اگه کنار یک رودخانه بشینی و به جریانش خیره بشی، تا زمانی که آب تمیزه به رنگ آبی دیده میشه. اگه یکی در بالادست با وانت بیاد خاک بریزه تو رودخانه، یه مقدار اون رنگ آبی کدرتر میشه، ولی خیلی جزیی. طوری که متوجه تفاوتش نمیشی. چون قبل از نقطه آلودهسازی، و بعد از نقطه آلودهسازی رو همزمان نمیبینی تا رنگ و شفافیت آب رو مقایسه کنی. تو در جایی که نشستی محدود به یک پرانتز مکانی و زمانی هستی که خیلی کند خرابی رو نشون میده.
فکر میکنی اگه ۹۵۰ سال عمر کنی، از رودخانه جامعه بشری چی میبینی؟
اصل چیزی که میبینی اینه که مردم عوض نمیشن، بلکه مردم جای مردم رو میگیرند. چیزی که تو پرانتزهای محدود میبینی اینه که همیشه آب رودخانه سر جاشه، ولی آبی که در یک لحظه دیدی، با یه آب دیگه جایگزین شده بوده، که چون رنگش اختلاف کمی داشت، حسش نکردی. مردم ترسو جایگزین مردم شجاع میشن، و یا برعکس. مردم درستکار جایگزین مردم بدکار میشن، و یا برعکس. مردم مسئولیتپذیر جایگزین مردم بیعار میشن، و یا برعکس. مردم بیهدف جایگزین مردم هدفدار میشن، و یا برعکس.
نوح کسیه که صبر نمیکنه مردم عوض بشن. صبر میکنه که جایگزین بشن، تا اونایی که حاضرند بش اعتماد کنند پیدا بشن. و این داستان نوح نیست، داستان آدمهاست. به اطرافتون نگاه کنید:
پره از کسانی که مأیوسند ازینکه مردم فیکس نماندهاند. پنجاه و هفتی عصبانیه که بچههاش پنجاه و هفتی نیستند. وسطباز عصبانیه که جوانهای امروز دهه شصتی نیستند. آخوند سنتی عصبانیه که چرا مذهبی امروز، همون مذهبی دوران بروجردی نیست. آتئیست عصبانیه که چرا تجددطلب امروز مثل صادق هدایت نیست. نظامی عصبانیه که چرا سرباز امروز مثل سرباز پنجاه سال پیش نیست. فمنیست عصبانیه که چرا دختر امروز مثل فمنیستهای دهه هفتاد نیست. وقتی نوبتش شد، دهه هشتادی هم یه روز عصبانی میشه.
هر پیامبر، به اندازه یک پلک زدن جای خدا قرار میگیره، و تسلیم میشه. سهم نوح هم زمان بود، تا به اندازه یک پلک زدن، زمان رو از چشم خدا ببینه. پلک زدنی که هزار سال طول کشید، و کافی بود تا بفهمه باید به قوس کشتی بپردازه، و در قوس پرانتز نمونه.
@forrhino
فکر میکنی اگه ۹۵۰ سال عمر کنی، از رودخانه جامعه بشری چی میبینی؟
اصل چیزی که میبینی اینه که مردم عوض نمیشن، بلکه مردم جای مردم رو میگیرند. چیزی که تو پرانتزهای محدود میبینی اینه که همیشه آب رودخانه سر جاشه، ولی آبی که در یک لحظه دیدی، با یه آب دیگه جایگزین شده بوده، که چون رنگش اختلاف کمی داشت، حسش نکردی. مردم ترسو جایگزین مردم شجاع میشن، و یا برعکس. مردم درستکار جایگزین مردم بدکار میشن، و یا برعکس. مردم مسئولیتپذیر جایگزین مردم بیعار میشن، و یا برعکس. مردم بیهدف جایگزین مردم هدفدار میشن، و یا برعکس.
نوح کسیه که صبر نمیکنه مردم عوض بشن. صبر میکنه که جایگزین بشن، تا اونایی که حاضرند بش اعتماد کنند پیدا بشن. و این داستان نوح نیست، داستان آدمهاست. به اطرافتون نگاه کنید:
پره از کسانی که مأیوسند ازینکه مردم فیکس نماندهاند. پنجاه و هفتی عصبانیه که بچههاش پنجاه و هفتی نیستند. وسطباز عصبانیه که جوانهای امروز دهه شصتی نیستند. آخوند سنتی عصبانیه که چرا مذهبی امروز، همون مذهبی دوران بروجردی نیست. آتئیست عصبانیه که چرا تجددطلب امروز مثل صادق هدایت نیست. نظامی عصبانیه که چرا سرباز امروز مثل سرباز پنجاه سال پیش نیست. فمنیست عصبانیه که چرا دختر امروز مثل فمنیستهای دهه هفتاد نیست. وقتی نوبتش شد، دهه هشتادی هم یه روز عصبانی میشه.
هر پیامبر، به اندازه یک پلک زدن جای خدا قرار میگیره، و تسلیم میشه. سهم نوح هم زمان بود، تا به اندازه یک پلک زدن، زمان رو از چشم خدا ببینه. پلک زدنی که هزار سال طول کشید، و کافی بود تا بفهمه باید به قوس کشتی بپردازه، و در قوس پرانتز نمونه.
@forrhino
بله. دانمارک.
پشت اینکه مردم کشوری که اندازه یکی از استانهای کوچک ماست، اما اقتصادی بزرگتر از اقتصاد کشور ما دارند، که یعنی خیلی باسوادتر و توانمندتر و کاربلدتر از مردم ما هستند، همچنان به پادشاهشون چسبیدهاند، و اینجوری در سرما جمع میشن تا بش تبریک بگن، ولی مردم ما که بیشترشون بیسواد و چوپانزاده بودند اینطور تشخیص دادند که شاه چیز بدی است، و شیخ بهتر است، دلایلی خوابیده که فهمیدن اونها به پیدا کردن جواب خیلی از سوالها کمک میکنه.
@forrhino
پشت اینکه مردم کشوری که اندازه یکی از استانهای کوچک ماست، اما اقتصادی بزرگتر از اقتصاد کشور ما دارند، که یعنی خیلی باسوادتر و توانمندتر و کاربلدتر از مردم ما هستند، همچنان به پادشاهشون چسبیدهاند، و اینجوری در سرما جمع میشن تا بش تبریک بگن، ولی مردم ما که بیشترشون بیسواد و چوپانزاده بودند اینطور تشخیص دادند که شاه چیز بدی است، و شیخ بهتر است، دلایلی خوابیده که فهمیدن اونها به پیدا کردن جواب خیلی از سوالها کمک میکنه.
@forrhino
«تایپ من» یه افسانهست.
دنبالش نگردید.
هیچکس تایپ شما نیست. هرکس تایپ خودشه، و شما انتخاب میکنید که تحملش کنید یا نکنید. و هیچکس جمع دو تایپ مختلف نیست، و در دو چیز متفاوت، خوب نیست. آدم اسپورت و ریلکس، تو یه چیز دیگه رو اعصابه. و آدم عصبی و سختگیر، تو یه چیز دیگه خوبه. آدم باعرضه در پول در آوردن، میتونه به اندازه یک آجر، سطحی باشه؛ و آدم باهوش ممکنه صدای سنجاقک از حنجرهش دربیاد تا صدای یک مرد. وقتی حواشی و زوائد هرکس رو بچینی و به خلاصهش برسی، خواهی دید که کمبودهاش خیلی بیشتر ازونه که بخواد همه آپشنهای مدنظرت رو پاس کنه، یا نصفش رو، یا ده درصدش رو. فقط یکیش رو پاس میکنه، و تو همه شون رو با اون یک مورد تاخت میزنی. و این کاملا طبیعیه. چیزی که طبیعی نیست اون قصهایه که بت فروختن، یا به خودت فروختی. قصهای درباره اینکه اون فرد، بیش از یکی رو پاس میکنه. قصهای درباره اینکه باسکولی وجود داره و مزایا و معایب رو وزن کردی. قصهای درباره اینکه منطق موجهی برای انتخابت داری. انتخابت هیچ منطق قابل دفاعی نخواهد داشت. چون تاخت زدن یک مزیت، و تحمل کردن همه چیزهای دیگه، دیوانگیه. و چون دیوانگی تو با دیوانگی نسلهای قبل فرق داره، معنیش این نیست که دقت تو در انتخاب بیشتره.
Thank me later.
@forrhino
دنبالش نگردید.
هیچکس تایپ شما نیست. هرکس تایپ خودشه، و شما انتخاب میکنید که تحملش کنید یا نکنید. و هیچکس جمع دو تایپ مختلف نیست، و در دو چیز متفاوت، خوب نیست. آدم اسپورت و ریلکس، تو یه چیز دیگه رو اعصابه. و آدم عصبی و سختگیر، تو یه چیز دیگه خوبه. آدم باعرضه در پول در آوردن، میتونه به اندازه یک آجر، سطحی باشه؛ و آدم باهوش ممکنه صدای سنجاقک از حنجرهش دربیاد تا صدای یک مرد. وقتی حواشی و زوائد هرکس رو بچینی و به خلاصهش برسی، خواهی دید که کمبودهاش خیلی بیشتر ازونه که بخواد همه آپشنهای مدنظرت رو پاس کنه، یا نصفش رو، یا ده درصدش رو. فقط یکیش رو پاس میکنه، و تو همه شون رو با اون یک مورد تاخت میزنی. و این کاملا طبیعیه. چیزی که طبیعی نیست اون قصهایه که بت فروختن، یا به خودت فروختی. قصهای درباره اینکه اون فرد، بیش از یکی رو پاس میکنه. قصهای درباره اینکه باسکولی وجود داره و مزایا و معایب رو وزن کردی. قصهای درباره اینکه منطق موجهی برای انتخابت داری. انتخابت هیچ منطق قابل دفاعی نخواهد داشت. چون تاخت زدن یک مزیت، و تحمل کردن همه چیزهای دیگه، دیوانگیه. و چون دیوانگی تو با دیوانگی نسلهای قبل فرق داره، معنیش این نیست که دقت تو در انتخاب بیشتره.
Thank me later.
@forrhino
هدف شیعه ازینکه تمام عمر میگه «ما که مثل اولیاء الهی نمیشیم هیچوقت»، هیچوقت تواضع نیست. یه بسترسازی برای موقعیتیه که عمدا مثل اولیاء الهی نباشه.
فاطمه رو مادری ترسیم میکنه که از مرگ پسرش در برابر اشرار راضیه و بش افتخار هم میکنه، نه تنها در برابر اهل زمین، بلکه در جمع اهل آسمان! اما خودش برای نجات پسرش از طناب دار، از اشرار طلب عفو میکنه. اون روزی که داشت میگفت ما فاطمه نمیشیم، میخواست امروز بتونه عامدانه فاطمه نباشه.
@forrhino
فاطمه رو مادری ترسیم میکنه که از مرگ پسرش در برابر اشرار راضیه و بش افتخار هم میکنه، نه تنها در برابر اهل زمین، بلکه در جمع اهل آسمان! اما خودش برای نجات پسرش از طناب دار، از اشرار طلب عفو میکنه. اون روزی که داشت میگفت ما فاطمه نمیشیم، میخواست امروز بتونه عامدانه فاطمه نباشه.
@forrhino
روزی من هم
مثل او، مثل خیلیهای دیگر
قربانی خواهم شد
و تو هم، مثل من،
به توییتی اکتفا خواهی کرد
و بعد به دنبال زندگی خود خواهی رفت
آن روز، خیلی دور نیست.
روزی تو هم
مثل من، مثل او، مثل خیلیهای دیگر
قربانی خواهی شد
و دیگران، مثل من، مثل تو
به توییتی اکتفا خواهند کرد
و بعد به دنبال زندگی خود خواهند رفت
آن روز هم، خیلی دور نیست.
آنگاه، من و تو
به زندگیِ از دست رفته
غمگین، لبخند خواهیم زد
و فریاد خواهیم کشید:
به کدام گناه؟
اما کسی صدای روحها را از آن دنیا تا کنون نشنیده
کسی چه میداند،
اصلاً روحی هست؟
اصلا آن دنیای دیگر هست؟
نکند همه چیز،
همین چند روز بوده باشد
که آن هم این طور شد.
@forrhino
مثل او، مثل خیلیهای دیگر
قربانی خواهم شد
و تو هم، مثل من،
به توییتی اکتفا خواهی کرد
و بعد به دنبال زندگی خود خواهی رفت
آن روز، خیلی دور نیست.
روزی تو هم
مثل من، مثل او، مثل خیلیهای دیگر
قربانی خواهی شد
و دیگران، مثل من، مثل تو
به توییتی اکتفا خواهند کرد
و بعد به دنبال زندگی خود خواهند رفت
آن روز هم، خیلی دور نیست.
آنگاه، من و تو
به زندگیِ از دست رفته
غمگین، لبخند خواهیم زد
و فریاد خواهیم کشید:
به کدام گناه؟
اما کسی صدای روحها را از آن دنیا تا کنون نشنیده
کسی چه میداند،
اصلاً روحی هست؟
اصلا آن دنیای دیگر هست؟
نکند همه چیز،
همین چند روز بوده باشد
که آن هم این طور شد.
@forrhino
روان آشفتهام، قلعهای شنی و کوچک است که بیش از حد نزدیک دریا ساختهشده. هر روز موجی به من میکوبد و بخشی از جانم را میبرد. حالا باید تهماندهی جانم را بردارم و آمادهی جلسه عصر شوم و سفر طولانی از شب به روز بعد. باید دوباره زنده بمانم و بنویسم.
فردا برایتان عاشقانه تازهای مینویسم؛ امروز برای گفتن از عشق روز خوبی نیست. مثل دیروز. مثل هر روز.
@forrhino
فردا برایتان عاشقانه تازهای مینویسم؛ امروز برای گفتن از عشق روز خوبی نیست. مثل دیروز. مثل هر روز.
@forrhino
هرکس دُمی داره، که به پشت سرش وصل شده. اونی که الان تو بنگلادش تو کارگاه خیاطی کار میکنه، دمش به خانوادهای وصل بود که چندسال قبل کمی اونطرفتر ازون کارگاه، کشاورز بودند، و در بهترین حالت غذای روزانهشون رو تأمین میکردند.
غیر از موارد خاصی که والتدیزنی پوشش میده، به لابراتوارهای استنفورد راه پیدا نخواهد کرد. چون اونهایی که راه پیدا میکنند هم دمی دارند، و دمشون به خانوادهای وصل شده که هر کدوم در دهه سی و چهل قرن بیستم، کارهای بزرگی انجام داده بودن.
اون پشت سر فقط خانواده نیست. رویداد و فضا هم هست. دم بچه افغان امروزی، که سیزده سال پیش به دنیا اومده، به جنگ وصل شده. و به بیقانونی. و به وجود نداشتن چیزی به نام جامعه، خیال راحت، و برنامه. کسی که پشت سرش اینه، نمیتونه تربیتیافتهش نباشه. حتی سیمکشی مغزی اون بچه طوری تغییر کرده که پاسخش به اعتماد، به محبت، به امنیت، به لذت، به جدی گرفته شدن، فرق داشته باشه با پاسخ یک آدم دیگه، که پشتسرش چیز دیگهای بوده.
عزيزم!
تو، دمت به ایران وصله.
به خانوادهای بیمار، که حتی نمیدونست چرا باید تو رو داشته باشه. به فرعونهای کوچک و بیعرضه. به خیالبافهای بیاراده. به پوچگراهای آرمانباز. و به فضایی پر شده از دروغهای کارکردی، و بیثباتی، و قلدرمأبی، و خشونتهای رندوم و بیهدف، و رنجهای بینتیجه، و مشغولیتهای تهی، و هرج و مرج معنایی، و معنویت قلابی، و ماتریالیسم مازوخیستی. همه اینها تو رو ساختهاند، حتی اگه نتونی ردشون رو پیدا کنی.
حتی اگه با پدربزرگ، مادر زن، رفیق، همکار احمقت، مخالف باشی، جنس مخالفتت محصول همون چیزهاییه که دُمت بشون وصله. برای همین دعوای تو و یک نفر دیگه، برای یک ناظر بیرونی، مثل برخورد دو زنبور از یک کلونی، با همدیگه، دیده میشه. برخورد تو، با چیزی که باش برخورد میکنی، برخورد خودت با اون چیز نیست. تصادم یک بخش این مجموعه، با بخش دیگه اونه. حتی وقتی که به واسطه این برخورد، حس جداشدگی و تمایز بت دست میده، در حال ایفای یک نقشی، که مجموعه بت محول کرده، یا بت تحمیل کرده.
تنها در صورتی اختیار بیشتری به دست میاری، که نقشت رو خودت طراحی کنی، که اول به چیزی که هستی کافر شده باشی، که اونجوری که خودت میبینی، و میشنوی، و حس میکنی، و میفهمی رو نپذیری. و خود اون مجموعهای که دمت بش وصل بوده، طوری تو رو ساخته، که این کار رو نکنی. بنابراین کفر ورزیدن به خود مثل اینه که با یک دستت، اون یکی دستت رو از کتف ببری. همون دستی که باش پشت سرت رو محکم گرفتی.
و بله این خشنه. همیشه تولد، صحنه خشنی داره.
@forrhino
غیر از موارد خاصی که والتدیزنی پوشش میده، به لابراتوارهای استنفورد راه پیدا نخواهد کرد. چون اونهایی که راه پیدا میکنند هم دمی دارند، و دمشون به خانوادهای وصل شده که هر کدوم در دهه سی و چهل قرن بیستم، کارهای بزرگی انجام داده بودن.
اون پشت سر فقط خانواده نیست. رویداد و فضا هم هست. دم بچه افغان امروزی، که سیزده سال پیش به دنیا اومده، به جنگ وصل شده. و به بیقانونی. و به وجود نداشتن چیزی به نام جامعه، خیال راحت، و برنامه. کسی که پشت سرش اینه، نمیتونه تربیتیافتهش نباشه. حتی سیمکشی مغزی اون بچه طوری تغییر کرده که پاسخش به اعتماد، به محبت، به امنیت، به لذت، به جدی گرفته شدن، فرق داشته باشه با پاسخ یک آدم دیگه، که پشتسرش چیز دیگهای بوده.
عزيزم!
تو، دمت به ایران وصله.
به خانوادهای بیمار، که حتی نمیدونست چرا باید تو رو داشته باشه. به فرعونهای کوچک و بیعرضه. به خیالبافهای بیاراده. به پوچگراهای آرمانباز. و به فضایی پر شده از دروغهای کارکردی، و بیثباتی، و قلدرمأبی، و خشونتهای رندوم و بیهدف، و رنجهای بینتیجه، و مشغولیتهای تهی، و هرج و مرج معنایی، و معنویت قلابی، و ماتریالیسم مازوخیستی. همه اینها تو رو ساختهاند، حتی اگه نتونی ردشون رو پیدا کنی.
حتی اگه با پدربزرگ، مادر زن، رفیق، همکار احمقت، مخالف باشی، جنس مخالفتت محصول همون چیزهاییه که دُمت بشون وصله. برای همین دعوای تو و یک نفر دیگه، برای یک ناظر بیرونی، مثل برخورد دو زنبور از یک کلونی، با همدیگه، دیده میشه. برخورد تو، با چیزی که باش برخورد میکنی، برخورد خودت با اون چیز نیست. تصادم یک بخش این مجموعه، با بخش دیگه اونه. حتی وقتی که به واسطه این برخورد، حس جداشدگی و تمایز بت دست میده، در حال ایفای یک نقشی، که مجموعه بت محول کرده، یا بت تحمیل کرده.
تنها در صورتی اختیار بیشتری به دست میاری، که نقشت رو خودت طراحی کنی، که اول به چیزی که هستی کافر شده باشی، که اونجوری که خودت میبینی، و میشنوی، و حس میکنی، و میفهمی رو نپذیری. و خود اون مجموعهای که دمت بش وصل بوده، طوری تو رو ساخته، که این کار رو نکنی. بنابراین کفر ورزیدن به خود مثل اینه که با یک دستت، اون یکی دستت رو از کتف ببری. همون دستی که باش پشت سرت رو محکم گرفتی.
و بله این خشنه. همیشه تولد، صحنه خشنی داره.
@forrhino
تحقیق مینویسی درباره آئینهای مذهبی در ایران؟ خسته نباشی.
بیا یه مقدمه یک پاراگرافی هم من برات بنویسم:
عرب برای تحسین چیزهای زیبایی که میبینه هم میگه الله الله. اما ما هیچ استفادهای ازش نمیکنیم، غیر از قسم خوردن، و حتی اونم که والله بود تبدیل کردیم به والا!
هنوز ایران رو نشناختی.
@forrhino
بیا یه مقدمه یک پاراگرافی هم من برات بنویسم:
عرب برای تحسین چیزهای زیبایی که میبینه هم میگه الله الله. اما ما هیچ استفادهای ازش نمیکنیم، غیر از قسم خوردن، و حتی اونم که والله بود تبدیل کردیم به والا!
هنوز ایران رو نشناختی.
@forrhino
یکی از عجایب دوران ما این پدیده دو طرفهست که نه مردم رجعت میکنند به قاجار، نه نوادگان قاجار ادعای سلطنت دارند. در حالی که اگر واقعا مسئله سلطنت مطرح بود، خانواده قاجار بودند که مشروعیتش رو داشتند، نه پهلویها!
حتی نوه یا نتیجه کسی که در دربار قاجار وزیر بوده، مشروعتره برای احیای سلطنت، تا هرکسی در خانواده پهلوی. اما این نوادگان انقدر دور افتادهاند از ایران و سلطنت، که بش فکر هم نمیکنند.
وقتی که نوشتم رضاخان پدر ماست، چون حتی اسم فامیلمون هم مدیون او هستیم (پدری که بمون بد کرد البته)، سلطنتطلبها اومدند بم ایراد گرفتند که چرا میگی رضاخان، و نمیگی رضاشاه؟ حتی در نوشتهای که درباره پدر بودن قهرمانشون بود، حواسشون بود که به نفعشون نوشته نشده. و جواب من این بود که من اینها رو شاه نمیدونم، و شما رو هم تا الان اشتباهی سلطنتطلب خطاب میکردیم. چون اینطور رایجش کرده بودید، وگرنه در اصل شما فقط «پهلَویست» بودید. چون لفظش رایج بود میگفتیم محمدرضاشاه مثلا، ولی در واقع شاه نبود. یه چیزی بود شبیه رئیسجمهورهای مادامالعمر که امروز در کشورهایی مثل جمهوری آذربایجان و ترکمنستان و تاجیکستان و مصر میبینیم. همهکارهای که اتوماتیک ۹۰ درصد آراء رو بدست میاره. محمدرضا که حتی به نظر میرسید از ساختار حکومت خودش هم ناراضیه و ترجیح میداده خودش نخستوزیر باشه، تا اینکه شاه باشه و کسانی رو به عنوان نخستوزیر منصوب کنه که ازشون خوشش نمیاد. تعجبی نداره که امروز پسرش هم به جای تلاش برای احیای سلطنت، که خودشون نابودش کردند، نقش فیک یک اکتیویست دموکراسی! رو بازی کنه.
مردم ایران از شاه قاجار متنفر بودند، تا جایی که «سردار رشید»شون به کتک زدنش افتخار میکرد، چون ایران در برابر قدرتهای جهانی و همسایه تحقیر شده بود، چون در علم و تکنولوژی و صنعت عقب افتاده بود، چون بیقانونی رواج پیدا کرده بود، چون غیر از دزدی راهی برای امرار معاش نمونده بود، چون ملت مریض بودند و دکتر پیدا نمیشد، چون نان هم به سختی گیر میاومد. و حالا بعد از صدسال، که هیچ اثری از قاجار نیست، دقیقا درگیر همه این مسائل هستند، که بعضی ازونها خیلی بدتر هم شده.
ما رسما به یک پکیج از عبرت تبدیل شديم.
@forrhino
حتی نوه یا نتیجه کسی که در دربار قاجار وزیر بوده، مشروعتره برای احیای سلطنت، تا هرکسی در خانواده پهلوی. اما این نوادگان انقدر دور افتادهاند از ایران و سلطنت، که بش فکر هم نمیکنند.
وقتی که نوشتم رضاخان پدر ماست، چون حتی اسم فامیلمون هم مدیون او هستیم (پدری که بمون بد کرد البته)، سلطنتطلبها اومدند بم ایراد گرفتند که چرا میگی رضاخان، و نمیگی رضاشاه؟ حتی در نوشتهای که درباره پدر بودن قهرمانشون بود، حواسشون بود که به نفعشون نوشته نشده. و جواب من این بود که من اینها رو شاه نمیدونم، و شما رو هم تا الان اشتباهی سلطنتطلب خطاب میکردیم. چون اینطور رایجش کرده بودید، وگرنه در اصل شما فقط «پهلَویست» بودید. چون لفظش رایج بود میگفتیم محمدرضاشاه مثلا، ولی در واقع شاه نبود. یه چیزی بود شبیه رئیسجمهورهای مادامالعمر که امروز در کشورهایی مثل جمهوری آذربایجان و ترکمنستان و تاجیکستان و مصر میبینیم. همهکارهای که اتوماتیک ۹۰ درصد آراء رو بدست میاره. محمدرضا که حتی به نظر میرسید از ساختار حکومت خودش هم ناراضیه و ترجیح میداده خودش نخستوزیر باشه، تا اینکه شاه باشه و کسانی رو به عنوان نخستوزیر منصوب کنه که ازشون خوشش نمیاد. تعجبی نداره که امروز پسرش هم به جای تلاش برای احیای سلطنت، که خودشون نابودش کردند، نقش فیک یک اکتیویست دموکراسی! رو بازی کنه.
مردم ایران از شاه قاجار متنفر بودند، تا جایی که «سردار رشید»شون به کتک زدنش افتخار میکرد، چون ایران در برابر قدرتهای جهانی و همسایه تحقیر شده بود، چون در علم و تکنولوژی و صنعت عقب افتاده بود، چون بیقانونی رواج پیدا کرده بود، چون غیر از دزدی راهی برای امرار معاش نمونده بود، چون ملت مریض بودند و دکتر پیدا نمیشد، چون نان هم به سختی گیر میاومد. و حالا بعد از صدسال، که هیچ اثری از قاجار نیست، دقیقا درگیر همه این مسائل هستند، که بعضی ازونها خیلی بدتر هم شده.
ما رسما به یک پکیج از عبرت تبدیل شديم.
@forrhino
در حوزه انتخابیه خراسان جنوبی برای مجلس خبرگان، فقط یک کاندیدا، تایید صلاحیت شده که آقای رییسی بوده.
اما معنای این خبر چیست؟
نظام مقدس با تمام قوای اقتصادی و جغرافیایی، ایران رو تبدیل کرد به خط تولید آخوند. ولی حتی به تعداد کافی نتونسته آخوند دارای استاندارد آلایندگی مورد تایید خودش تولید کنه که انتخابات مجلس خبرگان رقابتی بشه. یعنی در تولید همین یک محصول تخصصی خودش هم حتی به اندازه نیاز خودش موفق نبوده.
در حالی که حکومت پهلوی تونست بستری فراهم کنه که آخوندهای تولیدیش با تکنولوژی ۵۰ / ۶۰ سال پیش، به اندازه ساقط کردن یک حکومت و برپایی یک حکومت جدید خروجی داشته باشند. به بیان دیگر، آخوند در تولید آخوندِ کارآمد هم ناتوانه.
@forrhino
اما معنای این خبر چیست؟
نظام مقدس با تمام قوای اقتصادی و جغرافیایی، ایران رو تبدیل کرد به خط تولید آخوند. ولی حتی به تعداد کافی نتونسته آخوند دارای استاندارد آلایندگی مورد تایید خودش تولید کنه که انتخابات مجلس خبرگان رقابتی بشه. یعنی در تولید همین یک محصول تخصصی خودش هم حتی به اندازه نیاز خودش موفق نبوده.
در حالی که حکومت پهلوی تونست بستری فراهم کنه که آخوندهای تولیدیش با تکنولوژی ۵۰ / ۶۰ سال پیش، به اندازه ساقط کردن یک حکومت و برپایی یک حکومت جدید خروجی داشته باشند. به بیان دیگر، آخوند در تولید آخوندِ کارآمد هم ناتوانه.
@forrhino
داخل تراژدی جمهوری اسلامی یک کمدی جاساز شده، و اون اینه که حتی وقتی بخواد بگه کارهای نیست هم کسی باور نمیکنه، چون پوچگرایی با وجود اینکه ذاتا باید از هفت دولت آزاد باشه، میتونه اسیر یک قدرت بزرگتر بشه.
کشتن رندوم چند سرباز آمریکایی که تو چادر خوابیدن، هیچ کمکی به وضع اوباش شیعه در جنگ غزه نمیکنه، بلکه بدترش هم میکنه، اما با پوچگرایی شیعی تطبیق داره. بنابراین روسیه میتونه این کار رو انجام بده، و جام رو بذاره تو بار برادران یوسف. چون عبور از خط قرمز، موضع ترامپ رو تقویت میکنه، و اگه برنده بشه کمک نظامی به اوکراین کمپلت تعطیل میشه. این نگاه روسهاست، و دنبال منطقی بودنش نباید بود. نگاه اونها شامل این نیز میشود که «تگزاس نزدیکه تجزیه بشه!». چون همونطور که قبلا نوشتم خاصیت سیستمهای خلاف و بسته اینه که خودشون خر پروپاگاندای خودشون میشن. فیلم بازی نمیکنند، واقعا فکر میکنند تگزاس در آستانه تجزیهست، یا پتانسیلش رو داره. چون کلا یک نسخه دیگه از واقعیت ساخته شده و مصرف میشه. بنابراین تصمیمات عملیاتی هم که میگیرند، در راستای قصههاییه که بش باور دارند.
بین ایرانیها، مخصوصا در بین تحصیلکردهها، رایج شده که میگن ایران مستعمره چین و روسیه شده است! که کاملا نامربوطه. علاوه بر اینکه استعمار آثار توسعهای داره، که استعمارگر میاد زیرساخت میسازه و سرمایهگذاری میکنه، کنترل از بالا به پایین هم باید در اون دیده بشه، که در مورد ایران وجود نداره. ایران مستعمره هیچ قدرتی نیست. بلکه از پوچگرایی سیستماتیک و هرج و مرج حکمرانیش، استفادههای رندوم میکنند. و این رندوم بودنشه که به مراتب از استعمار بدترش کرده.
@forrhino
کشتن رندوم چند سرباز آمریکایی که تو چادر خوابیدن، هیچ کمکی به وضع اوباش شیعه در جنگ غزه نمیکنه، بلکه بدترش هم میکنه، اما با پوچگرایی شیعی تطبیق داره. بنابراین روسیه میتونه این کار رو انجام بده، و جام رو بذاره تو بار برادران یوسف. چون عبور از خط قرمز، موضع ترامپ رو تقویت میکنه، و اگه برنده بشه کمک نظامی به اوکراین کمپلت تعطیل میشه. این نگاه روسهاست، و دنبال منطقی بودنش نباید بود. نگاه اونها شامل این نیز میشود که «تگزاس نزدیکه تجزیه بشه!». چون همونطور که قبلا نوشتم خاصیت سیستمهای خلاف و بسته اینه که خودشون خر پروپاگاندای خودشون میشن. فیلم بازی نمیکنند، واقعا فکر میکنند تگزاس در آستانه تجزیهست، یا پتانسیلش رو داره. چون کلا یک نسخه دیگه از واقعیت ساخته شده و مصرف میشه. بنابراین تصمیمات عملیاتی هم که میگیرند، در راستای قصههاییه که بش باور دارند.
بین ایرانیها، مخصوصا در بین تحصیلکردهها، رایج شده که میگن ایران مستعمره چین و روسیه شده است! که کاملا نامربوطه. علاوه بر اینکه استعمار آثار توسعهای داره، که استعمارگر میاد زیرساخت میسازه و سرمایهگذاری میکنه، کنترل از بالا به پایین هم باید در اون دیده بشه، که در مورد ایران وجود نداره. ایران مستعمره هیچ قدرتی نیست. بلکه از پوچگرایی سیستماتیک و هرج و مرج حکمرانیش، استفادههای رندوم میکنند. و این رندوم بودنشه که به مراتب از استعمار بدترش کرده.
@forrhino