Telegram Web Link
کانال آثار داتیس مهرابیان
#آیینهای_شادمانی_در_ایران_باستان #سروده_داتیس_مهرابیان #بخش_بیست_و_ششم #آرش_نامه #تیر_چفار (چهار ، چفار در زبان پهلوی ساسانی ) 🏹🌧🏹🌧🏹🌧🏹🌧🏹 شاه منوچهر در آن تیره روزگاری که از شکست او و از چیرگی بیگانگان ، بر میهن ، سیه بختی ، به بار آمده بود ، با پذیرش…
#آیینهای_شادمانی_در_ایران_باستان
#سروده_داتیس_مهرابیان

#بخش_بیست_و_هفتم

#آرش_نامه

#تیر_پنچ َ (پنچَ در پارسی باستان و زبان ساسانی )


گفتیم افراسیاب شاه تورانیان ، از کین ، سامه اش (شرطش) را برای بیرون رفتن از خاک ایران ، بر این نهاده بود که تنها به اندازه ی پرتابِ تیری از کمان‌داران ایرانی ، پس می نشیند و خاک و آبادی های ایران را آزاد می کند.

این پیشنهاد ، برای کوچک کردن پادشاه ایران بود و نیز بر این شَوَند(سبب) بود که افراسیاب دوست نداشت سرزمین هایی را که با کشتار مردم ایران به دست آورده ، به آسانی از دست بدهد.

با آن فراخوان از سوی شاهِ مینو چهر ، پهلوانان و تیراندازانی همچون آرش از سراسر ایران برای پرتاب تیر و بازپس گیری خاک میهن شتافتند تا پادشاه از میان آنان نیرومند ترین و باورمندترین پهلوان به ایران را ، برای پرتاب تیر برگزیند.

منوچهر شاه که پاسخ فراخوان خود را با مهرِ جوانان و پهلوانان به میهن ، رو به رو دید ، در دل شاد شد و نور روشنایی و امید در جانش افروخته گشت.

در آن روز ، دید او ، دو صد نره شیر
نهاده به کف ، جانِ خود را دلیر

که اندازَد آن ، تیر را ، پُر توان
به پَس راندنِ دشمنان از اِران


آن نور در واپسین دَمِ نا امیدی ، بر روانِ پادشاهِ مینو چهر ، دمید و بانو اَمشاسپَندِ سپندارمز (فرشته ی فروتنی که فروزه ی (صفت ) دادار هستی آفرین است ) ، بر او پدیدار شد و فرمان داد که کمانی ویژه از درختی کهنسال و سترگ ، بسازد که از سختی ، چون سنگ و پولاد و از نیروی پرتاب تیر ، برترین باشد و سوفارِ تیرش نیز از چوب بهترین درختان خدنگ ، جدا شود و پیکانِ آهنینش از ژرف ترین کانِ سرزمین کیان ، بیرون شده و به آتش عشق ، تفتیده و سپس تیز گردد و پَرهایی از بال شهبازِ شیدوَر ( عقاب زرین بال و رخشنده ی ایرانویچ) ، با نخی هفت رنگ همچون نخ های « تیر و باد» بر آن بسته شود.

منوچهر این سخنان را به جان نیوشید و چنان کرد.

سپندارمز ، گفتش ای شهریار!
فروتن_ فروزه ، تو را ، راهوار

کنون در نگر ، با وُهومَن خرَد
که رامی و بهرامی ات ، نگْذرَد

بساز از دل و جان ، کمانی بزرگ
و تیری به سوفارِ سخت و ستُرگ

که پیکانش از آهنِ تفته سر
برون گشته باشد ، ز کانِ هنر

و سوفارش از دارهای خدنگ
به پرهایی از دالِ رَخشنده رنگ

گره خورده با رشته‌ای هفت رنگ
که رنگین ، کمان را بزیبَد به هَنگ

کمانی کَهَر چوب ، نقشش تُرَنگ
کشیده زِهَش را ، زبانی تِرنگ

کمانی ، چو پولاد سنگین و سخت
که خَم کردَنَش ، پَهله خواهد به وَخت

چنین کرد مینو رُخ آن پادشاه
کمان چون شد آماده ، سر زَد پگاه



و چون تیر و کمان آماده شد ، شاه مینو چهر ، از میان پهلوانان و کمانداران ، آرشِ شیباگ تیر (شیوا تیر ) را که نیکوتر و نیرومندتر از او یافت نمی شد و به کمانداری و تیراندازی ، نامدار بود ، برگزید و آن کمان آریایی را به او داد.

گرفتش به بازوی زورآزما
جوان پهلوان ، آرشِ فَرنیا

خَمِ ابرُوان را گرفت از خَمَش
نگر بر افق کرد و خاکِ جَمَش

دمید از روانش سُروری ، سپَند
که گسترده ، مَرز آوَرَم ،در کمند

و دانم گسسته شود ، بند ، بند
تنم ، تا که ایران شود ، سربلند

از این رو ، به تن ، پیرهن بردرید
بَر و بازوان را نمود او بدید

و گفت این تنم ، خاک راهِ اران
مهین _ میهن ، آزاد گردد ، به جان


در این هنگام ، آرش ، دلیرانه ، گریبان چاک داده ، پیراهن بر تن ، درید و تنِ خود را به شاه و مردم نشان داد و گفت ؛ «ای هم میهنان ! «چو ایران نباشد ، تنِ من مباد » ، بنگرید که من به رسایی ، تندرستم و در تنم نشانی از آسیب‌دیدگی نیست ، اما چون آن تیر را از کمان رها کنم ، بند ، بندِ تنم از هم خواهد گسست و پاره‌، پاره ، هر تکه اش به سویی از ایران فرود خواهد آمد (کنایه از پراکنده شدن دلیری و پهلوانی او در جای جای سرزمین و فرهنگ مردم ایران است )

دهم جان که مانا شود ، میهنم
به صد پاره از لاله‌های تنم

که شیباگ تیرم ، یَلِ آریا
«اَشی» را بگیرم به بَر ، مِهرسا

روان را به « واتا» سپارم که تیر
سَبُک ، پَر بگیرد ، سوار و زَریر

که جانم نباشد ، چو آزاد نیست
مهین میهن این خانه و بوم زیست


راستا دارد ...

#واژه_نامه ؛
#اشی ؛ ایزد توانگری و بخشش ، بانویی بلند بالا و زیبا از تخمه ی آسمانی , اَشا : راستی ، قانون نظم گیتی
#واتا ؛ ایزد باد

#درگاه_نگارین_چکامه_داتیس_مهرابیان
@esmaeilmehrabiandatis
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شناساندن کتاب #آرش_نامه
از گروهه شعر دوازده هزار بیتی
#خرد_نامه_پایان_شاهنامه
سروده #داتيس_مهرابيان

برای دسترسی به آرش نامه در تلگرام👇

#درگاه_نگارین_چکامه_داتیس_مهرابیان

@esmaeilmehrabiandatis
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
وَرَهرام روز ، روز بهرام پیروزگر بر ایران دوستان راستین همایون باد!

ایران جاویدان نیازی به نوحه خوانی ندارد پس مداحان دروغگو و انیرانی ، دهانشان را گِل بگیرند که نام ایران را بر زبان دروج شان نگذارند.

رهایی از آیین بیگانگان
بهین فَرُّ و پیروزی است ای جوان

چو برگردد آیینِ وَرجای مِهر
شکوفد به دل‌ها ، گلِ نیکچهر

خردمندی آید بهارینه پوش
وَزَد در دل و جان ، نسیمِ سروش

حجازی مسلمان ، گریزان شود
مُغیلان به نجد و بیابان شود

بهشتش روا بر خودش تا حجاز
که از ما گرفته است ، کیش و نماز


به رام و ، وَرَهرامِ پیروزگر
به آیینِ سیمرغِ شادی نگر

همه پَر بگیریم و یک تن شویم
در این شب ، چو خورشیدِ روشن شویم


#داتيس_مهرابيان


#درگاه_نگارین_چکامه_داتیس_مهرابیان
@esmaeilmehrabiandatis
کانال آثار داتیس مهرابیان
#آیینهای_شادمانی_در_ایران_باستان #سروده_داتیس_مهرابیان #بخش_بیست_و_هفتم #آرش_نامه #تیر_پنچ َ (پنچَ در پارسی باستان و زبان ساسانی ) گفتیم افراسیاب شاه تورانیان ، از کین ، سامه اش (شرطش) را برای بیرون رفتن از خاک ایران ، بر این نهاده بود که تنها به…
#آیینهای_شادمانی_در_ایران_باستان
#سروده_داتیس_مهرابیان

#بخش_بیست_و_هشتم

#آرش_نامه

#تیر_شش (خْشوَش ، اوستایی و شَش پهلوی )

در این هنگام ، تیری را که سوفار و پیکان و پَرَش از برترین ها و از جان میهن فراهم آمده بود به افراسیاب دادند و او بر آن تیر نشان نهاد که پس از پرتاب شدن ، آسان تر و زودتر پیدا شود سپس همان تیرِ نشان دار شده را برای آرش آوردند.

آرش آن تیر را در تیردان گذاشته و سپیده دمان ، با گام هایی استوار ، از کوه (رویان یا دماوند) ، بالا رفت تا از چکاد کوه ، آن تیر را به سوی توران پرتاب کند.


گزیده شد آرش ، به کارِ سپَند
که او تیری از جان ، کَشَد ، بر کمَند

نشان زد بر آن تیر ، افراسیاب
که دیده شود ، در شب آن ، آفتاب

به سرپنجه چون نورِ در شاخه ها
گرفت آرش آن ، پرتُوِ شید را

به بالای کوهِ دماوند رفت
چنان پیرِ مهری ، که پوید به هفت



کهن ترین نَسْکی که به آرش و تیرانداختن او پرداخته است یَشت‌های اَوِستا ست ، در تیشتَریَشت ، تازشِ ستارهٔ تیشتَر(تیر ؛ ایزد باران زا) به‌ سوی دریای فراخکرت (یا دریای وَروکَشه ) به پروازِ تیری مانند شده‌است که آرش از کوه اَیریوخْشَئوثه (محل آن دانسته نیست) به سوی کوه خْوَنْوَنْت پرتاب کرده‌است‌، بر پایه ی این گزارش (یشت ۸، بند ۷ و ۳۸)، اهورامزدا به تیر آرش دَمی بدمید و یاورِ او ، ایزدِ مِهر ، دارندهٔ دشت‌های فراخ، راه گذرِ تیر را هموار ساخت. اَشی (یا اَهریشوَنگ ؛ ایزد دارایی و بخشش ) که نیک و بزرگ است و پارِند ، سوار بر گردونه ، از پیِ تیر ، روان شدند.


به گامِ بلندش ، دماوند ماند
و او بر سرِ صخره‌ها ، تیز راند

اَبَر _ ابرهای چکادان سوار
نشستند بر شانه‌اش ، بوسه وار

زمین و زمان شد ، فرازان به دست
چکادِ دماوند پیشش نشست

کشید از کمان ، تیرِ وا تا _سوار
و جان را ، بر آن تیر ، کرد آسوار

روانش شد از چِلّه ، پَرّان به تیر
سپهر آمد از آذرخشش ، به زیر



تیرِ آرش ، جان گرفته از جانِ سپَندِ آن پهلوان ، به پرواز در آمد و از فراز جنگل های ابر آلود و چکاد های برف پوش گذشت ، همینکه بلندی پروازش بر فراز دشتهای سرسبز و گسترده ی بادغیس ، به پستی و فرود رو کرد ، ایزد باد (واتا ایزد ) به فرمان هورمزد (خرَدِ رسا ) ، دوباره در پَرهای شهبازِ شیدوَر که در پَسِ تیر بودند دمید و آن را تیر از نو اوج گرفت و تیزتر از پیش ، پرواز کرد تا آنکه ، به هنگام غروب خورشید پس از پیمودن هزار فرسنگ ، به سرزمین خُلم در بلخ ، در کرانه ی جیهون بر بـُنِ درخت گردویی ، تناوَر نشست. تیر را از خُلم به تبرستان ، به نزد افراسیاب آوردند و افراسیاب تورانی ، چون نشانِ خود را ، بر تیر دید ، از پیمان‌شکنی ، بیمناک شده ، سپاهیانش را فرمان بیرون رفتن از ایران داد ، تورانیان از سرزمین پاک اهورایی بیرون شدند و با واپس نشستنِ دشمنان ، مرز ایران و توران ، در فراسوی بَلخ ، در جای فرود آمدنِ تیرِ آرش ، در کرانه ی جیهون شد و مردم ایران آن پیروزی بزرگ را جشن گرفتند ، مرزبانان و آسواران روزها و ماهها ، در پی پیکرِ آرش به جستجو پرداختند و او را نیافتند هر چند نورِ عشق و مهرِ آن جانگواه (شهید ) را در خویشتن و در جانبازی و سربازی خود ، برای مردم و میهن آشکارا می دیدند.


سبکبال ، آن تیر ، همچون سروش
گذشت از سرِ جنگلِ ابرپوش

و رو ، سوی مرزِ اِران ، تیزبال
برفت و بغرّید چون شیردال

پَسین گاهِ آن روزِ لبخند و نور
دو چشمانِ جیهون ، شکفت از سرور

چو دید آن ، سروشینه _تیرِ سپَند
به سویش روانست ، چون مهرِ زند

گشوده شد آغوشِ جیهون ، نِکو
که بنشیند آن تیر ، بر قلبِ او

نخست آن سفیرِ صدایش رسید
و قلبِ تناوَر درختی ، تپید

گل و سبزه و رود ، فریاد شد
که ایران زمین ، شاد و آزاد شد

فرود آمد آن تیرِ زنده ز جان
ز جانِ یَل آن آرشِ پهلوان

به ساقِ تناوَر درختی ، سِتُرگ
در آن سوی جیهونِ پاک و بزرگ

چو آن تیرِ جانانه از جان ، نشست
تنِ کوهِ بی‌جانِ آرش ، شکست

چنان تَخش و تَرکِش به هر سو ، روان
پراکنده شد ، پیکرِ پهلوان

و هر تکه‌اش در شمال و جنوب
سرِ خاور و باختر ، زد به پوب

از این روی ، این خاکِ لاله فشان
پُر از هاگِ زنده است و آرش نشان

که هر دوره‌ای پَهله صد ، رایومند
از این سرزمین ، آرشان می دمند


راستا دارد ...

#واژه_نامه؛

#رایومند ؛ دارنده ی آفتاب
#تخش ؛ بُمب ، فشفشه
#اشی ؛ ایزد توانگری و بخشش ، بانویی بلند بالا و زیبا از تخمه ی آسمانی

_پس از یَشت های اوستا و تیشتَریَشت ، از میان ماتیکان های (کتابهای ) پارسی میانه ، تنها در نوشته ی «  ماه فروردین ، روز خرداد » به نیکی از آرش یاد شده است، همچنین در مینوی خرَد (پرسش ۲۶، بند ۴۴) نیز به این رویداد بی آنکه نام آرش را بیاورد اشاره شده و آن کار سپند آزاد سازی را از منوچهر دانسته است.

#کانال_شعر_نقاشی_داتیس_مهرابیان
@esmaeilmehrabiandatis
Forwarded from کانال آثار داتیس مهرابیان (داتیس مهرابیان)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتارها و راستی هایی درباره ی امام حسین و حادثه عاشورا که از ما پنهان داشته اند ، حقایقی که در کتابهای معتبر تاریخی موجودند.
هر ایرانی نژاده باید این حقایق را بداند ، بشنود و اندیشه کند تا در دام خرافات گرفتار نشود.

@esmaeilmehrabiandatis
در گرامی داشت ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و یادآوری جنایتها در کوی دانشگاه تهران ؛

عزت الله ابراهیم نژاد شهید کوی دانشگاه تهران ، یکسال بعد از جان باختنش ، به جای اینکه قاتلش پیدا شود ، قاضی پرونده ، او را به اقدام علیه امنیت ملی محکوم کرد.

قاضی از گور کشیده است ، جَسَد
تا زَنَد حد ، که چرا ؟! کُشته شدی ؟!

آتش از گورِ تو برخاسته ، باز
هان ! به فریادِ که ؟! آغشته شدی ؟!


یاد همه جان باختگان راه آزادی ، به ویژه شهید عزت الله ابراهیم نژاد و مفقود الاثر سعید زینالی گرامی باد

#درگاه_نگارین_چکامه_داتیس_مهرابیان
@esmaeilmehrabiandatis
کانال آثار داتیس مهرابیان
#خرد_نامه_پایان_شاهنامه #سروده_داتیس_مهرابیان (بازخوانی خردمندانه ی تاریخ و سرگذشت پهلوانان ایران در برابر دژخیمان و  یورشگران به خاک پاکِ میهن ) #پهلوان_نامه در پهلوان نامه ؛ #سنباد_نامه  #بهزادان_نامه #به_آفرید_نامه #استاذسیس و... #ابیات_۸۶۳۰_۸۶۴۵ #سنباد_نامه…
#خرد_نامه_پایان_شاهنامه
#سروده_داتیس_مهرابیان

(بازخوانی خردمندانه ی تاریخ و سرگذشت پهلوانان ایران در برابر دژخیمان و  یورشگران به خاک پاکِ میهن )

#پهلوان_نامه
در پهلوان نامه ؛
#سنباد_نامه  #بهزادان_نامه #به_آفرید_نامه #استاذسیس و...

#ابیات_۸۶۴۵_تا_۸۶۵۳
#سنباد_نامه
#بخش_شست‌_و_دوم


بهزادان نیز پاسخ داد ؛

_ ایدون باد که من در راهِ آزادی و رهایی ایران از سرپنجه ی دیوان و ددان حجازی و مسلمانان یورشگر که خود ، دانسته و ندانسته ، نیروی راهبر شده از سوی کلیساهای رومی و بیزانسی هستند ، آماده جانبازی و سر باختنم ، که راهِ سربازِ میهن شدن ، نخست ، سر باز زدن از دین و آیین بیگانگانی است که این بوم و بر را تاراج کرده اند و به شمشیرِ الله برآمده از آستینِ پدر آسمانی مسیح ، فرزندان این سرزمین را گردن زده و تاریخ و فرهنگ این خانه را در آتش خشم و بی خردی دین باوران ، سوزانده اند.

در این هنگام سِنباد شگفت زده از سخنان بهزادان پرسید ؛
_ بهزادان ! ای سردار نامدار شده به نام ابومسلم خراسانی !
ای که به گفته خودت ، مادر و پدرت ، در بندگی و بردگی اعراب مسلمان بوده اند و خودت فرستاده ی ابراهیم امام نواده ی عباس عموی پیامبر اسلام هستی ! ، چگونه از روز نخست که پا به این شهر و به این خانه گذاشتی ، خودت را مسلمانی گردن نهاده به فرمان ابراهیم امام شناساندی ، ولی اکنون در دم رفتن ، شمشیر زبان ، بر دین عرب و دین رومیان کشیده ای ؟! و آماجِ خیزش خود را ، در ستیز با ادیان ابراهیمی اسلام و مسیحیت می دانی ؟!

بهزادان در حالیکه مشت و پهنه ی ابروانش با هم فشرده می شد و آذرخشی از خشم و امید در چشمانش می دمید ، پاسخ داد ؛


بپیچم رها ، سر ز سر درگمی
هم از دینِ اعراب و هم ، از رُمی

که من مِهر ایران و ایرانیان
به جان و روان دارم ای مهربان

دلی بسته دارم بر این آب و خاک
به سرهای سروانِ افتاده پاک

به این سرزمینِ خرَد آفرین
که خونین شد از ، تیغِ دیوانِ کین

که خوار و خراب است ، در چنگِ دین
همین دینِ بیگانگانِ سلین

معاویه پندارکی از یهود
هم آنچه که از دینِ عیسی ربود

معاوی– مسیحی که فرمانرواست
به دینِ نوینِ عرب ، رَهنماست

معاوی ، عرب نه ! ، که بیزانسی است
به تاریخ و فرهنگمان ، بُرده دست



سِنباد شگفت زده تر از پیش ، پرسید ؛

چه می گویی بهزادان ! نواده ی بزرگمهر !
که اکنون از جامه ی سرداری جنگجو و از عبا و قبایی ، فراخوان دهنده به دین اسلام و آیینِ ابراهیم امام ، به جامه ی فرزانگی و اندیشه ، همچون نیای بزرگت بزرگمهر در آمده ای و اسلام امویان تازی را ، آشی درهم آمیخته از ادیان یهود و مسیح می دانی ، من از این گفتارهای شگفت که وارونه ی سخنانِ تو در شب‌های پیشین ، در گردهمایی پهلوانان و پیکارجویان اهروانه است ، درست در نمی‌یابم .
بگو ، دین اعراب و حجازیان بیابانگرد را چه به دین رومیان و یهودیان ؟! از سوی دیگر ، من هنوز ندانسته ام که تو پاک کننده و نگهبان کیش اسلام ، چگونه است که هم بر اسلام اموی می‌تازی و هم بر صلیبِ مسیح ، میخ می کوبی ؟!
در سرت چه می‌گذرد ای سردار ! مرا روشن کن و از این سردرگمی رهایی بخش !

بهزادان ، سری به اندیشناکی به راست و چپ تکان داد ، سپس چشم به کرانه‌های آبی آسمان دوخت و این چنین گفت ؛

_مهربان سنباد دلیر !
دیشب دیدی که پیر فرزانه سر در گوش من گذاشت و سخنانی گفت و من هم ، سر در گوش او سخنانی گفتم که آن پیر ، به لبخند روشنش سخنان پنهانی مرا ستود.

راستا دارد ...

#درگاه_نگارین_چکامه_داتیس_مهرابیان
@esmaeilmehrabiandatis
#بیداری۶۱

سر_شورشیِ رام ، به فرمانِ شَرَر
در آبِ نمک خفت ، به پندارِ شکر

بر دستِ وطن مانده هزاران سهراب
دارو نشود ، زهرِ فرستاده ی شَر


#داتيس_مهرابيان


@esmaeilmehrabiandatis
کانال آثار داتیس مهرابیان
#خرد_نامه_پایان_شاهنامه #سروده_داتیس_مهرابیان (بازخوانی خردمندانه ی تاریخ و سرگذشت پهلوانان ایران در برابر دژخیمان و  یورشگران به خاک پاکِ میهن ) #پهلوان_نامه در پهلوان نامه ؛ #سنباد_نامه  #بهزادان_نامه #به_آفرید_نامه #استاذسیس و... #ابیات_۸۶۴۵_تا_۸۶۵۳…
#خرد_نامه_پایان_شاهنامه
#سروده_داتیس_مهرابیان

(بازخوانی خردمندانه ی تاریخ و سرگذشت پهلوانان ایران در برابر دژخیمان و  یورشگران به خاک پاکِ میهن )

#پهلوان_نامه
در پهلوان نامه ؛
#سنباد_نامه  #بهزادان_نامه #به_آفرید_نامه #استاذسیس و...

#ابیات_۸۶۵۳_تا_۸۶۵۸
#سنباد_نامه
#بخش_شست‌_و_سوم


سنباد پاسخ داد ؛

_ آری دیدم که پیر فرزانه سر در گوش تو سخن ها گفت ، ولی چیزی ندانستم پس آتش کنجکاوی ام را به پاسخت فرو بنشان!

بهزادان گفت ؛
_ ای موبَد مهربان ! آیا تا کنون از خود پرسیده ای در این سد و چندی سال (صد) که از چیرگی اعراب بر ایران می گذرد ، چرا گسترش و آموزش دین نو پای اسلام ، آرمان و آماج این تازشگران به دارایی و زن و فرزندمان نبوده است ؟
چرا پدران و مادران ما ، بی آنکه ریشه ی باور و دین این اعراب را بجورند و بجویند ، به آنان ، مسلمان گفته اند ؟!
چرا دین این اعراب عیسی باور را که پیش از این ، از نسک ها و ماتیکان هایی به خط آرامی ، درباره ی مسیح و مریم برمی آمد به نام دین نوین اسلام می شناسیم ؟

سِنباد با درماندگی پاسخ داد ؛

نمیدانم سردار ! ، چرا با پرسش هایت بر سر درگمی من می افزایی ؟! ، تا آنجا که من دریافته ام ، ایشان عیسای مسیحیان و موسای یهودیان را به آزرم می ستایند و خویشکاری محمد پیامبرشان را در راستا و در آماج خویشکاری آن پیامبران می دانند ، این چیزیست که ما از زمان روی کار آمدن مروانیان در خراسان و خاندان عرب های چیره بر کرمان تا استخر پارس دریافته ایم.

بهزادان نگاهی به کارگرانی که در کار سامان دادن به دیوار و درگاهِ خانه سنباد بودند ، نمود و گفت ؛

_ ای دوست من ! چند روز پیش ، اسب من که افسارش را به چوب درگاه خانه تو بسته بودم ، سرکشی کرد و دیوار فرو ریخت و در و درگاه از پای بست درآمد و بر زمین افتاد و امروز آن کارگران را ببین که بر سر درِ کاشانه ی تو ، چگونه خشت بر روی خشت می گذارند و برای پوشاندن آن خشت ها ، دیوار را به انبوه گاه گِل اندود می کنند تا ویرانی ها را سامان دهند.
به نگر تو ، پس از اندوده شدن آن دیوار و درگاه ، آیا نشانی از نیروی ویرانگر حیوان برجای می ماند یا تنها ردِ ماله و هنرِ دستان سامان دهندگان ، در چشم بینندگان و رهگذران می ماند ؟

سنباد پاسخ داد ؛

_ به نیکی روشن است که تنها هنر اندود کردن و خوب پوشاندن دیوارست که از این پس خودش را نشان خواهد داد نه سرکشی و ویرانگری حیوان من .

بهزادان باز پرسید ؛

_ بگو آیا این کارگران و سازندگان هنرمند ، که هنر ساخت و ساز را نیک می دانند و ویرانی ها را ماله می کشند و سامان می دهند ، ایرانی هستند یا عربِ مضری و یمانی ؟!

سنباد گفت ؛
_ همه می دانند که هنر ساخت و ساز ایرانیان با هنر یونان و روم هماورد است و عرب بادیه نشین که خانه ها را ویران می کرد تا از چوب سقف ها ، ستون خیمه و خرگاه درآورد ، جز ویرانگری ، هیچ دستاوردی برای ایران و ایرانی نداشته و این ایرانیان هستند که دین و تخت و بخت این تازشگران را بر پشت می کشند و بزرگ می کنند.

بهزادان در این هنگام لبخند تلخی زد و گفت ؛

_ این اعراب مسیحی باورِ مَروانی به ویژه از زمان عبدالملک و مَروانِ مَرودشتی ، با نوشتارهایی به نام (سیره نویسی ) ، تازشگری های پدرانشان را در سایه ی پشتیبانی ارتش روم و بیزانس به داستان های پیروزی بر امپراتوری بزرگ ایران ، افسانه پردازی می کنند تا با ماله کشی و دروغ ، از ویرانگری ها و تاراجگری های آنها در ایران ، چهره ای سازنده و سامان دهنده به آیندگان نشان دهند ، پیر فرزانه در همین راستا با من به سخن درآمد و خواست تا بداند که من از ماله کشی مروانیان خراسان و کرمان آگاهم یا نه ! و آیا خود که فراخوان دهنده مردم به خیزش بزرگ در برابر مروانیان هستم ، به اندیشه پلید مروانیان در رنگ و لعاب زدن به زشتی ها و کردارهای اعراب ، راه برده ام یا نه !
و من چون پرده از ریشه ی مسیحی باور و بیزانسی یاورِ معاویه (ماآوی مسیحی) و جانشینانِ مَروانی و اموی اش برداشتم ، از آگاهی من و از آماج پنهان من در راه آزاد سازی ایران و ایرانیان ، دلشاد گشت و پنجره ای روشن ،پیش رویم گشود که باورم را به پیروزی ، دو سد (صد ) چندان نموده است.

چنین گفت در گوشم آن پیر شاه
خردمند و فرزانه ی نیک راه

که با دیدگانِ خرَد ، رَه گُزین
و رخدادها را به نیکی ببین

بخوان از تَرادادِ مانده به سنگ
نگارینه و خط و فَرتورِ جنگ

از آنچه که فرهنگ و آیینِ ماست
نوشتارهای کهن_ دینِ ماست

که مهر از ترادادِ این میهن است
فروغ است و فرزان ما و من است


راستا دارد...

#درگاه_نگارین_چکامه_داتیس_مهرابیان
@esmaeilmehrabiandatis
کلاس های آموزش نقاشی انیمه و انیمیشن در آکادمی داتیس آغاز شد
۰۹۱۴۰۱۴۴۵۴۹

آدرس کلاس های آکادمی داتیس در کرج ؛
در سبک ها و تکنیک های گوناگون برای همه سنین

*مهرشهر ؛ چهار باندی ، خیابان دویست
*مهرشهر ؛ ارم ، رو به روی باغ سیب
*مهرشهر ؛ ارم ، ابتدای خیابان رسولی ، خ محرابی
*گلشهر ؛ جهاد دانشگاهی ، چهار راه گلزار
*کمالشهر ؛ خ ولی عصر جنوبی ، موعود ۸
*عظیمیه ؛ پل آزادگان

#درگاه_نگارین_چکامه_داتیس_مهرابیان
@esmaeilmehrabiandatis
Forwarded from کانال آثار داتیس مهرابیان (داتیس مهرابیان)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آوا و آهنگِ زیبا و سپند 🔥#اشم_وهو🔥
پیشکش به خردمندان راه راستی🔥
🔥
🏆
🔹#اشم_وهو ؛ یکی از نیایشها و نمازهای ارژمند اوستا

🍃🌸اشویی نیک است. بهترین است. خوشبختی است.
خوشبختی راستین از آن کسی است که خواستار بهترین اشویی است

🌹🌷🌹🌷🌹🌷
#کانال_آثار_شعر_و_نقاشی_داتیس
@esmaeilmehrabiandatis
👆نقاشی مینابْستِرِه
اثر ؛ #داتيس_مهرابيان
از مجموعه؛ #کیهان_نگار
فروش آثار گالری داتیس ؛ ۰۹۱۴۰۱۴۴۵۴۹
🎨🎨

#هزار_اندیشه_نیک

ندای درون گنجِ اسرارِ ماست
فرا پُرسمان های بیدار ماست

کسی می سپارد به او گوشِ هوش
که مستِ سکوت است و نُت های نوش



#داتیس_مهرابیان

@esmaeilmehrabiandatis
کانال آثار داتیس مهرابیان
#آیینهای_شادمانی_در_ایران_باستان #سروده_داتیس_مهرابیان #بخش_بیست_و_هشتم #آرش_نامه #تیر_شش (خْشوَش ، اوستایی و شَش پهلوی ) در این هنگام ، تیری را که سوفار و پیکان و پَرَش از برترین ها و از جان میهن فراهم آمده بود به افراسیاب دادند و او بر آن تیر نشان…
#آیینهای_شادمانی_در_ایران_باستان
#سروده_داتیس_مهرابیان

#بخش_بیست_و_نهم

#جشن_امردادگان

#دیباچه:

سحر ، بَردَمَد ، زنبق از کهکشان
شکوفا ، به جشنِ اَمردادگان

زمین شاد و رویندگان ، شادخوار
بجوشد ، می و مستی از ، چشمه سار

دو بانوی زیبا ، رُخ افروز و شاد
برقصند در کوچه ی بامداد

یکی آنکه شادی ، به دل‌ها دهد
گلِ بوسه ، بر روی زیبا دهد

کُنَد دور از افسردگی ، باغ را
ز پَژمُردگی ، گلشن و راغ را

و آن دیگری ، چشمش آیینه تاب
نگهبان آب است و روی_ آفتاب

روان را ، دَهَد ، روشنایی ، چو آب
به رقصی روان ، در شبِ ماهتاب

رُخَش ، سوسن و ، پیکرش ، سَرو_سا
زبان آور این گل ، سُهی ، آن رها

به بی‌مرگی و جاودان_ افسری
نکونام را ، بَخشَد او ، سروری

که نیکی ، بِرویَد ، بهشت آوَرَد
وَهان را ، بهین ، سرنوشت آوَرَد

امرداد باشد ، نه مرداد ماه
که جاوید بادا ! دَمِ شادگاه

چِمارِ « اَمرداد» ، بی مرگی است
و « مُرداد » معنای مرگ و گسست

از این رو ، اَمرداد ، باید نوشت
بر اندیشه ی مردمانِ بهشت

بهشتی ، پُر از اشکِ امیدِ فارس
بهشتِ زرایران و شاخابِ پارس

اَمرداد و خرداد اَمشاسپَند
کُهَن _قصه ی بانوانِ سپند

به فرزانِ افروزه‌های مَهَند
از اسطوره‌ها ، پا به گیتی ، نهند

دو بانوی همراه و آیینه‌_ زاد
روان‌های روشن ، به ژرفِ نهاد

امرداد_ بانویِ رویِش ، به مِهر
نگهبانِ آب است و اشکِ سپهر

گیاه آور است و گل افشان ، به دشت
رَمه _ گستراست و خِرَد_پو ، به یَشت

نگهبانِ پاکیزگی‌هاست ، او
به بیمارسازان ، بتازد ، اَهو

و خرداد _بانو ، به همراهِ باد
جهان را به رقص آوَرَد ، شادِ شاد

کُنَد ، تیرِ بارنده را ، یاوری
هم_او‌ ، تیشتَر را دهد ، سروری

که شادی ، به گل‌های جان می‌دمد
جهان را ، روانی ، روان می‌دهد

دو بانوی دلشادِ بالندگی
دو فرزانِ روشن ، به هر زندگی



راستا دارد ...

🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃

#درگاه_نگارین_چکامه_داتیس_مهرابیان
@esmaeilmehrabiandatis
کانال آثار داتیس مهرابیان
#آیینهای_شادمانی_در_ایران_باستان #سروده_داتیس_مهرابیان #بخش_بیست_و_نهم #جشن_امردادگان #دیباچه: سحر ، بَردَمَد ، زنبق از کهکشان شکوفا ، به جشنِ اَمردادگان زمین شاد و رویندگان ، شادخوار بجوشد ، می و مستی از ، چشمه سار دو بانوی زیبا ، رُخ افروز و…
#آیینهای_شادمانی_در_ایران_باستان
#سروده_داتیس_مهرابیان

#بخش_سی

#جشن_امردادگان

#جاودانه_نخست

💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫

«جشن اَمُردادگان»

🔹بر پایه ی فرزانِ ژرف زرتشتی و پاسداشت زاستار (طبیعت )و زیست بوم ، هماهنگ با گاهشمار ترادادی «سنتی» ، هر روز را گلی نماد است و نامی که در شمار روزهای هر ماه‌ ، به سی روز ، پایان می یابَد که روز هفتم از این ، گاهشمار ، اَمُرداد نام دارد.

🔸این واژه در اوستا به گونه اَمِرَه تَه تات ameratatat آمده است واژه ای اندیشه برانگیز که دارای سه بخش است ؛
(اَ + مِرَه + تات) ، پیشوند «اَ» در بخش نخست ، نبودن و نفی را می رساند ، بخش دوم «مَر» به چِمِ (معنی ) مرگ است و پسوند «تات » در بخش سوم ، به چم رسایی (کمال ) و اوج است ، امروزه ، واژه ی نادرست «مُرداد» به جای «اَمُرداد» در نامگذاری نام پنجمین ماه سال ، بکار برده می شود که آگاهان باید اَمرداد (بی مرگی و جاودانگی ) را ، بکار ببرند.
🔹در کتاب بُن دَهِشن، آمده است:
اَمردادِ جاودان و نامیرا ، سرورِ گلها و گیاهان بی شمار است ، هر امشاسپندی را گلی است و گُل ویژه و نماد اَمشاسپند اَمرداد ، چَمبک یا زنبَک (زنبق) است.

🔸از این رو ، اَمَره تات (امرداد) به چِم نامیرایی بی مرگی و جاودانگی است.
امرداد یکی از امشاسپندان یا از افروزه های (صفات ) خِرَدِ رسا ، اهورامزداست.

رقص و پایکوبی و شادمانی در دشت های سبز و در کنار چشمه ساران و در میان باغها و راغهای پر گل و زیبا ، از آداب جشن امردادگان است که این شادمانی و سر سبزی و پاسبانی از آن ، خویشکاری امرداد _اَمشاسپند است و باور مَزدَیَسنان اینست که «اَمرداد »نماد سرزندگی، نوزیستی و شاد زیویِ جاودانه است.
بر این بنیان ، سرچشمه ی خِرَد و فرهنگِ ایران زمین ؛ اوِستا و در بُندَهِش بیان می کند که ؛
🔺«سرور و پاسبانِ گیاهان و رُستنی ها ، امرداد امشاسپند ، اینگونه است که اگر کسی گل و گیاه را ، رامِش بخشد امرداد از او آسوده گردد و اگر گل و گیاه و درختان را بیازارَد ، اَمرداد از او آزرده گردد ...» ، بر این باور ، امرداد و جشن امردادگان ، جشنِ نکو داشت و بزرگ داشت سرسبزی و شادمانی زام و (زمین) زاستار و سپارش دهنده ی خویش کاری انسان‌ در پاسداشتِ گیاهان و شادمانیِ زاستار و داده های زندگانیست.
همکار و یاور امشاسپند امرداد یا ایزد بانو امرتات ، امشاسپند خرداد است.

🔹در افسانه آفرینش درباره ی دو امشاسپندِ خرداد و اَمرداد (ایزد بانوانِ پاسبان آب و گیاه ) آمده است ؛

در افسانه ی آفرینش ، چنین
نوشتند پاکانِ اندیشه بین

که آنگاه ، اهریمنِ جان_ سیاه
ستیزنده بر روشنای پگاه

چو تازید بر ، آفرینش_ اِوَک
پراکند اَمرداد ، افزون ، مُژَک

مُژَک‌ها گرفت از گیاهانِ خشک
مَشام جهان ، پُر شد از بوی مُشک

که هر سوی گیتیک ، رنگین_ گیاه
به بار آید از چشمه‌های پگاه

بهارانِ شادی ، پراکنده گشت
اَمردادی آمد به خرداد _یَشت

که عشق از زمین ، روَید امیدوار
بخندد به شادی ، دلِ روزگار

از این روی دژخیمِ این بانوان
دو دیوَند اهریمنی ، در روان

«تئیرو » که دژخیمِ خردادی است
«گرسنه_ شکم » را ، بگیرد به دست

و اَهریمن او را بگیرد به کار
تهی دستی آرَد ، به هر روزگار

ز دژخیمِ بانو _اَمردادِ شاد
«زئیرو » همان تشنگی ، گشته یاد

که او نیز ، پَست است و آهَرمَنی
بتازد برافروزه ی روشنی ،...


ادامه دارد...

💫🌸🍃🌸💫🌸💫🌸💫🌸
#کانال_آثار_شعر_نقاشی_داتیس
@esmaeilmehrabiandatis
2025/10/26 06:14:45
Back to Top
HTML Embed Code: