اینا برای نمایش تلافی، نیاز به «اولین»ها دارن. مثل حمله به عینالاسد، که یک اولین بود. نتیجه گرفتن و فایده داشتن، کاملا بلاموضوعه. خاصیت تبلیغاتی اولینها اینه که میتونند ازش برای مقایسه با گذشته استفاده کنند، و نتیجه بگیرند امروز جایی قرار گرفتن که دیروز در اون نبودند، پس محور مقاومت پیشروی کرده، و نظام پیروزه و فلان.
تو سیستم گاوی، اینطور نیست که واقعیت فقط بیاهمیت باشه. بلکه «باید» با واقعیت لج کرد، چون واقعیت همون تبر ابراهیمه، که فرو رفته تو گردن بتهایی که از توهم ساختهاند.
@forrhino
تو سیستم گاوی، اینطور نیست که واقعیت فقط بیاهمیت باشه. بلکه «باید» با واقعیت لج کرد، چون واقعیت همون تبر ابراهیمه، که فرو رفته تو گردن بتهایی که از توهم ساختهاند.
@forrhino
ما تو اسلام «بازدارندگی» نداریم. فقط «جهاد» داریم. چون طرف حساب مسلمان، خداست، نه دشمن.
بازدارندگی و تابوشکنی و اینها، مفاهيم سکولار هستند. خود «صلح» و «تنشزدایی» مفاهیم سکولار هستند.
در جهاد باید تا تهش بری.
مهمه كه بدونيد.
«فعلا ادامه نمیدهیم» نداریم، «اگر پاسخ دهند، شدیدتر پاسخ میدهیم» نداریم. در جهاد اگه شدیدترش رو بلدی باید درجا انجام بدی. شیعه دنبال جهاد نیست. به طرز جالبی در سالهای اخیر استفاده ازین کلمه رو هم کاهش دادن. شیعه در مواجهه با قدرتمندان کاملا سکولاره.
شيعه فقط با دختران هفده ساله اسلامگراست.
@forrhino
بازدارندگی و تابوشکنی و اینها، مفاهيم سکولار هستند. خود «صلح» و «تنشزدایی» مفاهیم سکولار هستند.
در جهاد باید تا تهش بری.
مهمه كه بدونيد.
«فعلا ادامه نمیدهیم» نداریم، «اگر پاسخ دهند، شدیدتر پاسخ میدهیم» نداریم. در جهاد اگه شدیدترش رو بلدی باید درجا انجام بدی. شیعه دنبال جهاد نیست. به طرز جالبی در سالهای اخیر استفاده ازین کلمه رو هم کاهش دادن. شیعه در مواجهه با قدرتمندان کاملا سکولاره.
شيعه فقط با دختران هفده ساله اسلامگراست.
@forrhino
اسراییل نمیتونه و نمیخواد اون حملهای که ایرانیها دوست دارند یه روز رخ میداد رو انجام بده.
حداکثر: انباری، زاغهای، چیزی که هم خیلی تفاوت با عملیاتهای گذشته نداشته باشه، و هم هواپیما و خلبانی رو از دست نده (هرچند که تسلیحات برای از دست رفتن ساخته میشن).
خود اینکه یک نوع انتظار در ایران شکل گرفته که قدرتها بیان همون کاری رو در ایران انجام بدن که مردم عاصی شده از حکومت میخوان، نشون میده که چقدر از واقعیت ایزوله شدهاند، و این ایزوله بودن هم بود که ابتدا به ساکن روند آشنا شدن با واقعیت این حکومت رو انقدر کند کرد. اما واقعیتی هم درباره خود مردم ایران وجود داره. و اون اینه که:
اینطور نیست که اگه حتی در یک حالت فانتزی، یکی از قدرتها با توسل به خشونت نظامی میاومد همون حملهای رو انجام میداد که مد نظر این مردمه، از فرداش ازون حملهکننده قدردانی کنند. به محض فروپاشی حکومت فعلی و افتادن مشت آهنینش، اکثر ایرانیها از فضای آزاد ایجاد شده استفاده میکنند برای کوبیدن اون کشور بیگانه، نه اینکه روی بازسازی و نوسازی و مدرنسازی ایران تمرکز کنند. به نظر من، این مردم اون اتفاقی که در ژاپنِ پس از حمله رخ داد رو رقم نخواهند زد، و اساسا اهلش هم نیستند.
