📰 اقوام گرجی همواره در تاریخ ایرانی نقشی اساسی داشتهاند. غیر از مردان گرجی که در سیاست ایران همواره مؤثر بودهاند و برخی چون اتابک اعظم که وزیر داخلۀ دربار ناصری و امین السلطان که صدراعظم سه شاه ایران یعنی ناصرالدین شاه، مطفرالدین شاه و محمدعلی شاه بود، و دیگر گرجیانی که در نهضت مشروطیت ایران نقشی اساسی داشتند، زنان گرجی نیز همواره در ساختار قدرت حضور داشتهاند؛ در دوران صفویه حتی برای به سلطنت رساندن حیدرمیرزای گرجی که پنجمین پسر شاه طهماسب یکم و از مادری گرجی به نام سلطانزاده خانم بود نقش مهمی ایفا کردند. زنان گرجی در فرهنگ ایرانی، غیر از دوران شاهان قاجار که عمدتاً از تصویر و تصوری اروتیک از ایشان فراتر نرفتند، همواره به نیکی یاد شده و غیر از خود خواجه نظامالملک طوسی، شاه عباس، شاه طهماسب، شاه صفی، شاه عباس دوم، شاه سلیمان دوم، و شمار زیادی از بزرگان دیگر زنان گرجی اختیار کردهاند. حتی شاه عباس به خاطر زنان گرجی خود زبان گرجی آموخته بود...
🔖متن کامل: 1800 کلمه
⏰زمان مطالعه: 9 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 1800 کلمه
⏰زمان مطالعه: 9 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊 تاملی در توسعهنیافتگی از منظر علوم سیاسی
📚 چه باشد آنچه خوانندش Development؟
📥 محسن خلیلی
🖇«توسعه / Development»، یک ابرمفهوم (Mega Concept/ Super Concept) است و دورهاي بسياردراز استكه كلِّ علوم انساني را با آن سروكار فتاده است؛ ریشهای درازدامان در تاریخی خاص دارد و از تاريخِ مفهومي و تاريخ فكريِ ويژهاي برخوردار است. نميتوان آزادانه بازخوانياش كرد و جغرافيا و زمان را بهطاقِ نسيان سپرد و سادهگيرانه و سبكسرانه، از جايي به جاي ديگر انتقالش داد و گمان برد كه ميتوان بيخيالانه، بهكارش بست و پیادهاش نمود.
🖇واژۀ Tradition، كه با واژگاني همچون Tradicion و Traditionem همخانواده است و در فعلِ Tradere، خود را نشان داده، بهمعناي انتقالدادن است. اما، انتقالدادن، نه يك امر ساختوسازانه و مكانيكي و تصنعي، بلكه بافتاري است و زمانمند و مكانمند است و ريشه در تاريخ دارد و انگار كه اين تاريخ استكه بهحركت درآمده است و از حالتي به حالتي ديگر، درميآيد و انقطاع ندارد و مانند لايهلایه سنگهای رسوبکردۀ دریا استکه بدون شناختن لایههای زیرین، بازشناسی لایههای رویی، ناممکن است. «توسعه / Development»، انتقالِ تاریخمند از «ترادیسیوس» به «مدرنوس» است؛ مطبقاند و همچون پلکان بر همدیگر استوار هستند.
🖇در نوشتارکِ پیشِرو، چنین پیشفرضی را دربابِ دشوارۀ حلناشده و حلنشدنیِ افغانستان، بهکار بستهام؛ اما، در میانۀ نوشتار، دیدم که شگفتا! ایران ما نیز چه سرنوشتِ همانندی دارد با افغانستان. انگار که دشوارۀ توسعهنایافتگی و یا تأخیر طولانی در دسترسی به توسعه، جامعۀ ایران را به حکایتی از عبید زاکانی، شبیه ساخته است: روباه را پرسیدند که در گریختن از سگ، چند حیله دانی؟ گفت: از صد فزون باشد؛ اما نیکوتر از همه این استکه من و او را با یکدیگر اتفاق دیدار نیفتد!
🖇افغانستان، پیچیده در معما شده است، تاریخی درازدامان دارد و جغرافیایی شگفتآور با مردمانی کهن و دولتی نو؛ در مسیرِ انکشافجویی در رفتوبرگشت است و راه نمییابد و راهنما ندارد و گرفتارِ مثلثِ چوپان و مجاهد و مزدور است. و، البته بیشازچهل سال استکه دربند و گرفتارِ جنگهای خارجی و داخلی است و روزبهروز، ناامنتر و فقیرتر میشود. نوشتارکِ حاضر، با بهرهگیری از ده مفهوم (پیل، نسل، بیرون، بینالملل، لحظه، راهبر، بافتار، قانون، انتظام، اصلاح) کوشیده است تا نشان دهد که انکشاف افغانستان (و کشورهای همانندِ آن)، بیشازپیش، دشوار شده است. پیشانگاشتۀ (مفروضۀ) نوشتارک، پذیرشِ گزینۀ جامعۀ قوی / دولت ضعیف در چگونگی مناسبات جامعهشناختیِ تاریخ معاصر افغانستان است.
🖇توسعه را بازسازی جامعه دانستهاند برپایۀ اندیشهها و مفاهیم و نهادها و رویههای تازه. زیربنای مفهومیِ آن، عبارت است از علمباوری و انسانباوری و آیندهباوری. دستیابی به انکشاف، نیازمند نوخواهی در اندیشهها و نهادها و رویههای ادارۀ اجتماع است. از واژگان و مقولههای گوناگونی همچون پیشرفتهشدن، قدرتمندشدن، بزرگترشدن، برای توصیفِ توسعه نام برده میشود؛ ولی، از منظر واژهشناختی، Development بهمعنای خارجشدنِ تدریجی از لاک بوده است. در این معنا، فراتر از دسترسی به هدفهایی همچون صنعتیشدن و گسترش ارتباطات و ایجاد نظام مبتنی بر عدالت و افزایش مشارکت مردم در امور سیاسی و کاهش فقر و بیکاری و نابرابری و فاصلۀ طبقاتی، منظور از آن، عبارت است از دگرگونیهای اساسی در ساختارهای فکری، نهادی، اجتماعی، اداری، سیاسی، فرهنگی، دینی، حقوقی، اقتصادی، اخلاقی، تربیتیِ جامعه.
🖇پدیدارِ توسعه، مدرن و تاریخی و غربی است؛ کلیتی یکپارچه دارد و از بافتار (زمینه / زمانۀ) خاصّ برخوردار است. مدرنبودن، یعنی برگرفته از سنتِ موجود در تاریخ تمدن غربی و نه جدای از سنت؛ و، تداومدهندۀ سنت غربِ متجدد است و نه قطعکنندۀ آن. تاریخیبودن، بدین معناستکه از یونان و روم، ریشه گرفته و به قرون وسطا رسیده و از رنسانس و رفورماسیون، عبور کرده تا به انقلاب صنعتی و بورژوازی و سرمایهداری رسیده است. غربیبودن، معنایی جغرافیایی نیز دارد و بدین معناستکه، در مشرقزمین رخ نداده و در اروپا (انگلستان و فرانسه و بهتدریج در دیگر کشورهای اروپایی) و آمریکا، روی داده است. انسانِ مدرن و غربی، انکشاف را در کلیت خودش، فهم میکند؛ و، آنرا، به بخشهای گوناگونِ اقتصاد و فرهنگ و سیاست و حقوق و اجتماع و مذهب، جزءجزء نمیکند.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚 چه باشد آنچه خوانندش Development؟
📥 محسن خلیلی
🖇«توسعه / Development»، یک ابرمفهوم (Mega Concept/ Super Concept) است و دورهاي بسياردراز استكه كلِّ علوم انساني را با آن سروكار فتاده است؛ ریشهای درازدامان در تاریخی خاص دارد و از تاريخِ مفهومي و تاريخ فكريِ ويژهاي برخوردار است. نميتوان آزادانه بازخوانياش كرد و جغرافيا و زمان را بهطاقِ نسيان سپرد و سادهگيرانه و سبكسرانه، از جايي به جاي ديگر انتقالش داد و گمان برد كه ميتوان بيخيالانه، بهكارش بست و پیادهاش نمود.
🖇واژۀ Tradition، كه با واژگاني همچون Tradicion و Traditionem همخانواده است و در فعلِ Tradere، خود را نشان داده، بهمعناي انتقالدادن است. اما، انتقالدادن، نه يك امر ساختوسازانه و مكانيكي و تصنعي، بلكه بافتاري است و زمانمند و مكانمند است و ريشه در تاريخ دارد و انگار كه اين تاريخ استكه بهحركت درآمده است و از حالتي به حالتي ديگر، درميآيد و انقطاع ندارد و مانند لايهلایه سنگهای رسوبکردۀ دریا استکه بدون شناختن لایههای زیرین، بازشناسی لایههای رویی، ناممکن است. «توسعه / Development»، انتقالِ تاریخمند از «ترادیسیوس» به «مدرنوس» است؛ مطبقاند و همچون پلکان بر همدیگر استوار هستند.
🖇در نوشتارکِ پیشِرو، چنین پیشفرضی را دربابِ دشوارۀ حلناشده و حلنشدنیِ افغانستان، بهکار بستهام؛ اما، در میانۀ نوشتار، دیدم که شگفتا! ایران ما نیز چه سرنوشتِ همانندی دارد با افغانستان. انگار که دشوارۀ توسعهنایافتگی و یا تأخیر طولانی در دسترسی به توسعه، جامعۀ ایران را به حکایتی از عبید زاکانی، شبیه ساخته است: روباه را پرسیدند که در گریختن از سگ، چند حیله دانی؟ گفت: از صد فزون باشد؛ اما نیکوتر از همه این استکه من و او را با یکدیگر اتفاق دیدار نیفتد!
🖇افغانستان، پیچیده در معما شده است، تاریخی درازدامان دارد و جغرافیایی شگفتآور با مردمانی کهن و دولتی نو؛ در مسیرِ انکشافجویی در رفتوبرگشت است و راه نمییابد و راهنما ندارد و گرفتارِ مثلثِ چوپان و مجاهد و مزدور است. و، البته بیشازچهل سال استکه دربند و گرفتارِ جنگهای خارجی و داخلی است و روزبهروز، ناامنتر و فقیرتر میشود. نوشتارکِ حاضر، با بهرهگیری از ده مفهوم (پیل، نسل، بیرون، بینالملل، لحظه، راهبر، بافتار، قانون، انتظام، اصلاح) کوشیده است تا نشان دهد که انکشاف افغانستان (و کشورهای همانندِ آن)، بیشازپیش، دشوار شده است. پیشانگاشتۀ (مفروضۀ) نوشتارک، پذیرشِ گزینۀ جامعۀ قوی / دولت ضعیف در چگونگی مناسبات جامعهشناختیِ تاریخ معاصر افغانستان است.
🖇توسعه را بازسازی جامعه دانستهاند برپایۀ اندیشهها و مفاهیم و نهادها و رویههای تازه. زیربنای مفهومیِ آن، عبارت است از علمباوری و انسانباوری و آیندهباوری. دستیابی به انکشاف، نیازمند نوخواهی در اندیشهها و نهادها و رویههای ادارۀ اجتماع است. از واژگان و مقولههای گوناگونی همچون پیشرفتهشدن، قدرتمندشدن، بزرگترشدن، برای توصیفِ توسعه نام برده میشود؛ ولی، از منظر واژهشناختی، Development بهمعنای خارجشدنِ تدریجی از لاک بوده است. در این معنا، فراتر از دسترسی به هدفهایی همچون صنعتیشدن و گسترش ارتباطات و ایجاد نظام مبتنی بر عدالت و افزایش مشارکت مردم در امور سیاسی و کاهش فقر و بیکاری و نابرابری و فاصلۀ طبقاتی، منظور از آن، عبارت است از دگرگونیهای اساسی در ساختارهای فکری، نهادی، اجتماعی، اداری، سیاسی، فرهنگی، دینی، حقوقی، اقتصادی، اخلاقی، تربیتیِ جامعه.
🖇پدیدارِ توسعه، مدرن و تاریخی و غربی است؛ کلیتی یکپارچه دارد و از بافتار (زمینه / زمانۀ) خاصّ برخوردار است. مدرنبودن، یعنی برگرفته از سنتِ موجود در تاریخ تمدن غربی و نه جدای از سنت؛ و، تداومدهندۀ سنت غربِ متجدد است و نه قطعکنندۀ آن. تاریخیبودن، بدین معناستکه از یونان و روم، ریشه گرفته و به قرون وسطا رسیده و از رنسانس و رفورماسیون، عبور کرده تا به انقلاب صنعتی و بورژوازی و سرمایهداری رسیده است. غربیبودن، معنایی جغرافیایی نیز دارد و بدین معناستکه، در مشرقزمین رخ نداده و در اروپا (انگلستان و فرانسه و بهتدریج در دیگر کشورهای اروپایی) و آمریکا، روی داده است. انسانِ مدرن و غربی، انکشاف را در کلیت خودش، فهم میکند؛ و، آنرا، به بخشهای گوناگونِ اقتصاد و فرهنگ و سیاست و حقوق و اجتماع و مذهب، جزءجزء نمیکند.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📖چه مطالبی در سیاستنامه ٣٢ میخوانیم؟
📰خبرنامه
مروری بر رویدادهای حقوق و علوم سیاسی ایران
🖌سرمقاله
نام ایران در نامه خسروان: حامد زارع
🕯یادنامه غلامرضا افخمی: نظرورزی و کنشورزی سیاسی
مصطفی فروزان
🔖پرونده؛ کیفرخواست شیخ علیه شیخ/ با مقالاتی از حسن رستمی، محمدامیر قدوسی، نادره جلالی، ابوعبدالله قزلباش
📝یادداشت
همپرسگی با هانا آرنت
📂فرهنگ رجایی
ما و ناسازنمای حقوق بشر معاصر
📂محمد قاری سیدفاطمی
استثناگرایی آمریکایی
📂آرش رئیسینژاد
یک دیپلمات، یک روزنامهنگار
📂 احمد نقیبزاده
عبور از بیگانه هراسی
📂 مجتبی مقصودی
مارکسیستهای بومی و مهاجران افغان
📂 سالار سیفالدینی
📇گزارش
اسطوره دوستی/ هفتادمین سال اعدام مرتضی کیوان
جبر جانکاه/ سیامین سال مرگ سعیدی سیرجانی
یاد بهار/ سیامین سال مرگ مهرداد بهار
💡تامل/ در کشاکش تقدیر و تدبیر: زانیار ابراهیمی
⚖️جستار
* ابرمفهوم قانون اساسی: فردین مرادخانی
* بازیگری غیررسمی قانون اساسی: نوید شیدایی
💬 دیدار (گفتگو با صادق زیباکلام)
لزوم گذار از دسیسه به سیاست
📑گفتگوکننده: ماهرخ ابراهیمپور
📕داستان جلد
▪️زن، زندگی، سنتگرایی: حامد زارع
▪️مرموزات اناث/ زن در آثار سنتگرایان: ملیحه رحمانی
▪️زن و باطنی کردن: فریتیوف شووان
▪️راز زنانگی آسمانی: امضا محفوظ!
▪️حصر زن در حوزه خصوصی: طیبه محمدیکیا
▪️مصادره زن در استراتژی سنت: نگین نوریان دهکردی
▪️از امر قدسی تا امر شخصی: محدثه جزائی
📋مقاله
موانع نظریهپردازی ایرانی: علی اکبر علیخانی
📚پژوهش
▫️ایرانشهر و حجاز: محمد عثمانی
🗂روایت
*شاهنامه در اندیشه مشروطه: جواد رنجبر درخشیلر
🧳سفرنامه
دیدار دیار رام و آرام/ سفر به هندوستان
📇ترجمه
فرآیند ساخت اروپای جدید〰️ امیرتیمور شیبانی
مدرنیته و شبح توتالیتاریسم〰️ محسن قائممقامی
📩جوابیه
-تقلیل ادبیات به امر سیاسی/ پاسخ به مقاله تاملی سیاسی فرهنگی در داستان رستم و اسفندیار
📖کتابنامه
➖تبرئه ایدئولوژی در محکمه شریعتی: احمد بستانی
➖اقتدارگرایی دیجیتال در خاورمیانه: شهاب دلیلی
👩🏻🎓باشگاه: کلوپ دانشجویان علوم سیاسی ایران
محمدحسین نوروزی، علی افسری، زهرا صادقی، مریم حاجیمحمدی، امیرحسین زیدیحیایی، فاطمه مرتضینژاد، امیررضا علیبخشی، محیا نیای محمدی
🎲 کانال تلگرام سیاستنامهپلاس
@politicalmag
🦉کانال تلگرام مجله سیاستنامه
@goftemaann
📮 سیاستنامه ٣٢ را از طریق لینک زیر به صورت غیرحضوری خریداری و با پست سفارشی رایگان دریافت کنید:
گروه مطبوعاتی هممیهن
💳شماره کارت برای واریز وجه خرید مجله (دویست هزار تومان)
٦١٠٤٣٣٨٧٥٩٩١٤٨٩٤ به نام هدی کرباسچی (موسسه هممیهن)
📩از طریق تماس با این شماره در تلگرام نیز میتوانید مجله را خریداری کنید:
٠٩٣٣٦٥٥٤٥٢٩
🦉@goftemaann
📰خبرنامه
مروری بر رویدادهای حقوق و علوم سیاسی ایران
🖌سرمقاله
نام ایران در نامه خسروان: حامد زارع
🕯یادنامه غلامرضا افخمی: نظرورزی و کنشورزی سیاسی
مصطفی فروزان
🔖پرونده؛ کیفرخواست شیخ علیه شیخ/ با مقالاتی از حسن رستمی، محمدامیر قدوسی، نادره جلالی، ابوعبدالله قزلباش
📝یادداشت
همپرسگی با هانا آرنت
📂فرهنگ رجایی
ما و ناسازنمای حقوق بشر معاصر
📂محمد قاری سیدفاطمی
استثناگرایی آمریکایی
📂آرش رئیسینژاد
یک دیپلمات، یک روزنامهنگار
📂 احمد نقیبزاده
عبور از بیگانه هراسی
📂 مجتبی مقصودی
مارکسیستهای بومی و مهاجران افغان
📂 سالار سیفالدینی
📇گزارش
اسطوره دوستی/ هفتادمین سال اعدام مرتضی کیوان
جبر جانکاه/ سیامین سال مرگ سعیدی سیرجانی
یاد بهار/ سیامین سال مرگ مهرداد بهار
💡تامل/ در کشاکش تقدیر و تدبیر: زانیار ابراهیمی
⚖️جستار
* ابرمفهوم قانون اساسی: فردین مرادخانی
* بازیگری غیررسمی قانون اساسی: نوید شیدایی
💬 دیدار (گفتگو با صادق زیباکلام)
لزوم گذار از دسیسه به سیاست
📑گفتگوکننده: ماهرخ ابراهیمپور
📕داستان جلد
▪️زن، زندگی، سنتگرایی: حامد زارع
▪️مرموزات اناث/ زن در آثار سنتگرایان: ملیحه رحمانی
▪️زن و باطنی کردن: فریتیوف شووان
▪️راز زنانگی آسمانی: امضا محفوظ!
▪️حصر زن در حوزه خصوصی: طیبه محمدیکیا
▪️مصادره زن در استراتژی سنت: نگین نوریان دهکردی
▪️از امر قدسی تا امر شخصی: محدثه جزائی
📋مقاله
موانع نظریهپردازی ایرانی: علی اکبر علیخانی
📚پژوهش
▫️ایرانشهر و حجاز: محمد عثمانی
🗂روایت
*شاهنامه در اندیشه مشروطه: جواد رنجبر درخشیلر
🧳سفرنامه
دیدار دیار رام و آرام/ سفر به هندوستان
📇ترجمه
فرآیند ساخت اروپای جدید〰️ امیرتیمور شیبانی
مدرنیته و شبح توتالیتاریسم〰️ محسن قائممقامی
📩جوابیه
-تقلیل ادبیات به امر سیاسی/ پاسخ به مقاله تاملی سیاسی فرهنگی در داستان رستم و اسفندیار
📖کتابنامه
➖تبرئه ایدئولوژی در محکمه شریعتی: احمد بستانی
➖اقتدارگرایی دیجیتال در خاورمیانه: شهاب دلیلی
👩🏻🎓باشگاه: کلوپ دانشجویان علوم سیاسی ایران
محمدحسین نوروزی، علی افسری، زهرا صادقی، مریم حاجیمحمدی، امیرحسین زیدیحیایی، فاطمه مرتضینژاد، امیررضا علیبخشی، محیا نیای محمدی
🎲 کانال تلگرام سیاستنامهپلاس
@politicalmag
🦉کانال تلگرام مجله سیاستنامه
@goftemaann
📮 سیاستنامه ٣٢ را از طریق لینک زیر به صورت غیرحضوری خریداری و با پست سفارشی رایگان دریافت کنید:
گروه مطبوعاتی هممیهن
💳شماره کارت برای واریز وجه خرید مجله (دویست هزار تومان)
٦١٠٤٣٣٨٧٥٩٩١٤٨٩٤ به نام هدی کرباسچی (موسسه هممیهن)
📩از طریق تماس با این شماره در تلگرام نیز میتوانید مجله را خریداری کنید:
٠٩٣٣٦٥٥٤٥٢٩
🦉@goftemaann
🖊داستان جلد سیاستنامه (پائیز ۱۴۰۳)
📚پرونده ویژه جایگاه زنان در اندیشه سنتگرایان (شماره ۳۲)
زن، زندگی، سنتگرایی
✍️ حامد زارع؛ سنتگرایان چگونه به زنان میاندیشند؟
مرموزات انوثت
✍️مليحه رحمانی؛ زن در آثار سنتگرایان
زن و باطنیکردن
✍️فریتیوف شووان؛ جستاری درباره امر تانیث
راز زنانگی آسمانی
✍️امضا محفوظ؛ مختصری درباره نقاشیهای شووان
حصر زن در حوزه خصوصی
✍️طیبه محمدیکیا؛ جایگاه زن در اندیشه سید حسین نصر
مصادره زن در استراتژی سنت
✍️نگین نوریان دهکردی؛ نقد نگرش حسین نصر به مدرنیته و زنان
از امر قدسی تا امر شخصی
✍️محدثه جزائی؛ نسبت سنتگرایی و فمینیسم چیست؟
@goftemaann🦉
📚پرونده ویژه جایگاه زنان در اندیشه سنتگرایان (شماره ۳۲)
زن، زندگی، سنتگرایی
✍️ حامد زارع؛ سنتگرایان چگونه به زنان میاندیشند؟
مرموزات انوثت
✍️مليحه رحمانی؛ زن در آثار سنتگرایان
زن و باطنیکردن
✍️فریتیوف شووان؛ جستاری درباره امر تانیث
راز زنانگی آسمانی
✍️امضا محفوظ؛ مختصری درباره نقاشیهای شووان
حصر زن در حوزه خصوصی
✍️طیبه محمدیکیا؛ جایگاه زن در اندیشه سید حسین نصر
مصادره زن در استراتژی سنت
✍️نگین نوریان دهکردی؛ نقد نگرش حسین نصر به مدرنیته و زنان
از امر قدسی تا امر شخصی
✍️محدثه جزائی؛ نسبت سنتگرایی و فمینیسم چیست؟
@goftemaann🦉
📰یکی از نواقص در روابط معاصر ایران و روسیه این است که روابط آنها بیش از اندازه دولتی است. بنابراین، سهم نخبگان، اهالی فرهنگ و هنر، دانشگاهیان، صاحبان کسبوکارها و حتی مردم باید بیش از پیش افزایش یابد. برای تعمیق روابط با کشورهای دیگر و از جمله حوزه اوراسیا شناخت دقیق از آنها بسیار حائز اهمیت است. ما در بحث روابط خارجی کشورمان مشکلات بنیادینی داریم که از جمله آنها این است که الزاما از سر ستیز یا پرستش با طرفهای خارجی روبهرو میشویم. این در حالی است که ایران و مصالح و منافع آن باید در ذهنیت و کنش ما مرکزیت داشته باشد و با حفظ فاصله با امر روابط خارجی روبهرو شویم. با این نگاه موضوعات سیاست خارجی برای ما موضوعات کاری خواهد بود و هرچه شناخت عمیقتر و درک دقیقتری از آنها داشته باشیم به ما در تامین منافع کشور کمک بیشتری میکند. نقطه پایانی اینکه در کشور تمرکز بر تخصصگرایی و دانش و کارشناسی ضرورتی انکارناپذیر است و بهویژه در دوره گذار کنونی پیشرفت کشور در گرو تکیه بر بنیادهای علمی و شناخت دقیقتر خویشتن و جهان پیرامون است...
🔖متن کامل: 4800 کلمه
⏰زمان مطالعه: 24 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 4800 کلمه
⏰زمان مطالعه: 24 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊ظهور ماکس وبر پس از مارکس، به پرواز درآمدن مجدد جُغد مینروا در آسمان اروپا است
📚عقلِ بورژوازی
📥حامد زارع
🖇وقتی کارل مارکس مُرد، یک دانشجوی حقوق در دانشگاه هایدلبرگ مشغول تحصیل بود که چند سال بعد و در زمانهای که کسی فکرش را هم نمیکرد که بتوان از جامعهشناسی مارکسیستی اعراض کرد، توانست صبغه دیگری به مطالعات اجتماعی بدهد و به عنوان جامعهشناسی لیبرال وارد میدان نظرورزی شود. متفکری که درک نیرومندی از تاریخ عمومی غرب داشت و دیوانسالاری آن را نقطه اوج نمایش عقل میدانست و یگانه راوی بروکراتیزه شدن کاپیتالیسم در تاریخ شد.
🖇او استیلای بوروکراتیکی را جزئی جدائی ناپذیر از جامعه جدید مبتنی بر سرمایهداری میدانست. ماکس وبر قائل به نحوی از حرکت جوهری در جوامع بشری بود که همواره این جوامع را به سوی سازمانی عقلانیتر و دیوانسالارنهتر پیش میبرد. وبر متخصص تبارشناسی پیدایش لیبرالیسم نیز بود که توانست با آثار خود تفاوت جامعه جدید را با جوامع قدمایی نشان دهد. اکنون که صدسال از مرگ او میگذرد، جهان متجدد غربی مدیون پژوهشهای او در باب سرمایهداری و آزادیخواهی است.
🖇ماکس وبر که کارل یاسپرس به عنوان نامدارترین شاگردش از او به عنوان «واقعیتی فلسفی» نام میبرد، به مثابه محل تلاقی علوم اجتماعی و آزدیخواهی در تاریخ اندیشه غرب، یکی از مهمترین معابر لیبرالیسم معاصر محسوب میشود که توانست استیلای مطلق نظریه مارکس در عرصه عمومی و روشنفکری اروپا را بشکند و پرچم راستگرایی را در برابر چپزدگی برافراشته سازد.
🖇کارل مانهایم معتقد بود که از هر جایی در جامعهشناسی آغاز کنیم، ناگزیر باید به جایی بازگردیم که ماکس وبر از آنجا آغاز کرد. «باید مسئله اصلی را که ماکس وبر به آن مشغول بود به خاطر آوریم. یعنی این پرسش که چه زمینههای فرهنگی به پیدایش و آشکارشدگی کامل نیروهایی چون سرمایهداری، علوم دقیق و از این قبیل یاری رساندهاند؟» ماکس وبر به خطر پرداختن به همین مسئله است که کاوشگر روح سرمایهداری نام میگیرد.
🖇او در کتاب بسیار مهم «اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری» و در پاسخ به مارکس و تحلیل ماتریالیسم تاریخی او نشان میدهد که نه تنها ادیان خصلت محافظهکارانه و انقیادآور ندارند، بلکه در مواقع و مواضعی میتوانند مهمترین جهشهای بشری را رقم بزنند.
🖇در مقام نتیجهگیری از اندیشه سیاسی ماکس وبر باید اذعان داشت که پردازش سرمایهداری حسبِ روندِ عقلانیشدن یک نتیجه مشخص به دنبال خود داشت و آن هم تبیین عقلایی بورژوازی به عنوان مورداعتمادترین و روزآمدترین سبک فلسفی و سیاسی که بشر تا کنون آزموده است. ماکس وبر به عنوان طلایهدار ارزشهای بورژوازی در ابتدای قرن بیستم میلادی، جان تازهای به تاریختفکر آزادیخواهانه در اروپای غربی میبخشد. اینچنین است که ظهور او پس از مارکس که ندای نابودی بورژوازی را سر داده بود، نه در حُکم ققنوسی که پرندهای حماسی است، بلکه به مثابه به پرواز درآمدن مجدد بوف مینروا که پرنده دانایی است باید دید. پرواز مینروا در آسمان اروپای قرن بیستم یک پیام بیشتر نداشت: بورژوازی هنوز زنده است.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚عقلِ بورژوازی
📥حامد زارع
🖇وقتی کارل مارکس مُرد، یک دانشجوی حقوق در دانشگاه هایدلبرگ مشغول تحصیل بود که چند سال بعد و در زمانهای که کسی فکرش را هم نمیکرد که بتوان از جامعهشناسی مارکسیستی اعراض کرد، توانست صبغه دیگری به مطالعات اجتماعی بدهد و به عنوان جامعهشناسی لیبرال وارد میدان نظرورزی شود. متفکری که درک نیرومندی از تاریخ عمومی غرب داشت و دیوانسالاری آن را نقطه اوج نمایش عقل میدانست و یگانه راوی بروکراتیزه شدن کاپیتالیسم در تاریخ شد.
🖇او استیلای بوروکراتیکی را جزئی جدائی ناپذیر از جامعه جدید مبتنی بر سرمایهداری میدانست. ماکس وبر قائل به نحوی از حرکت جوهری در جوامع بشری بود که همواره این جوامع را به سوی سازمانی عقلانیتر و دیوانسالارنهتر پیش میبرد. وبر متخصص تبارشناسی پیدایش لیبرالیسم نیز بود که توانست با آثار خود تفاوت جامعه جدید را با جوامع قدمایی نشان دهد. اکنون که صدسال از مرگ او میگذرد، جهان متجدد غربی مدیون پژوهشهای او در باب سرمایهداری و آزادیخواهی است.
🖇ماکس وبر که کارل یاسپرس به عنوان نامدارترین شاگردش از او به عنوان «واقعیتی فلسفی» نام میبرد، به مثابه محل تلاقی علوم اجتماعی و آزدیخواهی در تاریخ اندیشه غرب، یکی از مهمترین معابر لیبرالیسم معاصر محسوب میشود که توانست استیلای مطلق نظریه مارکس در عرصه عمومی و روشنفکری اروپا را بشکند و پرچم راستگرایی را در برابر چپزدگی برافراشته سازد.
🖇کارل مانهایم معتقد بود که از هر جایی در جامعهشناسی آغاز کنیم، ناگزیر باید به جایی بازگردیم که ماکس وبر از آنجا آغاز کرد. «باید مسئله اصلی را که ماکس وبر به آن مشغول بود به خاطر آوریم. یعنی این پرسش که چه زمینههای فرهنگی به پیدایش و آشکارشدگی کامل نیروهایی چون سرمایهداری، علوم دقیق و از این قبیل یاری رساندهاند؟» ماکس وبر به خطر پرداختن به همین مسئله است که کاوشگر روح سرمایهداری نام میگیرد.
🖇او در کتاب بسیار مهم «اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری» و در پاسخ به مارکس و تحلیل ماتریالیسم تاریخی او نشان میدهد که نه تنها ادیان خصلت محافظهکارانه و انقیادآور ندارند، بلکه در مواقع و مواضعی میتوانند مهمترین جهشهای بشری را رقم بزنند.
🖇در مقام نتیجهگیری از اندیشه سیاسی ماکس وبر باید اذعان داشت که پردازش سرمایهداری حسبِ روندِ عقلانیشدن یک نتیجه مشخص به دنبال خود داشت و آن هم تبیین عقلایی بورژوازی به عنوان مورداعتمادترین و روزآمدترین سبک فلسفی و سیاسی که بشر تا کنون آزموده است. ماکس وبر به عنوان طلایهدار ارزشهای بورژوازی در ابتدای قرن بیستم میلادی، جان تازهای به تاریختفکر آزادیخواهانه در اروپای غربی میبخشد. اینچنین است که ظهور او پس از مارکس که ندای نابودی بورژوازی را سر داده بود، نه در حُکم ققنوسی که پرندهای حماسی است، بلکه به مثابه به پرواز درآمدن مجدد بوف مینروا که پرنده دانایی است باید دید. پرواز مینروا در آسمان اروپای قرن بیستم یک پیام بیشتر نداشت: بورژوازی هنوز زنده است.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📰 واحد پول در عمان همانند کشورهای ایران، عربستان سعودی، قطر و یمن «ریال» است و هر یک ریال معادل هزار بیسه است. ریال عمان جزو 10 پول باارزش و قدرتمند در دنیاست. دولت عمان زمان ازدواج جوانان به هر یک از زوجین زمینی هدیه میدهد تا زوجین جایی برای زندگی داشته باشند، به همین خاطر هم در این شهر به غیر از مهاجران سایر افراد صاحبخانه هستند و مفهوم اجارهنشینی خیلی معنایی ندارد. علاوه براینکه، تحصیل در دانشگاه و مدارس دولتی و هزینه درمان در مراکز دولتی برای شهروندان این کشور رایگان است. وقتی زندگی مردم شهر مسقط را نگاه میکنی معنای واقعی رفتن پول نفت سر سفره مردم را متوجه میشوی. در سطح شهر مسقط جایگاههای پمپ بنزین فراوانی میبینیم که هرکدام نشان خود را دارند؛ جایگاههای بنزینی با نامهای (شل) آلمان، (ال مها) قطر، هرمز (ایران) و نفت عمان. نکته جالب اینکه استفاده از بنزین در جایگاههای نفت عمان برای شهروندان عمانی رایگان است. قیمت بنزین در این کشور با توجه به نوع بنزین متفاوت است اما بین لیتری 20هزار تا 50هزار تومان متغیر است...
🔖متن کامل: 3600 کلمه
⏰زمان مطالعه: 18 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 3600 کلمه
⏰زمان مطالعه: 18 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊 خصلتهای یک بورژوا چیست؟
📚 اخلاقِ سرمایهداری
📥 دیردره مک کلاسکی/ ترجمه رهام جابری
🖇 در قرن هجدهم بود که شماری از نظریه پردازان اروپایی مثل مونتسکیو، ولتر، هیوم و آدام اسمیت تفسیری متعادل از خصایل حقیقی بورژوا ارایه دادند که بیانگر یک نظام اخلاقی در جامعه ای تجارت محور و دربردارنده رویاپردازی و حسابگری در کنار هم بود. ژاپن، راهی مستقل از این اقدام اروپایی را پیمود که با تعریفی متفاوت از مفهوم «خیر»، آغاز شد.
🖇 در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، این تجربه اروپایی، به طرز تراژیکی مضمحل شد. این اضمحلال همان طور که اشاره شد به سبب اختلاف نظر میان رمانتیک های طرفدار عشق و شجاعت صرف، بنتامیهای طرفدار خویشتنداری صرف و عقاید کانتیای که فقط عدالت و میانهروی را مهم میدانستند، حادث شد. چشمانداز یک نظام اخلاقی متعادل، بعدتر توسط نسخههای افراطی عقاید ضد بازار مسیحیت انجیلی در هر دو قالب مذهبی و عرفی آن، از بین رفت. عمده دوران زندگی جان استوارت میل تحت تاثیر فشارهای ناشی از این تفکرات قرن نوزدهمی بود.
🖇 با این حال تا قبل از روزهای ژوئن، بسیاری از هنرمندان، روشنفکران و طبقه تحصیل کرده جدید، سرمایهداری را پیش از آن که آثار مادیاش آشکار شود، پذیرفتند. جان استوارت میل در اولین نسخه کتاب «اصول اقتصاد سیاسی» خود در سال 1848، به همراه دنیل دفو و تامس پین و تامس مکولی و ویکتور هوگو و آلساندرو مانزونی، بازار آزاد و لیبرالیسم را با آزادیهای جدید به دست آمده در 1689، 1776، 1789 و 1830، مرتبط دانستهاند. تا مقطع 1848 حداقل در اروپا و انشعاباتش، سرمایهداری در بعد مادی و سیاسی تجربهای پیروزمندانه بوده است. و این مقطع تاریخ سرآغاز ارتقا سطح زندگی مصیبت زدگان زمین بود.
🖇 بعد از 1848 یا شاید کمی قبل از آن، طبقه تحصیلکرده اروپایی شروع به شکایتهای کولیوار علیه خصایل بورژوازی کرد که اساسا موجودیتش را مدیون آن خصایل بود. در ابتدا مارکس مشاهده کرد که «بخش کوچکی از طبقه حاکم خود را به زحمت انداخته، و به طبقه انقلابی پیوسته است». به عنوان مثال انگلس و خود او. بخش کوچک و ناچیزی نبود. آنچه سزار گرانا از آن با عنوان «ادبیات تحریکآمیز مدرن» درباره زندگی بورژوایی یاد کرد، در آثار استاندال، بودلر و آثار متاخر دیکنز مشهود است و پس از انقلابهای شکست خورده 1848 تبدیل به گرایشی سیاسی شد. فرزندان پدران بورژوا مسحور عقیده و چشماندازهایی عرفی به نام «ناسیونالیسم» و «سوسیالیسم» شدند.
🖇 در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، این متفکران و هنرمندان تمدن متعالی اروپا و حاکمینش، و بعدها کل جهان را با خود همراه کردند. امرسون در سال 1858 اشاره میکند که طبقه تحصیلکرده و روشنفکر (شامل هنرمندان، ادیبان، متفکران) به دنبال احیای نوستالژیای از ارزشهای آریستوکراتیک اروپا که قبل از روی کار آمدن اقتصاددانان و حسابگران رواج داشت، بودند. تصویر از آینده گاهی ستایش دهقانان و کارگران بود، گاهی چشماندازی از ارزشهای پسابورژوایی و گاهی هر دو. بودلر در 1857 با تایید مشاهدات پو نقل میکند: «دنیا تحت هجوم فرقهای جدید از فلاسفه قرار گرفته است... آنان مومنین به همهی چیزهای قدیمیاند... کشیش اعظم آنان در شرق، شارل فوریه است، و در غرب، هوراس گریلی.»
🖇 قرن بیستم، به واسطه این نوستالژیهای ضد بورژوا، تاوانهای سختی داد. در همه جا به جز ایالات متحده، بازدهی سرمایهداری این فرصت را پیدا نکرد که قبل از اوج گیری احزاب سوسیالیست خود را به انسان معمولی آن دوران اثبات کند. طبقه حاکم در همه جای دنیا دریافت که رواج میهنپرستی راهی برای ماندن در قدرت است، و مشتاقانه بر اعتقاد سفت و سخت خود بر نژادپرستی، ناسیونالیسم، امپریالیسم و توسل به ارزشهای مذهبی ادامه داد. نتیجه، تصادم چندین ایسم در جنگهای داخلی اروپا و پاشیدن بذرشان در نقاط دیگر جهان، در فاصله سالهای 1914 تا 1989 بود. سرمایهداری، توسط ناسیونالیسم، سوسیالیسم و ناسیونال سوسیالیسم، تا نزدیکی فراموشی پیش رفت. از ویلهم دوم تا حزب بعث.
🖇 با این وجود، طی اواخر قرن بیستم، پیروزیهای سرمایهداری و خصایل بورژوای آن از سر گرفته شد. کشورهایی مانند ژاپن، کره جنوبی و تایلند که به طرز ناامیدکنندهای در سال 1950 فقیر بودند، تحت سرمایهداری و بورژوازی شروع به درخشیدن کردند. کشورهایی مثل بریناتیا، ایتالیا و ایالات متحده که در 1950 نسبتا ثروتمند بودند، ولی هنوز جمعیت قابل توجهی از آنان مسکن، پوشاک و غذای مناسب نداشتند هم در این شاخصها وضعیت بهتری پیدا کردند. به فاصله سی سال سرانه درآمد در آمریکای لاتین و حوزه دریای کاراییب دو برابر شد.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚 اخلاقِ سرمایهداری
📥 دیردره مک کلاسکی/ ترجمه رهام جابری
🖇 در قرن هجدهم بود که شماری از نظریه پردازان اروپایی مثل مونتسکیو، ولتر، هیوم و آدام اسمیت تفسیری متعادل از خصایل حقیقی بورژوا ارایه دادند که بیانگر یک نظام اخلاقی در جامعه ای تجارت محور و دربردارنده رویاپردازی و حسابگری در کنار هم بود. ژاپن، راهی مستقل از این اقدام اروپایی را پیمود که با تعریفی متفاوت از مفهوم «خیر»، آغاز شد.
🖇 در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، این تجربه اروپایی، به طرز تراژیکی مضمحل شد. این اضمحلال همان طور که اشاره شد به سبب اختلاف نظر میان رمانتیک های طرفدار عشق و شجاعت صرف، بنتامیهای طرفدار خویشتنداری صرف و عقاید کانتیای که فقط عدالت و میانهروی را مهم میدانستند، حادث شد. چشمانداز یک نظام اخلاقی متعادل، بعدتر توسط نسخههای افراطی عقاید ضد بازار مسیحیت انجیلی در هر دو قالب مذهبی و عرفی آن، از بین رفت. عمده دوران زندگی جان استوارت میل تحت تاثیر فشارهای ناشی از این تفکرات قرن نوزدهمی بود.
🖇 با این حال تا قبل از روزهای ژوئن، بسیاری از هنرمندان، روشنفکران و طبقه تحصیل کرده جدید، سرمایهداری را پیش از آن که آثار مادیاش آشکار شود، پذیرفتند. جان استوارت میل در اولین نسخه کتاب «اصول اقتصاد سیاسی» خود در سال 1848، به همراه دنیل دفو و تامس پین و تامس مکولی و ویکتور هوگو و آلساندرو مانزونی، بازار آزاد و لیبرالیسم را با آزادیهای جدید به دست آمده در 1689، 1776، 1789 و 1830، مرتبط دانستهاند. تا مقطع 1848 حداقل در اروپا و انشعاباتش، سرمایهداری در بعد مادی و سیاسی تجربهای پیروزمندانه بوده است. و این مقطع تاریخ سرآغاز ارتقا سطح زندگی مصیبت زدگان زمین بود.
🖇 بعد از 1848 یا شاید کمی قبل از آن، طبقه تحصیلکرده اروپایی شروع به شکایتهای کولیوار علیه خصایل بورژوازی کرد که اساسا موجودیتش را مدیون آن خصایل بود. در ابتدا مارکس مشاهده کرد که «بخش کوچکی از طبقه حاکم خود را به زحمت انداخته، و به طبقه انقلابی پیوسته است». به عنوان مثال انگلس و خود او. بخش کوچک و ناچیزی نبود. آنچه سزار گرانا از آن با عنوان «ادبیات تحریکآمیز مدرن» درباره زندگی بورژوایی یاد کرد، در آثار استاندال، بودلر و آثار متاخر دیکنز مشهود است و پس از انقلابهای شکست خورده 1848 تبدیل به گرایشی سیاسی شد. فرزندان پدران بورژوا مسحور عقیده و چشماندازهایی عرفی به نام «ناسیونالیسم» و «سوسیالیسم» شدند.
🖇 در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، این متفکران و هنرمندان تمدن متعالی اروپا و حاکمینش، و بعدها کل جهان را با خود همراه کردند. امرسون در سال 1858 اشاره میکند که طبقه تحصیلکرده و روشنفکر (شامل هنرمندان، ادیبان، متفکران) به دنبال احیای نوستالژیای از ارزشهای آریستوکراتیک اروپا که قبل از روی کار آمدن اقتصاددانان و حسابگران رواج داشت، بودند. تصویر از آینده گاهی ستایش دهقانان و کارگران بود، گاهی چشماندازی از ارزشهای پسابورژوایی و گاهی هر دو. بودلر در 1857 با تایید مشاهدات پو نقل میکند: «دنیا تحت هجوم فرقهای جدید از فلاسفه قرار گرفته است... آنان مومنین به همهی چیزهای قدیمیاند... کشیش اعظم آنان در شرق، شارل فوریه است، و در غرب، هوراس گریلی.»
🖇 قرن بیستم، به واسطه این نوستالژیهای ضد بورژوا، تاوانهای سختی داد. در همه جا به جز ایالات متحده، بازدهی سرمایهداری این فرصت را پیدا نکرد که قبل از اوج گیری احزاب سوسیالیست خود را به انسان معمولی آن دوران اثبات کند. طبقه حاکم در همه جای دنیا دریافت که رواج میهنپرستی راهی برای ماندن در قدرت است، و مشتاقانه بر اعتقاد سفت و سخت خود بر نژادپرستی، ناسیونالیسم، امپریالیسم و توسل به ارزشهای مذهبی ادامه داد. نتیجه، تصادم چندین ایسم در جنگهای داخلی اروپا و پاشیدن بذرشان در نقاط دیگر جهان، در فاصله سالهای 1914 تا 1989 بود. سرمایهداری، توسط ناسیونالیسم، سوسیالیسم و ناسیونال سوسیالیسم، تا نزدیکی فراموشی پیش رفت. از ویلهم دوم تا حزب بعث.
🖇 با این وجود، طی اواخر قرن بیستم، پیروزیهای سرمایهداری و خصایل بورژوای آن از سر گرفته شد. کشورهایی مانند ژاپن، کره جنوبی و تایلند که به طرز ناامیدکنندهای در سال 1950 فقیر بودند، تحت سرمایهداری و بورژوازی شروع به درخشیدن کردند. کشورهایی مثل بریناتیا، ایتالیا و ایالات متحده که در 1950 نسبتا ثروتمند بودند، ولی هنوز جمعیت قابل توجهی از آنان مسکن، پوشاک و غذای مناسب نداشتند هم در این شاخصها وضعیت بهتری پیدا کردند. به فاصله سی سال سرانه درآمد در آمریکای لاتین و حوزه دریای کاراییب دو برابر شد.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📰وجه تمایز نوشتههای دکتر ازغندی چه در زمینه سیاست خارجی، چه در زمینه بحثهای مربوط به جامعهشناسی ایران و نخبگان این است که برخلاف سایر نوشتههای تاریخی، توصیف صرف تحولات تاریخی سیاست خارجی نیست، بلکه ایشان با استفاده از دستاوردهای نظری، نوشتهها، تحقیقات محققان جدید و اسناد بازیافته مربوط به تحولات ایران در سیاست خارجی، کتاب معروف خویش با عنوان «روابط خارجی ایران» را نوشت و مطالبی را برای نخستین بار در این کتاب عنوان کرد که در بسیاری از کتابهای قبلی از جمله کتاب دکتر مهدوی بیان نشده بود. بنابراین میتوان بیان کرد که کتاب ایشان دارای انسجام آکادمیک است؛ یعنی علاوه بر اینکه برای دانشجویان نوشته شده، به شیوهای نگارش شده که برای عموم مردم نیز قابل فهم است. مباحث دارای سلسله مراتب خاصی است و بحثهای تئوریک و نظری نیز تا حدی در آن بیان شده اما نه به گونهای که بحثهای تاریخی را تحتالشعاع قرار دهد. دکتر ازغندی از بحثهای تئوریک به اندازه مناسب استفاده کرده و برای تبیین بحثهای خویش بیشتر بر اسناد و دادهها تکیه کرده است...
🔖متن کامل: 1000 کلمه
⏰زمان مطالعه: 5 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 1000 کلمه
⏰زمان مطالعه: 5 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊 تبیین تغییرات اجتماعی در دوره پهلوی از منظر نوسازی آمرانه
📚 اولین دولت مدرن در ایران
📥 ناصر پوررضا کریم سرا
🖇حکومت در ایران دارای ساختی خود سر بوده است. این ساخت از حکومت در ایران در سرتا سر تاریخش شکل معمول و طبیعی تلقی میشد. در دوران پهلوی این ساخت خودسر صورتی مطلقه هم بخود گرفت. این ساخت مطلقه فاقد هر گونه چهارچوب حقوقی معین بود و از تمام گروه های اجتماعی هم جدا بود
🖇نتیجه چنین نگرشی این بود که شاه منشا و سرچشمه دارایی و مقام و قدرت اجتماعی مردم است، همانطور که بشیریه مینویسد، از لحاظ نظری قدرت پادشاه جز به سنتها و اصول اخلاقی و مذهبی قابل تعبیر و تفسیر و انعطاف پذیر، به قدرت دیگری محدود ومقدر نبود وهمه مقامات زیر دست در واقع نه صاحب حق و عنوان بلکه برخوردار از لطف و عطیه شهریاری محسوب میشدند. از این لحاظ پادشاه مالک سرزمین و کل اموال به شمار میرفت و از این رو از حیث نظری حق مالکیت خصوصی وجود نداشت و گروههای اجتماعی تنها اراضی و اموال را در تصرف داشتند نه در مالکیت. بدینسان حقی مستقل و منفک شده از حقوق شهریاری قابل تعریف نبود.
🖇در این شرایط شاه دارای فره ایزدی بود و برتر از سایر افراد و جانشین و برگزیده او، که فقط در برابر خدا مسئول است نه در برابر خلق و مشروعیت او ناشی از این برگزیدگی، یعنی داشتن فره ایزدی، بود لمبتون در این راستا چنین مینویسد، با توجه به فقدان حدود مشخص قدرت و حقوق مستقر و مستمر، در عمل قدرت گروههای اجتماعی و محلی در نظر استبداد شرقی از قدرت گروههای مشابه در نظام فئودالی بیشتر بود. از همین رو میتوان گفت که تاریخ اجتماعی ایران اغلب میان نوعی استبداد و نوعی، فئوالیته غیر رسمی، کم دوام و غیر مستقل در حال نوسان بوده است
🖇به این دلیل، که این قدرت نه فقط در راس بلکه در همه سطوح هرم اجتماعی اثر گذارده است پس در این ساخت از قدرت گروههای اجتماعی و طبقات فاقد بروز کنشهای اجتماعی و سیاسی خاص هستند. چون بازیگر اصلی و تعین کننده از هر نظر دولت مطلقه بود. این بازیگر علاوه بر اینکه از نظر حجم و اندازه و میزان ابزارهای قدرت بسیار توانا بود تعیین کننده قواعد بازی در روند نوسازی بود که در متون نظری جامعه شناسی توسعه به نوساز دولتی یا همان "تجدد آمرانه" معروف است.
🖇از نظر آدمیت تجدد آمرانه، قبل از آنکه نتیجه فراهم شدن زمینه درک اجتماعی برای فهم مدرنیته باشد نتیجه تأکید بر وجوه «بلاغی» و «استعاری» مدرنیسم است. از این تعریف میتوان چنین فهمید که: در نظام معنایی این گفتمان، تجددخواهی بر پایه بینش عملگرایانه و اقتدارگرایانه با چهارچوب تعیین شده و از قبل معین تنظیم و تدوین میشود. به عبارت بهتر در این خوانش از توسعه به هیچ یک از گروههای اجتماعی اجازه مشارکت در نوسازی داده نمیشود بلکه همه گروهها و طیفهای اجتماعی به شکل منفعلانه در معرض تجدد آمرانه قرار گرفتند یعنی نوساز نه محصول آگاهی بلکه محصول تکلیف سلسله مراتبی قدرت است.
🖇همانطوری که، برنیگتن مور مینویسد، اصلاحات و نوسازی از بالا از نظر سیاست اجتماعی محافظه کار است. به بیان دیگر حکومت از جامعه فاصله میگیرد. و با رویگری نخبهگرایانه یعنی در رأس قرار گرفتن رهبری نیرومند- فرهمند- دستگاه بروکراتیک نیرومند به ویژه دستگاه نظامی و پلیسی وسیع را جایگزین نیروهای اجتماعی در امر نوسازی میکند. پس نوسازی از بالا، به از میان برداشتن تکثر و پراکندگی منابع قدرت اجتماعی میانجامد و در راستا تغییر اجتماعی نه برای توسعه دمکراسی و تقسیم قدرت بلکه برای ایجاد ساخت اجتماعی قدرت مطلقه است.
🖇این شکل از نوسازی که اشاره شد، رابطه عمودی حامی- پیرو که همان بازتولید استبداد در قالبی نوین است و تغییرات اجتماعی مبتنی بر توسعه را تحریف میکند بنابراین، توسعه از بالا، ذاتا از نهادینگی پایدار و عقلایی امور و قانونمندی برای رقابت و مشارکت سیاسی مردم و حتی نخبگان فکری و سیاسی جلوگیری میکند. در نتیجه اریستوگراسی پابرجایی نمیتوانست شکل بگیرد و درجه غیر عادی از تحرک اجتماعی، از بالا به پایین و از پایین به بالا دیده میشد. در این شکل از نوسازی لایههای اجتماعی شکل میگیرند اما این لایههای اجتماعی فاقد مولفههای پایداری مستقل از خواست و اراده دولت هستند.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚 اولین دولت مدرن در ایران
📥 ناصر پوررضا کریم سرا
🖇حکومت در ایران دارای ساختی خود سر بوده است. این ساخت از حکومت در ایران در سرتا سر تاریخش شکل معمول و طبیعی تلقی میشد. در دوران پهلوی این ساخت خودسر صورتی مطلقه هم بخود گرفت. این ساخت مطلقه فاقد هر گونه چهارچوب حقوقی معین بود و از تمام گروه های اجتماعی هم جدا بود
🖇نتیجه چنین نگرشی این بود که شاه منشا و سرچشمه دارایی و مقام و قدرت اجتماعی مردم است، همانطور که بشیریه مینویسد، از لحاظ نظری قدرت پادشاه جز به سنتها و اصول اخلاقی و مذهبی قابل تعبیر و تفسیر و انعطاف پذیر، به قدرت دیگری محدود ومقدر نبود وهمه مقامات زیر دست در واقع نه صاحب حق و عنوان بلکه برخوردار از لطف و عطیه شهریاری محسوب میشدند. از این لحاظ پادشاه مالک سرزمین و کل اموال به شمار میرفت و از این رو از حیث نظری حق مالکیت خصوصی وجود نداشت و گروههای اجتماعی تنها اراضی و اموال را در تصرف داشتند نه در مالکیت. بدینسان حقی مستقل و منفک شده از حقوق شهریاری قابل تعریف نبود.
🖇در این شرایط شاه دارای فره ایزدی بود و برتر از سایر افراد و جانشین و برگزیده او، که فقط در برابر خدا مسئول است نه در برابر خلق و مشروعیت او ناشی از این برگزیدگی، یعنی داشتن فره ایزدی، بود لمبتون در این راستا چنین مینویسد، با توجه به فقدان حدود مشخص قدرت و حقوق مستقر و مستمر، در عمل قدرت گروههای اجتماعی و محلی در نظر استبداد شرقی از قدرت گروههای مشابه در نظام فئودالی بیشتر بود. از همین رو میتوان گفت که تاریخ اجتماعی ایران اغلب میان نوعی استبداد و نوعی، فئوالیته غیر رسمی، کم دوام و غیر مستقل در حال نوسان بوده است
🖇به این دلیل، که این قدرت نه فقط در راس بلکه در همه سطوح هرم اجتماعی اثر گذارده است پس در این ساخت از قدرت گروههای اجتماعی و طبقات فاقد بروز کنشهای اجتماعی و سیاسی خاص هستند. چون بازیگر اصلی و تعین کننده از هر نظر دولت مطلقه بود. این بازیگر علاوه بر اینکه از نظر حجم و اندازه و میزان ابزارهای قدرت بسیار توانا بود تعیین کننده قواعد بازی در روند نوسازی بود که در متون نظری جامعه شناسی توسعه به نوساز دولتی یا همان "تجدد آمرانه" معروف است.
🖇از نظر آدمیت تجدد آمرانه، قبل از آنکه نتیجه فراهم شدن زمینه درک اجتماعی برای فهم مدرنیته باشد نتیجه تأکید بر وجوه «بلاغی» و «استعاری» مدرنیسم است. از این تعریف میتوان چنین فهمید که: در نظام معنایی این گفتمان، تجددخواهی بر پایه بینش عملگرایانه و اقتدارگرایانه با چهارچوب تعیین شده و از قبل معین تنظیم و تدوین میشود. به عبارت بهتر در این خوانش از توسعه به هیچ یک از گروههای اجتماعی اجازه مشارکت در نوسازی داده نمیشود بلکه همه گروهها و طیفهای اجتماعی به شکل منفعلانه در معرض تجدد آمرانه قرار گرفتند یعنی نوساز نه محصول آگاهی بلکه محصول تکلیف سلسله مراتبی قدرت است.
🖇همانطوری که، برنیگتن مور مینویسد، اصلاحات و نوسازی از بالا از نظر سیاست اجتماعی محافظه کار است. به بیان دیگر حکومت از جامعه فاصله میگیرد. و با رویگری نخبهگرایانه یعنی در رأس قرار گرفتن رهبری نیرومند- فرهمند- دستگاه بروکراتیک نیرومند به ویژه دستگاه نظامی و پلیسی وسیع را جایگزین نیروهای اجتماعی در امر نوسازی میکند. پس نوسازی از بالا، به از میان برداشتن تکثر و پراکندگی منابع قدرت اجتماعی میانجامد و در راستا تغییر اجتماعی نه برای توسعه دمکراسی و تقسیم قدرت بلکه برای ایجاد ساخت اجتماعی قدرت مطلقه است.
🖇این شکل از نوسازی که اشاره شد، رابطه عمودی حامی- پیرو که همان بازتولید استبداد در قالبی نوین است و تغییرات اجتماعی مبتنی بر توسعه را تحریف میکند بنابراین، توسعه از بالا، ذاتا از نهادینگی پایدار و عقلایی امور و قانونمندی برای رقابت و مشارکت سیاسی مردم و حتی نخبگان فکری و سیاسی جلوگیری میکند. در نتیجه اریستوگراسی پابرجایی نمیتوانست شکل بگیرد و درجه غیر عادی از تحرک اجتماعی، از بالا به پایین و از پایین به بالا دیده میشد. در این شکل از نوسازی لایههای اجتماعی شکل میگیرند اما این لایههای اجتماعی فاقد مولفههای پایداری مستقل از خواست و اراده دولت هستند.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📰رواداری یکی از موجبات رونق اصفهان بود. هر گوشه اصفهان را که میبینیم اثری از مردمانی دیده میشود که شاید محل زیست اولیهشان این شهر نبوده اما همین شهر به واسطه فراهم کردن فضای توسعه فردی موجب شد افراد مختلف از هر جایی امکان زیستن در این شهر را داشته باشند بیآنکه حس «دیگری» بودن داشته باشند. محمدباقر شفتی، یکی از نمونههای قابل ارائه است، او که در مسیر شفت به نجف نهایتا در اصفهان ساکن میگردد و فضا برای پذیرش او مهیا میشود. مشهور است که هیچ حاکمی در اصفهان قدرت مقابله با نفوذ کلام وی را نداشته است و اقتدار کلام او و ثروتسازی سید شفتی و خاندانش سهم مثبتی برای رشد اصفهان را فراهم آورد. مسجد سید از یادگاریهای محمدباقر شفتی است. اما آنچه در این مقاله باعث شد تا رواداری ایرانی را تشریح کنم، وجود امامزاده اسماعیل در محله گلبهار اصفهان است. در بدو ورود صحن و سرای مسحورکننده دیده میشود که جایجایش یادآور معماری تاریخی آن است. اما نکته برجسته اینجاست که امامزاده اسماعیل و آرامگاه شعیای نبی که از بزرگان قوم یهود است هر دو در کنار هم و در یک مسجد است...
🔖متن کامل: 3800 کلمه
⏰زمان مطالعه: 19 دقیقه
🦉@goftemaann
🔖متن کامل: 3800 کلمه
⏰زمان مطالعه: 19 دقیقه
🦉@goftemaann
🖊 آراء ماکس وبر مهم ولی خطاست
📚 اشتباه اما بزرگ
📥 دیردره مک کلاسکی/ ترجمه محمد ماشینچیان
🖇ماکس وبر، اقتصاددان برخواسته از شمال آلمان، مفتخر به افسری نیروهای ذخیره در ارتش قیصر، دوئلیست به معنای واقعی با حریفان آکادمیک، و همبنیانگذار مکتب جامعهشناسی مدرن، بخاطر کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری» در فهرست مطالعات همه کالجهای دنیا جای دارد. اما اینکه کتابی «مهم» است به این معنی نیست که لزوما صحیح هم هست. یا میتوان آن را به مثابه تاریخنگاری خوب یا دانش اقتصادی درست انگاشت.
🖇کتاب سرمایه کارل مارکس بیتردید کتاب مهمی است. یکی از مهمترین کتابهای قرن نوزدهم. هرچند میدانم که با گفتن این موضوع رفقای لیبرتارین و محافظهکارم را میآزارم. اما بعدش ادامه میدهم که: ...لیکن مارکس تقریبا همه نکات اقتصادی، تاریخی، و سیاسی را در این کتاب به خطا رفته است. و رفقای با گرایش چپام نیز آزرده میشوند. اینطوری شده که هیچ رفیقی ندارم.
🖇خب، حالا ادعای وبر چه ایرادی دارد؟ اول ببینیم راجع به کدام ادعا صحبت میکنیم. (بخاطر داشته باشید که مطالعه خلاصه ارائه شده در این مقاله نباید بهانهای شود برای نخواندن اصل کتاب.) وبر بر این باور است که، اگر بخواهیم از عنوان مارکسیستیش استفاده کنیم، یک چیزی داریم با عنوان کاپیتالیسم مدرن، که از قرن شانزدهم شکل گرفته است. منظورش از «کاپیتالیسم»، همانطور که از عنوان برمیآید، متمرکز بر انباشت سرمایه است. این انباشت مورد نظر او، وابسته است به پسانداز و سختکوشی که ویژگیهای پروتستانهای شمال آلمان است در تقابل با کاتولیکهای تنبل باواریا.
🖇حالا این سختکوشی از کجا آمده؟ میفرماید روحیه، یا همان گایست ، است که جوامع را به حرکت در میآورد. وبر ادعا میکند که دکترین رستگاری جان کلوین، ظهور این موتور روحی جدید را باعث شد. مردم به پسانداز و سختکوشی روی آوردند چون میخواستند به خودشان ثابت کنند که به گروه خواص منتخبی تعلق دارند که به اراده خدا از آتش جهنم محفوظ است.
🖇این یک تئوری روانشناسانه است که وبر مدعی بود حتی در مورد نسلهای بعدی، نسبتا خوشگذران، کلوینیستها مثل بنجامین فرانکلین خودمان نیز صادق است. وبر مقاله شوخطبعانه فرانکلین برای سالنامه ریچارد المناک فقیر را به اعتقادات حقیقی وی تعبیر کرد: «شب زود به رختخواب و صبح زود بیدار، میکند مرد را سالم و ثروتمند و هوشیار.» اما کسی که از موهبت شوخطبعی برخوردار نیست هرگز نباید سعی کند بنجامین فرانکلین را تعبیر کند.
🖇تئوری وبر همچنان خیلی ها را جذب میکند. مشخصا هرکسی را که بدون دانش عمیق الهیات و اقتصاد و تاریخ کتاب او را بخواند. ترکیب بارقه روحانی با پرهازه ماتریالیسم هر خواننده تازهکاری را مجذوب میکند. اما تقریبا همه کسانی که راجع به شواهد پشت تئوری وبر پژوهیدهاند آن را ناقص یافتهاند.
🖇بعنوان یک نمونه اقتصادی، این حقیقت ندارد که انباشت سرمایه باعث ثروتمندی دنیای مدرن شد. در غیاب نوآوری، چنانکه کینز هم بدان اشاره کرده، صرف انباشت سرمایه خیلی زود به کاهش بازده میرسید. ولذا توضیح وبر قادر نیست آن انفجار ثروت 3000 درصدی کالا و خدماتی که از 1800 میلادی به اینسو در جاهایی چون آلمان و امریکا و ژاپن اتفاق افتاد را توضیح بدهد.
🖇بهبود بازار-آزموده است که ثروت ما را توضیح میدهد، نه صرفا انباشت ثروت بمنظور سرمایهگذاری. الکتریسیته، اتومبیل، و در آینده نزدیک خودروهای بدون راننده. خانههای چندخوابه. دوبرابر شدن متوسط عمر. و تحصیلات بهتر.
🖇البته وبر فرد تحصیلکرده و عالم هوشمندی بود. هرچه باشد، او بود که تعریف درست حکومت را به ما آموخت: انحصاری بر استفاده مشروع از قوه قهریه در یک قلمرو معلوم. تعریفی دقیق و کامل که بوسیلهاش میتوانیم رفقای سوسیالدموکراتمان در سوئد یا ماساچوست را بطرز لذتبخشی شکنجه کنیم. همانهایی که دوست دارند باور کنند حکومت فستیوالی است از جماعتگرایی محبتآمیز یا چیزی شبیه یک خانواده مهربان.
🖇همچنین وبر، هوشمندانه فهمیده بود که طمع در قرن شانزدهم اختراع نشده، که خود تئوری خام اما پرطرفداری راجع به اقتصاد بازار است. او در اخلاق پروتستانی مینویسد که: این ایده خامدستانه راجع به کاپیتالیسم باید در کلاس مقدماتی تاریخ فرهنگ مطرح و برای همیشه کنار گذاشته شود. میفرماید: «طمع، همواره مابین تمام شرایط بشری در همه زمانها و در همه کشورهای کره زمین وجود داشته است.»
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann
📚 اشتباه اما بزرگ
📥 دیردره مک کلاسکی/ ترجمه محمد ماشینچیان
🖇ماکس وبر، اقتصاددان برخواسته از شمال آلمان، مفتخر به افسری نیروهای ذخیره در ارتش قیصر، دوئلیست به معنای واقعی با حریفان آکادمیک، و همبنیانگذار مکتب جامعهشناسی مدرن، بخاطر کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری» در فهرست مطالعات همه کالجهای دنیا جای دارد. اما اینکه کتابی «مهم» است به این معنی نیست که لزوما صحیح هم هست. یا میتوان آن را به مثابه تاریخنگاری خوب یا دانش اقتصادی درست انگاشت.
🖇کتاب سرمایه کارل مارکس بیتردید کتاب مهمی است. یکی از مهمترین کتابهای قرن نوزدهم. هرچند میدانم که با گفتن این موضوع رفقای لیبرتارین و محافظهکارم را میآزارم. اما بعدش ادامه میدهم که: ...لیکن مارکس تقریبا همه نکات اقتصادی، تاریخی، و سیاسی را در این کتاب به خطا رفته است. و رفقای با گرایش چپام نیز آزرده میشوند. اینطوری شده که هیچ رفیقی ندارم.
🖇خب، حالا ادعای وبر چه ایرادی دارد؟ اول ببینیم راجع به کدام ادعا صحبت میکنیم. (بخاطر داشته باشید که مطالعه خلاصه ارائه شده در این مقاله نباید بهانهای شود برای نخواندن اصل کتاب.) وبر بر این باور است که، اگر بخواهیم از عنوان مارکسیستیش استفاده کنیم، یک چیزی داریم با عنوان کاپیتالیسم مدرن، که از قرن شانزدهم شکل گرفته است. منظورش از «کاپیتالیسم»، همانطور که از عنوان برمیآید، متمرکز بر انباشت سرمایه است. این انباشت مورد نظر او، وابسته است به پسانداز و سختکوشی که ویژگیهای پروتستانهای شمال آلمان است در تقابل با کاتولیکهای تنبل باواریا.
🖇حالا این سختکوشی از کجا آمده؟ میفرماید روحیه، یا همان گایست ، است که جوامع را به حرکت در میآورد. وبر ادعا میکند که دکترین رستگاری جان کلوین، ظهور این موتور روحی جدید را باعث شد. مردم به پسانداز و سختکوشی روی آوردند چون میخواستند به خودشان ثابت کنند که به گروه خواص منتخبی تعلق دارند که به اراده خدا از آتش جهنم محفوظ است.
🖇این یک تئوری روانشناسانه است که وبر مدعی بود حتی در مورد نسلهای بعدی، نسبتا خوشگذران، کلوینیستها مثل بنجامین فرانکلین خودمان نیز صادق است. وبر مقاله شوخطبعانه فرانکلین برای سالنامه ریچارد المناک فقیر را به اعتقادات حقیقی وی تعبیر کرد: «شب زود به رختخواب و صبح زود بیدار، میکند مرد را سالم و ثروتمند و هوشیار.» اما کسی که از موهبت شوخطبعی برخوردار نیست هرگز نباید سعی کند بنجامین فرانکلین را تعبیر کند.
🖇تئوری وبر همچنان خیلی ها را جذب میکند. مشخصا هرکسی را که بدون دانش عمیق الهیات و اقتصاد و تاریخ کتاب او را بخواند. ترکیب بارقه روحانی با پرهازه ماتریالیسم هر خواننده تازهکاری را مجذوب میکند. اما تقریبا همه کسانی که راجع به شواهد پشت تئوری وبر پژوهیدهاند آن را ناقص یافتهاند.
🖇بعنوان یک نمونه اقتصادی، این حقیقت ندارد که انباشت سرمایه باعث ثروتمندی دنیای مدرن شد. در غیاب نوآوری، چنانکه کینز هم بدان اشاره کرده، صرف انباشت سرمایه خیلی زود به کاهش بازده میرسید. ولذا توضیح وبر قادر نیست آن انفجار ثروت 3000 درصدی کالا و خدماتی که از 1800 میلادی به اینسو در جاهایی چون آلمان و امریکا و ژاپن اتفاق افتاد را توضیح بدهد.
🖇بهبود بازار-آزموده است که ثروت ما را توضیح میدهد، نه صرفا انباشت ثروت بمنظور سرمایهگذاری. الکتریسیته، اتومبیل، و در آینده نزدیک خودروهای بدون راننده. خانههای چندخوابه. دوبرابر شدن متوسط عمر. و تحصیلات بهتر.
🖇البته وبر فرد تحصیلکرده و عالم هوشمندی بود. هرچه باشد، او بود که تعریف درست حکومت را به ما آموخت: انحصاری بر استفاده مشروع از قوه قهریه در یک قلمرو معلوم. تعریفی دقیق و کامل که بوسیلهاش میتوانیم رفقای سوسیالدموکراتمان در سوئد یا ماساچوست را بطرز لذتبخشی شکنجه کنیم. همانهایی که دوست دارند باور کنند حکومت فستیوالی است از جماعتگرایی محبتآمیز یا چیزی شبیه یک خانواده مهربان.
🖇همچنین وبر، هوشمندانه فهمیده بود که طمع در قرن شانزدهم اختراع نشده، که خود تئوری خام اما پرطرفداری راجع به اقتصاد بازار است. او در اخلاق پروتستانی مینویسد که: این ایده خامدستانه راجع به کاپیتالیسم باید در کلاس مقدماتی تاریخ فرهنگ مطرح و برای همیشه کنار گذاشته شود. میفرماید: «طمع، همواره مابین تمام شرایط بشری در همه زمانها و در همه کشورهای کره زمین وجود داشته است.»
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره پانزدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann