بمان
خواب میبینم که خواب میبینم
تو هنوز هستی
نرفتهای
و تا نخواهم نمیروی
هنوز قهوه دوست داری
با دو قاشق شکر
شکر تمام شده
و مغازهای این اطراف نیست
و من قهوهات را هم میزنم
تا همهچیز حل شود
فائزه اعظمی
#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
خواب میبینم که خواب میبینم
تو هنوز هستی
نرفتهای
و تا نخواهم نمیروی
هنوز قهوه دوست داری
با دو قاشق شکر
شکر تمام شده
و مغازهای این اطراف نیست
و من قهوهات را هم میزنم
تا همهچیز حل شود
فائزه اعظمی
#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
❤6
پای پیچ خورده
ریش قرمز هر هفته پایش پیچ میخورد.
قبل از اینکه در مورد پایش حرف بزنیم، باید در مورد اسمش حرف بزنیم. در واقعی که اسمی که روی خودش گذاشته است.
عاشق این است ریش داشته باشد که قرمز باشد. در صورتی که نه سال دارد.
حالا او یک پای پیچ خورده دارد.
از نظر او، پای پیچ خورده خیلی مزایا دارد.
غیر از اینکه نازت را مامان و بابا میکشند.
میتوانی تا میخواهی دستور دهی.
هیچکس قبل از تو سر میز نمینشیند. درواقع تو روی مبل جلوی تلویزیون غذا میخوری در حالی که نصف برنجها را میریزی.
یا لیوان شیرکاکائو را چپه میکنی.
یا سر برادر کوچکترت داد میزنی.
یا نصفه شب هوس پیتزا میکنی.
کسی نمیگوید چرا؟
و خب دیگر دلیل ندارد، تو هر هفته پایت به پله گیر بدهی تا تنها کمی پیچ بخورد و نشکند.
این هم استعداد خاصی میخواهد که فقط ریش قرمز دارد.
فائزه اعظمی
#داستانک
@faezehazami
faezehazami.ir
ریش قرمز هر هفته پایش پیچ میخورد.
قبل از اینکه در مورد پایش حرف بزنیم، باید در مورد اسمش حرف بزنیم. در واقعی که اسمی که روی خودش گذاشته است.
عاشق این است ریش داشته باشد که قرمز باشد. در صورتی که نه سال دارد.
حالا او یک پای پیچ خورده دارد.
از نظر او، پای پیچ خورده خیلی مزایا دارد.
غیر از اینکه نازت را مامان و بابا میکشند.
میتوانی تا میخواهی دستور دهی.
هیچکس قبل از تو سر میز نمینشیند. درواقع تو روی مبل جلوی تلویزیون غذا میخوری در حالی که نصف برنجها را میریزی.
یا لیوان شیرکاکائو را چپه میکنی.
یا سر برادر کوچکترت داد میزنی.
یا نصفه شب هوس پیتزا میکنی.
کسی نمیگوید چرا؟
و خب دیگر دلیل ندارد، تو هر هفته پایت به پله گیر بدهی تا تنها کمی پیچ بخورد و نشکند.
این هم استعداد خاصی میخواهد که فقط ریش قرمز دارد.
فائزه اعظمی
#داستانک
@faezehazami
faezehazami.ir
👍3❤1👏1
سنگ قبر
به پیشنهاد دوست عزیزم مهین شریفی اولین جملهای که دوست داشتم سر سنگ قبرم بنویسند را نوشتم. برای اینکه خودم را بهتر بشناسم.
«مرده بودی، قبل اینکه بمیری
گاهی، لحظهای، زندگی کردی
خوش به حالت»
فائزه اعظمی
#جمله_لقمه
@faezehazami
faezehazami.ir
به پیشنهاد دوست عزیزم مهین شریفی اولین جملهای که دوست داشتم سر سنگ قبرم بنویسند را نوشتم. برای اینکه خودم را بهتر بشناسم.
«مرده بودی، قبل اینکه بمیری
گاهی، لحظهای، زندگی کردی
خوش به حالت»
فائزه اعظمی
#جمله_لقمه
@faezehazami
faezehazami.ir
❤7👍2🕊1
راهی برای کرگدن شدن
از خود میپرسم: «کرگدن شدی؟»
چرا این سوال؟
نمیشنامه کرگدن را از اوژن یونسکو خواندم.
در این نمایشنامه از پیدا شدن سر و کله یک کرگدن به کرگدن شدن میرسیم.
قضاوتها و انگشتهایی که کرگدن را نشان میدهد. همان حیوان گردن کلفت را میگویم.
اولش فقط اعلام حضور است اما بعدش وقتی دسته دسته آدمها کرگدن میشوند.
باید تصمیم بگیرند کرگدن شدن خوب است یا بد؟
و خب یک جریان است و چه اشکالی دارد که
کرگدن شویم و میشوند به جز یک نفر.
برانژه تنهایی و بیمعنایی وجودش در کنار دسته کرگدن را میپذیرد و میخواهد انسان بماند.
چقدر شده برای فیصله دادن قضیه خودمان را موافق جلوه دادیم و سری تکان دادیم با یک لبخند نصفه و نیمه.
هنوز که هنوز است سکوت را علامت رضایت میدانند که به نظرم نشانه خریت است.
راستش هنوز چیزهای زیادی ست که نمیدانیم.
چیزهای خیلی جزئی.
الان چه احساسی داری؟
نمیدانم. همه چیز به هم میپیچد.
اما نظر دادن برای موافقت یا مخالفت شجاعت زیادی میخواهد. عواقبی دارد که باید بپذیری.
خیلی از تصمیمهایم کشکی گرفته میشوند.
درست و اشتباه؟
معنیشان چیست؟
من نگاه میکنم به دهانهایی که میجنبند و بعد دهان من هم مثل آنها میجبند.
و بعد میبینم صدایم از بین صداهایشان شنیده نمیشود.
این ماهیت انسان است.
همینقدر گیج.
همین قدر بلاتکلیف.
فائزه اعظمی
#خوشایند_داستان_فیلم
@faezehazami
faezehazami.ir
از خود میپرسم: «کرگدن شدی؟»
چرا این سوال؟
نمیشنامه کرگدن را از اوژن یونسکو خواندم.
در این نمایشنامه از پیدا شدن سر و کله یک کرگدن به کرگدن شدن میرسیم.
قضاوتها و انگشتهایی که کرگدن را نشان میدهد. همان حیوان گردن کلفت را میگویم.
اولش فقط اعلام حضور است اما بعدش وقتی دسته دسته آدمها کرگدن میشوند.
باید تصمیم بگیرند کرگدن شدن خوب است یا بد؟
و خب یک جریان است و چه اشکالی دارد که
کرگدن شویم و میشوند به جز یک نفر.
برانژه تنهایی و بیمعنایی وجودش در کنار دسته کرگدن را میپذیرد و میخواهد انسان بماند.
چقدر شده برای فیصله دادن قضیه خودمان را موافق جلوه دادیم و سری تکان دادیم با یک لبخند نصفه و نیمه.
هنوز که هنوز است سکوت را علامت رضایت میدانند که به نظرم نشانه خریت است.
راستش هنوز چیزهای زیادی ست که نمیدانیم.
چیزهای خیلی جزئی.
الان چه احساسی داری؟
نمیدانم. همه چیز به هم میپیچد.
اما نظر دادن برای موافقت یا مخالفت شجاعت زیادی میخواهد. عواقبی دارد که باید بپذیری.
خیلی از تصمیمهایم کشکی گرفته میشوند.
درست و اشتباه؟
معنیشان چیست؟
من نگاه میکنم به دهانهایی که میجنبند و بعد دهان من هم مثل آنها میجبند.
و بعد میبینم صدایم از بین صداهایشان شنیده نمیشود.
این ماهیت انسان است.
همینقدر گیج.
همین قدر بلاتکلیف.
