گاهی سرنوشت مثل توفان شنی است که مدام تغییر سمت میدهد. تو سمت را تغییر میدهی، اما توفان دنبالت میکند. تو باز برمیگردی، اما توفان با تو میزان میشود. این بازی مدام تکرار میشود، مثل رقص شومی با مرگْ پیش از سپیده از دم. چرا؟ چون این توفان چیزی نیست که دورادور بدمد، چیزی که به تو مربوط نباشد. این توفان خود توست. چیزی است در درون تو. بنابراین تنها کاری که میتوانی بکنی تن در دادن به آن است، یکراست قدم گذاشتن درون توفان، بستن چشمان و گذاشتن چیزی در گوشها که شن تویش نرود و گام به گام قدم نهادن در آن. در آن نه ماهی هست، نه خورشیدی، نه سمتی و نه مفهوم زمان. فقط ریگهای سفید ظریف که مثل استخوان پودرشده در هوا میچرخند.
کافکا در کرانه/ هاروکی موراکامی/ ترجمۀ مهدی غبرایی/ انتشارات نیلوفر.
کافکا در کرانه/ هاروکی موراکامی/ ترجمۀ مهدی غبرایی/ انتشارات نیلوفر.
[...] مثل هزاران تیغ تیز تن را میبرّد. خون از تن جاری میشود، خون تو هم میریزد. خونِ سرخِ گرم. دستت به خون آلوده میشود، خون خودت و خون دیگران.
و توفان که فرو نشست، یادت نمیآید چی به سرت آمد و چطور زنده ماندهای. در حقیقت حتی مطمئن نخواهی شد که توفان واقعاً به سر رسیده. اما یک چیز مشخص است. از توفان که درآمدی، دیگر همان آدمی نخواهی بود که به توفان پا نهاده بودی. معنی این توفان همین است.
کافکا در کرانه/ هاروکی موراکامی/ ترجمۀ مهدی غبرایی/ انتشارات نیلوفر.
و توفان که فرو نشست، یادت نمیآید چی به سرت آمد و چطور زنده ماندهای. در حقیقت حتی مطمئن نخواهی شد که توفان واقعاً به سر رسیده. اما یک چیز مشخص است. از توفان که درآمدی، دیگر همان آدمی نخواهی بود که به توفان پا نهاده بودی. معنی این توفان همین است.
کافکا در کرانه/ هاروکی موراکامی/ ترجمۀ مهدی غبرایی/ انتشارات نیلوفر.
دنیا فضای عظیمی است، اما فضایی که در برت گیرد –و لازم نیست چندان بزرگ باشد– جایی پیدا نمیشود.
کافکا در کرانه/ هاروکی موراکامی/ ترجمۀ مهدی غبرایی/ انتشارات نیلوفر.
کافکا در کرانه/ هاروکی موراکامی/ ترجمۀ مهدی غبرایی/ انتشارات نیلوفر.
قلبت چون رود بزرگی است که پس از بارانی فراوان طغیان میکند. هجوم سیلاب همۀ تابلوهای راهنما را که زمانی برپا بودند با خود برده است. اما باز باران بر سطح رود شَپشَپ میکوبد. هر وقت خبر چنین سیلابی را در روزنامه بخوانی، با خودت میگویی: خودش است. این قلب من است.
کافکا در کرانه/ هاروکی موراکامی/ ترجمۀ مهدی غبرایی/ انتشارات نیلوفر.
کافکا در کرانه/ هاروکی موراکامی/ ترجمۀ مهدی غبرایی/ انتشارات نیلوفر.
یه روز رفته بودم بوفۀ دانشگاه ناهار بخورم. تنها بودم. پشت یه میز دونفره نشستم. یه دختره هم اومد روبهروم نشست. سر صحبت باز شد. گفت معماری میخونه و وقتی رشتۀ منو فهمید -نقل به مضمون- گفت خیلی با خط و زبانمون حال نمیکنه چون الفبا و خیلی از کلماتمون عربیه و نمیفهمه چرا نباید مثل ترکیهایا به لاتین بنویسیم بهجای اینکه این همه س و ه و فلان داشته باشیم؟ چه اصراریه که باید تلاش کنیم انقدر فارسی حرف بزنیم و چه مشکلی داره اگه بخوایم از کلمات انگلیسی استفاده کنیم؟
بهش گفتم به لطف حفظ همین خط و زبان بوده که الان میتونیم اشعار فردوسی و سعدی و حافظو بخونیم و بفهمیم. گفتم غر زدن برای اینکه چرا این همه نویسه برای یه حرف داریم اولین چیزیه که به ذهن مایی که میفهمیمش میرسه ولی فرض رو بگیریم روی اینکه خط و زبانمون رو به اونی که راحتتره تغییر دادیم؛ اونوقت نسلای بعد از ما، بچههامون، نمیتونن مثل ما انقدر راحت ادبیات ارزشمندمونو بخونن و بفهمن و باید ترجمه کننش. حفظ خط و زبانمون، در حقیقت حفظ فرهنگ ماست.
اینطوری نیست که بگم ما یه تنه میتونیم از بین ببریمش. این خط و زبان قرنهاست که تونسته حفظ بشه و بعد از این هم مسیر خودش رو ادامه میده؛ هیچ زبانی از تغییر مصون نیست ولی چیزی که با لجبازی و تنبلی میخوایم ساده ازش بگذریم، قدمتی داره که میتونه ما رو به گذشتۀ ارزشمندمون وصل کنه.
بهش گفتم به لطف حفظ همین خط و زبان بوده که الان میتونیم اشعار فردوسی و سعدی و حافظو بخونیم و بفهمیم. گفتم غر زدن برای اینکه چرا این همه نویسه برای یه حرف داریم اولین چیزیه که به ذهن مایی که میفهمیمش میرسه ولی فرض رو بگیریم روی اینکه خط و زبانمون رو به اونی که راحتتره تغییر دادیم؛ اونوقت نسلای بعد از ما، بچههامون، نمیتونن مثل ما انقدر راحت ادبیات ارزشمندمونو بخونن و بفهمن و باید ترجمه کننش. حفظ خط و زبانمون، در حقیقت حفظ فرهنگ ماست.
اینطوری نیست که بگم ما یه تنه میتونیم از بین ببریمش. این خط و زبان قرنهاست که تونسته حفظ بشه و بعد از این هم مسیر خودش رو ادامه میده؛ هیچ زبانی از تغییر مصون نیست ولی چیزی که با لجبازی و تنبلی میخوایم ساده ازش بگذریم، قدمتی داره که میتونه ما رو به گذشتۀ ارزشمندمون وصل کنه.
در سال جدید
از شما ایرانی عزیز
تقاضا دارم از معادلِ فارسی کلمات خارجی استفاده کنید.
برای شروع میتونیم okay رو حذف کنیم؛ چطوره؟
از شما ایرانی عزیز
تقاضا دارم از معادلِ فارسی کلمات خارجی استفاده کنید.
برای شروع میتونیم okay رو حذف کنیم؛ چطوره؟
اگه این کوه آتشفشانی رو بالا بری و به قلهاش برسی
خم شی اگه و یه نگاهی به توش بندازی
قلب آتیش گرفتۀ منو میبینی.
خم شی اگه و یه نگاهی به توش بندازی
قلب آتیش گرفتۀ منو میبینی.
بعضی وقتا آدما به بیشعوریاشون ادامه میدن چون هیچوقت برخورد مناسبی باهاشون نمیشه. همیشه کارشون راه افتاده، بقیه کوتاه اومدن، گذشتن از خودشون، کارشونو فراموش کردن و بازم مثل گذشته باهاشون رفتار کردن. برای همینه که اونا تا سالهای سال بیشعور موندن و اگه این وضع ادامه پیدا کنه، همچنان بیشعور میمونن.
«نباید به چیزهایی که ما را ناامید میکنند امید بست.»
هراکلس/ اوریپید/ ترجمۀ غلامرضا شهبازی/ نشر بیدگل.
هراکلس/ اوریپید/ ترجمۀ غلامرضا شهبازی/ نشر بیدگل.
نیروی بادها هر آن دگرگون میشود و بادهای فلاکت آدمی نیز چنیناند. نیروی این بادها نیز سرانجام رو به کاستی میگذارد. چیزها از هم میپاشند و از این رو به آن رو میشوند، پس دلیران به امید دلگرماند. بزدلان نومید میگردند.
هراکلس/ اوریپید/ ترجمۀ غلامرضا شهبازی/ نشر بیدگل.
هراکلس/ اوریپید/ ترجمۀ غلامرضا شهبازی/ نشر بیدگل.
زمان همهچیز را از یاد آدم میبرد. [...] چنان در مسایل روزمره درگیریم که حوادث گذشته مثل ستارگان کهنسالی که سوختهاند، دیگر در مدار ذهن ما قرار نمیگیرند. هر روز مسایل بسیاری برای فکرکردن داریم و چیزهای تازۀ بسیاری برای آموختن. سبکهای تازه، اطلاعات تازه، فناوری تازه، اصطلاحات تازه ... اما با اینحال بیآنکه مهم باشد چند سال گذشته و چه اتفاقاتی در این میان رخ داده است، برخی چیزها هست که هرگز به باد نسیان نمیرود، خاطراتی که هرگز نمیتوان از آنها گریخت. اینها مثل محک زندگی تا ابد با ما میمانند.
کافکا در کرانه/ هاروکی موراکامی/ ترجمۀ مهدی غبرایی/ انتشارات نیلوفر.
کافکا در کرانه/ هاروکی موراکامی/ ترجمۀ مهدی غبرایی/ انتشارات نیلوفر.
برای عشقهای تمامشده
تنها یک چیز میتوان گفت
و آن اینکه:
«به هر حال زیبا بود».
احمد تللی
برگردان سیامک تقیزاده
تنها یک چیز میتوان گفت
و آن اینکه:
«به هر حال زیبا بود».
احمد تللی
برگردان سیامک تقیزاده