Telegram Web Link
برای بچه ها خیلی وقت میگذاشت؛
علی اکبر بادبادک خیلی دوست داشت، بابا وسایل ساخت بادبادک رو آماده کرد و باهم چندتا بادبادک ساختن. بعد بیرون میرفتن و بادبادک هارو هوا میکردن.
چند وقت بعد، علی اکبر یک بادبادک آماده هدیه گرفت. بابا قول داد که یک شب بیرون برن تا بادبادک جدید رو هوا کنن.
اما خیلی زود خبر دادن که بابا باید به سوریه بره.😭💐👇👇👇👇
شب آخر قبل از سفر بابا با اینکه خیلی هم کار داشت پسرش رو به پارک برد تا بادبادک بازی کنن. اما هوا برای بالا رفتن بادبادک مناسب نبود و هیچ بادی نمیامد.
بابا نخ بادبادک رو در دست گرفت و شروع به دویدن کرد...
پای مجروحش اذیت شد اما بادبادک کمی بالا رفت و خنده بر لبهای علی اکبر نشست و راضی شد.
بابا پایش درد گرفت اما به قولش عمل کرد.
فردای آن روز بابا به سوریه رفت و دیگر برنگشت...😭😭
حالا علی اکبر مانده با بادبادکهایی که او را به یاد بابای مهربانش میاندازد...😭😭😭
اعتقاد به این داشت که حتی اگر حرم حضرت زینب(س) هم در سوریه نبود باید می رفت و چیزی از اهمیت رفتن ایشان کم نمی شد چه برسد به اینکه بحث حرم هم پیش آمده بود. می گفت: سوریه محور مقاومت ما است اگر از دست برود خطر بزرگی برای انقلاب اسلامی است و از طرف دیگر غرور و غیرتم اجازه نمی دهد که زنان و کودکان مسلمان در این کشور بی دفاع و بی سرپناه بمانند.💐
دلنوشته علی اکبرم 😔:
بابای مهربانم  امروز جشن شکوفه های من بود
ب مثل بابا....
امروز روز اول مدرسه ام بود 
جایت خالی بابا...😭
ذوق دارم حروف را یاد بگیرم 
وبنویسم ب مثل بابا...😔
بنویسم،بابا آب داد،نفس داد،جان داد
تا من ودوستانم راحت وآسوده درکلاس
بلندبلند بخوانیم ب مثل بابا...
بابای من بابای همه شده،این را امروز فهمیدم...
امروزمن بودم ویک قلب پرازبابا...😔
من بودم وعکس سرشارازمهربانی ات..
من بودم وافتخاربه پدرقهرمانی که حسین وارجنگید...
بابا،
هرکدام از دوستانم که درس رابلند بلند تکرار کنند واخرش بگویند ب مثل بابا 
من تورامجسم خواهم کرد 
بابا چقدر تو بابا بودی وهستی...
آنها میخوانند ب مثل بابا...
من درتصورتو،میخوانم 
عشق مثل بابا...
قهرمان مثل بابا...😔
دوستت دارم بابا جوادم😊😊😊😊😊🖐💐
به روایت از یکی ازدوستانم:
من و جواد سالهاي زيادي با هم بوديم چه تو پايگاه و چه تو بيرون.
خيلي از مواقع كه بيكار بود يا حوصلش سر ميرفت ميومد سركار من و مينشست و از اتفاقاتي كه اونجا مي اوفتاد تعريف ميكرد.
تا اينكه مارو هوايي كرد كه بريم اموزش و باهاش بريم.
خيلي سعي كرديم و به هر دري زديم كه اعزام بشيم اما نشد تا اين كه جواد اومد پيشمون انگار اب روي اتيش شد😊💐👇👇👇👇
خيلي ها اروم شدن با ديدنش و همه ناراحت بوديم كه چرا اعزام نشديم و جواد با خنده گفت براي همتون نوشتن كه شما از حرم دفاع كرديد درسته نرفتيد اما نيت شما رو براتون ثبت كردن.
هميشه مي گفت براي خدا كار كني و اخلاص داشته باشي حتما خدا خودش خودش ثمرشو بهت ميده.💐👇👇👇👇
وارد اتاق شدم جواد نشسته بود. چون پاش زخمی بود و با عصا راه میرفت عذر خواست که نمیتونه بلند بشه... رو به من با خنده گفت عجب چهره ت نورانی شده... خندیدم گفتم ایشالا سیرتمون و باطنمون نورانی بشه که اگه بشه شهید میشیم...
من ایستاده و جواد الله کرم نشسته...
گفت: من میخوام در رکاب امام زمان شهید بشم الآن شهادت نمیخوام میخوام مؤثر باشم...
باخنده گفتم آقای الله کرم تو کار خدا دخالت نکن بسپر به خدا چه بسا خون شهدا از حضورشون در دنیا برا اسلام مؤثر تر باشه...💐👇👇👇👇
درخت برای رشد علاوه بر خاک و اکسیژن نیاز به آب هم داره و اسلام علا وه بر حضور به خون هم نیاز داره... سکوت معنا داری کرد ... از جوابم شرمنده شدم که با آقا جواد یکی به دو کردم. بعد با خنده گفت : ما زورمون به زبون شما طلبه ها نمیرسه... انگار حرفامو پذیرفت .منم از شرمندگی پاشو که زخمی بود وقتی حواسش نبود بوسیدم و فرار کردم.... 😊اواسط دی ۹۴ بود و جواد اردیبهشت۹۵ شهید شد!!!
انگار جواد به فرشته موت اذن داد که شهید بشه!!!😭 تا اون موقع با خودش عهد بسته بود که شهید نشه و بمونه... شهدا رفتنشونم دست خودشونه و ملائک تابع اذنشون هستن....😭😭💐💐💐💐
به روایت از همرزمم :
بنده اولین و آخرین باری که #شهیدالله_کرم را زیارت کردم ایشون مجروح بودن در اثر انفجار تله کنار جاده ای تقریبا دو شب باهم داخل بهداری حلب بودیم تا انتقالمون دادن تهران
طی اون دوشب که داخل بهداری بودیم با اینکه سخت مجروح بودن از ناحیه پا وصورت، باز هم مشغول کمک کردن به مجروحین بودن
غذا به مجروح ها میداد لباسشون رو عوض میکرد،واقعا مخلص تمام عیار بود وقتی خبر شهادتش رو شنیدم، فهمیدم شهید شدن یک شبه اتفاق نمی افته... واقعا لیاقتشو داشت .برای شهید شدن باید تلاش کرد که خدااز بنده راضی باشه روحش شاد...😭💐💐💐
به روایت از یکی ازدوستانم:
شب نشینی رفته بودیم خونه یکی از دوستان. شهید الله کرم و خانواده اش هم اومده بودند. موقع رفتن گفت: دفعه بعد حتما بیایید خونه ما. من با شوخی و کنایه بهش گفتم تو که هیچ وقت خونه نیستی چرا مهمون دعوت میکنی؟! ( آخه از آخرین باری که خونه اش رفته بودیم مدتی گذشته بود و هر وقت میخواستیم بریم مسافرت یا ماموریت بود و . . . )
به هر حال اون شب هم شهید با خنده جواب من رو داد و گذشت و ما چند ماه بعد مهمون ایشون شدیم...
وقتی که خبر شهادتش در سوریه اومد تازه اونوقت بود که فهمیدم ایامی که خونه نبود و مسافرتهای طولانی مدت میرفت در سوریه مشغول جهاد فی سبیل الله بوده.
بعد فهمیدن این موضوع خیلی احساس شرمندگی و حقارت کردم...
روحش شاد...😭😭💐
در اردوی راهیان نور، از یکی از تابلو ها عکس گرفته بودم که نوشته بود « حواسمان باشد اگر شهید نشویم میمیریم » به جواد که نشانش دادم تا ساعت ها رفته بود در فکر، می گفت واقعأ همینگونه است « شهید نشویم می میریم»
قسم می داد ازش عکس نگیرند گفتم وظیفه من تهیه عکس است می گفت از کار ها بگیر از چهره من نه ، شب بود همه جمع نشسته بودیم داشتیم شوخی می کردیم گفت بچه ها امشب کمتر شوخی کنید. تعجب کردم گفتم جواد نکنه داری شهید میشوی گفت آره نزدیکه ،هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم همه لحظاتی در سکوت رفتند یکی از بچه ها دوربین آورد گفت: بگذار چند تا عکس بگیریم گفت باشه نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم فرداش جواد شهید شد.😭💐👇👇👇
در قرارگاهی در ایران....
آخرین بار منو جواد با هم رفتیم قرارگاه موقعی که مجروح شده بود تا کارها رو راست و ریست کنه
من با ماشین خودم اومدم دنبالش
جواد هم با اون وضعش اومد
گفتم جواد بزار حالت بهتر بشه گفت: محسن اگه بدونی این زن و بچه های بیگناه سوری الان تو چه وضعیتی هستن !! ما باید کمکشون کنیم .
وقتی رفتیم قرارگاه پله های نافرمی داشت ،از این پله های تند مارپیچ ....
به جواد گفتم داداش چه جوری میخوای بری بالا بیا کولت کنم گفت نه ، روی پله ها خوابید و خودشو میکشید روی پله ها
از این صحنه جگرم گر گرفت همونجا زدم زیر گریه با خودم گفتم جواد با این روحیه که من از تو سراغ دارم زیاد پیش ما نخواهی موند .
کجایند مردان بی ادعا😭😭😭💐
سلام 😊
ما علی اکبر و زهرا ،بچه های شهید جاویدالاثر مدافع حرم جوادالله کرم هستیم😊😊💐
باباوما عاشق هم بودیم،خیلی دلتنگ باباجون مون میشیم😔
ولی چون بابامون مزارنداره،زمان دلتنگی ،میریم سرمزار شهدای گمنام 😔😔😔💐💐
خب دوستان شهدایی 🖐💐
من هم سرانجام درتاریخ ۱۳۹۵/۲/۱۹ بعدازچندین بارحضوردرسوریه وجانبازی،ساعت ۵ صبح در خان طومان، به آرزوم رسیده وبه شهادت رسیدم😊😊🖐💐
جاویدالاثر هستم،وپیکری نداشتم تا سر مزارم دعوتتون کنم
گمنام وبی نشان هستم🖐💐💐💐💐
سنگ مزار یادبودی درقطعه ۵۰ بهشت حضرت زهرا سلام الله علیها در تهران در قطعه مدافعان حرم دارم🖐💐💐💐
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یکی از مراسم هایم درکنار سنگ یادبودم در قطعه ۵۰ بهشت حضرت زهرا سلام الله علیها 💐
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این کلیپ ۲ دقیقه ای هم درموردخانواده ام است که مهمان شبکه یک سیماهستند
پسرم آقا علی اکبرمداحی می کنند😊
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دراین کلیپ کوتاه هم خودم هستم در سوریه و صحبت یکی ازدوستانم درمورد بنده 🖐😊💐💐💐
رفقا خوشحالم من رو دعوت کردید😍
فقط تا می تونین راه شهدا🌹 رو ادامه بدین و تا آخرین قطره خونتون پشتیبان ولایت فقیه باشین 😍

یاعلی
💞شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم💞
و علی الخصوص شهیدجاویدالاثر

💠 جوادالله کرم 💠

🌷 صلوات 🌷

التماس دعای فرج و شهادت

یاعلی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
2025/10/21 02:14:29
Back to Top
HTML Embed Code: