنها باشد. همانهایی که کنسرت و برگزاری آن را حرام و بارها از آجر و ایجاد اغتشاش تا اعمال لابی و فشار، موجبات لغو این برنامهها شدهاند و الان بیشک از این حضور گسترده خیابانی در هراس هستند. خاصه وقتی با آن همه تبلیغ و هزینه، در مراسمهای خاص، مردم اندکی را به خیابان کشیدهاند و الان با یک فراخوان، حضور چندین برابر آن جمعیت را احتمال میدهند!
✍ حبیب رمضانخانی
https://www.tg-me.com/darvishane49
بعد از اعلام کنسرت خیابانی رایگان همایون شجریان، با اینکه در ابتدا در فضای مجازی با استقبال همراه شد، ولی به یکباره و به شکل مشکوکی مخالفت و انتقاد از او بالا گرفت که اصلیترین ایراد منتقدان این بود که در این شرایط، او دنبال عادی جلوه دادن وضعیت کشور است!
در پاسخ به این ادعا و انتقادات وارده، بایستی چند نکته را اشاره کرد:
۱. برخی در فضای مجازی طوری به همایون شجریان از بابت عادی سازی شرایط ایراد میگیرند، که انگار خودشان الان در اعتراض به شرایط کشور، در اعتصاب غذا بوده و سیاهپوش، ماتم گرفتهاند! در حالی که بیشتر اینها، از کار دولتی گرفته تا خصوصی مشغول فعالیت بوده و از تفریح و شادی خود کم نمیگذارند! منتها دوست دارند دیگری هزینه داده و انتحار کند و اینها در حد فضای مجازی او را تشویق کنند!
۲. در حالی که مخالفان حکومت، همواره و به درستی منتقد برچسب و اتهام زنی حکومت به مخالفان و زندانیان سیاسی هستند، اما این وسط برخی از خود این مخالفان، در انگ و اتهامزنی دست تندروها را از پشت بستهاند! نمونه آن، انگ حکومتی بودن هست که فورا به مخالفان عقیده خود میزنند که مورد اخیر، برچسب زنی به همایون شجریان از پی اعلام این برنامه بود.
۳. یکی از کنشهای مخرب ایرانیان، چه موافق و چه مخالف حکومت، دوقطبی سازی و افتادن در این دوقطبیهاست که باعث میشود همه چیز را سیاه و سفید دیده و نتیجهگیری کنند. به گونهای که به صرف یک اشتباه یا خطا، کل کارنامه و اقدامات مثبت فرد را ندیده گرفته و با برخوردهای اینچنینی، تمام توان و قابلیتهای مثبت طرف مقابل را خنثی و نابود میکنند.
که در مورد اخیر، با این اقدام هدیه بزرگی را به جانب تندروها پیشکش کرده که بعد از این هر نوع حضور مردمی و استقبال از این هنرمندان و امثال همایون شجریان را تندروها به نام خود زده، از آن بهرهبرداری کرده و به نام خود مانور خواهند داد.
۴. این حملات به همایون در حالی صورت میگیرد که همین حالا و در سطح کشور و خارج از کشور، کنسرت بسیاری از هنرمندان با بلیت های میلیونی به راه است. حال چرا کنسرت همایون شجریان که رایگان و قابل دسترس برای اقشار فرودست است، آماج این حملات قرار گرفته، خود جای سوال دارد!
۵. بیشک همایون شجریان، به دلیل جایگاه و اعتبار گرفته از پدر و هنر و صدای ماندگار، در اوج شهرت و ثروت است که همه اینها به پشتوانه و حمایت مردمی حاصل شده است. پس با این پشتوانه و شهرت، آنکه به دیگری نیاز دارد، نیاز حکومت به امثال شجریان است و برخلاف این ادعاها، برعکس نیست. خاصه وقتی تجربه امثال علیرضا افتخاری پیش رویشان باشد!
۶. در پایان، به شخصه این حملات بیکباره و هماهنگ به کنسرت همایون شجریان را سازماندهی تندروهای داخلی میدانم که دیگرانی نیز وارد این بازی شدند. همانها که دوست دارند تمام تریبونهای رسمی و غیررسمی کشور، با محتوای مداحی و مولودی در اختیار آنها باشد. همانهایی که کنسرت و برگزاری آن را حرام و بارها از آجر و ایجاد اغتشاش تا اعمال لابی و فشار، موجبات لغو این برنامهها شدهاند و الان بیشک از این حضور گسترده خیابانی در هراس هستند. خاصه وقتی با آن همه تبلیغ و هزینه، در مراسمهای خاص، مردم اندکی را به خیابان کشیدهاند و الان با یک فراخوان، حضور چندین برابر آن جمعیت را احتمال میدهند!
✍ حبیب رمضانخانی
https://www.tg-me.com/darvishane49
Telegram
قلم بیداری
باریکه ای بسوی مدنیت
ح-درویشی
ح-درویشی
👍34❤8👎4
فقر آفت آگاهی است...
طرحی بسیار پرمعنا از پاول کوژینسکی کارتونیست بزرگ لهستانی که نشان میدهد انسان گرسنه در درجه نخست هدفی جز سیر شدن شکم ندارد و غم نان اجازه نمیدهد که انسان به تماشای جهان بنشیند، در زندگی عمیق شود، کتاب بخواند، یاد بگیرد و آگاهیاش را بالا برده و به جهان اطراف خود بیاندیشند.
هر کجا فقر تمجید و داشتن سرمایه و پول تقبیح شد، شکمها را هدف نگرفتهاند، تفکر و آگاهی و مغزها را نشانه گرفتهاند...
چیزی که با فقر یکجا جمع نمیشود، آگاهی است.
#قلمـبیداری
https://www.tg-me.com/darvishane49
طرحی بسیار پرمعنا از پاول کوژینسکی کارتونیست بزرگ لهستانی که نشان میدهد انسان گرسنه در درجه نخست هدفی جز سیر شدن شکم ندارد و غم نان اجازه نمیدهد که انسان به تماشای جهان بنشیند، در زندگی عمیق شود، کتاب بخواند، یاد بگیرد و آگاهیاش را بالا برده و به جهان اطراف خود بیاندیشند.
هر کجا فقر تمجید و داشتن سرمایه و پول تقبیح شد، شکمها را هدف نگرفتهاند، تفکر و آگاهی و مغزها را نشانه گرفتهاند...
چیزی که با فقر یکجا جمع نمیشود، آگاهی است.
#قلمـبیداری
https://www.tg-me.com/darvishane49
👍24👏6❤4👎1
♻️۱۲ شهریور زادروز ناصرخسرو قبادیانی
آفریننده: «درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را»
(زاده ۱۲ شهریور ۳۸۳ بلخ -- درگذشته سال ۴۶۷ بدخشان) فیلسوف، شاعر و جهانگرد
او در دوران کودکی با حوادث گوناگون روبرو بود، از جمله جنگهای طولانی سلطان محمود و خشکسالی بیسابقه در خراسان که به محصولات کشاورزان صدمات فراوان زد و نیز شیوع بیماری وبا در این خطه، که جان عده زیادی از مردم را گرفت.
وی از ابتدای جوانی به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت و در دربار پادشاهان و امیران از جمله سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی به عنوان مردی ادیب و فاضل به کار دبیری اشتغال ورزید. پس از شکست غزنویان از سلجوقیان در نبرد دندانقان، به مرو و به دربار سلیمان چغری بیک، برادر طغرل سلجوقی رفت و در آنجا نیز با عزت و اکرام بهحرفه دبیری ادامه داد و به دلیل اقامت طولانی در این شهر به ناصرخسرو مروزی شهرت یافت.
او بعدها، شغل دیوانی را رها کرد و راه سفر در پیش گرفت و مدت هفت سال سرزمینهای گوناگون از قبیل آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیرةالعرب، آذربایجان، ارمنستان، قیروان، تونس و سودان را سیاحت کرد و سه یا شش سال در پایتخت فاطمیان یعنی مصر اقامت کرد و در آنجا در دوران المستنصرباله بهمذهب اسماعیلی گروید.
وی از شاعران و نویسندگان برجسته ادبیات فارسی است و در فلسفه و حکمت دست داشته است که آثارش از گنجینههای ادب و فرهنگ ما محسوب میشود. او از بلندی همت، عزت نفس، صراحت گفتار، و خلوص در گفتارش سرشار بود.
علی دشتی در اینباره میگوید: وی مردی بود با مناعت طبع، اندیشهورز، خرسند، فروتن، بردبار در برابر رویدادها و سختیها، که در راه رسیدن به هدف پای میفشرد.
آثار:
دیوان اشعار فارسی.
دیوان اشعار عربی.
روشنایینامه
سعادتنامه
دلیلالمتحرین
دیوان اشعار
جامعالحکمتین: رسالهایاست به نثر دری "فارسی" در بیان عقاید اسماعیلیان.
خوانالاخوان: کتابیاست به نثر در اخلاق و حکمت و موعظه.
زادالمسافرین: کتابی است در بیان حکمت الهی به نثر روان.
گشایش و رهایش: رسالهای است به نثر روان فارسی، شامل سی پرسش و پاسخ آنها.
وجه دین: رسالهایاست به نثر در مسایل کلامی و باطن و عبادات و احکام شریعت.
بستانالعقول و دلیلالمتحرین که از آنها اثری در دست نیست.
سفرنامه: این کتاب مشتمل بر بخشی از مشاهدات سفر هفت سالهاش بوده و یکی از منابع مهم جغرافیای تاریخی به حساب میآید.
سعادتنامه: رسالهایاست منظوم شامل سیصد بیت.
روشنایینامه: این رساله نیز به نظم فارسی است.
#قلمـبیداری
https://www.tg-me.com/darvishane49
آفریننده: «درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را»
(زاده ۱۲ شهریور ۳۸۳ بلخ -- درگذشته سال ۴۶۷ بدخشان) فیلسوف، شاعر و جهانگرد
او در دوران کودکی با حوادث گوناگون روبرو بود، از جمله جنگهای طولانی سلطان محمود و خشکسالی بیسابقه در خراسان که به محصولات کشاورزان صدمات فراوان زد و نیز شیوع بیماری وبا در این خطه، که جان عده زیادی از مردم را گرفت.
وی از ابتدای جوانی به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت و در دربار پادشاهان و امیران از جمله سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی به عنوان مردی ادیب و فاضل به کار دبیری اشتغال ورزید. پس از شکست غزنویان از سلجوقیان در نبرد دندانقان، به مرو و به دربار سلیمان چغری بیک، برادر طغرل سلجوقی رفت و در آنجا نیز با عزت و اکرام بهحرفه دبیری ادامه داد و به دلیل اقامت طولانی در این شهر به ناصرخسرو مروزی شهرت یافت.
او بعدها، شغل دیوانی را رها کرد و راه سفر در پیش گرفت و مدت هفت سال سرزمینهای گوناگون از قبیل آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیرةالعرب، آذربایجان، ارمنستان، قیروان، تونس و سودان را سیاحت کرد و سه یا شش سال در پایتخت فاطمیان یعنی مصر اقامت کرد و در آنجا در دوران المستنصرباله بهمذهب اسماعیلی گروید.
وی از شاعران و نویسندگان برجسته ادبیات فارسی است و در فلسفه و حکمت دست داشته است که آثارش از گنجینههای ادب و فرهنگ ما محسوب میشود. او از بلندی همت، عزت نفس، صراحت گفتار، و خلوص در گفتارش سرشار بود.
علی دشتی در اینباره میگوید: وی مردی بود با مناعت طبع، اندیشهورز، خرسند، فروتن، بردبار در برابر رویدادها و سختیها، که در راه رسیدن به هدف پای میفشرد.
آثار:
دیوان اشعار فارسی.
دیوان اشعار عربی.
روشنایینامه
سعادتنامه
دلیلالمتحرین
دیوان اشعار
جامعالحکمتین: رسالهایاست به نثر دری "فارسی" در بیان عقاید اسماعیلیان.
خوانالاخوان: کتابیاست به نثر در اخلاق و حکمت و موعظه.
زادالمسافرین: کتابی است در بیان حکمت الهی به نثر روان.
گشایش و رهایش: رسالهای است به نثر روان فارسی، شامل سی پرسش و پاسخ آنها.
وجه دین: رسالهایاست به نثر در مسایل کلامی و باطن و عبادات و احکام شریعت.
بستانالعقول و دلیلالمتحرین که از آنها اثری در دست نیست.
سفرنامه: این کتاب مشتمل بر بخشی از مشاهدات سفر هفت سالهاش بوده و یکی از منابع مهم جغرافیای تاریخی به حساب میآید.
سعادتنامه: رسالهایاست منظوم شامل سیصد بیت.
روشنایینامه: این رساله نیز به نظم فارسی است.
