حسرت قبل از مردن
من هم آدمم.
خسته میشوم.
من هم آدمم.
گاهی دلم میخواهد بمیرم.
به این فکر میکنم اگر امروز آخرین روز باشد،
حسرتی برایم میماند.
حسرت انجام کاری یا دوست داشتن کسی یا نوشتن چیزی.
هر روز احساس میکنم ممکن است بمیرم و بعد با خودم میگویم کجای کاری؟
درست است قرار است بمیری.
بیآنکه بدانی یا بفهمی یا ذرهای قبلش احساس درد کنی یا بدانی درد میکشی.
اما خب این چیزی از یک نواختی روزهایم کم نمیکند. عجیب است نه؟
نه عجیب نیست. من هر دفعه حس میکنم قرار است بمیرم و دست روی دست میگذارم تا روزهایم شبیه به هم بگذرند، بدون اینکه بدانم حسرت چه چیزی را خواهم خورد.
حسرت کلمه خاصیست.
خواستن چیزی که تجربه نکردهای؟
خواستن برایم مثبت است اما ویکی پدیا میگوید بار منفی دارد. یعنی افسوس.
افسوس خوردن دردی دوا نمیکند.
اما من حسرت را مثل قرص مسکن با آب پایین میدهم.
یکی نیست بگوید: «فائزه. مگر قرار است اینکه بمیری چیزی را در زندگیات تغییر دهد؟»
نمیدانم چرا توقع دارم، فکر مردن مرا به تکاپو وا دارد و این بیواکنشی من را از خودم ناامید میکند.
فائزه اعظمی
#درد_دل
@faezehazami
faezehazami.ir
من هم آدمم.
خسته میشوم.
من هم آدمم.
گاهی دلم میخواهد بمیرم.
به این فکر میکنم اگر امروز آخرین روز باشد،
حسرتی برایم میماند.
حسرت انجام کاری یا دوست داشتن کسی یا نوشتن چیزی.
هر روز احساس میکنم ممکن است بمیرم و بعد با خودم میگویم کجای کاری؟
درست است قرار است بمیری.
بیآنکه بدانی یا بفهمی یا ذرهای قبلش احساس درد کنی یا بدانی درد میکشی.
اما خب این چیزی از یک نواختی روزهایم کم نمیکند. عجیب است نه؟
نه عجیب نیست. من هر دفعه حس میکنم قرار است بمیرم و دست روی دست میگذارم تا روزهایم شبیه به هم بگذرند، بدون اینکه بدانم حسرت چه چیزی را خواهم خورد.
حسرت کلمه خاصیست.
خواستن چیزی که تجربه نکردهای؟
خواستن برایم مثبت است اما ویکی پدیا میگوید بار منفی دارد. یعنی افسوس.
افسوس خوردن دردی دوا نمیکند.
اما من حسرت را مثل قرص مسکن با آب پایین میدهم.
یکی نیست بگوید: «فائزه. مگر قرار است اینکه بمیری چیزی را در زندگیات تغییر دهد؟»
نمیدانم چرا توقع دارم، فکر مردن مرا به تکاپو وا دارد و این بیواکنشی من را از خودم ناامید میکند.
فائزه اعظمی
#درد_دل
@faezehazami
faezehazami.ir
❤6
روزی که در جریان است
سرما خوردهام.
انگار رباتی از کار افتادهام.
تمام حواسم معطوف شده است به آبریزش بینیام.
داخل سرم هوا جریان ندارد.
گلویم و گوشهایم مسدود شدهاند.
و همه چیز به هم گره خورده است.
برای باز نگه داشتن چشمهایم میجنگم.
به دنبال نقطه اتصالی برای ارسال یادداشت دست و پا میزنم.
به اخبار گوش میدهم. میترسم.
برای تک تک آدمهای سرزمینم نگران میشوم.
امیدوارم همه چیز ختم به خیر شود.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
سرما خوردهام.
انگار رباتی از کار افتادهام.
تمام حواسم معطوف شده است به آبریزش بینیام.
داخل سرم هوا جریان ندارد.
گلویم و گوشهایم مسدود شدهاند.
و همه چیز به هم گره خورده است.
برای باز نگه داشتن چشمهایم میجنگم.
به دنبال نقطه اتصالی برای ارسال یادداشت دست و پا میزنم.
به اخبار گوش میدهم. میترسم.
برای تک تک آدمهای سرزمینم نگران میشوم.
امیدوارم همه چیز ختم به خیر شود.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
❤4❤🔥1
❤4👏1
مینویسمت | فائزه اعظمی
اگر قرار است پیش راهم سبز شوی، سرو شو فائزه اعظمی #تمرین_شعر @faezehazami faezehazami.ir
سروِ همیشه سبز
این روزها چقدر نیاز دارم، به دیدن سرو. سروِ همیشه سبز. نیاز دارم بدانم سرسبزی میماند. خم نمیشود و میشود به آن تکیه زد.
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
این روزها چقدر نیاز دارم، به دیدن سرو. سروِ همیشه سبز. نیاز دارم بدانم سرسبزی میماند. خم نمیشود و میشود به آن تکیه زد.
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
❤6👏1
شب است
شب است. روز است. شب است. تاریک است. روشن است. آتش است. دود است. سرگردانی است. ترس است. لرز است. سوختن است.
هیزم است. سرد است. شب است.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
شب است. روز است. شب است. تاریک است. روشن است. آتش است. دود است. سرگردانی است. ترس است. لرز است. سوختن است.
هیزم است. سرد است. شب است.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
❤🔥5❤5
داستانک و نقد آن
«مرد به همسرش قول داد تا ابد دیگر به او خیانت نکند...
فردا، مرد سکته کرد و مرد!»
این داستانک کوتاه را وقتی خواندم. اول از همه عنوان طولانیاش نظرم را جلب کرد که جزئی از داستانک بود.
ما در این جا مردی داریم که خیانتهای پیاپی کرده است و حالا به زنش قول میدهد که تا ابد به او خیانت نکند.
چرا به جای واژه «ابد»، «تا آخر عمر» به کار نرفته است؟
شاید به این دلیل که نویسنده به ادامه زندگی بعد مرگ معتقد است، اما نکته اینجاست که وقتی بمیرد و همسرش زنده باشد، دیگر نمیتواند شاهد خیانتکردن او باشد.
از طرفی وقتی این جمله را میخوانیم توقع داریم که مرد نتواند به قولش وفا کند.
در پایان با مرگ مرد این تعلیق به وجود میآید که آیا مرد به قولش وفا کرده است؟
اگر فقط زندهبودن را ملاک قرار دهیم، بله عمل کرده است.
اما تناقض جالب کلمه «ابد» در مقابل «فردا» ست. یعنی تا ابد مرد فقط یک روز معنا پیدا میکند.
این یعنی غافلگیری مخاطب، وقتی پیشفرضی به او میدهیم.
این داستانک یک شخصیت خائن را به تصویر میکشد که برخلاف انتظار ما و خودش، توانسته به قولش حداقل در این دنیا پایبند بماند.
زمان به معنای دیگری در داستان گنجانده شده، تفاوت ماهیت زمانی اینجا اهمیت دارد که با هم قابل مقایسه است. «ابد» با «فردا».
روایت با کوتاهترین کلمات ممکن چیده شده است و این ایجاز به طرزچشمگیری داستانک را در خاطر حک میکند.
فائزه اعظمی
#داستانک_نقد
@faezehazami
faezehazami.ir
«مرد به همسرش قول داد تا ابد دیگر به او خیانت نکند...
فردا، مرد سکته کرد و مرد!»
این داستانک کوتاه را وقتی خواندم. اول از همه عنوان طولانیاش نظرم را جلب کرد که جزئی از داستانک بود.
