Telegram Web Link
#تا_خدا_فاصله_ای_نیست

#قسمت_ششم

اون شب وقتی رفتم پایین مادرم با پدرم دعواشون بود سر برادرم مادرم گفت اگر جگر_گوشم سردشه منم باید سردم باشه همه در و پنجره ها رو باز کرد...
🌪سرما از هر سوی میومد در عرض چند دقیقه خونه تبدیل شد به سردخونه ، پدر گفت من رو حرف خودم هستم تا بر نگرده از فکرش همین وضعه مادرم گفت احسانم مثل خودت لجبازاست، اگر تصمیمی بگیره تا آخر هست پدرم گفت پس ببینیم کی کم میاره...
خوب بود که ما لباس داشتیم ولی برادر بدون لباس تا ساعت 3 این وضعش بود که پدرم در و پنجره ها رو بست مادرم گفت چرا میبندی؟ بخدا باید احسانم بیاد پایین به زور اوردیمش پایین لباس پدرم تنش کردیم تمام بدنش سرد سرد بود طوری که اصلا گرمایی نداشت تا صبح پایین بود تا اینکه پدرم رفت شیشه ها رو جا انداخت...
به برادرم گفت برو بالا لباسهای منو در بیار باز شروع شد شادی صبح زود زنگ زد گفت چه خبر از احسان امشب همش خوابش رو میدیدم منم گریم گرفت نتوانستم حرف بزنم...
زود آمد خونمون وقتی از بالای در به برادرم نگاه کرد گفت این چرا لباس تنش نیست؟ گفتم چند روزه این طوریه...

پدرم گفت چرا اومدی اینجا؟
گفت دوست دارم (شادی دختر عموی بزرگم بود و یکی یه دونه کسی به خاطر عموم چیزی بهش نمیگفت)
گفت چرا احسان لباس تنش نیست پدرم گفت دیگه خرجشو نمیدم بزرگ شده برای خودش تصمیم میگیره منم خرجیش رو نمیدم... شادی گفت من میرم رفت بیرون بعد چند ساعت لباس نو خریده بود گفت اینار و با پول تو نخریدم حالا در رو باز کن...

😔در رو باز کرد برادرم بد جور سرماخوردگی گرفته بود با شادی وقتی که پدرم رفت بیرون بردیمش بیمارستان دکتر گفت باید بستری بشه هم به خاطر مچ پاش و هم به حاطر ضعف بدنش تو سرما که بدنش عفونت کرده بود...
✋🏼برادرم گفت نمیخواد میرم پیشه یه شکسته بند پامو درست میکنه ان شاءالله... پاشو جا آوردیم رفتیم خونه عموم که از پدرم کوچکتر بود اومد دید توی چه وضعی هست به پدرم گفت کاکه بازور که حل نمیشه بازم مقاومت میکنه من یه دکتر روانشناس دوستمه ازش میخوام بیاد باهاش حرف بزنه درست میشه کارش همینه بسپار به من....
فرداش دکتر آورد خونه یه پسری بود ابروهاش رو برداشته بود با ناز حرف میزد باورتون میشه پنکک زده بود؟
مثل دخترا حرف میزد....
نشست به پدرم گفت هیچ چیز با زور حل نمیشه با دیالوگ باید درستش کنیم...


✍🏼 دکتر داشت به پدرم مادرم می‌گفت که چه طوری باهاش رفتار کنن، پدرم گفت برو به برادرت بگو بیاد، رفتم به برادرم گفتم که دکتر اومده تعجب کرد گفت خیره ان شاءالله...
😄وقتی دکتر دید خندید سلام کرد نشست، دکتر گفت تو احسانی گفت بله گفت من دکتر فلانی از دانشگاه آزاد فلان جا هستم و پایی ابتدایی رو خوب و با کارنامه عالی گذراندم تو هر پنچ سال ابتدایی بهم جایزه دادن برادرم خندید گفت والله من دوران ابتدایی بد بود هر هفته مادرم می‌اومد مدرسه زمانتم بشه که بیرونم نکنن جایزه نمیگرفتم جایزه میدادم یا لگد بود یا مشت حالا خودت کدومش رو میخوای بدم خدمتت ؟
دکتر گفت من اصلا با خشونت موافق نیستم (یارو دیوونه بود بخدا) عموم گفت بریم سر اصل مطلب....
😄دکتر شروع کرد به حرف زدن از تکامل بشر حرف زد که از میمون درست شدیم، برادرم گفت صبر کن خواهر یه خودکار و کاغذ برام بیار دکتر گفت میخوای چیکار؟ گفت میخوام موشک درست کنم بفرستمت فضا دکتر داشت می‌ترکید برادرم همش داشت عصبانیش میکرد...
دکتر شروع کرد به حرف زدن برادرم داشت یادداشت می‌کرد گفت دکتر تو 10 دقیقه حرف بزن و من 5 دقیقه باشه دکتر گفت خیلی به خودت می‌بالی دکتر داشت حرف میزد و برادرم داشت نکته می‌گرفت 10 دقیقه دکتر تموم شد برادرم گفت نوبت منه......
✍🏼بسم‌الله گفت و گفت بهم گوش کن میمون پسر میمون جدن در جد میمون...
☝️🏼پدرم گفت مودب باش گفت پدر جان چیزی نگفتم خودش داره میگه ما از میمون درست شدیم.....
دکتر گفت ولش کن... برادرم که چند سال بود کمونیست بود خوب بلد بود چی بگه و چی نگه وقتی داشت حرف میزد دکتر مثل آفتاب پرست داشت رنگ عوض میکرد داشت محکوم میشد برادرم خیلی با خون سردی حرف میزد...
پدرم داشت از خوشحالی می‌ترکید که پسرش چه طوری داره با یه دکتر حرف میزنه...
ولی بروی خودش نیاورد برادرم داشت از جورج داروین حرف میزد که هیچ پوخی نبوده ولی بعد 4 دقیقه که دکتر رو محکوم کرد...
☺️گفت حالا بهم بگو ببینم هنوز میمونی یا بشر...؟ دکتر عصبانی شد گفت تورو باید دار زد میدون شهر باید تنبیهت کنن باید بکشنت...
الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
#ادامه_دارد_ان_شاءالله
👍1
#تا_خدا_فاصله_ای_نیست

#قسمت_هفتم

😁برادرم گفت دوکی تو با خشونت موافق نبودی گفت تو رو باید ادب کرد بلند شد که بره برادرم گفت صبر کن خواهر یه روسری براش بیار بخدا عیبه این جوری بره بیرون...
منم گفتم کاکه جان چادرم بیارم؟ گفت نه ایشون روشن فکرن همون روسری کافیه اینا میگن چادر برای پیرزنانه... دکتر رفت بیرون پدر و مادرم با عموم بدرقه‌ش کردن همه‌‌ش میگفتن دکتر ببخشید تا هال رفتن بیرون...
برادرم به بخاری چسپید گفتم کاکه جان خوب جوابشو دادی گفت این جور ادما رو باید عصبانی کنی وقتی عصبانی شدن کنترول شون رو از دست میدن و زودم محکوم میشن....
پدرم اومد داخل برادرم زود از بخاری فاصله گرفت پدرم گفت برو تو اتاقت برادرم گفت پدر جان برای گرفتن یه شیر تله موش نمیبرن پدرم گفت زبون درازی نکن برو وقتی رفت پدرم میخندید از خوشحالی....
✍🏼عصر رفتم بالا دیدم برادرم داشت ورزش میکرد گفتم چیکار میکنی گفت دو کار اول خودمو گرم میکنم بعدش برای مسابقه چند روز دیگه آماده میشم باید برم انتخابی تیم ملی هست باید قبول بشم... گفت شب که پدرم اومد بگو کارش دارم رفتم پایین دیدم مادرم آبگوشت داره میپزه برادرم عاشقش بود رفتم گفتم کاکه امشب آبگوشت داریم...
😋گفت آخ جون امشب چه شبی بشه برای شکمم ، وقت شام مادرم گفت براش ببرم پدرم گفت نمیخواد همون پنیر زیادشه (بخدا پدرم اینجوری نبود هیچ وقت خیلی دست دل باز بود به مال دنیا اصلا اهمیت نمیداد نمیدونم چرا این توری شده بود)مادرم عصبانی شد گفت آگه نخوره بخدا نمیزارم کسی لب بزنه همشو دور ریخت وقتی براش شام بردم هنوز در باز نکرده بودم گفت بیارش آن آبگوشتو مردم از گشنگی امشب چه شبی هست خجالت کشیدم که درو باز کردم وقتی نون پنیر دید مکس کرد گفت ایبی نداره اینم روزی خداهست گریه کردم گفت چرا گریه میکنی بابا شام تا سبکتر باشه بهتره....
الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
💐 #ادامه_دارد_ان_شاءالله
1👏1
#تا_خدا_فاصله_ای_نیست

#قسمت_هشتم

کاکم بهم گفت پدرم رو صدا کن کارش دارم رفتم صداش زدم با هم رفتیم بالا برادرم گفت پدرجان چند روزه دیگه مسابقه کشوری هست برای انتخاب تیم ملی میرم بهت قول میدم که اول بشم رو سفیدت کنم پدرم گفت تو رو سیام نکن نمیخوام روسفیدم کنی ...
😔کاکم گفت آخه چیکار کردم بخدا قسم کار بدی نکردم، پدر بزار برم بخدا تو این شهر سر بلندت میکنم من چند ماهه خودمو آماده کردم برای این مسابقه بزار برم....
پدرم گفت نمیزارم بری تموم....
✍🏼برادرم فرداش گفت تو به فرهاد (پسر عموم) بگو اسممو بنویسه شاید پدرم راضی شد تا آنموقه...
صبح برادرم صدام زد گفت برام چایی بیار خیلی سردمه وقتی بردم آنقدر سردش بود که چایی به اون داغی رو یه جا خورد گفت که به پدر نگم براش چایی آوردم دوست نداشت که کسی بدونه...
خلاصه روزا میگذشت تا شب مسابقه میرم برادرم‌ گفت پدر جان تور خدا بزار برم بخدا میرم آسیا با سربلندی...
☝️🏼پدرم گفت امکان نداره بزارم... بعد دوروزه فرهاد از مسابقه برگشت شبش آمدن خونه ما که نمک بپاشن به زخم برادرم و همه دور فرهاد رو گرفتن و از خودش تعریف می‌کرد منم داشتم دق می‌کردم رفتم بالا برادرم گفت چه خبره این سر صدا برای چیه؟
گفتم که فرهاد مقام آورده همه عموهام اینجا هستن برای تشویقش ؛ خیلی خوشحال شد گفت برام صداش کن بهش تبریک بگم به فرهاد گفتم که کاکم صدات میزنه عموم که شنید گفت کجا منم میام.. به فرهاد گفت هر چی گفت بزن تو ذوقش بهش روی خوش نشون ندی.. اومد و گفت چیه احسان چی میخوای...؟ برادرم گفت اومدی مرد میدون؟ مسابقه چه طور بود؟ چند تا رو بردی؟ چیکار کردی؟ بهت تبریک می‌گم.. از خوشحالی نمیدونست کدوم سوال رو اول بپرسه، فرهاد گفت من احتیاجی به تبریک گفتن تو ندارم برادرم ساکت شد بعد مکث زیاد گفت فرهاد تو هم..؟ فرهاد گفت اره مگه من چمه یه زمانی پسر عموم بودیم ولی الان هیچم نیستی...
برادرم خیلی ناراحت شد گفت برات دعا میکنم که خدا نور ایمان بهت بده ان شاءالله... فرهاد گفت تو بی‌عرضه هستی هیچ وقت به پای من نمیرسی...
خیلی ناراحت شد برادرم گفت یادته پارسال فینال‌ با هم‌ مسابقه دادیم و نتکوتت کردم و مقامم رو‌ پاره کردم و گفتم مریضم تا پیش عموم ضایع نشی...
عموم‌ گفت دروغ میگی گفت بیا این‌ سی دی مسابقه به کسی‌ نشونش ندادم عموم‌ سی دی رو گرفت و گذاشت و همه دیدن...
فرهاد بدجور حالش گرفته شد و دوید بالا به برادرم خیییلی فحش داد...
برادرم‌ همش‌ می‌گفت آروم‌ باش تا اینکه فرهاد به قرآن فحش داد....
برادرم‌ گفت اگر‌مردی در و باز کن... هیچ‌جوری آروم‌ نمی‌شد شروع کرد به مشت‌ زدن به در و صدای ترک‌خوردن در می‌اومد... پدرم اومد در رو باز کرد برادرم خواست بیاد بیرون پدرم نذاشت و‌ بهش سیلی زد‌ برادرم‌ شوکه شد آخه بخدا قسم تا حالا پدرم‌ دست روی‌ هیچ‌ کداممون بالا نبرده...
مادرم اومد پیش برادرم گفت چکار میکنی مرد این چه طرز تربیت است خودتم میدونی از همه عاقل تر است شما دارید دیوانه اش می‌کنید ؟ و همه رفتن...
برادرم‌ گفت مادر میرم بیرون با فرهاد یه کاری دارم زود میام بخدا.. مادرم‌ گفت میخوای برای بزنیش؟ گفت بخدا طوری‌ میزنم مثل سگ‌ واق واق کند...
مادرم‌ گفت پاتو از این در بزاری بیرون باهات حرف نمی‌زنم....
😔برادرم‌با ناراحتی گفت آخه‌ مگه‌ من‌ بچه‌ هستم که‌ اینطوری رفتار‌ می‌کنید منو زندانی کردید هیچی نگفتم‌ بهم‌ یه‌ وعده غذا میدید قبول کردم ‌ولی بخدا قسم‌ قبول‌نمی‌کنم کسی‌به قرآن توهین کند...مادرم در رو بست و اومد‌ پایین...
الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
💐#ادامه_دارد_ان_شاءالله
1
#تا_خدا_فاصله_ای_نیست

#قسمت_نهم

✍🏼یه روز پدرم به مادرم گفت با احسان #حرف بزن به حرف تو گوش میده که دست برداره بهش فشار بیار ؛ وگرنه برادرام (عموهام) گفتن دیگه طاقت حرف های مردم رو نداریم و یه بلای به سر احسان میاریم...
😔مادر گفت این چه حرفیه مگه بچه اوناست یا تو؟ حق ندارن بهش دست بزنن ، پدرم گفت خودت میدونی ما شش برادر همیشه پشت هم بودیم و حرمت بزرگتر رو گرفتیم اونا اختیار تمام زندگی منو دارن...
🔹مادرم گفت پس من چی من هیچ حقی ندارم...؟ نه بخدا نمیزارم کسی بهش دست بزنه مگه من مردم....
مادرم با داداشم حرف میزد که بسه دیگه
دست برداره برادرم گفت از چی مادر؟ بخدا مثل شما دارم نماز میخونم فقط همین و پایبند به سنت...
مادرم یه روز بهش گفت اگر دست بر نداری حلالت نمیکنم اومد بیرون از اتاقش برادرم گفت مادر این چه حرفیه آخه شوخی کردی درسته؟
بیا بهم بگو که شوخی کردی آخه فدات بشم اگر تو حلالم نکنی من پیش خدا روسیاه هستم چی بگم مادر توروخدا بگو که شوخی میکنی مادر تور خدا بیا بگو حلالت میکنم گریه میکرد...

مادرم هم پشت در داشت گریه می‌کرد گفت خدایا خودت میدونی که چقدر ازش راضی هستم تو هم ازش راضی باش من حلالش میکنم فقط میخوام بلایی به سرش نیاد.‌‌...
ظهرش مادرم گفت زن داییت مریضه میرم پیشش زود میام هواست به احسان باشه تا وقت نماز مغرب که مادرم زنگ زد گفت برای شام نمیام دایت نمیزاره شب بعد شام همه عموهام اومدن بجز پدر شادی که رفته بود مسافرت کاری اصلا از این اوضاع خبر نداشت....
😭آون شب بدترین شب زندگیم بود بخدا... همه رفتن اتاق برادرم بجز من و پدرم که پایین بودیم....
داشتن حرف میزدن کم کم صداشون رفت بالا برادرم با صدای بلند گفت به حرمت پدرم چیزی بهتون نمیگم حرمت خودتون رو نگهدارید
😔تا اینکه شروع کردن به زدنش وقتی درو باز کردن از راه پله انداختنش پایین تمام صورتش خونی بود به زور ریششو تراشیده بودن من فقط گریه می‌کردم بردنش تو حمام سر تا پاشو خیس کردن عموم با عصا زد به سرش که خون تمام زمینو گرفت بعد بردنش حیاط اون شب سرد زمستان با شیلنگ زدنش وقتی اولین ضربه رو زدن فریاد زد پدرجان...
😔پدرم منو هل داد تو گفت برو تو خودشم اومد تو انگار دوست نداشت ببینه ؛ وفتی یاد حرفای اون شب برادرم می‌افتم جگرم آب میشه... پدرم از پنجره نگاهش می‌کردم گریه می‌کرد می‌گفتم تور خدا نزنیدش... برادرم فریاد میزد پدرجان کجایی منم پدرجان توروخدا بیا بیرون یادته کولم میکردی میگفتی هر کی دست روت بلند کنه دستاشو میشکنم... پدرجان کجایی اگر تو بگی هر چهار تاشونو میزنم....
😡عموم گفت منو میزنی؟ میخوای منو بزنی؟ بیشتر عصبانی شد داشت محکم تر میزدش برادرم همش پدرم و صدا می‌کرد....
پدرم گوشاش رو گرفته بود گریه می‌کرد ؛ بهش گفتم بخدا ناپدری از تو بهتره مگه بچت نیست چرا چیزی بهشون نمیگی...
رفتم بیرون گفتم بسه دیگه نزنیدش توروخدا بسه ولی هُلم دادن که منم بزنن برادرم خودش رو کشید روم گفت برو تو... گوشه شیلنگ بهم خورد بخدا تا یه هفته درد داشت جاش...
😔آنقدر زدنش که به زور نفس میکشید همه همسایه ها از پنجره نگاه می‌کردن ولی کسی نبود که چیزی بگه انگار مردی نبود که بیاد چیزی بهشون بگه...
😭بعد با پای برهنه بیرونش کردن گفتن حق نداری برگردی آمدن تو به پدرم گفتن برادر ما نیستی اگر راش بدی خونه و رفتن... من فقط گریه می‌کردم وقتی مادرم با داییم اومدن مادرم تا رسید راه راهرو گفت این چه ریخته زمین...!؟
😔گفتم خون احسانه کجا بودی که بیرونش کردن تا اینو گفتم بیهوش شد پدرم به صورتش آب زد به هوش که اومد گیج بود پدر گریه میکرد می‌گفت چت شده فدات شم چرا افتادی؟
الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
ان شاالله ادامه دارد...
2👍1
#تا_خدا_فاصله_ای_نیست

#قسمت_دهم

مادرم گفت ولم کن نمیخوام ببینمت... پسرم کجاست دستشو می‌مالید به خون می‌گفت این خون احسان منه... بلند شد رفت بیرون دنبالش رفتیم که چشمش خورد به کفش برادرم گفتم مادر بخدا این بی‌رحمها با پای برهنه بیرونش کردن به عموهام فحش می‌داد می‌گفت الهی سیاه بپوشم براتون الهی رو قبرتون بشینم... پسرم کجاست؟ پاره تنم همه کسم....
الهی تک تک بچه هاتونو با کفن ببینم به پدرم گفت تو چه مردی هستی..؟ به تو هم میگن مرد؟ نامردی من زن تو هستم یا برادرت؟ پدرم گفت بسه دیگه تمومش کن... مادرم گفت بس کنم؟ بخدا ازت طلاق می‌گیرم پدرم گفت حق نداری اینو بگی ما قسم خوردیم.....
😔مادرم با پای برهنه رفت تو کوچه داشت میرفت دنبال برادرم گریه می‌کرد برادرم رو صدا میزد بزور با پدرم آوردیمش ولی تو حیاط داشت گریه می‌کرد راه میرفت که خون قرمز رو برف‌ها رو دید روشون دراز کشید داشت برف‌ها رو به سینش میمالید و گریه می‌کرد؛ که بی‌هوش شد نتوانستم به هوشش بیاریم...
وقتی بردیمش بیمارستان دکترا گفتن حمله قلبی هست بستریش کردن بعد چند ساعت به هوش اومد پدرم اومد پیشش مادرم گفت برو بیرون نمیخوام ببینمت... ( باورم نمیشد بخدا پدر ومادرم تا حالا نشده بود یه دفعه صداشون و رو هم ببرن بالا) پدرم گفت خودتو ناراحت نکن پیداش میکنم برات بخدا میرم میگردم که پیداش کنم ؛ بچه که نیست خودش میاد....

😔همه عموهام اومدن بیمارستان به خاطر مادرم خیلی ناراحت بودن چون مادرم بیش از حد به عموهام احترام میزاشت ؛ همیشه می‌گفت از برادر برام عزیز تر هستن...
بزور از پرستار اجازه گرفتن اومدن تو به مادرم نگاه کردن گفتن زن داداش چت شده؟ مادرم که بزور حرف میزد گفت برید بیرون نمی‌خوام ببینمتون من چه بدی در حق شما کردم که پسر منو بیرون کردید..؟
عموم گفت بخدا از خواهر برامون بهتر بودی ولی بخدا احسان و دوست داریم بخدا به فکرش هستیم الان تنبیه بشه بهتره تا اینکه فردا از دست بره که پشیمانی فایده‌ای نداره...
😔مادرم گفت نمی‌بخشمتون بخدا قسم برید بیرون دیگه هیچ حرفی ندارم با شما برید که نمیخوام تو روتون وایستم....
بعد از یه هفته مادرم از بیمارستان مرخص شد ولی از کاکم هیچ خبری نبود مادرم تو این هفته حتی یک کلمه با پدرم حرف نزده بود پدرم بد جور شکسته شده بود مادرم از اون بدتر شب روز داشت گریه میکرد...
روزی‌ بعد ظهر که پدرم از سر کار برگشت وضو گرفت که نماز ظهر بخونه مادرم بهش گفت توروخدا روت میشه نماز بخونی...؟ توروخدا روت میشه رو به خدا بایستی...؟ چطور میتونی دعا کنی...؟
😔الان پسرت کجاست ؟ نشناختن یادته وقتی به دنیا آمد سه شبانه روز فامیلاتو نون می‌دادی میگفتی پسر دار شدم دیگه پشتم گرمه... می‌گفتی دیگه تو مجلس سرم بلنده ، یادته اگه بیمار بود تو شب زمستان چند تا کوه کولت کردی تا برسونیش بیمارستان....
😭پدرم گفت نمک به زخمم نپاش بخدا از وقتی رفته انگار بی روح شدم بخدا نفس کشیدن برام سخته روزی صد بار آرزوی مرگ دارم از یه طرف پسرم و از یه طرف برادرام......
خودت میدونی که ما رو حرف بزرگتر حرف نمیزنیم مادرم گفت اگر بچه خودشون بود این کارو میکردن بهم بگو؟؟؟؟
سر کدوم کارش بیرونش کردید؟ چه کار بدی کرده بود وقتی از بی خدایی می‌گفت همتون ساکت بودید حالا که از حق میگه قبولش ندارید...
روزا همین طور با‌ نارحتی می‌گذشت تا چند هفته کسی از برادرم خبری نداشت مادرم روز به روز داشت مریض تر میشد.....
بعد از 3 هفته یکی از فامیلای دور به خونمون زنگ زد گفت که شوهرم احسان رو دیده مادرم از خوشحالی داشت بیهوش میشد....
گفت که تو میدان کارگرا وقتی شوهرم رفته که کارگر بگیره برای خونمون اونو دیده که احسان ازش دوری کرده.....
☀️با مادرم صبح زود رفتیم آنجا عکسشو بردیم مادرم مثل گداها از همه سوال می‌کرد که دیدنش ولی کس نمی‌دونست....
با التماس و‌ خواهش مادرم تو تاکسی از راننده تاکسی و مغازه دار می‌پرسید ولی کسی ندیده بودش فرداش هم دوباره رفتیم پرسو جو شروع کردیم که یه پیرمرد گفت دیدمش یه روز باهم کار کردیم...
وقتی اصرار کردیم که کجا بود گفت دلیلی نداره بهتون بگم اصلا شما کی هستید ؟
😭مادرم مثل بچه ها جلوش نشست گریه می.کرد گفت پدر جان بخدا پسرمه منم مثل دخترت بهم بگو کجا دیدیش....؟
وقتی سرمو بالا کردم همه دورمون رو گرفته بودن گفتم مادر بلند شو عیبه همه دارن نگامون میکنن...
ولی به کسی توجهی نداشت فقط اون پیرمرد التماس میکرد که بهش بگه احسان‌ کجاست....
الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
💐#ادامه_دارد_ان_شاءالله
😢1
🌴 خداوند متعال میفرماید:
﷽" وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًی فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ وَ لَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّیٰ یَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ " ﴿ بقره ۲۲۲ ﴾
«و از تو درباره‌ حیض‌ میپرسند، بگو: آن‌ اذی‌ است پس‌ در مدت‌ حیض‌ از زنان‌ کناره‌ بگیرید» (مراد از این‌ کناره‌ گیری، ترک‌ مقاربت‌ جنسی‌ است، نه‌ ترک‌ همنشینی‌ یا لمس‌ کردن‌ و مداعبه) «و با آنان‌ نزدیکی‌ نکنید تا پاک ‌شوند» (و پاکی‌ شان‌ با قطع‌ شدن‌ خون‌ حیض‌ است)‌ «پس‌ چون‌ پاک‌ شدند» (و به‌ آب‌ غسل‌ کردند، با آنان‌ نزدیکی‌ نمایید) «از همانجا که‌ اللهﷻ به‌ شما فرمان‌ داده‌ است، با آنان‌ آمیزش‌ کنید» (و آن‌ فرج‌ زن‌ است نه مقعد زن) «اللهﷻ توبه‌ کاران‌ و پاک‌ شوندگان‌ را دوست‌ میدارد»
دوره پاکی وقتی شروع خواهد شد که خون حیض بند شود و سپس غسل کند، چه عادت ماهانه در هر ماه کمتر شود و چه بیشتر شود، زیرا معمولا مدت عادت ماهانه از 3 تا 15 روز ممکن است طول بکشد پس معیار به زمان پاک شدن است نه کم و بیش شدن عادت ماهانه، و اگر یک زن از حیض پاک شد ولی دوباره پس از چند روز خون آمد این حیض محسوب میشود اگر چه کمتر از یک ماه نیز باشد مگر اینکه خون در طول ماه بصورت مستمر بیاید که این خود حکم جداگانه ای دارد و مستحاضه نام دارد که نوعی مریضی بشمار میرود.
اما در مورد تلاوت قرآن کریم برای حائض، علماء در این مورد اختلاف نظر دارند، جمهور علماء قرائت قرآن را در حال حیض حرام میدانند، مگر اینکه جملاتی را بعنوان دعاء بیان کند که در قرآن ذکر شده باشد ولی منظورش دعاء باشد نه قرائت قرآن، مانند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم، إنا لله و إنا إلیه راجعون، ربنا آتنا فی الدنیا حسنة …، و از این قبیل دعاها، در حالیکه برخی دیگر از علماء من جمله امام مالک و روایتی از احمد بن حنبل، و شیخ الإسلام ابن تیمیه و غیره، قرائت قرآن برای حائض جائز میدانند.
بطور خلاصه ، اگر زن حائض قصد قرائت قرآن داشته باشد اشکالی نیست ولی قرآن را لمس نکند، بلکه با دستکش و یا یا پارچه ای تمیز قرآن را بردارد و یا اوراق مصحف را با چوب و یا مداد ورق بزند.
ولی در مورد سایر اذکار که غیر از تلاوت قرآن کریم باشد اشکال و اختلافی بین علماء نیست، مانند تسبیح و تحمید و دعاء کردن با ذکر اسماء و صفات خداوند متعال و یا دعاهایی که در قرآن کریم بیان شده باشد ولی منظورش دعاء باشد نه قرائت قرآن.🌴الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
👍1
🌴 #استحاضه چیست

«استحاضه» دارای صورتهای گوناگون و اشکال مختلف است که عبارتند از:👇

1- اگر زنی خون دید و این خون در مدت کمتر از سه روز قطع شد، در این صورت آن زن استحاضه است.
2- اگر چنانچه جریان خون از ایام عادت زن بیشتر شد، و از ده روز تجاوز نمود، آن ایام اضافه از عادت، استحاضه است. یعنی ایام مازاد بر عادت، جزو استحاضه به شمار می‌ آید.
3- اگر زنی برای نخستین بار خون دید؛ و این خون بیشتر از ده روز طول کشید، در این صورت، ده روز جزو ایام قاعدگی و حیض به حساب می‌ آید و بقیه‌ ی ایام، استحاضه است؛ و اگر چنانچه از رحم دختر خانمی که برای اوّلین بار دچار حیض گردیده، چندین سال خون تراوش نماید، در این صورت، حیض وی در هر ماه، ده روز میباشد و بقیه‌ی روزها، استحاضه است.
4- خونی که زن باردار در روزهای بارداری‌ اش میبیند، خون استحاضه است.
5- خونی که زن باردار به هنگام ولادت بچه، و پیش از بیرون شدن آن میبیند، خون استحاضه است.
6- اگر برای زنی در نفاس، عادتی معروف و شناخته شده بود، و با این وجود خون بیشتر از چهل روز جریان یافت، در این صورت آنچه که از عادتش بیشتر شده، جزو استحاضه به شمار می‌ آید.
7- اگر چنانچه زنی برای نخستین بار فرزند زایید و خونش بیشتر از چهل روز جریان یافت، در این صورت چهل روز نفاس محاسبه میشود و بقیه‌ ی روزها استحاضه است.
8- اگر جنین زنی کورتاژ شد و چیزی از اعضای آن جنین کورتاژ شده نیز ظاهر و آشکار نگردید، و خون زن نیز کمتر از سه شبانه روز جریان داشت، در این صورت آن خون، خون استحاضه است.
💢حکم زن استحاضه💢
زن مستحاضه به سان حکم زن طاهر و پاک است؛ از این رو میتواند قرآن را تلاوت کند؛ به مسجد داخل شود؛ روزه‌ ی فرض و نفل خویش را بگیرد؛ و همسرش میتواند با او جماع و همبستری کند؛ ولی اگر چنانچه خون استحاضه، در همه وقت جریان داشت در این صورت وی در حکم شخص «معذور» است؛ از این رو باید در وقت هر نماز وضو بگیرد و با آن وضو هر اندازه نماز فرض و نفل را که میخواهد بخواند؛ و با خارج شدن وقت نماز، وضویش باطل میشود.
و هر گاه که زنِ مستحاضه وضو بگیرد، برایش جایز است که نماز بگزارد، خانه‌ی کعبه را طواف نماید و قرآن را لمس کند

📣توجه
1⃣ این حکم در صورتی است که خون حیض در مدتی کمتر از ده روز کلّ ایام عادتش قطع شود؛ ولی اگر چنانچه خون حیض در مدتی کمتر از ایام عادتش قطع شد، در این صورت جماع و همبستری با او درست نیست، گر چه غسل هم بکند تا آن گاه که ایام عادتش سپری شود؛ چرا که در ایام عادت، غالباً جریان خون دوباره شروع میگردد؛ از این رو به جهت مراعات احتیاط، باید جانب اجتناب را لحاظ کرد. (هدایه).
2⃣- عبارت «نماز کامل» احتراز از صورتی است که خون حیض در وقت نماز ناقصی همچون نماز چاشت یا عید قطع شود؛ در این صورت جماع تا آن گاه با زن درست نیست که یا غسل کند و یا وقت نماز ظهر بر او بگذرد. و نویسنده‌ ی کتاب «الجوهرة النیرة» بدین موضوع اشاره کرده است.
3⃣ ر.ک: البحر الرائق (1/229)
4⃣ ر.ک: البحر الرائق (1/229)
5⃣ ر.ک: در المختار.🌴الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
1
🌴 خانمی كه عادتش شش روز بوده و چند روزی بر آن اضافه شده است حکمش چیست؟

✍️ جواب: حداقل حیض سه روز و حداکثرش ده روز است مازاد بر این استحاضه می باشد. در صورتی كه عادت اين زن شش روز بوده باشد و سپس اين مدت نه يا ده روز بطول انجامد آن زن تا زمانی كه پاو نشده باشد نبايد نماز بخواند. پس تا زمانيكه خون باقيست زن بر همان حال خود باقی می ماند تا اينكه پاو شود و غسل كرده و سپس نماز بخواند، و چنانچه در ماه بعد عادتی كمتر از ماه قبل به وی دست دهد به مجرد پاک شدن غسل می نمايد گرچه از مدت ما قبل كمتر باشد، و خلاصه اينكه هرگاه حيض جريان داشته باشد جائز نيست كه نماز بخواند، خواه خون حيض برابر عادت قبلی باشد و يا زياد و كم شود، و بعد از پاكی نماز می خواند.🌴الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
🌴 حکم زنی که عادت ماهيانه اش 5 روز بوده اما درحیض جدید 6 روز خون ديده

✍️ ابتداء اين مطلب قابل توجه است:
در صورتيکه زن بيشتر از ايام عادتش خون ببيند و از حد اكثر حيض كه 10 روز است رد بشود ايامي كه اضافه از عادتش هستند استحاضه به حساب می آيند،
👈 اما اگر بيشتر از عادتش خون ببيند ولي از حد اكثر حيض رد نشود در اين صورت شرعاً انتقال عادت ميباشد يعنی عادت زن منتقل شده و بيشتر شده است اكنون در صورت مسئوله عادت اين زن از 5 روز به 6 روز منتقل شده يعنی از اين پس عادت وی 6 روز است.

📖( الرد المحتار1/477) (الفتاوي الهندية 1/94)🌴الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
👏1
🌴 آنچه كه پس از پايان عادت ماهانه بر زن حائض لازم است؟

✍️ بر زن حائض واجب است كه پس از پايان عادت ماهانه غسل كند؛ به اين صورت كه به وسيله آب تمام بدنش را به نيت پاك شدن از حيض بشويد. بنابر حديث رسول اللهﷺ : «هرگاه دوره عادت ماهانه تو فرا رسد، نماز را كنار بگذار؛ و وقتی آن دوره تمام شد و پشت كرد، غسل كن و نماز بخوان».
روش غسل: اول نيت رفع ناپاکی و يا نيت طهارت برای نماز و همانند اين را بكند. آنگاه «بسم الله» بگويد، سپس بر تمام بدنش آب بريزد و زير موها را خيس كند، اگر موهای خود را به صورت گيسو بافته است، واجب نيست آن را باز كند، بلكه فقط آن را با آب خيس می كند. اگر از صابون و يا ساير مواد پاک كننده به همراه آب استفاده می كند، بسيار خوب است، و مستحب است پس از اتمام غسل تكه پنبه ای را با عطر آغشته نموده و در داخل فرج خود قرار دهد؛ به دليل حديث رسول اللهﷺ كه به حضرت اسماء رضی الله عنها اين دستور را دادند (1). رواه مسلم.🌴الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
👍1
🌴 حکم استفاده از نوار بهداشتی و موی زائل شده زنان چیست؟

👈موی زائل شده ی زن عورت است و باید از دید نامحرم پنهان بماند، چون از اجزاء آدمی بوده محترم است و باید دفن کرده شود و بهداشت محیط زیست رعایت گردد
استفاده از نوارهای بهداشتی منع شرعی ندارد و نوارهای استفاده شده نیز باید از دید نامحرم پنهان و دفن گردد.اما در شهرهای بزرگ که زندگانی مردم به صورت آپارتمانی است و دفن آنها غیرممکن شده، باید آنها را در پلاستیک مشکی و سپس در سطل زباله بگذارند، که بعد از جمع آوری آنها دفن میگردد.
حکم روزه زن حائض(پریود ٬عادت ماهیانه)بعد از پاک شدن
قضا آوردن نماز فرض لازم و واجب نیست و به جا آوردن روزه های ماه رمضان لازم و واجب است.
در قضاء آوردن نمازهای ایام حیض دشواری است و اللّٰهﷻ مشقت و حرج را از بندگان بر طرف ساخته(و ما جعل علیکم فی الدین من حرج) مثلا زنی تا ده روز حائضه است و شبانه روز پنج نماز بر او فرض است بنا بر این حساب در ده روز پنجاه نماز از او فوت میشود پس اگر بعد از پاک شدن پنج نماز وقتی و پنج نماز فوتی بخواند ظاهر است که حرج و مشکل است اما اگر در ماه رمضان نتوانست ده روز را روزه بگیرد در یازده ماه دیگر به آسانی میتواند آنها را بجا بیاورد این دلیل عقلانی بود اما دلیل نقلی این است حضرت عایشه رضی الله عنها میفرماید: در زمانه رسول اللهﷺ هر یک از ما همسران پیامبرﷺ وقتی که از حیض پاک میشد روزه ها را به جا می آورد و نمازها را قضائی به جا نمی آورد.
«نفاس» چیست؟ «نفاس»: خونی است که پس از تولد فرزند از رحم زن جاری می‌شود.
✍🏻سوال : مدت نفاس را بیان کنید حداکثر مدت نفاس، چهل روز است و برای حداقل آن، حدی وجود ندارد.
هر گاه زن دچار نفاس شود، چه احکام و مسائلی بدو تعلّق میگیرد؟ مسائل نفاس، به سان احکام حیض است؛ از این رو «نفاس»، زن را از نمازگزاردن، روزه گرفتن، جماع کردن با او
، وارد شدن به مسجد، طواف خانه‌ی کعبه، تلاوت قرآن و لمس آن - مگر با غلافی کلفت و ضخیم - منع می‌کند؛ و پس از پاک شدن از نفاس، روزه‌ی آن روزهایی که در مدت نفاس ترک شده‌اند را قضا کند، ولی قضای نمازهایی که در مدت نفاس ترک شده اند، بر او لازم نیست؛ همچنان که پیشتر در احکام و مسائل حیض، بدین موضوع اشاره کردیم.
اگر چنانچه از یک شکم، دو بچّه متولّد گردید، در این صورت، شروع نفاسِ زن از تولّد کدام بچه، محاسبه می‌شود؟ امام ابوحنیفه / و امام ابویوسف / بر این باورند که شروع نفاس، از تولّد بچه‌ی اوّلی میباشد؛ ولی امام محمد بن حسن / و امام زفر / بر این عقیده‌ اند که نفاس از تولّد بچه‌ ی دوّمی شروع میشود.
اگر چنانچه شکم زن شکافته شد و بچه را از آن بیرون آوردند، آیا زن در این صورت دچار نفاس شده و احکام و مسائل نفاس بر او به اجرا در می‌ آید؟ اگر به طور طبیعی خون از رحم زن جاری شد، در این صورت وی دچار نفاس گردیده و احکام و مسائل نفاس بر او جاری می‌شود؛ و اگر چنانچه از رحمش خون جاری نشد، در این صورت مانند زخم‌ های دیگر بدن، حکم زخم را میگیرد (3⃣).
اگر زنی به طور طبیعی فرزندی را متولد کرد و از رحمش خونی جاری نشد، آیا در این صورت حکم نفاس بدو تعلّق میگیرد؟ آری؛ در این صورت حکم نفاس بدو تعلّق میگیرد؛ از این رو غسل بر او واجب میگردد و بدون هیچ گونه درنگ و مکثی باید روزه‌ ی خویش را بگیرد و نمازش را بگزارد(4⃣)
اگر زنی جنین خویش را کورتاژ (سقط) کند، آیا حکم نفاس بر او جاری میگردد؟ آری؛ اگر چنانچه جنین زنی کورتاژ شود و برخی از اعضای آن جنینِ کورتاژ شده مانند: دست، یا پای، یا انگشت، یا ناخن و یا موی، ظاهر و آشکار گردد، در این صورت حکم نفاس به زن تعلّق میگیرد؛ و اگر چنانچه چیزی از اعضای آن جنینِ کورتاژ شده، آشکار و ظاهر نشده بود، در این صورت حکم آن به سان حکم خونی است که از رحم زن جاری شده است؛ پس اگر سه شبانه روز ادامه یافت و پیش از آن نیز طُهری کامل وجود داشته است، در این صورت خون حیض به شمار می‌ آید؛ و در غیر آن، خون استحاضه میباشد (5⃣).
نظرتان در مورد پاکی و طُهری که در خلال روزهای نفاس به وجود می‌ آید چیست؟ پاکی و طُهری که در خلال روزهای نفاس به وجود می‌ آید، در حکم نفاس است و احکام نفاس بر آن جاری میگردد.
«استحاضه» چیست؟ «استحاضه» دارای صورتهای گوناگون و اشکال مختلف است که عبارتند از:
1- اگر زنی خون دید و این خون در مدّت کمتر از سه روز قطع شد، در این صورت آن زن مستحاضه است.
2- اگر چنانچه جریان خون از ایام عادت زن بیشتر شد، و از ده روز تجاوز نمود، آن ایام اضافه از عادت، استحاضه است. یعنی ایام مازاد بر عادت، جزو استحاضه به شمار می‌ آید.
3- اگر زنی برای نخستین بار خون دید؛ و این خون بیشتر از ده روز طول کشید، در این صورت، ده روز جزو ایام قاعدگی و حیض به حساب می‌ آید و بقیه‌ی ایام استحاضه است؛ و اگر چنانچه از رحم دختر خانمی که برای اوّلین بار دچار حیض گردیده، چ
1
ندین سال خون تراوش نماید، در این صورت، حیض وی در هر ماه، ده روز می‌باشد و بقیه‌ی روزها، استحاضه است.
4- خونی که زنِ باردار در روزهای بارداری‌ اش میبیند، خون استحاضه است.
5- خونی که زن باردار به هنگام ولادت بچه، و پیش از بیرون شدن آن میبیند، خون استحاضه است.
6- اگر برای زنی در نفاس، عادتی معروف و شناخته شده بود، و با این وجود خون بیشتر از چهل روز جریان یافت، در این صورت آنچه که از عادتش بیشتر شده، جزو استحاضه به شمار می‌ آید.
7- اگر چنانچه زنی برای نخستین بار فرزند زایید و خونش بیشتر از چهل روز جریان یافت، در این صورت چهل روز نفاس محاسبه میشود و بقیه‌ ی روزها استحاضه است.
8- اگر جنین زنی کورتاژ شد و چیزی از اعضای آن جنین کورتاژ شده نیز ظاهر و آشکار نگردید، و خون زن نیز کمتر از سه شبانه روز جریان داشت، در این صورت آن خون، خون استحاضه است.
چه احکام و مسائلی به زن مستحاضه تعلّق میگیرد؟ حکم زن مستحاضه به سان حکم زن طاهر و پاک است؛ از این رو میتواند قرآن را تلاوت کند؛ به مسجد داخل شود؛ روزه‌ی فرض و نفل خویش را بگیرد؛ و همسرش میتواند با او جماع و همبستری کند؛ ولی اگر چنانچه خون استحاضه، در همه وقت جریان داشت در این صورت وی در حکم شخص «معذور» است؛ از این رو باید در وقت هر نماز وضو بگیرد و با آن وضو هر اندازه نماز فرض و نفل را که میخواهد بخواند؛ و با خارج شدن وقت نماز، وضویش باطل میشود. و هر گاه که زنِ مستحاضه وضو بگیرد، برایش جایز است که نماز بگزارد، خانه‌ ی کعبه را طواف نماید و قرآن را لمس کند.
📝توضیحات : این حکم در صورتی است که خون حیض در مدتی کمتر از ده روز کلّ ایام عادتش قطع شود؛ ولی اگر چنانچه خون حیض در مدتی کمتر از ایام عادتش قطع شد، در این صورت جماع و همبستری با او درست نیست، گر چه غسل هم بکند تا آن گاه که ایام عادتش سپری شود؛ چرا که در ایام عادت، غالباً جریان خون دوباره شروع میگردد؛ از این رو به جهت مراعات احتیاط، باید جانب اجتناب را لحاظ کرد. (هدایه).
2⃣- عبارت «نماز کامل» احتراز از صورتی است که خون حیض در وقت نماز ناقصی همچون نماز چاشت یا عید قطع شود؛ در این صورت جماع تا آن گاه با زن درست نیست که یا غسل کند و یا وقت نماز ظهر بر او بگذرد. و نویسنده‌ ی کتاب «الجوهرة النیرة» بدین موضوع اشاره کرده است.📚ر.ک: البحر الرائق (1/229)📚ر.ک: البحر الرائق (1/229)

احکام و مسائل حیض و استحاضه( فقه حنفی )
حيض عبارت از علتی است برای زنان که هر ماه خون ميبينند، حد کم آن سه شبانه روز و حداکثر آن ده شبانه روز است. از سه کمتر و از ده بيشتر حيض محسوب نميشود.
*نفاس خونی است که بعد از زايمانی آن را زن ميبيند حد اقل آن تعيين نيست ممکن است بعد از زايمان يک ساعت يا کمتر ببيند، و حداکثر آن چهل روز است.
*غیر این دو آنچه از خون دیده شود استحاضه نام دارد . احکام استحاضه مثل احکام شخص معذور است که بايد برای هر وقت نماز يک وضو بگيرد حکم استحاضه مثل خون دائمی است که از بينی يا زخم بيرون می آيد، اين چنين زنی بايد نماز بخواند و روزه بگيرد و مقاربت با آن جائز است.* از نه سال کمتر و از پنجاه و پنج (55) سال بالاتر حيض نميشود، لذا اگر دختری که عمرش به نه سال نرسيده خون ببيند حيض نيست، و زن از پنجاه و پنج سال بالاتر اگر خون ببيند هم حيض حساب نميشود بلکه استحاضه ميباشد.
*اگر عادت يک زن اين بود که: چهار يا پنج روز خون ميديده و در اين ماه از عادت خود بيشتر ديد اگر از ده روز زيادتر نشد تمامی حيض گفته ميشود، و اگر از ده بيشتر است به اندازه عادت قبلی حيض و بقيه استحاضه است.
* اگر عادت زنی چهار روز بود و در اين ماه پنج روز ديد و در ماه بعد پانزده روز از هر ماه پنج روز حيض و بقيه استحاضه ميباشد، و عادت قبلی آن اعتبار ندارد.
* اگر يک زن عادت معينه نداشت بلکه در يک ماه سه روز و در ماه ديگر هفت روز خون ديد، تمام مدت هفت روز حيض است، و اگر در يک ماه بيشتر از ده روز خون ديد بايد معلوم شود که در ماه گذشته چند روز خون ديده برابر آن ماه حيض حساب ميشود و باقی استحاضه ميباشد.
* زنی که تازه بالغ شده تمام مدت يک ماه را خون ديد، ده روز حيض حساب نمايد و باقی را استحاضه.
* مدت پاکی ميان دو حيض حداقل پانزده روز است و اکثر آن را مدتی نيست، لذا اگر مدتهای مديد خون نديد پاک محسوب ميگردد.
* اگر زنی سه شبانه روز خون ديد و پانزده شبانه روز پاک بود و بعد سه روز خون ديد سه روز اول و سه روز آخر حيض، و پانزده روز وسط که خون نديد پاک حساب ميشود.
* در ايام حيض نماز خواندن و روزه گرفتن حرام است، ولی فرق اين است که نماز قطعا از ذمه اش ساقط ميشود، و بعد از پاکی قضائی ندارد لکن روزه را بايد در ايام پاکی قضائی بجا آورد.
* اگر در بين نماز فرض خون حيض جاری شد آن نماز از ذمه اش ساقط میشود و اگر در بين نماز نافله حيض شد بايد در ایام پاکی دو رکعت نماز قضائی بجا آورد.* اگر در بين روز در ماه ر
👍1
❤️ فقیر وارسته....


در روزی روزگاری، جوانی که سر و وضع فقیرانه ای داشت، به خانه پیامبر(ص) رفت...
از قضا مرد ثروتمندی هم آنجا بود مرد فقیر کنار مرد ثروتمند نشست.
ثروتمند وقتی دید جوان فقیر کنارش نشسته، لباسش را جمع کرد
جوان از کار آن مرد ناراحت شد اما به روی خودش نیاورد، سوال خودش را پرسید و از آنجا رفت
بعد از رفتن جوان، پیامبر اکرم (ص) از مرد ثروتمند پرسیدند: " چه چیزی باعث شد تو آن کار را انجام دهی؟ آیا ترسیدی از فقر او چیزی به تو برسد یا از ثروت تو به او؟؟ "
مرد ثروتمند کمی فکر کرد و با شرمندگی گفت:
" قبول دارم رفتارم زشت بود اکنون برای جبران کارم حاضرم نصف اموالم را به او بدهم "
حضرت کسی را فرستادند تا جوان فقیر را پیدا کند و به خانه بیاورد.
جوان آمد و حضرت ماجرا را برایش تعریف کردند و پرسیدند :" آیا این مال را از او قبول می کنی؟"
جوان پاسخ داد: " خیر! "
حضرت پرسیدند:" چرا؟ "الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
جوان گفت: " میترسم اگر آن بخشش را قبول کنم روزی به تکبری که او دچار شده دچار شوم، و دل کسی را بشکنم که حتی با بخشش نیمی از اموالم هم نتوانم آن را جبران کنم
👍2
بهار و مرد پاییز
نویسنده فاطمه “سون ارا”
قسمت: هفتاد و سه

نور گرم و ملایم صبحگاهی، از لا ‌به‌ لای پرده‌ های سپید و نازک اطاق خواب، آرام‌ آرام بر چهرهٔ آرامِ بهار می‌ تابید. پرتوهای آفتاب با ناز، بر صورتش می‌ رقصیدند و گویی بوسه ‌ای خاموش بر پلک‌ های بسته‌ اش می‌ زدند. روجایی را کمی کنار زد. نفس عمیقی کشید. عطر عجیبی در هوا پیچیده بود.
چشم‌ هایش را آهسته باز کرد. لحظه ‌ای به سقف اطاق خیره ماند بعد دست‌ هایش را کشید، آهسته از بستر برخاست. پای بر زمین نهاد، کف‌ پوش نرم اطاق زیر پاهای برهنه‌ اش آرامش خاصی داشت. نگاهی به اطراف انداخت؛ اطاق خواب با رنگ‌ های گرم و وسایلی ظریف و عاشقانه تزیین شده بود پرده‌ها را کمی کنار زد. از پنجره، منظرهٔ حویلی با درخت‌ های سبز و پرنده‌ هایی که از شاخه‌ ای به شاخه ‌ای می‌ پریدند، دلش را شاد ساخت.
آهسته به سوی تشناب رفت. در را باز کرد. نور سفید و پاکی فضا را پر کرده بود. شیر آب را باز کرد. دستانش را زیر آب خنک گرفت دست و صورتش را شست، با روی پاک سفید و خوشبوی که کنارش آویزان بود، صورتش را خشک کرد. در آینه به خودش نگریست موهایش را شانه زد، لبخندی به تصویر خودش در آینه زد و آهسته زمزمه کرد صبح بخیر، خانم این خانه…
در همان لحظه، صدای قدم‌ هایی از بیرون اطاق آمد بهار از تشناب بیرون شد دروازه اطاق آهسته باز شد و منصور با پتنوسی زیبا که با گل‌ های تازه تزیین شده بود، وارد اطاق شد. روی پتنوس، چای سبز، نان گرم، مربای خانگی و تخم‌ مرغ نیم‌ برشت چشمک می‌ زدند. اما آنچه از همه زیباتر بود، لبخند پرمحبت مردی بود که چشمانش فقط برای بهار برق می‌ زد.
منصور نزدیک شد، پتنوس را روی میز کوچک کنار بستر گذاشت نزدیک بهار شد با صدایی نرم در گوش بهار گفت صبح بخیر زیبای من امروز اولین صبح زندگی‌ ما است، خواستم طعمش را با عشق شروع کنی.
بهار با ناز لبخند زد و چشمانش را بست، گویی می‌ خواست این لحظه را در حافظه ‌اش قاب کند. زمزمه کرد صبح بخیر.
منصور آهسته موهایش را کنار زد و پیشانی‌ اش را بوسید. بعد او را روی تخت نشاند و خودش هم پهلویش نشست و با محبت گفت بیا بخوریم، امروز باید عاشقانه‌ ترین صبحانهٔ دنیا را با هم بخوریم.
هر دو کنار هم نشستند، نان را قسمت کردند، از چای جرعه ‌ای نوشیدند و گاهی نگاه‌ های‌ شان با حرف‌ های ساده ولی شیرین، فضا را پُر از عشق می‌ کرد.
ناگهان صدای زنگ موبایل سکوت لطیف اطاق را شکست. منصور موبایلش را از جیبش بیرون کشید و نگاهش به صفحه افتاد. رنگ از صورتش رفت. بهار آهسته پرسید چی شده؟ کیست؟الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
1
بهار و مرد پاییز
نویسنده فاطمه “سون ارا”
قسمت: هفتاد و چهار

منصور لبخندی زد اما از آن لبخندهای بی‌ رمق که بیشتر از آرامش، دل‌ آشوب می‌ داد. گفت پرستو است.
بهار کمی ساکت شد، ولی لبخند زد و گفت جواب بده شاید یوسف است.
منصور نفس عمیقی کشید و تماس را پاسخ داد. صدای پرستو از آن‌ سوی خط بلند شد که گفت یوسف پدرش را می‌ خواهد. از صبح زود گریه می‌ کند و نمی‌ گذارد آرام بگیرم.
منصور گفت امروز نمی‌توانم کوشش میکنم فردا به دیدنش بیایم.
اما پرستو بی‌ درنگ موبایل را به یوسف داد. صدای پسرک در خط آمد، بغض‌ دار و کودکانه گفت پدر نمی‌ آیی من را ببینی؟ من می‌ خواهم با تو باشم.
منصور چشم‌ هایش را بست. چشمان بهار پر اشک شد اما با صدایی مهربان گفت برو دل پسرت را نرنجان من که همیشه اینجا هستم.
منصور با نگاه عاشقانه‌ ای دست او را بوسید و گفت زود بر می‌ گردم…
او از خانه بیرون شد، ولی هنوز نیم ساعت هم نگذشته بود که صدای دروازه آمد. بهار با تعجب از پنجره نگاه کرد. منصور با یوسف را دید که داخل خانه می شدند بهار به استقبال آنها رفت و با ناباوری گفت یوسف که بدون مادرش جایی نمی‌ رفت… چطور قبول کرد اینجا بیاید؟
منصور خندید و آرام گفت چون حالا این خانه، گرم‌ ترین جای دنیاست برای ما سه نفر است.
و بعد چشم در چشم بهار گفت من به یوسف قول داده‌ ام که او را هیچوقت از خودم دور نکنم. ولی به تو هم قول داده ام که عشق تو را هم در هیچ لحظه‌ ای کم نکنم تو برایم خیلی مهم هستی.
آن روز با حضور یوسف، خانهٔ منصور و بهار پر از شور کودکانه و صدای خنده‌ های گرم شد. آن‌ ها سه‌ تایی روی قالین نشستند و مصروف بازی گیم پلی‌ استیشن شدند بار اول یوسف برنده شد با ذوق فریاد زد دیدی خاله بهار؟ من بردم!
بهار خندید و گفت تو قهرمان شدی، حالا باید برای ما شیرینی بده.
منصور شوخی‌ کنان گفت اول بگذار من هم یکبار ببرم، بعد من شیرینی میدهم.
وقتی بازی شان تمام شد مصروف قصه شدند یوسف از خاطرات مکتبش حرف زد، بهار برایش شیرینی پخت و منصور با گوشه‌ گیری مهربانانه‌ اش مراقب هر دو بود. آنروز یوسف، بخشی از روح زندگی‌ شان شده بود.
آسمان که کم‌ کم رنگ شب گرفت، و مهتاب خودش را از پشت ابرها بیرون کشید، منصور به آرامی رو به بهار کرد و گفت بهار جان باید یوسف جان را نزد مادرش ببریم.الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
👏1
رشـد کـن🌟

➽براي بهتر كردن حالت ، ورزش كن
➽براي شفاف شدن ذهنت ، مديتيشن كن
➽براي فهميدن دنيا ، مطالعه كن
➽براي فهميدن خودت ، بنويس
➽براي شاد بودن ، توضيح نده
➽براي دستاوردهاي بيشتر ، ببخش
➽براي ثروتمند شدن ، علاقه ات رو پيدا و دنبال كنالله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
👍1
وقتی از خودت دفاع میکنی و ناراحت شدنت رو نشون میدی، دوستی ها و روابط واقعیت رو از دست نمیدی، فقط سو استفاده کننده‌‌ ها و خودشیفته ها رو از زندگیت حذف میکنی.
و فکر میکنم این برد بزرگیه…الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
1👍1
دوست من:
مردم در این زندگی فقط در مسیرهای سرنوشت خود قدم می گذارند، پس با فکر زیاد خود را به کشتن ندهید و دل خود را با چیزی که بر آن کنترل ندارید مشغول نکنید. هر چقدر هم که راه ها به نظرت سخت و درها بسته باشد، فرمان خدا ناگزیر اجرا می شود.
تو چیزی جز تلاش نداری، چیزی جز راه رفتن نداری، اما کی میرسی؟ چگونه و کجا؟ این غیب است که فقط خدا می داند!

#أدهم_شرقاوي الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
1
اگر به من بگویند زیباترین واژه ای
که یادگرفتی چیست؟
میگویم پذیرش است

پذیرش یعنی:
پذیرفتن شرایط با تمام سختیهاش
پذیرفتن آدم ها با تمام نقص هاشون.

پذیرفتن اینکه مشکلات هست و باید
به مسیر ادامه داد.
پذیرفتن اینکه گاهی من هم اشتباه میکنم.

پذیرفتن اینکه من کامل نیستم.
پذیرفتن اینکه هیچ کس مسئول زندگی من نیست.

پذیرفتن اینکه انتظار از دیگران نداشتن.
داشتن پذیرش توی زندگی یعنی پایان دادن به تمام دعواها و اختلافها


الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
1
یک ﺗﺎﺟﺮ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﯾﮏ ﺭﻭﺳﺘﺎیی ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﺎﯾﻖ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮﻯ ﺍﺯ ﺑﻐﻠﺶ ﺭﺩ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺗﻮﺵ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺎﻫﻰ ﺑﻮﺩ ! ﺍﺯ ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﻘﺪﺭ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪ ﺗﺎﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻯ؟

ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ : ﻣﺪﺕ ﺧﯿﻠﻰ ﮐﻤﻰ !
ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ : ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺻﺒﺮ ﻧﮑﺮﺩﻯ ﺗﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺎﻫﻰ ﮔﯿﺮﺕ ﺑﯿﺎﺩ؟
ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ : ﭼﻮﻥ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﻯ ﺳﯿﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﻡ ﮐﺎﻓﯿﻪ !
: ﺍﻣﺎ ﺑﻘﯿﻪ ﻭﻗﺘﺖ ﺭﻭ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻰ؟

ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ : ﺗﺎ ﺩﯾﺮﻭﻗﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻢ ! ﯾﮏ ﮐﻢ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮﻯ ﻣﯿﮑﻨﻢ ! ﺑﺎ ﺑﭽﻪﻫﺎﻡ ﺑﺎﺯﻯ ﻣﯿﮑﻨﻢ ! ﺑﺎ ﺯﻧﻢ ﺧﻮﺵ ﻣﯿﮕﺬﺭﻭﻧﻢ ! ﺑﻌﺪ ﻣﯿﺮﻡ ﺗﻮ ﺩﻫﮑﺪﻩ ﻣﯿﭽﺮﺧﻢ ! ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﮔﯿﺘﺎﺭ ﺯﺩﻥ ﻭ ﺧﻮﺷﮕﺬﺭﻭﻧﻰ ! ﺧﻼﺻﻪ ﻣﺸﻐﻮﻟﻢ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﻉ ﺯﻧﺪﮔﻰ !

ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ : ﻣﻦ ﺗﻮﯼ ﻫﺎﺭﻭﺍﺭﺩ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﺪﻡ ﻭ ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ ! ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮﻯ ﺑﮑﻨﻰ ! ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﯿﺘﻮﻧﻰ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﯾﮏ ﻗﺎﯾﻖ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺑﺨﺮﻯ ! ﻭ ﺑﺎ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺍﻭﻥ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻗﺎﯾﻖ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﺑﻌﺪﺍ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻣﯿﮑﻨﻰ ! ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﯾﮏ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﻗﺎﯾﻖ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮﻯ ﺩﺍﺭﻯ !

ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ : ﺧﺐ ! ﺑﻌﺪﺵ ﭼﻰ؟
ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ : ﺑﺠﺎﻯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﻫﻰﻫﺎﺭﻭ ﺑﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﺑﻔﺮﻭﺷﻰ ﺍﻭﻧﺎﺭﻭ ﻣﺴﺘﻘﯿﻤﺎ ﺑﻪ ﻣﺸﺘﺮﯾﻬﺎ ﻣﯿﺪﻯ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩﺕ ﮐﺎﺭ ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯿﮑﻨﻰ …

ﺑﻌﺪﺵ ﮐﺎﺭﺧﻮﻧﻪ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻯ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮﻟﯿﺪﺍﺗﺶ ﻧﻈﺎﺭﺕ ﻣﯿﮑﻨﻰ … ﺍﯾﻦ ﺩﻫﮑﺪﻩ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺗﺮﮎ ﻣﯿﮑﻨﻰ ﻭ ﻣﯿﺮﻯ ﻣﮑﺰﯾﮑﻮ ﺳﯿﺘﻰ ! ﺑﻌﺪﺵ ﻟﻮﺱ ﺁﻧﺠﻠﺲ ! ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﻧﯿﻮﯾﻮﺭﮎ … ﺍﻭﻧﺠﺎﺱ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﻯ ﻣﻬﻤﺘﺮ ﻫﻢ ﻣﯿﺰﻧﻰ …
ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ : ﺍﻣﺎ ﺁﻗﺎ ! ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﭼﻘﺪﺭ ﻃﻮﻝ ﻣﯿﮑﺸﻪ؟

ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ : ﭘﺎﻧﺰﺩﻩ ﺗﺎ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ !
ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ : ﺍﻣﺎ ﺑﻌﺪﺵ ﭼﻰ ﺁﻗﺎ؟
ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ : ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﻫﻤﯿﻨﻪ ! ﻣﻮﻗﻊ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﮐﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻭﻣﺪ، ﻣﯿﺮﻯ ﻭ ﺳﻬﺎﻡ ﺷﺮﮐﺘﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﺧﯿﻠﻰ ﺑﺎﻻ ﻣﯿﻔﺮﻭﺷﻰ ! ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﻬﺎ ﺩﻻﺭﺑﺮﺍﺕ ﻋﺎﯾﺪﻯ ﺩﺍﺭﻩ !

ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ : ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﻬﺎ ﺩﻻﺭ؟؟؟ ﺧﺐ ﺑﻌﺪﺵ ﭼﻰ؟
ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ : ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺑﺎﺯﻧﺸﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻰ ! ﻣﯿﺮﻯ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺩﻫﮑﺪﻩ ﺳﺎﺣﻠﻰ ﮐﻮﭼﯿﮏ ! ﺟﺎﯾﻰ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﻰ ﺗﺎ ﺩﯾﺮﻭﻗﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﻰ ! ﯾﮏ ﮐﻢ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮﻯ ﮐﻨﻰ ! ﺑﺎ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻧﺖ ﺧﻮﺵ ﺑﺎﺷﻰ ! ﻭ …
ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺧﺐ ﻣﻦ ﺍﻻﻧﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻤﯿﻨﮑﺎﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻢ !!!
الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
ﺳﺮﮔﺸﺘﻪ ﭼﻮ ﭘﺮﮔﺎﺭ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮ ﺩﻭﯾﺪﯾﻢ .
ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﻘﻄﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ
1👍1
2025/07/09 22:16:36
Back to Top
HTML Embed Code: