شدهام عین پیرزنای لب گور؛ هر دقیقه یه جام درد میکنه: یه بار سرم، یه بار دلم، یه بار کمرم. وقتی که هیچ کدوم از اینا هم نیست، از نظر روحی احساس خستگی میکنم و همین باعث میشه که نتونم کاری انجام بدم. حساستر هم شدهام. خیلی چیزا آزارم میده؛ خیلی چیزا رو نمیتونم تحمل کنم.
هربار که تلگرام وصل میشه
انگار که از هزار بادیه اونطرفتر رسیده باشم به خونه
احساس خستگی میکنم.
انگار که از هزار بادیه اونطرفتر رسیده باشم به خونه
احساس خستگی میکنم.
تنها پیامی که توی این قطع و وصلیا برای عزیزانم میفرستم اینه:
نگران نباش. من زندهام.
نگران نباش. من زندهام.
باورم نمیشه که هنوزم یه سری احمق وجود دارن که اصرار میکنن اسرائیل مناطق مسکونی رو نمیزنه و خیلی جدی منتظرن تا یه هفتۀ دیگه توی این جنگ پیروز بشه و بیاد نجاتشون بده.
من به چیز بیشتری نیاز ندارم
منتظر نشستهام تا ببینم همینایی که توی زندگیمن چطوری میگذرن.
منتظر نشستهام تا ببینم همینایی که توی زندگیمن چطوری میگذرن.
به همۀ آنهایی که میخواهند در آیندهای نزدیک قلبم را بشکنند:
شما را به خدا نکنید.
شما را به خدا نکنید.
هر شب
صداهایی که از آسمون میاد
مثل خُرده ستارههایی که از رو پارچۀ آسمون تکونده میشن
قلب منو میریزن.
صداهایی که از آسمون میاد
مثل خُرده ستارههایی که از رو پارچۀ آسمون تکونده میشن
قلب منو میریزن.