فائزه اعظمی
#خوشایند_داستان_فیلم
@faezehazami
faezehazami.ir
❤3🕊1
چقدر خندههایت
دندانگیرند
و من چارهای جز عصبکشی ندارم
فائزه اعظمی
#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
دندانگیرند
و من چارهای جز عصبکشی ندارم
فائزه اعظمی
#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
❤5
❤4
سرعتگیر روز
یادداشت روزانه مثل سرعتگیر میماند.
یعنی چه؟
یعنی شب است و دید نداری. سرعتت را کم و زیاد میکنی تا بتوانی روی آن شیب به راحتی بالا و پایین شوی.
میخواهی بفهمی کجاست آن سرعتگیر.
سرعتگیر آیا یک کلمه با بار منفیست؟
نه واقعن. سرعت کم کردن باعث بیشتر حس کردن و همراه شدن میشود. باعث دقت میشود.
میفهمی نیاز است یک جاهایی روی حرکت آهسته بگذرانی تا چیزی را از دست ندی.
گاهی میرانی و میرانی و هیچ سرعتگیری نیست. بعد یاد میگیری بعضی جاها خودت یک سرعتگیر بکاری.
با خودت بگی: «آره. همینجا، جای مناسبشه.»
حالا جاده روزانه شما چندتا سرعتگیر دارد؟
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
یادداشت روزانه مثل سرعتگیر میماند.
یعنی چه؟
یعنی شب است و دید نداری. سرعتت را کم و زیاد میکنی تا بتوانی روی آن شیب به راحتی بالا و پایین شوی.
میخواهی بفهمی کجاست آن سرعتگیر.
سرعتگیر آیا یک کلمه با بار منفیست؟
نه واقعن. سرعت کم کردن باعث بیشتر حس کردن و همراه شدن میشود. باعث دقت میشود.
میفهمی نیاز است یک جاهایی روی حرکت آهسته بگذرانی تا چیزی را از دست ندی.
گاهی میرانی و میرانی و هیچ سرعتگیری نیست. بعد یاد میگیری بعضی جاها خودت یک سرعتگیر بکاری.
با خودت بگی: «آره. همینجا، جای مناسبشه.»
حالا جاده روزانه شما چندتا سرعتگیر دارد؟
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
❤4
لکه
جای یک لکه مانده بود روی فرش.
یک لکه کوچک. خیلی خیلی کوچک.
انقدر که اگر نوک انگشتت را رویش بگذاری دیده نشود. برای همین کسی بزرگش نکرد.
اما لکه همین جوری نماند منتظر فرصتی بود که بزرگتر شود. به چشم بیاید و دیده شود.
برای همین وقتی زن میخواست قابلمه داغ را روی زیر قابلمهای بگذارد. لکه خودش را جلو کشید و به لکه بزرگتری تبدیل شد.
حالا اندازه یک کف دست بود.
زن اولش حرص خورد و بعد گلدانی که گوشه حال بود کشان کشان آورد و گذاشت روی لکه.
لکه دیگر دیده نمیشد و این اذیتش میکرد.
مخصوصن که گلدانی به آن سنگینی روی دلش سنگینی میکرد.
در همان موقع توپ دختر خواهرش پرتاب شد و به گلدان خورد و لکه نمایان شد و مهمانی بهم ریخت.
زن شرمنده سریع روی لکه نشست تا از دیده شدنش جلوگیری کند.
آن لکه مایع آبروریزیاش شده بود.
زن از آن به بعد روی هیچکدام از مبلهای خانه نمینشست، روی لکهای مینشست که چشم دیدنش را نداشت.
فائزه اعظمی
#داستانک
@faezehazami
faezehazami.ir
جای یک لکه مانده بود روی فرش.
یک لکه کوچک. خیلی خیلی کوچک.
انقدر که اگر نوک انگشتت را رویش بگذاری دیده نشود. برای همین کسی بزرگش نکرد.
اما لکه همین جوری نماند منتظر فرصتی بود که بزرگتر شود. به چشم بیاید و دیده شود.
برای همین وقتی زن میخواست قابلمه داغ را روی زیر قابلمهای بگذارد. لکه خودش را جلو کشید و به لکه بزرگتری تبدیل شد.
حالا اندازه یک کف دست بود.
زن اولش حرص خورد و بعد گلدانی که گوشه حال بود کشان کشان آورد و گذاشت روی لکه.
لکه دیگر دیده نمیشد و این اذیتش میکرد.
مخصوصن که گلدانی به آن سنگینی روی دلش سنگینی میکرد.
در همان موقع توپ دختر خواهرش پرتاب شد و به گلدان خورد و لکه نمایان شد و مهمانی بهم ریخت.
زن شرمنده سریع روی لکه نشست تا از دیده شدنش جلوگیری کند.
آن لکه مایع آبروریزیاش شده بود.
زن از آن به بعد روی هیچکدام از مبلهای خانه نمینشست، روی لکهای مینشست که چشم دیدنش را نداشت.
فائزه اعظمی
#داستانک
@faezehazami
faezehazami.ir
❤3
بند کفشهام رو باز نمیکنم
همینطوری پا میزنم
شده به زور
اما هیچ بندی رو باز نمیکنم
فائزه اعظمی
#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
همینطوری پا میزنم
شده به زور
اما هیچ بندی رو باز نمیکنم
فائزه اعظمی
#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
❤2
خواستنِ نوشتن
واقعن به همین راحتیست نوشتن و خواستن؟
خواستنِ نوشتن؟
خواستن چیزی که واقعن میخواهی؟
اگر واقعن بخواهی بدست آوردنش سخت نیست؟
احساس میکنم اگر چیزی را بخواهی نباید به دست آوردنش مثل آب خوردن باشد.
به نظر باید اذیت شد، زجر کشید و با چنگ و دندان به آن آویزان شد.
برای اینکه میخواهی و نمیشود. میخواهی و نمیرسی.
میخواهی و میخواهی و میشود.
اگر یادت برود چقدر میخواستی آن وقت چه میشود؟
این جوری میشود که انگار انقدر نخواستی.
یعنی ممکن است یادت برود که چقدر بدست آوردنش سخت بوده است و حالا به نظر برسد که حالا که شد، پس تمام شد ماجرا.
نقطه سر خط.
پس چه چیز تمام نمیشود که بلند میشوی و میگویی میخواهی؟
چه چیز در نوشتن وجود دارد که بلند میشوی وسط تابستان، زل گرما میگویی میخواهم بنویسم؟ چه چیز؟
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
واقعن به همین راحتیست نوشتن و خواستن؟
خواستنِ نوشتن؟
خواستن چیزی که واقعن میخواهی؟
اگر واقعن بخواهی بدست آوردنش سخت نیست؟
احساس میکنم اگر چیزی را بخواهی نباید به دست آوردنش مثل آب خوردن باشد.
به نظر باید اذیت شد، زجر کشید و با چنگ و دندان به آن آویزان شد.
برای اینکه میخواهی و نمیشود. میخواهی و نمیرسی.
میخواهی و میخواهی و میشود.
اگر یادت برود چقدر میخواستی آن وقت چه میشود؟
این جوری میشود که انگار انقدر نخواستی.
یعنی ممکن است یادت برود که چقدر بدست آوردنش سخت بوده است و حالا به نظر برسد که حالا که شد، پس تمام شد ماجرا.
نقطه سر خط.
پس چه چیز تمام نمیشود که بلند میشوی و میگویی میخواهی؟
چه چیز در نوشتن وجود دارد که بلند میشوی وسط تابستان، زل گرما میگویی میخواهم بنویسم؟ چه چیز؟
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
❤6
اینجا یک گربه مادر دلش برای بچهاش تنگ شده است.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
❤3👍2🐳1
گریه کردن نشانه شکستنی بودن نیست
روزهاییست که گریه میکنم، نه آنطور بلند که هق هق کنم. اما چشمهایم تر میشوند و حس میکنم انسانترم. انگار چک میکنم ربات نیستم.
