Telegram Web Link
دهه فجر، یه مناسبت تقویمی در «ریچوال افسوس» ایرانی‌هاست، که در اون هم روضه‌ای برای گذشته می‌خونند، هم برای آینده موازی که می‌تونستن داشته باشن.
اگه پنجاه و هفت خبری نمی‌شد، ایران فعلی خیلی بهتر ازینی که هست می‌شد، اما بعیده اون چیزی که در ذهن ایرانی‌هاست می‌شد. اگه نشانه می‌خواهید به طرز صحبت مردم و حتی اون‌هایی که در تخصصی مشغولند نگاه کنید. همه‌ش درباره شکافتن آسمان، شکافتن زمین، شکافتن آب، یا شکافتن اتمه. اینی که میاد جلوی خلیفه درباره حفاری افقی قصه میگه، جلو شاه هم می‌تونست بگه. بله شاه باسواد بود و نمیشد هر چرندی رو بش تحویل داد، اما موضوع خود سوژه نیست. موضوع گنده‌گوزی، حرافی، تملق، شارلاتانیسم، و هدف بودن به وجدآوردن سلطانه. این فرهنگ، توی بازار جهانی بهرحال به بن‌بست میخورد. همین الان نمایشگاه آی‌اس‌ئی در بارسلونا در حال برگزاریه. تعداد شرکت‌هایی که دارند در قسمت کوچکی از اقتصاد، کارهای کوچکی می‌کنند، نجومیه. یکی داره برای اتاق اداری میکرفون سقفی فاز آرایه‌ای برای کنفرانس میسازه، یکی داره نمایشگر صدور کارت ورود به جلسه میسازه، یکی داره صفحه نمایش ال‌ئی‌دی که میشه روش راه رفت برای برنامه‌های تبلیغاتی میسازه، یکی داره داک تبدیل اچ‌دی‌ام‌آی به ناموس همه پورت‌های دیگه میسازه، یکی دیگه میز معلم مجهز به صفحه تاچ میسازه. چند هفته قبل‌تر نمایشگاه تجهیزات شو بود. اگه بخوای یه شو بزرگ برگزار کنی، از مراسم دعا در یک مگاکلیسا گرفته، تا یه دنس‌کلاب، شرکت‌هایی که دم و تشکیلاتش رو میسازند نجومی‌اند. یکی داره دستبند نوری الی‌ئی‌دی میسازه که حاضرین بندازن دست‌شون و تو تاریکی بدرخشه، و رنگش قابل کنترله. یکی داره داربستی که ازش پروژکتور آویزونه رو میسازه، که رباتیک شده. یکی داره یه کنسول میسازه که میلیون‌تا کابل صوتی میاد توش، میلیون‌‌تا میاد بیرون و همش با اپ گوشی قابل کنترله. یکی داره دیوار ال‌ئی‌دی خدامتر در خدامتر میسازه که ماژول‌هاش رو یه بچه هم می‌تونه جا بزنه، یکی داره وسیله دودزا درست میکنه که مقدارش و سرعتش و جهتش ‌از دور تنطیم میشه، یکی داره میکروفون بی‌سیم میسازه که تو شلوغی صحرای قیامت هم سیگنالش قطع نمیشه، یکی داره نرم‌افزار کنترل خداتعداد از وسایلی که قراره تو سالن خاموش روشن بشن رو میسازه. یکی داره اسپیکری میسازه که با پا میرن روش پاره نمیشه. تو سالن رقص همه عرق دارند و بالاخره دستشویی هم باید برن. یکی داره هواکش اون دستشوییه رو میسازه که روحت هم میتونه بکشه ببره بیرون‌ ولی اندازه یه سشوار صدا نداره.

ایرانی دنبال چیه؟ شیشه برای ایستگاه فضایی ساختیم!

@forrhino
چرا باید به دولتی مالیات داد که پاسخگوی سقوط ارزش پول خودش نیست؟

@forrhino
حجم مهمل بسیار بالاست.
مخصوصا وقتی از یک طرف جهان‌سومی‌های متصل‌شده به اینترنتی داریم که منابع درستی برای مطالعه نداشته‌اند و دارند خیلی چیزها رو بد متوجه میشن و به شکل بدفهمیده به دیگران منتقل می‌کنند، و از یک طرف جوامع ثروتمندی داریم که از شدت رفاه، دنبال گرفتن کره از خبرهای آبکی هستند، تا دنیای خودشون رو هیجان‌انگیزتر ازونی که هست جلوه بدن (چون یکی از چیزهای به شدت مأیوس‌کننده زندگی اینه که حتی پول زیاد، با وجود قابلیت زیر و رو کردن زندگی فردی، دنیایی که توش زندگی می‌کنیم رو نمیتونه هیجانی‌تر ازونی که هست بکنه، و راهی برای فرار از دنیایی که توش هستیم هم وجود نداره).

در یکی ازین مهملات ویدئویی، فرد مثلا کارشناس، ادعا می‌کنه حوثی‌های یمن کاری کرده‌اند که در تاریخ بشر بی‌سابقه‌ست (هیجان‌سازی) و اون اینه که بدون اینکه نیروی دریایی داشته باشند یک آبراه رو بسته‌اند (قصه‌سازی)، چون در طول تاریخ هیچ‌وقت پیش نیومده کسانی که نیروی دریایی نداشته باشند بتونند چنین کاری بکنند (دروغ‌سازی). و بعد توضیح میده که علتش اینه که تکنولوژی تسلیحاتی ارزان شده، و حالا میتونه در دسترس هرکسی باشه.

حوثی‌ها آبراه رو نبستن. هنوز تردد وجود داره. فقط ریسک تردد بالا رفته. که چوبش رو شرکت‌های بیمه میخورن. بستن یک آبراه یک حادثه نیست. یک عملیات نظامیه، که وقتی شروع شد باید بشه ازش دفاع کرد. کشوری که نیروی دریایی نداره، میتونه آتش‌افروزی کنه، اما نمیتونه عملیات انجام بده، و اگه انجام داد نمیتونه ازش دفاع کنه. و تسلیحات ارزان نشده، بلکه امروز به مراتب گرانتر شده.‌ و در واقع گپ بین نیروی پابرهنه و نیروی مجهز، هیچ‌وقت انقدر نبوده (اگه کسی دنبال رکورد تاریخیه، همینه). پونصد سال پیش، دزدان دریایی می‌تونستن نیروی دریایی امپراتوری‌ها رو به فلاکت بندازن، چون هر دو داشتند از یک سطح از تکنولوژی استفاده می‌کردند، و گپ خیلی ناچیز بود. امتیاز امپراتوری در این بود که منابع مالیش اجازه میداد در کمیت، از دزدها، جلو بیفته. امروز نه تنها گپ بسیار بزرگه، بلکه اون امتیاز کمیتی هم همچنان وجود داره. آتش‌افروزی هم یک پدیده جدید نیست و همیشه بوده. و روش برخورد باش هم معمولا نظامی نبوده. چون وقتی کسی میاد کافه رو بهم میریزه، نمیگن کافه آسیب‌پذیره باید کافه سنگردار بسازیم. میرن ببینن اون لاتی که اومد بهم ریخت رو کی اجیر کرده، و با اون صحبت می‌کنند. حالا یا صحبت دیپلماتیک، یا صحبت تیغ‌دار. هزاران ساله که روتین کار همین بوده، و ازین به بعد هم همین خواهد بود.

فیزیک، کوچه میانبر برای کسی باز نمی‌کنه. بیخود نیست که بش میگیم حرومزاده.

@forrhino
مردم ایران هنوز حکومتی که سال پنجاه و هشت با اشتیاق بش رأی دادند رو به دنیا نیاورده‌اند. رسما و قانونا بچه‌شونه، ولی هنوز تو رحم‌شونه. یه توده بی‌معنی شده، که هرروز بزرگتر میشه، اما به دنیا هم نمیاد. هرروز درباره اینکه «انگلیس اینو گذاشت تو شکمم» یا آمریکا، یا توده‌ای‌ها، یا روشنفکرها، غر میزنه، اما میدونه که بچه خودشه.

در طبیعت رابطه مادر و فرزند همیشه مهربانانه نیست. بعضی وقت‌ها بچه‌ها مادرشون رو می‌خورند، و بعضی وقت‌ها مادرها بچه‌شون رو از بین می‌برند. اما همه این‌ها برای وقتیه که به دنیا اومدن. تا وقتی داخل شکم‌شونه، صلح و آرامش برقراره. غیر از کفتار، که خشونت فقط در لحظه زایمان رخ میده، و مربوط به آناتومیه و بچه توش نقشی نداره. در بین حیوانات، فقط پستانداران، و در بین پستانداران فقط در میمون‌ها و انسان، بین جنین و مادر یک جنگ برای بقا جریان می‌گیره. هدف جنین اینه که بدن مادر رو هایجک کنه، و با وارد کردن هورمون‌هایی به داخل خونش، تعداد رگ‌ها رو بیشتر و فشار خون رو بالاتر ببره، تا به منابع غذایی بیشتری دسترسی پیدا کنه، و برای همینه که میتونه مغزی که نسبت به بدنش انقدر بزرگتره رو رشد بده؛ و مادر راهکارهایی داره که در برابر این برنامه‌ها مقاومت کنه، تا بدن خودش از منابع بی‌بهره نمونه. میشه گفت جنین انسان یک خون‌آشامه، و ترفندهای شیمیایی زیادی یاد گرفته تا انجامش بده.
هر حمله جنین، با یک ضدحمله از طرف مادر پاسخ داده میشه. اگه توازن قدرت برقرار باشه، هر دو سالم میمونند. اگه یه جایی بدن مادر جا بزنه، یا شبیخون بخوره، یا سیکل حمله و ضدحمله به مرحله غیرقابل بازگشت برسه، بچه زنده میمونه و مادر میمیره. و اگه ضدحمله‌های مادر به مرحله غیرقابل بازگشت برسه، بچه میمیره و مادر زنده میمونه. اما یه حالت دیگه هم وجود داره که هر دو دیوانه‌وار بهم پاسخ میدن، که هیچ طرفی غالب نمیشه، اما برنامه هر دو مختل میشه. در این حالت نه بچه زنده میمونه، نه مادر‌.

بین مردم ایران، و بچه‌شون، حالت آخری ایجاد شده. یکی در حال مکیدن خون اون یکیه، و اون یکی در حال پس زدن‌های دومینویی. زندگی برای هر دو مختله، ولی به تکرار هرچیزی که تا الان انجام دادن ادامه میدن. اختلال در حدیه که نه جنین سیگنال‌های خطر رو از بدن مادر دریافت می‌کنه، و نه مادر سیگنال‌های خطر رو از رحمش (واقعا چنین اتفاقی در بدن زن میفته).
وقتی می‌پرسند نتیجه فلان سیاست حکومت چه شد؟ یا نتیجه فلان مقاومت مردمی چه شد؟ متوجه نیستند که دیگه خیلی برای این سوال‌ها دیره. در فضایی که داخل رحم شکل گرفته، دیگه از مرحله نتیجه‌گرایی عبور کرده‌ایم. مردم در اعتراض به حذف سوبسید، موفق بودند، و نبودند. موفق بودند چون هزینه حذفش خیلی بالا رفت. و موفق نبودند چون حکومت سرجاشه و منطقش تغییری نکرده. حکومت در سرکوب اعتراض به حذف سوبسید موفق بود، و نبود. موفق بود چون، به قیمت کشتار صدها نفر، اعتراضات رو متوقف کرد. و موفق نبود، چون به رتبه دوم اختصاص سوبسید در دنیا رسیده، که دستش رو در خیلی از کارها بسته. پس مفهوم موفق و ناموفق دیگه اینجا کار نمی‌کنه. فقط مفهوم اختلال کار می‌کنه. هر دو طرف برای همدیگه اختلال ایجاد می‌کنند، تا گره‌های کور همینطور بیشتر بشه. در تمام، و تمام برخوردهای حکومت و مردم، این وضعیت برقراره.

اگه یه وسیله فلزی از بیرون وارد رحم نشه و جنین رو چرخ نکنه، كه چنین امکانی وجود نداره در دنیای سیاسی امروز، به شکل قطعی مادر و بچه خواهند مُرد.
گزینه سومی وجود نداره.

@forrhino
از خواننده هجده ساله تا چهل و هشت ساله کانال، دقیقا با همین دامنه بزرگ، به مناسبت‌های مختلف میان با ادبیات مختلف، بم میگن «چرا پدر مادر من هیچی نمی‌فهمند؟ هنوز فکر می‌کنند مأمور و معذور داریم و همشون بد نیستند، یا کسی رو اعدام می‌کنند لابد واقعا کاری کرده.. باید با این‌ها چه کرد؟».
جواب ساده‌‌ش اینه: پدر و مادر شما اِشّک هستند، و برای اشک فرق نداره چه اتفاقاتی پیرامونش بیفته. یه جدول ادراکی داره و طبق اون پیش میره. ولی چون نسبت بشون عاطفه دارید، نمی‌تونید این رو به خودتون بقبولونید، چون نتیجه بعدیش اینه که خودتون یک اشک‌زاده هستید، و این آدم رو اذیت می‌کنه، چون تصور پیش‌فرض‌تون اینه که اشک‌زاده بودن، اون پتانسیلی که برای رشد و پیشرفت خودتون در نظر گرفتید، به «زیادی خوشبینانه» تبدیل می‌کنه. اما فارغ از احساسات‌تون، استراتژی برخورد با اشک، بحث و گفتگو نیست. ایجاد صداست. مثل هُش.. هومما.. نوست نوست نوست.. و ازین قبیل. که ترجمه انسانی این اصوات میشه: بله، اوهوم، آهان. تنها چیزی که باید با این اصوات به اشک قبولاند اینه که محیطش امنه و لازم نیست نگران باشه.
جواب سخت‌ترش اینه: هیچ‌کس اونی که نیست، نخواهد شد. مهم نیست مشاورت چی گفته و استادت چی گفته و پارتنرت چی گفته و تو فیلم‌ها چی دیدی.
هیچ‌کس اونی که نیست نخواهد شد.
اگه کسی یه جایی در زندگی یه تکون اساسی میخوره، همونی که از قبل بوده رو کشف می‌کنه. یه آدم دیگه نمیشه.
اگه حر تونست در روز آخر به حسین ملحق بشه، برای این بود که از خیلی قبل‌تر آدمی بود که بش پیوسته بود.
روز آخر فقط خودش رو آنلاک کرد.
Hope it helps.

@forrhino
بچه‌شیعه نمی‌فهمید نباید برای دین از گرافیک استفاده کنه.
گرافیک سکولاریزه شدن و زمینی شدن مفاهیم آسمانی رو شتاب میده. همونطور که در غرب مسیح اومد پایین و پایین تا سوپرمن خلق شد. مفهوم قدسی باید در حیطه متن باقی بمونه تا قدسی بمونه. اما شهوت پروپاگاندا و خودنمایی تنش رو انقدر خاروند که غرقش شد، و دیگه راه بازگشتی وجود نداره.

@forrhino
باید از بایدن حلالیت بطلبم.
وقتی خبرنگار در مورد حواسپرتی و از دست دادن حافظه‌ش پرسید، گفت هیچ‌کدوم‌تون تصور نمی‌کردید نصف کارهایی که تونستم انجام بدم رو بتونم انجام بدم.
حق با توعه پیرمرد. کشور تو آدم‌هایی میسازه که جنازه‌‌هاشون دستاوردهای بیشتری از زنده‌های کشور من دارند. عذر منی که اینجا رو دیدم و بش عادت کردم موجهه، ولی اون خبرنگار و کسانی مثل اون که در کشور خودت هستن رو حلال نکن. اون‌ها تو مملکت‌شون بارها بازدهی بالا رو دیدن و باز درباره‌ت تردید کردند.

@forrhino
انتقام مثل طلاست
هیچ وقت زنگ نمی‌زنه!

@forrhino
می‌گفت ما مشکل فرهنگی داریم که پولدار یا تحصیلکرده هندی که کمی دستش به دهنش رسیده، بلافاصله میگه «شاشیدم در این کشور و فرهنگش و هرچی که هست» و مهاجرت می‌کنه و وقتی جای پاش سفت شد دست چندنفر دیگه از هموطنانش رو می‌گیره که اونا هم بتونند فرار کنند، اما ایرانی میگه «وای قورمه سبزی مامان.. کاش مجبور نبودم مهاجرت کنم.. وای لعنت بهتون که آواره‌مون کردید». (که البته به دلایلی نامعلوم به زندگی در سن‌دیگو میگه آوارگی!)

گفتم کاش مشکل به قورمه‌سبزی ختم می‌شد. ایران در چشم این‌ها حکم بتی رو داره که کثافتش رو هم می‌پسندند. که یعنی چون کثافت ایران است، کثافت خوبی‌ست! ‌و این کثافت‌پسندی، قوه تشخیص خوب و بد، خیر و شر، غلط و درست، و حتی زشت و زیبا رو ازشون گرفته. ما مشکل داریم، که به راحتی تو پروفایل لینکدین‌شون چندسالی که برای شرکت‌های ایرانی که به حکومت سرویس داده‌اند و می‌دهند، کار می‌کردند رو هم در رزومه قرار دادن. مشکل از ماست که شرم نمی‌کنند، و مشکل از ماست که اجازه دادیم شرم نکنند.

@forrhino
کار ذاتا مفید وجود نداره. یک کار مشخص، میتونه برای کسی مفید، و برای کس دیگری اتلاف عمر باشه.
اگه زنگ زده باشند و گفته باشند برای صحبت کردن درباره سرمایه‌گذاری روی پروژه‌ت فردا صبح ساعت هفت اینجا باش، برای یکی دقیقا ساعت هفت اونجا بودن یک نقطه کلیدی برای پیشرفت در زندگیه. اما برای یکی دیگه میتونه جرقه سقوط باشه، و بهتره نره، و با اینکه وقتی نرفت پشت سرش بگن «آدمی که نمیتونه صبح پاشه بیاد سر یک جلسه، به هیچ‌جا نمیرسه».
ذکاوت، شامل گاهی زدن به خاکی هم میشه. و زدن به خاکی نیاز به شهامت داره. و شهامت رو میشه بدست آورد.
ناراحت‌کننده‌ترین صحنه زندگی مردم اونجایی نیست که دارند لنگان لنگان راه میرن، یا از یک مرکز دیالیز به یک مرکز دیگه میرن. نه، شرمندگی پدر از ناتوانی خرید داروی فرزند بیمارش هم نیست. این کلیشه های ادبی رو باید کنار گذاشت. ناراحت‌کننده‌‌ترین صحنه، چک کردن دائمی مسیرشون با سپر ماشین جلویی، و ماشین‌های کناری، و ماشین‌های پشت‌سره. با چنین چک‌کردن‌های مادام‌العمری، راننده‌ای خواهد بود که فحش نخواهد خورد. اما همزمان عمرش هم تلف خواهد شد. چون یه جاهایی، برای اینکه زندگی خودش رو بوجود بیاره، باید از مسیر خارج می‌شد. و قطعا فحش میخورد. و چون زندگی خودشون رو بوجود نیاوردن، مُرده بودند، و مرده راه می‌رفتند، و مرده غذا می‌خوردند، و مرده ازدواج می‌کردند. و شامل خیلی‌ها میشن. خبر بد اینه که خیلی از عزیزانت خیلی وقته که مرده‌ن. با اینکه سر و صدا دارند‌. با اینکه آزار و اذیت دارن. با اینکه دارند پول درمیارن و با اون پول یه کارهایی می‌کنند.

یه روز یه حسی بت میگه نباید معلم باشی. باید قاچاقچی باشی. شاید خنده‌دار به نظر بیاد، ولی کاملا جدی این مثال رو میزنم. اگه شواهد نشون بده حس درستیه، و قاچاقچی نشی، دیگه زندگی خودت رو نداری. زندگیت در اختیار کسانی خواهد بود که تو رو معلم می‌پسندند. و چون دیگه در اختیار خودت نیست، ازون به بعد میمیری. بله، دقیقا با قاچاقچی «نشدن» میمیری.

بسیار بسیار امیدوارم دیر نباشه اون روزی که خودت این رو میفهمی.

@forrhino
با دینِ خراب نمیشه مسجدِ آباد داشت. اما این رو کسی میتونه بفهمه که جرئت معاینه دین رو داشته باشه. هزار و یک طرح و پروژه برای احیای مسجد ترتیب داده‌اند، با بودجه‌هایی که بعدها فقط از هکرها میشه پرسید چقدر بوده‌اند، تا جنازه‌ای رو زنده کنند که پوستش هم داره میپوسه.
همپوشانی آماری معناداری هست بین جماعتی که نمی‌دونند دنیای مدرن چطور کار می‌کنه، و جماعتی که نمی‌دونند دنیای قدیم چطور کار می‌کرده. تا جایی که گاهی میشه نتیجه گرفت این‌ها همونان.

مسجد قدیم یه کانون اجتماعی بود چون پناهگاه بود. یعنی اگه با هرکس مشکل داشتی، از جمله حکومت، میتونستی بری اونجا سنگر بگیری.
الان مسجد پناهگاه که نیست هیچ، زیرزمینش بازداشتگاه موقت کسانیه که با حکومت مشکل دارند!
مهم نیست یک نهاد اجتماعی چه جور ساختمانی داره، یا اصلا کد پستی داره یا نداره. مهم اینه که الان اگه حتی یک بچه هیئتی، به هر دلیلی، با عوامل حکومتی شاخ به شاخ بشه، باز پناهگاهی که میتونه بش مراجعه کنه نهادهای غربی هستند! نهادهایی که نه ساختمون‌شون رو دیده نه تابلوشون رو دیده نه آدرس‌شون رو بلده. نه فقط نهادهای حقوقی غربی، بلکه حتی برای اینکه به مردم بگه «ایهاالناس اینا میخوان زندگی من رو نابود کنند» هم فقط میتونه به پلتفرم ارتباطی غربی مراجعه کنه، چون پلتفرم داخلی حتی اسمش رو هم فیلتر کرده.
فقط در صورتی میتونی دینی داشته باشی که پناهگاه باشه، که اون دین بتونه به حکومت بگه «تو سگ کی باشی؟». و تا وقتی نمی‌تونه بگه یک دین خرابه.

@forrhino
هرکس از شرایط محیط میناله، لزوما مخالف شرایط محیط نیست. چون علم به اینکه گرفتاریش چیه نداره. توی سالن‌های اداره می‌شد دید که همه ناراحتند ازینکه انقدر باید برو بیا انجام بدن، اما می‌شد دید که همه دهاتی‌هایی هستند که بروکراسی براشون شأن بالایی داره. ما کلا یک ملت دهاتی قدرت‌پسند بودیم، که تشکیلات مدرن برامون جلوه‌ای از قدرت بود. توضیح این برای یک خارجی سخته، وقتی توضیحش برای یک ایرانی که بش مبتلاست هم آسون نیست. آدم قدرت‌پسند برای ابزار قدرت هم احترام زیادی قائله. دهاتی هیچ آشنایی با تشکیلات مدرن نداشت، و خیلی یهویی باشون برخورد کرد. اما همین رو فهمید که الان ابزار قدرت این‌ها هستند. با خودش گفت «عه.. پس مهر برجسته پایین سند، یعنی قدرت»، «عه.. پس وارد کردن نامه به کامپیوتر دبیرخونه یعنی قدرت»، «عه.. پس تأیید کارشناس یعنی قدرت». و همه این‌ها براش متعالی و بزرگ، و یا ضروری جلوه کرد.
برای همین وقتی تو اداره از پله‌ها می‌رفت بالا و می‌اومد پایین و به نفس نفس می‌افتاد و فحش می‌داد، با تیپ آدم‌های پشت میز مشکل داشت. نه با خود میز. و اگه احساس بدبختی می‌کرد ازین بود که «چرا من صاحب این ابزارهای قدرت نیستم؟ لعنت به این شانس».

هردفعه که از لفظ دهاتی یا چوپون استفاده می‌کنم عده‌ای ناراحت میشن. حتی همین هم به قدرت‌پسندی ارتباط داره. ازین ناراحت نمیشن که ممکن است این خصوصیات منفی به یک روستایی که این خصوصیات را ندارد اشتباهی تعمیم داده شود! ریشه این ناراحتی هم اینه که ممکنه به نظر برسه دهاتی، قدرت اینکه نذاره از لفظ دهاتی به عنوان صفت منفی استفاده کنند رو نداره، ولی بقیه قدرت اینکه نذارن از عنوان قشرشون به عنوان صفت منفی استفاده بشه رو دارند! از تعمیم اشتباه ناراحت نیست، از عدم توزیع متوازن قدرت ناراحته!
اما حتی تعمیم اشتباه هم نیست. چون اصلا تعمیم نیست، وقتی از هشتاد میلیون دهاتی صحبت می‌کنیم. همینکه همه‌چیز به مسخره‌بازی و مهمل تبدیل شده، نشانه اینه که همه دهاتی‌اند. نه اقلیتی، که به اشتباه به هشتاد میلیون نفر تعمیم داده شده باشه. مسخره‌بازیِ سیستماتیک وقتی میتونه رخ بده که همه با هم دهاتی باشند، و همه‌ی این جمع بزرگ دهاتی‌‌ها با ابزارهایی برخورد کنند که هیچی ازش نمی‌دونند، و فقط همینقدر می‌دونند که علامتِ داشتنِ قدرته.

حتی وقتی یک حسینیه در یک گوشه پرت شهر احداث می‌کنند، سه صفحه آیین‌نامه براش می‌نویسند. دقیقا همون دهاتی‌های ساکن محله که پول گذاشتن و ساختنش، دور هم جمع میشن و سه صفحه می‌نویسن. که خودشون هم نمی‌تونند همه چیزی که نوشتن حفظ کنن. چون آیین‌نامه نوشتن علامت قدرت داشتنه، و کیفورشون می‌کنه.
به اعتراف خود حضرات، دولت سوئیس در کل دوران تاریخ مدرن خودش به اندازه هیئت دولت ایران در فقط دو سال، مصوبه قانونی نداشته! برداشت دهاتی این بود که قانون یه چیزیه که هرچی بیشتر بنویسیش یعنی بیشتر قدرت داری! اما در نهایت چون هیچ شأنی برای قانون قائل نبود، چون از اول شناختی ازش نداشت، همه مصوبات خودش رو هم به اونجاش می‌گرفت. که در نهایت با وضعیتی مواجهیم که برای کوچکترین کاری صد و پنجاه‌تا آئین‌نامه نوشته شده، ولی در نهایت سرنوشت پروژه رو وضعیت معده یک فرد تعیین می‌کنه! همه جای دنیا بروکراسی هست، همه جا فساد هست، اما هیچ‌جا مسخره‌بازی نیست.‌ و این مسخره‌بازی و مسخره‌پسندی و مسخره‌گرایی، میتونه یک تمدن رو به طور کامل با خاک یکسان کنه.

@forrhino
For 🦏🏴
هرکس از شرایط محیط میناله، لزوما مخالف شرایط محیط نیست. چون علم به اینکه گرفتاریش چیه نداره. توی سالن‌های اداره می‌شد دید که همه ناراحتند ازینکه انقدر باید برو بیا انجام بدن، اما می‌شد دید که همه دهاتی‌هایی هستند که بروکراسی براشون شأن بالایی داره. ما کلا…
دهاتی قدرت‌پسند مذهب خودش رو هم با این خصلت خودش بازتعریف کرد.
رو دیوار یه محوطه‌، یکی از سخنان خلیفه دوم رو نوشته بودند که گفته بود «اگر قرار باشد کار ما به رویارویی با آمریکا بکشد، از نوع حادثه کربلا خواهد بود، نه صلح امام حسن». برای من دیدن اون دیوارنوشته جزء جرقه‌هایی بود که به خودم بگم «اینا کی‌ان؟». این جمله نه تنها خلاصه‌ای از مسخره‌بازی سیستماتیک بود (که ارزش‌های دینی و حتی تاریخ صدر اسلام هم داخل دیگ مسخره‌بازی ریخته شده‌اند) بلکه نشون میداد خود مفهوم قدرت هم توسط دهاتی‌ها به مسخره‌ترین سطح خودش رسیده، تا جایی که میشد گفت این‌ها کلا درباره قدرت دچار سوء تفاهمند. خیلی جدی دارند امام حسن رو بازنده و امام حسین رو برنده می‌بینند، چون با اینکه حسین کشته شد ولی طرف مقابل هم بهم ریخت، و این یعنی قدرت! (البته بهم هم نریخت. خلفای بعد از عاشورا قوی‌تر از خلفای قبلش بودند. ولی قصه رایج اینه که دلیل سقوط امویان عاشورا بوده).
یعنی قدرت اینه که یه کرمی بریزی بعد بمیری، یا هی بکشنت و به هدف‌شون نرسن! (که ادامه‌ش در پوچگرایی شیعه در خود به کشتن دادن‌‌ و دیگران به کشتن‌های بی‌نتیجه، تجلی پیدا کرده)، ولی چون حسن نتونست ضربه‌ای وارد کنه و موقعیت معاویه هم تثبیت شد، یعنی باخت و بد هم باخت! در این نوع نگاه، اینکه خود ما چی هستیم و کی هستیم و نقش‌مون چیه و قدرت برای خودمون چه معنایی داره، بهیچوجه مطرح نیست.
آه!
قدرت فقط در این خلاصه شده که چه بلایی سر طرف مقابل میاد!
(اگه به پرونده‌های جنایی ایران هم دقت کنید، این فاکتور «حداکثری کردن چزانده شدن طرف مقابل دعوا بدون در نظر گرفتن منافع شخصی» توی همشون دیده میشه).
نوع نگاه منفی این‌ها به استراتژی حسن (که البته چون امام معصومه زیر این معذوریت‌ هستند که از روی تعارف بگن حجت خدا بوده لابد کارش درست بوده) تا حدیه که هیچ وقت اراده نکردند دقت کنند که دقیقا چه کاری انجام داده، و فلسفه پشت اون کار چیه. که نه اون کار و نه اون فلسفه رو قبول ندارند. از منظر اون آدم اگه بشه جلوی شر ایستاد که فبها، ولی اگه نشد، تکلیف بعدی اینه که تا اونجا که ممکنه زندگیت رو از سیطره‌ش ایزوله کنی. که یعنی «آقایون میایید با هم بجنگیم و زندگی دسته‌جمعی‌مون رو از سیطره اون‌ها ایزوله کنیم یا نمیاید؟ اگه میایید که اوکی، اگه نمیایید هم خوش اومدید، من زندگی خودم رو ایزوله میکنم».
من همین رو الان نمی‌تونم به ملت بفهمونم، چون اصلا قبولش ندارند. چون هیچ‌کدوم از فرمول‌های محاسبه قدرت که در ذهن دارن توش نیست.
نگاه کنید که چطور چهل و پنج ساله همه سوال‌ها درباره پیشگویی تاریخ سقوط این حکومته! چون سوالی درباره قدرته و فقط همین براشون اهمیت داره. هیچوقت این سوال مطرح نبوده که چطور زندگی خودمون رو تا اونجایی که ممکنه از سلطه این اشرار فاشیست ایزوله کنیم؟ بلکه برعکس، همواره تلاش‌های ترحم‌برانگیزانه‌ای وجود داشته که زندگی‌شون رو یه جوری قفل کنند باشون.
نسخه ایزوله‌سازی دست من نیست، و نمیتونه هم باشه، چون زندگی هرکس قلق‌‌های خودش رو داره. موضوع اینه که هیچوقت سوال این نبوده. چون ایرانی‌ها نمی‌تونند به چیزی غیر از قدرت فکر کنند.
چون سیاست رو در رسیدن به جایگاه تیمور می‌بینند، یعنی یک نقطه حداکثری در خودکامگی که حتی قابل دستیابی هم نیست: «تیمور که نمی‌تونیم بشیم، پس باید بشینیم سرجامون». نتیجتا میشینه سرجاش، ولی در همونجایی که نشسته محاسبات دوره تیموری رو داره. که آخرش رسیدیم به هشتاد میلیون تیمور کوچولوی بدون حرکت و برنامه.

قدرت‌، واقع‌بینی میخواد، و شریک کردن دیگران میخواد، و جرئت تن دادن به گزینه‌های دور از ایده‌آل. مثلا نگاه کنید که چطور شصت ساله نگران گروه‌های تجزیه‌طلب هستند.‌ اگه شصت ساله نمی‌تونی یه حرکتی ایجاد کنی که اونارو هم هضم کنه تو خودش یعنی مشکل از توعه، نه اینکه اون گروه‌ها خیلی کاربلد و ریشه‌دارند. چرا نمیتونی ایجاد کنی؟!
چون تیمور به کسی امتیاز نمیده!

@forrhino
معیشت مردم در تاریخ ایران در چرخه دوره‌گرد تا دوره‌فروش خلاصه میشه.

@forrhino
اصیل‌ترین نوعِ رنج، رنجی است که بی‌دلیل تجربه می‌کنی.

@forrhino
مشخصا پوسترها رو دارن میدن دهه نودی‌ها طراحی کنن.

@forrhino
وقتی مهمون نامحرم می‌اومد برای مادربزرگم، دیدنی بود.
این فرش رو نگاه می‌کرد، اون مهمونه هم فرش رو نگاه می‌کرد.
هر دو احوالپرسی رو با فرش انجام میدادن.

ما توو همچین دنیایی بزرگ شدیم.

@forrhino
سادگی شخصیت، نتیجه‌ی پیچیدگی ذهن است.

@forrhino
ما که تمام عمر در یک اردوگاه گروگان بودیم و جز دلقک‌بازی چیزی ندیدیم، اما در ممالک نرمال که بهره‌مند از نعمت دموکراسی هستند، نرخ مشارکت در انتخابات موضوع بی‌اهمیتی است. نه اینکه به مرور زمان بی‌اهمیت شده باشد، بلکه به این دلیل که ذاتا «می‌تواند» بی‌اهمیت باشد. چون رأی ندادن معادل است با رضایت از رأیی که دیگران قرار است بدهند. که دو‌ حالت دارد: یا کسی قرار است رأی بیاورد که اگر قرار بود من هم رأی بدهم، به او رأی می‌دادم. و یا هر طرف رقابت که رأی بیاورد، منافع من را تأمین خواهد کرد. در هر دو حالت، چون نمایندگی می‌شوم، لازم نیست شخصا بروم بگویم می‌خواهم نماینده‌ام چه کسی باشد.

در دموکراسی، هدف حرف زدن نیست. هدف نمایندگی شدن است.
در دلقک‌‌خانه هدف حرف زدن است (حتی اگر بی‌معنی باشد)، نه نمایندگی شدن.

@forrhino
باران زیباست
اما
جهان در برف زیباتر است.

جهان زیباست
اما
مدرسه‌ی تعطیل زیباتر است.

@forrhino
2025/07/07 22:18:28
Back to Top
HTML Embed Code: