ظاهرش را پشه ای آرد به چرخ
باطنش باشد محیط هفت چرخ
مثنوی مولوی
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
باطنش باشد محیط هفت چرخ
مثنوی مولوی
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
Forwarded from دکتر محمد خدادادی
▕قبایِ سرخِ عشق ▕
هیچ کس را ره نباشد در حریمِ کبریا
تا نگیرد در کفِ خود، ذوالفقارِ همچو لا
تا بدان شمشیرِ حقّانی، به خونِ خود رود
همچو لاله سبز گردد در زمین نینوا
آنگهانش در قبایِ سرخِ عشقِ لایزال
ره نمایندش به کویِ محرمان آشنا
گر طواف عشق خواهی، پس وضو از خون بساز
گر لقای دوست جویی چاره ات باشد فنا
در طریق عاشقی و نیستی گر ره زنی
مقتدایی نیست الّا شیر یزدان، مرتضا
آنکه گر از جان او پرسی خبر در بزمِ حق
جانِ او باشد به وحدت، غرقِ جانِ مصطفی
آنکه جانش جلوه گاهِ رازهایِ ایزد است
آنکه ذاتش نیست الّا مظهرِ ذات خدا
چون نبی فرمود «مَمْسُوس» است در ذاتِ احد
بد نگویید ار بگویم رازهایی با شما
سِرّ اسرار است جانش، حق پرستان آگهند
غرقِ یزدان است نورش، کی بداند هر دغا؟
بر تمام انبیا یار و مددکار آمده
در مصائب بوده ایشان را همیشه رهنما
دستگیرِ یوسف و موسی و ابراهیم و نوح
یاور داود و هود و یارِ شیث و ایلیا
بوده همره با تمام انبیا اندر نهان
با «محمّد» آمده هم در نهان هم در مَلا
یاورانش می شناسندش به هر دور و زمان
عاشقانش می پرستندش به باطن در خفا
حق پرستی، معنیِ دیدارِ یزدان در وی است
چون که باشد جانِ او آیینه ی ایزدنما
تا که نَردِ عشق بازد با تجلّیّاتِ خود
پس به هر دوری ظهوری می کند از اختفا
در ازل بسته است عهد عاشقی با عاشقان
در ازل راندیم بر لب، نغمه ی «قالوا بَلی»
آن بلی گفتن کنون در جانِ ما در جوشش است
زین سبب از عشق او افتاده ایم اندر بلا
فارغند از جنّت و دوزخ، حبیبانِ درش
رسته اند آزادگانش از هراس و از رجا
ساقی کوثر -که جامش تا ابد لبریز باد-
باده ای دارد که وصفش درنگنجد در سما
هرکه از آن باده ی سرمست، بویی برخورد
تا ابد مدهوش مانَد در حریمِ کبریا
گر امیدِ عشق داری، با می اش همراه شو
ور نداری میلِ حق، سویِ میِ کوثر میا.
از مجموعه شعر "سماع در خورشید"، محمد خدادادی
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
هیچ کس را ره نباشد در حریمِ کبریا
تا نگیرد در کفِ خود، ذوالفقارِ همچو لا
تا بدان شمشیرِ حقّانی، به خونِ خود رود
همچو لاله سبز گردد در زمین نینوا
آنگهانش در قبایِ سرخِ عشقِ لایزال
ره نمایندش به کویِ محرمان آشنا
گر طواف عشق خواهی، پس وضو از خون بساز
گر لقای دوست جویی چاره ات باشد فنا
در طریق عاشقی و نیستی گر ره زنی
مقتدایی نیست الّا شیر یزدان، مرتضا
آنکه گر از جان او پرسی خبر در بزمِ حق
جانِ او باشد به وحدت، غرقِ جانِ مصطفی
آنکه جانش جلوه گاهِ رازهایِ ایزد است
آنکه ذاتش نیست الّا مظهرِ ذات خدا
چون نبی فرمود «مَمْسُوس» است در ذاتِ احد
بد نگویید ار بگویم رازهایی با شما
سِرّ اسرار است جانش، حق پرستان آگهند
غرقِ یزدان است نورش، کی بداند هر دغا؟
بر تمام انبیا یار و مددکار آمده
در مصائب بوده ایشان را همیشه رهنما
دستگیرِ یوسف و موسی و ابراهیم و نوح
یاور داود و هود و یارِ شیث و ایلیا
بوده همره با تمام انبیا اندر نهان
با «محمّد» آمده هم در نهان هم در مَلا
یاورانش می شناسندش به هر دور و زمان
عاشقانش می پرستندش به باطن در خفا
حق پرستی، معنیِ دیدارِ یزدان در وی است
چون که باشد جانِ او آیینه ی ایزدنما
تا که نَردِ عشق بازد با تجلّیّاتِ خود
پس به هر دوری ظهوری می کند از اختفا
در ازل بسته است عهد عاشقی با عاشقان
در ازل راندیم بر لب، نغمه ی «قالوا بَلی»
آن بلی گفتن کنون در جانِ ما در جوشش است
زین سبب از عشق او افتاده ایم اندر بلا
فارغند از جنّت و دوزخ، حبیبانِ درش
رسته اند آزادگانش از هراس و از رجا
ساقی کوثر -که جامش تا ابد لبریز باد-
باده ای دارد که وصفش درنگنجد در سما
هرکه از آن باده ی سرمست، بویی برخورد
تا ابد مدهوش مانَد در حریمِ کبریا
گر امیدِ عشق داری، با می اش همراه شو
ور نداری میلِ حق، سویِ میِ کوثر میا.
از مجموعه شعر "سماع در خورشید"، محمد خدادادی
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
Forwarded from دکتر محمد خدادادی
▕آیتِ عشق ▕
پرده نشین «هَل أتی»، سِرِّ ضمیرِ مصطفی
آیتِ حق، شیرِ خدا، ذاتِ علیِ مرتضی
آینه دارِ ذات حق، جلوه گهِ صفات حق
واقفِ رازِ کبریا، ذاتِ علیِ مرتضی
مظهرِ نورِ سرمدی، تاجِ جمال احمدی
از همه بندها رها، ذاتِ علیِ مرتضی
اوّل و آخِر جهان، ظاهر و باطن و نهان
آینه ی خدانما، ذاتِ علیِ مرتضی
هادیِ اقوام بشر، راهبرِ شمس و قمر
لایقِ شأنِ «لا فَتی»، ذاتِ علیِ مرتضی
نورِ نهانی رُسُل، جانِ جهان و عقلِ کُل
سِرِّ تمامِ انبیا، ذاتِ علیِ مرتضی
یاور نوح در خطر، حامی خضر در سفر
رهبرِ شیث و ایلیا، ذاتِ علیِ مرتضی
قاسمِ دوزخ و بهشت، صاحبِ کعبه و کنشت
مالکِ هر کلیسیا، ذاتِ علیِ مرتضی
باطنِ نُطقِ عیسوی، روحِ کلامِ موسوی
فخرِ تمام اولیا، ذاتِ علیِ مرتضی
وصف نمی شود علی، جلوه گهِ لَمْ یَزَلی
هیچ ندارد انتها، ذاتِ علیِ مرتضی
از مجموعه شعر "سماع در خورشید"، محمد خدادادی
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
پرده نشین «هَل أتی»، سِرِّ ضمیرِ مصطفی
آیتِ حق، شیرِ خدا، ذاتِ علیِ مرتضی
آینه دارِ ذات حق، جلوه گهِ صفات حق
واقفِ رازِ کبریا، ذاتِ علیِ مرتضی
مظهرِ نورِ سرمدی، تاجِ جمال احمدی
از همه بندها رها، ذاتِ علیِ مرتضی
اوّل و آخِر جهان، ظاهر و باطن و نهان
آینه ی خدانما، ذاتِ علیِ مرتضی
هادیِ اقوام بشر، راهبرِ شمس و قمر
لایقِ شأنِ «لا فَتی»، ذاتِ علیِ مرتضی
نورِ نهانی رُسُل، جانِ جهان و عقلِ کُل
سِرِّ تمامِ انبیا، ذاتِ علیِ مرتضی
یاور نوح در خطر، حامی خضر در سفر
رهبرِ شیث و ایلیا، ذاتِ علیِ مرتضی
قاسمِ دوزخ و بهشت، صاحبِ کعبه و کنشت
مالکِ هر کلیسیا، ذاتِ علیِ مرتضی
باطنِ نُطقِ عیسوی، روحِ کلامِ موسوی
فخرِ تمام اولیا، ذاتِ علیِ مرتضی
وصف نمی شود علی، جلوه گهِ لَمْ یَزَلی
هیچ ندارد انتها، ذاتِ علیِ مرتضی
از مجموعه شعر "سماع در خورشید"، محمد خدادادی
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
Forwarded from انجمن علمی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد (R_Faramarzpour)
🔹نشست اول از سلسله نشستهای تخصصی چهارمين نشست بينالمللی مولویپژوهی
نشست تخصصی مولوی پژوهی در بنگلادش و کابل
«مولویپژوهی در حوزه بینالملل»
مدیر نشست:
👤دکتر محمد کاظم کهدویی
استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد
سخنرانان:
👤دکتر محمد ابوکلام سرکار،استاد زبان و ادبیات فارسی در بنگلادش
👤دکتر محمد عیسی شاهدی،مترجم و پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی در بنگلادش
👤دکتر محمد خدادادی،دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد
👤دکتر سید علی محمد اشراقی،استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه کابل
زمان نشست:
🗓چهارشنبه ۲۶ مهرماه ساعت ۱۴ تا ۱۶
نشانی: https://vroom.ui.ac.ir/b/elh-ymh-9oc-67n
حضور مجازی برای عموم آزاد است
در صورت علاقه به دریافت گواهی حضور به نشانی mvp2023.ui.ac.ir برای ثبت نام مراجعه شود.
نشست تخصصی مولوی پژوهی در بنگلادش و کابل
«مولویپژوهی در حوزه بینالملل»
مدیر نشست:
👤دکتر محمد کاظم کهدویی
استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد
سخنرانان:
👤دکتر محمد ابوکلام سرکار،استاد زبان و ادبیات فارسی در بنگلادش
👤دکتر محمد عیسی شاهدی،مترجم و پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی در بنگلادش
👤دکتر محمد خدادادی،دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد
👤دکتر سید علی محمد اشراقی،استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه کابل
زمان نشست:
🗓چهارشنبه ۲۶ مهرماه ساعت ۱۴ تا ۱۶
نشانی: https://vroom.ui.ac.ir/b/elh-ymh-9oc-67n
حضور مجازی برای عموم آزاد است
در صورت علاقه به دریافت گواهی حضور به نشانی mvp2023.ui.ac.ir برای ثبت نام مراجعه شود.
مولانا
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید؟
تو یکی نهای هزاری، تو چراغ خود برافروز
تو
چراغ خود
برافروز
🕯
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید؟
تو یکی نهای هزاری، تو چراغ خود برافروز
تو
چراغ خود
برافروز
🕯
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
انیمیشنی کوتاه درباره جنگ و نهاد آدمی
"عشق است نجات"
فقط در در سال ۲۰۲۲ بودجه نظامی جهان بیش از دو تريليون دلار بوده است!!!
تصور کنید اگر انسانها به جای جنگیدن با هم به یکدیگر مهر می ورزیدند و این سرمایه ها صرف بهداشت، کشاورزی و آموزش می شد، همین کره زمین، برای همه ساکنانش، تبدیل به بهشت می شد.
همه انسانها می توانند در کنار هم به زیباترین و مرفه ترین شکل زندگی کنند، اما مشکل در طرز تفکر و اندیشه انسانهاست.
تا انسانها به جای مدار مهر و عشق، بر مدار نفرت و کین می چرخند، اوضاع همین است. راه نجات بشریت روی آوردن به نگاه عاشقانه به هستی است.
به قول مولانا:
ما عاشق عشقیم که عشق است نجات
جان چون خضر است و عشق، چون آب حیات
وای آنکه ندارد از شه عشق برات
حیوان چه خبر دارد از کان نبات
# محمد خدادادی
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
فقط در در سال ۲۰۲۲ بودجه نظامی جهان بیش از دو تريليون دلار بوده است!!!
تصور کنید اگر انسانها به جای جنگیدن با هم به یکدیگر مهر می ورزیدند و این سرمایه ها صرف بهداشت، کشاورزی و آموزش می شد، همین کره زمین، برای همه ساکنانش، تبدیل به بهشت می شد.
همه انسانها می توانند در کنار هم به زیباترین و مرفه ترین شکل زندگی کنند، اما مشکل در طرز تفکر و اندیشه انسانهاست.
تا انسانها به جای مدار مهر و عشق، بر مدار نفرت و کین می چرخند، اوضاع همین است. راه نجات بشریت روی آوردن به نگاه عاشقانه به هستی است.
به قول مولانا:
ما عاشق عشقیم که عشق است نجات
جان چون خضر است و عشق، چون آب حیات
وای آنکه ندارد از شه عشق برات
حیوان چه خبر دارد از کان نبات
# محمد خدادادی
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
ابراهیم ادهم گوید:
«وقتی غلامی خریدم. ازو پرسیدم که «چه نام داری؟» گفت: «تا چه خوانی.» گفتم: «چه خوری؟» گفت: «تا چه دهی.» گفتم: «چه پوشی؟» گفت: «تا چه پوشانی.» گفتم: «چه کار کنی؟» گفت: «تا چه کار فرمایی.» گفتم: «چه خواهی؟» گفت: «بنده را با خواست چه کار.» پس با خود گفتم: «ای مسکین! تو هرگز چنین بنده بودهای خدای را در همه عمر؟ بندگی باری بیاموز.» و چندان بگریستم که هوش از من زایل شد.
(تذکرةالاولیاء عطار)
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
«وقتی غلامی خریدم. ازو پرسیدم که «چه نام داری؟» گفت: «تا چه خوانی.» گفتم: «چه خوری؟» گفت: «تا چه دهی.» گفتم: «چه پوشی؟» گفت: «تا چه پوشانی.» گفتم: «چه کار کنی؟» گفت: «تا چه کار فرمایی.» گفتم: «چه خواهی؟» گفت: «بنده را با خواست چه کار.» پس با خود گفتم: «ای مسکین! تو هرگز چنین بنده بودهای خدای را در همه عمر؟ بندگی باری بیاموز.» و چندان بگریستم که هوش از من زایل شد.
(تذکرةالاولیاء عطار)
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
Forwarded from عقل آبی | صدّیق قطبی
اگر جای خدا بودید...
با فرض اینکه شما خدایی کامل بودید، چه نوع جهانی را میآفریدید؟
(۱) «اگر من خدای کاملی بودم، از میان جهانهای ممکن بهترین جهان را میآفریدم». اما شاید همانطور که بزرگترین عدد نداریم، «بهترین» جهان ممکن هم نداشته باشیم؛ شاید در برابر هر جهان محدودی بتوان جهانی بهتر در نظر گرفت؛ و شاید هر جهانی که واقعاً جهان خوبی است به موجودات مختاری نیاز دارد که انتخابهای این موجودات بتواند جهان را به جایی بهتر یا بدتر تبدیل کند. اما در اینصورت نیز این موجودات مختار میتوانند شُروری پدید آورند (و احتمالاً هم چنین میکنند)، و این شُرور خوبی جهان را کمتر میکند.
(۲) «اگر من خدای کاملی بودم جهانی [مملو از] لذات، دانش و عشق عظیم و بدون وجود هیچگونه درد و رنج، جهل و نفرت میآفریدم به گونهای که کارهای ما نتواند وضع جهان را مختل کند.» اما چنین چیزی خیلی معنادار نیست. در این صورت، کارهای ما موضوعیتی نخواهند داشت و بیاهمیت میشوند. [ثانیاً] وقتی میگویید «لذات و دانش و عشقی عظیم» منظورتان از «عظیم» دقیقاً چقدر عظیم است؟ به نظر میرسد لذت، دانش و عشقْ بینهایت درجه دارند و این نشاندهندهٔ شکاف نامحدودی است که میان موجودات محدود و نامحدود وجود دارد.
(۳) «اگر من خدای کاملی بودن جهانی میآفریدم که در آن موجودات مختار بتوانند از روی قصد و هدف، عاشقانه با شُرور مبارزه کنند.» من ارزش این کار را میفهمم. روزی اخبار، داستان زن مطلقهای را میگفت که سه فرزندش در حال مرگ بودند. این زن میتوانست در برابر مشکلات سر تسلیم فرود آورد و برای رهایی از درد مشکلات به میخواری روی آوَرَد، یا اینکه میتوانست عاشقانه بکوشد زندگی را برای خانوادهاش قابل تحمل کند. در جهانی که آزادی برای عشقورزی میتواند تحولی ایجاد کند، فرصتی وجود دارد تا به چیزی دست یابیم که ارزش و زیبایی عظیمی دارد. با وجود این، در حالیکه مبارزه و کوشش آزادانه علیه شُرور را ارج مینهیم، برای غلبه بر شرور نیز ارزش قائلیم.
(۴) «اگر من جای خدای کاملی بودم، جهانی دو مرحلهای میآفریدم» مرحلهٔ مبارزهٔ قهرمانانه (که در این جهانِ کنونی است) و مرحلهٔ غلبهٔ بر شُرور (بهشت). در هر مرحله ارزشی نهفته است که مرحلهٔ دیگر فاقد آن است؛ اما این دو در کنار هم کامل هستند». این تئودیسه ایرنائوسی است. این تئودیسه با داستان خلقتی که در بخش ۳.۶ گفتیم سازگار است، داستانی که در آن خدا به جای راحتی و آسایش، کوشش و مبارزه را انتخاب میکند:
«خداوند با آفریدن موجوداتی عاقل بر شکل و صورتِ خود تصمیم گرفت دیگران را از خوبی و عشق خود بهرهمند سازد. اما چگونه آنها را آفرید؟ خدا راه حل آسان را نپذیرفت: آفریدن مخلوقات عاقل کامل و به اشتراک گذاشتن حیات خود با آنها. در عوض خدا تصمیم گرفت مخلوقات عاقلش دست به تلاش و کوشش بزنند و از طریق انتخابهای آزادانه رشد کنند و سفر طولانی را طی کنند تا دوباره به او (و به زندگی جاویدان) برسند. به نظر خداوند جد و جهدی طولانی و حماسی برای رسیدن به رستگاری نهایی، اساساً معنادارتر خواهد بود.»
بخش ضعیف وجود من هر روز خدا را سرزنش میکند، «چرا زندگی اینقدر سخت و دردآور است؟». اما هنگامی که تأمل میکنم، میبینم خدا راه بهتر و معنابخشتری برایمان برگزیده است. اگر از نظرگاه ابدیت به داستان نگاه کنیم، انتخاب خدا در رقابت با سایر گزینهها به آسانی پیروز میشود.
▪️(اخلاق و دین، هری جی. گنسلر، ترجمه ایمان عباسنژاد، ص۲۳۹_۲۴۰، نشر کرگدن، ۱۴۰۲)
@sedigh_63
با فرض اینکه شما خدایی کامل بودید، چه نوع جهانی را میآفریدید؟
(۱) «اگر من خدای کاملی بودم، از میان جهانهای ممکن بهترین جهان را میآفریدم». اما شاید همانطور که بزرگترین عدد نداریم، «بهترین» جهان ممکن هم نداشته باشیم؛ شاید در برابر هر جهان محدودی بتوان جهانی بهتر در نظر گرفت؛ و شاید هر جهانی که واقعاً جهان خوبی است به موجودات مختاری نیاز دارد که انتخابهای این موجودات بتواند جهان را به جایی بهتر یا بدتر تبدیل کند. اما در اینصورت نیز این موجودات مختار میتوانند شُروری پدید آورند (و احتمالاً هم چنین میکنند)، و این شُرور خوبی جهان را کمتر میکند.
(۲) «اگر من خدای کاملی بودم جهانی [مملو از] لذات، دانش و عشق عظیم و بدون وجود هیچگونه درد و رنج، جهل و نفرت میآفریدم به گونهای که کارهای ما نتواند وضع جهان را مختل کند.» اما چنین چیزی خیلی معنادار نیست. در این صورت، کارهای ما موضوعیتی نخواهند داشت و بیاهمیت میشوند. [ثانیاً] وقتی میگویید «لذات و دانش و عشقی عظیم» منظورتان از «عظیم» دقیقاً چقدر عظیم است؟ به نظر میرسد لذت، دانش و عشقْ بینهایت درجه دارند و این نشاندهندهٔ شکاف نامحدودی است که میان موجودات محدود و نامحدود وجود دارد.
(۳) «اگر من خدای کاملی بودن جهانی میآفریدم که در آن موجودات مختار بتوانند از روی قصد و هدف، عاشقانه با شُرور مبارزه کنند.» من ارزش این کار را میفهمم. روزی اخبار، داستان زن مطلقهای را میگفت که سه فرزندش در حال مرگ بودند. این زن میتوانست در برابر مشکلات سر تسلیم فرود آورد و برای رهایی از درد مشکلات به میخواری روی آوَرَد، یا اینکه میتوانست عاشقانه بکوشد زندگی را برای خانوادهاش قابل تحمل کند. در جهانی که آزادی برای عشقورزی میتواند تحولی ایجاد کند، فرصتی وجود دارد تا به چیزی دست یابیم که ارزش و زیبایی عظیمی دارد. با وجود این، در حالیکه مبارزه و کوشش آزادانه علیه شُرور را ارج مینهیم، برای غلبه بر شرور نیز ارزش قائلیم.
(۴) «اگر من جای خدای کاملی بودم، جهانی دو مرحلهای میآفریدم» مرحلهٔ مبارزهٔ قهرمانانه (که در این جهانِ کنونی است) و مرحلهٔ غلبهٔ بر شُرور (بهشت). در هر مرحله ارزشی نهفته است که مرحلهٔ دیگر فاقد آن است؛ اما این دو در کنار هم کامل هستند». این تئودیسه ایرنائوسی است. این تئودیسه با داستان خلقتی که در بخش ۳.۶ گفتیم سازگار است، داستانی که در آن خدا به جای راحتی و آسایش، کوشش و مبارزه را انتخاب میکند:
«خداوند با آفریدن موجوداتی عاقل بر شکل و صورتِ خود تصمیم گرفت دیگران را از خوبی و عشق خود بهرهمند سازد. اما چگونه آنها را آفرید؟ خدا راه حل آسان را نپذیرفت: آفریدن مخلوقات عاقل کامل و به اشتراک گذاشتن حیات خود با آنها. در عوض خدا تصمیم گرفت مخلوقات عاقلش دست به تلاش و کوشش بزنند و از طریق انتخابهای آزادانه رشد کنند و سفر طولانی را طی کنند تا دوباره به او (و به زندگی جاویدان) برسند. به نظر خداوند جد و جهدی طولانی و حماسی برای رسیدن به رستگاری نهایی، اساساً معنادارتر خواهد بود.»
بخش ضعیف وجود من هر روز خدا را سرزنش میکند، «چرا زندگی اینقدر سخت و دردآور است؟». اما هنگامی که تأمل میکنم، میبینم خدا راه بهتر و معنابخشتری برایمان برگزیده است. اگر از نظرگاه ابدیت به داستان نگاه کنیم، انتخاب خدا در رقابت با سایر گزینهها به آسانی پیروز میشود.
▪️(اخلاق و دین، هری جی. گنسلر، ترجمه ایمان عباسنژاد، ص۲۳۹_۲۴۰، نشر کرگدن، ۱۴۰۲)
@sedigh_63
Forwarded from کانون مطالعه و تفکر دانشگاه یزد (ali Sajjadi)
من سر نخورم که سر گران است
پاچه نخورم که استخوان است
بریان نخورم که همزیانست
من نور خورم که قوت جانست
اولین جلسه از سلسله نشستهای کتابخوانی معناگرا نیمسال دوم ۱۴۰۲
هفته آینده، دوشنبه ۳۰ بهمن برگزار خواهد شد.
موضوع جلسه: "نورخواری، جان پروری، چراغ افروزی"
مکان جلسه: دانشگاه یزد، سالن شهید صدوقی، دانشکده فنی۲
ساعت ۱۱:۴۵
با حضور دکتر خدادادی
حضور برای همه علاقه مندان دانشگاهی و خارج از دانشگاه آزاد است.
پاچه نخورم که استخوان است
بریان نخورم که همزیانست
من نور خورم که قوت جانست
اولین جلسه از سلسله نشستهای کتابخوانی معناگرا نیمسال دوم ۱۴۰۲
هفته آینده، دوشنبه ۳۰ بهمن برگزار خواهد شد.
موضوع جلسه: "نورخواری، جان پروری، چراغ افروزی"
مکان جلسه: دانشگاه یزد، سالن شهید صدوقی، دانشکده فنی۲
ساعت ۱۱:۴۵
با حضور دکتر خدادادی
حضور برای همه علاقه مندان دانشگاهی و خارج از دانشگاه آزاد است.
Audio
فایل سخنرانی دکتر محمد خدادادی
با عنوان: "نور نوشی، جان پروری، چراغ افروزی"
دانشگاه یزد، ۳۰ بهمن ۱۴۰۲
🎙️ #صوت_جلسه
🔰
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
با عنوان: "نور نوشی، جان پروری، چراغ افروزی"
دانشگاه یزد، ۳۰ بهمن ۱۴۰۲
🎙️ #صوت_جلسه
🔰
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
Audio
📌 فایل سخنرانی
🎤 دکتر محمد خدادادی
🔹 با موضوع: ظاهر و باطن نماز از دیدگاه مولانا در کتاب "فیه مافیه"
🗓 اسفند ۱۴۰۲
🔰
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
🎤 دکتر محمد خدادادی
🔹 با موضوع: ظاهر و باطن نماز از دیدگاه مولانا در کتاب "فیه مافیه"
🗓 اسفند ۱۴۰۲
🔰
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
🔻زیستن در حال🔺
قله
ابتدای کوه است
نه انتهایش
مسیر را دریاب
🍀
🖌از مجموعه شعر "سماع در خورشید"، محمد خدادادی/ قسمت کوتاه سروده ها
@dr_mohamad_khodadadi
قله
ابتدای کوه است
نه انتهایش
مسیر را دریاب
🍀
🖌از مجموعه شعر "سماع در خورشید"، محمد خدادادی/ قسمت کوتاه سروده ها
@dr_mohamad_khodadadi
هر بار به صورتی نمایان شده ایم
مهمان تجلّیات رحمان شده ایم
در سیر ظهور، جامه ها پوشیدیم
این بار شکفته ایم و انسان شده ایم
شعر از دکتر محمد خدادادی
(مجموعه رباعی سماع بر دار)
خط اثر استاد صفری
@dr_mohamad_khodadadi
مهمان تجلّیات رحمان شده ایم
در سیر ظهور، جامه ها پوشیدیم
این بار شکفته ایم و انسان شده ایم
شعر از دکتر محمد خدادادی
(مجموعه رباعی سماع بر دار)
خط اثر استاد صفری
@dr_mohamad_khodadadi
|نزدیکی به خدا؟!|
✍دکتر محمد خدادادی
همه ی عبادات با نیت "قرب" و یا همان "نزديکی" به خداوند صورت میگیرد.
حال سؤال اینجاست که این قرب و نزدیکی به خداوند به چه معناست و تا چه حد امکان پذیر است؟
زمانیکه از نزدیکی دو چیز سخن به میان می آید، تصور این نزدیکی تا کجا قابل تصدیق است؟
مثلا وقتی دست شما به گوشی تلفن همراه تان نزدیک شده و آن را لمس می کنید، این نزدیکترین حالت قابل تصور است، اما این نزدیکی با کمترین حرکتی از بین میرود.
در مثال دیگر، وقتی شکر و آب را با هم مخلوط میکنیم، نوع عمیق تری از نزدیکی را پدید آورده ایم، هر چند جدا کردن آب از شکر کار چندان دشواری نیز نیست.
حال اگر مقداری ارده و عسل را با هم مخلوط کنید نزدیکی این دو ماده به هم بسیار تنگاتنگ خواهد شد و جدا کردن آنها با دشواری و پیچیدگی، همراه خواهد بود.
حال باید دید قرب و نزدیکی انسان با خداوند، کدام نوع و شيوه از نزدیکی هاست؟
اگر قرار باشد انسان به خداوند نزدیک شود، قاعدتاً این نزدیکی باید از نوعی باشد که کامل ترین اتحاد در آن بروز یابد. یعنی نزدیکی و قربی که جدایی در آن متصور نباشد، همچون وحدت قطره با دریا.
بدین ترتیب، عالی ترین نوع قرب و نزدیکی، وحدت تام و کامل بین دو چیز است، به گونهای که جدایی بین آن دو چیز، قابل تصور نباشد.
مطمئناً وقتی مؤمنان حقیقی، آرزوی قرب و نزدیکی به پروردگار را در دل نیت می کنند، آرزومند چنین قربی هستند.
این همان مقامی است که عارفان با عنوان فناء فی الله و بقاء بالله از آن یاد می کنند و منتهای آمال ایشان است.
کوتاه سخن اینکه نیت همه عبادات اعم از نماز و روزه، قرب و نزدیکی به خداست و نهایت قرب و نزدیکی، فنا و وحدت با پروردگار است.
آثار عارفان پر است از مطالبی که این وحدت را تجربه کرده و با ديگران به اشتراک گذاشته اند.
جای بسی تعجب است که چرا برخی از قشریون قادر به درک این حقیقت نیستند که نهایت قرب، وحدت با خداوند است و عارفان را به دلیل ذکر این تجربیات ناب، ملامت کرده و گاه تکفیر نموده اند!!
منصور بُد آن خواجه که در راه خدا
از پنبه ی تن، جامه ی جان، کرد جدا
منصور کجا گفت انالحق می گفت
منصور کجا بود؟ خدا بود خدا
(مولوی)
✍ نوشته دکتر محمد خدادادی
@dr_mohamad_khodadadi
✍دکتر محمد خدادادی
همه ی عبادات با نیت "قرب" و یا همان "نزديکی" به خداوند صورت میگیرد.
حال سؤال اینجاست که این قرب و نزدیکی به خداوند به چه معناست و تا چه حد امکان پذیر است؟
زمانیکه از نزدیکی دو چیز سخن به میان می آید، تصور این نزدیکی تا کجا قابل تصدیق است؟
مثلا وقتی دست شما به گوشی تلفن همراه تان نزدیک شده و آن را لمس می کنید، این نزدیکترین حالت قابل تصور است، اما این نزدیکی با کمترین حرکتی از بین میرود.
در مثال دیگر، وقتی شکر و آب را با هم مخلوط میکنیم، نوع عمیق تری از نزدیکی را پدید آورده ایم، هر چند جدا کردن آب از شکر کار چندان دشواری نیز نیست.
حال اگر مقداری ارده و عسل را با هم مخلوط کنید نزدیکی این دو ماده به هم بسیار تنگاتنگ خواهد شد و جدا کردن آنها با دشواری و پیچیدگی، همراه خواهد بود.
حال باید دید قرب و نزدیکی انسان با خداوند، کدام نوع و شيوه از نزدیکی هاست؟
اگر قرار باشد انسان به خداوند نزدیک شود، قاعدتاً این نزدیکی باید از نوعی باشد که کامل ترین اتحاد در آن بروز یابد. یعنی نزدیکی و قربی که جدایی در آن متصور نباشد، همچون وحدت قطره با دریا.
بدین ترتیب، عالی ترین نوع قرب و نزدیکی، وحدت تام و کامل بین دو چیز است، به گونهای که جدایی بین آن دو چیز، قابل تصور نباشد.
مطمئناً وقتی مؤمنان حقیقی، آرزوی قرب و نزدیکی به پروردگار را در دل نیت می کنند، آرزومند چنین قربی هستند.
این همان مقامی است که عارفان با عنوان فناء فی الله و بقاء بالله از آن یاد می کنند و منتهای آمال ایشان است.
کوتاه سخن اینکه نیت همه عبادات اعم از نماز و روزه، قرب و نزدیکی به خداست و نهایت قرب و نزدیکی، فنا و وحدت با پروردگار است.
آثار عارفان پر است از مطالبی که این وحدت را تجربه کرده و با ديگران به اشتراک گذاشته اند.
جای بسی تعجب است که چرا برخی از قشریون قادر به درک این حقیقت نیستند که نهایت قرب، وحدت با خداوند است و عارفان را به دلیل ذکر این تجربیات ناب، ملامت کرده و گاه تکفیر نموده اند!!
منصور بُد آن خواجه که در راه خدا
از پنبه ی تن، جامه ی جان، کرد جدا
منصور کجا گفت انالحق می گفت
منصور کجا بود؟ خدا بود خدا
(مولوی)
✍ نوشته دکتر محمد خدادادی
@dr_mohamad_khodadadi
صفحات ۲۶۵ الی ۲۶۷ از کتاب "آینه روی دوست: انسان کامل در عرفان نظری و ادبیات عرفانی"، اثر دکتر محمد خدادادی
@dr_mohamad_khodadadi
@dr_mohamad_khodadadi