@forrhino
حداکثر: انباری، زاغهای، چیزی که هم خیلی تفاوت با عملیاتهای گذشته نداشته باشه، و هم هواپیما و خلبانی رو از دست نده (هرچند که تسلیحات برای از دست رفتن ساخته میشن).
خود اینکه یک نوع انتظار در ایران شکل گرفته که قدرتها بیان همون کاری رو در ایران انجام بدن که مردم عاصی شده از حکومت میخوان، نشون میده که چقدر از واقعیت ایزوله شدهاند، و این ایزوله بودن هم بود که ابتدا به ساکن روند آشنا شدن با واقعیت این حکومت رو انقدر کند کرد. اما واقعیتی هم درباره خود مردم ایران وجود داره. و اون اینه که:
اینطور نیست که اگه حتی در یک حالت فانتزی، یکی از قدرتها با توسل به خشونت نظامی میاومد همون حملهای رو انجام میداد که مد نظر این مردمه، از فرداش ازون حملهکننده قدردانی کنند. به محض فروپاشی حکومت فعلی و افتادن مشت آهنینش، اکثر ایرانیها از فضای آزاد ایجاد شده استفاده میکنند برای کوبیدن اون کشور بیگانه، نه اینکه روی بازسازی و نوسازی و مدرنسازی ایران تمرکز کنند. به نظر من، این مردم اون اتفاقی که در ژاپنِ پس از حمله رخ داد رو رقم نخواهند زد، و اساسا اهلش هم نیستند.
@forrhino
توی داستانهای کتب مقدس ادیان ابراهیمی، در اغلب اون مواردی که یک قوم به خاطر کفر یا شرک مورد عذاب قرار گرفته، و بلا نازل شده، یه جوری نازل شده که نفهمیدن چه اتفاقی افتاده، و اینی که اتفاق افتاده یک عذابه. که یعنی برای خدا مهم نبوده که بگه «کار من بود». هدف فقط این بوده که حذف بشن.
اما به فرعون اجازه میده که بفهمه، تا جایی که فرصت کنه اظهار پشیمانی کنه، با اینکه پذیرفته نمیشه.
یک عمر در دریایی از تعلیمات مذهبی بزرگ شدیم، اما هیچکس این تفاوت رو ندید و دربارهش چیزی بمون نگفت.
@forrhino
اما به فرعون اجازه میده که بفهمه، تا جایی که فرصت کنه اظهار پشیمانی کنه، با اینکه پذیرفته نمیشه.
یک عمر در دریایی از تعلیمات مذهبی بزرگ شدیم، اما هیچکس این تفاوت رو ندید و دربارهش چیزی بمون نگفت.
@forrhino
ما رو کج تربیت کردند. اینطور در ذهنمون کردند که باید دو تا «تواضع» داشته باشیم. یه تواضع درباره معنویت آدمهایی که معنویتشون اثر مادی داره، و یه تواضع درباره مادیات آدمهایی که مادیاتشون اثر معنوی داره!
اولی مثل کسانی که انقدر عبادت کردهاند که اگه دست بکشن روی پیشونی بچه تبش میخوابه! دومی مثل خرپولِ بازاری که انقدر شام داده تو هیئت، که وقتی مُرد از توی قبرش بوی گل یاس درمیاد! که یعنی در برابر این دو تیپ آدم باید فرضمون این باشه که خیلی بالان، ما پایینیم!
اما «تواضع در تربیت درست» یکجور دیگهست: «هرکس در مادیات بهتر از من بوده، در معنویات هم جلوتر از منه»، و این «مگر اینکه..» نداره. اگه زندگیش نظم داره، و من ندارم، اگه برای سلامت بدنش زحمت میکشه، و من نمیکشم، اگه مهارتهاش رو بیشتر میکنه، و من نمیکنم، اگه از راههای معقول پیش پاش پول درمیاره، و من از راههای معقول پیش پای خودم درنمیارم، اگه از فیزیک دنیا سر درمیاره، و من سر درنمیارم، اگه میتونه یه تیم رو رهبری کنه، و من نمیتونم، یعنی در معنویت هم بالاتر از منه، و من پایینترم. چون امکان نداره بشه از لحاظ معنوی بالاتر بود، بدون اینکه تکلیف مادیات رو با خود روشن کرد.
و این تازه درباره افعاله. موسی یک قدم ازین هم فراتر رفت، و صفات مادی رو هم اضافه کرد، و وقتی بش وحی شد که برو مخلوقی پستتر از خودت رو پیدا کن و بیار، حتی یک سگ هم نتونست بیاره، چون به نظرش سگه توی سگها سگ خوشگلی بود، ولی خودش توی آدمها آدم خوشگلی نبود. که یعنی کسی که خوشگلتر از منه هم حتی از لحاظ معنوی بالاتر از منه.
این رو الان در دنیا بگی، چندنفر میتونند هضمش کنند؟
@forrhino
اولی مثل کسانی که انقدر عبادت کردهاند که اگه دست بکشن روی پیشونی بچه تبش میخوابه! دومی مثل خرپولِ بازاری که انقدر شام داده تو هیئت، که وقتی مُرد از توی قبرش بوی گل یاس درمیاد! که یعنی در برابر این دو تیپ آدم باید فرضمون این باشه که خیلی بالان، ما پایینیم!
اما «تواضع در تربیت درست» یکجور دیگهست: «هرکس در مادیات بهتر از من بوده، در معنویات هم جلوتر از منه»، و این «مگر اینکه..» نداره. اگه زندگیش نظم داره، و من ندارم، اگه برای سلامت بدنش زحمت میکشه، و من نمیکشم، اگه مهارتهاش رو بیشتر میکنه، و من نمیکنم، اگه از راههای معقول پیش پاش پول درمیاره، و من از راههای معقول پیش پای خودم درنمیارم، اگه از فیزیک دنیا سر درمیاره، و من سر درنمیارم، اگه میتونه یه تیم رو رهبری کنه، و من نمیتونم، یعنی در معنویت هم بالاتر از منه، و من پایینترم. چون امکان نداره بشه از لحاظ معنوی بالاتر بود، بدون اینکه تکلیف مادیات رو با خود روشن کرد.
و این تازه درباره افعاله. موسی یک قدم ازین هم فراتر رفت، و صفات مادی رو هم اضافه کرد، و وقتی بش وحی شد که برو مخلوقی پستتر از خودت رو پیدا کن و بیار، حتی یک سگ هم نتونست بیاره، چون به نظرش سگه توی سگها سگ خوشگلی بود، ولی خودش توی آدمها آدم خوشگلی نبود. که یعنی کسی که خوشگلتر از منه هم حتی از لحاظ معنوی بالاتر از منه.
این رو الان در دنیا بگی، چندنفر میتونند هضمش کنند؟
@forrhino
کم نبودهاند بچههایی که در صف اعزام به سوریه بودهاند، و تأخیر خورده، و در فرصت بدست اومده به نوشتههای من برخورد کردن، و همهچیز رو کنسل کرده و به زندگی عادی برگشتن، که ترکیبی بوده از شانس و تلنگر (اگه میپرسید نجات یک آدم چه حسی داره باید بگم حس قدرت. و این تنها حس قدرتیه که معتبره. چون بقیه حس قدرتها مستلزم سلب چیزی از دیگران هستند، ولی این افزودن به دیگرانه). اما این زندگی عادی، کاملا عادی هم نیست. چون دائما از خودشون میپرسند «اون چه کابوسی بود توش بودم؟ از کجا اومد؟ چطور انقدر راحت توش افتادم؟ چطور شانسی ازش بیرون اومدم؟ اگه با فلانی آشنا نمیشدم و نمیشنیدم چی میگه چی؟ نکنه بازم بیفتم تو یه کابوس دیگه که تا وقتی توش هستم متوجه نشم که یه کابوسه؟». و این سوالها فشار روانی ساکتی به آدم وارد میکنه. چون ترکیبی است از تنهایی (وقتی نتونی هیچجا چیزی از گذشتهت بگی، خود به خود کنارافتاده میشی) و بیاعتمادی به محیط (وقتی بفهمی چقدر راحت به بازی گرفتنت، حس میکنی همه چیز محیط با این هدف طراحی شده که به بازیت بگیره) و تخلیه اعتماد به نفس (وقتی یادآوری کنی به خودت که چقدر بیمقاومت بودی در برابر به بازی گرفته شدن، فکر میکنی هیچ مقاومتی ازت برنمیاد).
اما درمان همه اینها با واقعگرایی سرد ممکن میشه، چون بیشتر امراضی که بشون دچاریم و دچارمون کردهاند، یک ربطی به توهم پیدا میکنه. و فقط با واقعگرایی میشه به جنگ توهم رفت. واقعگرایی درباره خود، درباره محیط، درباره دیگران، درباره دنیای فیزیکی، و درباره رابطه همه اینها با همدیگه.
اما درمان همه اینها با واقعگرایی سرد ممکن میشه، چون بیشتر امراضی که بشون دچاریم و دچارمون کردهاند، یک ربطی به توهم پیدا میکنه. و فقط با واقعگرایی میشه به جنگ توهم رفت. واقعگرایی درباره خود، درباره محیط، درباره دیگران، درباره دنیای فیزیکی، و درباره رابطه همه اینها با همدیگه.
یکی از خوانندگان کانال که مشغول تحصیل در یکی از دانشگاههای امریکاست مقالهای نوشته که داخلش از محتویات کانال من هم استفاده شده، و با اینکه اصل متن مورد تأییدشونه برای انتشارش مانعتراشی میکنند چون منابعی برای ادعاها ذکر نشده (موضوع مقاله رو نمینویسم تا تابلو نشه کیه). این اولین بار نیست که کسانی که از نوشتههای من استفاده میکنند، برای انتشارش در محیط آکادمیک با این مشکل مواجه میشن، و آخرین بار هم نخواهد بود. به صورت دیفالت حرف بیسند و از روی هوا نباید زد، ولی این سختگیریها فراتر ازون قاعده دیفالته، و سه دلیل داره:
اول، علوم انسانی علم نیستند، مجموعهای از نظریات هستند. علم همونیه که با فیزیک سر و کار داره و کارخرابی دانشجو رو با ماشینحساب و میکروسکوپ و سنسور و این چیزها میشه بش ثابت کرد. تو علوم انسانی ازین خبرها نیست، اما برای اینکه رشته خودشون رو علم، و خودشون رو عالم، جا بزنند، ادای رشتههای علمی رو درمیارن. خندهدار اینه که در سالهای اخیر روند معکوسی ایجاد شده و دانشجویان مهندسی در ذکر منبع بیمبالاتی میکنند و پروفسور ناچاره بشون گوشزد کنه وقتی مینویسی فلان مقدار قبلا بدست آمده است، بنویس کدوم بدبختی بهمراه همکارانش بدستش آورده است.
دوم، اگه یه جراحی در حین عمل به نقطهای برسه که دو گزینه برای انجام داشته باشه و فرصت نباشه که آزمایشها و اسکنهای لازم برای هر دو گزینه انجام بشه، باید بدون اطلاعات و سند کافی، و متکی به تجربه و گاتفیلینگ خودش یکیشون رو انتخاب کنه. در اون موقعیت، بدون علم کافی عمل کردن کار غیرعلمی نیست، چون اگه مریض رو همونجوری ول کنه، میمیره. قبلا درباره کمونیسم جنسی در حاشیه شهرهای ایران نوشته بودم. آیا سورسی براش داشتم؟ خیر. اما چقدر وقت داری سورسش رو بدست بیاری؟ (و اصلا مگه ممکنه بدست آورد؟ بری از مردم حاشیهنشین درباره تجربیات سکسشون بپرسی، چند درصدشون راستش رو میگن؟). اما دانشگاه وقتش رو داره. چرا وقتش رو داره؟ چون در موقعیت اون جراح نیست، و نمیخواد کاری بکنه. بلکه فقط میخواد ریچوال پژوهش رو اجرا کنه. بنابراین میتونه تا ابد کشش بده. تا اونجا که پدیده اجتماعی مذکور بیاد و شهر رو ببلعه و افکتش رو بذاره و جمع بشه و بره و جاش رو به یه پدیده دیگه بده (یه زمانی در اروپا، آموزش بدون کلیسا محلی از اعراب نداشت، چون کلیسا متولی همهچیز بود. خود متد اینکه باید چطور درباره چیزی «محققانه» نوشت، به آیینهای کلیسا برمیگشت، چون نگارش مثل عبادت تعریف شده بود. الان یک پسرفتی به قدیم رخ داده و پروسه تولید مقاله به رسومات آئینی تبدیل شده، که یه سری چارچوب رعایت میشه بدون اینکه معلوم باشه هدف چیه).
سوم، گیتکیپینگ در علوم انسانی بیشتره. آوردن سورس برای هر حرفی، صرفا برای معتبر کردن اون حرف نیست. برای نگه داشتن حرف در محدوده خودیهاست. من میگم جوانان مصری روزه نمیگیرن، ولی از ترس بزرگترها اين روزه نگرفتن رو، علنى نمیکنند. اما رویترز میگه هشتاد درصد میگیرن. رویترز از کی پرسیده اینو؟ از یه استاد عربتبار دانشگاه که خودش گرایشات اخوانی داره. با مجبور کردنم به دادن لینک به رویترز، دارند مجبورم میکنند از دایرهای که اون یارو استاده تعیین کرده خارج نشم. پس مقالهم هم نمیتونه با چیزهایی که اون میگه خیلی زاویه پیدا کنه.
گول اینکه دانشجوی امروزی در مقایسه با دانشجوی دویست سال پیش یک هرزه همهجایی به نظر میرسه رو نخورید. اینها اختلافات دورانی هستند. در اصل اینکه دانشگاه یک جای سنتیه، تغییری رخ نداده. و گلاویز شدن با سنتهای کهنه هیچوقت آسون نیست. مخصوصا اگه این جای سنتی، دچار ناکارآمدی (تورم کارمند و گردش پول، و ثابت ماندن خروجی) هم شده باشه.
@forrhino
اول، علوم انسانی علم نیستند، مجموعهای از نظریات هستند. علم همونیه که با فیزیک سر و کار داره و کارخرابی دانشجو رو با ماشینحساب و میکروسکوپ و سنسور و این چیزها میشه بش ثابت کرد. تو علوم انسانی ازین خبرها نیست، اما برای اینکه رشته خودشون رو علم، و خودشون رو عالم، جا بزنند، ادای رشتههای علمی رو درمیارن. خندهدار اینه که در سالهای اخیر روند معکوسی ایجاد شده و دانشجویان مهندسی در ذکر منبع بیمبالاتی میکنند و پروفسور ناچاره بشون گوشزد کنه وقتی مینویسی فلان مقدار قبلا بدست آمده است، بنویس کدوم بدبختی بهمراه همکارانش بدستش آورده است.
دوم، اگه یه جراحی در حین عمل به نقطهای برسه که دو گزینه برای انجام داشته باشه و فرصت نباشه که آزمایشها و اسکنهای لازم برای هر دو گزینه انجام بشه، باید بدون اطلاعات و سند کافی، و متکی به تجربه و گاتفیلینگ خودش یکیشون رو انتخاب کنه. در اون موقعیت، بدون علم کافی عمل کردن کار غیرعلمی نیست، چون اگه مریض رو همونجوری ول کنه، میمیره. قبلا درباره کمونیسم جنسی در حاشیه شهرهای ایران نوشته بودم. آیا سورسی براش داشتم؟ خیر. اما چقدر وقت داری سورسش رو بدست بیاری؟ (و اصلا مگه ممکنه بدست آورد؟ بری از مردم حاشیهنشین درباره تجربیات سکسشون بپرسی، چند درصدشون راستش رو میگن؟). اما دانشگاه وقتش رو داره. چرا وقتش رو داره؟ چون در موقعیت اون جراح نیست، و نمیخواد کاری بکنه. بلکه فقط میخواد ریچوال پژوهش رو اجرا کنه. بنابراین میتونه تا ابد کشش بده. تا اونجا که پدیده اجتماعی مذکور بیاد و شهر رو ببلعه و افکتش رو بذاره و جمع بشه و بره و جاش رو به یه پدیده دیگه بده (یه زمانی در اروپا، آموزش بدون کلیسا محلی از اعراب نداشت، چون کلیسا متولی همهچیز بود. خود متد اینکه باید چطور درباره چیزی «محققانه» نوشت، به آیینهای کلیسا برمیگشت، چون نگارش مثل عبادت تعریف شده بود. الان یک پسرفتی به قدیم رخ داده و پروسه تولید مقاله به رسومات آئینی تبدیل شده، که یه سری چارچوب رعایت میشه بدون اینکه معلوم باشه هدف چیه).
سوم، گیتکیپینگ در علوم انسانی بیشتره. آوردن سورس برای هر حرفی، صرفا برای معتبر کردن اون حرف نیست. برای نگه داشتن حرف در محدوده خودیهاست. من میگم جوانان مصری روزه نمیگیرن، ولی از ترس بزرگترها اين روزه نگرفتن رو، علنى نمیکنند. اما رویترز میگه هشتاد درصد میگیرن. رویترز از کی پرسیده اینو؟ از یه استاد عربتبار دانشگاه که خودش گرایشات اخوانی داره. با مجبور کردنم به دادن لینک به رویترز، دارند مجبورم میکنند از دایرهای که اون یارو استاده تعیین کرده خارج نشم. پس مقالهم هم نمیتونه با چیزهایی که اون میگه خیلی زاویه پیدا کنه.
گول اینکه دانشجوی امروزی در مقایسه با دانشجوی دویست سال پیش یک هرزه همهجایی به نظر میرسه رو نخورید. اینها اختلافات دورانی هستند. در اصل اینکه دانشگاه یک جای سنتیه، تغییری رخ نداده. و گلاویز شدن با سنتهای کهنه هیچوقت آسون نیست. مخصوصا اگه این جای سنتی، دچار ناکارآمدی (تورم کارمند و گردش پول، و ثابت ماندن خروجی) هم شده باشه.
@forrhino
تو به گرد نیکا هم نمیرسی، بدون اینکه آدم برگزیدهای باشه.
خیلی زود یه روزی میاد که با هر عطسه شورتت خیس میشه، و یا برای هربار ادرار کردن باید همون زوری رو بزنی که وقتی یبوست داشتی لازم بود. و این جزء روتینهاست. حالتهای خیلی بدتری هست. همون ترسی که از فیزیک شر داری، یه روز طبیعت بت تحمیل میکنه. با این فرق که هیچی بودنت هم بت یادآوری میکنه. وقتی تنگی نفس داری، نمیتونی دلیلی براش بیاری. میتونی بگی ژن بدی بت رسیده بود که بیماری قلبی داری، میتونی بگی هوا آلوده بود، میتونی بگی غذاها بد بودن. اما هیچکدوم اینها قانعت نمیکنه، که چرا مجبوری این رنج رو تحمل کنی. و بیدلیل بودن از درون میخوردت.
نیکا آدم خاصی نبود، ولی دلیل داشت. و برای همین به گردش نمیرسی.
@forrhino
خیلی زود یه روزی میاد که با هر عطسه شورتت خیس میشه، و یا برای هربار ادرار کردن باید همون زوری رو بزنی که وقتی یبوست داشتی لازم بود. و این جزء روتینهاست. حالتهای خیلی بدتری هست. همون ترسی که از فیزیک شر داری، یه روز طبیعت بت تحمیل میکنه. با این فرق که هیچی بودنت هم بت یادآوری میکنه. وقتی تنگی نفس داری، نمیتونی دلیلی براش بیاری. میتونی بگی ژن بدی بت رسیده بود که بیماری قلبی داری، میتونی بگی هوا آلوده بود، میتونی بگی غذاها بد بودن. اما هیچکدوم اینها قانعت نمیکنه، که چرا مجبوری این رنج رو تحمل کنی. و بیدلیل بودن از درون میخوردت.
نیکا آدم خاصی نبود، ولی دلیل داشت. و برای همین به گردش نمیرسی.
@forrhino
تلویزیون مستندی قدیمی درباره بندر لنگه نشون میداد. کل نریشن مثل یک شعر بود. یعنی سعی نویسنده این بوده که شعر بنویسه. «دل به دریا میزنند تا با ناشناختهها...».
خلیج فارسه بابا، چه ناشناختهای؟ رمان ژول ورن مینویسی مگه؟
«ملوانان شجاع».. شجاع؟ بدبخت مجبوره. نره ماهیگیری از گرسنگی میمیره. تو جبر که شجاعت نیست.
دریغ از ذرهای اطلاعات بدرد بخور، که بعد از دیدن مستند بتونی بگی حالا یه چیزهایی میدونم درباره بندر که قبلا نمیدونستم.
نه زمان روی این شعرنویسی اثر داشته نه سوژه. حتی مستندهای دوره پهلوی هم همینطورند. سوژه میتونه بندر باشه، یا عشایر، یا جنگل! (اگه سوژه جنگل باشه، درباره «مه» دکلمه میسازه).
این فقط میل بیمارگونه ایرانی به «حس» نیست. بلکه بیمیلی شدیدش به دیتاست. ممکنه بگن میل شدید به حسی کردن همهچیز، منجر میشه به بیمیلی به دیتا. ولی لزوما اینطور نیست. در ایران این دو مستقل از هم رشد کردهاند. یعنی فارغ ازینکه چقدر معتادند به حسی کردن همهچیز، به طور ویژه بیزارند از دیتا.
سبک حکمرانی مغولی در ایران، که رسوب چندصدساله داره و تا همین الان باقیست، که دیتا رو خطر جلوه میده، بیتأثیر نبوده. اما زیر این سبک حکمرانی یک واقعیت فرهنگی هم وجود داره. خود این مردم هم دیتا رو خطر میبینند، و ازش دوری میکنند.
@forrhino
خلیج فارسه بابا، چه ناشناختهای؟ رمان ژول ورن مینویسی مگه؟
«ملوانان شجاع».. شجاع؟ بدبخت مجبوره. نره ماهیگیری از گرسنگی میمیره. تو جبر که شجاعت نیست.
دریغ از ذرهای اطلاعات بدرد بخور، که بعد از دیدن مستند بتونی بگی حالا یه چیزهایی میدونم درباره بندر که قبلا نمیدونستم.
نه زمان روی این شعرنویسی اثر داشته نه سوژه. حتی مستندهای دوره پهلوی هم همینطورند. سوژه میتونه بندر باشه، یا عشایر، یا جنگل! (اگه سوژه جنگل باشه، درباره «مه» دکلمه میسازه).
این فقط میل بیمارگونه ایرانی به «حس» نیست. بلکه بیمیلی شدیدش به دیتاست. ممکنه بگن میل شدید به حسی کردن همهچیز، منجر میشه به بیمیلی به دیتا. ولی لزوما اینطور نیست. در ایران این دو مستقل از هم رشد کردهاند. یعنی فارغ ازینکه چقدر معتادند به حسی کردن همهچیز، به طور ویژه بیزارند از دیتا.
سبک حکمرانی مغولی در ایران، که رسوب چندصدساله داره و تا همین الان باقیست، که دیتا رو خطر جلوه میده، بیتأثیر نبوده. اما زیر این سبک حکمرانی یک واقعیت فرهنگی هم وجود داره. خود این مردم هم دیتا رو خطر میبینند، و ازش دوری میکنند.
@forrhino
بابت هر کیسه باقالی که تو شهر یک میلیون تومن میفروشن، فقط پنجاه تومنش رو میدن به کارگری که از رو زمین جمعش کرده. شهروند رندوم هم علیرغم آگاهی ازین بردهداری، که حتی لفظ مدرن هم نمیتونه جلوش بیاد، از همینکه گیرش اومده احساس موفقیت میکنه، سپس در وقت فراغت از تأمین مایحتاج فریزر، میشینه درباره اینکه اگه بند سوتین زن معلوم باشد آیا نشاندهنده سقوط اخلاقی جامعه است یا نیست، بحث میکنه! این علامت عفونی بودن اجتماعه. اینکه حجاب چیست و منظور قرآن چیست و یا عرضه و تقاضا در بازار کار چیست و حداقل دستمزد چیست، موضوعات نامربوط به این جامعه هستند. تنها موضوع مربوط به این جامعه، عفونته. و محیط عفونی توتالیتره. یعنی دنبال حداکثری کردن تسلط و نرمالایزیشنه. ازت میخوان و توقع دارند که این عفونت رو عادی ببینی، و باش کنار بیای.
@forrhino
@forrhino