واقعاً گاهی خودمو دستکم میگیرم، در حالی که تواناییها و ظرفیتم خیلی بیشتر از اون چیزی هست که فکر میکنم. اگه به خودم فرصت بدم، میتونم کارهایی انجام بدم که حتی تصورش رو هم نمیکنم.
@dlemoammar1
@dlemoammar1
نمیدونم چرا وقتی دارم از تجربهی زن بودن حرف میزنم همیشه مردی پیدا میشه که بگه نه اینطور هم نیست. انگار من در پاسخ به تجربهی زیستهی یک ریختهگر بگم نه اینطور هم نیست. من از کجا میدونم چطوره مگه تابهحال ریختهگر بودم؟
@dlemoammar1
@dlemoammar1
درسته دهنم داره سرویس میشه ولی خوشحالم که تجربیاتم روز به روز بیشتر میشه و خودم پختهتر.
@dlemoammar1
@dlemoammar1
رها کردن بعضی آدمها نه فقط برای امروز من، بلکه برای همه فرداهای پیشِ رویم هم نجاتدهنده بود.
@dlemoammar1
@dlemoammar1
بزرگ میشی و تکتکش رو یادت میمونه، ولی دیگه اونقدر درگیر دغدغههای بزرگسالی و مسئولیتهاش میشی که دیگه خودت ترجیح میدی به بعضی چیزها اهمیت ندی.
@dlemoammar1
@dlemoammar1
تا میخوام ناامید بشم، به خودم میگم: عه خب تو که نمیدونی ممکنه چی بشه، تا ادامه ندی هم نمیفهمی که.
@dlemoammar1
@dlemoammar1
«گاهی به یک صندلی کهنه یا به میزی میشود تکیه داد و به سیری دل گریه کرد. بعضیها اینطورند.»
- برهی گمشدهی راعی؛ هوشنگ گلشیری.
#کتاب_بخوانیم
@dlemoammar1
- برهی گمشدهی راعی؛ هوشنگ گلشیری.
#کتاب_بخوانیم
@dlemoammar1