#قلمـبیداری
https://www.tg-me.com/darvishane49
Telegram
قلم بیداری
باریکه ای بسوی مدنیت
ح-درویشی
ح-درویشی
❤16👌2👍1👎1
♻️مردم خسته از خویش و خسته از دگران
آوار شدن ۴۵ سال اخبار فرسودگی و بازتولید تحجر ، نه تنها نفسی برای کسی باقی نگذاشته بلکه نفس جامعه را هم بریده ؛
دیگر نه زندان رفتن اکبرنژاد ها اهمیتی دارد و نه در زندان ماندن تاج زاده ها ؛
دیگر نه تئوری اندیشمندان و تحلیل گران افاقه می کند و نه صدای بی قدرتان ؛
نه سوختن جنگل و مراتع دل مردم را به درد می آورد و نه به تاراج رفتن منابع آبی ؛
این روزها که قیمت کالاهای اساسی و مایحتاج مردم ساعتی بالا می رود عدهای را در تهیه اقلام ضروری به تقلا و حرص و طمع وا می دارد وبسیاری را نیز در حسرت تماشا ؛
هفته گذشته هفته همدان بود دو روز در این هفته به کنسرت دو تن از خوانده های مطرح کشور اختصاص یافته بود.
جمعیتی دور از انتظار در میدان مرکزی شهر برای شادی و سرور گردهم آمده بودند در دهه های اخیر این همه جمعیت یکجا ندیده بودم جز مراسم عاشورا ؛
مردم خسته از دانستن خسته از فهمیدن و خسته از فرار از دیروز به شادی های خیابانی و خانوادگی پناه می برند.
مردم ناامید از امروز پیوسته در اندیشه فرار از حال و روز خویش اند.
گاهی یک کشیده از خود می خورند و گاهی یک کشیده از حکومت ، تلو تلو خوران این سوی و آنسوی می روند. گیج گیجند. همچون بوکسری که مدام مشت می خورد و از این سوی رینگ به آنسوی رینگ پرت می شود.
امروز در شرایطی هستیم که هیچ چیز دل مردم را خوش نمی کند تنها امیدواری آنها فرار از وضعیت کنونی است.
می توان گفت امیدها ناامید و خود را به دست تقدیر سپرده اند.
ما می کوشیم که مردم امیدوار باشند ،کشورشان را دوست بدارند، خود را دوست بدارند، فرزندانشان را دوست بدارند.
ما می کوشیم...
اما واقع امر آنست که ایران مظلوم تر از همیشه در اولویت آخر قرار دارد.
رفتار و سکنات مردم پر واضح است که دوست دارند پرت شوند در عالم دیگر ،
مردم از خود خسته اند از حوادث و اتفاقاتی که انتظار داشتند اوضاع را تغییر دهد اما نداد، خسته اند.
مردم از اینکه دستشان توی جیب یکدیگر است خسته اند.
مردم از اینکه خود را در آینه ارکان حاکمیت بیشتر از بیش روشن و آشکار می بینند خسته و افسرده اند.
می ترسم غمباد گرفته باشند می ترسم بجای فوران کردن دست به خودکشی بزنند.
چهارتا کنسرت در میادین شهرها شاید ساعاتی ارتباط با دنیای پرتلاطم را قطع کند اما بختک ناامیدی و لبخندهای مصنوعی غم هیچ انگاشته شدن را نمی کاهد.
تهدیدات همه جانبه در سایه ندانم کاری حاکمیت در تلنبار کردن بحرانها و آوار شدن آنها عفونت را تشدید و جامعه را به کما برده است بی حسی موضعی که نه ، بی هوشی مفرط بوی اغما می دهد.
جامعه به شوک نیاز دارد
شوک حاصل از فعالیت درونی و یا شوک حاصل از اقدام بیرونی ؛
مردم به خودی خود نمی توانند خود را بازیابی کنند.
شوک حاصل از تصمیم حاکمیت شاید بتواند آنرا از مرگ حتمی نجات دهد.
مملکت ملا حسین قلی خانی را به طبیبی حاذق با دستیارانی مجرب در زمانی کوتاه نیاز است.
خود از اینکه بخواهم موج ناامیدی را به جامعه تزریق کنم گناهکار می دانم. اما چه می شود کرد، گاهی ما که سلولهایمان را با امید و طراوت و نشاط آبیاری کرده ایم ناچار به تلنگر هستیم و هشدار ؛
#ح_درویشی ✍ ۱۴۰۴/۰۶/۱۲
https://www.tg-me.com/darvishane49
آوار شدن ۴۵ سال اخبار فرسودگی و بازتولید تحجر ، نه تنها نفسی برای کسی باقی نگذاشته بلکه نفس جامعه را هم بریده ؛
دیگر نه زندان رفتن اکبرنژاد ها اهمیتی دارد و نه در زندان ماندن تاج زاده ها ؛
دیگر نه تئوری اندیشمندان و تحلیل گران افاقه می کند و نه صدای بی قدرتان ؛
نه سوختن جنگل و مراتع دل مردم را به درد می آورد و نه به تاراج رفتن منابع آبی ؛
این روزها که قیمت کالاهای اساسی و مایحتاج مردم ساعتی بالا می رود عدهای را در تهیه اقلام ضروری به تقلا و حرص و طمع وا می دارد وبسیاری را نیز در حسرت تماشا ؛
هفته گذشته هفته همدان بود دو روز در این هفته به کنسرت دو تن از خوانده های مطرح کشور اختصاص یافته بود.
جمعیتی دور از انتظار در میدان مرکزی شهر برای شادی و سرور گردهم آمده بودند در دهه های اخیر این همه جمعیت یکجا ندیده بودم جز مراسم عاشورا ؛
مردم خسته از دانستن خسته از فهمیدن و خسته از فرار از دیروز به شادی های خیابانی و خانوادگی پناه می برند.
مردم ناامید از امروز پیوسته در اندیشه فرار از حال و روز خویش اند.
گاهی یک کشیده از خود می خورند و گاهی یک کشیده از حکومت ، تلو تلو خوران این سوی و آنسوی می روند. گیج گیجند. همچون بوکسری که مدام مشت می خورد و از این سوی رینگ به آنسوی رینگ پرت می شود.
امروز در شرایطی هستیم که هیچ چیز دل مردم را خوش نمی کند تنها امیدواری آنها فرار از وضعیت کنونی است.
می توان گفت امیدها ناامید و خود را به دست تقدیر سپرده اند.
ما می کوشیم که مردم امیدوار باشند ،کشورشان را دوست بدارند، خود را دوست بدارند، فرزندانشان را دوست بدارند.
ما می کوشیم...
اما واقع امر آنست که ایران مظلوم تر از همیشه در اولویت آخر قرار دارد.
رفتار و سکنات مردم پر واضح است که دوست دارند پرت شوند در عالم دیگر ،
مردم از خود خسته اند از حوادث و اتفاقاتی که انتظار داشتند اوضاع را تغییر دهد اما نداد، خسته اند.
مردم از اینکه دستشان توی جیب یکدیگر است خسته اند.
مردم از اینکه خود را در آینه ارکان حاکمیت بیشتر از بیش روشن و آشکار می بینند خسته و افسرده اند.
می ترسم غمباد گرفته باشند می ترسم بجای فوران کردن دست به خودکشی بزنند.
چهارتا کنسرت در میادین شهرها شاید ساعاتی ارتباط با دنیای پرتلاطم را قطع کند اما بختک ناامیدی و لبخندهای مصنوعی غم هیچ انگاشته شدن را نمی کاهد.
تهدیدات همه جانبه در سایه ندانم کاری حاکمیت در تلنبار کردن بحرانها و آوار شدن آنها عفونت را تشدید و جامعه را به کما برده است بی حسی موضعی که نه ، بی هوشی مفرط بوی اغما می دهد.
جامعه به شوک نیاز دارد
شوک حاصل از فعالیت درونی و یا شوک حاصل از اقدام بیرونی ؛
مردم به خودی خود نمی توانند خود را بازیابی کنند.
شوک حاصل از تصمیم حاکمیت شاید بتواند آنرا از مرگ حتمی نجات دهد.
مملکت ملا حسین قلی خانی را به طبیبی حاذق با دستیارانی مجرب در زمانی کوتاه نیاز است.
خود از اینکه بخواهم موج ناامیدی را به جامعه تزریق کنم گناهکار می دانم. اما چه می شود کرد، گاهی ما که سلولهایمان را با امید و طراوت و نشاط آبیاری کرده ایم ناچار به تلنگر هستیم و هشدار ؛
#ح_درویشی ✍ ۱۴۰۴/۰۶/۱۲
https://www.tg-me.com/darvishane49
Telegram
قلم بیداری
باریکه ای بسوی مدنیت
ح-درویشی
ح-درویشی
😢30👍12❤11👎1👏1👌1
