آیا رهبر دیده است؟
یدالله کریمی پور
یکی از تکیهکلامهای معروف آیتالله خامنهای در توصیههایشان به مسئولان سیاست خارجی، تأکید بر عزت و عزتمداری بوده است. اما نتیجه و چکیدۀ این عزتمندی جمهوری اسلامی را در کلیپ چندثانیهای زیر میتوان مشاهده کرد. آیا ممکن است رهبر این صحنه را ندیده باشند؟
در این ویدئو، رئیسجمهور ترکیه، رجب طیب اردوغان، بدون هیچگونه اعتنا یا احترام و بلکه سراسر موهن از کنار رئیسجمهور ایران میگذرد؛ نه ادای احترام میکند، نه دست میدهد و نه حتی کمترین اعتنایی نشان میدهد. اما همان اردوغان، با رؤسای جمهور مصر، روسیه، و چین با ادب و احترام برخورد میکند و با آنها دست میدهد. دریغ از کمترین اعتنا به پزشکیانِ مظلوم و لبخند بر لب! گویی پزشکیان، نه رئیسجمهور است و نه حتی مورد توجه برای یک نگاه دوستانه! بهنظر میرسد این رفتار، نشانهای از جایگاه فعلی ایران در عرصۀ بینالمللی باشد.
اردوغان حتی به آذربایجانیبودن و تبریزیبودن رئیسجمهور ایران نیز وقعی نمینهد. با دیدن این صحنهها، در این سن و سال اشکریزان این بیت حافظ را زیر لب زمزمه کردم:
جایِ آن است که خون موج زَنَد در دلِ لعل/
زین تَغابُن که خَزَف میشکند بازارش
جناب رهبر! باور کنید، در تاریخ هفتادسالۀ ایران چنین بیاحترامی، ارجشکنی، توهین و بیآزرمی به شاه، رئیسجمهور و رهبر کشورمان سابقه نداشته است. البته این اتفاق تنها به اردوغان محدود نمیشود. بارها شاهد رفتارهای مشابه از سوی افرادی چون ولادیمیر پوتین و دیگر مقامات خارجی نسبت به مقامات عالیرتبه جمهوری اسلامی بودهایم.
این صحنهها و صحنههای مشابه، پرسشهایی اساسی را در ذهن مینشاند: چرا در جوامع جهانی و بین دولتهای بزرگ جایگاهی نداریم؟
چرا چنین خوار شدهایم و حواشی گردمان را فراگرفته است؟ آیا این وضعیت، شایستۀ کشوری با تمدن و پیشینۀ عظیم همچون ایران است؟
جناب رهبر! شاید وقت آن رسیده است که مفهوم عزت، فراتر از شعارهای مرسوم دیپلماتیک، در سیاست خارجی ایران تجلی یابد؛ عزت، نه در کلام، بلکه در عمل و سیاستهای مدبرانه.
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
یدالله کریمی پور
یکی از تکیهکلامهای معروف آیتالله خامنهای در توصیههایشان به مسئولان سیاست خارجی، تأکید بر عزت و عزتمداری بوده است. اما نتیجه و چکیدۀ این عزتمندی جمهوری اسلامی را در کلیپ چندثانیهای زیر میتوان مشاهده کرد. آیا ممکن است رهبر این صحنه را ندیده باشند؟
در این ویدئو، رئیسجمهور ترکیه، رجب طیب اردوغان، بدون هیچگونه اعتنا یا احترام و بلکه سراسر موهن از کنار رئیسجمهور ایران میگذرد؛ نه ادای احترام میکند، نه دست میدهد و نه حتی کمترین اعتنایی نشان میدهد. اما همان اردوغان، با رؤسای جمهور مصر، روسیه، و چین با ادب و احترام برخورد میکند و با آنها دست میدهد. دریغ از کمترین اعتنا به پزشکیانِ مظلوم و لبخند بر لب! گویی پزشکیان، نه رئیسجمهور است و نه حتی مورد توجه برای یک نگاه دوستانه! بهنظر میرسد این رفتار، نشانهای از جایگاه فعلی ایران در عرصۀ بینالمللی باشد.
اردوغان حتی به آذربایجانیبودن و تبریزیبودن رئیسجمهور ایران نیز وقعی نمینهد. با دیدن این صحنهها، در این سن و سال اشکریزان این بیت حافظ را زیر لب زمزمه کردم:
جایِ آن است که خون موج زَنَد در دلِ لعل/
زین تَغابُن که خَزَف میشکند بازارش
جناب رهبر! باور کنید، در تاریخ هفتادسالۀ ایران چنین بیاحترامی، ارجشکنی، توهین و بیآزرمی به شاه، رئیسجمهور و رهبر کشورمان سابقه نداشته است. البته این اتفاق تنها به اردوغان محدود نمیشود. بارها شاهد رفتارهای مشابه از سوی افرادی چون ولادیمیر پوتین و دیگر مقامات خارجی نسبت به مقامات عالیرتبه جمهوری اسلامی بودهایم.
این صحنهها و صحنههای مشابه، پرسشهایی اساسی را در ذهن مینشاند: چرا در جوامع جهانی و بین دولتهای بزرگ جایگاهی نداریم؟
چرا چنین خوار شدهایم و حواشی گردمان را فراگرفته است؟ آیا این وضعیت، شایستۀ کشوری با تمدن و پیشینۀ عظیم همچون ایران است؟
جناب رهبر! شاید وقت آن رسیده است که مفهوم عزت، فراتر از شعارهای مرسوم دیپلماتیک، در سیاست خارجی ایران تجلی یابد؛ عزت، نه در کلام، بلکه در عمل و سیاستهای مدبرانه.
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
Telegram
attach 📎
💢 حكايت شنیدنی راكفلر از کشورهای بازنده در رقابت های تسلیحاتی
حسنین هیكل ( روزنامه نگار مصري) كه ركورددار مصاحبه با شخصیتهای بزرگ جهانی است نقل كرده است كه در دهه هفتاد میلادی با دفتر راكفلر سرمایهدار بزرگ آمریكا تماس گرفتم و تقاضای مصاحبه كردم. مرا شناختند و راكفلر پشت خط آمد و گفت شما احتمالا مرا با برادرم كه معاون رییس جمهور ایالات متحده است اشتباه گرفتهاید وگرنه من كه چهره سیاسی نیستم كه برای شما جالب باشم. گفتم كه اتفاقا با خود شما میخواستم مصاحبه كنم. وقتی تعیین شد و از قاهره به نیویورک رفتم، در ابتدا از من پرسید برای چه می خواهی با من مصاحبه كنی؟
به او گفتم شما اخیرا در جایی گفته ای كه اگر خروشچف به مسابقه تسلیحاتی ادامه دهد شوروی به زانو در میآید چون شما یک میلیاردری و چهره سیاسی نیستی و روی حساب و كتاب حرف می زنی، آمدم تا روی این موضوع صحبت كنیم، چه اتفاقی قرار است برای مسكو بیفتد؟
راكفلر مقابل تابلوئی كه در دفترش بود رفت و گفت، من خبر محرمانهای درباره سرنوشت جنگ سرد ندارم و اگر داشتم هم آن را به زبان نمیآوردم. استدلال من بسیار ساده است: شما داستان سهم توپ و سهم كره را كه شنیدهای؟ (در آن سال برنده نوبل اقتصاد بر روی سهم تسلیحات نظامی و سهم رفاهی در اقتصاد كشورها تحقیق كرده بود و نسبت بودجه نظامی را به اقتصاد، سهم توپ و بودجه رفاهی را به سهم كره تشبیه كرده بود).
گفتم بلی. راكفلر ادامه داد، می دانی كه سهم توپ در ایالات متحده یکونیم درصد و در شوروی ١٢ درصد است. اگر جنگ سرد و مسابقه تسلیحاتی ادامه یابد و آمریكا سهم توپ را دو برابر كند شوروی نیز نیاز به همین مقدار دارد كه عقب نیفتد که سهم توپ در آمریكا ٣ درصد و در شوروی ۲۴ درصد خواهد بود و عملا بودجه صنعتی شوروی را خواهد بلعید ولی در آمریكا اتفاق محسوسی نمیافتد.
حال اگر مسابقه تشدید شود و باز هم آمریكا بودجه نظامیاش را دو برابر كند سهم توپ در آمریكا شش درصد میشود و در شوروی به ۴۸ درصد میرسد كه عملا دولت مسكو برای اداره امور كشور فلج میشود و اگر باز آمریكا بودجه نظامیاش را دو برابر كند سهم توپ در آمریكا به ١٢ درصد یعنی نرخ امروز شوروی میرسد اما دیگر اقتصاد شوروی متلاشی خواهد شد. پس در این مسابقه، برنده ما هستیم، و تنها ۱۵ سال طول كشید تا این پیشبینی راكفلر به حقیقت بپیوندد.
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
حسنین هیكل ( روزنامه نگار مصري) كه ركورددار مصاحبه با شخصیتهای بزرگ جهانی است نقل كرده است كه در دهه هفتاد میلادی با دفتر راكفلر سرمایهدار بزرگ آمریكا تماس گرفتم و تقاضای مصاحبه كردم. مرا شناختند و راكفلر پشت خط آمد و گفت شما احتمالا مرا با برادرم كه معاون رییس جمهور ایالات متحده است اشتباه گرفتهاید وگرنه من كه چهره سیاسی نیستم كه برای شما جالب باشم. گفتم كه اتفاقا با خود شما میخواستم مصاحبه كنم. وقتی تعیین شد و از قاهره به نیویورک رفتم، در ابتدا از من پرسید برای چه می خواهی با من مصاحبه كنی؟
به او گفتم شما اخیرا در جایی گفته ای كه اگر خروشچف به مسابقه تسلیحاتی ادامه دهد شوروی به زانو در میآید چون شما یک میلیاردری و چهره سیاسی نیستی و روی حساب و كتاب حرف می زنی، آمدم تا روی این موضوع صحبت كنیم، چه اتفاقی قرار است برای مسكو بیفتد؟
راكفلر مقابل تابلوئی كه در دفترش بود رفت و گفت، من خبر محرمانهای درباره سرنوشت جنگ سرد ندارم و اگر داشتم هم آن را به زبان نمیآوردم. استدلال من بسیار ساده است: شما داستان سهم توپ و سهم كره را كه شنیدهای؟ (در آن سال برنده نوبل اقتصاد بر روی سهم تسلیحات نظامی و سهم رفاهی در اقتصاد كشورها تحقیق كرده بود و نسبت بودجه نظامی را به اقتصاد، سهم توپ و بودجه رفاهی را به سهم كره تشبیه كرده بود).
گفتم بلی. راكفلر ادامه داد، می دانی كه سهم توپ در ایالات متحده یکونیم درصد و در شوروی ١٢ درصد است. اگر جنگ سرد و مسابقه تسلیحاتی ادامه یابد و آمریكا سهم توپ را دو برابر كند شوروی نیز نیاز به همین مقدار دارد كه عقب نیفتد که سهم توپ در آمریكا ٣ درصد و در شوروی ۲۴ درصد خواهد بود و عملا بودجه صنعتی شوروی را خواهد بلعید ولی در آمریكا اتفاق محسوسی نمیافتد.
حال اگر مسابقه تشدید شود و باز هم آمریكا بودجه نظامیاش را دو برابر كند سهم توپ در آمریكا شش درصد میشود و در شوروی به ۴۸ درصد میرسد كه عملا دولت مسكو برای اداره امور كشور فلج میشود و اگر باز آمریكا بودجه نظامیاش را دو برابر كند سهم توپ در آمریكا به ١٢ درصد یعنی نرخ امروز شوروی میرسد اما دیگر اقتصاد شوروی متلاشی خواهد شد. پس در این مسابقه، برنده ما هستیم، و تنها ۱۵ سال طول كشید تا این پیشبینی راكفلر به حقیقت بپیوندد.
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
Telegram
جمع مدیران نامدار ایران
دراولین باشگاه مدیریتی کشور با موفق ترین مدیران ایران گفتگو کنید و با آنها مستقیما در ارتباط باشید
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
🎙مصاحبۀ یورونیوز با #مهدی_مطهرینیا
🔻برشی از گفتگو
❓شما سقوط را محتملتر از سایر وقایع میدانید؟
نظام جمهوری اسلامی بر اساس نظریۀ معکبهای فروریزش و فروپاشی رژیمها، از بخش فروریزش وارد فروپاشی شده است. به این معنا که جمهوری اسلامی بحرانهای ششگانۀ مکعب فروریزش را طی کرده است. یعنی این نظام بحران نخبگان، بحران کارآمدی، بحران عتماد، بحران اعتبار، بحران رهایی از اکنونزدگی و بحران عبور از اصلاحات را تجربه کرده و امروزه وارد مکعب فروپاشی شده و دو مرحلۀ این مکعب را هم گذرانده است. به این معنا که عادتگرایی در تخریب دارد و تصلب و انسداد و تحجر موجب شده است که همواره از راههای یکسان برای برخورد با بحرانها استفاده کند و از این حیث شبیه چکش کاپلان عمل میکند.
چکش کاپلان به چکشی گفته میشود که کودک از آن برای کوبیدن میخ استفاده میکند و به نظرش میرسد که با آن چکش میتواند همۀ مسائل را حل کند. جمهوری اسلامی ایران هم دچار این عارضه است. همواره از یک راه عمل میکند و بر روی یک پا میایستد و عقبنشینی را سختتر از هر چیز دیگری میداند. لذا نه میخواهد بر اساس خردورزی عقبنشینی کند، نه میخواهد معیارهای شکستخوردۀ خود را عوض کند.
❓اگر جمهوری اسلامی باقی بماند، بر اساس آنچه که شما گفتید، یا از طریق ادامۀ وضع موجود باقی میماند یا از طریق قدرتگیری اسلام بر ایران. سوالم این است که آیا این نظام ممکن است از طریق تندادن به اصلاحات دموکراتیک باقی بماند؟
وضع موجود پتانسیل ادامه را ندارد و هر چه طولانیتر شود، ریشههای تفکری که پشت این نظام است، بیشتر ضربه خواهد خورد. وضع موجود حداکثر تا زمانی که رهبر کنونی جمهوری اسلامی بر مسند ولایت نشسته باشد میتواند ادامه پیدا کند. یعنی حداکثر چند سال دیگر.
❓و تا وقتی که رهبر فعلی هست، شما شانس اصلاحات دموکراتیک را هم ناچیز میدانید؟
بله، ناچیز است. امکان اصلاحات دموکراتیک، با اینکه پزشکیان با حمایت رهبر به قدرت رسیده، در ماجرای فیلترینگ مشخص است.
با توجه به وضعیت نیروهای اجتماعی و سیاسی در ایران و آمدن مجدد ترامپ به کاخ سفید، احتمال سناریوی سقوط بیشتر از سایر سناریوهاست.
❓یعنی احتمال دارد در صورت سقوط جمهوری اسلامی، مذهب تشیع در ایران به سرنوشت آیین زرتشت در ایران پس از سقوط حکومت ساسانیان دچار شود و به محاق برود؟
بله، چنین احتمالی برای مذهب شیعه در ایران زیاد است. مگر همین الان در نظام جمهوری اسلامی، اگر ارکان قدرت از تشیع حمایت نکنند، این مذهب در محاق قرار نمیگیرد؟ روند موجود نشاندهندۀ همین محاق است.
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
🔻برشی از گفتگو
❓شما سقوط را محتملتر از سایر وقایع میدانید؟
نظام جمهوری اسلامی بر اساس نظریۀ معکبهای فروریزش و فروپاشی رژیمها، از بخش فروریزش وارد فروپاشی شده است. به این معنا که جمهوری اسلامی بحرانهای ششگانۀ مکعب فروریزش را طی کرده است. یعنی این نظام بحران نخبگان، بحران کارآمدی، بحران عتماد، بحران اعتبار، بحران رهایی از اکنونزدگی و بحران عبور از اصلاحات را تجربه کرده و امروزه وارد مکعب فروپاشی شده و دو مرحلۀ این مکعب را هم گذرانده است. به این معنا که عادتگرایی در تخریب دارد و تصلب و انسداد و تحجر موجب شده است که همواره از راههای یکسان برای برخورد با بحرانها استفاده کند و از این حیث شبیه چکش کاپلان عمل میکند.
چکش کاپلان به چکشی گفته میشود که کودک از آن برای کوبیدن میخ استفاده میکند و به نظرش میرسد که با آن چکش میتواند همۀ مسائل را حل کند. جمهوری اسلامی ایران هم دچار این عارضه است. همواره از یک راه عمل میکند و بر روی یک پا میایستد و عقبنشینی را سختتر از هر چیز دیگری میداند. لذا نه میخواهد بر اساس خردورزی عقبنشینی کند، نه میخواهد معیارهای شکستخوردۀ خود را عوض کند.
❓اگر جمهوری اسلامی باقی بماند، بر اساس آنچه که شما گفتید، یا از طریق ادامۀ وضع موجود باقی میماند یا از طریق قدرتگیری اسلام بر ایران. سوالم این است که آیا این نظام ممکن است از طریق تندادن به اصلاحات دموکراتیک باقی بماند؟
وضع موجود پتانسیل ادامه را ندارد و هر چه طولانیتر شود، ریشههای تفکری که پشت این نظام است، بیشتر ضربه خواهد خورد. وضع موجود حداکثر تا زمانی که رهبر کنونی جمهوری اسلامی بر مسند ولایت نشسته باشد میتواند ادامه پیدا کند. یعنی حداکثر چند سال دیگر.
❓و تا وقتی که رهبر فعلی هست، شما شانس اصلاحات دموکراتیک را هم ناچیز میدانید؟
بله، ناچیز است. امکان اصلاحات دموکراتیک، با اینکه پزشکیان با حمایت رهبر به قدرت رسیده، در ماجرای فیلترینگ مشخص است.
با توجه به وضعیت نیروهای اجتماعی و سیاسی در ایران و آمدن مجدد ترامپ به کاخ سفید، احتمال سناریوی سقوط بیشتر از سایر سناریوهاست.
❓یعنی احتمال دارد در صورت سقوط جمهوری اسلامی، مذهب تشیع در ایران به سرنوشت آیین زرتشت در ایران پس از سقوط حکومت ساسانیان دچار شود و به محاق برود؟
بله، چنین احتمالی برای مذهب شیعه در ایران زیاد است. مگر همین الان در نظام جمهوری اسلامی، اگر ارکان قدرت از تشیع حمایت نکنند، این مذهب در محاق قرار نمیگیرد؟ روند موجود نشاندهندۀ همین محاق است.
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
Telegram
جمع مدیران نامدار ایران
دراولین باشگاه مدیریتی کشور با موفق ترین مدیران ایران گفتگو کنید و با آنها مستقیما در ارتباط باشید
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
چرا حکومت ناکام بوده است؟
یدالله کریمی پور
جمهوری اسلامی ایران هر طرح و برنامه کلانی را که در پیش گرفته، به شکست و ناکامی انجامیده است. بهعنوان نمونه، به دو هدف زیر که از کلانترین اهداف حکومت بودهاند، بنگریم:
۱. شکست کامل در دستیابی به اهداف سند ۲۰ساله چشمانداز (۱۴۰۴)؛
۲. شکست کامل در محو و نابودی اسرائیل (اشغالگر).
چرا جمهوری اسلامی از دستیابی به این اهداف بازمانده است؟ سهل است که وضعیت و موقعیت کشور، نسبت به ۲۰ سال پیش (آغاز اجرای سند چشمانداز) ، وخیمتر و بلکه نزدیک به فلاکت شده است.
برای نمونه، آیتالله خامنهای در سال۱۳۹۵، هفت مورد زیر را بهعنوان اهداف و شعارهای اصلی انقلاب اسلامی برشمرد:
۱. استقلالخواهی و قطع هر نوع وابستگی؛
۲. حاکمیت اسلامی بر جامعه و ترویج ارزشهای دینی در کشور؛
۳. آزادی بیان و قلم؛
۴. عدالت و رفع تبعیضها؛
۵. پیشرفت مادی و گسترش رفاه؛
۶. احیای کرامت انسانی و نقش مردم در حاکمیت و تعیین سرنوشت خود؛
۷. زمینهسازی برای رشد و تکامل انسانها در جامعه و حذف عوامل فساد.
(منبع: پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله سید علی خامنهای)
اما کدام کارشناس استراتژی ملی یا حتی فردی نسبتاً عاقل است که نداند این اهداف توخالی ماندهاند و ایران بهسوی فلج شدن پیش میرود؟
چرا؟
چرا حکومت، دولتها و ملت از دستیابی به این اهداف درماندهاند؟
در این زمینه، کارشناسان و منتقدان، دهها پاسخ زیبا و خردمندانه دادهاند. من نیز در اینجا قصد دارم از منظر اصول استراتژیک ناتو پاسخی برای این پرسش ارائه دهم.
به گمان من، زیربنا و ریشه ناکامی حکومت در دستیابی به اهدافش، از جمله شکست تلخ و دردناک سند چشمانداز ۲۰ ساله و محو اسرائیل، بیشتر در گزاره زیر نهفته است:
جمهوری اسلامی نتوانسته است علایق خود را با علایق جهانی پیوند دهد.
تقریباً ۷۰ سال است که این گزاره در علم استراتژی قطعیت یافته است:
هیچ ملت، شرکت یا جنبش آزادیبخش و... نمیتواند به اهداف خود دست یابد، مگر آنکه علایق خود را با علایق جهانی، منطقهای و داخلی همراستا کند. در غیر این صورت، شکستش قطعی است.
برای اثبات این گزاره فوقالعاده حیاتی، میتوان دهها نمونه تاریخی، مانند گذار چین، لهستان، هند، و چکسلواکی را مطرح کرد.
شوربختانه، رهبران و دولتهای جمهوری اسلامی در طول ۴۶ سال گذشته این حقیقت استراتژیک را لمس وجدان نکردهاند. بدون فهم این اصل، هر تقلای ملی بیهوده و در حکم کوبیدن آب در هاون است.
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
یدالله کریمی پور
جمهوری اسلامی ایران هر طرح و برنامه کلانی را که در پیش گرفته، به شکست و ناکامی انجامیده است. بهعنوان نمونه، به دو هدف زیر که از کلانترین اهداف حکومت بودهاند، بنگریم:
۱. شکست کامل در دستیابی به اهداف سند ۲۰ساله چشمانداز (۱۴۰۴)؛
۲. شکست کامل در محو و نابودی اسرائیل (اشغالگر).
چرا جمهوری اسلامی از دستیابی به این اهداف بازمانده است؟ سهل است که وضعیت و موقعیت کشور، نسبت به ۲۰ سال پیش (آغاز اجرای سند چشمانداز) ، وخیمتر و بلکه نزدیک به فلاکت شده است.
برای نمونه، آیتالله خامنهای در سال۱۳۹۵، هفت مورد زیر را بهعنوان اهداف و شعارهای اصلی انقلاب اسلامی برشمرد:
۱. استقلالخواهی و قطع هر نوع وابستگی؛
۲. حاکمیت اسلامی بر جامعه و ترویج ارزشهای دینی در کشور؛
۳. آزادی بیان و قلم؛
۴. عدالت و رفع تبعیضها؛
۵. پیشرفت مادی و گسترش رفاه؛
۶. احیای کرامت انسانی و نقش مردم در حاکمیت و تعیین سرنوشت خود؛
۷. زمینهسازی برای رشد و تکامل انسانها در جامعه و حذف عوامل فساد.
(منبع: پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله سید علی خامنهای)
اما کدام کارشناس استراتژی ملی یا حتی فردی نسبتاً عاقل است که نداند این اهداف توخالی ماندهاند و ایران بهسوی فلج شدن پیش میرود؟
چرا؟
چرا حکومت، دولتها و ملت از دستیابی به این اهداف درماندهاند؟
در این زمینه، کارشناسان و منتقدان، دهها پاسخ زیبا و خردمندانه دادهاند. من نیز در اینجا قصد دارم از منظر اصول استراتژیک ناتو پاسخی برای این پرسش ارائه دهم.
به گمان من، زیربنا و ریشه ناکامی حکومت در دستیابی به اهدافش، از جمله شکست تلخ و دردناک سند چشمانداز ۲۰ ساله و محو اسرائیل، بیشتر در گزاره زیر نهفته است:
جمهوری اسلامی نتوانسته است علایق خود را با علایق جهانی پیوند دهد.
تقریباً ۷۰ سال است که این گزاره در علم استراتژی قطعیت یافته است:
هیچ ملت، شرکت یا جنبش آزادیبخش و... نمیتواند به اهداف خود دست یابد، مگر آنکه علایق خود را با علایق جهانی، منطقهای و داخلی همراستا کند. در غیر این صورت، شکستش قطعی است.
برای اثبات این گزاره فوقالعاده حیاتی، میتوان دهها نمونه تاریخی، مانند گذار چین، لهستان، هند، و چکسلواکی را مطرح کرد.
شوربختانه، رهبران و دولتهای جمهوری اسلامی در طول ۴۶ سال گذشته این حقیقت استراتژیک را لمس وجدان نکردهاند. بدون فهم این اصل، هر تقلای ملی بیهوده و در حکم کوبیدن آب در هاون است.
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
Telegram
جمع مدیران نامدار ایران
دراولین باشگاه مدیریتی کشور با موفق ترین مدیران ایران گفتگو کنید و با آنها مستقیما در ارتباط باشید
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
Forwarded from مجمع فعالان اقتصادی
با تشکر و قدردانی از دوستان ارجمند روزنامه جهان اقتصاد که نوشته "صدای پای ترامپ" اینجانب را بعنوان سرمقاله امروزشان انتخاب کرده اند /#حامد_پاک_طینت
https://cdn.jahaneghtesad.com/servev2/GJp1ocE9m2RC/W65kAccDx6o,/01.pdf
مجمع فعالان اقتصادی
📌@Iran_economy_online
و اینجا در اینستاگرام
📌Paktinat.Hamed
https://cdn.jahaneghtesad.com/servev2/GJp1ocE9m2RC/W65kAccDx6o,/01.pdf
مجمع فعالان اقتصادی
📌@Iran_economy_online
و اینجا در اینستاگرام
📌Paktinat.Hamed
دیگه برای امتیاز دادن خیلی دیر شده
بیژن اشتری
اریش هونکر ،رهبر کمونیست آلمان شرقی،موقعی که با اولین موج مخالفتهای عمومی در کشورش روبرو شد ،به همکارانش در کادر رهبری حزب کمونیست گفت"فقط کافی است یک اینچ عقبنشینی کنیم تا کار همگیمان ساخته شود."کاملا درست میگفت.رژیمهای مستبد کمونیستی مثل دوچرخه سوارانی بودند که برای سقوط نکردن مدام باید رکاب میزدند.آنها مدام باید سیاستهای تندروانهتری اتخاذ میکردند وگرنه سقوط میکردند.این رژیمها پایههایشان سست شده بود و دیگر هیچ اقدام اصلاحیای برایشان سودمند نبود.آنها زمانی را برای اصلاحات انتخاب کردند که دیگر خیلی دیر شده بود.مردم به درستی اقدامات اصلاحی آنها را به حساب ضعف آنها گذاشتند و در نتیجه با جسارت و اعتماد به نفس بیشتری به مخالفت علیه آنها رو آوردند و عاقبت نیز کلک آنها را کندند.. برای نمونه مردم شوروی سیاست تنش زدایی گورباچف با آمریکا و دیگر سیاست های اصلاحی او را به حساب ضعف کلی رژیم شوروی گذاشتند ، بر شدت مخالفت های خود علیه کلیت رژیم افزودند و عاقبت نیز رژیم را ساقط کردند.اما دنگ شیائو پینگ در چین به موقع ،در زمانی که رژیمش در موضع ضعف قرار نداشت،اقدامات اصلاحی را آغاز کرد و در نتیجه هم باعث استحکام رژیم چین شد و هم رفاه و آزادی های نسبتا بیشتری برای مردم کشورش به ارمغان آورد.رژیم کمونیستی ویتنام هم در زمانی که قدرتمند بود دست به اصلاحات اقتصادی و سیاسی زد و نتایج بسیار مثبتی هم گرفت.پس بی دلیل نیست که میگویند بدترین زمان برای اصلاحات در یک رژیم مستبد موقعی است که آن رژیم در موضع ضعف قرار دارد.با این حال رکاب زدن دائمی هم نتوانست بقای یک رژیم در معرض ضعف را تضمین کند.نمونهاش چائوشسکو در رومانی که تا لحظه آخر رکاب زد و البته سرنوشت پایانی او را هم دیدیم.رژیم هایی مثل رژیم چائوشسکو چه رکاب میزدند چه نمیزدند، در هر حال محکوم به سقوط بودند ،تفاوت فقط در شیوه سقوطشان بود. رهبران آن رژیمهای کمونیستیای که داوطلبانه به رکاب زدنشان خاتمه دادند از خشم ملت هایشان رهیدند و یک بازنشستگی آرام و محترمانه را تجربه کردند اما آنهایی که تا به آخر به رکاب زدن ادامه دادند آماج خشم ملت هایشان قرار گرفتند و سرنوشتهای ناگواری پیدا کردند.
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
بیژن اشتری
اریش هونکر ،رهبر کمونیست آلمان شرقی،موقعی که با اولین موج مخالفتهای عمومی در کشورش روبرو شد ،به همکارانش در کادر رهبری حزب کمونیست گفت"فقط کافی است یک اینچ عقبنشینی کنیم تا کار همگیمان ساخته شود."کاملا درست میگفت.رژیمهای مستبد کمونیستی مثل دوچرخه سوارانی بودند که برای سقوط نکردن مدام باید رکاب میزدند.آنها مدام باید سیاستهای تندروانهتری اتخاذ میکردند وگرنه سقوط میکردند.این رژیمها پایههایشان سست شده بود و دیگر هیچ اقدام اصلاحیای برایشان سودمند نبود.آنها زمانی را برای اصلاحات انتخاب کردند که دیگر خیلی دیر شده بود.مردم به درستی اقدامات اصلاحی آنها را به حساب ضعف آنها گذاشتند و در نتیجه با جسارت و اعتماد به نفس بیشتری به مخالفت علیه آنها رو آوردند و عاقبت نیز کلک آنها را کندند.. برای نمونه مردم شوروی سیاست تنش زدایی گورباچف با آمریکا و دیگر سیاست های اصلاحی او را به حساب ضعف کلی رژیم شوروی گذاشتند ، بر شدت مخالفت های خود علیه کلیت رژیم افزودند و عاقبت نیز رژیم را ساقط کردند.اما دنگ شیائو پینگ در چین به موقع ،در زمانی که رژیمش در موضع ضعف قرار نداشت،اقدامات اصلاحی را آغاز کرد و در نتیجه هم باعث استحکام رژیم چین شد و هم رفاه و آزادی های نسبتا بیشتری برای مردم کشورش به ارمغان آورد.رژیم کمونیستی ویتنام هم در زمانی که قدرتمند بود دست به اصلاحات اقتصادی و سیاسی زد و نتایج بسیار مثبتی هم گرفت.پس بی دلیل نیست که میگویند بدترین زمان برای اصلاحات در یک رژیم مستبد موقعی است که آن رژیم در موضع ضعف قرار دارد.با این حال رکاب زدن دائمی هم نتوانست بقای یک رژیم در معرض ضعف را تضمین کند.نمونهاش چائوشسکو در رومانی که تا لحظه آخر رکاب زد و البته سرنوشت پایانی او را هم دیدیم.رژیم هایی مثل رژیم چائوشسکو چه رکاب میزدند چه نمیزدند، در هر حال محکوم به سقوط بودند ،تفاوت فقط در شیوه سقوطشان بود. رهبران آن رژیمهای کمونیستیای که داوطلبانه به رکاب زدنشان خاتمه دادند از خشم ملت هایشان رهیدند و یک بازنشستگی آرام و محترمانه را تجربه کردند اما آنهایی که تا به آخر به رکاب زدن ادامه دادند آماج خشم ملت هایشان قرار گرفتند و سرنوشتهای ناگواری پیدا کردند.
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
Telegram
جمع مدیران نامدار ایران
دراولین باشگاه مدیریتی کشور با موفق ترین مدیران ایران گفتگو کنید و با آنها مستقیما در ارتباط باشید
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محمد بحرینیان پژوهشگر:
چین با ۳۲۰ میلیارد دلار ۲۲۰ میلیون شغل ایجاد کرد، ایران با ۲۹۸ میلیارد دلار، فقط ۵.۷ میلیون شغل ایجاد کرد!
جمعیت فقیر ما که در سال ۱۳۸۶ ۱۰ میلیون نفر بوده الان هم فقر در سال ۱۴۰۰ رسیده است به بیش از ۲۵ میلیون نفر
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
📌@excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌📌Paktinat.Hamed
چین با ۳۲۰ میلیارد دلار ۲۲۰ میلیون شغل ایجاد کرد، ایران با ۲۹۸ میلیارد دلار، فقط ۵.۷ میلیون شغل ایجاد کرد!
جمعیت فقیر ما که در سال ۱۳۸۶ ۱۰ میلیون نفر بوده الان هم فقر در سال ۱۴۰۰ رسیده است به بیش از ۲۵ میلیون نفر
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
📌@excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌📌Paktinat.Hamed
مرزهای ایران در نگاه شاه
س: چگونه این تصمیمات انفرادی میتوانست با تخصیصهای کلی سازمان برنامه و بودجهٔ سالانه سازگار شود؟ چه طور ممکن بود؟
ج: مسئلهٔ بسیار سادهای بود. بسیار ساده. به مجرد این که شاه تأیید میکرد، آنها رسماً به سازمان برنامه اعزام میشدند و کتباً ابلاغ میکردند که «این بودجه توسط اعلیحضرت همایونی، شاهنشاه، بزرگ ارتشتاران تأیید شده است» و این نزد ما میآمد. ما بررسی میکردیم و میخواندیم تا مطمئن شویم، اما میدانستیم که کار چندانی نمیتوانیم انجام دهیم.
همانگونه که گفتم یک بار در این مدت، من بودجه را برداشتم و رفتم پیش این تیمسار و آن تیمسار و گفتم: «محض رضای خدا نگاه کنید، ما برای آموزش و پرورش، کشاورزی و ... پول کافی نداریم. کاری بکنید. کمکمان کنید. این کشور شما هم هست». کسانی بودند که حرف ما را شنیدند. اما همین که شاه تأیید کرد، آنها از این که بخواهند کاری بکنند، ترسیدند. به استثنای یکی، دو نفر. [ارتشبد محمد] خاتم جسارتش را داشت و گفت: «ببین، برو و به او بگو تعداد هواپیماها را کم کند و من هم تعداد فرودگاههایم، ساختمانهایم و اینها را کم میکنم». او گفت: «اگر موفق شدید، من سنگ پیش پایتان نمیاندازم. اصلاً ناراحت نمیشوم»...
به هر ترتیب، ما روش ایجاد بحران در شب آخر بودجه را ساخته بودیم -ترفندهای مشهور- با نشان دادن این که کشاورزی هیچ چیزی ندارد و همهٔ وزرا نزد شاه میرفتند و میگفتند: «ببین، پول نیست». من نزد شاه میرفتم و میگفتم: «قربان میل دارید من از کجا پول بیاورم؟ من پولی ندارم که به کشاورزی، به برق تخصیص بدهم». خاطرتان هست که بعدتر در تهران قطعی برق داشتیم؟
س: بله، تابستان ۱۹۷۷ [۱۳۵۶].
ج: من این قدر روشن خاطرم هست، وزیر وقت دکتر ایرج وحیدی استدلال میکرد و میگفت: «ما ظرفیت آماده به کار نداریم. طی دو تا سه سال دچار قطعی میشویم». و افراد خود من که برنامهٔ برق را مطالعه کرده بودند، برنامهٔ برقرسانی و ظرفیتهایش، گزارش وزارتخانه را تأیید میکردند. من برمیگشتم و میگفتم: «متأسفانه ما پولی نداریم و نمیتوانم به شما تخصیص بدهم». و اینطور که بود، آن اتفاق میافتاد، ما میدیدیم پیشبینیاش درست از آب در میآمد. البته هیچ پولی نبود. شما چه طور میخواستید تخصیص بدهید؟
چیزی که اتفاق افتاد این بود که در نتیجهٔ این بودجهٔ نظامی، بقیهٔ بودجه یک تهمانده بود، توجه میکنید؟ بودجهٔ نظامی حجم قابل توجهی را میبلعید. ارتش اشتهای سیریناپذیری داشت. خدایا، در آخر سال عجله داشتند پول خرج کنند که متهم به «جذب» نکردن بودجهٔ تخصیص دادهشده نشوند. نمونههای فراوانی از این قضیه بود.
ضمناً، در مورد آن پیشنهاد [ارتشبد] خاتم که قبلتر حرفش را زدم،رفتم پیش شاه و گفتم: «قربان، چرا تعداد اف۱۴ها را کم نمیکنید؟» شاه به من نگاه عاقل اندر سفیهی کرد در واقع. میدانستم که نمیخواهد، من علتها را میدانستم. من گفتم: «قربان، شما میدانید با پول یکی از این اف۱۴ها ما میتوانیم چند درمانگاه و بیمارستان در کل مملکت بسازیم و ما پول این کار را نداریم؟» شاه گفت: «وقتی من فکر میکنم...» (او حالا فوت کرده و من عین کلماتش را نقل میکنم)، او گفت: «وقتی من به خطراتی که این مملکت را از بیرون تهدید میکند، فکر میکنم» به قدر کافی بامزه است، او نگفت: "از داخل"؛ خاتم ادامهاش داد: «میگویم درمانگاه به درک». اینها کلمات او بودند.
من، درست یا غلط، حدس میزنم، این ادراک درستی بود که او داشت، یعنی این فهم او از امور بود، این چیزی است که میخواهم بگویم. شاه وجود خطر را درک میکرد. وقتی به امنیت مملکت و تهدیدی برای یکپارچگی مملکت میرسید، پارانویایی بود. واقعاً پارانویایی بود. او فکر میکرد یک تهدید ثابت برای مملکت وجود دارد و من همیشه متحیر بودم که این تهدید از کدام جهنّمی میآمد.
اگر از روسیه میآمد، خوب، ما نمیتوانستیم کار زیادی در مقابلش بکنیم. و عراق هم که در حد ایران نبود. ما حالا این را به یقین رسیده ایم، در طول این جنگ با ارتشی که کاملاً تخریب شده است، عراقیها چه توانسته اند بکنند؟ پاکستان که تهدید نبود، آنها نگران هند و بلوچها بودند. و ترکها، یقیناً، هیچوقت تهدیدی برای ایران نبودند، آنها یک کشور دوست بودند. افغانها؟
من نمیدانستم واقعاً این تهدید از کجا میآمد. امّا میدانید شاه چه میگفت؟ میگفت: «اشتباه شما این است که فکر میکنید مرزهای ما روی نقشه نشان داده شدهاند. مرزهای ما تا شاخ آفریقا کشیده شده». این کلمات مردی است که مُرده و من گزارششان میکنم.
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
س: چگونه این تصمیمات انفرادی میتوانست با تخصیصهای کلی سازمان برنامه و بودجهٔ سالانه سازگار شود؟ چه طور ممکن بود؟
ج: مسئلهٔ بسیار سادهای بود. بسیار ساده. به مجرد این که شاه تأیید میکرد، آنها رسماً به سازمان برنامه اعزام میشدند و کتباً ابلاغ میکردند که «این بودجه توسط اعلیحضرت همایونی، شاهنشاه، بزرگ ارتشتاران تأیید شده است» و این نزد ما میآمد. ما بررسی میکردیم و میخواندیم تا مطمئن شویم، اما میدانستیم که کار چندانی نمیتوانیم انجام دهیم.
همانگونه که گفتم یک بار در این مدت، من بودجه را برداشتم و رفتم پیش این تیمسار و آن تیمسار و گفتم: «محض رضای خدا نگاه کنید، ما برای آموزش و پرورش، کشاورزی و ... پول کافی نداریم. کاری بکنید. کمکمان کنید. این کشور شما هم هست». کسانی بودند که حرف ما را شنیدند. اما همین که شاه تأیید کرد، آنها از این که بخواهند کاری بکنند، ترسیدند. به استثنای یکی، دو نفر. [ارتشبد محمد] خاتم جسارتش را داشت و گفت: «ببین، برو و به او بگو تعداد هواپیماها را کم کند و من هم تعداد فرودگاههایم، ساختمانهایم و اینها را کم میکنم». او گفت: «اگر موفق شدید، من سنگ پیش پایتان نمیاندازم. اصلاً ناراحت نمیشوم»...
به هر ترتیب، ما روش ایجاد بحران در شب آخر بودجه را ساخته بودیم -ترفندهای مشهور- با نشان دادن این که کشاورزی هیچ چیزی ندارد و همهٔ وزرا نزد شاه میرفتند و میگفتند: «ببین، پول نیست». من نزد شاه میرفتم و میگفتم: «قربان میل دارید من از کجا پول بیاورم؟ من پولی ندارم که به کشاورزی، به برق تخصیص بدهم». خاطرتان هست که بعدتر در تهران قطعی برق داشتیم؟
س: بله، تابستان ۱۹۷۷ [۱۳۵۶].
ج: من این قدر روشن خاطرم هست، وزیر وقت دکتر ایرج وحیدی استدلال میکرد و میگفت: «ما ظرفیت آماده به کار نداریم. طی دو تا سه سال دچار قطعی میشویم». و افراد خود من که برنامهٔ برق را مطالعه کرده بودند، برنامهٔ برقرسانی و ظرفیتهایش، گزارش وزارتخانه را تأیید میکردند. من برمیگشتم و میگفتم: «متأسفانه ما پولی نداریم و نمیتوانم به شما تخصیص بدهم». و اینطور که بود، آن اتفاق میافتاد، ما میدیدیم پیشبینیاش درست از آب در میآمد. البته هیچ پولی نبود. شما چه طور میخواستید تخصیص بدهید؟
چیزی که اتفاق افتاد این بود که در نتیجهٔ این بودجهٔ نظامی، بقیهٔ بودجه یک تهمانده بود، توجه میکنید؟ بودجهٔ نظامی حجم قابل توجهی را میبلعید. ارتش اشتهای سیریناپذیری داشت. خدایا، در آخر سال عجله داشتند پول خرج کنند که متهم به «جذب» نکردن بودجهٔ تخصیص دادهشده نشوند. نمونههای فراوانی از این قضیه بود.
ضمناً، در مورد آن پیشنهاد [ارتشبد] خاتم که قبلتر حرفش را زدم،رفتم پیش شاه و گفتم: «قربان، چرا تعداد اف۱۴ها را کم نمیکنید؟» شاه به من نگاه عاقل اندر سفیهی کرد در واقع. میدانستم که نمیخواهد، من علتها را میدانستم. من گفتم: «قربان، شما میدانید با پول یکی از این اف۱۴ها ما میتوانیم چند درمانگاه و بیمارستان در کل مملکت بسازیم و ما پول این کار را نداریم؟» شاه گفت: «وقتی من فکر میکنم...» (او حالا فوت کرده و من عین کلماتش را نقل میکنم)، او گفت: «وقتی من به خطراتی که این مملکت را از بیرون تهدید میکند، فکر میکنم» به قدر کافی بامزه است، او نگفت: "از داخل"؛ خاتم ادامهاش داد: «میگویم درمانگاه به درک». اینها کلمات او بودند.
من، درست یا غلط، حدس میزنم، این ادراک درستی بود که او داشت، یعنی این فهم او از امور بود، این چیزی است که میخواهم بگویم. شاه وجود خطر را درک میکرد. وقتی به امنیت مملکت و تهدیدی برای یکپارچگی مملکت میرسید، پارانویایی بود. واقعاً پارانویایی بود. او فکر میکرد یک تهدید ثابت برای مملکت وجود دارد و من همیشه متحیر بودم که این تهدید از کدام جهنّمی میآمد.
اگر از روسیه میآمد، خوب، ما نمیتوانستیم کار زیادی در مقابلش بکنیم. و عراق هم که در حد ایران نبود. ما حالا این را به یقین رسیده ایم، در طول این جنگ با ارتشی که کاملاً تخریب شده است، عراقیها چه توانسته اند بکنند؟ پاکستان که تهدید نبود، آنها نگران هند و بلوچها بودند. و ترکها، یقیناً، هیچوقت تهدیدی برای ایران نبودند، آنها یک کشور دوست بودند. افغانها؟
من نمیدانستم واقعاً این تهدید از کجا میآمد. امّا میدانید شاه چه میگفت؟ میگفت: «اشتباه شما این است که فکر میکنید مرزهای ما روی نقشه نشان داده شدهاند. مرزهای ما تا شاخ آفریقا کشیده شده». این کلمات مردی است که مُرده و من گزارششان میکنم.
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
Telegram
جمع مدیران نامدار ایران
دراولین باشگاه مدیریتی کشور با موفق ترین مدیران ایران گفتگو کنید و با آنها مستقیما در ارتباط باشید
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
✅دلم برای کویتیها میسوزد، آنها نتوانستهاند مثل ما ایرانیها مزه آزادی را بچشند!
✍️محمد سلطانی رنانی
از آنجا که من سالها پیش فهمیده بودم خداوند تبارک و تعالی، ما ایرانیان را آفریده که همه دنیا را آزاد کنیم و این باید تنها هدف ما در زندگی باشد، و البته باید هر کار خیری را اول برای همسایهها انجام دهیم، رفتم تو نخِ کویت. ظرف ده سال گذشته، سه سفر رفتم کویت، تا زمینه را برای آزاد کردن آن دیار فراهم کنم!
یک کشور مینیاتوری، حدوداً ۱۴۰ کیلومتر در ۱۴۰ کیلومتر. خاکش رمل است، آب و آبادانی هم ندارد، حوصله تجارت و توریست و دبی شدن هم ندارند.
فکر کردم برای آزادسازی کویت، بروم سراغ یک اقلیت قوی و فعال: شیعیان.
با چندتا از بزرگان شیعه کویت صحبت کردم، خواستم نظرشان را درباره حکومت آل صباح بدانم و اگر شد تحریکشان کنم تا انقلاب کنند تا آزاد شوند! ولی همه آنها از امیر کویت راضی بودند؛ چشمانشان برق میزد و خاطرهای را که با امیر داشتند، با آب و تاب تعریف میکردند. ارتشی و معلم و استاد دانشگاه و قاضی و آخوند و دفتردار ازدواج و نماینده مجلس و کاسب و تاجر، همه صنفی را نشستم و باشون حرف زدم.
تهش فهمیدم کویتیها، حتی این اقلیت شیعه، اصلا مایل نیستند که آزاد بشوند!! پول نفتشان به جیب خودشان میرود، هر چه که بخواهند دارند. هر یک دینارشان، ۳/۲ دلار است. به هر جا که میلشان بکشد، سفر میکنند. میان سه کشور عراق، ایران و عربستان، خودشان را با تدبیر و سیاست نگه داشتند. نه نوکر کسی هستند، نه دشمن کسی.
دلم برای کویتیها میسوزد، آنها نتوانستهاند مثل ما ایرانیها مزه آزادی را بچشند! کسی که نه گشت ارشاد دیده، نه فیلترشکن خریده، نه پشت کنکور مانده و نه شهریه دانشگاه آزادش سه برابر شده، نه از کارش تعلیق و نه حقوقش قطع شده، نه تورم دارد، نه اختلاس چای دبش شنیده؛ چه زندگی کسالت باری دارند این کویتیها!
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
✍️محمد سلطانی رنانی
از آنجا که من سالها پیش فهمیده بودم خداوند تبارک و تعالی، ما ایرانیان را آفریده که همه دنیا را آزاد کنیم و این باید تنها هدف ما در زندگی باشد، و البته باید هر کار خیری را اول برای همسایهها انجام دهیم، رفتم تو نخِ کویت. ظرف ده سال گذشته، سه سفر رفتم کویت، تا زمینه را برای آزاد کردن آن دیار فراهم کنم!
یک کشور مینیاتوری، حدوداً ۱۴۰ کیلومتر در ۱۴۰ کیلومتر. خاکش رمل است، آب و آبادانی هم ندارد، حوصله تجارت و توریست و دبی شدن هم ندارند.
فکر کردم برای آزادسازی کویت، بروم سراغ یک اقلیت قوی و فعال: شیعیان.
با چندتا از بزرگان شیعه کویت صحبت کردم، خواستم نظرشان را درباره حکومت آل صباح بدانم و اگر شد تحریکشان کنم تا انقلاب کنند تا آزاد شوند! ولی همه آنها از امیر کویت راضی بودند؛ چشمانشان برق میزد و خاطرهای را که با امیر داشتند، با آب و تاب تعریف میکردند. ارتشی و معلم و استاد دانشگاه و قاضی و آخوند و دفتردار ازدواج و نماینده مجلس و کاسب و تاجر، همه صنفی را نشستم و باشون حرف زدم.
تهش فهمیدم کویتیها، حتی این اقلیت شیعه، اصلا مایل نیستند که آزاد بشوند!! پول نفتشان به جیب خودشان میرود، هر چه که بخواهند دارند. هر یک دینارشان، ۳/۲ دلار است. به هر جا که میلشان بکشد، سفر میکنند. میان سه کشور عراق، ایران و عربستان، خودشان را با تدبیر و سیاست نگه داشتند. نه نوکر کسی هستند، نه دشمن کسی.
دلم برای کویتیها میسوزد، آنها نتوانستهاند مثل ما ایرانیها مزه آزادی را بچشند! کسی که نه گشت ارشاد دیده، نه فیلترشکن خریده، نه پشت کنکور مانده و نه شهریه دانشگاه آزادش سه برابر شده، نه از کارش تعلیق و نه حقوقش قطع شده، نه تورم دارد، نه اختلاس چای دبش شنیده؛ چه زندگی کسالت باری دارند این کویتیها!
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
Telegram
جمع مدیران نامدار ایران
دراولین باشگاه مدیریتی کشور با موفق ترین مدیران ایران گفتگو کنید و با آنها مستقیما در ارتباط باشید
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
⭕️ آخرين روزهاي «پیرمردِ کبریت ساز»
↙️ به مناسبت 18 ديماه، سالروز درگذشت مهندس تقی توکلی
✍🏻 قاسم خرمي
💢 سالها با هيچ نشريه و رسانه اي گفتگو نكرده بود. اهل ترس نبود؛ شايد بغضي داشت كه نگران بود جلوي ديگران بتركد و شايد هم فكر مي كرد نقل اين رنج و دردها و گلايه ها اصلا چه مشكلي از او را حل مي كند؟! با اين حال، در آخرين ماههاي حياتش، بالاخره به حرف آمد و با ما به گفتگو نشست.
💢 روی میز کوچ و شلوغش، یک آلبوم قدیمی و رنگ و رو رفته ای قرار داشت که یادگار دوران قدرت و شوکت او بود. عمده عکس ها مربوط به دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی بود؛ زمانی که مهندس تقی توکلی فرزند موسس کارخانه «کبریت سازی توکلی»، برای خودش برو و بیایی داشت. خوشتيپ، پولدار، خوشنام...
💢 موفقیت های او در مدرن سازی این کارخانه و نیز تاسیس چند واحد صنعتی دیگر، باعث شده بود که شخص شاه از او بخواهد که به دولت بیاید و مسئولیت راه اندازی پروژه های بزرگی مانند « ماشین سازی تبریز» و «مس سرچشمه کرمان» را بر عهده بگیرد.
💢 می گفت از تمام اسناد و خاطرات مربوط به آن دوران، فقط همین آلبوم عکس باقی مانده است. همه اموال من و ثروت پدرم در سال ۵۸ مصادره شد. او گلایه داشت که حتی موسوی تبریزی، همشهری او و از مقامات قضایی وقت، که در باره منشا ثروت خانوده آنها آگاهی کامل داشته است نیز در این مصادره دخیل بوده و رای علیه او داده است! پیرمردِ صنعتگرِ تبریزی هنوز در بند نون و نمك بود!
💢 تقي توكلي، مثل اقتصاد ايران، قرباني شعارهاي پوچ و چپ زده اي شد كه مي خواستند قهرمان مبارزه با امپرياليسم و سرمايه داري شناخته شوند. با اينكه ديده بودند كه قندچی مالک کارخانه ایران کاوه، با لباس کار در میان کارگران می رفت و مثل آنها پتک می زد و محمود خیامی خودش همراه کارگران کارخانه ایران ناسیونال یکی از بازیکنان تیم فوتبال پیکان بود، اما مصاديق تاريخي براي آنها اهميتي نداشت و خواهان« بازنمايي» تاريخي پر نفرت از رابطه كارفرما و كارگر بودند. با كلان روايت تاريخي آنان، كارخانه دار و سرمايه دار مي بايد موجودي زالوصفت و استثمار كننده باشد! غير از اين، ديگر شعاري براي سر دادن باقي نمي ماند!
💢 اما آنچه از رفتار سیاسی تقی توکلی طی سالهای عمر او در می یابیم، نه تنها با رفتار و نگرش یک سرمایه دار عضو شبکه سرمایه داری محافظه کار و عافیت طلب همخوانی نداشت، بلکه تا حد زیادی شبیه اغلب روشنفکران طبقه متوسط ایران، جمع اضداد بود. با اینکه یک آذربایجانیِ ترک زبان و اهل تبریز بود، از تمایلات قومی بیزار مي جست و سالها در حزب« پان ایرانیست» فعالیت کرد.
💢 باشروع جنبش ملی شدن نفت، به صف هواداران مصدق پیوست و با شکست جنبش، در میان یاس و ناامیدی، برای تحصیل به آمریکا رفت. با بازگشت از آمریکا و مشاهده تغییرات اقتصادی در ایران، علاقمند به سیاست های اقتصادی محمد رضا پهلوی شد و حتی در سال ۵۶ به دستور مستقیم شاه و در دولت آموزگار وزیر نیرو شد
💢 باشروع انقلاب اسلامی، توکلی با این گمان که ثروت او میراث پدري و حتي متعلق به دوران قبل از پهلوی هاست و نیز با این گمان که در ۲۰ ماه وزارت، یک ریال حقوق نگرفته و کلا در هیچ برنامه سرکوب و ستمی نقش نداشته است، در ایران ماند و به کارش ادامه داد تا اینکه مطابق قانون مصادره ها، کارخانه و کل اموالش را از او گرفتند و دوباره مایوس و ناامید راهی آمریکا شد.
💢 سیزده سال بعد، يعني در دولت هاشمی که کارخانه دولتی شده کبریت توکلی با ۴۱۰ میلیون تومان ورشکست شد، از او خواسته شد که بازگردد و کارخانه را تحویل بگیرد. او دو باره 20 سال در سكوت كار كرد تا كارخانه كبريت سازي توكلي احيا شود و بماند. وقتي همه چيز مهيا شد، نوبت رفتن او رسيد. روحش شاد
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
↙️ به مناسبت 18 ديماه، سالروز درگذشت مهندس تقی توکلی
✍🏻 قاسم خرمي
💢 سالها با هيچ نشريه و رسانه اي گفتگو نكرده بود. اهل ترس نبود؛ شايد بغضي داشت كه نگران بود جلوي ديگران بتركد و شايد هم فكر مي كرد نقل اين رنج و دردها و گلايه ها اصلا چه مشكلي از او را حل مي كند؟! با اين حال، در آخرين ماههاي حياتش، بالاخره به حرف آمد و با ما به گفتگو نشست.
💢 روی میز کوچ و شلوغش، یک آلبوم قدیمی و رنگ و رو رفته ای قرار داشت که یادگار دوران قدرت و شوکت او بود. عمده عکس ها مربوط به دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی بود؛ زمانی که مهندس تقی توکلی فرزند موسس کارخانه «کبریت سازی توکلی»، برای خودش برو و بیایی داشت. خوشتيپ، پولدار، خوشنام...
💢 موفقیت های او در مدرن سازی این کارخانه و نیز تاسیس چند واحد صنعتی دیگر، باعث شده بود که شخص شاه از او بخواهد که به دولت بیاید و مسئولیت راه اندازی پروژه های بزرگی مانند « ماشین سازی تبریز» و «مس سرچشمه کرمان» را بر عهده بگیرد.
💢 می گفت از تمام اسناد و خاطرات مربوط به آن دوران، فقط همین آلبوم عکس باقی مانده است. همه اموال من و ثروت پدرم در سال ۵۸ مصادره شد. او گلایه داشت که حتی موسوی تبریزی، همشهری او و از مقامات قضایی وقت، که در باره منشا ثروت خانوده آنها آگاهی کامل داشته است نیز در این مصادره دخیل بوده و رای علیه او داده است! پیرمردِ صنعتگرِ تبریزی هنوز در بند نون و نمك بود!
💢 تقي توكلي، مثل اقتصاد ايران، قرباني شعارهاي پوچ و چپ زده اي شد كه مي خواستند قهرمان مبارزه با امپرياليسم و سرمايه داري شناخته شوند. با اينكه ديده بودند كه قندچی مالک کارخانه ایران کاوه، با لباس کار در میان کارگران می رفت و مثل آنها پتک می زد و محمود خیامی خودش همراه کارگران کارخانه ایران ناسیونال یکی از بازیکنان تیم فوتبال پیکان بود، اما مصاديق تاريخي براي آنها اهميتي نداشت و خواهان« بازنمايي» تاريخي پر نفرت از رابطه كارفرما و كارگر بودند. با كلان روايت تاريخي آنان، كارخانه دار و سرمايه دار مي بايد موجودي زالوصفت و استثمار كننده باشد! غير از اين، ديگر شعاري براي سر دادن باقي نمي ماند!
💢 اما آنچه از رفتار سیاسی تقی توکلی طی سالهای عمر او در می یابیم، نه تنها با رفتار و نگرش یک سرمایه دار عضو شبکه سرمایه داری محافظه کار و عافیت طلب همخوانی نداشت، بلکه تا حد زیادی شبیه اغلب روشنفکران طبقه متوسط ایران، جمع اضداد بود. با اینکه یک آذربایجانیِ ترک زبان و اهل تبریز بود، از تمایلات قومی بیزار مي جست و سالها در حزب« پان ایرانیست» فعالیت کرد.
💢 باشروع جنبش ملی شدن نفت، به صف هواداران مصدق پیوست و با شکست جنبش، در میان یاس و ناامیدی، برای تحصیل به آمریکا رفت. با بازگشت از آمریکا و مشاهده تغییرات اقتصادی در ایران، علاقمند به سیاست های اقتصادی محمد رضا پهلوی شد و حتی در سال ۵۶ به دستور مستقیم شاه و در دولت آموزگار وزیر نیرو شد
💢 باشروع انقلاب اسلامی، توکلی با این گمان که ثروت او میراث پدري و حتي متعلق به دوران قبل از پهلوی هاست و نیز با این گمان که در ۲۰ ماه وزارت، یک ریال حقوق نگرفته و کلا در هیچ برنامه سرکوب و ستمی نقش نداشته است، در ایران ماند و به کارش ادامه داد تا اینکه مطابق قانون مصادره ها، کارخانه و کل اموالش را از او گرفتند و دوباره مایوس و ناامید راهی آمریکا شد.
💢 سیزده سال بعد، يعني در دولت هاشمی که کارخانه دولتی شده کبریت توکلی با ۴۱۰ میلیون تومان ورشکست شد، از او خواسته شد که بازگردد و کارخانه را تحویل بگیرد. او دو باره 20 سال در سكوت كار كرد تا كارخانه كبريت سازي توكلي احيا شود و بماند. وقتي همه چيز مهيا شد، نوبت رفتن او رسيد. روحش شاد
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
Telegram
جمع مدیران نامدار ایران
دراولین باشگاه مدیریتی کشور با موفق ترین مدیران ایران گفتگو کنید و با آنها مستقیما در ارتباط باشید
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
چرا واقعیتها را نمیپذیریم؟ سی علت
دکتر محمود سریعالقلم
۱. چون دایرۀ مشورت ما محدود است، خیلی اشتباه میکنیم؛
۲. چون با وجود IQ بالا به شدت از EQ پایین رنج میبریم؛
۳. چون ناخودآگاه بسیاری از ما، یک عمر دست نخورده باقی میماند؛
۴. چون اکثریتِ مطلق پدران و مادران، تربیت را صرفاً تحسین فرزندان خود میدانند؛
۵. چون افراد به موجب مشکلات معاش، به ندرت فرصتِ کشف خود را پیدا میکنند؛
۶. چون اگر واقعیت را بپذیریم، نگران از دست دادن جایگاه خود هستیم؛
۷. چون احساساتمان بر محاسباتمان مسلط هستند؛
۸. چون نوشتههای سعدی، فردوسی و دیگر مشاهیر ایرانی را بسیار کم خواندهایم؛
۹. چون اشتباه را نه تجربه بلکه ضعف ابدی تلقی میکنیم؛
۱۰. چون یک ضعف بسیار بنیادی داریم: میخواهیم همه ما را تایید کنند؛
۱۱. چون نه درخانواده، نه در مدرسه و نه در جامعه، آداب نقد را به ما نمیآموزند؛
۱۲. چون با تاریخ خود بیگانهایم؛
۱۳. چون به ما آموزش ندادهاند که انسان، مجموعهای از ضعفها و قوتها است؛
۱۴. چون وقتی فردی اشتباه میکند، او را اصلاح نمیکنیم بلکه عمدتاً تخریب میکنیم؛
۱۵. چون بسیار کم کتاب میخوانیم، دامنۀ واژگان ما در فهم پدیدهها و تعامل با یکدیگر بسیار محدود است؛
۱۶. چون بیش از اینکه تمایل داشته باشیم افکار و رفتار یکدیگر را بازبینی کنیم، میخواهیم دورهم باشیم؛
۱۷. چون تمرین نکردهایم که ۵۰ صفحه در مورد خود بنویسیم؛
۱۸. چون عموماً علیرغم تواضع در ظاهر، اکثر رفتارهای ما با خودمحوری و خود حق بینی آمیخته هستند؛
۱۹. چون به شدت برتری طلبیم، نمیتوانیم ضعفهای خود را بپذیریم؛
۲۰. چون تصور میکنیم پرسشگری و مشورت، ما را ضعیف نشان میدهد؛
۲۱. چون ماهیت خطاپذیری انسان را با ماهیت ثابت فرشتگان اشتباه گرفتهایم؛
۲۲. چون اهداف ما با امکاناتمان توازن ندارند؛
۲۳. چون واژۀ Fact در منظومۀ ادبی و فکری ما وجود ندارد؛
۲۴. چون تقریباً در هیچ عرصهای باهم رقابت نمیکنیم؛
۲۵. چون زبانِ انگلیسی نمیدانیم تا در دایرۀ جهانی، خود را محک بزنیم؛
۲۶. چون چند میلیون نفر آسیایی، آفریقایی، اروپایی یا از کشورهای عربی در کشور ما زندگی نمیکنند؛
۲۷. چون فرصتِ مقایسه نداریم؛
۲۸. چون تاریخ چین، هند، روسیه، آمریکا و اروپا را نخواندهایم؛
۲۹. چون تصمیمسازان جامعه، کمتر ذهن ریاضی دارند و بیشتر انتزاعی هستند؛
۳۰. چون غرق در خود و منافع خود هستیم، همکاری، یادگیری و مشارکت با دیگران تقریباً تعطیل است.
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
دکتر محمود سریعالقلم
۱. چون دایرۀ مشورت ما محدود است، خیلی اشتباه میکنیم؛
۲. چون با وجود IQ بالا به شدت از EQ پایین رنج میبریم؛
۳. چون ناخودآگاه بسیاری از ما، یک عمر دست نخورده باقی میماند؛
۴. چون اکثریتِ مطلق پدران و مادران، تربیت را صرفاً تحسین فرزندان خود میدانند؛
۵. چون افراد به موجب مشکلات معاش، به ندرت فرصتِ کشف خود را پیدا میکنند؛
۶. چون اگر واقعیت را بپذیریم، نگران از دست دادن جایگاه خود هستیم؛
۷. چون احساساتمان بر محاسباتمان مسلط هستند؛
۸. چون نوشتههای سعدی، فردوسی و دیگر مشاهیر ایرانی را بسیار کم خواندهایم؛
۹. چون اشتباه را نه تجربه بلکه ضعف ابدی تلقی میکنیم؛
۱۰. چون یک ضعف بسیار بنیادی داریم: میخواهیم همه ما را تایید کنند؛
۱۱. چون نه درخانواده، نه در مدرسه و نه در جامعه، آداب نقد را به ما نمیآموزند؛
۱۲. چون با تاریخ خود بیگانهایم؛
۱۳. چون به ما آموزش ندادهاند که انسان، مجموعهای از ضعفها و قوتها است؛
۱۴. چون وقتی فردی اشتباه میکند، او را اصلاح نمیکنیم بلکه عمدتاً تخریب میکنیم؛
۱۵. چون بسیار کم کتاب میخوانیم، دامنۀ واژگان ما در فهم پدیدهها و تعامل با یکدیگر بسیار محدود است؛
۱۶. چون بیش از اینکه تمایل داشته باشیم افکار و رفتار یکدیگر را بازبینی کنیم، میخواهیم دورهم باشیم؛
۱۷. چون تمرین نکردهایم که ۵۰ صفحه در مورد خود بنویسیم؛
۱۸. چون عموماً علیرغم تواضع در ظاهر، اکثر رفتارهای ما با خودمحوری و خود حق بینی آمیخته هستند؛
۱۹. چون به شدت برتری طلبیم، نمیتوانیم ضعفهای خود را بپذیریم؛
۲۰. چون تصور میکنیم پرسشگری و مشورت، ما را ضعیف نشان میدهد؛
۲۱. چون ماهیت خطاپذیری انسان را با ماهیت ثابت فرشتگان اشتباه گرفتهایم؛
۲۲. چون اهداف ما با امکاناتمان توازن ندارند؛
۲۳. چون واژۀ Fact در منظومۀ ادبی و فکری ما وجود ندارد؛
۲۴. چون تقریباً در هیچ عرصهای باهم رقابت نمیکنیم؛
۲۵. چون زبانِ انگلیسی نمیدانیم تا در دایرۀ جهانی، خود را محک بزنیم؛
۲۶. چون چند میلیون نفر آسیایی، آفریقایی، اروپایی یا از کشورهای عربی در کشور ما زندگی نمیکنند؛
۲۷. چون فرصتِ مقایسه نداریم؛
۲۸. چون تاریخ چین، هند، روسیه، آمریکا و اروپا را نخواندهایم؛
۲۹. چون تصمیمسازان جامعه، کمتر ذهن ریاضی دارند و بیشتر انتزاعی هستند؛
۳۰. چون غرق در خود و منافع خود هستیم، همکاری، یادگیری و مشارکت با دیگران تقریباً تعطیل است.
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
Telegram
جمع مدیران نامدار ایران
دراولین باشگاه مدیریتی کشور با موفق ترین مدیران ایران گفتگو کنید و با آنها مستقیما در ارتباط باشید
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
🔴 ایده انتقال پایتخت
🔴 دکتر محمد طبیبیان:
اخیر مقام والامقامی گفتهاند که برای انتقال پایتخت منطقه مکران در نظر است. دولتهای قبل دلیجان و سمنان را هم مثال زده اند. یکی از مقامات هم خواست برخی نهادها و سازمانها را به شهرستانهایی منتقل کند که آسیبهایی هم ایجاد شد. این اوهام انتقال پایتخت بیشتر اعتراف به شکست طولانی مدت در اداره و برنامه ریزی یک شهر یعنی پایتخت است. حکومتیان در دود و دمه ایجاد شده نفس تنگی گرفته و آرزوی انتقال به جایی با هوای پاکیزه تر دارند. ویلاها و تفرج گاههای موجود خوش آب و هوا هست لیکن از میز و مسند عزیز دور میافتد پس کلاً باید برای تخت و پایه آن جای بهتری پیدا کنند ، به نام پایتخت جدید، این گزینه گزیده تر مینماید.
اما این اوهام عملی نیست گوئی این رفقا خبر ندارند دلیل تاریخی انتخاب این محل یعنی تهران که ابتدا دهی بوده بی نام و نشان چیست. تاریخ این انتخاب به زمان صفویه برمی گردد و در زمان آقا محمدخان قاجار عملی شد. این فدوی به دلائل و سابقه آن نمیپردازم که جای بحث طولانی توسط تاریخدانان است. اما عرض میکنم ایده انتقال پایتخت اوهامی زود گذر بیش نیست. طبق معمول سالهای گذشته بهار که آمد و هوا با نسیمهای موسمی بهتر شد، این ایده هم فراموش میشود.
اما این که اخیراً مکران مطرح شده خود خبر سرگرم کنندهای است. میتوان در اطراف این طنز مطالبی بههم بافت محض سرگرمی:
در مکران شهر مهم منطقه، چاه بهار است. شهر و کلاً منطقه مورد غفلت قرار گرفته برای قرنها، و از امکانات لازم زندگی متعارف و همراه با آسایش مردمش کم بهره. در گوشه جنوب شرقی کشور قرار گرفته. تصور کنید کشوری که پایتختش در یک حاشیه دورافتاده از تمام کشور باشد. گوئی که قرار است حکومتگران به ته کشور درآن گوشه در کنار دریا رفته و با نگرانی به پشت سر نگاه کنند…
پرسشی که مطرح می شود این که اگر کرسی حکومت تا آن گوشه خواهد رفت آیا نمیشود زحمت کشیده چند کیلومتر دیگر به آن طرف خلیج فارس رفته و مثلاً در دوبی امکاناتی و برج هایی را از شیخ محمد اجاره کرده یا مثلا به صورت حبه در اختیار گرفت و مراکز سیاسی را در دوبی مستقر کرد؟ زیرا لیاقت شیخ محمد و پدرش کویر بیحاصل را به یک شهر پر از امکانات و زیربنا و خدمات و وفور و بهسامان و مدریت عالی و رفاه ساکنین تبدیل کرده است. پس برای رفقا کمبودی احساس نخواهد شد. جلسات هیات دولت همانجا تشکیل و در عصر اینترنت مصوبات به دستگاهها و سازمانها و نهادهای داخل از طریق اینترنت و سامانه و غیره ابلاغ میشود. مجلس هم مصوبات را به جای هوای آلوده تهران همانجا بایگانی و محاکم هم از طریق اسکایپ و کلاب هاس تشکیل و احکام قضایی هم اینترتی ابلاغ میشود. می توان سخنرانیها دستورات و راهبردهای شفاهی هم از طریق اسکایپ و کلاب هاس و سامانه و غیره منتقل شود. در این صورت حقوق رفقا هم دلاری میشود چون در خارج مسقر هستند. در عصر اینترنت لااقل این تکنولوژی در امر حکومتگری یک اثر مناسب و مفیدی ببار خواهد آورد. البته در مرحله بعدی و کسب تجربه و تکمیل سامانهها میتوان تصور کرد که مجموعه کلاً به یک شهر خوش آب و هوای سوئیس هم منتقل شود. چه فرقی می کند؟ اینترنت دسترسی جهانی دارد.
تا آنجا که به رابطه دولت ملت مربوط میشود هم ضرب المثل قدیمی و حکیمانه داریم که دوری و دوستی. مردم هم در این خاک تیره تخریب شده یک نوعی مثل همین اکنون مشکلات خود را نصفه نیمه حل میکنند. تجارت خارجی از طریق کولبری و قاچاق، تجارت داخلی از طریق بازار سیاه، تولید نصفه نیمه از طریق برق و سوخت سهمیهای ، بودجه از طریق خلق نقدینگی…مشکلات اداری از طریق مربوط و سایر مشکلات با سرخ کردن صورت با سیلی. رفقا خارج از طنز به نظر برنامه قابل تاملی میرسد.
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
🔴 دکتر محمد طبیبیان:
اخیر مقام والامقامی گفتهاند که برای انتقال پایتخت منطقه مکران در نظر است. دولتهای قبل دلیجان و سمنان را هم مثال زده اند. یکی از مقامات هم خواست برخی نهادها و سازمانها را به شهرستانهایی منتقل کند که آسیبهایی هم ایجاد شد. این اوهام انتقال پایتخت بیشتر اعتراف به شکست طولانی مدت در اداره و برنامه ریزی یک شهر یعنی پایتخت است. حکومتیان در دود و دمه ایجاد شده نفس تنگی گرفته و آرزوی انتقال به جایی با هوای پاکیزه تر دارند. ویلاها و تفرج گاههای موجود خوش آب و هوا هست لیکن از میز و مسند عزیز دور میافتد پس کلاً باید برای تخت و پایه آن جای بهتری پیدا کنند ، به نام پایتخت جدید، این گزینه گزیده تر مینماید.
اما این اوهام عملی نیست گوئی این رفقا خبر ندارند دلیل تاریخی انتخاب این محل یعنی تهران که ابتدا دهی بوده بی نام و نشان چیست. تاریخ این انتخاب به زمان صفویه برمی گردد و در زمان آقا محمدخان قاجار عملی شد. این فدوی به دلائل و سابقه آن نمیپردازم که جای بحث طولانی توسط تاریخدانان است. اما عرض میکنم ایده انتقال پایتخت اوهامی زود گذر بیش نیست. طبق معمول سالهای گذشته بهار که آمد و هوا با نسیمهای موسمی بهتر شد، این ایده هم فراموش میشود.
اما این که اخیراً مکران مطرح شده خود خبر سرگرم کنندهای است. میتوان در اطراف این طنز مطالبی بههم بافت محض سرگرمی:
در مکران شهر مهم منطقه، چاه بهار است. شهر و کلاً منطقه مورد غفلت قرار گرفته برای قرنها، و از امکانات لازم زندگی متعارف و همراه با آسایش مردمش کم بهره. در گوشه جنوب شرقی کشور قرار گرفته. تصور کنید کشوری که پایتختش در یک حاشیه دورافتاده از تمام کشور باشد. گوئی که قرار است حکومتگران به ته کشور درآن گوشه در کنار دریا رفته و با نگرانی به پشت سر نگاه کنند…
پرسشی که مطرح می شود این که اگر کرسی حکومت تا آن گوشه خواهد رفت آیا نمیشود زحمت کشیده چند کیلومتر دیگر به آن طرف خلیج فارس رفته و مثلاً در دوبی امکاناتی و برج هایی را از شیخ محمد اجاره کرده یا مثلا به صورت حبه در اختیار گرفت و مراکز سیاسی را در دوبی مستقر کرد؟ زیرا لیاقت شیخ محمد و پدرش کویر بیحاصل را به یک شهر پر از امکانات و زیربنا و خدمات و وفور و بهسامان و مدریت عالی و رفاه ساکنین تبدیل کرده است. پس برای رفقا کمبودی احساس نخواهد شد. جلسات هیات دولت همانجا تشکیل و در عصر اینترنت مصوبات به دستگاهها و سازمانها و نهادهای داخل از طریق اینترنت و سامانه و غیره ابلاغ میشود. مجلس هم مصوبات را به جای هوای آلوده تهران همانجا بایگانی و محاکم هم از طریق اسکایپ و کلاب هاس تشکیل و احکام قضایی هم اینترتی ابلاغ میشود. می توان سخنرانیها دستورات و راهبردهای شفاهی هم از طریق اسکایپ و کلاب هاس و سامانه و غیره منتقل شود. در این صورت حقوق رفقا هم دلاری میشود چون در خارج مسقر هستند. در عصر اینترنت لااقل این تکنولوژی در امر حکومتگری یک اثر مناسب و مفیدی ببار خواهد آورد. البته در مرحله بعدی و کسب تجربه و تکمیل سامانهها میتوان تصور کرد که مجموعه کلاً به یک شهر خوش آب و هوای سوئیس هم منتقل شود. چه فرقی می کند؟ اینترنت دسترسی جهانی دارد.
تا آنجا که به رابطه دولت ملت مربوط میشود هم ضرب المثل قدیمی و حکیمانه داریم که دوری و دوستی. مردم هم در این خاک تیره تخریب شده یک نوعی مثل همین اکنون مشکلات خود را نصفه نیمه حل میکنند. تجارت خارجی از طریق کولبری و قاچاق، تجارت داخلی از طریق بازار سیاه، تولید نصفه نیمه از طریق برق و سوخت سهمیهای ، بودجه از طریق خلق نقدینگی…مشکلات اداری از طریق مربوط و سایر مشکلات با سرخ کردن صورت با سیلی. رفقا خارج از طنز به نظر برنامه قابل تاملی میرسد.
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
Telegram
جمع مدیران نامدار ایران
دراولین باشگاه مدیریتی کشور با موفق ترین مدیران ایران گفتگو کنید و با آنها مستقیما در ارتباط باشید
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
مذهب تجار ایرانی چیست ؟!
دوستى در بازگشت از سفر چين تعريف مي كرد كه در انجا مدير شركت چينى از وى سؤال كرده بوده كه :
دين و مذهب شما ايرانيان چيست ؟
اين دوست بنده براى او شرح داده بود ، و سپس از آن مدير چيني علت سؤالش را پرسیده بود.
وى جواب داده كه:
چندى پيش چند تن از بازاريان تهران نزد او رفته بودند براي واردات اجناس چينى .
وقت ناهار براى آنان مرغ سوخارى آورده بوده ،ولى آنان از خوردن آن خود دارى كرده بودند؛چون كه حرام است و ذبح شرعي نشده است
ولى از وى با اصرار خواسته بودند كه بر روى ان اجناس چيني بنويسد :
made in japon
مرد چيني ميخواست با اين دين آشنا شود!
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
دوستى در بازگشت از سفر چين تعريف مي كرد كه در انجا مدير شركت چينى از وى سؤال كرده بوده كه :
دين و مذهب شما ايرانيان چيست ؟
اين دوست بنده براى او شرح داده بود ، و سپس از آن مدير چيني علت سؤالش را پرسیده بود.
وى جواب داده كه:
چندى پيش چند تن از بازاريان تهران نزد او رفته بودند براي واردات اجناس چينى .
وقت ناهار براى آنان مرغ سوخارى آورده بوده ،ولى آنان از خوردن آن خود دارى كرده بودند؛چون كه حرام است و ذبح شرعي نشده است
ولى از وى با اصرار خواسته بودند كه بر روى ان اجناس چيني بنويسد :
made in japon
مرد چيني ميخواست با اين دين آشنا شود!
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
Telegram
جمع مدیران نامدار ایران
دراولین باشگاه مدیریتی کشور با موفق ترین مدیران ایران گفتگو کنید و با آنها مستقیما در ارتباط باشید
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
◀️ یک خاطره واقعی از دادگاه من و قاضی مرتضوی
✍️ابراهیم نبوی- یادش امروز گرامی
من در کل دوره روزنامهنگاری عصر اصلاحات، یک نوشته جدی چاپ کردم که در آن از انقلاب دفاع کردم و نوشتم که ما نباید کشور را علیه انقلابی که ملت بزرگ ایران کردند و حاصل آن جمهوری اسلامی بود، به اغتشاش بکشیم!
این نوشته را که مثلا خیلی محافظهکارانه با عنوان "پاسخ چماق سنگ نیست" و با اشاره به جمله مشابه این تیتر از مرحوم عزتالله سحابی نوشته بودم.
از قضا مورد بیشترین شکایت قرار گرفت و دادستان کلی در موردش توضیح داد که من چقدر ضدانقلاب هستم.
من برای دفاع به مرتضوی گفتم که: آیا دادگاه اجازه میدهد من برای توضیح این اتهام داستانی را تعریف کنم؟
مرتضوی گفت: این داستان واقعیت داره یا خودت ساختی؟
گفتم: واقعیت داره
فکری کرد و گفت: بگو
گفتم: در اوایل انقلاب آقای ناصر ملکمطیعی به دادگاه انقلاب احضار شد. نمیدانست چرا؟ با خودش فکر کرد، حتما خواهند گفت: تو در فیلم ها بیحرمتی کردی، عرق خوردی، کافه به هم ریختی، چاقوکشی کردی، به زن نامحرم نگاه کردی...
همه اینها را فکر کرد و غصه خورد و نیمه شب یادش آمد که نه! همه اینها به کنار، ولی من نقش امیرکبیر را هم در سلطانصاحبقران بازی کردم.
با خودش گفت: اگر به دادگاه رفتم و از من پرسیدند چرا نقش کسی را بازی کردی که در فیلمها بیحرمتی کرد و عرق خورد و چاقو کشید، خواهم گفت: من که فقط آن نقش را بازی نکردم، نقش امیرکبیر را هم بازی کردم، مردی که اقتصاد ایران را نجات داد، دارالفنون را افتتاح کرد و با استعمار مبارزه کرد.
با این فکر با خیال راحت صبح به دادگاه رفت و به محض باز شدن در با یک قاضی مواجه شد.
قاضی گفت: "آقای ملکمطیعی! شما متهم هستید که نقش امیرکبیر رو بازی کردید، کسی که اقتصاد ایران را نابود کرد، کسی که با ایجاد دارالفنون پای تهاجم فرهنگی غرب را به ایران باز کرد و کسی که عامل استمرار استبداد و دیکتاتوری ستمشاهی ناصرالدین شاه بود."
ناصر ملکمطیعی در حالی که دستپاچه شده بود، گفت: "نه قربان، من که فقط نقش امیرکبیر را بازی نکردم، من چاقو کشی کردم، عرق خوردم، کافه به هم ریختم، بیحرمتی کردم، به زن نامحرم نگاه کردم و ..."
بعد گفتم: آقای مرتضوی من که فقط در این مقاله از انقلاب دفاع نکردم، من اِشاعه اکاذیب کردم، به مسوولان نظام اهانت کردم، من تشویش اذهان عمومی کردم و ...
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
✍️ابراهیم نبوی- یادش امروز گرامی
من در کل دوره روزنامهنگاری عصر اصلاحات، یک نوشته جدی چاپ کردم که در آن از انقلاب دفاع کردم و نوشتم که ما نباید کشور را علیه انقلابی که ملت بزرگ ایران کردند و حاصل آن جمهوری اسلامی بود، به اغتشاش بکشیم!
این نوشته را که مثلا خیلی محافظهکارانه با عنوان "پاسخ چماق سنگ نیست" و با اشاره به جمله مشابه این تیتر از مرحوم عزتالله سحابی نوشته بودم.
از قضا مورد بیشترین شکایت قرار گرفت و دادستان کلی در موردش توضیح داد که من چقدر ضدانقلاب هستم.
من برای دفاع به مرتضوی گفتم که: آیا دادگاه اجازه میدهد من برای توضیح این اتهام داستانی را تعریف کنم؟
مرتضوی گفت: این داستان واقعیت داره یا خودت ساختی؟
گفتم: واقعیت داره
فکری کرد و گفت: بگو
گفتم: در اوایل انقلاب آقای ناصر ملکمطیعی به دادگاه انقلاب احضار شد. نمیدانست چرا؟ با خودش فکر کرد، حتما خواهند گفت: تو در فیلم ها بیحرمتی کردی، عرق خوردی، کافه به هم ریختی، چاقوکشی کردی، به زن نامحرم نگاه کردی...
همه اینها را فکر کرد و غصه خورد و نیمه شب یادش آمد که نه! همه اینها به کنار، ولی من نقش امیرکبیر را هم در سلطانصاحبقران بازی کردم.
با خودش گفت: اگر به دادگاه رفتم و از من پرسیدند چرا نقش کسی را بازی کردی که در فیلمها بیحرمتی کرد و عرق خورد و چاقو کشید، خواهم گفت: من که فقط آن نقش را بازی نکردم، نقش امیرکبیر را هم بازی کردم، مردی که اقتصاد ایران را نجات داد، دارالفنون را افتتاح کرد و با استعمار مبارزه کرد.
با این فکر با خیال راحت صبح به دادگاه رفت و به محض باز شدن در با یک قاضی مواجه شد.
قاضی گفت: "آقای ملکمطیعی! شما متهم هستید که نقش امیرکبیر رو بازی کردید، کسی که اقتصاد ایران را نابود کرد، کسی که با ایجاد دارالفنون پای تهاجم فرهنگی غرب را به ایران باز کرد و کسی که عامل استمرار استبداد و دیکتاتوری ستمشاهی ناصرالدین شاه بود."
ناصر ملکمطیعی در حالی که دستپاچه شده بود، گفت: "نه قربان، من که فقط نقش امیرکبیر را بازی نکردم، من چاقو کشی کردم، عرق خوردم، کافه به هم ریختم، بیحرمتی کردم، به زن نامحرم نگاه کردم و ..."
بعد گفتم: آقای مرتضوی من که فقط در این مقاله از انقلاب دفاع نکردم، من اِشاعه اکاذیب کردم، به مسوولان نظام اهانت کردم، من تشویش اذهان عمومی کردم و ...
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
Telegram
جمع مدیران نامدار ایران
دراولین باشگاه مدیریتی کشور با موفق ترین مدیران ایران گفتگو کنید و با آنها مستقیما در ارتباط باشید
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
✅تحلیل سیاست در هفتهای که گذشت
از شوخی خرکی تلویزیون تا پرکاری دولت
🔸مهمانان تلویزیون بدبخت شدند
هادی عامل، گزارشگر عزیز کشتی، به پخش برنامهای در تلویزیون که در آن به او کفن و اعلامیه فوتش را هدیه داده بودند اعتراض کرد و باعث شد همه، حتی خود رئیس صدا و سیما بفهمند که چنین برنامهای هم در صدا و سیما ساخته شده است و از آن انتقاد کردند!
حق آقای عامل بود که چنین کند؛ اما به نظرم با این کارش مهمانهای بعدی همه برنامههای تلویزیون را بدبخت کرد! حالا مدیران و برنامهسازان تلویزیون فهمیدهاند که با این روش میتوانند باعث دیده شدن برنامهای شوند که ۶ بار پخش شده و هیچکس ندیده است. بنابر این از این به بعد انواع «شوخی خرکی» را با مهمانهای خود میکنند...
مهمانهای عزیز صدا و سیما! از ما گفتن بود، حواستان را جمع کنید.
🔸 میرسلیم در لندکروز
این هفته عکسی از مصطفی میرسلیم صاحب نظریهی جهانی «۲۰۶ با لندکروز فرق نمیکند» منتشر شد که نشان میداد وی در لندکروز نشسته است.
درستش هم همین است. اصلا این نظریه برای همین آفریده شده که مسئولان ما بتوانند سادهزیستی را با تجمل جمع کنند! اما غیر از میرسلیم کسی چنین نبوغی نداشته که چنین حرفی بزند. مثلا آن کسی که در گرانی گوشت و مرغ، مردم را دعوت به خوردن اشکنه میکرد، به مخش نمیرسید بگوید «اشکنه با چلوکباب فرق نمیکند»؛ که اگر میگفت، میتواتست هر بار که گوشت مفصلی میخورد ادعا کند که کاملا سادهزیست و همراه مردم است و غیر از اشکنه به چیزی لب نمیزند.
بیخود نیست میرسلیم این همه شغل دارد: در بین مسئولان ایرانی، نابغهشان میرسلیم است!
🔸 آتش در لوسآنجلس، دستاورد در تهران
آتشسوزی در لوسآنجلس، اتفاق دیگر هفته گذشته بود که دنیا را تکان داد، اما در ایران نتایج دیگری از آن گرفته شد؛ از جمله اینکه مردم آمریکا تقاص عدم حمایت از غزه را میدهند. معلوم نیست اگر این تقاص است چرا فقط در لوسآنجلس؟! و مهمتر اینکه چرا خود اسرائیل آتش نمیگیرد؟!
البته این تازه آغاز داستان است. این آتشسوزی میتواند باعث دستاوردسازی در ایران هم شود. مثلا اگر چندماه بعد شهرداری تهران اعلام کرد که موفق شده در سال جاری چندین میلیون هکتار به فضای سبز و فضای مسکونی تهران افزوده تعجب نکنید. آنها حساب میکنند که میشد اینجا هم مثل لوسآنجلس آتش بگیرد و همه چیز بسوزد؛ اما حالا که نسوخته یعنی دستاورد دیگر!
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
از شوخی خرکی تلویزیون تا پرکاری دولت
🔸مهمانان تلویزیون بدبخت شدند
هادی عامل، گزارشگر عزیز کشتی، به پخش برنامهای در تلویزیون که در آن به او کفن و اعلامیه فوتش را هدیه داده بودند اعتراض کرد و باعث شد همه، حتی خود رئیس صدا و سیما بفهمند که چنین برنامهای هم در صدا و سیما ساخته شده است و از آن انتقاد کردند!
حق آقای عامل بود که چنین کند؛ اما به نظرم با این کارش مهمانهای بعدی همه برنامههای تلویزیون را بدبخت کرد! حالا مدیران و برنامهسازان تلویزیون فهمیدهاند که با این روش میتوانند باعث دیده شدن برنامهای شوند که ۶ بار پخش شده و هیچکس ندیده است. بنابر این از این به بعد انواع «شوخی خرکی» را با مهمانهای خود میکنند...
مهمانهای عزیز صدا و سیما! از ما گفتن بود، حواستان را جمع کنید.
🔸 میرسلیم در لندکروز
این هفته عکسی از مصطفی میرسلیم صاحب نظریهی جهانی «۲۰۶ با لندکروز فرق نمیکند» منتشر شد که نشان میداد وی در لندکروز نشسته است.
درستش هم همین است. اصلا این نظریه برای همین آفریده شده که مسئولان ما بتوانند سادهزیستی را با تجمل جمع کنند! اما غیر از میرسلیم کسی چنین نبوغی نداشته که چنین حرفی بزند. مثلا آن کسی که در گرانی گوشت و مرغ، مردم را دعوت به خوردن اشکنه میکرد، به مخش نمیرسید بگوید «اشکنه با چلوکباب فرق نمیکند»؛ که اگر میگفت، میتواتست هر بار که گوشت مفصلی میخورد ادعا کند که کاملا سادهزیست و همراه مردم است و غیر از اشکنه به چیزی لب نمیزند.
بیخود نیست میرسلیم این همه شغل دارد: در بین مسئولان ایرانی، نابغهشان میرسلیم است!
🔸 آتش در لوسآنجلس، دستاورد در تهران
آتشسوزی در لوسآنجلس، اتفاق دیگر هفته گذشته بود که دنیا را تکان داد، اما در ایران نتایج دیگری از آن گرفته شد؛ از جمله اینکه مردم آمریکا تقاص عدم حمایت از غزه را میدهند. معلوم نیست اگر این تقاص است چرا فقط در لوسآنجلس؟! و مهمتر اینکه چرا خود اسرائیل آتش نمیگیرد؟!
البته این تازه آغاز داستان است. این آتشسوزی میتواند باعث دستاوردسازی در ایران هم شود. مثلا اگر چندماه بعد شهرداری تهران اعلام کرد که موفق شده در سال جاری چندین میلیون هکتار به فضای سبز و فضای مسکونی تهران افزوده تعجب نکنید. آنها حساب میکنند که میشد اینجا هم مثل لوسآنجلس آتش بگیرد و همه چیز بسوزد؛ اما حالا که نسوخته یعنی دستاورد دیگر!
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
Telegram
جمع مدیران نامدار ایران
دراولین باشگاه مدیریتی کشور با موفق ترین مدیران ایران گفتگو کنید و با آنها مستقیما در ارتباط باشید
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
سال ۸۶، همین آقای #کوچکاف به خبرنگار روزنامه شرق تهمت «زنازادگی» زد و #ابراهیم_نبوی در یادداشتی که نثار کوچکزاده کرد، از طرف او از خبرنگار عذرخواهی کرده بود.
یکی دو روزی بود که میخواستم بازنشرش کنم و دودل بودم. حالا که خبر آسمانی شدنش آمد، بدی نیست بخوانید:
«مهدی کوچکزاده، بچه پرروی هیز دانشکده ما»
منِ سیدابراهیم نبوی نادان در سال ۱۳۵۶ یکی از کارهایم که حالا مثل سگ از آن پشیمانم، این بود که بچه سوسولهای بیتفاوت به سیاست را نصیحت کنم و بکشانم به فعالیت انقلابی و سیاسی و کتاب های دکتر شریعتی را بدهم بخوانند؛ دستم بشکند الهی!
این مهدی کوچکزاده از آن بچه پولدارهای سوسول دختر باز دانشکده کشاورزی بود که یک روز در حال خراب کشفاش کردم. احساس نجات بشر فاسد به من دست داد و مخش را حسابی زدم. یواش یواش از آن کارهای بد دست برداشت و گاهی کتاب میخواند و به تدریج انقلابی و نسبت به مسائل سیاسی فعال شد. اما تا بعد از انقلاب هم به سختی میشد از فضای سوسولی دانشکده درش آورد.
بعد از انقلاب شجاعتش گل کرد و همراه شد با بقیه بچه های دانشگاه و دست از خوردن زهرماری هم برداشت. بشکند این دست که نمک ندارد. ای داور نبوی! آبت نبود، نانت نبود، چی بود که یک موجودی را که میشد یک معلم دبستان خوب شود، کاری کردی که به چنین جانوری تبدیل شد؟
بعد از انقلاب مهدی کوچک زاده که در رشته خاکشناسی دانشکده کشاورزی درس میخواند، مدتی رفت جهاد سازندگی. همیشه تلپ بود در سازمان دانشجویان مسلمان و همیشه هم در هر جلسهای وقت میگرفت تا حرف بزند. بچهها هم چون میدانستند چه درفشانی میخواهد بکند، معمولا به او وقت نمی دادند. این اصطلاح جا افتاده بود که «باز کوچکزاده میخواد حرف بزنه»، و این آغاز فاجعه بود.
در همان جهاد سازندگی بود که اینقدر خنگ بازی در آورد که بچهها برای اینکه از سر بازش کنند فرستادندش برای پشتیبانی جنگ. رفت و در همانجا از بخت بد مجروح شد و برگشت. یک پایش را از دست داد. آن روزها دو فرزند داشت و تازه زندگی را شروع کرده بود.
بالاخره یک روز آمد به خانه ما، بدجور بریده بود. احساس میکرد سرش را در جنگ کلاه گذاشتهاند و الکی الکی پایش را از دست داده است. بچهها تلاش کردند تا از این حال درش بیاورند، بدجور بریده بود. تا بالاخره بورس گرفت و رفت هلند و در همان رشته خاکشناسی درسش را با پول وزارت جهاد به عنوان جانباز جنگ خواند و برگشت.
وقتی برگشت زندگی در هلند عقلش را سرجا آورده بود. بچه پرروی دانشکده، راه ورود به قدرت را پیدا کرد. رفت به جهاد دانشگاهی و از آنجا وارد فرمول اللهکرم و احمدینژاد شد. مطابق این فرمول شما اگر پررو باشید و یک مدرک دانشگاهی هم داشته باشید و یک چفیه هم روی دوشتان بیندازید، میتوانید تمام مشکلات زندگیتان را حل کنید.
اوایل دهه هفتاد بود، من مسوول غرفه گل آقا در نمایشگاه بین المللی کتاب بودم که یک باره دیدم این بچه پررو با آن چشم های زاغول هیزش که همیشه خدا در دانشکده باید کنترلش می کردی، دارد به من نگاه میکند. آمد نزدیک و گفت: «توی ضدانقلاب هم در گل آقا علیه نظام هنوز فعالیت می کنی؟»
من هم مثل امروز کمی عصبانی بودم، گفتم: «هر کی گفت نون و پنیر، تو یکی سرتو بذار و بمیر! بشکنه این دست که نمک نداره! خوبه من بالا و پائین تو رو دیدم. خوبه من عرق خوری و دختر بازیات رو دیدم» (در اینجا از همه عرق خورهای عزیز و دختر بازهای محترم عذر میخواهم، علت اینکه این حرفها را به او زدم این بود که خیلی جانماز آب میکشید) او هم رفت و به راهی که داشت ادامه داد.
می گوید: هر که گریزد ز خراجات شهر، جورکش غول بیابان شود.
من خیلی آدم احمقی بودم که این بچه پرروی نادان را از یک زندگی معمولی که در آن میتوانست حداقل یک معلم ریاضی خوب در دبستان یا مدرسه راهنمایی شود، به طرف سیاست کشیدم! من از خبرنگار شرق هم از طرف این بچه پررو عذر میخواهم. واقعا عذر میخواهم.
امروز خواندم که بچه پرروی دانشکده ما یعنی مهدی کوچکزاده با یک خبرنگار روزنامه شرق درگیر شده، من از آن خبرنگار عذر میخواهم، این تازه روز خوبش است، قبلا گاز هم می گرفت.
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
یکی دو روزی بود که میخواستم بازنشرش کنم و دودل بودم. حالا که خبر آسمانی شدنش آمد، بدی نیست بخوانید:
«مهدی کوچکزاده، بچه پرروی هیز دانشکده ما»
منِ سیدابراهیم نبوی نادان در سال ۱۳۵۶ یکی از کارهایم که حالا مثل سگ از آن پشیمانم، این بود که بچه سوسولهای بیتفاوت به سیاست را نصیحت کنم و بکشانم به فعالیت انقلابی و سیاسی و کتاب های دکتر شریعتی را بدهم بخوانند؛ دستم بشکند الهی!
این مهدی کوچکزاده از آن بچه پولدارهای سوسول دختر باز دانشکده کشاورزی بود که یک روز در حال خراب کشفاش کردم. احساس نجات بشر فاسد به من دست داد و مخش را حسابی زدم. یواش یواش از آن کارهای بد دست برداشت و گاهی کتاب میخواند و به تدریج انقلابی و نسبت به مسائل سیاسی فعال شد. اما تا بعد از انقلاب هم به سختی میشد از فضای سوسولی دانشکده درش آورد.
بعد از انقلاب شجاعتش گل کرد و همراه شد با بقیه بچه های دانشگاه و دست از خوردن زهرماری هم برداشت. بشکند این دست که نمک ندارد. ای داور نبوی! آبت نبود، نانت نبود، چی بود که یک موجودی را که میشد یک معلم دبستان خوب شود، کاری کردی که به چنین جانوری تبدیل شد؟
بعد از انقلاب مهدی کوچک زاده که در رشته خاکشناسی دانشکده کشاورزی درس میخواند، مدتی رفت جهاد سازندگی. همیشه تلپ بود در سازمان دانشجویان مسلمان و همیشه هم در هر جلسهای وقت میگرفت تا حرف بزند. بچهها هم چون میدانستند چه درفشانی میخواهد بکند، معمولا به او وقت نمی دادند. این اصطلاح جا افتاده بود که «باز کوچکزاده میخواد حرف بزنه»، و این آغاز فاجعه بود.
در همان جهاد سازندگی بود که اینقدر خنگ بازی در آورد که بچهها برای اینکه از سر بازش کنند فرستادندش برای پشتیبانی جنگ. رفت و در همانجا از بخت بد مجروح شد و برگشت. یک پایش را از دست داد. آن روزها دو فرزند داشت و تازه زندگی را شروع کرده بود.
بالاخره یک روز آمد به خانه ما، بدجور بریده بود. احساس میکرد سرش را در جنگ کلاه گذاشتهاند و الکی الکی پایش را از دست داده است. بچهها تلاش کردند تا از این حال درش بیاورند، بدجور بریده بود. تا بالاخره بورس گرفت و رفت هلند و در همان رشته خاکشناسی درسش را با پول وزارت جهاد به عنوان جانباز جنگ خواند و برگشت.
وقتی برگشت زندگی در هلند عقلش را سرجا آورده بود. بچه پرروی دانشکده، راه ورود به قدرت را پیدا کرد. رفت به جهاد دانشگاهی و از آنجا وارد فرمول اللهکرم و احمدینژاد شد. مطابق این فرمول شما اگر پررو باشید و یک مدرک دانشگاهی هم داشته باشید و یک چفیه هم روی دوشتان بیندازید، میتوانید تمام مشکلات زندگیتان را حل کنید.
اوایل دهه هفتاد بود، من مسوول غرفه گل آقا در نمایشگاه بین المللی کتاب بودم که یک باره دیدم این بچه پررو با آن چشم های زاغول هیزش که همیشه خدا در دانشکده باید کنترلش می کردی، دارد به من نگاه میکند. آمد نزدیک و گفت: «توی ضدانقلاب هم در گل آقا علیه نظام هنوز فعالیت می کنی؟»
من هم مثل امروز کمی عصبانی بودم، گفتم: «هر کی گفت نون و پنیر، تو یکی سرتو بذار و بمیر! بشکنه این دست که نمک نداره! خوبه من بالا و پائین تو رو دیدم. خوبه من عرق خوری و دختر بازیات رو دیدم» (در اینجا از همه عرق خورهای عزیز و دختر بازهای محترم عذر میخواهم، علت اینکه این حرفها را به او زدم این بود که خیلی جانماز آب میکشید) او هم رفت و به راهی که داشت ادامه داد.
می گوید: هر که گریزد ز خراجات شهر، جورکش غول بیابان شود.
من خیلی آدم احمقی بودم که این بچه پرروی نادان را از یک زندگی معمولی که در آن میتوانست حداقل یک معلم ریاضی خوب در دبستان یا مدرسه راهنمایی شود، به طرف سیاست کشیدم! من از خبرنگار شرق هم از طرف این بچه پررو عذر میخواهم. واقعا عذر میخواهم.
امروز خواندم که بچه پرروی دانشکده ما یعنی مهدی کوچکزاده با یک خبرنگار روزنامه شرق درگیر شده، من از آن خبرنگار عذر میخواهم، این تازه روز خوبش است، قبلا گاز هم می گرفت.
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
Telegram
جمع مدیران نامدار ایران
دراولین باشگاه مدیریتی کشور با موفق ترین مدیران ایران گفتگو کنید و با آنها مستقیما در ارتباط باشید
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
🔳♦️كسي كه به نام «بازرگان » بود و نه به پيشه و حرفه
✍️قاسم خرمي
30 دي، مصادف است با سالروز درگذشت مهندس مهدي بازرگان، نخستين نخست وزير سالهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي.
از پيروزي انقلاب 57، نزديك به نيم قرن گذشته و وقت آن است كه دست از غيريت سازي هاي ايدئولوژيك برداريم و «خودِ» آدم هاي آن روزها را صرفا از زاويه «ديگري» نبينيم و نسنجيم؛ بازرگان سالهاست كه درگذشته و دوره دولت موقت او هم ديگر، يك پديده تاريخي و يك موضوع پژوهشي به حساب مي آيد.
اينكه بگوئيم او چند دهه از زمانه خودش جلو بود؛ شايد حرف اغراق آميزي باشد؛ او حتي فرزند زمانه خودش هم بود اما در زمان درستي در مستند قدرت قرار نگرفت؛ مرد زمانه كشمكش و هياهو نبود
بازرگان، اگر چه از منتقدين و مخالفين موقر رژيم پهلوي و از همراهان صديق آيت الله خميني بود اما نسبتي با تندي ها و تيزي ها و تلخي هاي سالهاي نخست پيروزي انقلاب نداشت. او بيشتر يك اصلاح طلب حلم انديش بود تا انقلابي بنيان كن. نمونه هايي مثل او شايد اين روزها، بيشتر به درد جامعه ايران مي خورد.
شايد يكي از بدترين دوران زندگي سياسي و مبارزاتي او، همان چند ماهي بود كه با همه مسالمت جويي هاي ذاتي، قرار بود به عنوان نخست وزير انقلاب، مجري شعارهاي تند افشا كن و الغاء كن و اعدام كن و نماينده شور و هيجانات جامعه توده وار آن سالها باشد.
مهدي بازرگان 30 سال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در مراسم مرگ و سوگواري دوستش خليل ارجمند بنيانگذار صنايع «ارج » عبارتي عميق و دقيق عنوان كرد كه هنوز هيچ كارآفرين ايراني به اين زيبايي توصيف نشده است.
او گفت: « خلیل ارجمند 30 سال عمر کرد اما به اندازه 300 سال کار کرد و به این مملکت خدمت کرد».
بازي روزگار چنان تناقض آميز شد كه در آغاز نخست وزيري بازرگان، صنايع ارج از نخستين كارخانه هاي صنعتي و خصوصي كشور بود كه به مصادره دولت او در آمد و نابود شد!
با خط مشي سياسي بازرگان، مي توان مخالف بود اما تاكنون هيچكس در صداقت، باورمندي، اعتدال، وطن خواهي و سلامت نفس او ترديد نكرده است. به همين دليل، عبدالكريم سروش، در باره اش نوشت كه «بازرگان، فقط به اسم بازرگان بود، نه به پيشه و حرفه »! و حتي آيت الله مصباح يزدي هم يكبار خطاب به رحيم مشايي كه باد تلفيق اسلام و باستان در سر انداخته بود، گفت كه بي خود اداي بازرگان را در نياوريد كه او آدم سالم و صادقي بود!
دردهه 40 و 50 با اينكه با چريك بازي و مبارزه مسلحانه نسبتي نداشت و حتي سالها قبل در دادگاه حكومت پهلوي هشدار داده بود كه ما آخرين نسلي هستيم كه بدون تفنگ با شما سخن مي گوييم! با اين حال، زماني كه مجاهدين خلق براي دريافت كمك مالي به سراغ او رفته بودند، گفت من مشي شما را قبول ندارم اما اگر نيازتان شديد است حاضرم منزل مسكوني ام را بفروشم و پولش را به شما بدهم.
در سالهاي كه بازرگان معزول و مغضوب شده بود، همان مجاهدين به سراغ او رفتند تا با استفاده از دلشكستگي و گوشه نشيني اش، او را دعوت به عضويت و پيوستن به سازمان متبوعشان موسوم به « شورای ملی مقاومت ایران» كنند. بازرگان با همان طنز كلامي هميشگي اش، خطاب به آنها گفته بود به آقاي رجوي بگوييد « من همسر جوان ندارم و به درد شما نمي خورم! ». اشاره كنايه آميز او به جنبش طلاق هاي اجباري و ايدئولوژيك اين سازمان درسال 63 و تصرف مریم عضدانلو همسر مهدي ابريشم چي، توسط مسعود رجوي بود.
با همه اینها، مهدی بازرگان را باید همانند نام كتابش، نماینده «سازگاری روح ایرانی» به حساب آورد. از معدود ایرانی هایی بود که ظرفیتش فراتر از مقامش بود و هيچ وقت حقيقت را به مسلخ مصلحت نبرد
🌺يادش گرامي
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
✍️قاسم خرمي
30 دي، مصادف است با سالروز درگذشت مهندس مهدي بازرگان، نخستين نخست وزير سالهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي.
از پيروزي انقلاب 57، نزديك به نيم قرن گذشته و وقت آن است كه دست از غيريت سازي هاي ايدئولوژيك برداريم و «خودِ» آدم هاي آن روزها را صرفا از زاويه «ديگري» نبينيم و نسنجيم؛ بازرگان سالهاست كه درگذشته و دوره دولت موقت او هم ديگر، يك پديده تاريخي و يك موضوع پژوهشي به حساب مي آيد.
اينكه بگوئيم او چند دهه از زمانه خودش جلو بود؛ شايد حرف اغراق آميزي باشد؛ او حتي فرزند زمانه خودش هم بود اما در زمان درستي در مستند قدرت قرار نگرفت؛ مرد زمانه كشمكش و هياهو نبود
بازرگان، اگر چه از منتقدين و مخالفين موقر رژيم پهلوي و از همراهان صديق آيت الله خميني بود اما نسبتي با تندي ها و تيزي ها و تلخي هاي سالهاي نخست پيروزي انقلاب نداشت. او بيشتر يك اصلاح طلب حلم انديش بود تا انقلابي بنيان كن. نمونه هايي مثل او شايد اين روزها، بيشتر به درد جامعه ايران مي خورد.
شايد يكي از بدترين دوران زندگي سياسي و مبارزاتي او، همان چند ماهي بود كه با همه مسالمت جويي هاي ذاتي، قرار بود به عنوان نخست وزير انقلاب، مجري شعارهاي تند افشا كن و الغاء كن و اعدام كن و نماينده شور و هيجانات جامعه توده وار آن سالها باشد.
مهدي بازرگان 30 سال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در مراسم مرگ و سوگواري دوستش خليل ارجمند بنيانگذار صنايع «ارج » عبارتي عميق و دقيق عنوان كرد كه هنوز هيچ كارآفرين ايراني به اين زيبايي توصيف نشده است.
او گفت: « خلیل ارجمند 30 سال عمر کرد اما به اندازه 300 سال کار کرد و به این مملکت خدمت کرد».
بازي روزگار چنان تناقض آميز شد كه در آغاز نخست وزيري بازرگان، صنايع ارج از نخستين كارخانه هاي صنعتي و خصوصي كشور بود كه به مصادره دولت او در آمد و نابود شد!
با خط مشي سياسي بازرگان، مي توان مخالف بود اما تاكنون هيچكس در صداقت، باورمندي، اعتدال، وطن خواهي و سلامت نفس او ترديد نكرده است. به همين دليل، عبدالكريم سروش، در باره اش نوشت كه «بازرگان، فقط به اسم بازرگان بود، نه به پيشه و حرفه »! و حتي آيت الله مصباح يزدي هم يكبار خطاب به رحيم مشايي كه باد تلفيق اسلام و باستان در سر انداخته بود، گفت كه بي خود اداي بازرگان را در نياوريد كه او آدم سالم و صادقي بود!
دردهه 40 و 50 با اينكه با چريك بازي و مبارزه مسلحانه نسبتي نداشت و حتي سالها قبل در دادگاه حكومت پهلوي هشدار داده بود كه ما آخرين نسلي هستيم كه بدون تفنگ با شما سخن مي گوييم! با اين حال، زماني كه مجاهدين خلق براي دريافت كمك مالي به سراغ او رفته بودند، گفت من مشي شما را قبول ندارم اما اگر نيازتان شديد است حاضرم منزل مسكوني ام را بفروشم و پولش را به شما بدهم.
در سالهاي كه بازرگان معزول و مغضوب شده بود، همان مجاهدين به سراغ او رفتند تا با استفاده از دلشكستگي و گوشه نشيني اش، او را دعوت به عضويت و پيوستن به سازمان متبوعشان موسوم به « شورای ملی مقاومت ایران» كنند. بازرگان با همان طنز كلامي هميشگي اش، خطاب به آنها گفته بود به آقاي رجوي بگوييد « من همسر جوان ندارم و به درد شما نمي خورم! ». اشاره كنايه آميز او به جنبش طلاق هاي اجباري و ايدئولوژيك اين سازمان درسال 63 و تصرف مریم عضدانلو همسر مهدي ابريشم چي، توسط مسعود رجوي بود.
با همه اینها، مهدی بازرگان را باید همانند نام كتابش، نماینده «سازگاری روح ایرانی» به حساب آورد. از معدود ایرانی هایی بود که ظرفیتش فراتر از مقامش بود و هيچ وقت حقيقت را به مسلخ مصلحت نبرد
🌺يادش گرامي
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
Telegram
جمع مدیران نامدار ایران
دراولین باشگاه مدیریتی کشور با موفق ترین مدیران ایران گفتگو کنید و با آنها مستقیما در ارتباط باشید
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
✍️ ادارات بدون آبدارچی و امنیت ملی با دلار ایکسهزار تومانی
محمدرضا اسلامی
ماجرای آبدارچی دیوان عالی کشور هنوز در دست بررسی است(شاید هم مشابه برخی اتفاقات امنیتی هرگز مشخص نشود) اما این اتفاق را باید از منظری بزرگتر باید دید.
پیش از پرداختن به این بحث مروری کنیم روی بودجه رسمی کشور سوریه در سال ۲۰۲۴:
🔵 بودجه مصوب مجلس کشور سوریه در سال گذشته ۳۵،۵۰۰ میلیارد پوند سوری
معادل ۳.۱ میلیارد دلار بوده است.
این جمله چه معنی ای می دهد؟ بگذارید این جمله را اینگونه با هم بخوانیم:
با بودجه کشور سوریه کلا ۲ تا برج خلیفه می شود ساخت.
(هزینه احداث برج خلیفه حدودا ۱.۵ میلیارد دلار بوده است).
این یعنی که یک تاجر عرب یا یک تاجر آمریکایی می توانند کل بودجه کشور سوریه را تامین کنند.
بودجه کشور سوریه در سال قبل یعنی در ۲۰۲۳ چقدر بوده است؟
۵.۴ میلیارد دلار
چنین وضعیتی منجر به چه می شود؟ نگاهی به مصاحبه اخیر نخست وزیر سابق سوریه بسیار تکان دهنده است.
محمد جلالی نخست وزیر سوریه (در زمان بشار اسد) مصاحبهای کرده و گفته: حقوق منِ نخست وزیر ۱۴۰ دلار در ماه بوده است.
این یعنی که قطعا «آبدارچی نخست وزیر» یا راننده نخست وزیر یا حتی مسئول دفتر او رقمی بسیار کمتر از ۱۴۰ دلار در ماه دریافت میکردهاند.
این یعنی که یک مهندس آمریکایی با پول خرد هزینه بنزین ماشینش میتواند حقوق نخست وزیر سوریه را بدهد. این یعنی یک تاجر اماراتی میتواند با پول خردی که برای خشکشویی لباس و پارکینگ ماشیناش می دهد حقوق نخست وزیر سوریه را پرداخت کند.
و آیا «مقاومت» وقتی که آبدارچی و سرباز حقوقش اینگونه است و نخست وزیر حقوقش آنگونه است معنی دارد؟ (جالب اینکه بدانیم او پیش از آنکه نخستوزیر بشار بشود رئیس دانشگاه بوده).
این یک جلوه وحشتناک از فقر است. اما ماجرا در همین جا متوقف نیست. فقر جلوههای بدتری هم دارد.
🔵 بازگردیم به مسئله آبدارچی دیوان عالی کشور و ببینیم ارتباط این اتفاق با اتفاقات چند ماه اخیر در منطقه چیست؟
طی ماههای گذشته موساد اسرائیل جلوه های عجیب و جدیدی از توان اطلاعاتی خود را نشان داد. مسئله پیجرها یک شوک برای جهان عرب بود و مسئله ترور سیدحسن نصراله نمونه دیگری از اشراف اطلاعاتی اسرائیل بر محرمانهترین امور تشکیلاتی حزباله بود. در تمام این اقدامات اخیرِ اسرائیل رد پای آبدارچیها و یا افرادی را می توان دید که با حقوق ۱۴۰ دلار در ماه زیسته اند و حاضر به فروش اطلاعات محرمانه به نیروهای اسرائیلی در ازای چندهزار دلار بوده اند. Credit اصلی از آنِ سیستم اطلاعاتی اسرائیل و موساد نیست بلکه Credit اصلی از آن فقر است. وقتی که موساد از لحظه (ساعت، دقیقه، ثانیه) موقعیت سیدحسن نصراله اطلاعات دارد یعنی در همان تشکیلات حزباله افرادی هستند که تا این حد نشتی اطلاعات محرمانه و فوق محرمانه دارند.
در تمام اجزای افراد پیرامون فرماندهان حماس، افرادی هستند که سالهاست خسته از درآمدهای ۱۰۰دلار در ماه زندگی کرده اند. همین افراد عامل نشت اطلاعات حماس و خبردادن لحظه/موقعیت فرماندهان بوده اند.
جلوه فقر فقط نخستوزیر سوریه نیست. جلوه فقر فقط «نجنگیدنِ ارتش» سوریه نیست. جلوه فقر جایی است که آبدارچی تو را می فروشد. جایی است که معتمدین سیدحسن نصراله نیز موقعیتِ لحظهای فرمانده حزباله را در ازای چندهزار دلار (یا چندصدهزار دلار) میفروشند.
مقاومت، با فقر بی معناست. چون تو میتوانی مقاومت کنی(و ممکن است بخواهی به مقاومت ادامه بدهی) ولی پیرامونِ تو افراد به مرز جاریشدگی Yeilding رسیده اند. ممکن است سردار حاجی زاده فرمانده نیروی هوا فضا بخواهد مقاومت کند ولی وقتی که آبدارچیِ حاجی زاده از درون بریده باشد، و یا راننده حاجی زاده به مرز Yeilding رسیده باشد، مقاومت چگونه ممکن است؟
🔵 آقای پورمحمدی (که در انتخابات ریاست جمهوری آنطور هوشمندانه سخن میگفت) دیروز آمده مقابل دوربین و گفته:
ضارب «در هنگام ترور از منافقین صحبت کرده و شعار میداده که نشان میدهد هدفدار آمده بود.»
آقای پورمحمدی آدم کم هوشی نیست ولی چطور مسئله را به سازمان مجاهدین تقلیل می دهد. آیا او ندیده که این چندماه اخیر در منطقه چه مسائلی رخ داده است؟ ترور اسماعیل هنیه را ندیده؟
🔵صورت مساله کشور ایران امروز یک چیز است: اقتصاد.
فقط همین. روند کشور با مسیر فعلی و با دلار صد یا دویست هزار تومانی به نقطهای خواهد رسید که نه کوچکزاده به آبدارچی اش اعتماد خواهد داشت و نه پورمحمدی به برادرِ راننده اش.
ویروس فقر بیش از ویروس کرونا به انسانها نزدیک میشود.
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
محمدرضا اسلامی
ماجرای آبدارچی دیوان عالی کشور هنوز در دست بررسی است(شاید هم مشابه برخی اتفاقات امنیتی هرگز مشخص نشود) اما این اتفاق را باید از منظری بزرگتر باید دید.
پیش از پرداختن به این بحث مروری کنیم روی بودجه رسمی کشور سوریه در سال ۲۰۲۴:
🔵 بودجه مصوب مجلس کشور سوریه در سال گذشته ۳۵،۵۰۰ میلیارد پوند سوری
معادل ۳.۱ میلیارد دلار بوده است.
این جمله چه معنی ای می دهد؟ بگذارید این جمله را اینگونه با هم بخوانیم:
با بودجه کشور سوریه کلا ۲ تا برج خلیفه می شود ساخت.
(هزینه احداث برج خلیفه حدودا ۱.۵ میلیارد دلار بوده است).
این یعنی که یک تاجر عرب یا یک تاجر آمریکایی می توانند کل بودجه کشور سوریه را تامین کنند.
بودجه کشور سوریه در سال قبل یعنی در ۲۰۲۳ چقدر بوده است؟
۵.۴ میلیارد دلار
چنین وضعیتی منجر به چه می شود؟ نگاهی به مصاحبه اخیر نخست وزیر سابق سوریه بسیار تکان دهنده است.
محمد جلالی نخست وزیر سوریه (در زمان بشار اسد) مصاحبهای کرده و گفته: حقوق منِ نخست وزیر ۱۴۰ دلار در ماه بوده است.
این یعنی که قطعا «آبدارچی نخست وزیر» یا راننده نخست وزیر یا حتی مسئول دفتر او رقمی بسیار کمتر از ۱۴۰ دلار در ماه دریافت میکردهاند.
این یعنی که یک مهندس آمریکایی با پول خرد هزینه بنزین ماشینش میتواند حقوق نخست وزیر سوریه را بدهد. این یعنی یک تاجر اماراتی میتواند با پول خردی که برای خشکشویی لباس و پارکینگ ماشیناش می دهد حقوق نخست وزیر سوریه را پرداخت کند.
و آیا «مقاومت» وقتی که آبدارچی و سرباز حقوقش اینگونه است و نخست وزیر حقوقش آنگونه است معنی دارد؟ (جالب اینکه بدانیم او پیش از آنکه نخستوزیر بشار بشود رئیس دانشگاه بوده).
این یک جلوه وحشتناک از فقر است. اما ماجرا در همین جا متوقف نیست. فقر جلوههای بدتری هم دارد.
🔵 بازگردیم به مسئله آبدارچی دیوان عالی کشور و ببینیم ارتباط این اتفاق با اتفاقات چند ماه اخیر در منطقه چیست؟
طی ماههای گذشته موساد اسرائیل جلوه های عجیب و جدیدی از توان اطلاعاتی خود را نشان داد. مسئله پیجرها یک شوک برای جهان عرب بود و مسئله ترور سیدحسن نصراله نمونه دیگری از اشراف اطلاعاتی اسرائیل بر محرمانهترین امور تشکیلاتی حزباله بود. در تمام این اقدامات اخیرِ اسرائیل رد پای آبدارچیها و یا افرادی را می توان دید که با حقوق ۱۴۰ دلار در ماه زیسته اند و حاضر به فروش اطلاعات محرمانه به نیروهای اسرائیلی در ازای چندهزار دلار بوده اند. Credit اصلی از آنِ سیستم اطلاعاتی اسرائیل و موساد نیست بلکه Credit اصلی از آن فقر است. وقتی که موساد از لحظه (ساعت، دقیقه، ثانیه) موقعیت سیدحسن نصراله اطلاعات دارد یعنی در همان تشکیلات حزباله افرادی هستند که تا این حد نشتی اطلاعات محرمانه و فوق محرمانه دارند.
در تمام اجزای افراد پیرامون فرماندهان حماس، افرادی هستند که سالهاست خسته از درآمدهای ۱۰۰دلار در ماه زندگی کرده اند. همین افراد عامل نشت اطلاعات حماس و خبردادن لحظه/موقعیت فرماندهان بوده اند.
جلوه فقر فقط نخستوزیر سوریه نیست. جلوه فقر فقط «نجنگیدنِ ارتش» سوریه نیست. جلوه فقر جایی است که آبدارچی تو را می فروشد. جایی است که معتمدین سیدحسن نصراله نیز موقعیتِ لحظهای فرمانده حزباله را در ازای چندهزار دلار (یا چندصدهزار دلار) میفروشند.
مقاومت، با فقر بی معناست. چون تو میتوانی مقاومت کنی(و ممکن است بخواهی به مقاومت ادامه بدهی) ولی پیرامونِ تو افراد به مرز جاریشدگی Yeilding رسیده اند. ممکن است سردار حاجی زاده فرمانده نیروی هوا فضا بخواهد مقاومت کند ولی وقتی که آبدارچیِ حاجی زاده از درون بریده باشد، و یا راننده حاجی زاده به مرز Yeilding رسیده باشد، مقاومت چگونه ممکن است؟
🔵 آقای پورمحمدی (که در انتخابات ریاست جمهوری آنطور هوشمندانه سخن میگفت) دیروز آمده مقابل دوربین و گفته:
ضارب «در هنگام ترور از منافقین صحبت کرده و شعار میداده که نشان میدهد هدفدار آمده بود.»
آقای پورمحمدی آدم کم هوشی نیست ولی چطور مسئله را به سازمان مجاهدین تقلیل می دهد. آیا او ندیده که این چندماه اخیر در منطقه چه مسائلی رخ داده است؟ ترور اسماعیل هنیه را ندیده؟
🔵صورت مساله کشور ایران امروز یک چیز است: اقتصاد.
فقط همین. روند کشور با مسیر فعلی و با دلار صد یا دویست هزار تومانی به نقطهای خواهد رسید که نه کوچکزاده به آبدارچی اش اعتماد خواهد داشت و نه پورمحمدی به برادرِ راننده اش.
ویروس فقر بیش از ویروس کرونا به انسانها نزدیک میشود.
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
Telegram
جمع مدیران نامدار ایران
دراولین باشگاه مدیریتی کشور با موفق ترین مدیران ایران گفتگو کنید و با آنها مستقیما در ارتباط باشید
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
♈️ بخشی از نطق مهندس مهدی بازرگان؛۱۵ مهر ۱۳۶۰ در مجلس شورا
آنچه خواهید شنید، نه سخنی است سیاستمدارانه و نه لایحهای دفاعیه. درد دلی است از قلبهای سوخته و استغاثه از جانب کسی که قبول دارید سالهای طولانی از عمر پر فراز و نشیب خود را در آرزوی آزادی و استقلال ملت عزیز ایران و عدالت و اسلام به جای اختناق اسارت و جور و کفر به سر برده. تلاشها و توفیقها داشته، محرومیتها کشیده،...حالا هم که به آخرین روزهای زندگی رسیده و در اشتیاق لقاءالله است…
آتشی هولناک در کشور عزیزمان شعلهور گشتهاست. خرمن امت و دولت و دین را مورد تهدید قرار داده. کمتر کسی است که درصدد خاموش کردن آن برآید و بعضی میکوشند آتش را افروختهتر ساخته و بر خرمن طرف مقابل بیندازند. همه بلعیده میشوند... افرادی بی گناه در معابر و منازل بی جهت کشته و معلول میشوند و همچنین نونهالان دختر و پسر کسان وابسته و هوادار که در درگیریهای خیابانی و دادگاههای انقلابی، قربانی التقاط و انحراف یا انتقام میگردند. نونهالانی که هر چه باشد جگر گوشگان و پرورش یافتگان امید این مملکتند. عاشقوار یا دیوانهوار، فداکار یا گناهکار، در طاس لغزنده افتادهاند. در حالیکه هر طرف گروه مقابل را منافق یا مرتجع و ضداسلام و عامل امپریالیسم میخواند، نه روحانیون ارجمند و مکتبیهای غیرتمندمان از آمریکا وارد شدهاند و نه جوانان جانباز در خانوادههای آمریکایی زائیده و بزرگ گشتهاند که بتوان مزدورشان خواند. پس چرا اینسان ریختن خون یکدیگر را مباح و بلکه واجب میشمارند؟...
🔰 رفسنجانی: آقای بازرگان الان جای این حرفها نیست...
🔰یکی از نمایندگان خطاب به بازرگان: [برو مسخره...] چَرت نگو
🔰احمد توکلی: اصلاً نشستن در این جلسه خلاف شرع است، بیائید بیرون. بیائید بیرون...
🔰 یکی دیگر از نمایندگان: تمام کن مرتیکه. (عده ای از نمایندگان جلسه را ترک میکنند).
🔰عبدالرضا اسدی نیا (معروف به عادل): (با داد و قال) مرگ بر بازرگان که شعار مردم است، مرگ بر بازرگان، مرگ بر بازرگان. مرگ بر بازرگان...این شعار ملت است .(همهمه نمایندگان).
🔰هاشمی رفسنجانی: آقای اسدی نیا …شلوغ نکنید.
🔰 یکی از نمایندگان: بازرگان از مرگ انور سادات ناراحت است. برو گمشو مرتیکه، برو گمشو
🔰صادق خلخالی (با فریاد بلند): بازرگان باید محاکمه بشود. این آقا جزو ملت ایران نیست، آمریکائی است.
🔰 (خلخالی در حالی که میکروفون را از جلوی مهندس بازرگان میکِشد داد میزند بیا برو کنار، برو کنار، برو کنار...
🔰بعد رو به رفسنجانی میگوید: چرا میگذارید ایشان صحبت کند این بلندگو مال مردم است نه کسی که در مقابل ملت ایران ایستادگی کند.
🔰عابدین زاده: (خطاب به بازرگان) مُردنی، قالتاق، آمریکائی....
🔰 احمد توکلی: قرآن میگوید در قصاص حیات است آقای بازرگان میگوید نه...
🔰خلخالی دوباره داد میزند: بازرگان میگه این بچهها آمریکائی نیستند و از خارج نیامده اند. اینها همان بچههای ساواکیها هستند که تو بر ما مسلط کردی آقا (همهمه نمایندگان)
🔰 یکی از نمایندگان: (خطاب به بازرگان) تو تمام احکام دادگاههای انقلاب را باطل شمردی.
🔰 احمد توکلی: مگر مردم نمیگفتند مرگ بر بازرگان؟ چرا نشستهاید... بازرگان مرگ بر تو، ننگ بر تو...
♈️مهندس بازرگان: آتشی هولناک در کشور عزیزمان شعلهور گشتهاست...
🔰 آری ، این چنین بود برادر !
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
آنچه خواهید شنید، نه سخنی است سیاستمدارانه و نه لایحهای دفاعیه. درد دلی است از قلبهای سوخته و استغاثه از جانب کسی که قبول دارید سالهای طولانی از عمر پر فراز و نشیب خود را در آرزوی آزادی و استقلال ملت عزیز ایران و عدالت و اسلام به جای اختناق اسارت و جور و کفر به سر برده. تلاشها و توفیقها داشته، محرومیتها کشیده،...حالا هم که به آخرین روزهای زندگی رسیده و در اشتیاق لقاءالله است…
آتشی هولناک در کشور عزیزمان شعلهور گشتهاست. خرمن امت و دولت و دین را مورد تهدید قرار داده. کمتر کسی است که درصدد خاموش کردن آن برآید و بعضی میکوشند آتش را افروختهتر ساخته و بر خرمن طرف مقابل بیندازند. همه بلعیده میشوند... افرادی بی گناه در معابر و منازل بی جهت کشته و معلول میشوند و همچنین نونهالان دختر و پسر کسان وابسته و هوادار که در درگیریهای خیابانی و دادگاههای انقلابی، قربانی التقاط و انحراف یا انتقام میگردند. نونهالانی که هر چه باشد جگر گوشگان و پرورش یافتگان امید این مملکتند. عاشقوار یا دیوانهوار، فداکار یا گناهکار، در طاس لغزنده افتادهاند. در حالیکه هر طرف گروه مقابل را منافق یا مرتجع و ضداسلام و عامل امپریالیسم میخواند، نه روحانیون ارجمند و مکتبیهای غیرتمندمان از آمریکا وارد شدهاند و نه جوانان جانباز در خانوادههای آمریکایی زائیده و بزرگ گشتهاند که بتوان مزدورشان خواند. پس چرا اینسان ریختن خون یکدیگر را مباح و بلکه واجب میشمارند؟...
🔰 رفسنجانی: آقای بازرگان الان جای این حرفها نیست...
🔰یکی از نمایندگان خطاب به بازرگان: [برو مسخره...] چَرت نگو
🔰احمد توکلی: اصلاً نشستن در این جلسه خلاف شرع است، بیائید بیرون. بیائید بیرون...
🔰 یکی دیگر از نمایندگان: تمام کن مرتیکه. (عده ای از نمایندگان جلسه را ترک میکنند).
🔰عبدالرضا اسدی نیا (معروف به عادل): (با داد و قال) مرگ بر بازرگان که شعار مردم است، مرگ بر بازرگان، مرگ بر بازرگان. مرگ بر بازرگان...این شعار ملت است .(همهمه نمایندگان).
🔰هاشمی رفسنجانی: آقای اسدی نیا …شلوغ نکنید.
🔰 یکی از نمایندگان: بازرگان از مرگ انور سادات ناراحت است. برو گمشو مرتیکه، برو گمشو
🔰صادق خلخالی (با فریاد بلند): بازرگان باید محاکمه بشود. این آقا جزو ملت ایران نیست، آمریکائی است.
🔰 (خلخالی در حالی که میکروفون را از جلوی مهندس بازرگان میکِشد داد میزند بیا برو کنار، برو کنار، برو کنار...
🔰بعد رو به رفسنجانی میگوید: چرا میگذارید ایشان صحبت کند این بلندگو مال مردم است نه کسی که در مقابل ملت ایران ایستادگی کند.
🔰عابدین زاده: (خطاب به بازرگان) مُردنی، قالتاق، آمریکائی....
🔰 احمد توکلی: قرآن میگوید در قصاص حیات است آقای بازرگان میگوید نه...
🔰خلخالی دوباره داد میزند: بازرگان میگه این بچهها آمریکائی نیستند و از خارج نیامده اند. اینها همان بچههای ساواکیها هستند که تو بر ما مسلط کردی آقا (همهمه نمایندگان)
🔰 یکی از نمایندگان: (خطاب به بازرگان) تو تمام احکام دادگاههای انقلاب را باطل شمردی.
🔰 احمد توکلی: مگر مردم نمیگفتند مرگ بر بازرگان؟ چرا نشستهاید... بازرگان مرگ بر تو، ننگ بر تو...
♈️مهندس بازرگان: آتشی هولناک در کشور عزیزمان شعلهور گشتهاست...
🔰 آری ، این چنین بود برادر !
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
Telegram
جمع مدیران نامدار ایران
دراولین باشگاه مدیریتی کشور با موفق ترین مدیران ایران گفتگو کنید و با آنها مستقیما در ارتباط باشید
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
⭕️ نابودي خاندان خسروشاهي به اتهام « «تغییر ذائقه مردم از طریق تولید پفک و شیرخشک»!
♻️ از نسل عجايب صنعت اين سرزمين كه طي دو دهه 40 و 50 شمسي، چهره اقتصاد ايران را عوض كردند، يك و دو نفري بيشتر زنده نمانده اند؛ يكي از آنها حسن خسروشاهي مدیرعامل صنايع غذايي «مينو» است كه با حدود 85 سال سن، هم اكنون در كانادا زندگي مي كند. او را بايد آخرين بازمانده نسل اول كارآفرينان بزرگ در ايران دانست. نخستوزیر بریتیش کلمبیا در سال ۲۰۰۳ او را سخاوتمندترین خیر و حامی مردم معرفی کرد.
♻️ نام خسروشاهي ها، اينروزها با «دارا خسروشاهي» مدير عامل «اوبر» به عنوان بزرگترين شركت تاكسي هاي اينترنتي در جهان بر سر زبان ها افتاده است كه اسنپ و تپ سي و غيره از روي كار آن الگو برداري كرده اند. اما خانواده خسروشاهي، از دوره قاجاريه در حوزه اقتصاد و تجارت ايران فعال بودند و جد آنها يعني حسن خسروشاهي بزرگ از پايه گذاران اتاق بازرگاني تبريز بود.
♻️ حسن خسروشاهي 6 پسر داشت. علي خسروشاهي در اواخر دهه 30 شمسي گروه صنعتي مينو را راه اندازي كرد و كاظم خسروشاهي در زمينه صنايع دارويي و بهداشتي فعال بود و شركت هاي «توليد دارو» و «تولي پرس» را تاسيس كرد و در دولت جمشيد آموزگار مدتي وزير بازرگاني شد.
♻️ علي خسروشاهي، به مرور امورات كارخانه مينو را به فرزند جوانش حسن خسروشاهي ( هم نام پدرش) سپرد و حسن شركت مينو را تبديل به بزرگترين و مشهورترين شركت توليد صنايع خوراكي در ايران مثل بيسكويت، ويفر، شكلات، تافي، پفك و غيره كرد. مردم ايران براي نخستين بار شكلات را با مينو شناختند و هنوز هم براي بسياري ازمردم، شكلات مترادف با مينو است.
♻️ با وقوع انقلاب اسلامي، اموال خسروشاهي ها مصادره شد. در كيفرخواست مصادره اموال علي و حسن خسروشاهي كه سر و سري در سياست نداشتند، آمده بود « «تغییر ذائقه مردم و ترویج فرهنگ آرایشی غرب از طریق تولید پفک، شیرخشک و لوازم آرایشی بهداشتی»!
♻️اين پدر و پسر بعد از مدتي دوندگي برای بازپس گیری اموال، نهايتا با نا اميدي كشور را ترك كردند و به كانادا رفتند. علي خسروشاهي در دهه 70 درگذشت و حسن در كانادا فروشگاهي با عنوان «فيوچر شاپ» را تاسيس كرد كه در زمينه فروش قطعات الكترونيكي فعاليت داشت.
♻️ خسروشاهي با هوش و كوشش خود، بزودي اين فروشگاه را به بزرگترين فروشگاه زنجيره اي كانادا با 90 شعبه و حدود 8000 كارمند تبديل كرد و تبديل به يكي از بزرگترين سرمايه داران آن كشور شد.
♻️ در عوض، شركت مصادره شده و دولتی شده مينو، هر روز عقب تر رفت تا از رونق افتاد و ساختمان آن در جاده شهريار تبديل به انبار خودروهاي اسقاطي شد. طنز تاریخ اینجاست که همان کسانی که از اداره امور جاری شرکت بزرگ مینو ناتوان ماندند، خسرو شاهی را سرمایه دار وابسته و رانتی می دانستند که بی هیچ صلاحیتی و صرفا در زد و بند با حکومت، پولی انباشته و کارخانه ای راه انداخته است!
♻️ خسرو شاهی ثابت کرد که در بیرون از ایران هم کارآفرین بزرگی است و استعدادی که اكنون در خدمت جامعه مرفه کاناداست چه بسا می توانست، مشکلی از جامعه گرفتار ایران حل کند. اين خاندان نه تنها ضديتي با انقلاب نداشتند بلكه در ابتداي سال 58 در تكاپوي توسعه و افتتاح فاز جديدي از كارخانه خود بودند! حتي كاظم خسروشاهي در هنگام مصادره اموال، براي عقد قرارداد تجاري جديد در خارج از كشور به سر مي برد.
♻️ تعدادی از نوادگان خسرو شاهی ها مثل علی و هادی پرتو در فیسبوک، دراپ باکس، زاپوش، ایر بی آن بی و دیگر استارتاپ ها سرمایه گذاری کرده و غولی در این صنعت شدند. امیر و کاوه خسروشاهی در حوزه بانکی در آمریکا فعالیت می کنند و از منتقدین جدی سیاست های ترامپ به حساب می آیند
♻️ حسن خسروشاهي به عنوان نابغه كارآفريني مدتي است كه نابينا شده و مسلما دیگر به ثروت مصادره شده و اسقاط شده خود در ایران، نیازی ندارد ولی ای کاش تا زنده است از او که تمام داشته هایش ناشی از نبوغ و کار و شرافت بود، اعاده حیثیت شود
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
♻️ از نسل عجايب صنعت اين سرزمين كه طي دو دهه 40 و 50 شمسي، چهره اقتصاد ايران را عوض كردند، يك و دو نفري بيشتر زنده نمانده اند؛ يكي از آنها حسن خسروشاهي مدیرعامل صنايع غذايي «مينو» است كه با حدود 85 سال سن، هم اكنون در كانادا زندگي مي كند. او را بايد آخرين بازمانده نسل اول كارآفرينان بزرگ در ايران دانست. نخستوزیر بریتیش کلمبیا در سال ۲۰۰۳ او را سخاوتمندترین خیر و حامی مردم معرفی کرد.
♻️ نام خسروشاهي ها، اينروزها با «دارا خسروشاهي» مدير عامل «اوبر» به عنوان بزرگترين شركت تاكسي هاي اينترنتي در جهان بر سر زبان ها افتاده است كه اسنپ و تپ سي و غيره از روي كار آن الگو برداري كرده اند. اما خانواده خسروشاهي، از دوره قاجاريه در حوزه اقتصاد و تجارت ايران فعال بودند و جد آنها يعني حسن خسروشاهي بزرگ از پايه گذاران اتاق بازرگاني تبريز بود.
♻️ حسن خسروشاهي 6 پسر داشت. علي خسروشاهي در اواخر دهه 30 شمسي گروه صنعتي مينو را راه اندازي كرد و كاظم خسروشاهي در زمينه صنايع دارويي و بهداشتي فعال بود و شركت هاي «توليد دارو» و «تولي پرس» را تاسيس كرد و در دولت جمشيد آموزگار مدتي وزير بازرگاني شد.
♻️ علي خسروشاهي، به مرور امورات كارخانه مينو را به فرزند جوانش حسن خسروشاهي ( هم نام پدرش) سپرد و حسن شركت مينو را تبديل به بزرگترين و مشهورترين شركت توليد صنايع خوراكي در ايران مثل بيسكويت، ويفر، شكلات، تافي، پفك و غيره كرد. مردم ايران براي نخستين بار شكلات را با مينو شناختند و هنوز هم براي بسياري ازمردم، شكلات مترادف با مينو است.
♻️ با وقوع انقلاب اسلامي، اموال خسروشاهي ها مصادره شد. در كيفرخواست مصادره اموال علي و حسن خسروشاهي كه سر و سري در سياست نداشتند، آمده بود « «تغییر ذائقه مردم و ترویج فرهنگ آرایشی غرب از طریق تولید پفک، شیرخشک و لوازم آرایشی بهداشتی»!
♻️اين پدر و پسر بعد از مدتي دوندگي برای بازپس گیری اموال، نهايتا با نا اميدي كشور را ترك كردند و به كانادا رفتند. علي خسروشاهي در دهه 70 درگذشت و حسن در كانادا فروشگاهي با عنوان «فيوچر شاپ» را تاسيس كرد كه در زمينه فروش قطعات الكترونيكي فعاليت داشت.
♻️ خسروشاهي با هوش و كوشش خود، بزودي اين فروشگاه را به بزرگترين فروشگاه زنجيره اي كانادا با 90 شعبه و حدود 8000 كارمند تبديل كرد و تبديل به يكي از بزرگترين سرمايه داران آن كشور شد.
♻️ در عوض، شركت مصادره شده و دولتی شده مينو، هر روز عقب تر رفت تا از رونق افتاد و ساختمان آن در جاده شهريار تبديل به انبار خودروهاي اسقاطي شد. طنز تاریخ اینجاست که همان کسانی که از اداره امور جاری شرکت بزرگ مینو ناتوان ماندند، خسرو شاهی را سرمایه دار وابسته و رانتی می دانستند که بی هیچ صلاحیتی و صرفا در زد و بند با حکومت، پولی انباشته و کارخانه ای راه انداخته است!
♻️ خسرو شاهی ثابت کرد که در بیرون از ایران هم کارآفرین بزرگی است و استعدادی که اكنون در خدمت جامعه مرفه کاناداست چه بسا می توانست، مشکلی از جامعه گرفتار ایران حل کند. اين خاندان نه تنها ضديتي با انقلاب نداشتند بلكه در ابتداي سال 58 در تكاپوي توسعه و افتتاح فاز جديدي از كارخانه خود بودند! حتي كاظم خسروشاهي در هنگام مصادره اموال، براي عقد قرارداد تجاري جديد در خارج از كشور به سر مي برد.
♻️ تعدادی از نوادگان خسرو شاهی ها مثل علی و هادی پرتو در فیسبوک، دراپ باکس، زاپوش، ایر بی آن بی و دیگر استارتاپ ها سرمایه گذاری کرده و غولی در این صنعت شدند. امیر و کاوه خسروشاهی در حوزه بانکی در آمریکا فعالیت می کنند و از منتقدین جدی سیاست های ترامپ به حساب می آیند
♻️ حسن خسروشاهي به عنوان نابغه كارآفريني مدتي است كه نابينا شده و مسلما دیگر به ثروت مصادره شده و اسقاط شده خود در ایران، نیازی ندارد ولی ای کاش تا زنده است از او که تمام داشته هایش ناشی از نبوغ و کار و شرافت بود، اعاده حیثیت شود
با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
Telegram
جمع مدیران نامدار ایران
دراولین باشگاه مدیریتی کشور با موفق ترین مدیران ایران گفتگو کنید و با آنها مستقیما در ارتباط باشید
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat
حامد پاک طینت
@Hamedpaktinat