Telegram Web Link
هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس
سست می‌جنبد صبا ای صبح کار توست و بس

پیش خورشید مرا کاریست وانگه غیر صبح
کیست کو در پیش خورشیدی تواند زد نفس؟

ای نسیم صبح بگذر بر شبستانی که گشت
آفتاب از نور شمع آن شبستان مقتبس

با مه من گو فلان گفت: از غمت بر آسمان
می‌رسد فریاد من ای مه به فریادم برس!

من چو چشم ناتوانت خفته‌ام بیمار و نیست
جز خیال ابروانت بر سر من هیچکس

بارها از شوق رویت جان من می‌رفت باز
از قفا سودای مویت می‌کشیدش باز پس

در دو عالم یک هوس داریم و آن دیدار توست
می‌رود جان و نخواهد رفتن از جان این هوس

می‌فرستم هدهدی هر دم به پیشت وز حسد
می‌زند طوطی جانم خویشتن را بر قفس

باز دست آموزم و سررشته‌ام در دست توست
خواه چون بازم بخوان خواهی برانم چو مگس

نیست سلمان کم ز خاری و خسی دامن مکش
ای گل خندان و ای آب حیات از خار و خس

#سلمان_ساوجی
- غزل شمارهٔ ۲۴۸

@ghaz2020
👍73🔥1👏1
شادی به روزگار گدایان کوی دوست
بر خاک ره نشسته به امید روی دوست

گفتم به گوشه‌ای بنشینم ولی دلم
ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست

صبرم ز روی دوست میسر نمی‌شود
دانی طریق چیست تحمل ز خوی دوست

ناچار هر که دل به غم روی دوست داد
کارش به هم برآمده باشد چو موی دوست

خاطر به باغ می‌رودم روز نوبهار
تا با درخت گل بنشینم به بوی دوست

فردا که خاک مرده به حشر آدمی کنند
ای باد خاک من مطلب جز به کوی دوست

سعدی چراغ می‌نکند در شب فراق
ترسد که دیده باز کند جز به روی دوست

#سعدی
- غزل ۱۰۶

@ghaz2020
7👏4👍3🥰2🔥1
ای کاش مرا با تو سر و کار نبودی
تا دیده و دل هر دو گرفتار نبودی

شرمنده نبودی اگر از ریختن خون
آن زلف نگون تو نگونسار نبودی

بودی سر آتش که بدیدی به سوی من
گر نرگس مخمور تو بیمار نبود

برداشتمی این دل در گوشه فتاده
گر از غم و اندیشه گرانبار نبودی

هم سهل گذشتی ستم و هجر تو بر من
گر شحنه غم بر سر این کار نبودی

مردم ز جفای تو و کس زنده نماند
در عالم اگر یار وفادار نبودی

دشوار شد احوال من و دوست نداند
گر دوست بدانستی، دشوار نبودی

خسرو، اگرت دیده به خوبان نفتادی
از غمزه خوبان دلت افگار نبودی

#امیر_خسرو_دهلوی
- غزل شمارهٔ ۱۹۲۰

@ghaz2020
👍64👏2🔥1
چند گریزی ز ما چند روی جا به جا
جان تو در دست ماست همچو گلوی عصا

چند بکردی طواف گرد جهان از گزاف
زین رمه پر ز لاف هیچ تو دیدی وفا

روز دو سه‌ای زحیر گرد جهان گشته گیر
همچو سگان مرده گیر گرسنه و بی‌نوا

مرده دل و مرده جو چون پسر مرده شو
از کفن مرده ایست در تن تو آن قبا

زنده ندیدی که تا مرده نماید تو را
چند کشی در کنار صورت گرمابه را

دامن تو پرسفال پیش تو آن زر و مال
باورم آنگه کنی که اجل آرد فنا

گویی که زر کهن من چه کنم بخش کن
من به سما می‌روم نیست زر آن جا روا

جغد نه‌ای بلبلی از چه در این منزلی
باغ و چمن را چه شد سبزه و سرو و صبا

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۲۰۵

@ghaz2020
10👍4👏1
امشب نسیم کوی تو هم یاد ما نکرد
از پیچ کوچه رد شد و ما را صدا نکرد

با این که غم هزار شبیخون به سینه زد
نازم به دل که خانه خود را رها نکرد

در قحطیِ قداست اورادِ رنگ رنگ
نجواگر نیاز، هوای دعا نکرد

جان داد و سوخت هر چه هوس بود در دلم
کاری که عشق کرد، گمانم خدا نکرد

گفتم به دل، قلندر هر کوی و در مباش
این کهنه حاجتی است که هرگز روا نکرد

مست گناه بودم و دستم به دست دوست
چون دوست بود، راز مرا بر ملا نکرد

یک عمر خضر در پی این چشمه تشنه بود
اما گذر به ظلمت آب بقا نکرد

زاهد به نخل باورم آویخت بند کفر
چون ریشه داشت خم و نشد و پشت تا نکرد

موج وجودم از دل توفان کشیده قد
یک بار اعتنا به نسیم صبا نکرد

جانم پر از شکیب و دلم دشت انتظار
روحم به غیر دوست، به کس اعتنا نکرد

صد شکر ای زمانه! که هرگز به عمر خویش
ارفع حساب روی تو نامرد، وا نکرد

#ارفع_کرمانی

@ghaz2020
👍97🔥3
گر نه‌ای دیوانه رو مر خویش را دیوانه ساز
گر چه صد ره مات گشتی مهره دیگر بباز

گر چه چون تاری ز زخمش زخمه دیگر بزن
بازگرد ای مرغ گر چه خسته‌ای از چنگ باز

چند خانه گم کنی و یاوه گردی گرد شهر
ور ز شهری نیز یاوه با قلاوزی بساز

اسب چوبین برتراشیدی که این اسب منست
گر نه چوبینست اسبت خواجه یک منزل بتاز

دعوت حق نشنوی آنگه دعاها می‌کنی
شرم بادت ای برادر زین دعای بی‌نماز

سر به سر راضی نه‌ای که سر بری از تیغ حق
کی دهد بو همچو عنبر چونک سیری و پیاز

گر نیازت را پذیرد شمس تبریزی ز لطف
بعد از آن بر عرش نه تو چاربالش بهر ناز

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۱۱۹۴

@ghaz2020
👍54👏3
عاشق روی جان فزای توییم
رحمتی کن که در هوای توییم

تو به رخسار آفتابی و مه
ما همه ذره در هوای توییم

تا تو زین پرده روی بنمایی
منتظر بر در سرای توییم

ای که ما در میان مجلس انس
بیخود از شربت لقای توییم

خیره چون دشمنان مکش ما را
کآخر ای دوست آشنای توییم

تو رضا می دهی به کشتن ما
ما همه بنده رضای توییم

گر چه با خاتم سلیمانیم
ای پری زاده خاک پای توییم

شمس تبریز جان جان‌هایی
ما همه بنده و گدای توییم

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۱۷۶۵

@ghaz2020
👍7👏21
چه کنم  تا بشوم عشق بدون بَدلت ؟
توشوی شاعرو‌من سوژه‌ی ناب غزلت

چه‌شود خرده‌ نگیری به‌دل عاشق من؟
چه کنم جا بشوم گوشه‌ی دنج بغلت ؟

میشود تلخی احساسِ دلم را بِبری...
به گوارایی آن خنده ی مثل عسلت؟

میگذاری که به سرحد جنونت بکشم؟
و خودم هم بشوم لیلی ضرب المثلت؟

می شود زلزله‌ی قهر تو ویران نکند...
خانه‌ای را که بنا کرده دلم بر گسلت؟

میشد ای‌کاش دلت صاف شود با دلِمن
به همان  پاکی و شفافی  روز اَزلت

#شیوا_صالحی

@ghaz2020
👏12👍76🔥3
چونک جمال حسن تو اسب شکار زین کند
نیست عجب که از جنون صد چو مرا چنین کند

بال برآرد این دلم چونک غمت پرک زند
بارخدا تو حکم کن تا به ابد همین کند

چونک ستاره دلم با مه تو قران کند
اه که فلک چه لطف‌ها از تو بر این زمین کند

باده به دست ساقیت گرد جهان همی‌رود
آخر کار عاقبت جان مرا گزین کند

گر چه بسی بیاورد در دل بنده سر کند
غیرت تو بسوزدش گر نفسی جز این کند

از دل همچو آهنم دیو و پری حذر کند
چون دل همچو آب را عشق تو آهنین کند

جان چو تیر راست من در کف تست چون کمان
چرخ از این ز کین من هر طرفی کمین کند

دیده چرخ و چرخیان نقش کند نشان من
زانک مرا به هر نفس لطف تو همنشین کند

سجده کنم به هر نفس از پی شکر آنک حق
در تبریز مر مرا بنده شمس دین کند

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۵۵۵

@ghaz2020
👍53🔥1
خم زلف تو دام کفر و دین است
ز کارستان او یک شمه این است

جمالت معجز حسن است لیکن
حدیث غمزه‌ات سحر مبین است

ز چشم شوخ تو جان کی توان برد
که دایم با کمان اندر کمین است

بر آن چشم سیه صد آفرین باد
که در عاشق کشی سحرآفرین است

عجب علمیست علم هیئت عشق
که چرخ هشتمش هفتم زمین است

تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است

مشو حافظ ز کید زلفش ایمن
که دل برد و کنون دربند دین است

#حافظ
- غزل شمارهٔ ۵۵

@ghaz2020
9👍5👏2🔥1
اگر روم ز پی اش فتنه‌ها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد

و گر به رهگذری یک دم از وفاداری
چو گرد در پی اش افتم چو باد بگریزد

و گر کنم طلب نیم بوسه صد افسوس
ز حقه دهنش چون شکر فروریزد

من آن فریب که در نرگس تو می‌بینم
بس آب روی که با خاک ره برآمیزد

فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد

تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز
هزار بازی از این طرفه‌تر برانگیزد

بر آستانه تسلیم سر بنه حافظ
که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد

#حافظ
- غزل شمارهٔ ۱۵۵

@ghaz2020
👍102🔥1👏1
مرا ز پیر خرابات این سخن یادست
که غیر عالم آب آنچه هست بر بادست

تهی است چشم تو از سرمه سلیمانی
وگرنه شیشه گردون پر از پریزادست

ز کلفت است خطر بیش سخت رویان را
که زنگ، تشنه آیینه های فولادست

ازان به زندگی خویش خلق می لرزند
که دایم از نفس این شمع در ره بادست

ز کار خویش هنرمند را نصیبی نیست
ز جوی شیر به جز خون چه رزق فرهادست؟

مشو ز دیدن رخسار نوخطان غافل
اگر چه مشق جنون بی نیاز از استادست

ز هر نسیم دلش همچو بید می لرزد
ز برگریز خزان سرو اگر چه آزادست

من از رسیدن روزی به خویش دانستم
که رزق مردم بی دست و پا خدادادست

زبان شانه درازست بر سر عالم
ز نسبتی که سر زلف را به شمشادست

ز بیم سیل خراب است خانه معمور
ز گنج، خانه ویرانه صائب آبادست

#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۱۶۶۶

@ghaz2020
👍102👏2🤔1
از کرمانشاه کسی تو کانال هست
5🤔2👍1
Audio
ای نگاهت پرزافسون بیش افسونم نکن
بیش ازاین آشفته‌وغمبار‌و‌دلخونم نکن

بردل‌ عطشان من‌ از‌مهر بارانی فرست
یا مرا بگذار و بگذر یاکه مجنونم نکن

حرس فرداهای دیگر را چرا باید خورم
قصه‌ی فردا مگو  امروز  مفتونم  نکن

رهزن دلهای عاشق جز تو در عالم که‌باد
با کلامت این ره  پر دجله  آسونم  نکن

چون توان بی بال وپر پرواز ازبهروصال
پس تو  پا در پیش مینه‌ دیده  جیهونم

بر دل تاریک من کی  نور  بخشی و ضیا
رخ مپوش ای ماه منظر ناز بارونم  نکن

طالبان  روی  خود  را  تیغ ابرو بر مکش
زخمه بر جانم مزن سجاده گلگونم  نکن

باده  در  جام  سحاب انداز از روی کرم
ساقیا جز آبحیوان  هیچ  مرهونم  نکن

#امین_سحاب
شاعر نامدار کانال ما

@ghaz2020
7👍1👏1
هر که در راه طلب صادق بود واصل شود
راههای راست آخر محو در منزل شود

زردرویی در شراب بی خمار عشق نیست
روز محشر خون ما گلگونه قاتل شود

جسم خاکی چون کهن شود قابل تعمیر نیست
راست نتوان ساختن دیوار چون مایل شود

آب جوهر می شود درجوی تیغ آبدار
هر که با صاحبدلان پیوست صاحبدل شود

چربی پهلوست آبستن به رنج لاغری
روی در نقصان گذارد ماه چون کامل شود

سرعت سیلاب در آغوش پل گردد زیاد
چون دوتا گردید قامت، عمر مستعجل شود

لفظ نتواند حجاب معنی روشن شدن
کی غبار خط میان ما و او حایل شود؟

گر دو صد عاقل شود دیوانه صائب فارغم
می شوم دیوانه گر دیوانه ای عاقل شود!

#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۲۶۶۶

@ghaz2020
👍63🔥2👏2
آن روح را که عشق حقیقی شعار نیست
نابوده به که بودن او غیر عار نیست

در عشق باش که مست عشقست هر چه هست
بی کار و بار عشق بر دوست بار نیست

گویند عشق چیست بگو ترک اختیار
هر کو ز اختیار نرست اختیار نیست

عاشق شهنشهیست دو عالم بر او نثار
هیچ التفات شاه به سوی نثار نیست

عشقست و عاشقست که باقیست تا ابد
دل بر جز این منه که به جز مستعار نیست

تا کی کنار گیری معشوق مرده را
جان را کنار گیر که او را کنار نیست

آن کز بهار زاد بمیرد گه خزان
گلزار عشق را مدد از نوبهار نیست

آن گل که از بهار بود خار یار اوست
وان می که از عصیر بود بی‌خمار نیست

نظاره گو مباش در این راه و منتظر
والله که هیچ مرگ بتر ز انتظار نیست

بر نقد قلب زن تو اگر قلب نیستی
این نکته گوش کن اگرت گوشوار نیست

بر اسب تن ملرز سبکتر پیاده شو
پرش دهد خدای که بر تن سوار نیست

اندیشه را رها کن و دل ساده شو تمام
چون روی آینه که به نقش و نگار نیست

چون ساده شد ز نقش همه نقش‌ها در اوست
آن ساده رو ز روی کسی شرمسار نیست

از عیب ساده خواهی خود را در او نگر
کو را ز راست گویی شرم و حذار نیست

چون روی آهنین ز صفا این هنر بیافت
تا روی دل چه یابد کو را غبار نیست

گویم چه یابد او نه نگویم خمش به است
تا دلستان نگوید کو رازدار نیست

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۴۵۵

@ghaz2020
👍64🔥3🥰1👏1
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد
به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمی‌ارزد

به کوی می فروشانش به جامی بر نمی‌گیرند
زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمی‌ارزد

رقیبم سرزنش‌ها کرد کز این باب رخ برتاب
چه افتاد این سر ما را که خاک در نمی‌ارزد

شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است
کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمی‌ارزد

چه آسان می‌نمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی‌ارزد

تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهان گیری غم لشکر نمی‌ارزد

چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر
که یک جو منت دونان دو صد من زر نمی‌ارزد

#حافظ
- غزل شمارهٔ ۱۵۱

@ghaz2020
👍104🔥1
صبر مرا آینه بیماریست
آینه عاشق غمخواریست

درد نباشد ننماید صبور
که دل او روشن یا تاریست

آینه جویی‌ست نشان جمال
که رخم از عیب و کلف عاریست

ور کلفی باشد عاریتیست
قابل داروست و تب افشاریست

آینه رنج ز فرعون دور
کان رخ او رنگی و زنگاریست

چند هزاران سر طفلان برید
کم ز قضا دردسری ساریست

من در آن خوف ببندم تمام
چون که مرا حکم و شهی جاریست

گفت قضا بر سر و سبلت مخند
کاین قلمی رفته ز جباریست

کور شو امروز که موسی رسید
در کف او خنجر قهاریست

حلق بکش پیش وی و سر مپیچ
کاین نه زمان فن و مکاریست

سبط که سرشان بشکستی به ظلم
بعد توشان دولت و پاداریست

خار زدی در دل و در دیدشان
این دمشان نوبت گلزاریست

خلق مرا زهر خورانیده‌ای
از منشان داد شکرباریست

از تو کشیدند خمار دراز
تا به ابدشان می و خماریست

هیزم دیک فقرا ظالمست
پخته بدو گردد کو ناریست

دم نزدم زان که دم من سکست
نوبت خاموشی و ستاریست

خامش کن که تا بگوید حبیب
آن سخنان کز همه متواریست

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۵۱۲

@ghaz2020
👍93🔥1🎉1
جان و جهان چو روی تو در دو جهان کجا بود
گر تو ستم کنی به جان از تو ستم روا بود

چون همه سوی نور تست کیست دورو به عهد تو
چون همه رو گرفته‌ای روی دگر کجا بود

آنک بدید روی تو در نظرش چه سرد شد
گنج که در زمین بود ماه که در سما بود

با تو برهنه خوشترم جامه تن برون کنم
تا که کنار لطف تو جان مرا قبا بود

ذوق تو زاهدی برد جام تو عارفی کشد
وصف تو عالمی کند ذات تو مر مرا بود

هر که حدیث جان کند با رخ تو نمایمش
عشق تو چون زمردی گر چه که اژدها بود

هر که رخش چنین بود شاه غلام او شود
گر چه که بنده‌ای بود خاصه که در هوا بود

این دل پاره پاره را پیش خیال تو نهم
گر سخن وفا کند گویم کاین وفا بود

چون در ماجرا زنم خانه شرع وا شود
شاهد من رخش بود نرگس او گوا بود

از تبریز شمس دین چونک مرا نعم رسد
جز تبریز و شمس دین جمله وجود لا بود

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۵۵۱

@ghaz2020
6👍5👏2🔥1
خوشا به بختِ بلندم، که در کنارِ منی
تو هم قرارِ منی، هم تو بیقرارِِ منی

گذشت فصلِ زمستان، گذشت سردی و سوز
بیا ورق بزن این فصل را، بهارِ منی

به روزهای جدایی، دو حالت است فقط
در انتظارِ تواَم، یا در انتظارِ منی

“خوش است خلوت اگر یار، یارِ من باشد”
خوش است چون که شب و روز در کنارِ منی

بمان که عشق، به حالِ من و تو غبطه خورَد
بمان که یارِ تواَم، عشق کن که یارِِ منی

بمان که مثلِ غزل های عاشقانه­‌ی من
پر از لطافتِ محضی و گوشوارِ منی

من “ابتهاج”­ترین شاعرِ زمانِ تواَم
تو عاشقانه­ ترین شعر روزگار منی

#جویا_معروفی
🎙️خوانش#مریم_جهانتیغ
_عضو کانال_ما

@ghaz2020
10👍5🥰2👏2🔥1🤔1
2025/07/10 15:51:34
Back to Top
HTML Embed Code: