📰ریشه های الهیاتی مدرنیته را می توان مساهمتی در شقی از تز غصب دانست که خود ذیل تز سکولاریزاسیون قرار می گیرد. مهم ترین نمایندگانِ این شق سکولاریزاسیون، عبارت بودند از کارل لوویت و کارل اشمیت. لوویت در معروف ترین اثر خود، معنا در تاریخ، استدلال کرد که مدرنیته، که او آن را به فلسفه های پیشرفت فرومی کاست، ساختار فرجام شناسانة الهیات یهودی-مسیحی را سکولار یا زمینی کرده است. فلسفه های پیشرفت، درون افق زمانیِ معطوف به آینده پدید آمده اند، افقی که اساساً ریشه در دیدگاه فرجام شناسانة یهودی-مسیحی دارد و می-خواهد ملکوت استعلایی یا آسمانی خداوند را در زمین مستقر سازد. از سوی دیگر، کارل اشمیت در آثار متعدد خود، و بویژه در دو مجلد الهیات سیاسی استدلال کرد که همة مفاهیم مهم دولت مدرن، صورت های سکولارِ مفاهیم الهیاتی اند. حاکم قدرقدرت، صورت سکولار خدای قدرقدرت و وضع استثنایی صورت سکولار معجزه است. هانس بلومنبرگ در دفاعیة عظیم خود، مشروعیت دوران مدرن، این صورتبندی را معادلة سکولاریزاسیون نامید. کتاب ریشه های الهیاتی مدرنیته، در امتداد همین جریان قرار می گیرد...
🔖متن کامل: 1800 کلمه
⏰زمان مطالعه: 9 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 1800 کلمه
⏰زمان مطالعه: 9 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊 توضیحاتی به مناسبت انتشار کتاب مکتب شیخیه
📚 از اصلاح دین تا نسخ دین
📥 سید مقداد نبوی رضوی
🖇از جهتی میتوانم موافق باشم البته نه کل تاریخ اندیشهی اصلاح دینی در ایران بل بخش مهمی از آن، چرا که به ادعای من بسیاری از داعیان اندیشهی اصلاح دین در ایران و نه همهی ایشان از نظر فکری به اندیشههای سیّد علیمحمّد باب نسب میبرند و بخشی اساسی از ادعای باب نیز بر تأویل گزارههای دینی و تفسیر به رأی آنها به دعوی خود بازمیگردد. از این روست که آن را به دعوای باطن و ظاهر میتوان بازگرداند. ادعای باب آن بود که سخنانش وحی خداوند بر اوست و چون خداوند بر او معنای جدیدی بر واژگان اسلامی چون قیامت، حشر، نشر، بعث، حساب، میزان، صراط و ... نازل کرده، از این پس، باید آن معانی را در نظر گرفت بلکه معانی همینها بوده و مسلمانان نفهمیده بودند.
🖇شیخ احمد احسائی منتقد صدرالمتألهین بود. از این روست که شاید بتوان گفت آموزههای صدرایی در بارور شدن اندیشههای او دخالت داشته است. این دیدگاه محتاج به پژوهش بیشتری است که باید به آن پرداخت. البته باید گفت که حرکت باب یک حرکت اصلاح دینی نبود. او مدعی نسخ دیانت اسلام و بنیانگذاری آیین الهی بیان بود. این اصلاح دینی نیست. ادعای من این است که پیروان ازلی او چون نهانزیست بودند و از ترس حکومت قاجار و برخی روحانیان شیعه، خود را مسلمان و شیعه مینمایاندند و در همان حال هم میخواستند به تبلیغ آیین بیان بپردازند و بابی هم شناخته نشوند، تنها بر بخشی از دعاوی باب که همان ظهور خرافات در شیعیان بود دست میگذاشتند بدون اشاره به سبب بودن آن خرافات در نسخ اسلام و از این جهت بود که داعیان مسلمان اصلاح دین شناخته شدند. این تنها یک استراتژی بود نه آن که اساس حرکت باب را یک جنبش اصلاح دینی بتوانیم گفت.
🖇سهم مکتب شیخی در اندیشهی اصلاح دین در ایران، تا آنجا که من یافتهام، همان بسترسازی است. من شیخیان را داعیان اصلاح دین نمیدانم. ایشان از قضا بسیار سنتی بوده و هستند و مبانی دارند که در نگاه داعیان اصلاح دین به هیچ عنوان پذیرفتنی نیست. برخی مؤلفههای دعوت شیخی همراه با اشتباهکارهای معنوی باب در خلال ریاضتهای شرعی (به ادعای من) کار را به آنجا که رسید رساند. همانطور که اشاره شد، بحث ریاضتهای باب در جای دیگر باید به صورت مبسوط آورده شده و تحلیل شود. بابیگری پس از نسخ اسلام دیگر با مهدویت کاری نداشت. باب در «توقیع ارتفاع ندای قائمیت» به صراحت از پایان یافتن «انتظار مهدی و رجعت محمّد» سخن گفته است. آیین بیان دیگر آیین رسمی الهی است و اندیشههای خاص خودش را دارد. موعودی دارد به نام «من یظهره الله» که در آینده خواهد آمد و دین جدید آن زمان را خواهد آورد. بعد، «من یظهر بعد من یظهره الله» خواهد آمد. سپس «من یظهر بعد بعد من یظهره الله» خواهد آمد و «إلی نهایة التی لا نهایة له، شمس حقیقت طلوع کرده و غروب خواهد کرد»، یعنی تا پایان جهان، صاحبان ادیان، یکی پس از دیگری، برانگیخته خواهند شد.
🖇اصلاح دینی بابیان، طرد مؤلفههای اسلامی ناهمسان با دعوت باب بود که در لباس اسلام انجام میشد. ارتباط عنصر تأویل با مبانی جدید را در اینجا میتوان جستجو کرد. تأویل در نگاه باب و بابیان، معنی کردن گزارههای اسلامی برای همسانی آنها با دعوت باب بود. چه تأویل 313 نفر در مکه به کشتگان نامعلوم جنگ مازندران باشد و چه تأویل عدل و داد به علم و ظلم و جور به خرافات و شفای کوران و کران و زنده کردن مردگان به هدایت و عیسی بن مریم دانستن میرزا ملکمخان؛ اما پس از آن، دیگر دین جدیدی است با احکام خود. تأویل تنها در رویارویی با اسلام کاربرد داشت. از این روست که فکر میکنم نسبت میان تأویل و تفسیر معنوی از غیبت امام و اندیشهی اصلاح دینی برخاسته از نهانزیستی بابیان تنها در اثبات آیین باب با نفی آن مؤلفههای ناهمسان است و پس از آن، دیگرف تا جایی که من یافتهام، تأویلی در کار نیست. آیینی است با مختصات خود و البته از نگاه ما، مسلمانان، ناهمگون و آکنده از تعارضات. این سیرت را در کلام ناقدانی چون حاج شیخ احمد شاهرودی و نورالدین مدرسی چهاردهی به این گونه میتوان یافت که باب و بابیان چون معجزه نداشتند، معجزات رسولان و امامان را نیز نفی کردند .
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره دوازدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚 از اصلاح دین تا نسخ دین
📥 سید مقداد نبوی رضوی
🖇از جهتی میتوانم موافق باشم البته نه کل تاریخ اندیشهی اصلاح دینی در ایران بل بخش مهمی از آن، چرا که به ادعای من بسیاری از داعیان اندیشهی اصلاح دین در ایران و نه همهی ایشان از نظر فکری به اندیشههای سیّد علیمحمّد باب نسب میبرند و بخشی اساسی از ادعای باب نیز بر تأویل گزارههای دینی و تفسیر به رأی آنها به دعوی خود بازمیگردد. از این روست که آن را به دعوای باطن و ظاهر میتوان بازگرداند. ادعای باب آن بود که سخنانش وحی خداوند بر اوست و چون خداوند بر او معنای جدیدی بر واژگان اسلامی چون قیامت، حشر، نشر، بعث، حساب، میزان، صراط و ... نازل کرده، از این پس، باید آن معانی را در نظر گرفت بلکه معانی همینها بوده و مسلمانان نفهمیده بودند.
🖇شیخ احمد احسائی منتقد صدرالمتألهین بود. از این روست که شاید بتوان گفت آموزههای صدرایی در بارور شدن اندیشههای او دخالت داشته است. این دیدگاه محتاج به پژوهش بیشتری است که باید به آن پرداخت. البته باید گفت که حرکت باب یک حرکت اصلاح دینی نبود. او مدعی نسخ دیانت اسلام و بنیانگذاری آیین الهی بیان بود. این اصلاح دینی نیست. ادعای من این است که پیروان ازلی او چون نهانزیست بودند و از ترس حکومت قاجار و برخی روحانیان شیعه، خود را مسلمان و شیعه مینمایاندند و در همان حال هم میخواستند به تبلیغ آیین بیان بپردازند و بابی هم شناخته نشوند، تنها بر بخشی از دعاوی باب که همان ظهور خرافات در شیعیان بود دست میگذاشتند بدون اشاره به سبب بودن آن خرافات در نسخ اسلام و از این جهت بود که داعیان مسلمان اصلاح دین شناخته شدند. این تنها یک استراتژی بود نه آن که اساس حرکت باب را یک جنبش اصلاح دینی بتوانیم گفت.
🖇سهم مکتب شیخی در اندیشهی اصلاح دین در ایران، تا آنجا که من یافتهام، همان بسترسازی است. من شیخیان را داعیان اصلاح دین نمیدانم. ایشان از قضا بسیار سنتی بوده و هستند و مبانی دارند که در نگاه داعیان اصلاح دین به هیچ عنوان پذیرفتنی نیست. برخی مؤلفههای دعوت شیخی همراه با اشتباهکارهای معنوی باب در خلال ریاضتهای شرعی (به ادعای من) کار را به آنجا که رسید رساند. همانطور که اشاره شد، بحث ریاضتهای باب در جای دیگر باید به صورت مبسوط آورده شده و تحلیل شود. بابیگری پس از نسخ اسلام دیگر با مهدویت کاری نداشت. باب در «توقیع ارتفاع ندای قائمیت» به صراحت از پایان یافتن «انتظار مهدی و رجعت محمّد» سخن گفته است. آیین بیان دیگر آیین رسمی الهی است و اندیشههای خاص خودش را دارد. موعودی دارد به نام «من یظهره الله» که در آینده خواهد آمد و دین جدید آن زمان را خواهد آورد. بعد، «من یظهر بعد من یظهره الله» خواهد آمد. سپس «من یظهر بعد بعد من یظهره الله» خواهد آمد و «إلی نهایة التی لا نهایة له، شمس حقیقت طلوع کرده و غروب خواهد کرد»، یعنی تا پایان جهان، صاحبان ادیان، یکی پس از دیگری، برانگیخته خواهند شد.
🖇اصلاح دینی بابیان، طرد مؤلفههای اسلامی ناهمسان با دعوت باب بود که در لباس اسلام انجام میشد. ارتباط عنصر تأویل با مبانی جدید را در اینجا میتوان جستجو کرد. تأویل در نگاه باب و بابیان، معنی کردن گزارههای اسلامی برای همسانی آنها با دعوت باب بود. چه تأویل 313 نفر در مکه به کشتگان نامعلوم جنگ مازندران باشد و چه تأویل عدل و داد به علم و ظلم و جور به خرافات و شفای کوران و کران و زنده کردن مردگان به هدایت و عیسی بن مریم دانستن میرزا ملکمخان؛ اما پس از آن، دیگر دین جدیدی است با احکام خود. تأویل تنها در رویارویی با اسلام کاربرد داشت. از این روست که فکر میکنم نسبت میان تأویل و تفسیر معنوی از غیبت امام و اندیشهی اصلاح دینی برخاسته از نهانزیستی بابیان تنها در اثبات آیین باب با نفی آن مؤلفههای ناهمسان است و پس از آن، دیگرف تا جایی که من یافتهام، تأویلی در کار نیست. آیینی است با مختصات خود و البته از نگاه ما، مسلمانان، ناهمگون و آکنده از تعارضات. این سیرت را در کلام ناقدانی چون حاج شیخ احمد شاهرودی و نورالدین مدرسی چهاردهی به این گونه میتوان یافت که باب و بابیان چون معجزه نداشتند، معجزات رسولان و امامان را نیز نفی کردند .
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره دوازدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📰 بنده در سال 1345 شمسی به دانشکده الهیات رفتم. دانشکده الهیات آن زمان پائینتر از میدان انقلاب، اوایل خیابان کارگر فعلی سمت راست، ساختمانی مفصل بود. آنجا نام آقای حائری را میشنیدیم و خودشان را کم و بیش زیارت میکردیم ولی من هیچ گاه جرأت نمیکردم خدمت ایشان مشرف بشوم. یکی اینکه ما دانشجویی صفر کیلومتر جدیدالتأسیس بودیم و ایشان استادی بزرگوار بودند، دوم اینکه آقای حائری مرحوم، قیافه بسیار محتشمی داشتند تا جائی که برخی که با شخصیت ایشان آشنایی نداشتند، من جمله خود بنده حمل بر مغروریت میکردیم. قد بسیار رشیدی داشتند، گمان میکنم قامت ایشان نزدیک به دو متر بود و بسیار جدی بودند. به تعبیر بعضیها قیافهای مغرور و به تعبیر من، قیافهای محتشم داشتند و این هم مانع از این بود که به خدمت ایشان برسم و استفاده کنم. تا اینکه یک روز در میدان بهارستان به طرف میدان مخبرالدوله میرفتم. از روبهرو دیدم که ایشان تنها تشریف میآورند و بالأخره به اغتنام فرصت به خدمت ایشان رسیدم و از روی نادانی حرفی زدم که هنوز که هنوز است وقتی به یادم میآید واقعا منفعل میشوم...
🔖متن کامل: 5600 کلمه
⏰زمان مطالعه: 28 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 5600 کلمه
⏰زمان مطالعه: 28 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊 سیر تحول مدارس نظامیۀ نظامالملک تا دانشگاههای امروزی
📚 آکادمی سلجوقی
📥 محمدحسین ساقی
🖇نگاهی دقیق به تاریخ فرهنگ و آموزش در اسلام حکایت از آن دارد که امر آموزشوپرورش چنان مورد تاکید و تشویق بوده است که مسلمانان بخشی از مساجد را به آن اختصاص دادهاند و قبل از آنکه حکومتها بهدنبال تأسیس مدارس و مراکز علمی و آموزشی باشند مردم خود به این مهم همت گماشته وحتی بخشی از منابع معطوف به سنت وقف را در این زمینه بهکار گرفتهاند. مساجد مراکز علمی و و عبادی بودند که فرایند آموزش از طفولیت تا سطوح عالی معرفت افزایی را شامل میشد. در قرون اولیه هجری، مراکز اجتماعات دینی مسلمانان مراکز تعلیم و تربیت بود و معمولاً مدارسی هم که ساخته میشد در کنار مساجد قرار داشت. بنای مدارس مستقل و جدا از مساجد از اوایل قرن چهارم شروع شده است. و تأسیس نظامیهها سرآغاز ایجاد مراکز آموزشی مستقلی بود که به همت وزیر دانش دوست سلجوقی خواجه نظامالملک طوسی انجام گرفت.
🖇سابقۀ آموزش عالی در ایران به زمانهای بسیار قدیم باز میگردد، به گونهای که تاریخ نگاران کهنسال ترین دانشگاه جهان را «جندی شاپور» معرفی میکنند. این دانشگاه که در دوران قبل از اسلام به وجود آمد و شهرت جهانی یافت و به شاهپور اول منسوب بوده، از قرن چهارم تا دهم میلادی تداوم داشته است. دانشگاه جندی شاپور یا گندی شاپور از لحاظ آموزش و تحقیق در فلسفه و طب شهرت داشت. این دانشگاه دامنۀ علوم آن روز را وسعت بخشید و با تلفیق نکات مثبت از روشهای یونانی و هندی، قوانینی وضع کرد که در دنیای آن روز روش نوین علم پزشکی بود. با ظهور اسلام و توسعۀ معارف اسلامی، این مرکز بزرگ علمی به تدریج اهمیت و اعتبار خود را از دست داد تا آنکه در حدود قرن پنجم هجری، خواجه نظامالملک به ترویج علم و تأسیس مدارس عالی همت گمارد . مدارسی که در سراسرجهان اسلام از جمله در بغداد، بصره، موصل، اصفهان، نیشابور، بلخ، هرات، بخارا، مرو، آمل و طبرستان ساخته شده بود و به نام نظامالملک، نظامیه خوانده شد.
🖇نظامیههای دوره سلجوقی نسبت به آن دوره از منظر نظام آموزشی و معیارهای علمآموزی در نوع خود حاوی نوآوری و کارکرد قابل قبولی بودهاند. پارامترهایی چون: گزینش نخبگان علمی برای امر تدریس، فضا و امکانات تدریس، رعایت تشریفات علمی و احترام به مدرسان، ایجاد تأسیسات مکمل دانشگاهها مانند خوابگاه و آشپزخانه، امکانات و املاک تجاری- تولیدی وقفی برای تضمین استمرارحرکت علمی نظامیهها، دروس نسبتاً متنوع، رعایت سلسله مراتب علمی مدرسان، کتابخانههای در نوع خود پیشرفته و برخوردار از دقیقترین بروکراسی و هنجارهای معتبر، پرداخت شهریه به طلاب و دانشجویان و بلاخره شمار فراوان طالبان علم در نظامیهها، اصول و معیارهایی هستند که هم اینک در پیشرفتهترین دانشگاههای جهان ساری و جاری است. برای درک بهتر این مدعا به این نکته توجه کنیم که نظامیهها در کتابخانههای بزرگ خود صدها هزار جلد کتب علمی نفیس با موضوعات متنوع علمی را در اختیار داشتهاند، اما در همین دورهها و حتی پس از آن به نوشته یکی از محققان غربی کتابخانههای دانشگاههای اروپایی وضعیت بغرنجی دارند.
🖇بنا براین ارتباط تنگاتنگ جوامع اسلامی با ممالک اروپایی بویژه ارتباط اندلس و مراکز علمی اسلامی و دگماتیسم متصلب مسیحی حاکم بر اروپای قبل از قرن دوازده مجالی به شکوفایی مراکز علمی اروپای قرون وسطا نداده بود و عقب ماندگی نهادهای آموزشی آن دوره اروپا تعجبی بر نمیانگیزد. برعکس شکل گیری دانشگاهها از قرن دوازدهم به بعد عاملی مؤثر در کاهش قدرت و نهایتاً فروپاشی نظام کلیسیایی گردید. دانشگاههای مدرن اروپایی محصول قرن نوزدهم به بعد هستند. به عبارتی رنسانس، انقلاب صنعتی، دوره روشنگری قرن هجدهم، تقسیم کار اجتماعی و که همه نشان از شکوفایی و بر صدر نشینی خرد و عقلانیت خود بنیاد داشت آغازگر مدرنیت و نو شدگی بود که ساختارهای سنتی را دگرگون و نهادهای مدرن و کارامد را جایگزین نمود. دانشگاه هم از این قاعده مستثنی نبود. اما مدرنیت و نوشدگی بی نیاز وبدون بهره مندی از داشتهها، تجارب و سنتهای مفید غیر ممکن است. اگر مذهب زدگی، بی توجهی به علوم عقلی، نفی آزادی افکار و تسلط قدرت بر دانش در نظامیهها سیطره نداشت، یقیناً هم آثار و نتایج مفیدتری برای معرفت ایرانی – جهانی به دنبال داشت و هم در پایداری نهاد علم، استقلال و پویایی دانشگاههای امروزی نمود داشت.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره دوازدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚 آکادمی سلجوقی
📥 محمدحسین ساقی
🖇نگاهی دقیق به تاریخ فرهنگ و آموزش در اسلام حکایت از آن دارد که امر آموزشوپرورش چنان مورد تاکید و تشویق بوده است که مسلمانان بخشی از مساجد را به آن اختصاص دادهاند و قبل از آنکه حکومتها بهدنبال تأسیس مدارس و مراکز علمی و آموزشی باشند مردم خود به این مهم همت گماشته وحتی بخشی از منابع معطوف به سنت وقف را در این زمینه بهکار گرفتهاند. مساجد مراکز علمی و و عبادی بودند که فرایند آموزش از طفولیت تا سطوح عالی معرفت افزایی را شامل میشد. در قرون اولیه هجری، مراکز اجتماعات دینی مسلمانان مراکز تعلیم و تربیت بود و معمولاً مدارسی هم که ساخته میشد در کنار مساجد قرار داشت. بنای مدارس مستقل و جدا از مساجد از اوایل قرن چهارم شروع شده است. و تأسیس نظامیهها سرآغاز ایجاد مراکز آموزشی مستقلی بود که به همت وزیر دانش دوست سلجوقی خواجه نظامالملک طوسی انجام گرفت.
🖇سابقۀ آموزش عالی در ایران به زمانهای بسیار قدیم باز میگردد، به گونهای که تاریخ نگاران کهنسال ترین دانشگاه جهان را «جندی شاپور» معرفی میکنند. این دانشگاه که در دوران قبل از اسلام به وجود آمد و شهرت جهانی یافت و به شاهپور اول منسوب بوده، از قرن چهارم تا دهم میلادی تداوم داشته است. دانشگاه جندی شاپور یا گندی شاپور از لحاظ آموزش و تحقیق در فلسفه و طب شهرت داشت. این دانشگاه دامنۀ علوم آن روز را وسعت بخشید و با تلفیق نکات مثبت از روشهای یونانی و هندی، قوانینی وضع کرد که در دنیای آن روز روش نوین علم پزشکی بود. با ظهور اسلام و توسعۀ معارف اسلامی، این مرکز بزرگ علمی به تدریج اهمیت و اعتبار خود را از دست داد تا آنکه در حدود قرن پنجم هجری، خواجه نظامالملک به ترویج علم و تأسیس مدارس عالی همت گمارد . مدارسی که در سراسرجهان اسلام از جمله در بغداد، بصره، موصل، اصفهان، نیشابور، بلخ، هرات، بخارا، مرو، آمل و طبرستان ساخته شده بود و به نام نظامالملک، نظامیه خوانده شد.
🖇نظامیههای دوره سلجوقی نسبت به آن دوره از منظر نظام آموزشی و معیارهای علمآموزی در نوع خود حاوی نوآوری و کارکرد قابل قبولی بودهاند. پارامترهایی چون: گزینش نخبگان علمی برای امر تدریس، فضا و امکانات تدریس، رعایت تشریفات علمی و احترام به مدرسان، ایجاد تأسیسات مکمل دانشگاهها مانند خوابگاه و آشپزخانه، امکانات و املاک تجاری- تولیدی وقفی برای تضمین استمرارحرکت علمی نظامیهها، دروس نسبتاً متنوع، رعایت سلسله مراتب علمی مدرسان، کتابخانههای در نوع خود پیشرفته و برخوردار از دقیقترین بروکراسی و هنجارهای معتبر، پرداخت شهریه به طلاب و دانشجویان و بلاخره شمار فراوان طالبان علم در نظامیهها، اصول و معیارهایی هستند که هم اینک در پیشرفتهترین دانشگاههای جهان ساری و جاری است. برای درک بهتر این مدعا به این نکته توجه کنیم که نظامیهها در کتابخانههای بزرگ خود صدها هزار جلد کتب علمی نفیس با موضوعات متنوع علمی را در اختیار داشتهاند، اما در همین دورهها و حتی پس از آن به نوشته یکی از محققان غربی کتابخانههای دانشگاههای اروپایی وضعیت بغرنجی دارند.
🖇بنا براین ارتباط تنگاتنگ جوامع اسلامی با ممالک اروپایی بویژه ارتباط اندلس و مراکز علمی اسلامی و دگماتیسم متصلب مسیحی حاکم بر اروپای قبل از قرن دوازده مجالی به شکوفایی مراکز علمی اروپای قرون وسطا نداده بود و عقب ماندگی نهادهای آموزشی آن دوره اروپا تعجبی بر نمیانگیزد. برعکس شکل گیری دانشگاهها از قرن دوازدهم به بعد عاملی مؤثر در کاهش قدرت و نهایتاً فروپاشی نظام کلیسیایی گردید. دانشگاههای مدرن اروپایی محصول قرن نوزدهم به بعد هستند. به عبارتی رنسانس، انقلاب صنعتی، دوره روشنگری قرن هجدهم، تقسیم کار اجتماعی و که همه نشان از شکوفایی و بر صدر نشینی خرد و عقلانیت خود بنیاد داشت آغازگر مدرنیت و نو شدگی بود که ساختارهای سنتی را دگرگون و نهادهای مدرن و کارامد را جایگزین نمود. دانشگاه هم از این قاعده مستثنی نبود. اما مدرنیت و نوشدگی بی نیاز وبدون بهره مندی از داشتهها، تجارب و سنتهای مفید غیر ممکن است. اگر مذهب زدگی، بی توجهی به علوم عقلی، نفی آزادی افکار و تسلط قدرت بر دانش در نظامیهها سیطره نداشت، یقیناً هم آثار و نتایج مفیدتری برای معرفت ایرانی – جهانی به دنبال داشت و هم در پایداری نهاد علم، استقلال و پویایی دانشگاههای امروزی نمود داشت.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره دوازدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📰 مایکل اوکشات یکی از عجیبترین و مرموزترین اندیشمندان قرن بیستم بود. نخستین بار به طور گسترده درمورد دین نوشت و آخرین نویسندهای بود که در سنت ایدئالیستی بریتانیا در فلسفه کتاب مفصلی را نگاشت، همچنین بسیاری او را برجستهترین مفسر هابز در زمان خود میدانند. آر جی کالینگوود بزرگترین مورخ، فیلسوف و دیرینهشناس بریتانیایی، اولین کار اوکشات در فلسفهی تاریخ را "گزارشی درخشان و نافذ از اهداف اندیشهی تاریخی و سرشت موضوع آن یعنی تاریخ"می داند. اوکشات درمورد زیباییشناسی، اخلاق، آموزش و حتی اسبسواری هم قلم زده است. اما شهرت عمده خود را به عنوان نظریهپرداز سیاسی کسب کرده است. چگونه میتوان چنین زندگانیای را در یک کتاب مختصر خلاصه کرد؟ پل فرانکو شرحی خواندنی از اندیشهی اوکشات فراهم آورده که هم برای کسانی که به تازگی با فیلسوف انگلیسی آشنا شدهاند مناسب است و هم برای طرفداران قدیمی اوکشات نکات روشنگری دارد. یک نکتهی جالبتوجه برای این دستهی دوم، موفقیت فرانکو در پیوند اندیشهی اوکشات و همعصران وی است. چیزی که خود اوکشات توجه چندانی بدان نداشت...
🔖متن کامل: 2000 کلمه
⏰زمان مطالعه: 10 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 2000 کلمه
⏰زمان مطالعه: 10 دقیقه
🦉@goftemaann
📰 در سده میانه، سلطه فلسفه افلاطونی باعث تقویت و سلطه رویکردهای متافیزیکی بر ساحت اندیشه اسلامی شد. همواره این پرسش مطرح بوده که چرا در این عصر همزمان با آشنایی مسلمانان با فلسفه افلاطونی و ارسطویی، فلسفه ارسطویی که بعد عقلانی به جهان در آن پر رنگتر است بر عرصه فکر در جهان اسلام حاکم نشد؟ در صورت سلطه فلسفه ارسطویی، مسیر تفکر در این جهان زیست چگونه مینمود؟ با این پرسشها میتوان غیاب عقلگرایی را به مثابه یک رهیافت پنهان یا غایب در جهان زیست اسلام تلقی کرد. البته در غرب تمدن اسلامی با ابنرشد، تلاش شد اندیشه ارسطویی بر جریان فکر اسلامی مسلط شود؛ اما آن نیز روندی ناکام بود. در دوره معاصر نیز بسیاری از اندیشمندان اسلامی نیاز به عقلگرایی معطوف به جهان مادی را ضروری میپنداشتند؛ زیرا با طرح ایدههای توسعهگرایانه، جهان زیست اسلامی نیاز به انگارههای عقلی در آموزههای دینی داشت تا از این فرآیند بتواند مسیر توسعه پیموده شود. در بررسی اندیشههای حائری یزدی این نکته نمایان میشود که غایبان اصلی عرصه فکر در تمدن اسلامی عقلگرایان بودند...
🔖متن کامل: 4000 کلمه
⏰زمان مطالعه: 20 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 4000 کلمه
⏰زمان مطالعه: 20 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊 نظامالملک چگونه در مواجهه با فلسفه سیاسی و تفکر شرعی، اندیشه ایرانشهری را برگزید؟
📚 ایرانشهر در برابر آرمانشهر
📥 حامد زارع
🖇خواجه نظامالملک طوسی شخصیتی یگانه در طول تاریخ درازدامن ما ایرانیان بوده است. او با اینکه وزیری مدبر و سیاستمداری جسور و مدیری پرجرات و باجنم بود، نویسندهای قهار نیز بود. تا جایی که امروز او تنها بنیادگذار رهیافتی از اندیشه سیاسی در تمدن اسلامی است که در آن مقولات تفکر سیاسی ایران باستان با محوریت «شاه آرمانی» وارد ادبیات معطوف به سلطنت اسلامی میشود و به پایه و مایهای برای نگارش اندرزنامههای ناب ایرانی برای اعراض از فلسفه سیاسی شیعی به سردمداری ابونصر فارابی و همچنین شریعتنامهنویسی سنی به سردمداری ابوالحسن ماوردی میشود. «اندرزنامهها شیوههای سیاست عملی و کارامدی که توسط نهاد وزارت هستند که توسط دهقانزادگان ایرانی منتقل میشود. خود خواجه نظامالملک در چارچوب همین سنت اندرز ایرانی تعریف میشود و سیاستنامه او بار سنت و هویت ایرانی را بر دوش میکشد.» خواجه با چنین بازگشت سلحشورانهای به سرچشمههای فرزانگی حکمت ایرانی، درصدد برآمد ایرانشهر را در برابر آرمانشهر فیلسوفان و متفکران سیاسی از یکسو و محدثان و متکلمان دینی از سوی دیگر علم کند.
🖇ظهور نظامالملک و نگارش اندرزنامهای را که به نام سیاستنامه میشناسیم، باید ظهور یک راه سوم در تاریخ اندیشه ما به حساب آورد. راهی که نه از مسیر یمین تشیع اسماعیلی و نه از مسیر یسار تسنن حنفی، بلکه از راه میانه و معدل حکمت ایرانی میگذرد و منطبق با آن مقولاتی نظیر «سلطنت» و «وزارت» و مفاهیمی نظیر «عدالت» در سیاستنامهنویسی خواجه تبیین میشود. در اینگونه سیاستنامهنویسی، بر خلاف شریعتنامهنویسی که با تکیه بر شرع و همچنین بر خلاف فلسفهنویسی که با تکیه بر خرد نظری مقولات تبیین میشود، قدرت مطلقه پادشاه برخوردار از حق الهی سلطنت دائرمدار تبیین مقولات است. «خواجه شالوده اندیشه سیاسی خود را بر نظریه برگزیدگی پادشاه از سوی خداوند پیریزی میکند. بنابراین، ملاک مشروعیت نظام شاهی نشات گرفته از حق الهی است و همانطور که از گفتار خواجه نظامالملک برمیآید، تئوری عدل شاهی با نصب الهی در پادشاه آرمانی او در هم آمیخته و صورت تازهای از نظریه سیاسی را در اطاعت از اولیالامر یا همان پادشاه در سخن خواجه به وجود آورده است. از طرفی این تئوری جدید در شکل خاصی که همان اندرزنامههای ایران باستان باشد عرضه شده است.»
🖇 خواجه با از میان برداشتن خلیفه مسلمین به عنوان منبع واسط فیض الهی به سلطان ایرانی، سلطان را مستقیما مستظهر به فیض الهی میکند و پس از آن رعایت احکام دین و نیز برقراری عدالت را مهمترین کارویژه او ارزیابی میکند. در این میان برقراری عدالت را مهمتر از رعایت احکام دین میداند. «خواجه نظامالملک، در بسیاری از فصلهای سیاستنامه درباره عدل بحث و آن را به عنوان مفهوم بنیادین اندیشه سیاسی خود وارد کرده است. به نظر خواجه، نظمی در بینظمی، که با چیرگی ترکان در ایران زمین برقرار شد، جز به بیسامانی در کارها و سستی ارکان کشور منتهی نمیشد. اگرچه خواجه نظامالملک نسب تورانی سلطان را به او یادآور میشود، اما از آنجا که در سنت تورانیان با مفهوم نظم ایرانی سازگار نبود، لاجرم، به «سنت ملکان عجم» باز میگردد و نظر سلطان را به سیرت آنان در عدل و داد جلب میکند.»
🖇خواجه با دو سد سدید روبرو بود گه کار او را برای بازگشت همهجانبه به ایرانشهر با دشواری مواجه میکرد. یکی تناقض میان تفکر عربی و ایرانی و دیگری تفاوت میان روحیه ترکی و ایرانی که هر کدام به نوبه خود مانعی در مسیر راه خواجه بودند. بدینترتیب هسته سخت حکمرانی سلاجقه و الزامات حکومت در دوره حاکمان غیرایرانی، با تدبیر ایرانشهری وزیر مدبری چون نظامالملک نیز نتوانست شکسته شود. با این وجود، خواجه نظامالملک در طول تاریخ دوره اسلامی ایران، به مثابه الگویی از اندرزنامهنویسی که برخاسته از نمونه خاندانهای اصیل و دهاقین فرهیخته ایرانزمین بود، در مدار توجه و در افق تلاشهای ایرانشهری نویسندگان و سیاستمدارن قرار گرفت.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره دوازدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚 ایرانشهر در برابر آرمانشهر
📥 حامد زارع
🖇خواجه نظامالملک طوسی شخصیتی یگانه در طول تاریخ درازدامن ما ایرانیان بوده است. او با اینکه وزیری مدبر و سیاستمداری جسور و مدیری پرجرات و باجنم بود، نویسندهای قهار نیز بود. تا جایی که امروز او تنها بنیادگذار رهیافتی از اندیشه سیاسی در تمدن اسلامی است که در آن مقولات تفکر سیاسی ایران باستان با محوریت «شاه آرمانی» وارد ادبیات معطوف به سلطنت اسلامی میشود و به پایه و مایهای برای نگارش اندرزنامههای ناب ایرانی برای اعراض از فلسفه سیاسی شیعی به سردمداری ابونصر فارابی و همچنین شریعتنامهنویسی سنی به سردمداری ابوالحسن ماوردی میشود. «اندرزنامهها شیوههای سیاست عملی و کارامدی که توسط نهاد وزارت هستند که توسط دهقانزادگان ایرانی منتقل میشود. خود خواجه نظامالملک در چارچوب همین سنت اندرز ایرانی تعریف میشود و سیاستنامه او بار سنت و هویت ایرانی را بر دوش میکشد.» خواجه با چنین بازگشت سلحشورانهای به سرچشمههای فرزانگی حکمت ایرانی، درصدد برآمد ایرانشهر را در برابر آرمانشهر فیلسوفان و متفکران سیاسی از یکسو و محدثان و متکلمان دینی از سوی دیگر علم کند.
🖇ظهور نظامالملک و نگارش اندرزنامهای را که به نام سیاستنامه میشناسیم، باید ظهور یک راه سوم در تاریخ اندیشه ما به حساب آورد. راهی که نه از مسیر یمین تشیع اسماعیلی و نه از مسیر یسار تسنن حنفی، بلکه از راه میانه و معدل حکمت ایرانی میگذرد و منطبق با آن مقولاتی نظیر «سلطنت» و «وزارت» و مفاهیمی نظیر «عدالت» در سیاستنامهنویسی خواجه تبیین میشود. در اینگونه سیاستنامهنویسی، بر خلاف شریعتنامهنویسی که با تکیه بر شرع و همچنین بر خلاف فلسفهنویسی که با تکیه بر خرد نظری مقولات تبیین میشود، قدرت مطلقه پادشاه برخوردار از حق الهی سلطنت دائرمدار تبیین مقولات است. «خواجه شالوده اندیشه سیاسی خود را بر نظریه برگزیدگی پادشاه از سوی خداوند پیریزی میکند. بنابراین، ملاک مشروعیت نظام شاهی نشات گرفته از حق الهی است و همانطور که از گفتار خواجه نظامالملک برمیآید، تئوری عدل شاهی با نصب الهی در پادشاه آرمانی او در هم آمیخته و صورت تازهای از نظریه سیاسی را در اطاعت از اولیالامر یا همان پادشاه در سخن خواجه به وجود آورده است. از طرفی این تئوری جدید در شکل خاصی که همان اندرزنامههای ایران باستان باشد عرضه شده است.»
🖇 خواجه با از میان برداشتن خلیفه مسلمین به عنوان منبع واسط فیض الهی به سلطان ایرانی، سلطان را مستقیما مستظهر به فیض الهی میکند و پس از آن رعایت احکام دین و نیز برقراری عدالت را مهمترین کارویژه او ارزیابی میکند. در این میان برقراری عدالت را مهمتر از رعایت احکام دین میداند. «خواجه نظامالملک، در بسیاری از فصلهای سیاستنامه درباره عدل بحث و آن را به عنوان مفهوم بنیادین اندیشه سیاسی خود وارد کرده است. به نظر خواجه، نظمی در بینظمی، که با چیرگی ترکان در ایران زمین برقرار شد، جز به بیسامانی در کارها و سستی ارکان کشور منتهی نمیشد. اگرچه خواجه نظامالملک نسب تورانی سلطان را به او یادآور میشود، اما از آنجا که در سنت تورانیان با مفهوم نظم ایرانی سازگار نبود، لاجرم، به «سنت ملکان عجم» باز میگردد و نظر سلطان را به سیرت آنان در عدل و داد جلب میکند.»
🖇خواجه با دو سد سدید روبرو بود گه کار او را برای بازگشت همهجانبه به ایرانشهر با دشواری مواجه میکرد. یکی تناقض میان تفکر عربی و ایرانی و دیگری تفاوت میان روحیه ترکی و ایرانی که هر کدام به نوبه خود مانعی در مسیر راه خواجه بودند. بدینترتیب هسته سخت حکمرانی سلاجقه و الزامات حکومت در دوره حاکمان غیرایرانی، با تدبیر ایرانشهری وزیر مدبری چون نظامالملک نیز نتوانست شکسته شود. با این وجود، خواجه نظامالملک در طول تاریخ دوره اسلامی ایران، به مثابه الگویی از اندرزنامهنویسی که برخاسته از نمونه خاندانهای اصیل و دهاقین فرهیخته ایرانزمین بود، در مدار توجه و در افق تلاشهای ایرانشهری نویسندگان و سیاستمدارن قرار گرفت.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره دوازدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📰 هایک با آنکه به لحاظ فلسفی و اقتصادی گزاره های کارآمدی برای قرن بیستم پیشنهاد داد اما چون سیاست را نمی شناخت نظریه های او از نارسایی تحلیل در بخش قدرت برخوردار است. هایک از عنوان سیاست های اقتصادی و سیاست گذاری استفاده می کند اما متوجه ساخت مستقل سیاست نیست. بخشی از موضوعات چون جنگ، حوزه عمومی، دموکراسی، تفکیک قوا، انتخابات، نظام احزاب، دیپلماسی و سلسله مراتب نهادی در کشور و حتی وجود دولت ملت و نهادهای حکومتی هیچ منطق اقتصادی ندارند. سیاست برای خود ذات مستقل دارد و حتی منطق قدرت خواهی بشر بسیار جلوتر و متکامل تر از منطق اقتصادی است. سیاست گذاری عمومی آن هم در زمینه اقتصاد پوشش دهنده موضوعات سیاسی نیست و در بسیاری از مواقع معادلات اقتصادی تحت تاثیر متغیر سیاست هستند در حالی که در نظریه هایک سیاست مترادف با دولت است که باید تا حد ممکن از اجتماعات بشر حذف گردد. نظریه های هایک برای قرن بیست و یکم نیاز به به روز رسانی دارد چرا که توانایی بشر افزایش پیدا کرده است و مکانیزهای خلق دولت های کنترلی و انضباطی به علت بحران های بزرگ ممکن شده است...
🔖متن کامل: 2600 کلمه
⏰زمان مطالعه: 13 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 2600 کلمه
⏰زمان مطالعه: 13 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊 ضرورت مطالعه خواجه نظامالملک طوسی از دریچه تاریخ ایدئولوژی
📚 اعتدال و انتظام ایرانی
📥 توموکو شیمویاما
🖇کلام لمبتون شهادت دیگری از تداوم الگوهای ملکداری خواجه نظامالملک تا عصر حاضر است. در ضمن، لمبتون تاکید کرده است که: «تنسیق نظام جدید کار کارمندان دیوانسالاری و دست اندرکاران نهاد مذهبی بود، که از بسیاری جهات ایرانی بودند نه ترک.» (همان: ٢٠١) ولی در مقاله دیگر به نتیجه متناقض می رسد که اهل قلم ایرانی مانند خواجه نظامالملک در تاریخ اندیشه ایران فقط در وضیعت درماندگی فکری ناشی از تفکرات ایران شهری آرمان گرایانه و بی جهت و غیر عملی، نمی توانست هیچ نوآوری مطرح کند که این امر باعث انحطاط و عقب ماندگی تاریخ کل جامعه اسلام شده است.
🖇بدین صورت ایشان دچار تناقض با نظر خود مبتنی بر تداوم هزار ساله الگوی نظام جدید بوجود آمده توسط سیاست مداری و ملکداری خواجه شده است؟! ظاهراً تناقض این ایران شناس اوریانتالیست انگلیسی قرن بیستمی ظاهراً تحت تأثیر سیاست استعمار گرایانه بریتانیای کبیر و جریانات فکری اوریانتالیستی نوین قرار گرفته است ولی از طرف دیگر، ناشی از نمای پیچیده تاریخ سلجوقی بخاطر فقد مطالعات ایدئولوژیک می باشد که اغلب باعث سردرگمی پژوهشگران درمورد ویژگی اصلی اندیشه سیاسی و عملکرد تاریخی اهل قلم ایرانی در تاریخ ایران و اسلام شده است که متأسفانه این تناقضات آشکار گریبانگیر دنباله روان ایرانی و خارجی لمبتون مانند سید جواد طباطبائی و غیره شده است.
🖇تناقضات لمبتن یکی از بارزترین نمونه های عدم شناخت صحیح ایدئولوژی خواجه نظامالملک در شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوره مهم است که اکثر ایران شناسان و اسلام شناسان آنرا بصورتهای مختلف بدون درک و بررسی علمی فقط تکرار کرده اند. مثلاً مکدیسی دگرگونی و حیات جدید اسلام اهل سنت را که در دوره فروپاشی آل بویه شروع و در اوایل حکومت سلجوقی با حمایت سلجوقیان به اوج رسید "احیای سنی گری" نامید. منظور او از "احیای سنی گری" از طرفی، شکل گیری ایدئولوژی جدید خلافت عباسی است که در آن سنت گرایان انحصار طلب، سیاست متزلزل خلافت عباسی را کنار زدند و قدرت را با مشروعیت بخشیدن به خودشان با برسمیت شناختن سیاست تفرقه، در دست گرفتند و در این فرایند به سفارش خلیفه، نظریه خلافت ماوردی و ابو یعلی بن الفراء مطرح و اعتقادات حنبلی بعنوان اعتقاد رسمی خلافت عباسی مکرراً اعلام و تبلیغ می شد.
🖇از طرف دیگر، مکدیسی تحکیم سنی گری شافعی – اشعری مذهبان، که ناشی از سیاست دینی خواجه نظامالملک بود را به غلط یا بصورت عمدی و بدون بررسی علمی و تاریخی جزو این جریان مشروعیت جدید حنبلی مسلک خلافت عباسی دانسته است؟! نمونه دیگر امید صفی است که ظاهراً با دیدگاه آلتوسر سعی کرده است نحوه استفاده سلجوقیان از ابزارهای گوناگون ایدئولوژیک را مشخص کند. امید صفی با برداشت سطحی از اندیشه میشل فوکو، دانش را صرفاً ابزار قدرت می داند و ایشان سیاستمداران و دانشمندان ایرانی مانند خواجه نظامالملک، جوینی، غزالی و ... را فقط ایدئولوگ مستخدم برای مشروعیت بخشی به قدرت ترکان سلجوقی می پندارد و در نتیجه اهل قلم و سیاستمداران و دانشمندان ایرانی را چیزی جز چاکران و نوکران اهل شمشیر ترکان سلجوقی نمی داند که این نتیجه گیری شگفت انگیز بسیار شباهت به پروپاگاندای سیاستمداران عصر معاصر نو عثمانی و غیره دارد نه تاریخ نگاران، همانطورکه مکدیسی پروپاگاندای سیاسیون استعمارگر اوریانتالیستی را تبلیغ می کند.
🖇این دو نفر به عمد ایرانی بودن ایدئولوژی خواجه را حذف می کنند و آنرا بخشی از ایدئولوژی های خلافت عباسی حنبلی مسلک یا ترکان سلجوقی شمشیر بدست تلقی کرده اند. ولی نگاه آنها با گزارش انوشیروان بن خالد مبنی بر عرب نبودن و ترک نبودن سیاستمداری و ملکداری ایرانی خواجه تناقض اساسی دارد. اشتباه آنها ناشی از نمای پیچیده ایدئولوژی خواجه در آن دوره مهم تاریخی ایران است که نیاز به بررسی جامع و علمی تاریخی دارد.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره دوازدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚 اعتدال و انتظام ایرانی
📥 توموکو شیمویاما
🖇کلام لمبتون شهادت دیگری از تداوم الگوهای ملکداری خواجه نظامالملک تا عصر حاضر است. در ضمن، لمبتون تاکید کرده است که: «تنسیق نظام جدید کار کارمندان دیوانسالاری و دست اندرکاران نهاد مذهبی بود، که از بسیاری جهات ایرانی بودند نه ترک.» (همان: ٢٠١) ولی در مقاله دیگر به نتیجه متناقض می رسد که اهل قلم ایرانی مانند خواجه نظامالملک در تاریخ اندیشه ایران فقط در وضیعت درماندگی فکری ناشی از تفکرات ایران شهری آرمان گرایانه و بی جهت و غیر عملی، نمی توانست هیچ نوآوری مطرح کند که این امر باعث انحطاط و عقب ماندگی تاریخ کل جامعه اسلام شده است.
🖇بدین صورت ایشان دچار تناقض با نظر خود مبتنی بر تداوم هزار ساله الگوی نظام جدید بوجود آمده توسط سیاست مداری و ملکداری خواجه شده است؟! ظاهراً تناقض این ایران شناس اوریانتالیست انگلیسی قرن بیستمی ظاهراً تحت تأثیر سیاست استعمار گرایانه بریتانیای کبیر و جریانات فکری اوریانتالیستی نوین قرار گرفته است ولی از طرف دیگر، ناشی از نمای پیچیده تاریخ سلجوقی بخاطر فقد مطالعات ایدئولوژیک می باشد که اغلب باعث سردرگمی پژوهشگران درمورد ویژگی اصلی اندیشه سیاسی و عملکرد تاریخی اهل قلم ایرانی در تاریخ ایران و اسلام شده است که متأسفانه این تناقضات آشکار گریبانگیر دنباله روان ایرانی و خارجی لمبتون مانند سید جواد طباطبائی و غیره شده است.
🖇تناقضات لمبتن یکی از بارزترین نمونه های عدم شناخت صحیح ایدئولوژی خواجه نظامالملک در شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوره مهم است که اکثر ایران شناسان و اسلام شناسان آنرا بصورتهای مختلف بدون درک و بررسی علمی فقط تکرار کرده اند. مثلاً مکدیسی دگرگونی و حیات جدید اسلام اهل سنت را که در دوره فروپاشی آل بویه شروع و در اوایل حکومت سلجوقی با حمایت سلجوقیان به اوج رسید "احیای سنی گری" نامید. منظور او از "احیای سنی گری" از طرفی، شکل گیری ایدئولوژی جدید خلافت عباسی است که در آن سنت گرایان انحصار طلب، سیاست متزلزل خلافت عباسی را کنار زدند و قدرت را با مشروعیت بخشیدن به خودشان با برسمیت شناختن سیاست تفرقه، در دست گرفتند و در این فرایند به سفارش خلیفه، نظریه خلافت ماوردی و ابو یعلی بن الفراء مطرح و اعتقادات حنبلی بعنوان اعتقاد رسمی خلافت عباسی مکرراً اعلام و تبلیغ می شد.
🖇از طرف دیگر، مکدیسی تحکیم سنی گری شافعی – اشعری مذهبان، که ناشی از سیاست دینی خواجه نظامالملک بود را به غلط یا بصورت عمدی و بدون بررسی علمی و تاریخی جزو این جریان مشروعیت جدید حنبلی مسلک خلافت عباسی دانسته است؟! نمونه دیگر امید صفی است که ظاهراً با دیدگاه آلتوسر سعی کرده است نحوه استفاده سلجوقیان از ابزارهای گوناگون ایدئولوژیک را مشخص کند. امید صفی با برداشت سطحی از اندیشه میشل فوکو، دانش را صرفاً ابزار قدرت می داند و ایشان سیاستمداران و دانشمندان ایرانی مانند خواجه نظامالملک، جوینی، غزالی و ... را فقط ایدئولوگ مستخدم برای مشروعیت بخشی به قدرت ترکان سلجوقی می پندارد و در نتیجه اهل قلم و سیاستمداران و دانشمندان ایرانی را چیزی جز چاکران و نوکران اهل شمشیر ترکان سلجوقی نمی داند که این نتیجه گیری شگفت انگیز بسیار شباهت به پروپاگاندای سیاستمداران عصر معاصر نو عثمانی و غیره دارد نه تاریخ نگاران، همانطورکه مکدیسی پروپاگاندای سیاسیون استعمارگر اوریانتالیستی را تبلیغ می کند.
🖇این دو نفر به عمد ایرانی بودن ایدئولوژی خواجه را حذف می کنند و آنرا بخشی از ایدئولوژی های خلافت عباسی حنبلی مسلک یا ترکان سلجوقی شمشیر بدست تلقی کرده اند. ولی نگاه آنها با گزارش انوشیروان بن خالد مبنی بر عرب نبودن و ترک نبودن سیاستمداری و ملکداری ایرانی خواجه تناقض اساسی دارد. اشتباه آنها ناشی از نمای پیچیده ایدئولوژی خواجه در آن دوره مهم تاریخی ایران است که نیاز به بررسی جامع و علمی تاریخی دارد.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره دوازدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📰 تجربه حضورم در هاروارد به من نشان داد که مرحوم آقای حائرییزدی به طور اساسی کیفیت تدریس فلسفه فرهنگ اسلامی و همچنین مطالعات اسلامی را تغییر داده و بهبود بخشیده است. تا پیش از حضور مرحوم آقای حائری در هاروارد، یک اسلام عربی متصلب مطمح نظر اسلامشناسان قرار داشت، اما پس از آن فلسفه و عرفان ایرانی و شیعی نیز مورد توجه قرار گرفته بود و اساسا دوران تازهای در اسلامشناسی پدید آمده بود. این مسئله به قدری ملموس و البته مهم بود که پروفسور ویلفرد کنتول اسمیت که به عنوان جایگزین پروفسور استیکر در مرکز تحقیقات ادیان جهان در دانشگاه هاروارد مستقر شده بود، از من خواست تا چند دانشجوی ایرانی و شیعی برای ادامه این جریان پژوهشی معرفی کنم. اسمیت که هندشناس برجستهای بود و فارسی و عربی را بسیار خوب میدانست، همواره مشوق من برای بازنگهداشتن مسیری بود که توسط مرحوم آقای حائرییزدی در دانشگاه هاروارد و کلا آمریکای شمالی افتتاح شده بود...
🔖متن کامل: 1000 کلمه
⏰زمان مطالعه: 5 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 1000 کلمه
⏰زمان مطالعه: 5 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊بازخوانی میراث ابوالفضل قاضی شریعتپناهی در حقوق اساسی
📚بازخوانی میراث قاضی
📥سید ناصر سلطانی
🖇سید ابوالفضل قاضی شریعت پناهی مهمترین و موثرترین استاد حقوق اساسی دانشکده حقوق پس از انقلاب اسلامی بوده است. این اوصاف را از این حیث به او نسبت می دهیم که آثاری از خود به جای گذاشت که تا سال ها بعنوان مرجع و منبع درس های حقوق اساسی در دانشکده های حقوق ایران بوده است. بیش از دو دهه است که او روی در نقاب خاک کشیده اما آثارش هم چنان محل مراجعه حقوقدانان و خاصه حقوقدانان حقوق عمومی است. او استاد حوزه ای بود که درباره قانون اساسی و مسائل خطیر حول آن بحث و گفتگو می شود.
🖇اما ابوالفضل قاضی، دست کم در آثار نوشته اش، بیشتر درباره کلیات حقوق اساسی نوشت و علاقه ای به بحث درباره مسائل و دشواری های حقوق اساسی ایران نشان نداد. با این همه بیش از چهار دهه است که تاثیر و نفوذ راهی که او در پیش گرفت و همتی که در نوشتن اثر مهمی مانند «حقوق اساسی و نهادهای سیاسی» به کار بست پیش چشم حقوقدانان حقوق اساسی ایران بوده و نسل های بعدی این صنف نظر به اثر او داشته اند و حتی می توان گفت در درون یا در اطراف همان راه گام زده اند و تاکنون کسی در بیرون جریانی که او نمایندگی می کرد نتوانسته اثر مهمی عرضه کند.
🖇بحث درباره حقوق اساسی مشروطه سلطنتی و جمهوری اسلامی گویی به یکسان در او شوقی بر نمی انگیخت و به همین دلیل درباره هیچ یک، جز گذرا و در حاشیه، بحث نکرده است. هر چند او مدت کوتاهی در کابینه شریف امامی وزیر علوم بود و در اعتراض به هجوم نظامیان به دانشگاه از سمت خود استعفا کرد و این میزان مداخله و مشارکت در امور سیاسی و اجتماعی بی تردید متکی بر توانایی هایی بوده است که چنانچه در این حوزه ها مطالب و مقالاتی می نوشت مانند دیگر نوشته های او می توانستند محل رجوع باشند. خاصه این که این مقدار نزدیکی به مناصب و مقامات به او اطلاعاتی بیشتر از دانشگاهیانی می داد که از این مناصب بدورند. اما با این همه او در راه حقوق اساسی ایران گام نگذاشت و ترجیح داد تا به «کلیات» اکتفا کند. اما او پس از پیروزی انقلاب اسلامی و هنگام تدوین پیش نویس قانون اساسی و بحث و بررسی آن یادداشت هایی را در این باره نوشت.
🖇مهمترین اثر ابوالفضل قاضی کتاب «حقوق اساسی و نهادهای سیاسی» است که جایزه کتاب سال ایران را در سال 1368 به خود اختصاص داده است. این کتاب که 796 صفحه است از سوی انتشارات دانشگاه تهران منتشر شد. برای این که حجم کتاب و مطالب آن با سرفصل های دوره کارشناسی حقوق در دانشگاه های مختلف ایران متناسب باشد در سال های بعد خلاصه ای از آن با عنوان «بایسته های حقوق اساسی» تهیه شد که تا به امروز بیش از 60 نوبت منتشر شده است.
🖇مداقه در محتوی این کتاب ها و نوبت های مکرر چاپ آن بیش از پیش نفوذ ابوالفضل قاضی و اعتبار او را در جامعه حقوقی ایران نشان می دهد. اما مطالعه و تدریس این آثار و بررسی نسبت آن با مسائل و معضلات حقوق اساسی امروز ایران نشان می دهد که این میزان نوبت چاپ برای چنین اثری نیازمند توضیح و جستجوی عللی، دست کم در جامعه حقوقدانان حقوق اساسی ایران از یک سو، و اوضاع و احوال حقوق اساسی ایران از سوی دیگر، است.
🖇بنابراین اگر اشکالی در چاپ های مکرر یک اثر که متعلق به سه دهه پیش، در زبان فارسی، و دهه هایی بیشتر در زبان فرانسه، است نه متوجه استاد فقید حقوق اساسی ایران که دین خود را با مجاهدت خویش ادا کرده، بلکه مربوط به رخوت و سستی و کاهلی جامعه حقوق اساسی ایران بوده است که جز در حول او و در تکرار او دستاوردی نداشته است. مقصود از جامعه حقوق اساسی ایران، همان طور که بالاتر گفته شد، تنها حقوقدانان حقوق اساسی نیستند، بلکه شرایط و اوضاع حاکم بر حقوق اساسی ایران می تواند عامل مهمتری باشد.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره سیزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚بازخوانی میراث قاضی
📥سید ناصر سلطانی
🖇سید ابوالفضل قاضی شریعت پناهی مهمترین و موثرترین استاد حقوق اساسی دانشکده حقوق پس از انقلاب اسلامی بوده است. این اوصاف را از این حیث به او نسبت می دهیم که آثاری از خود به جای گذاشت که تا سال ها بعنوان مرجع و منبع درس های حقوق اساسی در دانشکده های حقوق ایران بوده است. بیش از دو دهه است که او روی در نقاب خاک کشیده اما آثارش هم چنان محل مراجعه حقوقدانان و خاصه حقوقدانان حقوق عمومی است. او استاد حوزه ای بود که درباره قانون اساسی و مسائل خطیر حول آن بحث و گفتگو می شود.
🖇اما ابوالفضل قاضی، دست کم در آثار نوشته اش، بیشتر درباره کلیات حقوق اساسی نوشت و علاقه ای به بحث درباره مسائل و دشواری های حقوق اساسی ایران نشان نداد. با این همه بیش از چهار دهه است که تاثیر و نفوذ راهی که او در پیش گرفت و همتی که در نوشتن اثر مهمی مانند «حقوق اساسی و نهادهای سیاسی» به کار بست پیش چشم حقوقدانان حقوق اساسی ایران بوده و نسل های بعدی این صنف نظر به اثر او داشته اند و حتی می توان گفت در درون یا در اطراف همان راه گام زده اند و تاکنون کسی در بیرون جریانی که او نمایندگی می کرد نتوانسته اثر مهمی عرضه کند.
🖇بحث درباره حقوق اساسی مشروطه سلطنتی و جمهوری اسلامی گویی به یکسان در او شوقی بر نمی انگیخت و به همین دلیل درباره هیچ یک، جز گذرا و در حاشیه، بحث نکرده است. هر چند او مدت کوتاهی در کابینه شریف امامی وزیر علوم بود و در اعتراض به هجوم نظامیان به دانشگاه از سمت خود استعفا کرد و این میزان مداخله و مشارکت در امور سیاسی و اجتماعی بی تردید متکی بر توانایی هایی بوده است که چنانچه در این حوزه ها مطالب و مقالاتی می نوشت مانند دیگر نوشته های او می توانستند محل رجوع باشند. خاصه این که این مقدار نزدیکی به مناصب و مقامات به او اطلاعاتی بیشتر از دانشگاهیانی می داد که از این مناصب بدورند. اما با این همه او در راه حقوق اساسی ایران گام نگذاشت و ترجیح داد تا به «کلیات» اکتفا کند. اما او پس از پیروزی انقلاب اسلامی و هنگام تدوین پیش نویس قانون اساسی و بحث و بررسی آن یادداشت هایی را در این باره نوشت.
🖇مهمترین اثر ابوالفضل قاضی کتاب «حقوق اساسی و نهادهای سیاسی» است که جایزه کتاب سال ایران را در سال 1368 به خود اختصاص داده است. این کتاب که 796 صفحه است از سوی انتشارات دانشگاه تهران منتشر شد. برای این که حجم کتاب و مطالب آن با سرفصل های دوره کارشناسی حقوق در دانشگاه های مختلف ایران متناسب باشد در سال های بعد خلاصه ای از آن با عنوان «بایسته های حقوق اساسی» تهیه شد که تا به امروز بیش از 60 نوبت منتشر شده است.
🖇مداقه در محتوی این کتاب ها و نوبت های مکرر چاپ آن بیش از پیش نفوذ ابوالفضل قاضی و اعتبار او را در جامعه حقوقی ایران نشان می دهد. اما مطالعه و تدریس این آثار و بررسی نسبت آن با مسائل و معضلات حقوق اساسی امروز ایران نشان می دهد که این میزان نوبت چاپ برای چنین اثری نیازمند توضیح و جستجوی عللی، دست کم در جامعه حقوقدانان حقوق اساسی ایران از یک سو، و اوضاع و احوال حقوق اساسی ایران از سوی دیگر، است.
🖇بنابراین اگر اشکالی در چاپ های مکرر یک اثر که متعلق به سه دهه پیش، در زبان فارسی، و دهه هایی بیشتر در زبان فرانسه، است نه متوجه استاد فقید حقوق اساسی ایران که دین خود را با مجاهدت خویش ادا کرده، بلکه مربوط به رخوت و سستی و کاهلی جامعه حقوق اساسی ایران بوده است که جز در حول او و در تکرار او دستاوردی نداشته است. مقصود از جامعه حقوق اساسی ایران، همان طور که بالاتر گفته شد، تنها حقوقدانان حقوق اساسی نیستند، بلکه شرایط و اوضاع حاکم بر حقوق اساسی ایران می تواند عامل مهمتری باشد.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره سیزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📰اگر میان اقتصاددانان قرن بیستم به دنبال یک متجدد بودیم آن شخص کسی جز فردریک هایک نبود. او سهم ویژه ای در تئوری سیاسی، روانشناسی و اقتصاد داشت.در زمینه ای که در آن ارتباط ایده ها غالباً با الهام از یک نظریه اولیه اخذ شده است. بسیاری از مشارکت های او چنان چشمگیر است که مردم با وجود گذشت این پنجاه سال، هنوز آنها را می خوانند. به عنوان مثال، بسیاری از دانشجویان فارغ التحصیل علوم اقتصادی، مقالات او را از دهه 1930 و 1940 در باب اقتصاد و دانش مطالعه می کنند و متوجه می شوند که هنوز برخی از بزرگان آنها در حرفه اقتصاد مسائلی را کاملا درک نکرده اند. جای هیچ تعجب نیست اگر تعداد قابل توجهی از اقتصاددانان هنوز هم از مقاله های هایک را در سال 2050 بخوانند و بیاموزند...
🔖متن کامل: 1600 کلمه
⏰زمان مطالعه: 8 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 1600 کلمه
⏰زمان مطالعه: 8 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊 برنامه اصلاحات اجتماعی در اندیشۀ خواجه نظامالملک طوسی
📚 نظامنامه نظامیه
📥 رضا ماحوزی
🖇بنا به توصیه و دستور خواجه نظامالملک، ذیل برنامه اصلاحات اجتماعی، مدارسی با برنامه و رویکرد واحد به نام «نظامیه» ها تأسیس شد. از نظر خواجه این برنامه آموزشی که ضلع سوم مثلثی با دو ضلع دیگر، یعنی شمشیر و سیاست بود، میبایست فرایند «پاک دینی» را به اجرا درآورد. بنابراین طبیعی است که این مدارس نه عهدهدار پژوهش و پیش بردن علم، آنگونه که تا حدی در دربار سامانی و آلبویه رایج بود بلکه عهدهدار ترویج و آموزش گرایشی خاص از فقه اسلامی، یعنی فقه شافعی به سفارش حکومت وقت بودند و از اینرو خواجه که اولین مدرسه از این نوع را در نیشابور افتتاح کرده بود- و البته با سختیهای پیش بردن این برنامه در آن شهر که محل رفت و آمد جریانهای فلسفی، عرفانی، کلامی و حدیثی بود، آشنایی کامل داشت کاملترین و بزرگترین نمونه آن را در شهر بغداد، یعنی شهر خلیفه عباسی- که اندکی پیش از این یعنی در زمانه آلبویه به روحیه شیعیاش شناخته میشد و پاکسازی ضروری مینمود- با نظامنامهای کامل و جامع تأسیس کرد.
🖇مأموریت ویژه این مدرسهها، که علوم دینی را برای تأمین خواستههای موردنظر وزیر قدرتمند سلجوقی و دستگاه خلافت عباسی میخواستند، سبب شد نظامیهها به الگوی خاصی از مدارس دولتی مأموریتمحور در دو سطح مقدماتی و عالی، در تاریخ آموزش در ایران و اسلام تبدیل شود. در جریان مقایسة این قبیل مدرسههای مأموریت محور با مدارس دوره سامانیان و آل بویه که گرایشهای متعدد علمی از جمله نجوم، ریاضیات، هیأت، هندسه، فلسفه، کلام، عرفان، طبیعیات، ادبیات فارسی، علوم دینی و غیره را پذیرا شده بودند و شرایط نسبتاً مناسبی را برای دانشمندان عرصههای مذکور فراهم آورده بودند و موجب خیرش علمی در آن روزگار شده بودند میتوان دریافت چرا در دو سدة پنجم و ششم هجری، علم و نهاد آموزش دچار افول شد. مسلماً این افول و انقطاع و عدم استمرار علمی در مأموریت ویژه نظامیهها و سرکوب دیگر جریانهای علمی و معرفتی ریشه دارد.
🖇دستگاه خلافت که عهدهدار دیانت جامعه اسلامی است، باید ضمن شناسایی دین صحیح، نفوذیهای قدرتمند و متنفذ پیرامون خود که از جماعت خوارج میباشند را کنار زده و اساس مدیریت قلمرو اسلامی را بر یک اندیشه صحیح و منسجم استوار سازند. خواجه خود با رفت و آمد بسیار در دستگاه خلافت عباسی و مأموریت دادن به شاگردان برجستهای چون محمد غزالی و دیگران، تلاش داشت دستگاه خلافت را نیز پالایش کرده و هماهنگی لازم بین آن دستگاه و دربار سلجوقی برقرار سازد. بنابراین خواجه نظامالملک در طرح خود به اندیشه وحدت اسلامی میاندیشد و در این اندیشه، هیچ یک از طرفین قدرت را به نفع دیگری حذف نکرد. چنین نیست که او با ادعای ایرانشهری و وحدت سرزمینی ایران، از بلخ و هرات و آندلس و مصر صرفنظر کند و دستگاه خلافت را حقیر و ناچیز بشمارد و شاه سلجوقی را شاه ایران بداند و به نفع آن، بر نظام خلافت عباسی خط قرمز بکشد.
🖇برخی از تحلیلگران، اصرار خواجه نظامالملک بر فقه شافعی در نظامیهها و تسری تعالیم آن به دور دستها را نه تنها، زمینۀ از دست رفتن حس ملّیگرایی ایرانی و در نتیجه سقوط ایران در جریان حمله مغولها دانستهاند بلکه اصرار بر یکدستسازی مذهبی در این قلمرو پهناور را ریشه تشتتها و اختلافات قومی و اجتماعی خونین در آن ایام برشمردهاند. به نکته فوق باید این را نیز افزود که پافشاری نظامیهها بر برنامه آموزشی واحد و نفی و دشمنی آشکار با عقلانیت فلسفی بهعنوان پشتوانه سایر علوم، زمینۀ رواج ایمانگروی افراطی را در میانه و پایان عصر سلجوقیان فراهم آورد و در جریان علمی قدرتمند پیش از خود را تضعیف کرد؛ ضعفی که جلوههای تأثر برانگیزی از آن را میتوان در برخورد با عقلانیت شیعی و اسماعیلی و عرفای برجستهای چون عین القضات و سهروردی مشاهده کرد؛ ایمان گروی قشریای که این دو جان خود را برای تعدیل آن و پررنگتر کردن سهم عقل در ایمان فدا کردند.
🖇بنابهاین ملاحظات نمیتوان رویکرد سیاسی خواجه نظامالملک را صرفاً معطوف به وحدت سرزمینی ایران و شاهی آرمانیِ شهریاری دانست، بلکه بیش از آن باید این رویکرد را معطوف به وحدت جهان اسلام و برقراری مناسبات قدرت میان دستگاه خلافت و شاهان جهانگیر دانست، رویکردی که از سه ابزار قدرتمند علم، سیاست و شمشیر بنحو همزمان استفاده میکند.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره دوازدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚 نظامنامه نظامیه
📥 رضا ماحوزی
🖇بنا به توصیه و دستور خواجه نظامالملک، ذیل برنامه اصلاحات اجتماعی، مدارسی با برنامه و رویکرد واحد به نام «نظامیه» ها تأسیس شد. از نظر خواجه این برنامه آموزشی که ضلع سوم مثلثی با دو ضلع دیگر، یعنی شمشیر و سیاست بود، میبایست فرایند «پاک دینی» را به اجرا درآورد. بنابراین طبیعی است که این مدارس نه عهدهدار پژوهش و پیش بردن علم، آنگونه که تا حدی در دربار سامانی و آلبویه رایج بود بلکه عهدهدار ترویج و آموزش گرایشی خاص از فقه اسلامی، یعنی فقه شافعی به سفارش حکومت وقت بودند و از اینرو خواجه که اولین مدرسه از این نوع را در نیشابور افتتاح کرده بود- و البته با سختیهای پیش بردن این برنامه در آن شهر که محل رفت و آمد جریانهای فلسفی، عرفانی، کلامی و حدیثی بود، آشنایی کامل داشت کاملترین و بزرگترین نمونه آن را در شهر بغداد، یعنی شهر خلیفه عباسی- که اندکی پیش از این یعنی در زمانه آلبویه به روحیه شیعیاش شناخته میشد و پاکسازی ضروری مینمود- با نظامنامهای کامل و جامع تأسیس کرد.
🖇مأموریت ویژه این مدرسهها، که علوم دینی را برای تأمین خواستههای موردنظر وزیر قدرتمند سلجوقی و دستگاه خلافت عباسی میخواستند، سبب شد نظامیهها به الگوی خاصی از مدارس دولتی مأموریتمحور در دو سطح مقدماتی و عالی، در تاریخ آموزش در ایران و اسلام تبدیل شود. در جریان مقایسة این قبیل مدرسههای مأموریت محور با مدارس دوره سامانیان و آل بویه که گرایشهای متعدد علمی از جمله نجوم، ریاضیات، هیأت، هندسه، فلسفه، کلام، عرفان، طبیعیات، ادبیات فارسی، علوم دینی و غیره را پذیرا شده بودند و شرایط نسبتاً مناسبی را برای دانشمندان عرصههای مذکور فراهم آورده بودند و موجب خیرش علمی در آن روزگار شده بودند میتوان دریافت چرا در دو سدة پنجم و ششم هجری، علم و نهاد آموزش دچار افول شد. مسلماً این افول و انقطاع و عدم استمرار علمی در مأموریت ویژه نظامیهها و سرکوب دیگر جریانهای علمی و معرفتی ریشه دارد.
🖇دستگاه خلافت که عهدهدار دیانت جامعه اسلامی است، باید ضمن شناسایی دین صحیح، نفوذیهای قدرتمند و متنفذ پیرامون خود که از جماعت خوارج میباشند را کنار زده و اساس مدیریت قلمرو اسلامی را بر یک اندیشه صحیح و منسجم استوار سازند. خواجه خود با رفت و آمد بسیار در دستگاه خلافت عباسی و مأموریت دادن به شاگردان برجستهای چون محمد غزالی و دیگران، تلاش داشت دستگاه خلافت را نیز پالایش کرده و هماهنگی لازم بین آن دستگاه و دربار سلجوقی برقرار سازد. بنابراین خواجه نظامالملک در طرح خود به اندیشه وحدت اسلامی میاندیشد و در این اندیشه، هیچ یک از طرفین قدرت را به نفع دیگری حذف نکرد. چنین نیست که او با ادعای ایرانشهری و وحدت سرزمینی ایران، از بلخ و هرات و آندلس و مصر صرفنظر کند و دستگاه خلافت را حقیر و ناچیز بشمارد و شاه سلجوقی را شاه ایران بداند و به نفع آن، بر نظام خلافت عباسی خط قرمز بکشد.
🖇برخی از تحلیلگران، اصرار خواجه نظامالملک بر فقه شافعی در نظامیهها و تسری تعالیم آن به دور دستها را نه تنها، زمینۀ از دست رفتن حس ملّیگرایی ایرانی و در نتیجه سقوط ایران در جریان حمله مغولها دانستهاند بلکه اصرار بر یکدستسازی مذهبی در این قلمرو پهناور را ریشه تشتتها و اختلافات قومی و اجتماعی خونین در آن ایام برشمردهاند. به نکته فوق باید این را نیز افزود که پافشاری نظامیهها بر برنامه آموزشی واحد و نفی و دشمنی آشکار با عقلانیت فلسفی بهعنوان پشتوانه سایر علوم، زمینۀ رواج ایمانگروی افراطی را در میانه و پایان عصر سلجوقیان فراهم آورد و در جریان علمی قدرتمند پیش از خود را تضعیف کرد؛ ضعفی که جلوههای تأثر برانگیزی از آن را میتوان در برخورد با عقلانیت شیعی و اسماعیلی و عرفای برجستهای چون عین القضات و سهروردی مشاهده کرد؛ ایمان گروی قشریای که این دو جان خود را برای تعدیل آن و پررنگتر کردن سهم عقل در ایمان فدا کردند.
🖇بنابهاین ملاحظات نمیتوان رویکرد سیاسی خواجه نظامالملک را صرفاً معطوف به وحدت سرزمینی ایران و شاهی آرمانیِ شهریاری دانست، بلکه بیش از آن باید این رویکرد را معطوف به وحدت جهان اسلام و برقراری مناسبات قدرت میان دستگاه خلافت و شاهان جهانگیر دانست، رویکردی که از سه ابزار قدرتمند علم، سیاست و شمشیر بنحو همزمان استفاده میکند.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره دوازدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📰ما به پايان تاريخ نرسيدهايم که نسخهئي نهايي و تغييرناپذير از عدالت اجتماعي به دست دهيم؛ ولي آن اندازه تجربۀ تاريخي و اجتماعي و آن اندازه شناخت سياسي و اقتصادي و اخلاقي داريم که بتوانيم بدانيم بهترين شرايط زيست همگاني، که در آن همه به يک اندازه حق زيست داشته باشند و همه براي يکي باشند و يکي براي همه، چگونه شرايطي ميتواند باشد. ما چنين فلسفۀ سياسي و چنين اخلاقي را ميخواهيم تا سياست و اخلاقمان در جايگاهي قرار گيرند که بزرگترين فيلسوف اخلاق و سياست، آن معلم اول، ارسطو، براي آنها چونان برترين دانشها قائل بود زيرا به زيست فضيلتمند جامعۀ انساني مي انديشيد و آن را سعادت مطلوب و غايت سياست و اخلاق تلقي ميکرد...
🔖متن کامل: 16000 کلمه
⏰زمان مطالعه: 80 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 16000 کلمه
⏰زمان مطالعه: 80 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊 نگاهی به جایگاه وزارت در تاریخ ایرانزمین
📚 تعدیل سلطنت، توازن قدرت
📥 محسن مدیرشانهچی
🖇با زوال دوران خلافت اعراب بر ایران، دودمانهای ایرانی و سپس ترک تباران ایرانی شده، حکومتهای مستقل و نیمه مستقل ایرانی را بنا نهادند و سرانجام مغولان به خلافت عربها پایان دادند و به تدریج ایرانی شدند. دو حکومت کوتاه مدت محلی طاهریان و صفاریان عمدتاً در وجود یکی دو تن بنیانگذاران خود خلاصه میشدند اما در دوران سامانیان که زمانی طولانیتر و گسترهای وسیعتر را در بر میگرفت، نهاد وزارت احیا شد و قدرت گرفت. در واقع سامانیان را پس از اسلام و از عصر ساسانیان به بعد، نخستین دودمانی میتوان دانست که هم شاهان و امیران آن و هم وزیرانش ایرانی بودند و هر دو نهاد به گونهای هماهنگ در خدمت بسط و توسعه فرهنگ و مدنیت ایرانی و زبان و ادب فارسی درآمد.
🖇نخستین وزیر شاخص عصر سامانی، ابوعبدالله محمد بن احمد جیهانی بود که برخی شکلگیری نظام وزارت و تشکیلات دیوانی را به طور رسمی به او نسبت میدهند جیهانی پس از قتل امیراحمد سامانی، وزارت فرزند و جانشین هشت سالۀ وی نصر بن احمد را به عهده گرفت و با تدبیر و شایستگی، استقلال و امنیت قلمرو حکومت سامانی را فراهم ساخت. جیهانی با علوم مختلف آشنا و حامی عالمان و ادیبان بود به نوشتۀ گردیزی، جیهانی پس از انتصاب به وزارت به همۀ ممالک جهان نامه نوشت و رسوم همه درگاهها و دیوانها بخواست و هر رسمی که نیکوتر و پسندیدهتر بود برداشت و آنچه ناستودهتر بود، بگذاشت. از خاندان جیهانی، برادر و پسر ابوعبدالله نیز به وزارت رسیدند. پس از برکناری ابوعبدالله جیهانی، خواجه ابوالفضل محمد بن عبیدالله بلعمی به وزارت نصر سامانی رسید.
🖇پس از خاندانی ایرانی سامانی، نوبت به حکومت دودمانهای ترک رسید. نخستین این دودمانها غزنویان بودند که از بزرگترین حامیان شعر و ادب فارسی شدند. غزنویان نیز وزیران ایرانی دانشمند و ادب پروری داشتند که تلاش و تدبیر آنان در اداره کشور و احیای هویت ملی و زبان و ادب فارسی نقش مؤثری داشت. نخستین وزیر نامدار غزنوی، ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی وزیر باتدبیر سبکتگین و محمود غزنوی بود. اسفراینی پیش از وزارت غزنویان در دربار سامانیان به کتابت اشتغال داشت و غزنویان که خود در دربار سامانیان رشد یافته و با فرهنگ ایرانی آشنا بودند، دیوانیان آشنا با این فرهنگ را برای وزارت برمیگزیدند. به دستور اسفراینی استفاده از زبان عربی در دیوان ممنوع و برای نخستین بار همۀ امور دیوانی از عربی به فارسی برگردانده شد و فارسی در مقام زبان دولتی رسمیت یافت. ابوالعباس اسفراینی از مشوقان و حامیان فردوسی بود. سرانجام پس از اختلاف میان سلطان محمود و اسفراینی، وی خود را در قلعه غزنین زندانی کرد و سپس معزول شد و در غیبت محمود به هنگام فتوحات وی در هند، براثر شکنجه درگذشت.
🖇وزیران ایرانی اغلب به صورت موروثی و خاندانی وزارت میکردند. از این رو همچون خلفا و شاهان و امیران در مورد وزیران نیز میتوان از نوعی الیگارشی یا وزارت دودمانی یاد کرد. در موارد متعدد وزیران قدرت پس پرده بودند. شاهان از ریاست صوری و وزیران از ریاست عملی برخوردار بودند و عملاً ادارۀ کشور را به دست داشتند. بسیاری از وزیران، معلمان و مربیان سلاطین و بر تخت نشانندگان و حامیان آنان بودند. با این حال عزل و قتل وزیران و بهعبارتی سنت وزیرکشی در تاریخ ایران رواج داشت. اغلب وزیران و خاندانهای وزارت خصوصاً در سدههای اولیۀ پس از اسلام از زرتشتی زادگان و نوکیشان مسلمان بودند و بعضاً همچنان به تکریم و ترویج ایرانشهری و آیینهای ایرانی میپرداختند.
🖇در طول قریب هزار سال پس از اسلام که تسنن مذهب رسمی و شاهان و امیران از سنیان گاه متعصب بودند، شمار قابل توجهی از وزیران گرایشهای شیعی و باطنی و تمایلاتی به اهل بیت داشتند. از این رو باتوجه به دو مؤلفۀ فوق میتوان به نقش تاریخی آنان در شکل دادن به هویت ایرانی و تاریخ جدید ایران که پس از عصر صفوی با تمسک به دو مؤلفه ایرانیگری و شیعیگری شکل گرفت، اشاره کرد. سرانجام چنانکه تبیین شد، جایگاه و رویکردها و اقدامات وزیران و نهاد وزارت در ایران، در تعدیل سلطنت و توازن قدرت به ایفای نقشی مؤثر و تعیین کننده انجامید.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره دوازدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚 تعدیل سلطنت، توازن قدرت
📥 محسن مدیرشانهچی
🖇با زوال دوران خلافت اعراب بر ایران، دودمانهای ایرانی و سپس ترک تباران ایرانی شده، حکومتهای مستقل و نیمه مستقل ایرانی را بنا نهادند و سرانجام مغولان به خلافت عربها پایان دادند و به تدریج ایرانی شدند. دو حکومت کوتاه مدت محلی طاهریان و صفاریان عمدتاً در وجود یکی دو تن بنیانگذاران خود خلاصه میشدند اما در دوران سامانیان که زمانی طولانیتر و گسترهای وسیعتر را در بر میگرفت، نهاد وزارت احیا شد و قدرت گرفت. در واقع سامانیان را پس از اسلام و از عصر ساسانیان به بعد، نخستین دودمانی میتوان دانست که هم شاهان و امیران آن و هم وزیرانش ایرانی بودند و هر دو نهاد به گونهای هماهنگ در خدمت بسط و توسعه فرهنگ و مدنیت ایرانی و زبان و ادب فارسی درآمد.
🖇نخستین وزیر شاخص عصر سامانی، ابوعبدالله محمد بن احمد جیهانی بود که برخی شکلگیری نظام وزارت و تشکیلات دیوانی را به طور رسمی به او نسبت میدهند جیهانی پس از قتل امیراحمد سامانی، وزارت فرزند و جانشین هشت سالۀ وی نصر بن احمد را به عهده گرفت و با تدبیر و شایستگی، استقلال و امنیت قلمرو حکومت سامانی را فراهم ساخت. جیهانی با علوم مختلف آشنا و حامی عالمان و ادیبان بود به نوشتۀ گردیزی، جیهانی پس از انتصاب به وزارت به همۀ ممالک جهان نامه نوشت و رسوم همه درگاهها و دیوانها بخواست و هر رسمی که نیکوتر و پسندیدهتر بود برداشت و آنچه ناستودهتر بود، بگذاشت. از خاندان جیهانی، برادر و پسر ابوعبدالله نیز به وزارت رسیدند. پس از برکناری ابوعبدالله جیهانی، خواجه ابوالفضل محمد بن عبیدالله بلعمی به وزارت نصر سامانی رسید.
🖇پس از خاندانی ایرانی سامانی، نوبت به حکومت دودمانهای ترک رسید. نخستین این دودمانها غزنویان بودند که از بزرگترین حامیان شعر و ادب فارسی شدند. غزنویان نیز وزیران ایرانی دانشمند و ادب پروری داشتند که تلاش و تدبیر آنان در اداره کشور و احیای هویت ملی و زبان و ادب فارسی نقش مؤثری داشت. نخستین وزیر نامدار غزنوی، ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی وزیر باتدبیر سبکتگین و محمود غزنوی بود. اسفراینی پیش از وزارت غزنویان در دربار سامانیان به کتابت اشتغال داشت و غزنویان که خود در دربار سامانیان رشد یافته و با فرهنگ ایرانی آشنا بودند، دیوانیان آشنا با این فرهنگ را برای وزارت برمیگزیدند. به دستور اسفراینی استفاده از زبان عربی در دیوان ممنوع و برای نخستین بار همۀ امور دیوانی از عربی به فارسی برگردانده شد و فارسی در مقام زبان دولتی رسمیت یافت. ابوالعباس اسفراینی از مشوقان و حامیان فردوسی بود. سرانجام پس از اختلاف میان سلطان محمود و اسفراینی، وی خود را در قلعه غزنین زندانی کرد و سپس معزول شد و در غیبت محمود به هنگام فتوحات وی در هند، براثر شکنجه درگذشت.
🖇وزیران ایرانی اغلب به صورت موروثی و خاندانی وزارت میکردند. از این رو همچون خلفا و شاهان و امیران در مورد وزیران نیز میتوان از نوعی الیگارشی یا وزارت دودمانی یاد کرد. در موارد متعدد وزیران قدرت پس پرده بودند. شاهان از ریاست صوری و وزیران از ریاست عملی برخوردار بودند و عملاً ادارۀ کشور را به دست داشتند. بسیاری از وزیران، معلمان و مربیان سلاطین و بر تخت نشانندگان و حامیان آنان بودند. با این حال عزل و قتل وزیران و بهعبارتی سنت وزیرکشی در تاریخ ایران رواج داشت. اغلب وزیران و خاندانهای وزارت خصوصاً در سدههای اولیۀ پس از اسلام از زرتشتی زادگان و نوکیشان مسلمان بودند و بعضاً همچنان به تکریم و ترویج ایرانشهری و آیینهای ایرانی میپرداختند.
🖇در طول قریب هزار سال پس از اسلام که تسنن مذهب رسمی و شاهان و امیران از سنیان گاه متعصب بودند، شمار قابل توجهی از وزیران گرایشهای شیعی و باطنی و تمایلاتی به اهل بیت داشتند. از این رو باتوجه به دو مؤلفۀ فوق میتوان به نقش تاریخی آنان در شکل دادن به هویت ایرانی و تاریخ جدید ایران که پس از عصر صفوی با تمسک به دو مؤلفه ایرانیگری و شیعیگری شکل گرفت، اشاره کرد. سرانجام چنانکه تبیین شد، جایگاه و رویکردها و اقدامات وزیران و نهاد وزارت در ایران، در تعدیل سلطنت و توازن قدرت به ایفای نقشی مؤثر و تعیین کننده انجامید.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره دوازدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📰تلاش حائری اين بود که فلسفه اسلامی را به عنوان شاخه ای از تفکر آزاد فلسفی در معنای عام آن و در کانتکست فلسفه های تحليلی قرار دهد. رساله دکتری او و بسياری از مقالات و درسگفتارها و آثار ديگرش مانند کتاب ارزشمند هرم هستی در همين چارچوب تحرير و يا القاء شده است. اين رويکرد در غرب جز با استثناهایی هيچ گاه دنبال نشد. به نظرم اين کوتاهی از ماست. بايد انديشه های فلسفی حائری را با زبان گوياتری بتوانيم معرفی و تحليل کنيم. اخيرا کتاب علم کلی ايشان به انگليسی ترجمه شد که من هنوز نخوانده ام. اين رويکرد متفاوت از رويکردی است که در مطالعات اسلامشناسی در غرب نسبت به ابن سينا وجود دارد. من البته معتقدم هر دو لازم است. اينکه فلسفه ابن سينا در کانتکست فلسفه يونانی و به عنوان يکی از شارحان ارسطو برسی و مطالعه شود و با نوشته های يونانی و يا لاتينی مقايسه شود امر مثبتی است. حائری به اين موضوع انتقاد داشت. انتقاد او به رويکرد صرفا تاريخی و فيلولوژيک به فلسفه اسلامی و يا رويکرد متضاد با آن يعنی شيوه مطالعاتی کوربن و اصحاب او بود. در اين جهت من با ايشان موافقم...
🔖متن کامل: 5400 کلمه
⏰زمان مطالعه: 27 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 5400 کلمه
⏰زمان مطالعه: 27 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊پس از 70 سال مجله عصر جدید تعطیل شد
📚مرگ آخرین یادگار سارتر
📥علیرضا مسعود
🖇سال 1936 است و چارلی چاپلین در اوج محبوبیت خود قرار دارد. یکی از ماندگارترین فیلمهای او با نام «عصر جدید» بر روی پرده سینماهای جهان در حال نمایش بوده و مردم بسیاری را به خود جذب کرده است. از آن زمان تاکنون این فیلم چاپلین، الهامبخش بسیاری از افراد و گروههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ... بوده اما بهنظر میرسد جذابیت و تاثیر این فیلم بر روی روشنفکران بیش از مردم عادی بوده است. قریب به یک دهه پس از اولین اکران فیلم عصر جدید، سیمون دوبووار و ژانپل سارتر با الهام از نام اثر چاپلین، نشریهای روشنفکری را در فرانسه با نام «عصر جدید»، پایهگذاری میکنند.
🖇 پیش از آن، مهمترین مجله روشنفکری در حوزه ادبی در فرانسه متعلق به نشریه «فرانسه جدید» بود که بهعنوان مجله آندره ژید، شناخته شده و پس از آزادسازی فرانسه، به جرم همکاری با اشغالگران توقیف شد. «عصر جدید» ژان پل سارتر و سیمون دوبووار بهخوبی توانست ظرف مدت کوتاهی، جای خالی آن نشریه ادبی در فرانسه را پر کرده و به یکی از مهمترین مجلات روشنفکری این کشور، و جهان، مبدل شود. در زمان چاپ اولین شماره این مجله توسط انتشارات «گالیمار»، هیات تحریریه آن شامل مشهورترین روشنفکران فرانسه (و جهان)، بود.
🖇ژان پل سارتر، سیمون دوبووار، ریمون آرون، آلبرت اولیویر، میشل لیریس، موریس مرلوپونتی و ژان پولان، بهعنوان اولین هیات تحریریه مجله «عصر جدید» در اولین شماره منتشر شده از این مجله، معرفی شدهاند. تمامی این افراد، مقالات متعددی را در این مجله منتشر کردهاند. مقالات مشهور سارتر در این مجله را میتوان «ملیگرایی و ادبیات»، «ماتریالیسم و انقلاب» و یا «ادبیات چیست؟»، دانست. سیمون دوبووار نیز اثر مشهور خود با نام «جنس دوم» را اولین بار در این مجله منتشر کرده است. در مقدمه اولین شماره مجله، سارتر هدف از انتشار آن را نشر «ادبیات متعهد» عنوان کرده است. این فلسفه و رویکرد نسبت به ادبیات، ریشه در بنیانهای اگزیستانسیالیسم مورد نظر سارتر دارد مبنی بر اینکه «یک فرد، مسئول تصمیمگیریهای آگاهانه در راستای انجام اقدامات اجتماعی مفید، است».
🖇بدینترتیب، ادبیات در این مجله دارای مولفههای سودمندی بود که تنها از لحاظ فرهنگی، ارزشمند نبودند و به نوعی «هنر، تنها برای هنر»، محسوب نمیشدند. این، دیدگاه اصلی سارتر و یاران او در اوان آغاز به چاپ مجله «عصر جدید» بود که سعی در آن داشتند تا این طرز تفکر و فلسفه را به جامعه تزریق نمایند. اما مانند هر رویکرد و فلسفه دیگری، فلسفه سارتر نیز مصون از نقد نبود و از همان ابتدای کار، روشنفکرانی مانند آندره ژید، آندره بروتون و یا لویی آراگون، با این نوع نگاه به ادبیات و رسالت مجله روشنفکران، به مخالفت برخاستند. این مخالفتها و نقدها به مجله «عصر جدید» منجر به آن شد که برخی این مساله را مطرح نمایند که مجله «عصر جدید»، بهانهای برای صفآرایی سورئالیستها در مقابل اگزیستانسیالیستها، شده است.
🖇سارتر در پاسخ به بسیاری از این انتقادها در یکی از شمارههای اولیه این مجله عنوان نمود که «جهان بدون ادبیات میتواند بهراحتی به کار خود ادامه دهد اما بدون انسان، میتواند راحتتر این کار را انجام دهد». بدینترتیب جدالهای فلسفی میان روشنفکران فرانسه با شکلگیری و انتشار مجله «عصر جدید»، وارد مرحله جدیدی شد که در نهایت منجر به ترقی و پویایی هرچه بیشتر طبقه روشنفکر این کشور در دوران پس از جنگ جهانی دوم و آزادی فرانسه شد. از زمانی که نشر «گالیمار» با تامین مالی این مجله موافقت نمود و سارتر کار خود را بهعنوان سردبیر مجله «عصر جدید» آغاز کرد، خود را متعهد به دیدار افرادی که میخواستند با او ملاقات کنند نمود.
🖇بسیاری از افرادی که بعدها دارای شهرتی جهانی شدند، کار خود را از این مجله آغاز کرده و مطالب و نظرات اولیه خویش را از طریق «عصر جدید»، منتشر کرده بودند. ریچارد رایت، ژان ژنه، ناتالی ساروت، بوریس ویان و ساموئل بکت از جمله افرادی هستند که کار حرفهای خود را از انتشار مطالبشان در این مجله آغاز کرده و از طریق آن به شهرت رسیدند. مجله «عصر جدید» همواره به خاطر انتشار مطالب افراد با استعداد اما کمتر شناخته شده در آن دوران، مشهور بوده است.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره سیزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚مرگ آخرین یادگار سارتر
📥علیرضا مسعود
🖇سال 1936 است و چارلی چاپلین در اوج محبوبیت خود قرار دارد. یکی از ماندگارترین فیلمهای او با نام «عصر جدید» بر روی پرده سینماهای جهان در حال نمایش بوده و مردم بسیاری را به خود جذب کرده است. از آن زمان تاکنون این فیلم چاپلین، الهامبخش بسیاری از افراد و گروههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ... بوده اما بهنظر میرسد جذابیت و تاثیر این فیلم بر روی روشنفکران بیش از مردم عادی بوده است. قریب به یک دهه پس از اولین اکران فیلم عصر جدید، سیمون دوبووار و ژانپل سارتر با الهام از نام اثر چاپلین، نشریهای روشنفکری را در فرانسه با نام «عصر جدید»، پایهگذاری میکنند.
🖇 پیش از آن، مهمترین مجله روشنفکری در حوزه ادبی در فرانسه متعلق به نشریه «فرانسه جدید» بود که بهعنوان مجله آندره ژید، شناخته شده و پس از آزادسازی فرانسه، به جرم همکاری با اشغالگران توقیف شد. «عصر جدید» ژان پل سارتر و سیمون دوبووار بهخوبی توانست ظرف مدت کوتاهی، جای خالی آن نشریه ادبی در فرانسه را پر کرده و به یکی از مهمترین مجلات روشنفکری این کشور، و جهان، مبدل شود. در زمان چاپ اولین شماره این مجله توسط انتشارات «گالیمار»، هیات تحریریه آن شامل مشهورترین روشنفکران فرانسه (و جهان)، بود.
🖇ژان پل سارتر، سیمون دوبووار، ریمون آرون، آلبرت اولیویر، میشل لیریس، موریس مرلوپونتی و ژان پولان، بهعنوان اولین هیات تحریریه مجله «عصر جدید» در اولین شماره منتشر شده از این مجله، معرفی شدهاند. تمامی این افراد، مقالات متعددی را در این مجله منتشر کردهاند. مقالات مشهور سارتر در این مجله را میتوان «ملیگرایی و ادبیات»، «ماتریالیسم و انقلاب» و یا «ادبیات چیست؟»، دانست. سیمون دوبووار نیز اثر مشهور خود با نام «جنس دوم» را اولین بار در این مجله منتشر کرده است. در مقدمه اولین شماره مجله، سارتر هدف از انتشار آن را نشر «ادبیات متعهد» عنوان کرده است. این فلسفه و رویکرد نسبت به ادبیات، ریشه در بنیانهای اگزیستانسیالیسم مورد نظر سارتر دارد مبنی بر اینکه «یک فرد، مسئول تصمیمگیریهای آگاهانه در راستای انجام اقدامات اجتماعی مفید، است».
🖇بدینترتیب، ادبیات در این مجله دارای مولفههای سودمندی بود که تنها از لحاظ فرهنگی، ارزشمند نبودند و به نوعی «هنر، تنها برای هنر»، محسوب نمیشدند. این، دیدگاه اصلی سارتر و یاران او در اوان آغاز به چاپ مجله «عصر جدید» بود که سعی در آن داشتند تا این طرز تفکر و فلسفه را به جامعه تزریق نمایند. اما مانند هر رویکرد و فلسفه دیگری، فلسفه سارتر نیز مصون از نقد نبود و از همان ابتدای کار، روشنفکرانی مانند آندره ژید، آندره بروتون و یا لویی آراگون، با این نوع نگاه به ادبیات و رسالت مجله روشنفکران، به مخالفت برخاستند. این مخالفتها و نقدها به مجله «عصر جدید» منجر به آن شد که برخی این مساله را مطرح نمایند که مجله «عصر جدید»، بهانهای برای صفآرایی سورئالیستها در مقابل اگزیستانسیالیستها، شده است.
🖇سارتر در پاسخ به بسیاری از این انتقادها در یکی از شمارههای اولیه این مجله عنوان نمود که «جهان بدون ادبیات میتواند بهراحتی به کار خود ادامه دهد اما بدون انسان، میتواند راحتتر این کار را انجام دهد». بدینترتیب جدالهای فلسفی میان روشنفکران فرانسه با شکلگیری و انتشار مجله «عصر جدید»، وارد مرحله جدیدی شد که در نهایت منجر به ترقی و پویایی هرچه بیشتر طبقه روشنفکر این کشور در دوران پس از جنگ جهانی دوم و آزادی فرانسه شد. از زمانی که نشر «گالیمار» با تامین مالی این مجله موافقت نمود و سارتر کار خود را بهعنوان سردبیر مجله «عصر جدید» آغاز کرد، خود را متعهد به دیدار افرادی که میخواستند با او ملاقات کنند نمود.
🖇بسیاری از افرادی که بعدها دارای شهرتی جهانی شدند، کار خود را از این مجله آغاز کرده و مطالب و نظرات اولیه خویش را از طریق «عصر جدید»، منتشر کرده بودند. ریچارد رایت، ژان ژنه، ناتالی ساروت، بوریس ویان و ساموئل بکت از جمله افرادی هستند که کار حرفهای خود را از انتشار مطالبشان در این مجله آغاز کرده و از طریق آن به شهرت رسیدند. مجله «عصر جدید» همواره به خاطر انتشار مطالب افراد با استعداد اما کمتر شناخته شده در آن دوران، مشهور بوده است.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره سیزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
🖊چند نکته درباره پروفسور فضل الله رضا
📚دانشمند ایرانشناس
📥محمد عثمانی
🖇فضل الله رضا بر این باور بود که اگر از تقویت فرهنگ ایرانی دور شویم، بی شک این فرهنگ به خرده فرهنگ تبدیل و در رهیافت فرهنگ جهانی نابود خواهد شد. از این رو در مقام اول باید فرآیند ارتباطی مبتنی بر دیالکتیک فرهنگی یا آن چیزی که در فرآیند ارتباط جهانی به صورت کنش و واکنش تاثیرگذار وجود دارد را در میان ایرانیان حکمفرما کرد. این فرآیند تاثیر گذاری از طریق شبکه نرم افزارانه را اگر در درون شبکه اجتماعی و فرهنگی ایران پیاده کنیم، باعث می شود تا همه ایرانیان در ساخت یک فرهنگ جمعی شریک و در ضمن تاثیرگذاری، تاثیرپذیزی را در منش ارتباطی خود می پذیرند. این روحیه مشارک مساعی در درون یک سرزمین باعث می شود در مقام دوم، گامی استوار و تاثیرگذار در فرآیند شبکه ارتباطی جهانی برمی دارند. نکته حایز اهمیت در این رهیافت این است که ما ایرانیان اگر بخواهیم در این سیل عظیم جهانی شدن از طریق شبکه های اجتماعی دیجیتالی، رو به اضمحلال فرهنگی نرویم باید به تقویت بنیادهای فکری و فرهنگی در درون را در دستور کار خود قرار دهیم.
🖇یعنی در گام اول در ارتباطی دیالکتیکی مبتنی بر گفتگوی نخبگان در ابتدا و سپس انتقال داده های حاصل از این کنش ارتباطی نخبگان به سطح جامعه، فرهنگی نوین بر پایه میراث مشعشع پیشین برسازیم. این فرهنگ در جامعه ی متکثر و متنوع ایرانی چون حاصل ارتباط کنشی و گفتگویی همه نخبگان از اقوام و خرده فرهنگ ها است؛ اجماع و مقبولیت ملی در پذیرش آن وجود خواهد داشت. آن گاه این فرهنگ در بستر کنش جهانی، ضمن تاثیرپذیری، قدرت تاثیرگذاری و ارتباط دیالکتیکی خواهد داشت. در صورتی اگر فرآیند برسازی فرهنگی را به صورت یک سویه از جانب صاحبان قدرت بدانیم و روند گذشته را که منجر به افول فرهنگ ایرانی شده را ادامه دهیم؛ سقوط و افول ستاره فرهنگ ایرانی را در شبکه فرهنگ جهانی خواهیم دید.
🖇فضلالله رضا این رویکرد فرهنگی را برای ایرانیان خارج نشین هم توصیه می کرد؛ زیرا که آنان بیش از همه در معرض اضمحلال هویت ایرانی خود در سرزمین های مهمان می دانست. چرا که آنان در سرزمین های غربی در بستر هویت شبکه ای جهانی قرار دارند. در این رهیافت به صورت نخواسته، فرهنگ جهانی حاکم بر غرب به صورت شبکه ارتباطی هژمونیک، هویت و فرهنگ آنان را تحت تاثیر قرار می دهد. از این چشم انداز وی عقیده داشت استوارترین پیوند میان ایرانیان پراکنده در جهان همدلی فرهنگی و همزبانی است. او بیش از صد مقاله فارسی در زمینه فرهنگ و ادبیات فارسی و دوازده کتاب نوشته است. در این نوشته ها رضا در دو سطح ایرانیان در داخل سرزمین و خارج نشین، شیوه ارتباطی با شبکه جهانی را توضیح و تبیین کرده است.
🖇از نوشتههای آغازین او در جوانی میتوان به هندسه علمی و عملی(۱۳۲۰)و راز آفرینش(۱۳۲۳) اشاره کرد. مجتبی مینوی درباره کتاب راز آفرینش می نویسد ((نسخه ای را که برای بیبیسی رسیده بود، خوانده بودم، بار دیگر هم خواندم و حظ کردم. او مردی است بسیار مطلع و باسواد و با ذوق:. فضلالله رضا سالها بعد نوشتن به زبان فارسی را با هدف حفظ هویت و زبان مادریاش)) در زمانه ای که پناهگاههای معنوی و هنری فرهنگ سنتی، به خاطر شتاب اطلاعات و تکنولوژی در خطرند" ادامه داد. مهمترین دغدغهاش که در سالهای ریاست دانشگاه شریف و تهران در او پدید آمده بود، نگرانی از غفلت قشر تحصیلکرده از فرهنگ باستان و شعر و ادب و هنر و توجه بیش از حد به ساخته و پرداختههای غرب به دلیل سلطه تمدن و تکنولوژی و فرهنگ آنان بود. کتاب "پژوهشی در اندیشههای فردوسی" که در دو مجلد در سالهای ۱۳۵۳، و ۱۳۶۹ به چاپ رسید این اندیشه را در خود دارد.
🖇آن چه بیش از هشتاد سال فضل الله رضا از تحولات علمی در دانشگاه های غربی را می شنید؛ امروز ما به صورت عینی در حال مشاهد آن هستیم. فرآیندی که بوسیله امواج دیجیتالی جهان را به شبکه در هم تنیده در آورده که کم، کم ابعاد قدرت هژمونیک حکومت ها به صاحبان شبکه های اجتماعی و قدرت دیجیتالی انتقال می یابد. امروزه دیگر حکومت ها نبض تحولات در ابعاد سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی را در اختیار نخواهند داشت؛ بلکه حکومت ها تنها به ابزاری بستر ساز قدرت های نرم افراز دیجیتالی خواهند شد. جهانی شبکه ای که میزان تاثیرگذاری و تاثیرپذیری در آنان از طریق این رهیافت صورت می گیرد. این خطر را فضل-الله رضا با توجه به تخصص دانشگاهی خود به خوبی دریافته بود. وی به دلیل علاقه وافر به هویت فکری و فرهنگی ایرانی خود، در صدد برآمد تا با نوشتن در دو بعد علمی و فرهنگی، به تبیین زوایای تاریک جهان پیش رو برای ایرانیان برآید.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره سیزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚دانشمند ایرانشناس
📥محمد عثمانی
🖇فضل الله رضا بر این باور بود که اگر از تقویت فرهنگ ایرانی دور شویم، بی شک این فرهنگ به خرده فرهنگ تبدیل و در رهیافت فرهنگ جهانی نابود خواهد شد. از این رو در مقام اول باید فرآیند ارتباطی مبتنی بر دیالکتیک فرهنگی یا آن چیزی که در فرآیند ارتباط جهانی به صورت کنش و واکنش تاثیرگذار وجود دارد را در میان ایرانیان حکمفرما کرد. این فرآیند تاثیر گذاری از طریق شبکه نرم افزارانه را اگر در درون شبکه اجتماعی و فرهنگی ایران پیاده کنیم، باعث می شود تا همه ایرانیان در ساخت یک فرهنگ جمعی شریک و در ضمن تاثیرگذاری، تاثیرپذیزی را در منش ارتباطی خود می پذیرند. این روحیه مشارک مساعی در درون یک سرزمین باعث می شود در مقام دوم، گامی استوار و تاثیرگذار در فرآیند شبکه ارتباطی جهانی برمی دارند. نکته حایز اهمیت در این رهیافت این است که ما ایرانیان اگر بخواهیم در این سیل عظیم جهانی شدن از طریق شبکه های اجتماعی دیجیتالی، رو به اضمحلال فرهنگی نرویم باید به تقویت بنیادهای فکری و فرهنگی در درون را در دستور کار خود قرار دهیم.
🖇یعنی در گام اول در ارتباطی دیالکتیکی مبتنی بر گفتگوی نخبگان در ابتدا و سپس انتقال داده های حاصل از این کنش ارتباطی نخبگان به سطح جامعه، فرهنگی نوین بر پایه میراث مشعشع پیشین برسازیم. این فرهنگ در جامعه ی متکثر و متنوع ایرانی چون حاصل ارتباط کنشی و گفتگویی همه نخبگان از اقوام و خرده فرهنگ ها است؛ اجماع و مقبولیت ملی در پذیرش آن وجود خواهد داشت. آن گاه این فرهنگ در بستر کنش جهانی، ضمن تاثیرپذیری، قدرت تاثیرگذاری و ارتباط دیالکتیکی خواهد داشت. در صورتی اگر فرآیند برسازی فرهنگی را به صورت یک سویه از جانب صاحبان قدرت بدانیم و روند گذشته را که منجر به افول فرهنگ ایرانی شده را ادامه دهیم؛ سقوط و افول ستاره فرهنگ ایرانی را در شبکه فرهنگ جهانی خواهیم دید.
🖇فضلالله رضا این رویکرد فرهنگی را برای ایرانیان خارج نشین هم توصیه می کرد؛ زیرا که آنان بیش از همه در معرض اضمحلال هویت ایرانی خود در سرزمین های مهمان می دانست. چرا که آنان در سرزمین های غربی در بستر هویت شبکه ای جهانی قرار دارند. در این رهیافت به صورت نخواسته، فرهنگ جهانی حاکم بر غرب به صورت شبکه ارتباطی هژمونیک، هویت و فرهنگ آنان را تحت تاثیر قرار می دهد. از این چشم انداز وی عقیده داشت استوارترین پیوند میان ایرانیان پراکنده در جهان همدلی فرهنگی و همزبانی است. او بیش از صد مقاله فارسی در زمینه فرهنگ و ادبیات فارسی و دوازده کتاب نوشته است. در این نوشته ها رضا در دو سطح ایرانیان در داخل سرزمین و خارج نشین، شیوه ارتباطی با شبکه جهانی را توضیح و تبیین کرده است.
🖇از نوشتههای آغازین او در جوانی میتوان به هندسه علمی و عملی(۱۳۲۰)و راز آفرینش(۱۳۲۳) اشاره کرد. مجتبی مینوی درباره کتاب راز آفرینش می نویسد ((نسخه ای را که برای بیبیسی رسیده بود، خوانده بودم، بار دیگر هم خواندم و حظ کردم. او مردی است بسیار مطلع و باسواد و با ذوق:. فضلالله رضا سالها بعد نوشتن به زبان فارسی را با هدف حفظ هویت و زبان مادریاش)) در زمانه ای که پناهگاههای معنوی و هنری فرهنگ سنتی، به خاطر شتاب اطلاعات و تکنولوژی در خطرند" ادامه داد. مهمترین دغدغهاش که در سالهای ریاست دانشگاه شریف و تهران در او پدید آمده بود، نگرانی از غفلت قشر تحصیلکرده از فرهنگ باستان و شعر و ادب و هنر و توجه بیش از حد به ساخته و پرداختههای غرب به دلیل سلطه تمدن و تکنولوژی و فرهنگ آنان بود. کتاب "پژوهشی در اندیشههای فردوسی" که در دو مجلد در سالهای ۱۳۵۳، و ۱۳۶۹ به چاپ رسید این اندیشه را در خود دارد.
🖇آن چه بیش از هشتاد سال فضل الله رضا از تحولات علمی در دانشگاه های غربی را می شنید؛ امروز ما به صورت عینی در حال مشاهد آن هستیم. فرآیندی که بوسیله امواج دیجیتالی جهان را به شبکه در هم تنیده در آورده که کم، کم ابعاد قدرت هژمونیک حکومت ها به صاحبان شبکه های اجتماعی و قدرت دیجیتالی انتقال می یابد. امروزه دیگر حکومت ها نبض تحولات در ابعاد سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی را در اختیار نخواهند داشت؛ بلکه حکومت ها تنها به ابزاری بستر ساز قدرت های نرم افراز دیجیتالی خواهند شد. جهانی شبکه ای که میزان تاثیرگذاری و تاثیرپذیری در آنان از طریق این رهیافت صورت می گیرد. این خطر را فضل-الله رضا با توجه به تخصص دانشگاهی خود به خوبی دریافته بود. وی به دلیل علاقه وافر به هویت فکری و فرهنگی ایرانی خود، در صدد برآمد تا با نوشتن در دو بعد علمی و فرهنگی، به تبیین زوایای تاریک جهان پیش رو برای ایرانیان برآید.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره سیزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📰گیلسپی به طور خاص بر دو جریان مهم در صدر مدرنیته تاکید می ورزد و اهمیت آنها را در شکل گیری جهان مدرن برجسته می داند: نهضت اومانیسم رنسانس و جبنش اصلاح دینی مارتین لوتر. از دید کتاب هردو جریان محصول زمینه ای هستند که توسط انقلاب نومینالیستی فراهم آورده شد. او ابتدا به پترارک نویسنده ی ایتالیایی می پردازد و نقش او را در شکل گیری اومانیسم تحلیل میکند. یکی از نکات بدیع مهم کتاب همین توجه به نقش کلیدی پترارک در مدرنیته است که توسط دیگر مورخان اندیشه کمابیش به حاشیه رانده شده بود. فهم گیلسپی از اومانیسم تاحد زیادی از فهم امثال هانس بارون، کوینتن اسکینر و پوکاک که آن را به مثابه ی نهضتی مدنی و سیاسی توضیح می دهند فاصله می گیرد و چنین درکی را ناقص می داند. جریان مهم دیگر در شکل گیری مدرنیته جنبش اصلاح دینی لوتر است. از دید گیلسپی اندیشه لوتر برخاسته از نگرش نومینالستی و حاصل عدول او از سنت مدرسی و ارسطویی است. از دید لوتر لطف الهی برای انسان قابل فهم نیست و رازآلود است. به همین دلیل تنها می تواند متعلق ایمان قرار گیرد...
🔖متن کامل: 3200 کلمه
⏰زمان مطالعه: 16 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 3200 کلمه
⏰زمان مطالعه: 16 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊درباره طبقه متوسط فرودست
📚خیزش و ناجنبش
📥آصف بیات
🖇طبقه متوسط فرودست یکی از فرماسیونهای نسبتاً جدیدی است که در سه-چهار دهه گذشته در خاورمیانه عربی بویژه در مصر ظهور کرد و بعداً به تدریج شاهد گسترش آن در ایران نیز در دو دهه گذشته بودهایم. نوعی تناقض و جابه جایی طبقاتی در این فرماسیون وجود دارد. اعضای این طبقه اغلب تحصیل کرده، دارای مدارج دانشگاهی هستند. از شبکه اجتماعی به خوبی مطلع هستند، شناخت خوبی از اوضاع و احوال جهان دارند و به خصوص علایق، اطلاعات و رویای زندگی طبقه متوسطی را در سر میپرورانند. اما در عین حال محرومیت اقتصادی و دانش اجتماعی social exclusion آنها را به سوی زندگی فرودستان، زندگی و مشقت در محلات فقیر نشین در حاشیه شهرها و سکونتگاههای غیرقانونی، زندگی در وضعیت بیکاری و یا مشاغل دونپایه و وابسته به خانواده، دویدن از این شغل به آن و اجبار به کار نظیر راننده تاکسی، فروشندگی در خیابان و یا شاگردی مغازه و غیره سوق داده است.
🖇 فرد متعلق به این طبقه اغلب در شهرها پرسه میزند، انگار خود را متعلق و مستحق این مناطق میداند ولی در واقعیت در حاشیه این شهر زندگی میکند. میخواهد با مد و تیپ وسط شهری ظاهر بشود، ولی مجبور است به نمونه ارزان قیمت آن بسنده کند. همیشه رویای سفر و زندگی خارج کشور در سر دارد ولی هزار موانع پیش روی این رویا میبیند. این طبقهای است که فقر و محرومیت و محله فقیرنشین را به دنیای سواد و دانشگاه و اطلاعات و اینترنت پیوند میزند. از این رو اعضای این طبقه میتوانند به عنوان روشنفکران ارگانیک عمل بکنند. چنانکه در مصر و تونس شاهدش بودهایم. بالاخره اینکه افراد این طبقه دانش وآگاهی نسبت به آنچه در جهان میگذرد برخوردارند. آنها میدانند چقدر چیزهای خوب در دنیا وجود دارد و چقدر آنها از همین چیزهای خوب محرومند . اینها قهرمانان «محرومیت» نسبی هستند و از این رو بسیار عصبانی هستند. این طبقه نشان داده که بازیگر برجسته در صحنه سیاسی کشور است. در انقلابات تونس و مصر این طبقه نقش مرکزی ایفا کرد و ابعاد حضور این طبقه در حال ظهور است و در آینده نیز حضور سهمگینی خواهد داشت.
🖇آنچه من تاکید دارم بزرگتر شدن طبقه متوسط به لحاظ انتظار است و تیپ زندگی و سرمایه تحصیلاتی و و اطلاعاتی. به این علت که هزاران نفر هرسال از دانشگاههای مختلف فارغالتحصیل میشوند و بسیاری از آنها از عواید اقتصادی متوازن با انتظارات طبقه متوسطی خود بهرهمند نمیشوند؛ اینها درواقع به طبقه متوسط فرودست اضافه میشوند. چنانکه گفتم این افراد با این سطح انتظارات و اطلاعات و احساس محرومیت نسبی به شدت ناراضی هستند و آماده ورود به سیاست اعتراضی و سیاست خیابانی هستند. در عین حال وجود وسایل جدید ارتباطی – منظورم social media- است، کنشهای جمعی اعتراضی را به مراتب آسان کرده است. این روزها حتی گروههای اجتماعی مختلف و جدا از هم نظیر کارگرانی که دستمزدشان عقب افتاده، کشاورزانی که آب ندارند، زنانی که از تبعیض جنسیتی در عذاب هستند و یا دانشجویان معترض، همه میتوانند باهم ارتباط داشته باشند، حتی اگر درد و درخواستشان مشترک نباشد. اینها میتوانند در یک زمان واحد و در فضاها و جغرافیای مختلف اعتراضات خیابانی تاثیرگذاری برگذار کنند. به این لحاظ باید گفت بله ما شاهد ظهور جنبشهای جدید اجتماعی هستیم. جنبشهایی که به نوعی ریشه در- به قول شما- حاشیه دارند.
🖇در کشوری مثل مصر طبقه متوسط فرودست ابتدا بیشتر از سوی اسلامگرایان- چه از نوع جهادی مانند جماعةالاسلامیة و چه اخوانالمسلمین- نمایندگی میشد. پس از نزول این جریانات در آستانه انقلاب در مصر در 2011 اغلب اعضای این طبقه گرایشهای پساایدئولوژیک و پسااسلامگرایی پیدا کردند. در تونس به جز این جریانات برخی از این افراد به گرایشات جهادی و داعش پیوستند. در ایران این طبقه در حال حاضر فاقد نمایندگی سیاسی است. به نظر میرسد نه بخش اصولگرای حاکمیت و نه اصلاحطلبان دغدغه منافع و مطالبات این طبقه را ندارند. شاید شعار «اصطلاح، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» گویای جدایی این طبقه از این دو جریان سیاسی اصای در کشور باشد. طبقه متوسط فرودست در حال حاضر خودش را نمایندگی میکند. گویی با توسل به شیوههای رادیکال دارد فریاد میزند که «ما وجود داریم، ما را دریابید». گویی آنها درد مشترکند و خود را فریاد میزنند.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره سیزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚خیزش و ناجنبش
📥آصف بیات
🖇طبقه متوسط فرودست یکی از فرماسیونهای نسبتاً جدیدی است که در سه-چهار دهه گذشته در خاورمیانه عربی بویژه در مصر ظهور کرد و بعداً به تدریج شاهد گسترش آن در ایران نیز در دو دهه گذشته بودهایم. نوعی تناقض و جابه جایی طبقاتی در این فرماسیون وجود دارد. اعضای این طبقه اغلب تحصیل کرده، دارای مدارج دانشگاهی هستند. از شبکه اجتماعی به خوبی مطلع هستند، شناخت خوبی از اوضاع و احوال جهان دارند و به خصوص علایق، اطلاعات و رویای زندگی طبقه متوسطی را در سر میپرورانند. اما در عین حال محرومیت اقتصادی و دانش اجتماعی social exclusion آنها را به سوی زندگی فرودستان، زندگی و مشقت در محلات فقیر نشین در حاشیه شهرها و سکونتگاههای غیرقانونی، زندگی در وضعیت بیکاری و یا مشاغل دونپایه و وابسته به خانواده، دویدن از این شغل به آن و اجبار به کار نظیر راننده تاکسی، فروشندگی در خیابان و یا شاگردی مغازه و غیره سوق داده است.
🖇 فرد متعلق به این طبقه اغلب در شهرها پرسه میزند، انگار خود را متعلق و مستحق این مناطق میداند ولی در واقعیت در حاشیه این شهر زندگی میکند. میخواهد با مد و تیپ وسط شهری ظاهر بشود، ولی مجبور است به نمونه ارزان قیمت آن بسنده کند. همیشه رویای سفر و زندگی خارج کشور در سر دارد ولی هزار موانع پیش روی این رویا میبیند. این طبقهای است که فقر و محرومیت و محله فقیرنشین را به دنیای سواد و دانشگاه و اطلاعات و اینترنت پیوند میزند. از این رو اعضای این طبقه میتوانند به عنوان روشنفکران ارگانیک عمل بکنند. چنانکه در مصر و تونس شاهدش بودهایم. بالاخره اینکه افراد این طبقه دانش وآگاهی نسبت به آنچه در جهان میگذرد برخوردارند. آنها میدانند چقدر چیزهای خوب در دنیا وجود دارد و چقدر آنها از همین چیزهای خوب محرومند . اینها قهرمانان «محرومیت» نسبی هستند و از این رو بسیار عصبانی هستند. این طبقه نشان داده که بازیگر برجسته در صحنه سیاسی کشور است. در انقلابات تونس و مصر این طبقه نقش مرکزی ایفا کرد و ابعاد حضور این طبقه در حال ظهور است و در آینده نیز حضور سهمگینی خواهد داشت.
🖇آنچه من تاکید دارم بزرگتر شدن طبقه متوسط به لحاظ انتظار است و تیپ زندگی و سرمایه تحصیلاتی و و اطلاعاتی. به این علت که هزاران نفر هرسال از دانشگاههای مختلف فارغالتحصیل میشوند و بسیاری از آنها از عواید اقتصادی متوازن با انتظارات طبقه متوسطی خود بهرهمند نمیشوند؛ اینها درواقع به طبقه متوسط فرودست اضافه میشوند. چنانکه گفتم این افراد با این سطح انتظارات و اطلاعات و احساس محرومیت نسبی به شدت ناراضی هستند و آماده ورود به سیاست اعتراضی و سیاست خیابانی هستند. در عین حال وجود وسایل جدید ارتباطی – منظورم social media- است، کنشهای جمعی اعتراضی را به مراتب آسان کرده است. این روزها حتی گروههای اجتماعی مختلف و جدا از هم نظیر کارگرانی که دستمزدشان عقب افتاده، کشاورزانی که آب ندارند، زنانی که از تبعیض جنسیتی در عذاب هستند و یا دانشجویان معترض، همه میتوانند باهم ارتباط داشته باشند، حتی اگر درد و درخواستشان مشترک نباشد. اینها میتوانند در یک زمان واحد و در فضاها و جغرافیای مختلف اعتراضات خیابانی تاثیرگذاری برگذار کنند. به این لحاظ باید گفت بله ما شاهد ظهور جنبشهای جدید اجتماعی هستیم. جنبشهایی که به نوعی ریشه در- به قول شما- حاشیه دارند.
🖇در کشوری مثل مصر طبقه متوسط فرودست ابتدا بیشتر از سوی اسلامگرایان- چه از نوع جهادی مانند جماعةالاسلامیة و چه اخوانالمسلمین- نمایندگی میشد. پس از نزول این جریانات در آستانه انقلاب در مصر در 2011 اغلب اعضای این طبقه گرایشهای پساایدئولوژیک و پسااسلامگرایی پیدا کردند. در تونس به جز این جریانات برخی از این افراد به گرایشات جهادی و داعش پیوستند. در ایران این طبقه در حال حاضر فاقد نمایندگی سیاسی است. به نظر میرسد نه بخش اصولگرای حاکمیت و نه اصلاحطلبان دغدغه منافع و مطالبات این طبقه را ندارند. شاید شعار «اصطلاح، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» گویای جدایی این طبقه از این دو جریان سیاسی اصای در کشور باشد. طبقه متوسط فرودست در حال حاضر خودش را نمایندگی میکند. گویی با توسل به شیوههای رادیکال دارد فریاد میزند که «ما وجود داریم، ما را دریابید». گویی آنها درد مشترکند و خود را فریاد میزنند.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره سیزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann