Telegram Web Link
داتیس مهرابیان
#نوزایی_و_بازآفرینی #نویسنده_داتیس_مهرابیان #استوره ها(اسطوره ها) #بخش_۲۵ #عشق_اسپندیاد_و_پری_دریایی اسپندیاد با خودش اندیشید ؛ - باز هم شیردال یا شاید پری دریایی ، آن ماهی را در تورم گذاشته است ، نمی دانم چرا ؟ واز اینکه دل به دختری باخته که هیچ از…
#نوزایی_و_بازآفرینی
#نویسنده_داتیس_مهرابیان

#استوره ها(اسطوره ها)
#بخش_۲۵
#عشق_اسپندیاد_و_پری_دریایی

اسپندیاد با خودش اندیشید ؛
- باز هم شیردال یا شاید پری دریایی ، آن ماهی را در تورم گذاشته است ، نمی دانم چرا ؟
واز اینکه دل به دختری باخته که هیچ از او نمی دانست و از کارهایش سر در نمی آورد ، کلافه بود ، روی تختش جا به جا شد و به سقف نم زده و چوبی اتاق نگاه کرد ، رد پاهای نمِ باران بر تیرک های چوبی سقف ، در سالهای نبود پدر همراه او بزرگ و بزرگتر شده بودند در میان آن شکلهای در هم و بر هم ، می توانست لنج پدرش را ببیند و سایه ی دختری با نیمه ای از تن انسان و نیمه ی دیگر ماهی که شوره های آب تنش به سپیدی ساحلی پر از صدف می مانست.

یادش آمد زمان کودکی از مادرش که می پرسید ، چرا پدر از دریا برنمی گردد ، مادرش می گفت ؛

- پدرت در چنگ ""مِلمِداس "" اسیر است و منتظر است تو بزرگ و نیرومند شوی تا سوار بر شیردالی تیز بال ، به غار آبی ملمداس بروی و او را نجات دهی .
حالا که بزرگ و نیرومند شده بود ، می اندیشید ، مادرش آن داستان را برای دلخوشی و امیدواری فرزند گفته است.
نام "ملمداس " از ذهنش پاک نمی شد ، نوجوان که بود از دریانوردان و ملوانان پیر در مورد "ملمداس " پرسیده بود و آنها به او گفته بودند که "ملمداس " زنی است زیبا رو که بالا تنه اش مانند پریان دریاییست اما پایین تنه اش که در آب پنهان است وحشتناک است او با نگاه افسونگرش ملوانان و ماهیگیران را به سوی خودش می کشاند و آنها که از شراب نگاهش سرمست و بی هوش می شوند ، خود را در آغوشش رها می کنند و او با پاهای اره مانندش آنها را تکه تکه می کند.

اسپندیاد آن شب تا صبح نخوابید ، سحر زودتر از همیشه برخاست ، فانوسش را روشن کرد ، تور ماهیگیری اش را به دوش گرفت و به سوی ساحل به راه افتاد ، اراده اش بر این بود که دیگر به سمت آبگیر کنار صخره ها و نیزار نرود و یکراست به کرانه های دریا برود و یک روز هم که شده ، بدون افسون آواز پری دریایی و لبخند رویایی اش به کار ماهیگیری بپردازد .

در تاریکی سحرگاه باد تندی می وزید و شعله ی فانوس پیه سوزش را می رقصاند .
از کنار کلبه ی جمشر که گذشت صدای ناله ی زنی را شنید ، ایستاد فانوسش را بالا گرفت و در نور فانوس به کلبه نزدیک شد ، ناگهان باد هوهویی کرد و شعله ی فانوس خاموش شد.

ادامه دارد...

#درگاه_نگارین_چکامه_داتیس_مهرابیان
@esmaeilmehrabiandatis
Forwarded from Datis mehrabian art
پاژنام نگاره ؛ رقص واتا
اثر ؛ داتیس مهرابیان
از گروهه ی ؛ پاییز در باد

تلفن تماس و مشاوره شرایط خرید ؛

۰۹۱۴۰۱۴۴۵۴۹

#درگاه_نوسروده_ها_و_نقاشیها
https://www.tg-me.com/datismehrabianart
Forwarded from Datis mehrabian art
نقاشی مینابْسْتِره
(نقاشی بدون بهره گیری از قلم مو )

پاژنام ؛ #رقص_واتا
از مجموعه #پاییز_در_باد
اثر ؛ داتیس مهرابیان

🍂🍁🍂🌻🍂🍁🍂

#پاییزان۲

هر فصل ، به لبخندِ لبت ، دلبسته است
خورشیدِ نگاهش به نگاهت ، بسته است

پاییز ولی فصلِ غزل ، بوس و بغل
حالش به هوای من و تو ، وابسته است

#داتیس_مهرابیان

@esmaeilmehrabiandatis
خرد نامه _پایان#خرد_نامه_پایان_شاهنامه
#سروده_داتیس_مهرابیان

(بازخوانی خردمندانه ی تاریخ و سرگذشت پهلوانان ایران در برابر دژخیمان و  یورشگران به خاک پاکِ میهن )

#پهلوان_نامه
در پهلوان نامه ؛
#سنباد_نامه  #بهزادان_نامه #به_آفرید_نامه #استاذسیس و...
کانال آثار داتیس مهرابیان
#خرد_نامه_پایان_شاهنامه #سروده_داتیس_مهرابیان (بازخوانی خردمندانه ی تاریخ و سرگذشت پهلوانان ایران در برابر دژخیمان و  یورشگران به خاک پاکِ میهن ) #پهلوان_نامه در پهلوان نامه ؛ #سنباد_نامه  #بهزادان_نامه #به_آفرید_نامه #استاذسیس و... #ابیات_۸۶۷۸_تا_۸۶۹۱…
#خرد_نامه_پایان_شاهنامه
#سروده_داتیس_مهرابیان

(بازخوانی خردمندانه ی تاریخ و سرگذشت پهلوانان ایران در برابر دژخیمان و  یورشگران به خاک پاکِ میهن )

#پهلوان_نامه
در پهلوان نامه ؛
#سنباد_نامه  #بهزادان_نامه #به_آفرید_نامه #استاذسیس و...

#ابیات_۸۶۹۱_تا_۸۷۲۲
#سنباد_نامه
#بخش_شست‌_و_ششم

بهزادان ، (ابومسلم خراسانی )چونان رجزخوانی در میدان ،  سخنانش را پر شور تر چنین پی گرفت ؛

از آیینِ موسی و  عیسی چه سود؟!
من ایرانی‌ام مَزدَیَسنا ستود

اهورا خدا را ستایش کنم
به سیمرغِ هستی نیایش کنم

ولی موجِ  مور و ملخ را ببین
عرب _ مردمان را در این سرزمین

که با تیغِ رومی به ما چیره‌اند
عشیره ، عشیره ، دو صد تیره اند

یَمانی ، مُضرّی و ایران ستیز
نبینندمان ، جز غلام و کنیز

ستمگر بر ایران و ایرانیان
به تاراجمان ، تازی اند و ژیان

مسیحی تبارند و نسطوری اند
رُمی ،  رامشان کرده اندیشه‌_بند

چنین چیرگانی ، بر ایران ، سوار
ندیده ترادادِ این  روزگار

از این رو به پیرنگِ نیرنگ و راز
زنم تیغِ نیرنگشان ، در نماز

نمازی که زرتشتیان خوانده‌اند
به پنجینه گاه از زمانِ سِپَند

من این پنج گاهان به همراهشان
فرود آوَرم  سر ، به ایزد ، نهان

به دل ، مهرِ ایران و  در سر ،کیان
ز جان ،  پورِ وَندادَم و ژایدان

نهان ، پاد خواهم نمود از اِران
از آیینِ زرتشتِ مهری نشان

بدین آرمان است هر خوانِشَم
به اسلام و نسطوریان ، کُرنِشم

دراندازم آتش  در اعرابِ چیر
به ابزارِ دین و ، به فَرِّ دلیر

که آیینشان گشته ابزارِ من
برای بُرون راندنِ اهرِمَن

برای رها کردنِ میهنم
دو روزی ، به بیگانه ، سر می نهم

ولی من به سیمرغِ یاری رسان
بس امیدوارم ، ز فَرِّ کیان

به نیروی پَهلانِ ایران نژاد
رها سازم این سرزمین را به داد


در این هنگام  موبدَآموزگار که سخنان بهزادان برایش ناخوشایند و به دور از فرهنگ راستی و رَشنوی بهدین بودند ، زبان به پند و اندرز گشود ؛


بگفتش چنین موبَداموزگار
که ای پهله ی آریایی تبار !

دورویی ، ز دُروَندی است و دروغ
نیفروزد آتش ،  ندارد فروغ

که فرموده زرتشت فرزانه دین
رهِ راستی را ، ز جان برگُزین

دلیری همین راستی پَروَریست
به گیتی ، به جز راستی ، راه نیست

تو از دین اسلام و نِسطوریان
چنین آرمانی گرفتی ، گمان

که گویند در مصلحت ، جایز است
هر آنچه دروغ است و پندارِ پَست

ولی فَرِّ ایرانِ زیبا فروغ
به دور است از انگیزه ی هر دروغ

که دُروندی آیینِ اهریمن است
به شمشیرِ دین  ، چیره بر میهن است

چو از  دینِ اهریمنان وارهی
بیابی رها ، میهنِ فرهی

از این رو  نبینیم در بندِ غم
رهایی از این رنج و درد و ستم

که در بندِ بیگانه -دینِ عرب
همه روزمان گشته همرنگِ شب

رهایی چو یابیم ، از دینشان
رها گردد این میهنِ فَرنِشان

راستا دارد...

#درگاه_نگارین_چکامه_داتیس_مهرابیان
@esmaeilmehrabiandatis
Forwarded from Datis mehrabian art
👆عنوانِ اثر ؛ «تاش_برگ»
از مجموعه ی #پاییز_در_باد
#اثر_داتیس_مهرابیان

🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂

مینابْسْتِره ؛ سبک نو. و نوآوری داتیس ، دارای رتبه برترین در رشته هنر و معماری از سوی انجمن نخبگان البرز در سال ۱۴۰۳

🍁🍂🍁🍂🍁🍂
فروش تابلوهای نقاشی سبک مینابستره ، سبک نوآورانه ی داتیس با شرایط ویژه در گالری داتیس (ارسال به سراسر ایران و جهان)
۰۹۱۴۰۱۴۴۵۴۹
#کانال_آثار_شعر_و_نقاشی_داتیس
@esmaeilmehrabiandatis
داتیس مهرابیان
👆عنوانِ اثر ؛ «تاش_برگ» از مجموعه ی #پاییز_در_باد #اثر_داتیس_مهرابیان 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂 مینابْسْتِره ؛ سبک نو. و نوآوری داتیس ، دارای رتبه برترین در رشته هنر و معماری از سوی انجمن نخبگان البرز در سال ۱۴۰۳ 🍁🍂🍁🍂🍁🍂 فروش تابلوهای نقاشی سبک مینابستره ، سبک نوآورانه…
#جشن_مهرگان۱
سروده : داتیس مهرابیان

شد از ارغوان _خونِ  شیدانِ خاک
فرازان ، سرِ مهرگان ، تابناک

کز افتاده ، چون برگ‌های خزان
از این غرقِ خون ،  سروهای جوان

از این  آفریدون _شَهان ، پُر امید
سپیده دمان ، خون فشان ، بردمید

که آزادیِ میهن است ، آرمان
نِگون باد !  بنیانِ  ضحاکیان

که مغزِ جوان می‌خورَد ، دینشان
دو مارِ خرافات و جهلِ زمان


🌸جشن مهرگان ، جشن خیزشِ ایرانیان در زیر درفش کاویانی  (پرچم چرمینِ کاوه ی آهنگر  ) بر آژی دهاک (ضحاک) است ، این جشن ، نماد پیروزی نور و اندیشه ، دانایی و خردورزیِ ایرانیان بر دین ها و فرهنگ های تاریک اندیش و یورشگر بر ایران است ، با خیزش کاوه و جوانان ایران ، بر ضحاک (نماد دین و دیندارانِ مارِ خرافات و جهل  ، بر دوش ) ،  فریدون از شاهزادگانِ نژاده ی کیانی به پادشاهی ایران رسید و ایران از دین و ستمِ ضحاک تازی رهایی یافت ، ضحاک یا آژی دهاک از سرزمین عربستان به ایران تاخته بود ، آن ستمگرِ خونریز ، پیشتر مرداس ، پدر خود را نیز کشته بود (شاید دین یا ادیان دیگر را ،  برای ضحاک که خود نمادِ آیینِ ستم و ستمگری است ، از نظر برداشت و تاثیر از آن ادیان ، پدر یا سرچشمه به شمار آورده اند ، زیرا هر دین ، که قدرت می گیرد ، دین و دیندارانِ چیره ی پیش از خود را نابود می کند ) ضحاک (دین چیره شده ) بیش از هزار و چند سال ستمش بر ایران و دینش بر مغزها ، چیره بود تا جوانان ایرانی با همراهی کاوه و فریدون او را شکست دادند و در زیر کوه دماوند ، به بندش کشیدند.

🌸 مهرگان  ، جشن باستان ، جشنِ راستی و اهریمن ستیزی ، به زیبایی و بزرگی جشن نوروز است.
این جشن به باورِ نیاکانِ نیک اندیشمان ، ره آوردِ ایزدمهر ، ایزد دوستی و پیمان و پیوند است.

☀️ در مهریشت آمده که گردونه‌ی مهر را چهار اسب سپیدِ نامیرا با پاهایی از زر و سیم می‌کشند. ایزد مهر یا میترا/میترَه تواناترین ایزد است و پیش از خورشید از البرز سر بر می‌کشد و چکاد‌(قله)های زرین را پشت سر می‌گذارد و بر همه سرزمین‌هایی که ایرانیان زندگی می‌کنند، سر می‌کشد. او بر دیوِ دروغ و دروج می‌تازد و پیروز می‌شود.

این جشن درروزِ مهر از مهرماه ، آغاز و تا رام روز ، با شکوه تمام برگزار می شود.


مگر باز ، گردونه ی مهر را
سواران ، رَسَد میترای ، رها

درفشی ، ز موهای رقصان ، به باد
بر البرز ،  افرازد این کاوه_ زاد

که ایران بخیزد به فَرِّ بلند
و ضحاکِ تازی ، در افتد به بند

☀️ در افسانه‌ها، آژی‌دهاک دیوی با سه سر، شش چشم و سه پوزه است ، می گویند پیکر او را اگر بشکافند جهان پر از جانوران زیان‌بار همچون کژدم (عقرب) خواهد شد. آژی‌دهاک نماد بدکرداری است که می‌خواهد آتشِ عشق و مهر را در جهان و در دل مردمان خاموش کند ، جمشیدشاه در برابر او پایداری میکند . پس ، او شهناز و ارنواز ، خواهران جمشید را می‌رباید و جمشید را به دو نیم می‌کند.  و بر ایران و مغز ایرانیان چیره می شود.
هنگامی که شاه می شود ، ابلیس بر شانه‌هایش  بوسه می زند و دو مار از آنها می رویند (شاید فردید و منظوره از این اسطوره  همان دین و خرافات باشد که مغز جوانان را فراگرفته و اسیر نادانی و تعصب خود می کند که  گفته شده خوراک‌ آن مارها ،  مغز جوانان است.)


همان آژدی‌هاک ،  دیوِ سه سر
که هست آن نخستین سرش ، مستِ زَر

و دوم سرش ، دینِ مردم فریب
و سوم سرش ، رسم‌های عجیب

که نادانی افزاید و خون خُورَد
تنِ نوجوانانِ گلگون خُورَد

همان زاده ی  دینِ تازی تبار
همان بد سرشتِ پدر کُش ، که مار

به دو ، شانه اش رقصد امروز هم
به ایران ،  بیافزوده اندوه و غم

و شش ، چشم دارد ، پُر از خشم و کین
به هر سوی ، گردان ، در این سرزمین

که ناگاه شادی ، نرقصد ، رها
نبوسَد لبی ، غنچه ی خنده را

چنین اهرمن_ دیوِ دین_باره ای
مقدس ، خدا گویِ خون خواره ای

ز دورانِ شاهنشهانِ کُهَن
به دو چهره  ، رو کرده بر ما و من

یکی چهره ی دین و افیونِ پست
دگر رو ،  خودی‌های تازی پرست.

@esmaeilmehrabiandatis
داتیس مهرابیان
#نوزایی_و_بازآفرینی #نویسنده_داتیس_مهرابیان #استوره ها(اسطوره ها) #بخش_۲۵ #عشق_اسپندیاد_و_پری_دریایی اسپندیاد با خودش اندیشید ؛ - باز هم شیردال یا شاید پری دریایی ، آن ماهی را در تورم گذاشته است ، نمی دانم چرا ؟ واز اینکه دل به دختری باخته که هیچ از…
#نوزایی_و_بازآفرینی
#نویسنده_داتیس_مهرابیان

#استوره_ها(اسطورها)

#عشق_اسپندیاد_و_پری_دریایی
#بخش_۲۷

هنوز صدای ناله و شیون زن از درون کلبه می آمد ، و در قل قل آب ، مثل گردش موج ها در حفره های صخره ای یک غار آبی ، خفه می شد .
چنین احساس می شد که هر لحظه کسی در آن کلبه در حال خفه شدن و دوباره جان گرفتن است .
اسپندیاد ، کنجکاو و شگفت زده فانوس خاموشش را به کمربندش بست و از درخت نخلی که در کنار دیوار کلبه ، قد کشیده بود ، بالا رفت .
دو متری که از نخل بالا رفت دستش به سختی به لبه ی بام رسید ، با دستان نیرومند ، اندام تنومندش را بالا کشید و بی درنگ ، خودش را به پشت بام رساند.

بادگیری بلند ، روی بام آن کلبه ی خشت و چوب ، قرار داشت .

بادگیرهای پیشا فراتی با ساختمان ساده ای که داشتند ، بدون تیغه و پایه ، رو به باد و دریا ساخته می شدند ، بخش باد خور آن به اندازه قد یک آدم خمیده باز بود و با چند تخته چوب از بخش باد خان جدا می شد و امکان ورود تا پشت روزنه های هشت ضلعی سقف را می داد.

اسپندیاد که خرپشته و بادگیر خانه خودشان یکی بود و او در کودکی بارها ، به راحتی از آن عبور کرده بود ، اکنون حدس می زد ، هیکل تنومندش را نتواند از چوبهای ضربی اول رد کند ، با همین اندیشه ها ، با تردید ، وارد بادگیر شد و روی چوب های ضربی باد گیر نشست .
جز صدای قل قل آب که بیشتر شبیه صدای خر و پف یک گاو ماهی بزرگ بود و گه گاه ناله ی آن زن ، چیز بیشتری در آن بالا دستگیرش نشد ، برای همین تلاش کرد روی چوبهای ضربی دوم بنشیند.
از ردیف دوم چوب های ضربی که گذشت ، خم شد و از پشت روزنه های هشت ضلعی سقف درون کلبه را پایید.

با دیدن دو گوهر بزرگ شبچراغ که کلبه را روشن کرده بود ، شگفتی اش دو صد چندان شد .

تمام آن خانه ی خشت و چوب که از بیرون ، با نمای چوبی اش همچون کلبه ای سبک به نظر می آمد ، از درون ، مانند یک تنگ ساخته شده از سنگ و ساروج ، بزرگ و پر از آب بود.
آب تا نزدیکی های سقف بالا آمده بود و سرتاسر زیر آب با دو گوهر روشن که از سوراخ های بینی یک گاو ماهی بزرگ آویز بود ، به روشنی آب دریا در مهتاب ، درخشان بود .

دیوارهای کلبه از درون ، مثل سنگ و ساروج ، شبیه دیوارهای غار آهکی ملمداس بودند ، غاری که او پیش از این ، در میان خواب و رویا دیده بود.

گاو ماهی مثل گاوی بزرگ که انگار لحظه ای پیش از چرا برگشته باشد ، بین خواب و بیداری در حال نشخوار کردن جلبک های آویز از دو سوی لب و لوچه اش بود و با هر دم و باز دمش گوهرهای شب چراغ بیرون زده از سوراخ های بینی اش بالا و پایین می شدند .
به نظر می آمد ، جانور بیش از دو تن وزن و حدود دو متر قد داشته باشد .
در سوی دیگر آن تنگ بزرگ ، مردی سیاه پیکر و پشمالو که دو شاخ مانند عاج فیل بر سر مخروطی شکلش داشت ، خوابیده بود ، از دید بالا ، سرش به مانند سر اسقف -ماهی بود و پوزه ی پهنش ، ترکیبی در هم از پوزه ی گاو میش و ماهی داشت ، چشمان بیرون زده اش در زیر پرده ای از پلک زلال ، مثل اندام قورباغه های شیشه ای ، باز و بیدار به نظر می آمد .
صدای ناله و شیون زن ، باز هم گوش های اسپندیاد را تیز کرد.

در قفسی از قندیلهای ساروجی زیر آب ، در حبابی بزرگ ، همچون گویی بلورین ، زنی با اندام باریک و پایین تنه ای ماهی وار ، مانند پری دریایی خوابیده بود ،
در کنارش و در میان آن حباب بلورین ، پری دریایی جوان ، سر زن را روی زانوگرفته و موهای آن زن دردمند را نوازش می کرد .

اسپند یاد هر چه چشم گرداند ، جمشر و زنش را در آن کلبه ندید تنها سایه دو تندیس سنگی از زن و مردی که پشت به او نشسته بودند ، در کنار اجاق خاموش ، از بالای آب به سختی به چشم می آمد.

جوان دلیر ، چشم از روزنه های هشت ضلعی بر نمی داشت ، ساعتی نگذشته بود که آب داخل کلبه مثل گرداب دریایی به هم پیچید و با تن و پوست پشمالوی آن مینتور گاو سر یکی شد .


ادامه دارد

#درگاه_نگارین_چکامه_داتیس_مهرابیان
@esmaeilmehrabiandatis
جشن مهرگان ، جشن پیروزی ستمدیدگان بر زهاک و زهاکیان خجسته باد

@esmaeilmehrabiandatis
داتیس مهرابیان
#جشن_مهرگان۱ سروده : داتیس مهرابیان شد از ارغوان _خونِ  شیدانِ خاک فرازان ، سرِ مهرگان ، تابناک کز افتاده ، چون برگ‌های خزان از این غرقِ خون ،  سروهای جوان از این  آفریدون _شَهان ، پُر امید سپیده دمان ، خون فشان ، بردمید که آزادیِ میهن است ، آرمان نِگون…
#آیینهای_شادمانی_در_ایران_باستان
#سروده_داتیس_مهرابیان

#بخش_سی_و_چهارم
#جشن_مهرگان۲

       #مهر_نیایش از  #خرده_اوستا
       نیایشی ویژه ی جشنِ مهرگان ؛(۱)
               

                       ««««🪴🔥🪴»»»»

ستایشگرِ  مِهرم از ، بی زمان
              که پیوندگارِ جهانست و جان

اَشاوان ، به گفتار نیک است او
             پُر آوازه ، بینا ، نیوشنده _خو

تراشیده  سیمین_ تنِ  روشنش
             سَهی گشته سرو از ، تَرازِ تَنَش

بلندست ، رعنای خورشید رو
                  کران تا کران آن ، نگارِ نکو

🌸🌞🌸

مهر یَشت یا میترا یشت، دهمین یشتِ اوستا ،  پس از فروردین یَشت، کهن‌ترین بخش آن است. این یَشت در بزرگداشت و ستایش ایزد بزرگ و کهنِ ایرانی ، «مهر» یا «میترا» (در اوستا «میثْرَه») ایزد پیمان، فروغ و روشنایی سروده شده که نام او در «گاتها»ی زرتشت نیز یکبار آمده است. مهر یَشت از نگاه اشاره‌های نجومی و باورهای کیهانی از مهندترین بخش‌های اوستا است.

🌸🌞🌸

به نیرویش آمد ، توانگر ، جهان
       دو نرگس ،  گشوده ، بر او ، ژایدان

ستایش کنم ، مهرِ  بر  ، مَرز را
            که گَردی ، نگردد ، ز  میهن جدا

دل آگاه ، دل بسته بر ، مهرِ پاک
  بر این مرز و بوم و بر این آب و خاک

بر این کوی فرزانگان و اِران
               به سرچشمه ی روشنِ مهرگان

درون و برونش ، گل افشانِ مهر
               ز خاکش دَمَد ، بوی بارانِ مهر

بر اُشکوبه هایش ، نشسته سپهر
     به پا سقفش از  ، مهر و ، دیوار ، مهر

دِرَفشِْ کیانِ  چنین ، میهنی
            که از  ، میثِره ،  دارد او روشنی

به بالا ، به پایین ، هم از پیش و پَس
       برافراشته گردد از  ، هر نَفَس

فرا رویَش از مهر ، گشته بهشت
          دل و جانش از عشق ، اردیبهشت

ستایش کنم مهرِ جاوید را
                فروزنده _ لبخندِ خورشید را

🌸🌞🌸

... ما مي ستاییم- مهرايزد و اهوراي بزرگ، جاودان و پاك را ، ما مي‌ستاییم- به‌ گرفتنِ بَرسمی  كه از درخت بدست می آيد؛ ستارگان و ماه و خورشيد و مهرايزد پادشاه همه كشورها را ما مي ستاییم
به شَوَندِ  شكوه و فَرّی كه او دارد ما می ستايیم با ستايش يسنا، مهرايزد ، -با آب زور مهرايزد دارنده ی دشت های گسترده  را می ستاییم كه خانمانِ با رامش و خانمانِ خوب را به ايرانشهر(كشورهای آريایی) می بخشد.
ا(بشود كه او) از برای ياری به سوی ما آيد، از برای آزادی به سوی ما آيد، از برای شادی به سوی ما آيد.

           🔥🧚‍♂🔥🧚‍♂🔥🧚‍♂🔥🧚‍♂🔥

📚 واژه نامه؛
مهرگان ؛ جشن مهر و پیمان
پیوندگارِ ؛ پیوند دهنده( جان با جهان)
اَشاوان ؛ نگهبان راستی
نیوشنده ؛ شنونده ، گوش کننده
سَهی ؛ راست پیکر ، راست و درست
اِران ؛ سرزمین آزادگان و فروتنان ، ایران
اُشکوبه ؛ مرتبه ، طبقه ، سقف
میثِره ؛ میترا ، مهر ، نگهبان مهر و پیمان
🔥🔥
🏆🏆

ادامه دارد ...

#درگاه_نگارین_چکامه_داتیس_مهرابیان
@esmaeilmehrabiandatis
جشن مهرگان ، جشن آزادی مردم ایران از چنگال فرهنگ تازی پرستی و زهاک پروری همایون باد

@esmaeilmehrabiandatis
داتیس مهرابیان
#آیینهای_شادمانی_در_ایران_باستان #سروده_داتیس_مهرابیان #بخش_سی_و_چهارم #جشن_مهرگان۲        #مهر_نیایش از  #خرده_اوستا        نیایشی ویژه ی جشنِ مهرگان ؛(۱)                                        ««««🪴🔥🪴»»»» ستایشگرِ  مِهرم از ، بی زمان              …
#آیینهای_شادمانی_در_ایران_باستان
#سروده_داتیس_مهرابیان

#بخش_سی_و_پنجم
#جشن_مهرگان۳
            
🌸#مهر_نیایش از #خرده_اوستا
      نیایشی ویژه ی جشنِ مهرگان
      

                   ««🪴🔥🪴»»

‏به بَرسَم که سبز است در دیده ام
             ستاره ،  ز چشمِ جهان چیده ام

  که این شاخه از مهر ، در دستم است
      نمادِ فروغی که در جان نشست

ستایم مَه و مِهرِ پیوند را
              دلِ روشن از زَند و پازَند را

همان آشتی ، آفرین را ، ز جان
       به هر کشور و گوشه‌ای ، از جهان

ستایش کنم ، مِهرِ  مهرآفرین
          به گیتی ، گلِ دوستی را چنین

که در مرزِ بی مرزیِ این جهان
                نشانیم گلهایی از  مِهرمان

برای فروغ و شکوهی که مهر
                 فرو بارَد از دیدگانِ سپهر

به نور و به نیروی پیوندگار
            چو گل‌های عشقِ همیشه بهار

کز آن رامِش آید ، به قلبِ اِران
                به این آریان شهرِ آزادگان


همانگونه که پیش تر اشاره رفت ، مِهریشت یا يَشتِ دهم پس از فروردین یشت مَهندترین و بلندترین یشت از یشتهای بیست و یک گانه است ، یشتی موزن و کُهن که در ستایش و توصیفِ ایزد مهر و پیمانها بین مردمانست  

راستی ، راست اندیشی و راستگویی از یکسو و دلیری و جنگاوری از سوی دیگر ،
ویژگی های بارزِ ایزد مهر ، در مهریشت هستند که یادآورِ دورانِ سرافرازی و سربلندی آریائیان است.
دلیریِ مهریشت ،  از آنجا آغاز میشود
که اهورامزدا (آفریننده ی مهر ) به زرتشت
می گوید؛ 

_مهر را شایسته ستایش و سزاوار نیایش آفریدم ، کسی که به مهر دروغ گوید و پیمان شکند و وفا را نداند ، ویران کننده ی کشور و کُشنده ی راستی است.

ای ستاره ی زرّین ! ای زرتشت اسپنتمان!
تو نباید‌ پیمانی را که بستی بشکنی ، خواه آن پیمان با یک مزدیسنا(اهوراپَرَست ) باشد ، خواه با یک ، دیویسنا(اهریمن پرست یا دشمن) ، چرا که هر پیمان نامه ای که با هر کس بسته شود ، باید پاس داشته شود هر پیمانی ، (چه با دشمن چه با دوست ) در هر حال درست و شایان گرامی داشت است.


ستاییم پیمان و پیوند را
             میِ روشنی بخشِِ لبخند را

  که ما چشم داریم ، بر دستِ مهر
    به یاریگری های آن نیکچهر

شود ، بِه ! شود ، آید آن مهریار
                    به کامِ نکو مردمِ کامیار

شود ، بِه ! شود ، آید آن غمگُسار
             به دلشادیِ عاشقان ،  شادیار

شود ، بِه !شود ، آید آموزگار
                    سِپَنتایی آموزَد آمُرزگار

   شود ، بِه! شود ، روز و هم روزگار
      به خردادی و تندرستی ، بهار

توانایی افزاید آن بُردبار
          نیایَد دَهِشمَندی اش ، در شمار

شود ، بِه ! شود ، آید آن رامیار
            به آرامشِ ما شود ، سایه سار

ببارد ،  از آن ابرِ مهر ، آسمان
                 به دلپاکیِ ما ، گلِ مهرگان


در مهریشت گیتی به دست ایزد مهر آفریده نشده است ، در سرآغاز آفرینش ، هیچ با آفرینشگری اهورامزدا (دانشِ بیکران و هستی بخش )،  به هستی ، چهره آراسته و آشکار گشت ، مهر در مهریَشت ، خورشید نیست ،  ایزد مهر است و آفریده ای ویژه و برتر از آفریده های  اهورا مزداست.
کارها و کردارِ مهر و آفرینندگیهایش ، از خواستِ خِرَدِ رسا (مزدا اهورا ) سرچشمه گرفته است ، پس کردارهایی پاک ، یاری رسان ، همراه با پشتیبانی از وفاداران به پیمان ها است.

#وهیشتا_شعر_گلها_و_روزهای_باستان
#شعر_مهرگان
#سروده_داتیس_مهرابیان

              🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂

📚 واژه نامه ؛
بَرسَم ؛ شاخه ای از درخت ورجاوَند که بهدینان هنگام نیایش در دست می گیرند
زَند و پازَند ؛ زند ؛ روشنایی ، زندگی ، هم به معنی آتش زنه _ همچنین زن از زند گرفته شده که به معنی زندگی بخش است. و پازند سنگ زیرین آتش زنه و نیز روی دیگر زندگی یعنی نازندگی و مرگ است _ پانوشت کتاب زند را نیز پازند خوانند.
اِران ؛ جای فروتنان و آزادگان ، ایران
کامیار ؛  نیک بخت ، کام ؛ آرزو
سپَنتایی ؛ وَرجاوَندی ، پاکی ، تقدّس
آمُرزگار ؛ بخشایشگر ، آمُرزنده
خردادی ؛ رسایی و کمال (هَئوروَتات)
دَهشمندی ؛ بخشندگی

#درگاه_نگارین_چکامه_داتیس_مهرابیان
@esmaeilmehrabiandatis
Rain Song
Mick Douglas
👆
صدای باران و موسیقی در آلبوم “صدای شفابخش باران” از “مایک داگلاس” بسیار زیبا و شنیدنی

کانال آثار شعر و نقاشی داتیس
@esmaeilmehrabiandatis
👆عنوانِ اثر ؛ نیلوفرانه
از مجموعه ی پاییز در باد
#اثر_داتیس_مهرابیان
سبک ؛ مینابْسْتره
اندازه ۱۰۰ در ۱۶۰سانتیمتر

🍂🍁🌻🍁🍂
#پاییزان۴

گل‌ها به تنِ باغِ خزان می‌رقصند
در بادِ وَزان ، برگِ رَزان می‌رقصند

نیلوفر و صد لاله ، رها از مویت
بر شانه ی کوهِ سبلان می‌رقصند

#داتیس_مهرابیان

@esmaeilmehrabiandatis

جشنواره فروش تابلوهای نقاشی سبک مینابستره ، سبک نوآورانه ی داتیس با شرایط ویژه در گالری داتیس (ارسال به سراسر ایران و جهان)
۰۹۱۴۰۱۴۴۵۴۹
داتیس مهرابیان
#نوزایی_و_بازآفرینی #نویسنده_داتیس_مهرابیان #استوره_ها(اسطورها) #عشق_اسپندیاد_و_پری_دریایی #بخش_۲۷ هنوز صدای ناله و شیون زن از درون کلبه می آمد ، و در قل قل آب ، مثل گردش موج ها در حفره های صخره ای یک غار آبی ، خفه می شد . چنین احساس می شد که هر لحظه کسی…
#نوزایی_و_بازآفرینی
#نویسنده_داتیس_مهرابیان

#استوره_ها(اسطوره ها)
#عشق_اسپندیاد_و_پری_دریایی
#بخش_۲۸


کلبه ، از آب خالی شد و گاو ماهی در شکم ژله ای و زلال مینتور که حالا مثل برکه ای زیر یخ به نظر می آمد ، جای گرفت و گوهر های  شبچراغش را از دو سوراخ  بینی اش بالا کشید .
در این حال ،  آب انبارِ شکمِ  مینتور ، تاریک و زیر پشمهای سیاه بدنش ، ناپدید شد.

مینتورِ گاو سر ، از تخت سنگی اش  برخاست ، دره ی دهانش را باز کرد و انگار که از غاری تاریک فوج فوج خفاش به سینه ی مهتاب ، پرتاب  ، شده باشد دهن دره ای کشید و مشت های آهنینش را بر طبل سینه کوبید.

سپس رو به پری دریایی کرد و گفت ؛  قانونم را مثل هر روز یادآوری  می کنم؛
- نخست اینکه عاشق آدمی زاد نمی شوی که "آنو "هم نتوانست عشق  فرزندش ، "انکی " را به آدمیزاد تاب آورد .
-دوم آنکه از آب برکه و آبگیر به دریا وارد نمی شوی ، که اگر بدانم ،  همین جان نیمه را از مادرت می گیرم
و سوم آنکه آناهیتا را از حال خودت و مادرت باخبر نمی کنی که پیش از رسیدن آناهیتا جانت را از دست خواهی داد.

پری دریایی  در سکوت ، سرش را تکان داد.
مینتور ، گامهای سنگی اش را بر زمین کوبید و از کلبه خارج شد .

اسپندیاد از باد گیر بیرون رفت و از پشت بام به جاده ساحلی ، نگاه کرد. آن مینتور به شکل جمشر در آمده به سوی دریا می رفت.

جوان ،  خودش را به تنه ی نخل پیر رساند و از پشت بام ، پایین رفت .
سپیده دم بود و زمان به آبگیر ،  رفتن پری دریایی بود ، پشت کلبه ایستاد و منتظر بیرون رفتن پری دریایی شد.
لحظه ای بعد پری با سبد کوچکی در دست ، مانند دخترکی ساده از اهالی بندر تیمپور ، از کلبه بیرون  شد و از راه ساحلی به سوی آبگیر و نیزار رفت.
اسپند یاد ِعاشق نیز ، تور ماهیگیری اش را باز به دوش گرفت و پشت سر او به راه افتاد .

دیدن آن مینتور گاو سر ، در کلبه ، که گمان می رفت همان بابای دریا باشد و شنیدن قوانین سختی که برای پری گذاشته بود ، آشفته و ناراحتش کرده بود، با خودش اندیشید که چرا " آناهیتا" الهه آبهای پاک جهان ، نباید از حال پری و مادرش خبر دار شود ؟ 

یادش آمد در شبهای  کودکی  ، زمانیکه مادرش از آشنایی خودش با پدر یاد می کرد ، از آن روزی  گفته بود  که به رسم دیرینِ  دوشیزگانِ تیمپور ، با یک کوزه آب بر سر  ،  سروِ اندامش را در آیینه ی رود در کنار آسیاب ،  به پدر  نشان داده بود و ستایش آناهیتا را شنیده بود  که او و دیگر  زنان را به رسیدن  آزادی و خوشبختی و دوران مادر- تباری ،  مژده داده بود.

از اندیشه ، گذارند که مادر ، آن زمان هم که به داستان جنگ "تیشتَر" الهه ی  باران ،  با دیو "اَپوش"  می رسید ، آناهیتا را ستایش می کرد و از او می خواست که "تیشتَر " همیشه بر "اَپوش"  پیروز گردد ، تا زمین ، گرفتار خشکسالی و ناپاکی نشود .

او می دانست که روان  "اَردَويسورآناهیتا"  در رود "اَردوی " و چشمه سارانش جاریست و اگر کسی بتواند از دهانه ی رودهایی که به دریا می ریزند ، خودش را به قله ی کوه " سور " برساند ، می تواند از توانایی "سور " که بخشی از نیروی آناهیتاست بهره مند شود و سوار بر گردونه ی فرشته ی آب که به چهار اسبِ باران ، ابر ، تگرگ و باد بسته شده به جنگ دیوهای ناپاک برود و آنها را شکست بدهد .

اسپند یاد تصمیم گرفت برای آزادی  پری دریایی از چنگ مینتور گاو سر و  رهایی مادر پری از درد و رنج ،  با قایق ، خود را به دهانه ی رود "تیگریس" برساند و از دامن خروشان آن رود به سوی کوهستان " سور " و رود "اردوی " رفته و خودش را به نیایشگاه آناهیتا برساند و از او نیروی یاوری به  نیکی ها و پیروزی بر پلیدی را به دست آورد .
هر چند می دانست در این راه دور و دراز و پر از بیم ،  ممکن است جانش را از دست بدهد ، اما آتش  عشق  پری در او چنان شعله ور شده بود که احساس می کرد ارزشش را دارد...

ادامه دارد ...

@esmaeilmehrabiandatis
قهوه می ریزم
دو فنجان
               بغضِ تلخ

یادِ شیرینِ تو حتی
تلخیِ این روزها را کم نکرد.

#داتیس_مهرابیان


#درگاه_نوسروده_ها_و_نقاشیها
https://www.tg-me.com/datismehrabianart
👆فرنام ؛ باغ انتظار
از انبوهه ؛ پاییز در باد
آفریده ؛ داتیس مهرابیان

اندازه اثر ؛ ۱۴۰ در ۱۵۰
(مینابستره داتیس نقاشی بدون بهره گیری از قلم مو )

جشنواره فروش پاییزه آثار داتیس با شرایط ویژه و آسان
۰۹۱۴۰۱۴۴۵۴۹
🍂🍁🌻🍁
#درگاه_نوسروده_ها_و_نقاشیها
https://www.tg-me.com/datismehrabianart
2025/10/21 16:32:20
Back to Top
HTML Embed Code: