Telegram Web Link
💡 سلسله جلسات مطالعه و تفکر

📚 جلسات مطالعه و تفکر و کتابخوانی دانشگاه یزد👇

با همکاری انجمن علمی زبان و ادبیات فارسی و کانون مطالعه و تفکر دانشگاه یزد

باحضور : جناب آقای دکتر محمد خدادادی

زمان : دوشنبه ها ساعت ۱۲ الی ۱۳

مکان : سالن شورای ساختمان عدل

منتظر حضور گرمتان هستیم 🙏🌹
با سلام. این جلسات به صورت مستمر هر هفته در دانشگاه یزد، برگزار می شود
Forwarded from Mohammad khodadadi
دانلود فیلم Astral City: A Spiritual Journey 2010 شهر باختری: سفر خیالی - زرفیلم
https://zfilm.info/tt1467388/
Forwarded from Mohammad khodadadi
فیلم سینمایی

Astral City: A Spiritual Journey
محصول کشور برزیل، ۲۰۱۰

فیلمی زیبا و پر مفهوم درباره مسائل روحی و طبقات روحی و ...
رسوا شدن ز شوق لبِ مهربان خوش است
مستی ز قامت بتِ شیرین دهان خوش است

هر کس گزيده است ز عالم حکایتی
ما را حکایتِ رخِ پیرِ مغان خوش است

پیری که آتش‌ دل او جلوه گاه هوست
پیری که عشق او ز بنِ روح و جان خوش است

هر چند این جهان پر اندوه و حسرت است
با جذبه های حضرت او این جهان خوش است

هر چند ناخوش است گذشتن ز جان، ولیک
قربان شدن به درگه آن آستان خوش است

دنیا و اهل آن که سراب و نمایش است
در سایه ی تفقد آن بی نشان خوش است

ای آفتاب مشرق جانان، به لطف تو
حال خراب این رهیِ ناتوان خوش است

هر کس به قبله ای به ره عشق می رود
ما را زیارت حرم جانِ جان خوش است


محمد خدادادی، بهمن ۱۴۰۱
معاونت پژوهشی دانشگاه یزد با همکاری معاونت فرهنگی برگزار می نماید :

نشست هم اندیشی
«بررسی مفاهیم عرفانی در منطق الطیر عطار نیشابوری »

با حضور جناب آقای دکتر محمد خدادادی

یکشنبه ۳۰ بهمن ماه
ساعت ۱۱/۴۵ الی ۱۲/۴۵
سالن منتظر قائم

منتظر حضور گرمتان هستیم ❤️
Channel photo updated
از مجموعه شعر "سماع در خورشید"، محمد خدادادی/ قسمت کوتاه سروده ها
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
از مجموعه شعر "سماع در خورشید"، محمد خدادادی/ قسمت کوتاه سروده ها
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
از مجموعه شعر "سماع در خورشید"، محمد خدادادی/ قسمت کوتاه سروده ها
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
جلسات مطالعه و تفکر
با محوریت کتاب‌های معناگرا
با حضور دکتر خدادادی
دوشنبه ها، ساعت ۱۱:۴۵ الی ۱۲:۴۵
▕بودِ من و تو ▕


نغمه ی نابِ جهان، از نی و عود من و توست
جامِ می گیر که هنگامِ صعود من و توست

آخرین ناله ی آوازِ همایون پژمرد
بعد از این شور ز مستیِ سرود من و توست

مطربان، رقص کنان، بر سر بازار شدند
خیره منشین که کنون وقتِ ورود من و توست

از خداییِ خودش دست کشیده ست خدا
یارِ ما گشته و در بندِ وجود من و توست

وَه چه بازیِ عجیبی است میان تو و من
گفته بودی که جهان، بود و نبود من و توست

نقشِ نورت نرود از دل و جانم هرگز
مُهرِ عشق است که بر نقشِ سجود من و توست






از مجموعه شعر "سماع در خورشید"، محمد خدادادی
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
▕شاعری بر دار می رقصید ▕


شاعر قلم کشید و ز اسرارِ یار گفت
«سُبحانی» و «اَنَاالحقِ» بی اختیار گفت

مُفتی زبان درید و ز سختیِ مرگ گفت!
شاعر، سماع کرد و ز بالایِ دار گفت:

«هر کس که طعمِ عشقِ خدا را چشیده است
حلاج وار سخن از پروردگار گفت

سیمرغ گونه، عاشقِ شیدایِ دوست شد
عطّار گشت و مثنویِ بی قرار گفت

«یک دست جام باده و یک دست زلف یار»*
همچون جلالِ دین، ز سماع و دوتار گفت

مستی و شور و شوق به عالم به پا نمود
حافظ صفت ز ساقیِ سیمین عِذار گفت

یا چون عمادِ دینِ نسیمی، بدونِ پوست
رقصان به خون، ز سرخیِ رویِ نگار گفت

مُفتی برو! که گر این سَر، سَرِ من است
امثال این سخن، ده هزارانْ هزار گفت

بر دارِ عشق، گردن من گرمِ رقص شد؛
زیرا سخن ز چشم و رُخِ مستِ یار گفت».






از مجموعه شعر "سماع در خورشید"، محمد خدادادی
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
▕قبایِ سرخِ عشق ▕


هیچ کس را ره نباشد در حریمِ کبریا
تا نگیرد در کفِ خود، ذوالفقارِ همچو لا

تا بدان شمشیرِ حقّانی، به خونِ خود رود
همچو لاله سبز گردد در زمین نینوا

آنگهانش در قبایِ سرخِ عشقِ لایزال
ره نمایندش به کویِ محرمان آشنا

گر طواف عشق خواهی، پس وضو از خون بساز
گر لقای دوست جویی چاره ات باشد فنا

در طریق عاشقی و نیستی گر ره زنی
مقتدایی نیست الّا شیر یزدان، مرتضا

آنکه گر از جان او پرسی خبر در بزمِ حق
جانِ او باشد به وحدت، غرقِ جانِ مصطفی

آنکه جانش جلوه گاهِ رازهایِ ایزد است
آنکه ذاتش نیست الّا مظهرِ ذات خدا

چون نبی فرمود «مَمْسُوس» است در ذاتِ احد
بد نگویید ار بگویم رازهایی با شما

سِرّ اسرار است جانش، حق پرستان آگهند
غرقِ یزدان است نورش، کی بداند هر دغا؟

بر تمام انبیا یار و مددکار آمده
در مصائب بوده ایشان را همیشه رهنما


دستگیرِ یوسف و موسی و ابراهیم و نوح
یاور داود و هود و یارِ شیث و ایلیا

بوده همره با تمام انبیا اندر نهان
با «محمّد» آمده هم در نهان هم در مَلا

یاورانش می شناسندش به هر دور و زمان
عاشقانش می پرستندش به باطن در خفا

حق پرستی، معنیِ دیدارِ یزدان در وی است
چون که باشد جانِ او آیینه ی ایزدنما

تا که نَردِ عشق بازد با تجلّیّاتِ خود
پس به هر دوری ظهوری می کند از اختفا

در ازل بسته است عهد عاشقی با عاشقان
در ازل راندیم بر لب، نغمه ی «قالوا بَلی»


آن بلی گفتن کنون در جانِ ما در جوشش است
زین سبب از عشق او افتاده ایم اندر بلا

فارغند از جنّت و دوزخ، حبیبانِ درش
رسته اند آزادگانش از هراس و از رجا

ساقی کوثر -که جامش تا ابد لبریز باد-
باده ای دارد که وصفش درنگنجد در سما

هرکه از آن باده ی سرمست، بویی برخورد
تا ابد مدهوش مانَد در حریمِ کبریا


گر امیدِ عشق داری، با می اش همراه شو
ور نداری میلِ حق، سویِ میِ کوثر میا.








از مجموعه شعر "سماع در خورشید"، محمد خدادادی
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
▕آیتِ عشق ▕


پرده نشین «هَل أتی»، سِرِّ ضمیرِ مصطفی
آیتِ حق، شیرِ خدا، ذاتِ علیِ مرتضی

آینه دارِ ذات حق، جلوه گهِ صفات حق
واقفِ رازِ کبریا، ذاتِ علیِ مرتضی

مظهرِ نورِ سرمدی، تاجِ جمال احمدی
از همه بندها رها، ذاتِ علیِ مرتضی

اوّل و آخِر جهان، ظاهر و باطن و نهان
آینه ی خدانما، ذاتِ علیِ مرتضی

هادیِ اقوام بشر، راهبرِ شمس و قمر
لایقِ شأنِ «لا فَتی»، ذاتِ علیِ مرتضی

نورِ نهانی رُسُل، جانِ جهان و عقلِ کُل
سِرِّ تمامِ انبیا، ذاتِ علیِ مرتضی

یاور نوح در خطر، حامی خضر در سفر
رهبرِ شیث و ایلیا، ذاتِ علیِ مرتضی

قاسمِ دوزخ و بهشت، صاحبِ کعبه و کنشت
مالکِ هر کلیسیا، ذاتِ علیِ مرتضی

باطنِ نُطقِ عیسوی، روحِ کلامِ موسوی
فخرِ تمام اولیا، ذاتِ علیِ مرتضی

وصف نمی شود علی، جلوه گهِ لَمْ یَزَلی
هیچ ندارد انتها، ذاتِ علیِ مرتضی








از مجموعه شعر "سماع در خورشید"، محمد خدادادی
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
✍🏻درباره وجود نوری حضرت علی(ع)

ـــــــــــــــــــــــ


وجود مبارک علوی، به یک اعتبار، ازلی است و بر همۀ موجودات و انبیاء پیشی دارد و باطن او همراه همۀ انبیاء و یار و یاور ایشان بوده است؛ چنانکه خود ایشان فرموده اند که: «کُنتُ مَعَ الأنبیاءِ باطِناً و مَعَ رَسولِ اللهِ ظاهِراً». یعنی من با همه پیامبران به صورت باطنی همراه بودم و با حضرت رسول(ص) در ظاهر همراهم. (مصباح الهداية إلى الخلافة و الولاية، ص84؛ سیّد نعمت الله جزایری، قصص الانبیاء، ص105)
این روایت با اندکی اختلاف از حضرت رسول (ص) و حضرت علی(ع) نقل شده است. حضرت رسول در مورد حضرت علی فرموده اند: «يا عليُّ كُنتَ مَعَ الأنبياءِ سِرّاً و صِرْتَ مَعي جَهْراً»، يعنى: اى على با همة انبياء به صورت سرّی بودى و با من آشكارا شدى.(ملا محسن فيض كاشانى‏، مجموعه رسائل فيض، الكلمات المخزونة، ج3، ص95). همچنین فرموده اند: «بُعِثَ عَلىٌّ مَعَ كُلِّ نَبىِّ سِرّاً، و مَعى جَهراً»، یعنی: علی با همة انبیاء به صورت سرّی مبعوث شد و با من به صورت آشکار.(ملا هادى سبزوارى، شرح الأسماء الحسنى(شرح دعاء الجوشن الكبير)، ص104؛ جامع الأسرار و منبع الأنوار، ص382). و خود حضرت علی(ع) از این موضوع اینگونه خبر داده اند: «كُنتُ مَعَ جَميعِ الأنبياءِ سِرّاً و مَعَ الخاتَمِ(ص) جَهراً»، یعنی: من با همة پیامبران به صورت سرّی بودم و با خاتم پیامبران به صورت آشکارا همراهم.(ملا هادى سبزوارى، شرح دعاء الصباح، ص121). همچنین فرموده اند: «كُنتُ مَعَ كُلِّ نَبيٍّ سِرّاً، و مَعَ مُحمّدٍ وَ آلِهِ جَهراً»، یعنی: من با همة پیامبران به صورت سرّی بودم و با محمّد و آل او به صورت آشکار همراهم.(محمّد تقى اصفهانى(آقا نجفى)، اشارات ايمانيه، ص380). همچنین در حدیثی قدسی، خداوند اینگونه این راز را برای رسول خود بیان می کند: «إنَّ اللّهَ تعالى قالَ لي: يا مَحَمَّدُ بَعَثْتُ عَلِيّاً مَعَ الأنبياءِ باطِناً و مَعَكَ ظاهِراً»، یعنی: خداوند به حضرت محمّد فرمود: ای محمّد، علی به صورت باطنی با همة انبیاء مبعوث شد و با تو به صورت ظاهری.(سیّد نعمت الله جزایری، الأنوار النعمانية، ج1، ص 28). ...
حضرت علی(ع) در جای دیگری، در مورد دستگیری ایشان از انبیاء در طول زمان اینگونه فرموده اند: «أَنَا الَّذِي حَمَلْتُ نُوحاً فِي السَّفِينَةِ بِأَمْرِ رَبِّي وَ أَنَا الَّذِي أَخْرَجْتُ يُونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ بِإِذْنِ رَبِّي وَ أَنَا الَّذِي جَاوَزْتُ بِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ الْبَحْرَ بِأَمْرِ رَبِّي وَ أَنَا الَّذِي أَخْرَجْتُ إِبْرَاهِيمَ مِنَ النَّارِ بِإِذْنِ رَبِّي ... وَ أَنَا الْخَضِرُ عَالِمُ مُوسَى وَ أَنَا مُعَلِّمُ سُلَيْمَانَ بْنِ داود وَ أَنَا ذُو الْقَرْنَيْنِ وَ أَنَا قُدْرَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ». (بحارالأنوار، ج‏26، صص5- 6؛ المناقب(الكتاب العتيق)، ص73؛ إلزام الناصب، ج‏1، ص39). یعنی: منم آن كس كه نوح را در كشتى به دستور خدا بردم. من يونس را به اجازۀ خدا از شكم نهنگ خارج كردم. من به اجازة خدا موسى را از دريا گذراندم. من ابراهيم را از آتش نجات دادم‏... من آن خضرم كه دانشمند همراه موسى بود. من معلم سليمان بن داوودم و من ذوالقرنين و قدرت اللَّه ‏ام.
بر همین اساس است که شاعرانِ عارف نیز همین معنی را بوفور در آثار خود بیان کرده اند؛ چنانکه عمان سامانی می گوید:

علی ست آنکه عصا زد به آب و دریا را
شکافت از هم و زد در میان دریا گام

علی ست آنکه نشست اندر آتش نمرود
علی ست آنکه به آتش سرود بَرد و سلام

علی ست آنکه به طوفان نشست در کشتی
معاشران را ز بیم غرق، داد آرام

غرض که آدم و ادریس و شیث و صالح و هود
شعیب و یونس و لوط دگر رسل به تمام

به وحدتند علی کز برای رونق دین
ظهور کرده به هر دوره ای به دیگر نام

(گنجینة الاسرار و قصاید، ص104)




🔺بخشهایی از کتاب: آینه روی دوست(انسان کامل در عرفان نظری و ادبیات عرفانی)، انتشارات اطلاعات، 1397، صص 342-343؛ صص387-388.
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
شب قدر، آن یگانه ی امت محمّد (ص) است:

ـــــــــــــــــــــــ


شمس معتقد است که آن «یگانه ی امت محمّد» همچون شب قدر در میان شبها پنهان است تا روزی که مردم از آن وجود گرامی باخبر شوند و او خود را آشکار سازد:

«شب قدر را پنهان کرده اند در میان شبها؛ بندة خدا را پنهان کرده اند میان مدعیان. پنهان است نه از حقیری، بلکه از غایت ظاهری پنهان شده است؛ چنانکه آفتاب بر خفاش نهان است؛ پهلوی او نشسته و از او خبر ندارد، چون پردة محبّت دنیا او را صُمُّ بُکمٌ کرده است. ... از غایت ظاهری پنهان شده است! تا روزی که باخبر شود بانگ برآرد: یا حَسرَتَا عَلَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللهِ؛ فی جانب الله. زهی جنب منزه زهی جانب بیجانب». (مقالات شمس، ج1، ص317)





بخشی از کتاب، عرفان شمس(پژوهشی در اندیشه های عرفانی شمس تبریزی)، انتشارات اطلاعات، 1394، ص146.
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
▕جویایِ عشق ▕


رزق خواهی یا که رزّاقِ قدیم؟
هر کسی با خواهشِ خود شد ندیم

هر چه را جویان شوی، پیدا کنی
خویش را اندرش پی اش رسوا کنی

چون چنین باشد بساطِ این جهان
در پی حق باش و باطل را بران

تا که نورِ حق، درونِ سینه ات
سر زند از باطنِ بی کینه ات

کُلِّ هستی ات شود جایِ سرور
جای پیداییِ «نورِ نورِ نور»

اوجِ زیبایی و دانایی شوی
در کمالِ عشق و بینایی شوی

متّحد گردی به جانِ سَرمدی
جلوه ای گردی ز ذاتِ ایزدی

در هوایِ وحدتش، رقصان شوی
«لا اله، اِلّا اَنَا» گویان شوی







از مجموعه شعر "سماع در خورشید"، محمد خدادادی
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
▕آتش عشق ▕



آتشی در جان من انداختی
چون مغول بر جان زارم تاختی

سوختم در آتشِ عشقِ لبت
ریختم در گیسوانِ چون شبت

من اسیر و بَندی چشمان تو
همچو کفرم در پی ایمان تو

با من بیچاره آخر از چه رو
در نمی آیی به گفت، ای ماهرو؟

من که ویران و خراب افتاده ام
تشنه ام سر در سراب افتاده ام

با من درویشِ بی خویشِ خراب
از چه رو در پرده ای، ای آفتاب؟

ای همه هستی، بگو من کیستم؟
چون بجز تو نیست، پس من چیستم؟!

هین، منم تصویری از اسرار تو
عکسیم از پرتوِ انوار تو

چون چنین بزمی است اینک ای بصیر
کن نگاهی بر منِ مستِ فقیر

یک نظر بر جلوه ی پاکت نما
رحمتی بر بنده ی خاکت نما


چون همه، پرورده ی خان توییم
جیره خوارِ سفره ی جان توییم

گر به نورت جان ما روشن کنی
آتشی بر جلوه ی خود می زنی

نور بر نور خودت افزون نما
جان ناساز مرا موزون نما

جلوه گر کن بیش از این جام مرا
پخته گردان این دل خام مرا

لطفها کردی به من ای «ذو الْعَطا»
عادتی گشتم به لطفت ای خدا

از کَرَمهایت شدم امیدوار
ورنه من کی لایقم ای کردگار


عدل آری، جایگاهم آتش است
لطف آری، بهره ام جانِ خوش است

تا ابد من بسته ی مِهر توام
عاشق و دلبسته ی چِهر توام

کی به بزمِ غیر تو گیرم قرار
کی مرا باشد به غیرت اعتبار

یا رب، از الطاف پنهان و جلی
جان خاموش مرا کُن منجلی

جلوه گاه سرمدی گردان مرا
از تبارِ شیرمردانم نما

شیر مردِ بیشه ی مهر و وفا
عاشقانِ خالصِ بزم ولا


دیده داران جمالِ سرمدی
رازدانانِ محیطِ ایزدی

آشنایانِ رهِ ذاتِ صَمَد
عارفانِ جلوه ی پاکِ اَحَد

واصلانِ فانیِ شیدایِ دوست
متصل با جان و بگذشته ز پوست

باده خواران جمال جانفزا
پاکبازانِ رهِ عشق و صفا

متحد با جانِ جانِ جانِ جان
برگذشته از همه روحانیان


شُکرِ ذاتِ پاکِ بی حدِّ خدا
که چنین الطاف دارد با گدا.









از مجموعه شعر "سماع در خورشید"، محمد خدادادی
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
پیشرفته یا پسرفته؟!




وقتی به مسأله وجود(exict) می اندیشم و از بُعد وجودی به خود می نگرم، مفاهیمی همچون پیشرفت، توسعه، سیاست و حکومت، برایم خیلی گنگ و نامفهوم می شوند.
منظور ما از پیشرفت چیست؟
اساسا در "وجود" پس کجاست تا ما بفهمیم پیش آن چه می شود؟
وقتی در بُعد وجودی می گوییم یک جامعه پیشرفته، دقیقا منظور ما چیست؟
اگر روزی انسان به جایگاهی برسد که بدون هیچ تلاش و حرکتی و بدون اینکه از جایش بلند شود بتواند بخورد، بیاشامد، آمیزش جنسی کند و قضای حاجت نماید، و صدو بیست سال هم به این نوع زندگی در سلامت کامل ادامه دهد، آیا به اوج پیشرفت انسانی رسیده است؟
گویا در جهان بینی مدرن جواب مثبت است!(اگر هم فرض بر محال،جوابشان منفی باشد، اما عملا غایت آمال شان همین است).
اما در جهان بینی وجودی، نمی توان به این راحتی به این پرسش پاسخ داد که پیشرفت به چه معناست.
چون پس و پیش ما به عنوان بخشی از وجود که اکنون به این شکل در کیهان جلوه گر شده ایم، به این راحتی ها قابل شناخت نیست.
در نگاه وجودی، پیشرفت می تواند به معنای ادراک تام و تمام هستی باشد. ادراک و فهم بی واسطه وجود.
طبق این تعریف، جوامعی که امروزه به اصطلاح به آنها جوامع پیشرفته می گویند، آیا واقعا سزاوار این عنوان هستند؟
وقتی به بُعد وجودی خودم در این عالم می اندیشم، به عنوان جلوه ای کوچک از وجودِ بی نهایت که مدت زمان بسیار کوتاهی در هستی پدیدار شده ام، نمی دانم واقعا پیشرفته و جلو افتاده ام یا به قول شبه روشنفکران معاصر، پسرفته و عقب افتاده؟😁






دکتر محمد خدادادی
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
2025/10/23 07:15:48
Back to Top
HTML Embed Code: