Telegram Web Link
من + پا

آدم مگه با پاهاش چیکار می‌کنه، راه می‌ره دیگه. منم راه می‌رم. خوبه راه رفتن پولی نیست وگرنه همونم نمی‌رفتم. می‌شستم همون جایی که هستم. البته دستم دارم. اما سخته راه رفتن روی دست. نرفتم تا حالا اما می‌دونم نمی‌شه، اگرم بشه که می‌شه از عهده من یکی خارجه.
اره بابا میفتم پام می‌شکنه، بعدش دیگه مجبورم روی دست راه برم.
حالا کجا برم؟ شما آدرسی داری بدی؟
بالاخره باید از اینجا پاشم برم یک‌جا که نمی‌دونم کجا. آخه جایی ندارم که برم. البته سرجام هم واینستادم. راه رفتم اما توی محدوده. انقدر که دور نشم. دوری ترس میاره. وقتی نشناسی کسی رو، کار سخت می‌شه.
می‌ترسی آدرس دست‌شویی بپرسی خفتت کنن.
البته انقدرم ترسناک نیست. من ترسویم.
می‌خوام همین نزدیک‌ها دور بزنم، والا.
همین نزدیکیا آدرسی داری که بتونم با پاهام برم؟


فائزه اعظمی

#تمرین_نثر_وحشی
@faezehazami
faezehazami.ir
13
من + ادامه دادن

ادامه بده تا بتونی ادامه بدی و باز ادامه بدی.
این همه ادامه دادن کار رو سخت می‌کنه یا آسون، نمی‌دونم. اما می‌دونم به هر کاری باید ادامه داد.
وقتی لش می‌کنی هم باید ادامه بدی به لش کردن. خورشید هم ادامه می‌ده به تابیدن و تو رو تبدیل به جوجه سخاری می‌کنه، اگر زیر تکه سقفی پناه نگرفته باشی.
هر چیزی ادامه داره، مثل فکر که ادامه داره، انقدر ادامه داره که می‌رسه به چیزی که اصلن ربطی به موضوع نداره. بعد با خودت می‌گی تا حالا به این قضیه فکر نکرده بودم، اصلن به چی داشتم فکر می‌کردم؟
گذشته هم ادامه داره، آینده هم ادامه امروزه.
اما امروز یک نخ دم کوتاهه که به هیچ‌جا وصل نیست که ادامه داشته باشه، برای همین می‌چسبه به گذشته، به فردا. بعد می‌شه ادامه‌دار.

فائزه اعظمی

#تمرین_نثر_وحشی
@faezehazami
faezehazami.ir
4👍1
وبیناران فائزه اعظمی.aac
30.4 MB
مروری بر کتاب ابرتعامل‌گرها
نویسنده: چارلز داهیگ
مترجم: مهسا صباغی
من + پیری

هنوز بهش نرسیدم. شایدم نماد بیرونی نداره.
شاید پیرم. شایدم جوون.
نمی‌دونم.
می‌شه گفت پیری به مرگ نزدیک‌تره، یک جورایی آغوشش بازتره.
همه پیرا تنهان یعنی حس می‌کنن تک افتادن؟ شایدم تصور منه.
اما مگه آروزی بچگیم بزرگ شدن نبود.
بزرگ بزرگ شدن یعنی پیر شدن دیگه.
خب حداقل به یکیش رسیدم.
یعنی می‌رسم. یعنی امیدوارم؟
نمی‌دونم چرا تصور پیر شدن از ذهنم دوره.
یعنی انقدر پیر بشم که بهم بگن پیر شدی‌ها.
یا همه چیز برای انجامش خیلی دیر شده باشه، که دیگه نشه کاری کرد. دیگه توانش رو نداشته باشی، یک جورایی غم‌انگیزه.
وقتی پیر بشم، یعنی پیر شدم؟
یعنی کاری از دستم بر میاد؟
تا بربیاد که پیر نیستم.
اما می‌دونی از چین و چروک‌ها خوشم میاد.
مثل یک اثر هنری که خطوطش عمق دارن جون دارن، زیر دست میان.
انگار بعد چهارم پیدا می‌کنی.
بعدش آرامش. آرامش یعنی به کندی پیش رفتن.
یعنی خاطره و خاطره داشتن و نشستن و فکر کردن بهش.

فائزه اعظمی

#تمرین_نثر_وحشی
@faezehazami
faezehazami.ir
7
من + زرد

زرد، زرد رنگ قشنگیه. این رو توی بچگی فهمیدم با اینکه لباس زرد بهم نمیومد. اما رنگش رو بسی دوست داشتم.
مامان می‌گه لباس زرد که تنم بود، نگاهت دنبالم بود.
وقتی دیدم خورشیدم زرده خوشحال شدم.
وقتی از لای پنجره این زردی می‌زد رو فرش و من ذره‌های معلق رو می‌دیدم که تو هوا می‌رقصند، کیفور ‌می‌شدم.
آخه مثل مگس و پشه نبودند که ویز ویز کنند.
بی‌صدا بودن‌شون دل‌چسب بود.
البته که لامپ زرد دوست نداشتم، زردیش مصنوعی بود و چشمم رو می‌زد.
لامپ سفید هم از صافی رد کردن رنگ زرده، آخه هر نوری از زردی میاد، البته این نظر منه.
اصلن نور اسرارآمیزه. یک چیزی که انگار با دیدنی کردن همه چیز بهشون جون می‌ده اما لمس نمی‌شه، کامل لمس نمی‌شه، میشه گرماشو حس کرد اما پهن شدنش رو نه.

فائزه اعظمی

#تمرین_نثر_وحشی
@faezehazami
faezehazami.ir
👍8
من + تاریخ انقضا

دیروز پریروزا رفتم سوپری گفت خانوووووم این تاریخ انقضاش گذشته.
منم گفتم ای بابا و یکی دیگه جایگزینش کردم به همین راحتی.
می‌فهمی؟ هیچ مقاومتی نکردم.
یک تاریخ انقضا تونست باعث بشه نخرمش و نخورمش و نرینمش.
برای چی؟
اگر هدف غذا این باشه که خورده بشه و بعد به هدفش نرسه، چرا؟
چون اونایی که باید اون رو می‌رسوندن انقدر فس فس کردن که تاریخش گذشته.
حالا تقصیر اون چیه؟
حالا تکلیف اون چیه؟
هیچی سطل اشغال.
یا اگه داشته باشی یک پنیر که یک هفته مهلت داره، چیکار می‌کنی؟ اون فقط یک هفته دیگه زندس و تو چیکار می‌کنی؟ تند تند و زود به زود بهش سر می‌رسی تا قبل مردنش تمومش کنی.
بعضی‌هام هستن البته تاریخ ماریخ نمی‌فهمن چیه، فقط وقتی می‌فهمن گذشته که موقع خوردن مزه جالبی نده، یک جورایی مزه گوه.
بعضی‌هام بهش آوانس می‌دن می‌گن تاریخت امروزه ها اما چون تویی فکر می‌کنم فردا امروزه. بعدش می‌خورنش به همین راحتی.
بعضی‌هام می‌گن باشه برسه. بعد تاریخ تازه شروع می‌کنه به رسیدن.
اما روی من هیچ تاریخی نیست.
فقط یک تاریخ تولد که هر سال یادآوری می‌شه. شایدم همون تاریخ انقضامه.
تاریخی که تموم می‌شم و بعد دوباره تمدید می‌شم برای یه سال.
وقتی تاریخ انقضایی چند ساله، من که نمی‌تونم بهش اعتماد کنم. یعنی توش چیه که این همه مدت خراب نمی‌شه. خراب می‌شه. هر چیزی بعد یک مدت خراب می‌شه.
نهایتن یه سال.

فائزه اعظمی

#تمرین_نثر_وحشی
@faezehazami
faezehazami.ir
4👍3😁1
من + آینه

وقتی می‌رم جلوش وایمیستم که بخوام مقنعه رو سرم کنم.
یا ضدآفتاب بزنم. یا رژلب بزنم.
بعضی وقت‌ها جلوش وایمیستم تو چشام نگاه می‌کنم.
تو چشام، ببینم این آدم کیه.
چشام رو دوست دارم.
یک قهوه‌ای خوشرنگ که وقتی گریه می‌کنم روشن‌تر می‌شه، وقتی نور خورشید می‌افته روشن‌تر می‌شه.
خوشگل‌ترین نیست. زشت‌ترین نیست.
این آدم که منم، منم.
خوشحال می‌شم از دیدنش.
حداقل باید تحمل دیدن خودم رو داشته باشم تا بتونم باهاش ادامه بدم.
اما انقدر جلوی آینه نرفتم که بفهمم چطور بزرگ شدم.
کم رفتم. انقدری که بقیه رو دیدم، خودم رو ندیدم. نفهمیدم کی اخم می‌کنم، نفهمیدم به چی خیره می‌مونم.
نمی‌شه خودت رو ببینی جوری که بقیه رو می‌بینی.
سخته آینه همش دستت باشه و رفتار خودت رو چک کنی. شاید برای همینه که فهمیدن بقیه راحت‌تر از خودمونه.
چون می‌تونی ببینی.

فائزه اعظمی

#تمرین_نثر_وحشی
@faezehazami
faezehazami.ir
6👏1
من + رفیق

یکی هست که نمی‌ره، هر چی‌ام که بشه. پشتت هست. کنارت هست.
انقدری هست که خم نشی. نشکنی.
وقتی خوشحال می‌شی اون خوشحال‌تر می‌شه.
وقتی گریه می‌کنی، دستاش رو اندازه عرض شونه‌هات باز می‌کنه.
وقتی حرف می‌زنی، چشماش رو تویه، فکرش رو تویه.
وقتی باهاش حرف می‌زنی، حق با تویه حتا اگه خودت به خودت ندی.
می‌فهمی تو هم آدمی اشکال نداره اگر تو بعضی چیزا لنگ می‌زنی.
چرت ترین چیز دنیا چون برای تو جالبه برای اونم هست.
خود خودتی. نچسب‌ترین ورژن خودت پیشش
از اون چیزی که فکر می‌کنی دل‌چسب‌تره.

فائزه اعظمی

#تمرین_نثر_وحشی
@faezehazami
faezehazami.ir
👍53
لازم نیست سریع قدم برداری، مسیر آن‌قدرها که فکر می‌کنی طولانی نیست.

فائزه اعظمی

#جمله_لقمه
@faezehazami
faezehazami.ir
6👍3
تعبیر خواب

خواب می‌بینم
پیرم
صورتی پیر با چروک‌های فراوان
با چین‌هایی که اگر صاف شوند
صورت من نمی‌شوند
صورت مادرم می‌شوند
زمانی که لباس سفیدعروسی پوشید
و مردی که به او لبخند زد
پدر من نبود
و دیگر منی نبودم

فائزه اعظمی

#تمرین_شعر
@faezhazami
faezhazami.ir
👍54
کاش بخندی. بلند بخندی عزیز دل.
کاش انقدر همه چیز برایت سخت نبود.
کاش سخت نمی‌گرفتی.
کاش این زندگی را با نمره پاسی بگذرانی نه بیست.
کاش انقدر کاش نبود. همه چیز بود. اتفاق می‌افتاد. می‌شد، نه کاش می‌شد.

فائزه اعظمی

#یادداشت_روز


@faezehazami
faezehazami.ir
8❤‍🔥1
هیچ چیز تمام نمی‌شود، ادامه دارد تنها معنایش عوض می‌شود.

فائزه اعظمی

#جمله_لقمه
@faezhazami
faezhazami.ir
6
ته چین

مرغ‌ها را ته قابلمه چید. باید بریان می‌شدند. سرخ سرخ. انقدر که پوست‌شان ته قابلمه کنده می‌شد و بعد رو حرارت برنج پخته می‌شدند.
ته چین‌هایش حرف نداشت.

این‌بار مهمان‌های خاصی داشت.
دوستان دوران مدرسه که بالاخره قرار بود بیایند.
اما ده دقیقه به آمدن یکی یکی قرارشان را کنسل کردند.
او ماند و یک ته چین که تنهایی به خوردش نمی‌رفت.

سریع آب خورشت درست کرد و مرغ‌ها را از ته ظرف بالا کشید تا به خود بقبولاند چلومرغ است و زیاد تدارک ندیده است.
بعد نشست و با لذت غذا را خورد.
در آخر قابلمه‌ای ماند که برای شسته شدن از پوست‌های مرغش خیسانده بود.


کاش

یک کاش کاشته بود وسط قلبش.
کاش دنیا نیامده بود آن‌وقت چه می‌شد؟
صدا زدن اسمش فقط یک تشابه اسمی بود که برای او به کار نمی‌رفت.
دیگر وسایل شخصی او مال او نبودند وسایل شخصی کسی دیگر بودند.

شاید هرگز نمی‌فهمید تخم‌مرغ چه مزه‌ای دارد یا بوی جوراب گندیده چه بویی.
نمی‌فهمید رابطه با دیگری چه معنی دارد.
احساسات، شادی و غم یعنی چه.

و نمی‌فهمید زمان سریع می‌گذرد و عمر کوتاه است. کوتاه کوتاه. به خودی خود. شاید به این معنی که در واقع انگار هرگز نبوده است.

فائزه اعظمی

#داستانک
@faezehazami
faezehazami.ir
👏61
خط خوردگی

یک خط را ادامه می‌دهی بعد خط می‌زنی. بعد یک خط دیگر خط می‌زنی. بعد خط بعدی هم خط می‌خورد. و بعد خط دیگری که می‌خواهد یک خط صاف باشد خط می‌خورد. به چشم تو خط می‌خورد اما من که کشیدم‌اش می‌دانم خط صافی بوده که نمی‌خواست خط بخورد.
به همین سادگی، همین تفاوت معنای کوچک معنای همه چیز را تغییر می‌دهد.

فائزه اعظمی

#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
👍41
مسخره‌ترین نامه جهان

می‌دونی مسخره‌ست که همه چیو ول کردم و فقط به تو فکر می‌کنم.
اما چیکار می‌شه کرد وقتی سفت و سخت چسبیدی و در نمیای؟
گیر کردی بالا سمت راست، بین دندون نیش و آسیاب کوچیک و خب فشاری که به دو دندون وارد می‌کنی خارج از تحمله انگار ناآشناست. شایدم فشار آنچنانی نباشه اما سفتی و اضافی بودنت نارحت کننده‌ هست.
هر چیزی رو امتحان کردم از کارد گرفته تا مداد نوکی، بدتر عقب رفتی و پدر لثم رو در آوردی.
تمام مغزم پر شده از اینکه چطور از اونجا در میای، هر چقدرم زبون می‌زنم، تکون نمی‌خوری.
شاید اول باید یادم بیاد مغزت تلخ بوده یا کمی شورمزه اما چیزی دستگیرم نمی‌شه، آخه بین مزه اون همه مغز تخمه که تو دهنم بود، مزه تو توفیری نداشت که بفهمم، مگر زهرمار بودی که می‌فهمیدم که نبودی.
با خودم فکر می‌کنم یعنی دوست داری قورتت بدم یا تفت کنم که به این نتیجه ‌می‌رسم که انتخابت قورت دادنه. بالاخره این مسیر یک ماجراجویی تازه برای تویه تا اینکه تف بشی توی سطل آشغال.
قول شرف می‌دم قورتت بدم و آهسته زبون می‌زنم، جدا نمی‌شی.
خسته و کلافه خودم رو به اون راه می‌زنم و می‌رم یک همبرگر دوبل می‌خرم و گاز می‌زنم و می‌جوم تا تو وا بدی و جدا بشی.
تیکه‌ای اگه از تو جدا شده نشده باشه اما بیشترت مونده لای دندون.
همین الان که در جواب سوال زنم گفتم:
«آخرش که چی؟»
حس کردم فضای بین دندونم خالی شد و تو بی‌هیچ حرفی تف شدی روی نعلبکی فنجون چای.
سلام، بلاخره دیدمت. بلاخره بهم رسیدیم.

فائزه اعظمی

#تمرین_نثر_وحشی
@faezehazami
faezehazami.ir
😁5👍32
جست و جو

همیشه فکر می‌کردم باید چیزی گم کنم تا به دنبالش بگردم اما حالا می‌خواهم بگردم به دنبال چیزی که گمش نکردم.
فقط نمی‌دانم وجود دارد.
نمی‌خواهم اتفاقی به دستش بیاورم. می‌خواهم تلاش کنم.

امروز سوار تاب شدم.
تابی که کوچک بود و زانوهایم برای تاب خوردن خم.
جلوی رویم پیرمردی بود لبخند به لب نگاهم می‌کرد.
از لبخند زدنش خوشم آمد. منم لبخندم عمق گرفت.
از فکر اینکه می‌شود کودک شوم و او جوان‌، بی‌توجه به جثه‌مان.

فائزه اعظمی

#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
13
سلام، تنها صدای توست


فائزه اعظمی

#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
5👍2
دست‌های تو، شکل لبخندند


فائزه اعظمی

#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
👍32
موهای بازم توری پاره شده، دستانت ماهی


فائزه اعظمی

#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
6
به لیوان شکسته می‌مانم
سرهمم کنی
باز هم لب‌پرم

فائزه اعظمی

#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
👍32🔥1
2025/10/22 21:39:00
Back to Top
HTML Embed Code: