Telegram Web Link
🖊 نگاهی به اندیشه سیاسی در آلمان قرن بیستم

📚 آلمان بین دو انقلاب

📥 مهدی تدینی

🖇 در بازخوانی تاریخ «اگر»های زیادی به ذهن می‌رسد که هم باید از کنار آن‌ها گذشت و هم تا حدی باید در آن‌ها تأمل کرد: اگر آلمان در جنگ جهانی اول شکست نمی‌خورد انقلاب 1918 نیز رخ نمی‌داد؛ اگر دولت‌های پیروز عهدنامۀ چنان سختگیرانه‌ای مانند ورسای را به آلمان تحمیل نمی‌کردند، انقلاب 1933 رخ نمی‌داد؛ اگر بحران جهانی اقتصاد در سال 1929 رخ نمی‌داد، انقلاب 1933 نیز بسیار بعید بود رخ دهد، و اگرهای دیگری از این دست. اما در این نوشتار قصد دارم بر «اگری» نادیده‌گرفته‌شده تأکید کنم: اگر در سال 1918 انقلابی جمهوری‌خواهانه رخ نمی‌داد، در سال 1933 نیز انقلابی فاشیستی (ناسیونال‌سوسیالیستی) رخ نمی‌داد

🖇 شاید در نگاه نخست گفته شود، این موضوع اصلاً چه اهمیتی دارد؟ اهمیت این دو انقلاب و رخدادهای وابسته به آن‌ها به حدی زیاد است که می‌توان گفت نظم نوین جهان تا حد زیادی وابسته به همین دو انقلاب بود. آیا می‌توان انکار کرد که بدون هیتلر جنگ جهانی دومی نیز در کار نبود؟ اگر هیتلری ظهور نمی‌کرد تا وارد چنین جنگ خودویرانگری شود آیا امکان داشت سد دفاعی در برابر کمونیسم چنین فروبریزد و شرق اروپا کمونیستی شود و جهانی دوبلوکی شکل گیرد؟ آری، نظم نوین جهان تا حد زیادی پیامد جنگ جهانی دوم بود و جنگ جهانی دوم معلولِ به قدرت رسیدن هیتلر

🖇 نیروهای سیاسی جمهوری‌خواهی که در سال 1918 از تزلزل نظام امپراتوری ویلهلمی بهره بردند و به طور ناگهانی انقلاب کردند و بساط جمهوری را برچیدند، گمان می‌کردند گوی سبقت را از ارابه‌رانِ پیر و کُندمزاجِ تاریخ ربودند. نظامی که یکی از استوارترین و باثبات‌ترین نظام‌های اقتدارگرای جهان بود در پریشان‌حالی ماه‌ها و هفته‌های آخر جنگ، زیر بار شکست نظامی، فلج شده بود و نیروهایی که از دیرباز رؤیای برچیدن این نظام را داشتند فرصت را به لحاظ عقلانی و اخلاقی مغتنم شمردند تا گوهر گرانبهای جمهوری را به آلمان نیز بیاورند. البته از دیرباز هدف اصلی بیش‌تر آن جریان‌ها این بود که در آلمان نظامی مشروطه ایجاد شود تا دولت‌ها نه به امپراتور (قیصر)، بلکه به پارلمانِ برآمده از رأی مردم پاسخگو باشد

🖇 در واقع تخریب تمام قدرت‌های محافظه‌کار سنتی راه را برای برآمدن قدرت‌های فاشیستی باز کرد. این همان «اگر» مهمی است که در این نوشتار قرار بود به آن بپردازیم: اگر انقلابی‌های 1918 به نظام مشروطه بسنده می‌کردند و مراجع قدرت سنتی را برنمی‌چیدند، جامعه در همان ساختار مشروطۀ خود اقتداردوستی‌اش را ارضا می‌کرد و راه برای به قدرت رسیدن قدرت نورستۀ فاشیست هموار نمی‌شد. در سال‌های آخر جمهوری وایمار (جمهوریِ برآمده از انقلاب 1918 معروف به «جمهوری وایمار» بود)، وقتی حزب ناسیونال‌سوسیالیست هیتلر موفقیت‌های انتخاباتی چشمگیری به دست آورد و هیتلر مدعی بود باید صدراعظم شود، رئیس‌جمهور آلمان، پاول فون هیندنبورگ، بزرگ‌ترین مانع سر راه او بود

🖇 پس از آشوب‌های سال 1919، چند سالی جمهوری اندکی در مسیر تثبیت حرکت کرد، اما فشارهای بین‌المللی و پیامدهای شکست و تیغ برندۀ معاهدۀ ورسای آلمان را به زانو درآورده بود و در همین اثنا در سال 1923 فرانسه نیز که بسیار تمایل داشت همچنان تیغ را بر گلوی دشمن دیروز نگاه دارد، منطقۀ صنعتی رور در آلمان را اشغال کرد تا آلمان را مجبور کند غرامت سنگین تعیین‌شده در ورسای را بی‌درنگ پرداخت کند. اقتصاد آلمان در مسیر فروپاشی کامل بود؛ اَبَرتورّم مردم را به خاک سیاه نشانده بود. آشوب‌ها و قیام مسلحانۀ چپ‌گرایان و کودتای راست‌گرایان هم مزید بر علت شده بود

🖇 با گذر از تنگۀ پرخطر سال 1923 جمهوری وایمار دوباره در مسیر ثبات قرار گرفت و با برقراری ثبات اقبال به احزاب رادیکال چپ و راست نیز رو به افول نهاد. این وضعیت تا پایان دهۀ 1920 ادامه داشت. بحران جهانی اقتصاد که شروع آن در سال 1929 بود، دوباره وضعیت آلمان را به وخامت کشاند. تفاوت بزرگی که اکنون وجود داشت این بود که در این سال‌ها پاول فون هیندبورگ، همان سپهبد سالخورده که در نظر بسیاری از آلمانی‌ها قهرمان جبهه‌های جنگ جهانی اول بود، به عنوان معتبرترین چهرۀ راست‌گرایان آلمان اکنون بر کرسی ریاست‌جمهوری تکیه زده بود، گرچه او دولتمردی صادق بود و خود را نگهبان قانون‌اساسی وایمار می‌دانست


🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره یازدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann
👍8👎4
📰 مولف هزار و یک شب، داستان‏‌نویس نبوده، بلکه حکایت‌گری بوده که دیدگاه خود درباره حکایت‏‌های تمثیلی را با نحوه حکایت‏ها و روش درون‌‏کاشتن‌شان در داستان‌‏ها و حکایت‌‏های دیگر بیان کرده است. سپس راویانی که مقصود او از این حکایت‌‏ها را دریافته بودند، بر اثر او رفتند و راویانی که مقصود وی بر ایشان پوشیده ماند و پنداشتند که این کتاب گورستان داستان و حکایت است که در آن فقط حکایت‏‌ها، با سبک‌‏ها و ترکیب‌‏ها و مقصودهای مختلف در آن کنار هم آمده‌‏اند، موجب کژنمایی کتاب شدند. مولف هزار و یک شب تصریح می‏‌کند که شهرزاد می‌‏توانست حکایت‏‌های تمثیلی بسیار بگوید؛ با وجود این بعد از داستان جامعی که با آن آغاز می‌‏شود، فقط دو حکایت از این دست می‏‌گوید. سبْک و قالب و تاثیر سه حکایت تمثیلی که در کتاب آمده، با سیر حکایت‌‏هایی که دربرگیرنده آنهاست، هم‌‏راستاست و هر یک از آنها به‌‏وضوح تمام مقصود خود را نمایان می‌‏کند و جای تردیدی در این‌باره نمی‌‏گذارد؛ نه اینکه بخواهد فقط توجه خواننده را جلب کند...

🔖متن کامل: 11000 کلمه
زمان مطالعه: 55 دقیقه

🦉@goftemaann
2
🖊 یک مطالعه موردی جدید درباره انقلاب 1979 در ایران

📚 دولت ضعیف انقلاب قدرتمند

📥 چارلز کرزمن/ مترجم فرزاد پورسعید

🖇 تحلیل توکویلی از جنبش‌های اجتماعی به مواردی محدود می‌شود که در آن‌ها، فرصت‌های ساختاری (آسیب‌پذیری دولت در برابر فشار سیاسی مردمی) با فرصت‌های ادراکی (آگاهی عمومی از فرصت‌ها برای موفقیت فعالیت اعتراضی) مقارن می‌شوند. در عین حال، این تقارن نیز همواره روی نمی‌دهد. در این نوشتار من به آزمون دلالت‌های عدم انطباق فرصت‌های ساختاری و فرصت‌های ادراکی با بهره‌گیری از مشاهدات مشارکت‌کنندگان و شاهدان عینی جنبش انقلابی مردم ایران در بین سال‌های 1977 تا 1979 پرداخته‌ام

🖇 با تکیه بر بسیاری از مقیاس‌های عینی می‌توان گفت سلطنت به‌گونه‌ای ساختاری دچار آسیب نبوده است. بنابراین، حضور ایرانیان برای بهره‌گیری از فرصت‌های ادراکی در جهت ساماندهی اعتراض موفق، بر پایه برداشت‌های آن‌ها از تغییر در موقعیت جنبش اپوزیسیون بوده است نه تغییر در وضعیت ساختاری دولت. در منازعه میان شرایط ساختاری و فرصت‌های ادراکی، این شرایط ساختاری بوده که تاب نیاورده و عقب نشسته است. تنها با آزمون موردی عدم توازن میان فرصت‌های ساختاری و فرصت‌های ادراکی است که می‌توان تأثیر نسبی هر یک از آن‌ها را تعیین کرد

🖇 ایرانیان احساس می‌کردند که قدرت‌ها در برابر توان‌مندی جنبش انقلابی فاقد اهمیت هستند. در تأیید فرضیه رهیافت جرم بحرانی، این تصورات موجب شدند ایرانیان بسیار فعال‌تر شوند، نه آنکه از وضعیت موجود سواری مجانی بگیرند. تصورات مردمی، به دشواری یکپارچه و همسان می‌شود، به ویژه در خلال دوره‌ای از سرکوب و ناآرامی، اما این بهانه مناسبی برای عدم بررسی این ادراکات و برداشت‌ها نیست. این مطالعه، به ‌گونه‌ای پیوسته نشان می‌دهد که توجه ایرانیان به توان‌مندی جنبش انقلابی، عامل قطعی در تصمیم‌گیری آن‌ها برای مشارکت در این جنبش بوده است

🖇 در واپسین ماه‌های سال 1978، اطمینان به پیروزی نهایی جنبش انقلابی موجب مشارکت میلیون‌ها ایرانی معترض در اعتراض‌های توده‌ای شد. در پایان همان سال، ارتش شاه غالباً دست‌نخورده باقی مانده بود. دو طرف در یک رویارویی فاجعه‌آمیز در مقابل هم قرار گرفتند، اما درک اپوزیسیون از فرصت‌های سیاسی در تضاد با موقعیت ساختاری دولت قرار گرفت و در این میان، ساختار دولت بود که عقب نشست

🖇 در پایان دسامبر 1978، همچون آغاز آن، ژنرال‌های رده‌بالای ارتش هنوز گمان می‌کردند می‌توانند جنبش انقلابی را تحت کنترل درآورند. بنابراین، فروپاشی ارتش متعاقب بسیج توده‌ای جنبش اعتراضی صورت گرفت نه پیش از آن. فروپاشی ارتش نیز همچون فروپاشی گسترده دولت، نتیجه بسیج انقلابی بود نه پیش‌شرط ضروری آن. در خلال تظاهرات، معترضین به سربازان گل می‌دادند. در بسیاری از موارد، دسته‌های بزرگ معترضین، سربازان را متقاعد می‌کردند که سلاح‌های خود را زمین بگذارند، یونیفرم‌هایشان را درآورند و به تظاهرکنندگان بپیوندند.

🖇 من در این مقاله نشان دادم و استدلال کردم که دولت ایران در برابر انقلاب 1979، آسیب‌پذیر نبوده است و این را از طریق چندین نشانه و دلیل، تأیید کردم. نه حمایت داخلی و نه پشتیبانی بین‌المللی از دولت پهلوی قابل تداوم نبودند. مرکزگرایی دولتی و بیماری شاه نتوانستند از پاسخ فعالانه به جنبش انقلابی، ترکیب هویج و چماق و سخت‌گیری‌های بیشتر در قبال فعالیت‌های اپوزیسیون ممانعت کنند. این موارد نشان می‌دهند که نظریه جنبش اجتماعی می‌بایست توجهی دوباره به رابطه میان «عین» و «ذهن» در تعریف فرصت سیاسی بکند.

🖇 مکتب جرم بحرانی، یک سنت طولانی را در جامعه‌شناسی ایجاد کرده است که غالباً به آزمون ادراکات و تصورات معترضین یا معترضین بالقوه می‌پردازد. در عین‌ حال، این مکتب همواره از تأکید بر تمایزاتش نسبت به سنت توکویلی اجتناب کرده است. مورد ایران، این تمایز را به روشنی نشان می‌دهد. این مورد یگانه، یعنی انقلاب ایران نمی‌تواند تمامی مسائل نظریه جنبش اجتماعی را حل کند، اما عدم انطباق بین فرصت‌های ساختاری و فرصت‌های ادراکی در این مورد، می‌تواند دلالت‌ها برای نظریه جنبش اجتماعی را ورای دستیابی قرار دهد.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره یازدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


🦉@goftemaann
👍51
📰 ماکیاولی اغلب لشکرهای جنگی را همراهی می‌‏کرد و در مکان‌‏های پراهمیتی همچون رُم، ونیز به مذاکره می‏‌نشست. او این فرصت را داشت تا به مشاهده، شنیدن و نکته‏‌برداری از موقعیت‌‏های گوناگون، پرنفوذترین مردان و چگونگی دستگاه‏‌های حکومتی متنوع، از امیرنشین گرفته تا جمهوری، دولت-ملت، پادشاهی و امپراتوری بپردازد. او تا زمان بازنشستگی خود در کار سیاست دست داشت. از آن پس با حلقه‌‏ای از تاجران فرهیخته‏‌ی پارک روتسلای فلورانس به گفت‏‌وگو و مباحثه می‏‌نشست و می‏‌نوشت. ماکیاولی در تفکرات خود تنها به تجربه شخصی متکی نبود. او به مطالعه‌‏ی پیشینیان نیز می‌‏پرداخت و دست به مقایسه شرایط، استراتژی‌‏ها و نتایج آن‏ها می‌‏زد. او از نظریاتی که معطوف به اندیشیدن در سیاست تا زمانه‏‌ی وی بودند تغذیه می‌‏کرد. ماکیاولی در نوشته‌‏ی بزرگ خود گفتارها تاریخ رُم را رازگشایی کرد اما با آثار دیگر خود از جمله گفتار درباره سازمان نظامی دولتِ فلورانس، هنر جنگ و تواریخ فلورانسی، گزارش درباره‌‏ی کشور آلمان، گزارش درباره‌‏ی کشور فرانسه در پی روشن‌‏سازی تاریخ عصر خویش نیز برآمد...

🔖متن کامل: 4000 کلمه
زمان مطالعه: 20 دقیقه

🦉@goftemaann
👍5
🖊 پاسخی به ادعای حسن انصاری مبنی بر اینکه جواد طباطبایی عربی نمی‌داند!

📚 پای از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم؟

📥 مصطفی نصیری

🖇 آن‌چه از مرور چندین باره ادعانامه آقای انصاری حاصل می‌شود این است که دکتر طباطبایی در بیان معنی و مضمون عبارتی که به‌خلاف ساده‌انگاری انصاری، بغایت پیچیده و اساسی است، مرتکب هیچ اشتباهی نشده بلکه براساس نظام مفاهیم خود، تفسیری را از عبارت ابن‌اثیر ارائه کرده است که اگر چنین نمی‌کرد، خلاف مقتضای نظریه خویش عمل کرده بود. واقعیت این است که دکتر طباطبایی از عبارت مورد نظر نمی‌توانست مضمونی جز آن‌چه تحریر کرده استْ بفهمد، هم‌چنان‌که حسن انصاری نمی‌تواند جز آن معنای ساده و سرراست را از آن بفهمد.


🖇 آن‌چه دکتر طباطبایی با تکیه بر مبانی فلسفی‌تاریخی خود از اشاره ابن‌اثیر دریافته و آن را در ایضاح خود از منطق نظام سنت بکار بسته، فهمی ژرف‌تر و البته فراتر از «حوصله» تنگ «پژوهش‌های اسنادی» و «نسخه‌»شناسی با قدری چاشنی «بینش تاریخی» است. مفهوم «ادب»، سده‌ها پیش‌تر از آن‌که در سیر انحطاطی خود، به‌معنی علوم‌زبانی مثل صرف و نحو و فصاحت و بلاغت منحصر و مقید شود، در اصطلاح اندیشمندانی که عصر زرین فرهنگ را بنیاد گذاشته و مبانی آن را تثبیت کردند، به‌معنی «نظام دانش» یا «فلسفه» است. ظاهرا آقای انصاری پنداشته‌ است که کتابی مانند «المثل‌السائر فی أدب‌الکاتب و الشاعر»، کتابی صرفا «ادبیاتی» است و ادبیات را چه ربطی به اندیشه.

🖇 آن‌چه‌که مبنای تفسیر متمایز فیلسوف می‌شود، دو مضمون متفاوت مفهوم «قوم» در ثقافت عربی و فرهنگ عجمی است که چند سده قبل از مناقشه ادبی ابن‌اثیر و ابواسحاق، تکوینی نوآیین و تدوینی دوباره یافته بود. اطلاع از این تفاوت ماهوی دو مضمون است که نظر ابن‌اثیر را متوجه شاه‌نامه می‌کند، وگرنه در زمانی که ابن‌اثیر این مطلب را در رد ابواسحاق می‌نوشت، در جامعه عربی‌زبان، شناخت قابل توجهی از شاه‌نامه وجود نداشت که بحث مربوط به فصاحت و بلاغت زبان‌عربی، مقتضی پرداختن به آن باشد.

🖇 عربان به‌لحاظ تاریخی، هیچ درکی از «عربی» به‌عنوان صفتی برای تمایز قومی‌شان از سایر اجناس و اقوام بشری نداشتند، زیرا عرب‌ها در دوره جاهلی، قبیله‌هایی با بیشترین تفارق و کم‌ترین تآلف بودند. تفارق و تنازع‌های پرشمار اجازه نمی‌داد که آن‌ها خود را ذیل مفهوم «عربی» در مجموعه‌ای بزرگتر از قبیله خود ببینند، به‌خلاف مفهوم «الفُرس» که همواره به معنی و مضمون «ایران‌زمین» و «ایرانی» به‌عنوان یک کل بوده است. درواقع عربان فاقد چنین خودآگاهی بودند که گویش به زبانی واحد را به‌مثابه ظرفی برای «واحد» بودن خود درک کنند

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره دهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann
👍14👎1
📰 من اخیراً که داشتم پژوهش کلاسیک پال هولاندر درباره‌ی روشنفکران و توتالیتاریسم مدرن، زائران سیاسی، را می‏خواندم، به یاد داستان بیلی باد هرمان ملویل افتادم. خواندن چنین کتابی در این روزها، سی سال پس از انتشار آن و بیست سال پس از فروپاشی اتحاد سوسیالیستی شوروی تجربه‌ی غریبی است. در همه‌ی صفحات کتاب، پی‌درپی، ساده‌‏لوحانه‌‏ترین و متوهمانه‏‌ترین گزارش‏‌ها از بازدیدها از رژیم‌‏هایی را می‌‏خوانیم که امروزه دیگر می‌‏دانیم چقدر مستبد بوده‌‏اند. بعضی‏‌شان با استالین دیدار می‌‏کنند و مبهوت شدت عشق دایی‏‌مانند او به مردمش می‌‏شوند؛ بعضی دیگر چندین شب را به بحث و تبادل نظر با کاسترو درباره‌ی فلسفه و ادبیات می‏‌گذرانند، و شیدا و مسحور فضل و دانشش، از او جدا می‏‌شوند. بعضی دیگر از هارمونی اجتماعی‏ به‌دست‌آمده به برکت سوسیالیسم از خود بی‏خود می‌‏شوند و مدیحه‌‏سرایی می‏‌کنند، و انگار راستی باور کرده‌‏اند که نویسندگان و روشنفکران تحت لوای سوسیالیسم آزادترند...

🔖متن کامل: 4800 کلمه
زمان مطالعه: 24 دقیقه

🦉@goftemaann
👍6
🖊 محتوا، شکل و قدرت دولت ایرانی

📚 سيمرغ ایران

📥 آرش رییسی نژاد

🖇 اگر توماس هابز چهار سده پیش از این از "لویاتان" سخن به میان آورد٬ ایران زمین اما "سیمرغ" جاودانیست که تاریخ جهان با آن آغاز گشته است. دستیابی به سیمرغ ایران—به خوانشی منسجم و درست از ایران زمین—با تدقیق در تاریخ و جغرافیای ایران امکان پذیر است. این خوانش نشان می دهد که ایران زمین٬ فارغ از هر گونه سامانه سیاسیِ چیره بر آن٬ دارای ویژگی هایی است دیرپا و ماندگار. ایران دچار تنهایی استراتژیک تاریخی است. ایران یک ملت-تمدن دیرین٬ و نه یک ملت مدرن٬ است. گستره جهان ایران بزرگ مرزهای هارتلند ایران را نشان می دهد

🖇 امر بنیادینِ وحدت در عین کثرت در دل ِمفهوم جهان و تمدن ایران است. راه ایران٬ راه شاهی و جاده ابریشم است. دل ایرانشهر گرانیگاه ایران زمین بوده است. و در پایان٬ بنیان و کارایی سامان سیاسیِ ایران زمین بر داد و دادگری استوار بوده است. کوشش برای دستیابی به چنین خوانشی٬ به "سیمرغ"٬ اما تنها با تکیه بر یک اصلِ راهنما به سرانجام می رسد: این که "اصل ایران است و ... ایرانیان!" اصلی که نشان می دهد هیچ کوششی والاتر از تلاش برای "رفاه" ایرانیان٬ "شادی" ایرانیان و "عزت" ایرانیان نیست. ایرانی که همواره از خاکستر مرگ برخاسته است

🖇 تنهایی استراتژیک٬ مفهومی که نخستین بار توسط محی الدین مصباحی٬ استراتژیست برجسته ایرانی٬ بیان شده است٬ اشاره به واقعيتي است كه در آن «ايران٬ چه آگاهانه و خودخواسته و چه ناخواسته و از روی ناچاری٬ به گونه ای استراتژیک تنهاست و محروم از هر گونه اتحادهایي معنادار و متصل به قدرت هاي بزرگ.» تنهايي استراتژيك ايران اشاره به وضعيتي است كه در آن ايران فاقد هر گونه اتحادي طبيعي با ابر قدرتي جهاني و يا قدرتي بزرگ است؛ فقداني كه با پيروزي انقلاب اسلامي، بحران گروگان گيري، و در نهايت جنگی خونين و طولاني با عراق بيش از پيش تشديد گرديد

🖇 مفهوم تنهایی استراتژیک ویژگی مختص ایران انقلابی نبوده است. فرمانروایان قاجار ایران خود بارها کوشیدند تا متحدانی استراتژیک را برای مهار خطراتی علیه یکپارچگی سرزمینی ایران بیابند اما خود سرانجام دریافتند که متحدی استراتژیک ندارد و نمی توان به دولتی بیگانه اعتماد کرد. حتی شاه هم تنهایی استراتژیک ایران را دریافته بود. عدم اعتماد کامل شاه به آمریکایی ها نشان دهنده این امر بود که اتحاد استراتژیک ایران با ایالات متحده و همچنین پیمان های دفاعیشان نه مانا هستند و نه پایا. تنهایی استراتژیک ایران یادآور تنهایی سیمرغ است

🖇 ایران دیرینه ترین کشور زنده تاریخ است. برخلاف بسياري از کشورهای امروزین٬ از جمله همه ی همسایگانش و دیگر کشورهای خاورمیانه٬ ايران ملت-تمدنی کهنسال بوده است. تمدنی با آگاهي تاريخي پيش از برآمدن مدرنيته و تكوين مفاهيم مدرن ملت و دولت. کشوری كه برآمدن خود را در تاريخ با شاهنشاهي چند زباني—ديني اعلان کرد. هم از این روست که هگل آغاز تاريخ را برپایی دولت شاهنشاهي هخامنشي بدست کوروش بزرگ مي داند و ايرانيان را نخستين مردمان تاريخي برمي شمرد

🖇 گونه گونی زبانی و مذهبی ویژگی بارز ایران زمین بوده است. کثرت اجزای برسازنده ایران زمین٬ در کنار دیرینگی استثنایی آن٬ دو ویژگی یکتای جهان ایرانی است. چنین کثرتی اما بر فرهنگی عام—فرهنگ ایران زمین—که مخرج مشترک این گونه گونی بوده استوار است. تمدن ایران آمیزه ای از مردمانی با زبان ها و ادیان گوناگون ولی ایرانی است. کشوری دیرین و تمدنی کهنسال از دل این همه گونه گونی زبانی و مذهبی برای سه هزاره پدید آمد و فرهنگی ایرانی—فرهنگی برآمده از همه مردمان گونه گون ایران زمین—هویدا گشت

🖇 دل ایرانشهر در دوران ساسانیان همچو دیگر نام آسورستان (سواد یا عراق کنونی) خوانده می شد. این منطقه دربردارنده مهم ترین شهرهای ایران زمین بود. جایگاه ژئواستراتژیک این شهرها آن را دل ایرانشهر ساخته بود. این شهرها مرکز ارتش ایران بودند٬ بر سر راه جاده ابریشم که از چین آغاز می گشت و به سوریه می رسید و در نتیجه جایگاه انباشت ثروت بودند. این شهرها برخوردار از کشاورزی حاصلخیز به دلیل رسوبات ناشی از طغیان دو رودخانه و سامانه های مهندسی آبیاری پیشرفته بودند٬ و جمعیت بسیاری از ایرانیان با همه گوناگونی دینی و زبانی آنان در خود جای می دادند