ما در این جا مردی داریم که خیانتهای پیاپی کرده است و حالا به زنش قول میدهد که تا ابد به او خیانت نکند.
چرا به جای واژه «ابد»، «تا آخر عمر» به کار نرفته است؟
شاید به این دلیل که نویسنده به ادامه زندگی بعد مرگ معتقد است، اما نکته اینجاست که وقتی بمیرد و همسرش زنده باشد، دیگر نمیتواند شاهد خیانتکردن او باشد.
از طرفی وقتی این جمله را میخوانیم توقع داریم که مرد نتواند به قولش وفا کند.
در پایان با مرگ مرد این تعلیق به وجود میآید که آیا مرد به قولش وفا کرده است؟
اگر فقط زندهبودن را ملاک قرار دهیم، بله عمل کرده است.
اما تناقض جالب کلمه «ابد» در مقابل «فردا» ست. یعنی تا ابد مرد فقط یک روز معنا پیدا میکند.
این یعنی غافلگیری مخاطب، وقتی پیشفرضی به او میدهیم.
این داستانک یک شخصیت خائن را به تصویر میکشد که برخلاف انتظار ما و خودش، توانسته به قولش حداقل در این دنیا پایبند بماند.
زمان به معنای دیگری در داستان گنجانده شده، تفاوت ماهیت زمانی اینجا اهمیت دارد که با هم قابل مقایسه است. «ابد» با «فردا».
روایت با کوتاهترین کلمات ممکن چیده شده است و این ایجاز به طرزچشمگیری داستانک را در خاطر حک میکند.
فائزه اعظمی
#داستانک_نقد
@faezehazami
faezehazami.ir
👍4❤2
گر جمع شود دودی، ابری نشود هرگز
کس نیست نداند که
آتش همکیش باران نیست
فائزه اعظمی
#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
کس نیست نداند که
آتش همکیش باران نیست
فائزه اعظمی
#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
❤5
انتشار روزانه
نمیدانم از کی انتشار روزانه شد، دلیل زنده ماندنم.
از یک جایی به بعد احساس کردم اگر روزی انتشار نداشتم حتمن مردهام یا هوشیاریام را از دست دادهام.
دیشب با تمام وجود برای انتشار، شده است یک نقطه، دست و پا زدم.
وقتی قطع امید کردم. یادداشت را نوشتم و ارسال کردم تا هر وقت توانستم وصل شوم ارسال شود.
این روزها بیشتر نیاز دارم بگویم زندهام.
هنوز نفس میکشم، انگار این کانال نبضم را میگیرد و اعلام میکند زندهام.
نوشتن تنها میتواند در من ادامه پیدا کند و من را به جلو بکشاند، و گرنه که من میترسم از هر مسیر رو به جلویی وحشت دارم.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
نمیدانم از کی انتشار روزانه شد، دلیل زنده ماندنم.
از یک جایی به بعد احساس کردم اگر روزی انتشار نداشتم حتمن مردهام یا هوشیاریام را از دست دادهام.
دیشب با تمام وجود برای انتشار، شده است یک نقطه، دست و پا زدم.
وقتی قطع امید کردم. یادداشت را نوشتم و ارسال کردم تا هر وقت توانستم وصل شوم ارسال شود.
این روزها بیشتر نیاز دارم بگویم زندهام.
هنوز نفس میکشم، انگار این کانال نبضم را میگیرد و اعلام میکند زندهام.
نوشتن تنها میتواند در من ادامه پیدا کند و من را به جلو بکشاند، و گرنه که من میترسم از هر مسیر رو به جلویی وحشت دارم.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
❤14
من کی هستم؟
چندتا من در من گم شدهاند که خبر ندارم.
گاهی پیشبینی نمیکنم اما در موقعیتهایی یکهو چهرهای دیگر رو میکنم، که بعدش با تعجب به سمت خودم برمیگردم و میگویم: «این من بودم.»
این روزها آشفتهام. نقشهایم عوض شدهاند.
احساس میکنم مسئولم و نمیدانم چه کنم.
و همین باعث میشود گند بزنم.
بعد تمیزش کنم که ماستمالی شود.
این روزها بیشتر احساس میکنم هر خانواده ستونهای بدون انکاری دارد که آنها پدر و مادر هستند.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
چندتا من در من گم شدهاند که خبر ندارم.
گاهی پیشبینی نمیکنم اما در موقعیتهایی یکهو چهرهای دیگر رو میکنم، که بعدش با تعجب به سمت خودم برمیگردم و میگویم: «این من بودم.»
این روزها آشفتهام. نقشهایم عوض شدهاند.
احساس میکنم مسئولم و نمیدانم چه کنم.
و همین باعث میشود گند بزنم.
بعد تمیزش کنم که ماستمالی شود.
این روزها بیشتر احساس میکنم هر خانواده ستونهای بدون انکاری دارد که آنها پدر و مادر هستند.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
❤4👍1
دیوار سفید، لوح سفید
مرور زمان حتا میتواند رنگ سفید دیوار را کدر کند، باید هر از گاهی به فکر نو کردن رنگ خودمان باشیم. رنگی که با آن متولد شدهایم.
آدمها به مرور عوض میشوند. درست است.
گاهی با خودم میگویم، این همان آدم است.
باید از خودم بپرسم من همانم؟
چه چیزهایی عوض شده است؟
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
مرور زمان حتا میتواند رنگ سفید دیوار را کدر کند، باید هر از گاهی به فکر نو کردن رنگ خودمان باشیم. رنگی که با آن متولد شدهایم.
آدمها به مرور عوض میشوند. درست است.
گاهی با خودم میگویم، این همان آدم است.
باید از خودم بپرسم من همانم؟
چه چیزهایی عوض شده است؟
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
❤2👍1
امروز که میگذرد، چه رنگیست؟
حالا که از دنیای مجازی دور شدهام وقت بیشتری دارم.
باید فکر کنم با این همه وقت چه کار کنم؟
باید همهاش فیلم ببینم؟
باید کتاب بخوانم؟
باید بنویسم؟
باید وقتی پیدا کنم که بنویسم.
باید.
بنویسم.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
حالا که از دنیای مجازی دور شدهام وقت بیشتری دارم.
باید فکر کنم با این همه وقت چه کار کنم؟
باید همهاش فیلم ببینم؟
باید کتاب بخوانم؟
باید بنویسم؟
باید وقتی پیدا کنم که بنویسم.
باید.
بنویسم.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
❤3👍2
به فردا فکر میکنم
به ابرهایی که قرار است پراکنده شوند
به هوای آفتابی
و نسیمی که
دوباره خواهد وزید
فائزه اعظمی
#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
به ابرهایی که قرار است پراکنده شوند
به هوای آفتابی
و نسیمی که
دوباره خواهد وزید
فائزه اعظمی
#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
❤2👍1
تو مقصر نیستی؟
در یک لحظه اتفاق افتاد. دنده عقب گرفتنش، پیچیدن من، برخورد.
گیج بودم. پیاده شد. توقع داشتم بگوید بروم. اما اشاره کرد پیاده شو.
جلوتر پارک کردم.
دنبالم آمد.
سپرش خش برداشته بود. محل خش برداشته را دست کشیدم. زیر دست مثل محل زخمی بود که بالا آمده باشد.
گفت خسارت زدهام. و من بدون حرف قبول کردم مقصر و دنبالم کم کردن قیمت خسارت بودم.
مغازهاش همانجا بود. داخل مغازه کارت کشیدم، بدون اینکه چیزی خریده باشم.
بیرون آمدم. به نصف کلاس باشگاه رسیدم.
همه علت تاخیر را پرسیدند، گفتم تصادف کردم.
گفتند شاید مقصر نبودی. پلیس چرا نیاوردی.
شک کردم، یعنی مقصر نبودم؟
مغازهها را گشتم. دور فلکه جلوی سربازی را گرفتم و پرسیدم گفت احتمالن مقصر نیستی.
برگشتم و رفتم مغازهاش. گفتم احساس میکنم مقصر نیستم. میخواهم مطمئن شوم.
با هم تا پلیس راهنمایی رانندگی پیاده رفتیم.
ده دقیقه منتظر شدیم.
جلو رفتیم. اول او توضیح داد.
بعد من توضیح دادم.
افسر گفت او مقصر است.
احساس عجیبی داشتم.
خوشحال شدم که فهمیدم مقصر نیستم.
من مقصر هر اتفاقی نیستم.
من مقصر نیستم.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
در یک لحظه اتفاق افتاد. دنده عقب گرفتنش، پیچیدن من، برخورد.
گیج بودم. پیاده شد. توقع داشتم بگوید بروم. اما اشاره کرد پیاده شو.
جلوتر پارک کردم.
دنبالم آمد.
سپرش خش برداشته بود. محل خش برداشته را دست کشیدم. زیر دست مثل محل زخمی بود که بالا آمده باشد.
گفت خسارت زدهام. و من بدون حرف قبول کردم مقصر و دنبالم کم کردن قیمت خسارت بودم.
مغازهاش همانجا بود. داخل مغازه کارت کشیدم، بدون اینکه چیزی خریده باشم.
بیرون آمدم. به نصف کلاس باشگاه رسیدم.
همه علت تاخیر را پرسیدند، گفتم تصادف کردم.
گفتند شاید مقصر نبودی. پلیس چرا نیاوردی.
شک کردم، یعنی مقصر نبودم؟
مغازهها را گشتم. دور فلکه جلوی سربازی را گرفتم و پرسیدم گفت احتمالن مقصر نیستی.
برگشتم و رفتم مغازهاش. گفتم احساس میکنم مقصر نیستم. میخواهم مطمئن شوم.
با هم تا پلیس راهنمایی رانندگی پیاده رفتیم.
ده دقیقه منتظر شدیم.
جلو رفتیم. اول او توضیح داد.
بعد من توضیح دادم.
افسر گفت او مقصر است.
احساس عجیبی داشتم.
خوشحال شدم که فهمیدم مقصر نیستم.
من مقصر هر اتفاقی نیستم.
من مقصر نیستم.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
❤3👍2
من رودم؟
اگر رود باشم، یعنی با جریان همراه میشوم.
حتا سنگها را حرکت میدهم.
این به این معنی نیست که حتمن به دریا میرسم.
بلکه به معنی حرکت است، از جایی که هستم به جایی دیگر.
یعنی پویایی حتا اگر تبدیل به آبهای زیرزمین شوی.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
اگر رود باشم، یعنی با جریان همراه میشوم.
حتا سنگها را حرکت میدهم.
این به این معنی نیست که حتمن به دریا میرسم.
بلکه به معنی حرکت است، از جایی که هستم به جایی دیگر.
یعنی پویایی حتا اگر تبدیل به آبهای زیرزمین شوی.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
👍4❤2👏1
پیوندتان مبارک
امروز روز پیوند بود.
پیوند نیمه جانم بود.
امیدوارم خوشبخت دوعالم شود.
ای ستارگان بخت،
خوشبختی را برایش رقم زنید.
او که چون ستارهای امشب درخشید.
و به چشم من تبدیل به ماه شده بود.
انگار شب، دیگر نمیتواند تاریک بماند.
نه به تاریکی گذشته.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
امروز روز پیوند بود.
پیوند نیمه جانم بود.
امیدوارم خوشبخت دوعالم شود.
ای ستارگان بخت،
خوشبختی را برایش رقم زنید.
او که چون ستارهای امشب درخشید.
و به چشم من تبدیل به ماه شده بود.
انگار شب، دیگر نمیتواند تاریک بماند.
نه به تاریکی گذشته.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
❤7👏3
هر جایی، سر جای اولش
بالاخره هر چیز دارد بر میگردد سر جای خودش.
تلاش برای گذراندن این روزها طاقت فرسا بود.
اما گذشت.
روزهایی که درسهای بزرگی به من داد.
به قول معروف آبدیدهام کرد.
حالا باید بتوانم راه ادامه دادن را پیدا کنم،
به زبانی جدیدتر.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
بالاخره هر چیز دارد بر میگردد سر جای خودش.
تلاش برای گذراندن این روزها طاقت فرسا بود.
اما گذشت.
روزهایی که درسهای بزرگی به من داد.
به قول معروف آبدیدهام کرد.
حالا باید بتوانم راه ادامه دادن را پیدا کنم،
به زبانی جدیدتر.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
❤10
بنویسم
دلم میخواهد، بنویسم.
دلم میخواهد به نوشتن برگردم.
دلم میخواهد شروع به نوشتن کنم.
دلم میخواهد بیوقفه بنویسم.
دلم میخواهد تا مرز مچ شکستگی بنویسم.
دلم میخواهد بنویسم، را بنویسم.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
دلم میخواهد، بنویسم.
دلم میخواهد به نوشتن برگردم.
دلم میخواهد شروع به نوشتن کنم.
دلم میخواهد بیوقفه بنویسم.
دلم میخواهد تا مرز مچ شکستگی بنویسم.
دلم میخواهد بنویسم، را بنویسم.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
❤5👍2
جملهای روی دیوار
نشستهام. رو به رویم دیوار سفیدیست که هیچ یادگاری رویش نوشته نشده است.
حتا دریغ از یک حرف انگلیسی که نشانه اول اسم کسی باشد.
راستش برایم سوال است.
دیوارهایی که پر از اسم و فامیلاند، چه فکری موقع نوشتن اسمشان دارند؟
جاودانگی؟ یا در خاطرهها ماندن؟
مگر در خاطر ماندن نیاز به خاطره ندارد؟
وقتی تنها یک اسم داشته باشی و یک فامیل، چه میتوانی بکنی، جز اینکه ببینی این اسم به این فامیل میآید یا نه.
اگر رنگ سفیدی بردارم. تمام این اسمها پاک میشوند.
دیوار سفید میشود.
درست شبیه دیوار رو به روی من.
همیشه برایم مثل جادو میماند.
من چه رابطهای با آدمها دارم؟
من از جان آدمها چه میخواهم؟
من را بشناسند و عشق بورزند؟
من را بشناسند و ستایش کنند؟
من را بشناسند و خاطرهای برای تعریف داشته باشند؟
بگویند این همان بود که فلان حرف را زد.
عجب حرفی زد. عجب جملهای نوشته بود.
چقدر کلیدی.
از تمام من یک جمله در یادشان بماند.
یک جمله بیشتر از اسم و فامیل خالی.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
نشستهام. رو به رویم دیوار سفیدیست که هیچ یادگاری رویش نوشته نشده است.
حتا دریغ از یک حرف انگلیسی که نشانه اول اسم کسی باشد.
راستش برایم سوال است.
دیوارهایی که پر از اسم و فامیلاند، چه فکری موقع نوشتن اسمشان دارند؟
جاودانگی؟ یا در خاطرهها ماندن؟
مگر در خاطر ماندن نیاز به خاطره ندارد؟
وقتی تنها یک اسم داشته باشی و یک فامیل، چه میتوانی بکنی، جز اینکه ببینی این اسم به این فامیل میآید یا نه.
اگر رنگ سفیدی بردارم. تمام این اسمها پاک میشوند.
دیوار سفید میشود.
درست شبیه دیوار رو به روی من.
همیشه برایم مثل جادو میماند.
من چه رابطهای با آدمها دارم؟
من از جان آدمها چه میخواهم؟
من را بشناسند و عشق بورزند؟
من را بشناسند و ستایش کنند؟
من را بشناسند و خاطرهای برای تعریف داشته باشند؟
بگویند این همان بود که فلان حرف را زد.
عجب حرفی زد. عجب جملهای نوشته بود.
چقدر کلیدی.
از تمام من یک جمله در یادشان بماند.
یک جمله بیشتر از اسم و فامیل خالی.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
❤6❤🔥1
ایستادن بعد اتفاق
هر روز با خودم دست به یقه میشوم.
به خودم میگویم: «تو به من بدهکاری.»
یک یادداشت برای نوشتن و روز را به پایان رساندن بدهکاری.
بعد مینشینم پشت گوشی و شروع به تایپ میکنم.
امروز چه شد؟
این روزها جیبهای مغزم خالیست.
دیگر نمیتوانم از تردستیهای معمول استفاده کنم و بگویم: «دارا دادام.»
این روزها احساسات زیادی را تجربه کردم که راه بیانش را نمیدانم. سرانگشتهایم هنوز از این تجربه گز گز میکنند.
وقتی از خودم میپرسم: «فائزه چه احساسی داری؟»
نمیدانم.
انگار یک جوجه تیغی را بغل کردم.
و بعد بغل کردنش خیالم راحت شده است که فرو رفتن این خارها انقدرها هم درد نداشت.
یا بیشتر از تحمل من نبود یا بود و از سر گذراندم. بالاخره تمام شد. من بعد اتفاق ایستادهام.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
هر روز با خودم دست به یقه میشوم.
به خودم میگویم: «تو به من بدهکاری.»
یک یادداشت برای نوشتن و روز را به پایان رساندن بدهکاری.
بعد مینشینم پشت گوشی و شروع به تایپ میکنم.
امروز چه شد؟
این روزها جیبهای مغزم خالیست.
دیگر نمیتوانم از تردستیهای معمول استفاده کنم و بگویم: «دارا دادام.»
این روزها احساسات زیادی را تجربه کردم که راه بیانش را نمیدانم. سرانگشتهایم هنوز از این تجربه گز گز میکنند.
وقتی از خودم میپرسم: «فائزه چه احساسی داری؟»
نمیدانم.
انگار یک جوجه تیغی را بغل کردم.
و بعد بغل کردنش خیالم راحت شده است که فرو رفتن این خارها انقدرها هم درد نداشت.
یا بیشتر از تحمل من نبود یا بود و از سر گذراندم. بالاخره تمام شد. من بعد اتفاق ایستادهام.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
❤6
همه چیز دور است
به هیچ چیز رشک نمیبرم
به هیچکس
انقدر همه چیز دور است
که هر چقدر دست دراز کنم نمیرسد
نمیخواهم برسد
مثل ستارهای در آسمان
که همه چیز برایش دور است
دستهای ما از او دور است
و ما گمان میکنیم ستاره دور است
و ستاره گمان میکند ما دوریم
دور دور
سالیان دور هم از ما دور است
دور است
و هیچوقت دور چیزی نگشتهام
که چیزی پیدا کنم
کشف کنم
من ایستادهام
تا بگذرم
تا بگذرد
فائزه اعظمی
#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
به هیچ چیز رشک نمیبرم
به هیچکس
انقدر همه چیز دور است
که هر چقدر دست دراز کنم نمیرسد
نمیخواهم برسد
مثل ستارهای در آسمان
که همه چیز برایش دور است
دستهای ما از او دور است
و ما گمان میکنیم ستاره دور است
و ستاره گمان میکند ما دوریم
دور دور
سالیان دور هم از ما دور است
دور است
و هیچوقت دور چیزی نگشتهام
که چیزی پیدا کنم
کشف کنم
من ایستادهام
تا بگذرم
تا بگذرد
فائزه اعظمی
#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
❤3😢2