احساسات مثل یک زودپز با اشک از چشم من خارج میشوند.
راه دیگری نیست. نیاز داری گریه کنی تا فشار را خارج کنی.
گریه کردن توی جمع گزینه خوبی نیست؟
چرا نباشد؟ شایدم نباشد.
پیش کسانی که راحتی گریه کن.
اما اگر گریه نکنی بعضیوقتها ناراحتتری.
و این نیاز چرا باید تغییر کند؟
اشک تعریفی دارد که نیاز نیست همیشه چتر همراهت باشد.
ابر بدون باران بیخاصیت نمیشود؟
چشم هم با دیدن بدون واکنش، مصنوعی میشود.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
روزهاییست که گریه میکنم، نه آنطور بلند که هق هق کنم. اما چشمهایم تر میشوند و حس میکنم انسانترم. انگار چک میکنم ربات نیستم.
احساسات مثل یک زودپز با اشک از چشم من خارج میشوند.
راه دیگری نیست. نیاز داری گریه کنی تا فشار را خارج کنی.
گریه کردن توی جمع گزینه خوبی نیست؟
چرا نباشد؟ شایدم نباشد.
پیش کسانی که راحتی گریه کن.
اما اگر گریه نکنی بعضیوقتها ناراحتتری.
و این نیاز چرا باید تغییر کند؟
اشک تعریفی دارد که نیاز نیست همیشه چتر همراهت باشد.
ابر بدون باران بیخاصیت نمیشود؟
چشم هم با دیدن بدون واکنش، مصنوعی میشود.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
👍3❤2🐳1
چک لیست
روز را که شروع میشود یک لیست مینویسم.
چه کارهایی امروز دوست دارم انجام دهم
دانه دانه مینویسم.
هر کدام که میخواهم انجام میدهم و تیک میزنم.
بعد چقدر احساسم به روز تغییر میکند.
و از آن بیشتر نسبت به خودم و اینکه توانستهام کاری انجام دهم.
وقتی چک لیست نمینویسم، کارهایی که انجام میدهم به چشم نمیآیند. بعضی وقتها هم انقدر کار هست که هیچکاری انجام نمیدهم.
اما چک لیست، یک منو برای انتخاب است.
و انتخاب راهی برای گول زدن ذهن و انجام کار قبل از انتخاب کاهلیست.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
روز را که شروع میشود یک لیست مینویسم.
چه کارهایی امروز دوست دارم انجام دهم
دانه دانه مینویسم.
هر کدام که میخواهم انجام میدهم و تیک میزنم.
بعد چقدر احساسم به روز تغییر میکند.
و از آن بیشتر نسبت به خودم و اینکه توانستهام کاری انجام دهم.
وقتی چک لیست نمینویسم، کارهایی که انجام میدهم به چشم نمیآیند. بعضی وقتها هم انقدر کار هست که هیچکاری انجام نمیدهم.
اما چک لیست، یک منو برای انتخاب است.
و انتخاب راهی برای گول زدن ذهن و انجام کار قبل از انتخاب کاهلیست.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
❤7🐳1
چرا آدم خوبیم؟
چون بلد نیستم آدم بد رو تعریف کنم.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
چون بلد نیستم آدم بد رو تعریف کنم.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
❤3😁3
پوست پیازی
دلم میخواد پوست از سرت بکنم
کاش پیاز بودی
حداقل معلوم میشد
چند لایهای
معلوم میشد
دقیقن چی میخوای
حتا اگه اشکم رو در میآوردی
فائزه اعظمی
#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
دلم میخواد پوست از سرت بکنم
کاش پیاز بودی
حداقل معلوم میشد
چند لایهای
معلوم میشد
دقیقن چی میخوای
حتا اگه اشکم رو در میآوردی
فائزه اعظمی
#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
❤5
پشت پنجره
فرض کن پشت پنجرهای، پرده را کنار میزنی و همه جا تاریک است. اما تو پرده را کنار زدی. انتخاب کردی به تاریکی چشم بدوزی.
به دنبال نوری؟
انگار در یک جاده بیدر و پیکر گیر افتادی و منتظری کسی را پیدا کنی تا به او پناه ببری.
اما تو در خانهات هستی و به دنبال نوری؟
آدمها میتوانند نور زندگیات باشند، اگر سعی نکنند مستقیم به تو بتابند و چشمت را بزنند.
آدمها وقتی چراغ خوابند، آرامش بیشتری به همراه دارند.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
فرض کن پشت پنجرهای، پرده را کنار میزنی و همه جا تاریک است. اما تو پرده را کنار زدی. انتخاب کردی به تاریکی چشم بدوزی.
به دنبال نوری؟
انگار در یک جاده بیدر و پیکر گیر افتادی و منتظری کسی را پیدا کنی تا به او پناه ببری.
اما تو در خانهات هستی و به دنبال نوری؟
آدمها میتوانند نور زندگیات باشند، اگر سعی نکنند مستقیم به تو بتابند و چشمت را بزنند.
آدمها وقتی چراغ خوابند، آرامش بیشتری به همراه دارند.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
❤2👍2
شناس
یکبار داشتم برای خودم راه میرفتم
یکی رو دیدم
آشنا میزد
اما نمیدونستم کجا دیدمش
هی نگاش کردم
وایستاده بود، دم مغازه میوه فروشی
سیب سوا میکرد
منم رفتم پهلوش
گفتم شاید اون بشناسه
اما نگام نکرد
حساب کرد و رفت
منم پرتغال سوا کردم
خواستم برم
دیدم پشت سرمه
داشت نگام میکرد
مونده بودم سلام کنم یا نه
چشاشو تنگ کرد و گفت: «شما رو جایی ندیدم؟»
گفتم: «چرا.»
خندید و دست داد
گفت: «کجا؟»
گفتم: «نمیدونم.»
گفت: «مدرسه حشمت؟»
گفتم: «نه.»
گفت: «دانشگاه مشهد؟»
گفتم:«نه.»
گفت: «اردوی شمال؟»
گفتم:«نه.»
گفت: «بیمارستان خاتم؟»
گفتم: «نه.»
گفت: «شایدم شبیه کسی هستی که میشناسم.»
گفتم: «حتمن همینطوره.»
بعدش بیخداحافظی
گذاشت و رفت
فائزه اعظمی
#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
یکبار داشتم برای خودم راه میرفتم
یکی رو دیدم
آشنا میزد
اما نمیدونستم کجا دیدمش
هی نگاش کردم
وایستاده بود، دم مغازه میوه فروشی
سیب سوا میکرد
منم رفتم پهلوش
گفتم شاید اون بشناسه
اما نگام نکرد
حساب کرد و رفت
منم پرتغال سوا کردم
خواستم برم
دیدم پشت سرمه
داشت نگام میکرد
مونده بودم سلام کنم یا نه
چشاشو تنگ کرد و گفت: «شما رو جایی ندیدم؟»
گفتم: «چرا.»
خندید و دست داد
گفت: «کجا؟»
گفتم: «نمیدونم.»
گفت: «مدرسه حشمت؟»
گفتم: «نه.»
گفت: «دانشگاه مشهد؟»
گفتم:«نه.»
گفت: «اردوی شمال؟»
گفتم:«نه.»
گفت: «بیمارستان خاتم؟»
گفتم: «نه.»
گفت: «شایدم شبیه کسی هستی که میشناسم.»
گفتم: «حتمن همینطوره.»
بعدش بیخداحافظی
گذاشت و رفت
فائزه اعظمی
#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
❤9❤🔥3👍2
درگیری ذهنی
تا کجا؟
از خودم میپرسم تا کجا میخواهی ادامه دهی؟
تا کجا میخواهی پیش بروی؟ تا کجا؟
که چه شود؟ که چه بدانی؟
اصلن از من نویسنده در میآید یا نه؟
قبل از همه اینها باید فکر کنم نویسنده چهکار میکند؟
مینویسد.
مینویسد.
مینویسد.
کمتر حرف میزند.
اگر از راضی شدن خودم حرف بزنم به چیزی نمیرسم.
این منم که میخواهد بنویسد. پس مینویسم.
وقتی کسی حواسش نیست، مثل یک خارش بیامان که رفع نمیشود. وقتی میخاری میگویی آخیش. بعد آن سوزش دلچسب و بعد آن خارش شدیدتر.
نوشتن یعنی خارش. خاریدن.
خار قشنگ نیست؟
مسیر کوتاه پانسیون تا محل کار پر از خار است و من میتوانم سوزش رد شدن از کنار خارها را حس کنم.
این برخورد و سوختن برای بیداری کافی نیست؟
برای اینکه قدمهایم را جای درستی بگذارم.
همه اینها برای همین نیست که بنویسی و ادامه دهی و متوقف نشوی و ادامه دهی تا اینجا. همین جا.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
تا کجا؟
از خودم میپرسم تا کجا میخواهی ادامه دهی؟
تا کجا میخواهی پیش بروی؟ تا کجا؟
که چه شود؟ که چه بدانی؟
اصلن از من نویسنده در میآید یا نه؟
قبل از همه اینها باید فکر کنم نویسنده چهکار میکند؟
مینویسد.
مینویسد.
مینویسد.
کمتر حرف میزند.
اگر از راضی شدن خودم حرف بزنم به چیزی نمیرسم.
این منم که میخواهد بنویسد. پس مینویسم.
وقتی کسی حواسش نیست، مثل یک خارش بیامان که رفع نمیشود. وقتی میخاری میگویی آخیش. بعد آن سوزش دلچسب و بعد آن خارش شدیدتر.
نوشتن یعنی خارش. خاریدن.
خار قشنگ نیست؟
مسیر کوتاه پانسیون تا محل کار پر از خار است و من میتوانم سوزش رد شدن از کنار خارها را حس کنم.
این برخورد و سوختن برای بیداری کافی نیست؟
برای اینکه قدمهایم را جای درستی بگذارم.
همه اینها برای همین نیست که بنویسی و ادامه دهی و متوقف نشوی و ادامه دهی تا اینجا. همین جا.
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
❤2👍1
انتخاب دغدغه
«برای زندگی بدون مشکل امیدوار نباش. چنین چیزی وجود ندارد. در عوضش، آرزوی یک زندگی پر از مشکلات خوب را داشته باش.»*
انتخاب دغدغه مهمتر از بیدغدغه بودن است.
مثل اینکه همیشه باید غصه چیزی را خورد، پس چه بهتر که خودمان غصهمان را انتخاب کنیم.
چیزی که راهحلی برایش پیدا میشود و با وجود دشوار بودنش قابل حل است و این ما را خوشحال میکند.
خودمان را با ردیف کردن دغدغههای خیالی یا ناراحتیهای بیاهمیت یا غصه دیگران را خوردن گول نزنیم.
*«هنر ظریف بیخیالی» کاری از مارک منسون
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
«برای زندگی بدون مشکل امیدوار نباش. چنین چیزی وجود ندارد. در عوضش، آرزوی یک زندگی پر از مشکلات خوب را داشته باش.»*
انتخاب دغدغه مهمتر از بیدغدغه بودن است.
مثل اینکه همیشه باید غصه چیزی را خورد، پس چه بهتر که خودمان غصهمان را انتخاب کنیم.
چیزی که راهحلی برایش پیدا میشود و با وجود دشوار بودنش قابل حل است و این ما را خوشحال میکند.
خودمان را با ردیف کردن دغدغههای خیالی یا ناراحتیهای بیاهمیت یا غصه دیگران را خوردن گول نزنیم.
*«هنر ظریف بیخیالی» کاری از مارک منسون
فائزه اعظمی
#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
👍5