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره یازدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


🦉@goftemaann
👍122👎1🔥1
📖چه مطالبی در سیاست‌نامه ۳1 می‌خوانیم؟

📰خبرنامه
مروری بر رویدادهای حقوق‌ و علوم سیاسی ایران

🖌سرمقاله
زبان فارسی و نام بلند ایران: حامد زارع


🕯یادنامه علیرضا ازغندی: میدانِ نقشِ جهانِ سیاستِ ایران
نسرین مصفا
حمید احمدی
جواد اطاعت
داود غرایاق زندی
رحمن قهرمان‌پور


🔖پرونده؛علیه فدرالیسم و قوم‌گرایی/ با مقالاتی از سالار سیف‌الدینی، شاهین زینعلی، جواد رنجبر درخشیلر، علی حجازی یزدی


📝یادداشت
روشنفکری و مدرنیته ایرانی
📂علی قیصری
از سنت فقهی تا تجدد ایرانی
📂عبدالمجید مبلغی
ده قرن سکوت
📂فریدا حصاری
زیست انسان ایرانی
📂 شیدا بهاری


📇گزارش
گواه گوارای ایرانیت/ صدمین زادروز محمدعلی اسلامی ندوشن
مردی در منطقه خاکستری/ شصتمین سالمرگ حسین علا
سه تابلو عشقی/ صدمین سالمرگ میرزاده عشقی
مدرس امر ملی/ پانصدمین سالمرگ شاه اسماعیل صفوی


💡تامل/ در جستجوی خودآگاهی: علی اشرف‌نظری


⚖️جستار
* سلب اعتبار از مشروطیت در انقلاب 1357: ناصر سلطانی
* اصلاح قرارداد اجتماعی: نوید شیدایی


💬 دیدار (گفتگو با مهدی سنایی)
ضرورت کارشناسی در دانش سیاسی
📑گفتگوکننده: ویدا یاقوتی


📕داستان جلد (گفتگو با همایون کاتوزیان)
▪️مدارا و مدیریت


📋مقاله
بحران مشروعیت دوران مدرن: بهنام جودی
تاریخ مفهوم حق در فلسفه سیاسی: مسعود آذرفام


📚پژوهش
▫️نمایش‌نامه سیاسی بیهقی: روح‌الله اسلامی
▫️گذار از اسطوره‌سازی به گفتارپردازی: الناز پروانه‌زاد
▫️شاهکار تاریخ و ادب فارسی: مریم کامیاب
▫️فرودی بدون فراز: مصطفی افشارپارسا


🧳سفرنامه
خاطره تاریخی ایران فرهنگی/ سفر به تفلیس
سرزمین خانه‌های سفید/ سفر به مسقط


📇ترجمه
محافظه‌کاری و ناخرسندی‌های آن〰️ محسن قائم‌مقامی


📖کتاب‌نامه
فقدان نظریه فلسفی: محمدرضا شعبانی
واقعیت موثر در کشورداری: جعفر سلمان‌نژاد


👩🏻‍🎓باشگاه: کلوپ دانشجویان علوم سیاسی ایران
سپیده رحمن‌پور، امیرصالح آقامیرزائی، زهرا صادقی، مهشاد خسروی، پردیس یاراحمدی، فاطمه مرتضی‌نژاد، سارا متقی، مریم مظاهری، محیا نیای محمدی


🦉کانال تلگرام مجله سیاست‌نامه
@goftemaann


📮 سیاست‌نامه 31 را از طریق لینک زیر به صورت غیرحضوری خریداری و با پست سفارشی رایگان دریافت کنید:
گروه مطبوعاتی هم‌میهن

💳شماره کارت برای واریز وجه خرید مجله (دویست هزار تومان)
6104338759914894 به نام هدی کرباسچی (موسسه هم‌میهن)

📩از طریق تماس با این شماره در تلگرام نیز می‌توانید مجله را خریداری کنید:
+98 933 655 4529

🎲@politicalmag
👍31
📰 مناسک تدفین در آیین کاتولیک دارای مجموعه‏‌ای از رسوم و آیین‏‌هاست که در مراسم تشییع‌جنازه و دفن فرد متوفی اجرا می‏‌شود. این مناسک براساس آیین کاتولیک و معتقدات مربوط به زندگی پس از مرگ و آخرت تنظیم شده‏‌اند. در ادامه، به برخی از مناسک تدفین در آیین کاتولیک اشاره خواهیم کرد. پس از مرگ فرد، جنازه به کلیسا یا محل مقدس دیگری برده می‌‏شود. در مراسم تشییع، کشیش و اعضای کلیسا به همراه خانواده و دوستان، آداب و مراسم معینی را اجرا می‌‏کنند. در مراسم تشییع، آیاتی از کتاب مقدس خوانده می‏‌شوند. این آیات ممکن است شامل پند و نصیحت‏‌های مربوط به مرگ و قیامت، ترسیم امیدواری به زندگی ابدی و دعا برای رحمت و آمرزش فرد متوفی باشد. در طول مراسم تشییع و تدفین، دعاها و آیین‌‏های خاصی به همراه هم‏نوایی انجام می‌‏شود. این شامل دعاهایی برای آرامش و آمرزش فرد متوفی، دعاهایی برای ابراز همدردی با خانواده و بستگان فردِ ازدنیارفته، و دعاهایی برای تقویت ایمان و تسلیت به عزیزان است...

🔖متن کامل: 2400 کلمه
زمان مطالعه: 12 دقیقه

🦉@goftemaann
👍2
🖊 طرح تجدید تجربه شرع عیسوی در نظریات فقهی و حقوقی متأخر

📚 فقدان امرعرفی

📥 مهرداد امیدپور

🖇 برخلاف اسلام، اساس دیانت عیسوی، جدای از دریافت «امرعرفی» نه‌تنها، استوار بر حقوق طبیعی بود، بلکه، همچنین، متکی بر ایمانی بود که با طرح آزادی وجدان راه را بر حیثیت دورن‌ذات هموار می‌نمود. این امر، یعنی استقرار دیانت بر حیثیت درون‌ذات مقدمات تحول مفاهیم شرعی به مفاهیم عرفی و جدید را فراهم نمود و قانون شرع عیسوی را به حقوق جدید تبدیل کرد، وگرنه درک و دریافت «امرعرفی»، فی‌نفسه، چنان که توماس قدیس مبدع آن بود، از حیطۀ ثنویت قوانین شرعی و عرفی فراتر نخواهد رفت

🖇 التفات به «امرعرفی» ازآن‌روست که شرعیات اسلام، دچار چنان بن‌بستی است که امکان طرح نظام آزادی بر مبنای «احکام منزل لایتغر ربانی» قابل تصور نیست، زیراکه مبانی فقهی و حقوقی نظام مشروطه که راهی است در جهت بسط نظام آزادی، هنگامی ممکن شد که اصول آزادی و مساوات نه مبتنی بر احکام شرعی، بلکه بر مستقلیات عقلیه بنا گردید. باید این نکته اساسی را متذکر شویم که علمای مشروطه‌خواه، همچون دیگر علمای اصولی پیشین، قائل به «برائت اصلی» هستند؛ یعنی نفی وجوب هر فعل وجودی تا ثبوت دلیل آن

🖇 حکم شرعی نیازمند دلیل شرعی است، و فقدان دلیلِ شرعی مستلزم فقدان حکم شرعی است، زیراکه عدمِ علت، علتِ عدم هر چیز است. بدینسان، اصل بر خالی بودن ذمۀ انسان از تعهدات شرعی است و این موجبات آزادی را در نسبت با تکلیف فراهم می‌کند. برائت اصلی یا آزادی به مثابۀ اصلِ ماتقدم از مستقلیات عقلیه است و ربطی به دیانت و حکم شرعی ندارد. این اصل اساسی، شالوده‌ای را پی‌ریزی نمود تا مشروطه‌خواهان بتوانند مبتنی بر آن نظام آزادی و حکومت قانون را با توجه به حوزۀ اباحه طرح نمایند

🖇 اگر مشروطه‌خواهان توانسته بودند اعتباری برای «امرعرفی» قائل باشند و از رهگذر آن مقدمات نظام آزادی و حکومت قانون را بنا نهند، این مهم در نگاه متأخرینی همچون صدر و امام خمینی با التفات به جامعیت قرآن و قوانین اسلام و نیز تردید در عقل بشر برای برپایی سامان اجتماعی-سیاسی، مغفول واقع شد. بن‌بست در طرح نظام آزادی و حکومت قانون در نزد نظریات متأخرین ازآن‌روست که آنها در بی‌اعتنایی به امرعرفی-عقلی یکسره تن به قوانینِ صادره از شریعت دادند

🖇 حکومت قانون و نظام آزادی که بحث اساسی در فلسفۀ حقوق است گرچه در آغاز رشته‌ای «عملی-نظری» است که تبلور آن در امور تشریعی و تقنینی است که در نظریۀ فقه مصلحت، مصلحت را در آن مناط اعتبار نیست. شیخ فضل‌الله بدرستی گفته بود که اگر قوانین مجلس شورای ملی مطابق با اسلام باشند، دیگر مساوات در آن ممکن نیست! و بدین‌خاطر بود که طبق اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه، قوانین، تنها نباید با احکام شرعی و اسلام «مخالفت» داشته باشند

🖇 تَبَدُل «عدم مخالفت» قوانین با شریعت اسلام در مشروطه به «مطابقت قوانین» در جمهوری اسلامی، نظریۀ ما مبنی بر حرکت به سوی آنچه‌که «شریعت تام» و فقدان «امرعرفی» خوانده‌ایم را عیان‌تر می‌کند. امر عرفی، که در نزد قدما از اعتباری برخوردار بود، در پیشگاه هواخواهان شریعت تام ذبح شد و فقدان درکی صحیح از این رویداد، که دیری است تمامی شئون اجتماعی-سیاسی ما را متاثر از خود ساخته، بستری را فراهم نمود تا متفکرین و روشنفکران ما نتوانند منطق این تحول را دریابند

🖇 شگفت اینکه این متفکرین، که در برقراریِ نسبتی میان عرف و شرع در پیکاری خونین بایکدیگر بسر می‌برند، همگی در نفهمیدن این گزاره، که «امر عرفی» در نظریات فقهی و حقوقی مغفول واقع شده، مشترک‌اند. معنای فقدان «امر عرفی» فارغ از گذارِ نظریات متأخر فقهی و حقوقی به «شریعت تام» ازآن‌روست که حیات اجتماعی مومنان نمی تواند قائم‌بالذات بر امور عرفی و بالطبع عقل متکی شود

🖇 درست است که شریعت اسلام، خاصه مذهب امامیه، عقل را در مختصات و نظام دانشی خود داخل کرده و از این جهت تعارضِ میان عقل و ایمان نظیر دیانت عیسوی از سنخ آگوستینوسی-لوتری دیده نمی‌شود تا عرفی‌شدن به مثابۀ پرابلم مطرح شود، اما نکتۀ اساسی در این است که «عرفی‌شدن به مثابۀ پرابلم» در عالم مسیحیت راه را بر استقلال امر عرفی-عقلی و دریافت و پذیرش منطق آن هموار نمود، بطوریکه سامان اجتماعی-سیاسی مومنین، علاوه بر قوانین شرع عیسوی، بر امور عرفی-عقلی، نیز، ممکن گردد.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره یازدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann
👍92
📰 استاد مینوی در شاهنامه‌شناسی همچون استاد خود، محمدعلی فروغی، هم در اجرا و مدیریت و هم در پژوهش و نوشتن و تدریس فعال بودند. مهم‌ترین کار اجرایی استاد در حوزه شاهنامه مدیریت علمی بنیاد شاهنامه تا پایان عمر بود. پیش‌تر در چاپ شاهنامه بروخیم در سال ۱۳۱۲، همکاری با استاد فروغی در تهیه خلاصه شاهنامه و در کنگره فردوسی در سال ۱۳۱۳ مشارکت کرده بودند. استاد مینوی ضرورت تصحیح و چاپ متون کهن را دریافته بودند. بسیاری از شاهنامه‌پژوهان هنوز هم اهمیت تصحیح متون را نمی‏دانند و گاه بر مبنای چاپ‏های کم‌اعتبار یا بی‌اعتبار سخن می‏گویند. برخی از این هم فراتر رفته و خود شاهنامه را تصحیح می‏کنند که نتیجه فاجعه‌بار است. استاد مینوی نوشته‌اند: از هزار سال پیش که فردوسی درگذشت تا امروز بیش از هزار شاعر گمنام مشغول خراب کردن این کتاب بوده‌اند... خلاصه هر پدرسوخته‌ای هر کاری دلش خواسته با این کتاب کرده به طوری که اگر خود فردوسی هم زنده بشود نخواهد توانست ابیات خودش را از این میان دربیاورد...

🔖متن کامل: 5000 کلمه
زمان مطالعه: 25 دقیقه

🦉@goftemaann
👌8👍1🤮1
🖊 فصل سوم از کتاب نظریه اساس

📚 مفهوم وضعی اساس

📥 کارل اشمیت/ مترجم سید ناصر سلطانی

🖇اندیشیدن درباره مفهوم قانون اساسی جز با تمیز نهادن میان اساس دولت Verfassung/Constitution و قانون اساسی Loi constitutionnelle/Vefassungsgesetz ممکن نیست. پذیرفتنی نیست که با تجزیه و فروکاستن اساس دولت به تعداد کثیری از مواد قانون اساسی شروع کنیم و سپس در مرحله بعد برای بازشناختن مواد قانون اساسی از غیر آن معیارهای بیرونی تعیین کنیم یا روش بازنگری در آن ها را معیار و ملاک تفکیک و تمیزشان بدانیم. با این روش، مفهومی محوری در نظریه دولت و هم چنین مفهومی بنیادین در نظریه مشروطه خواهی را از دست خواهیم داد. وقتی صاحب نظر معروف حقوق عمومی به خود اجازه داد بگوید که انتقال قانون اساسی به مرتبه «گونه ای از قانون» یک «نکته قابل توجهی در معرفت سیاسی زمانه ما» است، این قول خبطی آشکار بود. برای نظریه مشروطه خواهی تمایز میان اساس دولت و قانون اساسی مقدمه واجب و شرط لازم هر بحث و گفتگویی در این باره است.

🖇عبارتی که در بالا نقل کردیم: قانون اساسی «گونه ای از قانون» است منبعث از بحث های برناتزیک است. او در مخالفت با نظری که قانون اساسی را یک قرارداد و پیمانpacte (میان شاه و مجلس) می شمرد این نظر را طرح کرده و می خواست بدین ترتیب تمایز میان قانون ـ پایدار و غیر قابل فسخ ـ و قرارداد و پیمان را ـ که «رابطه ای مبتنی بر نفع بنا می کند» رابطه ای که «در برخی شرایط می تواند با مخالفت و لغو، فسخ، انفساخ مواجه شود» ـ نشان دهد. خلط و در آمیختن میان اساس دولت و قانون اساسی از این جا ناشی می شود که، در اصل، وقتی مفهوم قانون را در متن بکار می بریم این مفهوم باید در برابر قرارداد فهمیده شود. در حالی که امروزه با آوردن و برجسته کردن مفهوم قانون (در معنای تصمیم مجلس) نمی خواهیم به قرارداد اشاره کنیم بلکه مقصودمان تضمین و توثیق مفهوم وضعی قانون اساسی در مقابل فروریختن فرمالیستی است.

🖇اساس constitution در معنای وضعی محصول عمل قوه موسس است. فعل قوه موسس فی نفسه قواعد خاصی در بر ندارد بلکه از گذر تصمیمی یگانه کلیت واحد سیاسی را از دیدگاه شکل خاص وجودش تعیین می کند. این عمل شکل و نوع واحد سیاسی را بنیان می نهد که وجودش پیش تر آشکار شده بود. این بیان به این معنا نیست که واحد سیاسی تنها پس از لحظه ای که ما به او «یک اساس اعطا می کنیم» وجود می یابد. اساس در معنای وضعی صرفاً حامل عزم آگاهانه در خصوص شکل کلی خاصی است که واحد سیاسی انتخاب می کند. این شکل و پیکره می تواند خود را اصلاح کند. می توانیم قالب های مهم جدیدی وارد آن کنیم بدون آن که دولت، یعنی وحدت سیاسی مردم، ناپدید و محو شود. اما همیشه در پس این عمل قوه موسس فاعلی هست که می تواند دست به عمل بزند کسی که، با قصد انشاء دادن یک اساس، به این واحد سیاسی اساس می دهد. چنین اساسی انتخاب آگاهانه است که واحد سیاسی برای خودش تدارک می کند و از طریق قوه موسس به خودش می دهد.

🖇 هنگام پایه گذاری دولت های جدید، مانند 1775 در ایالات متحده یا 1919 در چکسلواکی، یا هنگام زیر و زبر شدن های اجتماعی بنیان برافکن (در فرانسه 1789 و روسیه 1918) این وجوه اساس در مقام تصمیم آگاهانه ای که وجود سیاسی را در شکل وجود مشخص و معین چارچوب بندی می کند با وضوح و روشنی بسیاری آشکار می شود. این جاست که این فکر می تواند به سادگی زاده شود که یک اساس همیشه دولت جدیدی پایه گذاری می کند. اشتباهی که هم چنین می تواند بوسیله خلط میان «قرارداد اجتماعی» (که واحد سیاسی را پایه گذاری می کند) و اساس توضیح داده بشود (به فصل هفتم کتاب مراجعه کنید). خطای دیگری که وابسته به اشتباه نخست است این نکته است که اساس را مانند نوعی تدوین قوانین جامع و مانع بیانگاریم. با این همه وحدت و یکدستی اساس در خود اساس نهفته نیست، بلکه در وحدت سیاسی است که شکل خاص وجود و هستی [آن] بوسیله عمل قوه موسس چارچوب بندی شده است.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره دهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann
👍51
امروزه با گستره‌ی وسیعی از تحقیقات ادبی و آثار متنوعی که دربردارنده‌ی وجوه مختلفی از شاهکارهای ادب فارسی است مواجهیم. یکی از مهم‌ترین شاخه‏‌های این علم، تاریخ ادبیات است که به طور معمول به دو روش نگاشته می‏‌شود. یکی، با توجه به اوضاع سیاسی و محیط فکری خالقان اثر و دیگر از طریق بحث در انواع اصلی و اساسی شعر و نثر یا به دیگر سخن، نوعی نگاه سبک‌‏شناسانه. هر دو این نگرش‌ها زوایای تاریکی را روشن می‌‏سازند که در جای خود راهگشا و قابل‌توجه است. اما ذهن کنجکاو با تأمل در دو روش فوق، به‌ناچار پرسش‌‏هایی را مطرح می‌‏سازد که تاکنون طرح نشده و بی‌‏پاسخ مانده‌‏اند و هر کوششی در راستای پاسخ به آن‌ها ممکن است زمینه‌ی ایجاد تحول در حوزه‌ی آگاهی را فراهم آورد. پیش از هر چیز می‌‏توان پرسید که آیا نگارش تاریخ ادب فارسی تنها با اقتدا به دو روش مذکور، که می‌‏توان مهمترین محل درک منطق آن‌ها را دو اثر ارجمند «تاریخ ادبیات در ایران» اثر دکتر ذبیح‏‌الله صفا و «سبک‏‌شناسی» اثر استاد ملک‌‏الشعرا بهار دانست، امکان‌پذیر است؟

🔖متن کامل: 4000 کلمه
زمان مطالعه: 20 دقیقه

🦉@goftemaann
👍4👎1
🖊 مدخل دهم دانش نامه حکومت و سیاست

📚 محافظه‌کاری چیست؟

📥 کنث آر هوور / مترجم مهدی نیکوئی

🖇 محافظه‌کاری که در قرن هجدهم در مخالفت با تغییر و گسترش مکتب مساوات بشر پدید آمد، در نیمه دوم قرن بیستم به عنوان یک جنبش ایدئولوژی‌محور ایفای نقش کرد که به دنبال توجیه یک فرایند بازنظم جامعه، سیاست و اقتصاد بود. جنبش محافظه‌کاری شامل گرایش‌های مختلفی است. ما به عنوان رویکردی برای درک بهتر این مکتب فکری، از ویژگی‌های معاصر آن شروع می‌کنیم و در نهایت به ریشه‌های تاریخی آن بازمی‌گردیم تا بتوان خطرات بقای آن را شناسایی کرد.

🖇 پس‌زمینه عمومی محافظه‌کاری سیاسی، پذیرش نابرابری است. آنچه انواع مختلف محافظه‌کاری را از یکدیگر متمایز می‌کند، این احساس است که تفاوت‌های بین افراد از شباهت‌های آنها مهمتر است. در این تفاوت‌ها است که محافظه‌کاران از یک سو به معرفی کلید مشکلات نظم اجتماعی می‌پردازند و از سوی دیگر به مساله بهره‌وری. در حالی که لیبرال‌های کلاسیک بر این باور بودند که همه مردم باید در مساله حقوق شهروندی، برابر انگاشته شوند، محافظه‌کاران به این طرز فکر گرایش داشتند که با هر فرد باید به شیوه متفاوتی رفتار شود و این تفاوت را هم شاخصه‌های اخلاقی و اقتصادی تعیین می‌کنند.

🖇 در هر صورت، با آنکه محافظه‌کاران پذیرفته‌اند که انسان‌ها با یکدیگر نابرابر هستند، به هیچ وجه در مورد برخورد مناسب با این نابرابری اتفاق‌نظر ندارند. به طور کلی، اندیشه محافظه‌کاری به دو گرایش کلی تقسیم می‌شود که می‌توان آنها را «سنت‌گرایی» و «فردگرایی» نامید. محافظه‌کاران فردگرا استدلال می‌کنند که به دلیل تفاوت بارز بین توانایی‌ها و استعدادهای افراد، زمانی بیشترین خدمت به جامعه می‌شود که آزادی افراد حداکثر شود. اگر مردم آزاد گذاشته شوند تا استعدادها و علاقه‌مندی‌های خود را دنبال کنند و دولت در این فرایند مداخله نکند، می‌آموزند تا برای رفتار خود مسئولیت‌پذیر باشند و به ویژه در یک جامعه بازار آزاد تشویق می‌شوند تا توانایی‌های مورد نیاز برای تولید محصولات و خدمات درخواستی جامعه را در خود ایجاد کنند.

🖇 در طرف مقابل، محافظه‌کاران سنت‌گرا اغلب استدلال می‌کنند که با توجه به محدودیت‌های طبیعت انسان و نابرابری‌های ناشی از این محدودیت‌ها، مساله اساسی این است که چگونه نهادها را به شکلی سازماندهی کرد که رفتار افراد محدود شود و چگونه افراد را هدایت کرد که بتوان به نظم و انسجام اجتماعی دست یافت.

🖇 برای محافظه‌کاران فردگرا، ابتکار و همت مهمترین تفاوت‌های بین افراد به شمار می‌رود؛ اما سنت‌گراها روی خصلت و توانایی‌های ذاتی تمرکز می‌کنند. هر دو دسته، تا حدی به منطق‌های مشابه درباره نابرابری استناد می‌کنند؛ اما تفاوت‌های مهمی بین آنها مشاهده می‌شود که به پیامدهای سیاسی عمیقی منجر می‌شوند. ابتکار و همت، ویژگی‌هایی هستند که محافظه‌کاران فردگرا آنها را ناشی از اراده می‌دانند و برای همه قابل دستیابی است. در آن طرف، خصلت و توانایی ذاتی براساس وراثت، تولیدمثل و قدرتِ تمدن‌سازِ نهادها ایجاد می‌شود. پیامد سیاسی نگاه محافظه‌کاران فردگرا، توجه به بازار به عنوان شکل اصلی نهادهای جامعه است؛ در حالی که محافظه‌کاران سنت‌گرا به موجودیت‌هایی مانند خانواده، کلیسا و شرکت‌های سهامی روی می‌آورند.

🖇 آزادی، به عنوان یک ارزش سیاسی به شیوه‌ای نسبتا متفاوت توسط فردگراها و سنت‌گراها دیده می‌شود. دسته اول موضع لیبرال‌های کلاسیک را اتخاذ می‌کنند که حول آزادی افراد شکل گرفته است و اکثر محدودیت‌های جامعه‌محور لیبرال‌ها بر آزادی را رد می‌کنند. فردگراها، محدودیت‌های لاک در مورد محدودسازی انباشت ثروت، قضاوت کیفی میل در مورد سودمندی و عقلانیت گرین به عنوان راهنمایی به سوی آزادی حقیقی را رد می‌کنند. لیبرتارینیسم نسخه آزادی سازگار با موضع محافظه‌کاران فردگرا است و منطق خودخدمتی ماده چرتکه آن است

🖇 محافظه‌کاران سنت‌گرا دیدگاه پیچیده‌تری نسبت به آزادی دارند. آنها بحث می‌کنند که آزادی واقعی تنها در یک ساختار مناسب امکان‌پذیر است. بدون محدودسازی، مجوز نتیجه امر خواهد بود نه آزادی. محدودیت‌های نهادی فضاهایی ایجاد می‌کند که تصمیم می‌تواند با احتیاط عملی شود. این شکل از آزادی ضمن آنکه برای بشر مفید است، به صورت مسئولانه بهره‌برداری خواهد شد.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره یازدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


🦉@goftemaann
👍5👎1
📰 قوام، طباطبایی، فیرحی، گل‌محمدی و بسیاران دیگر را مگر می‏توان جانشینی یافت؟ طی این سالیان گویی باز هم باد بی‌نیازی خداوند وزیدن گرفته، سامان سُرور و سخن نمانده است. اما هنوز می‏‌توان و از زیر ضرب شلاق زمان، باید کمر راست کرد و به یاد و بهانه‌ی قوام، روایتی رها و صادقانه از کلاس کرد. کلاسی که این روزها بدل به بت‌خانه و میدان مین شده! میدان مناسک دروغین، نقش‏‌های بی‌نمود، اسم‌‏های بی‌مسما، خنده‌‏های تلخ و مخاطبانی صورتک‌زده! دیگر از آن شور و نور و توش و تلاش خبری نیست، ثانیه‌‏های ساعت هم، به‌زحمت خود را به جلو می‌‏کشاند و آن که می‏‌خندد هنوز خبر هولناک را نشنیده است. اما و هزار اما، این هم نباید نگفت که مؤسسان تاریخ، هماره افراد کامران نبوده‌اند، انسان‌های زخمی از رنج‏‌های پرشمار، درست همچون پلنگی زخمی به دوردست‌ها نظر دوخته، دست بر زخم‏‌های کاری فشرده‌اند و امید دارند با گذشتن از تنگی و تاری، نگهبان لاله‌ها در باد باشند. قوام تا واپسین لحظه چنین بود: دست بر زخم، با غروری بی‌مثال و بانگی پرطنین...

🔖متن کامل: 2000 کلمه
زمان مطالعه: 10 دقیقه

🦉@goftemaann
8👍1🤔1💩1
🖊از نوروز کردها تا نوروز ترک ها

📚ابداع سنت

📥عایشه حر/ ترجمه سالار سیف الدینی

🖇نوروز درواقع نه متعلق به كُردها است و نه ارتباطي با تاريخ ترك‌ها دارد بلکه به گفته اريك هابسباوم وارد چرخه‌اي شد كه او آن را «ابداع سنت‌« يا «سنت‌هاي ابداعي» نام‌گذاري كرده است. نوروز در تشكيل هويت فراصنفي و غيرمذهبي كُردها و از ميان بردن هژموني ناسيوناليسم تركي اهميت بسزايي دارد از سوي ديگر از منظر دولتی و به ویژه مورخین پان ترکیست جايگاهي در هويت ملي ترك‌ها ندارد، بلکه تنها به منزله يك ابزار و سلاح ايدئولوژيك مفیدی است كه بايد از مصادره كُردها و پ.ک.ک خارج شود

🖇نوروز در فارسی به معنای روز نو است. در کشورهای آسیای میانه نیز با اختلاف های جزیی در تلفظ به همین نام خوانده می شود. نوروز نخستین روز بهار (21مارس) و تنها روزی است که شب و روز در آن زمانی برابر را سپری می کنند. امروزه در ایران،افغانستان،آذربایجان و آسیای میانه نوروز جشن گرفته می شود.برای زرتشتی ها،علوی ها نیز نوروز، روز مقدسی است. در برخی فرهنگ ها به برپایی نوروز در اول پائیز برخورد می کنیم. یعنی جایگاه بهار و پائیز تغییر می کند

🖇ايدة استفاده از نوروز به عنوان نماد هويت كُردها متعلق به عبدالله اوجالان نبود اما شخص او و پ.ك.ك به بهترين وجه از آن استفاده كردند. مضاف بر اين پ.ك.ك نوروز را نه تنها روز ملي بلكه روز ايستادگي معرفي كرد. براي نمونه در 13 مارس 1990 يكي از چریک های پ.ك.ك به نام «كامران ديندار» در يكي از غارهاي كوهستاني شهرستان ماردين كشته شد. مراسم تشييع جنازه وي در شهر نصيبین مصادف با جشن‌هاي نوروزي بود. دراین مراسم يك دانشجو پزشكي به نام زکیه آلکان در اعتراض به ستم به خلق كُرد، دست به خودسوزي زد. به اين ترتيب «زكيه آلكان» تبديل به نخستين زنی شد نمادی از کاوه های مدرن محسوب می شدند

🖇در همين دهه دولت تركيه نيز تصميم گرفت از افسانه نوروز بي‌نصيب نماند. اما به جاي Newroz از Nevruz استفاده كرد. در 1985 «عبدالقادر چاي» مورخ پان‌تركيست كتابي با نام نوروز/ ارگنه كن منتشر كرد و نوشت؛ نوروز در واقع آييني است كه ريشه در ترکان آسياي ميانه داشت اما به عنوان يك جشن پس از فروپاشي عثماني رايج شده است. وي نوشت شخص آتاترك نيز در 1925 در آنكارا در يك جشن نوروزي شركت كرده بود

🦉@goftemaann

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره یازدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


https://www.tg-me.com/politicalmagazinepic/2
8👍5👎4
📰یکی از درس‏‌های من در دانشگاه تهران انقلاب‏‌های جهان بود؛ من در این درس به تدریج همه انقلاب‌‏های مهم را تدریس کردم. این درس به اضافه درس مسائل نظامی و استراتژیک معاصر بیش از درس‏‌های دیگر برای من مفید بودند. من به این نتیجه رسیده بودم که هیچ انقلاب موفقی در تاریخ نداشتیم. همه انقلاب‌‏ها بدون استثنا به دیکتاتوری، ستم، ظلم و از هم پاشیدن نظم منجر شده است. همیشه از نظر من انقلاب یک مرض بود که جامعه‏‌ای دچار آن می‌‏شد. البته تا سال 56 خود من هم مخالف محمدرضاشاه بودم. من از ابتدا مخالف شاه بودم و علیه او حرف هم می‏‌زدم. مثلا خرید آن حجم گسترده از تسلیحات نظامی را نقد می‏‌کردم و می‏‌گفتم که ایران نیازی به آن ندارد با همه اینها شرایط این‏گونه نبود که حتما باید انقلاب می‌کردیم. در چنین حالتی بود که وضعیت در ایران هم متفاوت شده و تظاهرات‌‏ها جنبه دینی به خود می‌‏گرفت. عده‏ای از همکاران ما شدیدا موافق یک انقلاب اسلامی بودند. آنهایی که معتقد بودند همه چیز در تعلیمات اسلامی وجود دارد...

🔖متن کامل: 10000 کلمه
زمان مطالعه: 50 دقیقه

🦉@goftemaann
👍7🤮3🥴1
🖊 توضیحی در باب یادداشت آقای سید جواد طباطبائی در شماره دهم سیاست نامه

📚 ایدئولوژی علیه ایدئولوژی

📥 رسول جعفریان

🖇نوشته آقای طباطبائی، با محوریت ایرانشهری، دو سویه دارد. یک بلند مرتبه نشان دادن ایران و دیگر نقد دیگران از جمله دولت عثمانی، فرهنگ و تمدن وابسته به آن و نقد از آن از زاویه هویت ملی. در واقع، ایشان در هر دو امر از حد اعتدال خارج می شود. هم، در برجسته کردن این طرف و تأکید بر اهمیت تفکر و هویت ایرانشهری که خود در طول هزاران سال دستخوش تغییرات و همراه با فراز و نشیب بوده، و هم در تحقیر فرهنگ و تمدن عثمانی و این که آن را مانند پر گاهی نشان داده که گویی هیچ ارجی نداشته است

🖇یک مشکل این نوشته این است که بین دو نگاه به تاریخ ایران، گیر کرده است. نگاهی که معمولا برای نظریه پردازی های اجتماعی بکار می رود، نگاه به یک دوره وسیع است، نه یک دوره محدود تاریخی. به طور معمول، نظریه پردازان این حوزه، برای نظریه پردازی مجبورند دوره وسیع تری را در نظر بگیرند، مثلا دوره دویست و چهل ساله صفوی یا کمتر یا بیشتر. در مقابل نگاهی قرار دارد که می کوشد، یک مقطع کوتاه را درگیر بحث خود کند، آن هم دوره ای که هنوز در یک چشم انداز وسیع قرار نگرفته است تا آثار آن در یک پهنه وسیع تاریخی مورد ارزیابی قرار گیرد

🖇آقای طباطبائی در این نوشته، در مقام یک ایدئولوگ ظاهر شده و در این نوشته، بیش از آن که بکوشد از علم تاریخ و سیاست در مقام یک کاشف بهره برداری کند، می کوشد تا با استفاده از تاریخ، برای شرایط فعلی، یک ایدئولوژی پدید آورد که به دلایلی هم اکنون، اقبال خاصی هم به آن وجود دارد؛ به خصوص که همین تصویر که با زبان ایدئولوژی هم بیان می شود در حال تبدیل شدن به نوعی ایدئولوژی برای اپوزیسیون نظام هم هست که شاهد وجود خلاء ایدئولوژیک در بخشی از جامعه تحت امر خود است

🖇در این نوشته، به برخی از مسائل کم توجهی شده است. برای مثال جایی که روی زبان فارسی تأکید شده و همه این وحدت ایرانشهری یا بخش مهمی از آن، بارش روی دوش زبان فارسی گذاشته می شود، همواره مواجه با این انتقاد است که این زبان، به رغم این که از قرون اولیه اسلام به همین نام ساخته شد، در واقع، چیزی شبیه پدید آمدن زبان اردو در قرن نوزدهم میلادی بود که از تلفیق چند زبان بدست آمد. این زبان، از زبان فارسی میانه و پهلوی استفاده کرد، اما بیش از آن تحت تأثیر زبان عربی بود؛ بعدها ترکی و مغولی در آن وارد شد

🦉@goftemaann

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره یازدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

https://www.tg-me.com/politicalmagazinepic/4
👎16👌112👍1👏1
📰 رضا داوری در آثاری که چند سال پیش از پیروزی انقلاب 1357 به رشته تحریر درآورده، هر چند به صورتی نامنقح و شتاب‏‌زده، گام‏‌های ابتدایی در قلمرو تاریخ فکر ایران برداشته است. دو کتاب «مقام فلسفه در دوره اسلامی تاریخ ایران» و همچنین «فلسفه مدنی فارابی» به دلیل درخشش‏‌هایی که در عرصه تاریخ‏‌نگاری فکر قابل‌تحلیل و تبیین است، نه تنها عبور از پارادایم بومی‏‌گرایی که نحوی از اندیشیدن ایدئولوژیک در دهه‏‌های چهل و پنجاه خورشیدی محاسبه می‏‌شود، بلکه بن‏‌مایه‌‏ای اصیل و راهنمایی اساسی برای ترسیم تاریخ فکر ایران در سال‌‏های بعد به حساب می‏‌آید. سال‌‏هایی که جواد طباطبایی با نگارش کتاب «درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» با فراهم‏ آوردن امکانات و مقدمات، به صورتی مبسوط و نظام‏‌مند قدم در مسیر تاریخ‌‏نگاری فکر ایران می‏‌گذارد. طباطبایی تاثیرات عمیقی از رضا داوری در تاریخ‌‏نگاری فکر ایران گرفته است. تاثیری که فارابی و فلسفه سیاسی اسلامی در کانون آن قرار دارد...

🔖متن کامل: 2400 کلمه
زمان مطالعه: 12 دقیقه

🦉@goftemaann
👎8👍7
🖊 ترجمه فصلی از کتاب «جنگ جهانی و انقلاب 1914ـ1919» از زبان آلمانی

📚 فروپاشی و انقلاب

📥 زونکه نایتسل/ ترجمه مهدی تدینی

🖇لشکرهای آلمان به رغم تأمین غذایی نامناسب، در بهار ۱۹۱۸ حملاتی را یکی پس از دیگری انجام می‌دادند. وقتی در میانۀ ژوئیه، واپسین پیشروی بزرگ آلمان شکست خورد، همۀ آن امیدهای کم‌فروغ به این‌که همچنان با واپسین تقلای ارادی می‌توان جنگ را برد، چونان خانه‌ای پوشالین در برابر چشمان فروریخت. سپاهیان آلمان دیگر توان آن را نداشتند که با برتری تجهیزاتی نیرومندی که در طرف نیروهای بریتانیایی، فرانسوی و آمریکایی وجود داشت مقابله کنند

🖇فرمانده عالی متفقین، ژنرال فردینان فوش، در هجدهم ژوئیه ضدحمله را آغاز کرد. او هدف را بر مواضع برجسته و بسیار پیش‌آمدۀ آلمان متمرکز کرد، رویکردی که نویدبخش مؤفقیت‌های سریع بود. فرانسوی‌ها در یک حملۀ زرهی غافلگیرکننده‌ مؤفق شدند خط منحنی جبهه را در ناحیۀ رود مارن بشکنند. در هشتم اوت، «روز سیاهِ» ارتش آلمان، انگلیسی‌ها با تانک‌های خود مواضع آلمان را در جنوب آمیان در هم شکستند. هفتاد درصد خسارات واردشده به آلمانی‌ها در این حملات اسارت سربازان آلمانی بود که این آشکارا از آغاز تزلزل در روحیۀ نیروهای آلمانی حکایت داشت

🖇وقتی در چهاردهم اوت شورای سلطنتی در اسپا در بلژیک گرد هم آمد تا در بارۀ وضعیت جدید در جبهۀ غربی مشورت کند. ستاد فرماندهی ارتش به صدراعظم هرتلینگ و وزیر تازه منصوب‌شدۀ امور خارجه، دریابانِ سابق پاول فون هینتسه، این طور اطمینان خاطر داد: قصد بر این است که با تدافعی راهبردی ارادۀ جنگی متفقین فلج شود و جبهه در فرانسه به رغم مؤفقیت‌های متفقین حفظ خواهد شد. البته هینتسه در گفتگویی شخصی به طور محرمانه به لودندورف گفت دیگر مطمئن نیست بتوان دشمن را با ابزارهای نظامی وادار به صلح کرد

🖇موفقیت‌های تهاجمی متفقین روحیۀ فرماندهی و سربازان را آشکارا بهبود بخشیده بود، اما در طرف متفقین نیز هیچ‌کس به یک پیروزی زودهنگام باور نداشت. بلکه قدرت‌های غربی مطمئن بودند جنگ تا اواسط سال ۱۹۱۹ به درازا خواهد کشید. بر همین اساس، فوش در تابستان ۱۹۱۸ نیز تهاجم گسترده‌ای را برنامه‌ریزی نکرد؛ یعنی تهاجمی که بتواند شکست آلمان را به سرعت مسجل کند. بلکه مبنا را بر این نهاده بودند که با اعمال فشاری بخش‌بندی‌شده و تا حد امکان تلفات اندک گام‌به‌گام پیش روند

🖇اواخر سپتامبر، احزاب اکثریت در کمیسیونی میان‌فراکسیونی بر سر کتابچه‌ای مشتمل بر تدابیری توافق کردند که در نهایت به صلح بدون الحاق مناطق اشغال‌شده و پارلمانی‌سازی نظام سیاسی می‌انجامید. هرتلینگ در ابتدا تمایل داشت در برابر نیروهای سیاسی جدید در داخل قاطعانه مقاومت کند. اما درخواست لودندورف مبنی بر انعقادِ بی‌درنگ صلح و دخیل کردن پارلمان در مسئولیت سیاسی، موضع او را غیرقابل دفاع کرد. از این روی، صدراعظم در سی‌ام سپتامبر از مقام خود کناره‌گیری کرد

🖇اکنون دعوایی با نهایت شدت سر این مسئله درگرفت که آیا در برابر چنین مطالباتی که به گمان مردم آلمان ننگین بود، باید تسلیم شد یا بهتر است نبرد را ادامه داد؟ پس از آن وحشت تمام‌عیار در اواخر سپتامبر و اوایل اکتبر، ارزیابی فرماندهی ارتش در بارۀ وضعیت موجود ناگهان امیدوارانه‌تر شد. پس از سومین پاسخ تندِ ویلسون، هیندنبورگ و لودندورف مصمم شدند نبرد را با تمام توان ادامه دهند و بر همین اساس نیز دستور نظامی لازم را صادر کردند. اما دورانی که فرماندهی عالی ارتش سیاست کلی کشور را تعیین می‌کرد گذشته بود


🖇حزب سوسیال‌دموکراتیک اکثریت و همچنین اتحادیه‌های کارگری در این‌ اهمال ورزیدند که همگامی بیش‌تری با شوراها انجام دهند و بدین‌سان بخش‌های بزرگی از کارگران سازمان‌یافته و طبقۀ متوسط را به حکومت پیوند دهند. با شناخت روند آتی جمهوری وایمار جای تأسف است که چرا فریدریش ابرت در هفته‌های نخست انقلاب ارادۀ چنین اندکی را برای سامان‌دهی سیاسی از خود نشان داد. به هر روی، این را نیز باید در نظر داشت که بازسازی حکومت و جامعه به شیوه‌ای رادیکال‌تر از این احتمال داشت بر هم‌پیمانی بورژوازی‌ و محافظه‌کاران چنان فشاری وارد آورد که جمهوری نوپا بی‌درنگ به ورطۀ جنگی داخلی فروغلتد

🦉@goftemaann

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره یازدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


https://www.tg-me.com/politicalmagazinepic/5
👍8
2025/07/08 20:09:43
Back to Top
HTML Embed Code: