روزِ قیامته و همه چی تموم شده، ولی جنگِ اسرائیل و فلسطین هنوز ادامه داره!
Forwarded from گزینگویهها (بهروز صفرزاده)
تمایزِ معنایی در واژههای عربیِ مختوم به «ت» یا «ه»
برخی واژههای عربی به «ة» (تاءِ مربوطه) ختم میشوند، مانندِ إضافة، جمعة، نجاة، زاویة، علاوة، قوة.
تعدادی از این واژهها در فارسی رایجاند و حرفِ آخرِ آنها به یکی از دو صورتِ «ه» (e-) یا «ت» تلفظ و نوشته میشود، مانندِ ادامه، استفاده، تصفیه، مبارزه؛ حسادت، صورت، شریعت، قیامت، مسافت، مجازات.
در فارسیِ امروز، تلفظ و املای این واژهها تثبیتشده است و نمیتوان یکی از دو صورتِ ممکن را به جای دیگری به کار برد؛ مثلاً نمیتوان به جای اداره، مدرسه، و جریمه گفت ادارت، مدرست، و جریمت.
ظاهراً تنها استثنا سیره/ سیرت است که تفاوتی با هم ندارند: سیرۀ/ سیرتِ انبیا.
اصطلاحِ «به ودیعه نهادن» نیز گاهی به صورتِ «به ودیعت نهادن» به کار میرود که کهنتر و ادبیتر است.
موردِ جالبِ دیگر واژۀ «عقیدتی» (= ایدئولوژیک) است که از عقیدت + -ی (پسوند) ساخته شده، در حالی که در فارسیِ امروز «عقیده» به کار میرود، نه «عقیدت».
اما در این میان، چند واژه مسیری دوگانه پیمودهاند و هریک از دو صورتِ آنها با تلفظ و معنا و کاربردِ جداگانه تثبیت شدهاست؛ مثلاً «اراده» یعنی خواست و عزم، اما «ارادت» یعنی دوستیِ احترامآمیز.
اینک مواردِ این واژههای دوگانه در فارسیِ امروز:
آیه: هریک از بخشهای شمارهدارِ یک سورۀ قرآن.
آیت: شخصِ برجسته و شگفتآور؛ اعجوبه: فلانی در فقه و اصول آیتی بود.
اجازه: اِذن.
اجازت: صورتِ ادبیِ اجازه.
اراده: خواست؛ عزم: ارادۀ قوی.
ارادت: دوستیِ احترامآمیز: ارادتِ شاگرد به استاد.
اشاره: سخنِ کوتاه.
اشارت: صورتِ ادبیِ اشاره: خردمند را اشارتی کافی است.
اقامه: برپا کردن؛ به جا آوردن: اقامۀ نماز.
اقامت: ماندن و زندگی کردن: اقامت در خارج از کشور.
امنیه: ژاندارمری.
امنیت: امن بودن.
بِعثه: محلِ استقرارِ هیئتِ نمایندگی، بهویژه در حج.
بعثت: مبعوث شدن: بعثتِ انبیا.
تعزیه: نمایشِ مذهبی.
تعزیت: تسلیت؛ عزاداری.
حیله: مکر؛ فریب.
حیلت: صورتِ ادبیِ حیله.
ذله: به ستوه آمده.
ذلت: خواری.
رساله: کتابِ کوچک؛ پایاننامه.
رسالت: وظیفه؛ مسئولیت.
شراره: جرقه؛ اخگر.
شرارت: شرور بودن؛ فتنهانگیزی.
شهره: مشهور؛ نامدار.
شهرت: مشهوریت؛ آوازه.
ضربه: برخوردِ دو جسم.
ضربت: ضربۀ شمشیر، گرز، و مانندِ آنها.
طاقه: توپِ پارچه.
طاقت: تاب و توان.
طریقه: راه و روش؛ نحوه: طریقۀ طبخِ غذا.
طریقت: مسلکِ صوفیان: تقابلِ شریعت و طریقت.
قوه: توانایی؛ نیرو؛ دستگاهِ حکومتی: قوۀ قضائیه/ مجریه/ قهریه؛ چراغقوه.
قوّت: نیروی جسمانی؛ توان: خوب بخور که قوّت بگیری.
محافظه: در واژۀ «محافظهکار».
محافظت: مراقبت؛ مواظبت.
مراجعه: رجوع: مراجعه به ادارۀ مربوطه.
مراجعت: بازگشت: مراجعت به وطن.
مراقبه: مدیتیشن.
مراقبت: مواظبت.
مساعده: بخشی از حقوق که کارمند به درخواستِ خود پیش از موعد میگیرد.
مساعدت: یاری؛ کمک: ایشان از هیچ مساعدتی دریغ نکردند.
مسئله: موضوع؛ مطلب.
مسئلت: درخواست از خدا.
مصاحبه: گفت و گو و پرسش و پاسخ: مصاحبۀ مطبوعاتیِ وزیر.
مصاحبت: همنشینی: مصاحبتِ یاران.
معرفه: مقابلِ نکره: اسمِ/ ضمیرِ معرفه.
معرفت: شناخت: معرفتِ الاهی/ شهودی.
منزله: در «به منزلۀ چیزی بودن».
منزلت: ارزش و اهمیت؛ جایگاهِ احترامآمیز: مقام و منزلتِ استادان.
میمنه: سمتِ راست؛ مقابلِ میسره.
میمنت: فرخندگی؛ مبارکی.
نشئه: شاد بر اثرِ مصرفِ موادِ مخدر.
نشئت: پیدا شدن؛ ظهور.
نظاره: تماشا.
نظارت: مراقبت و کنترل.
نوبه: در «تبِ نوبه» و «به نوبۀ خود».
نوبت: زمان؛ دفعه؛ بار.
وحده: در «یایِ وحده».
وحدت: یگانگی؛ اتحاد.
وصله: تکهای پارچه یا چرم که رویِ پارگیِ لباس، کفش، و مانندِ آنها میدوزند.
وصلت: ازدواج: ایشالا این وصلت سر بگیره.
در واژههای مرکب
اگر واژۀ مختوم به «ت» در ساختِ «الـ + اسم» به کار برود، «ت» به «ه» تبدیل میشود (به استثنای «طویلالمدت»):
اطاعت > واجبالاطاعه
تجارت > دارالتجاره، مالالتجاره
تربیت > دارالتربیه
تولیت > نایبالتولیه
حرارت > میزانالحراره
حکومت > نایبالحکومه
حمایت > تحتالحمایه
خلقت > عجیبالخلقه، ناقصالخلقه
دولت > امینالدوله، علاءالدوله
زحمت > حقالزحمه
زیارت > نایبالزیاره
ساعت > خلقالساعه
سلطنت > نایبالسلطنه
صحت > حفظالصحه
صراحت > بالصراحه
طبیعت > ما بعد الطبیعه
عادت > خارقالعاده، فوقالعاده
فطرت > بالفطره
قامت > طویلالقامه، قصیرالقامه
لغت > فقهاللغه
ملت > وجیهالمله
منفعت > عامالمنفعه
نسبت > بالنسبه
نهایت > الی غیرِ النهایه
وکالت > حقالوکاله، دارالوکاله، ممنوعالوکاله
هویت > مجهولالهویه
هنگامِ تنوین گرفتن
اگر واژۀ مختوم به «ه» تنوین بگیرد، «ه» به «ت» تبدیل میشود:
خانواده > خانوادتاً
دفعه > دفعتاً
عمده > عمدتاً
بهروزِ صفرزاده
شنبه ۱۴۰۲/۶/۱۸
#واژهشناسی
برخی واژههای عربی به «ة» (تاءِ مربوطه) ختم میشوند، مانندِ إضافة، جمعة، نجاة، زاویة، علاوة، قوة.
تعدادی از این واژهها در فارسی رایجاند و حرفِ آخرِ آنها به یکی از دو صورتِ «ه» (e-) یا «ت» تلفظ و نوشته میشود، مانندِ ادامه، استفاده، تصفیه، مبارزه؛ حسادت، صورت، شریعت، قیامت، مسافت، مجازات.
در فارسیِ امروز، تلفظ و املای این واژهها تثبیتشده است و نمیتوان یکی از دو صورتِ ممکن را به جای دیگری به کار برد؛ مثلاً نمیتوان به جای اداره، مدرسه، و جریمه گفت ادارت، مدرست، و جریمت.
ظاهراً تنها استثنا سیره/ سیرت است که تفاوتی با هم ندارند: سیرۀ/ سیرتِ انبیا.
اصطلاحِ «به ودیعه نهادن» نیز گاهی به صورتِ «به ودیعت نهادن» به کار میرود که کهنتر و ادبیتر است.
موردِ جالبِ دیگر واژۀ «عقیدتی» (= ایدئولوژیک) است که از عقیدت + -ی (پسوند) ساخته شده، در حالی که در فارسیِ امروز «عقیده» به کار میرود، نه «عقیدت».
اما در این میان، چند واژه مسیری دوگانه پیمودهاند و هریک از دو صورتِ آنها با تلفظ و معنا و کاربردِ جداگانه تثبیت شدهاست؛ مثلاً «اراده» یعنی خواست و عزم، اما «ارادت» یعنی دوستیِ احترامآمیز.
اینک مواردِ این واژههای دوگانه در فارسیِ امروز:
آیه: هریک از بخشهای شمارهدارِ یک سورۀ قرآن.
آیت: شخصِ برجسته و شگفتآور؛ اعجوبه: فلانی در فقه و اصول آیتی بود.
اجازه: اِذن.
اجازت: صورتِ ادبیِ اجازه.
اراده: خواست؛ عزم: ارادۀ قوی.
ارادت: دوستیِ احترامآمیز: ارادتِ شاگرد به استاد.
اشاره: سخنِ کوتاه.
اشارت: صورتِ ادبیِ اشاره: خردمند را اشارتی کافی است.
اقامه: برپا کردن؛ به جا آوردن: اقامۀ نماز.
اقامت: ماندن و زندگی کردن: اقامت در خارج از کشور.
امنیه: ژاندارمری.
امنیت: امن بودن.
بِعثه: محلِ استقرارِ هیئتِ نمایندگی، بهویژه در حج.
بعثت: مبعوث شدن: بعثتِ انبیا.
تعزیه: نمایشِ مذهبی.
تعزیت: تسلیت؛ عزاداری.
حیله: مکر؛ فریب.
حیلت: صورتِ ادبیِ حیله.
ذله: به ستوه آمده.
ذلت: خواری.
رساله: کتابِ کوچک؛ پایاننامه.
رسالت: وظیفه؛ مسئولیت.
شراره: جرقه؛ اخگر.
شرارت: شرور بودن؛ فتنهانگیزی.
شهره: مشهور؛ نامدار.
شهرت: مشهوریت؛ آوازه.
ضربه: برخوردِ دو جسم.
ضربت: ضربۀ شمشیر، گرز، و مانندِ آنها.
طاقه: توپِ پارچه.
طاقت: تاب و توان.
طریقه: راه و روش؛ نحوه: طریقۀ طبخِ غذا.
طریقت: مسلکِ صوفیان: تقابلِ شریعت و طریقت.
قوه: توانایی؛ نیرو؛ دستگاهِ حکومتی: قوۀ قضائیه/ مجریه/ قهریه؛ چراغقوه.
قوّت: نیروی جسمانی؛ توان: خوب بخور که قوّت بگیری.
محافظه: در واژۀ «محافظهکار».
محافظت: مراقبت؛ مواظبت.
مراجعه: رجوع: مراجعه به ادارۀ مربوطه.
مراجعت: بازگشت: مراجعت به وطن.
مراقبه: مدیتیشن.
مراقبت: مواظبت.
مساعده: بخشی از حقوق که کارمند به درخواستِ خود پیش از موعد میگیرد.
مساعدت: یاری؛ کمک: ایشان از هیچ مساعدتی دریغ نکردند.
مسئله: موضوع؛ مطلب.
مسئلت: درخواست از خدا.
مصاحبه: گفت و گو و پرسش و پاسخ: مصاحبۀ مطبوعاتیِ وزیر.
مصاحبت: همنشینی: مصاحبتِ یاران.
معرفه: مقابلِ نکره: اسمِ/ ضمیرِ معرفه.
معرفت: شناخت: معرفتِ الاهی/ شهودی.
منزله: در «به منزلۀ چیزی بودن».
منزلت: ارزش و اهمیت؛ جایگاهِ احترامآمیز: مقام و منزلتِ استادان.
میمنه: سمتِ راست؛ مقابلِ میسره.
میمنت: فرخندگی؛ مبارکی.
نشئه: شاد بر اثرِ مصرفِ موادِ مخدر.
نشئت: پیدا شدن؛ ظهور.
نظاره: تماشا.
نظارت: مراقبت و کنترل.
نوبه: در «تبِ نوبه» و «به نوبۀ خود».
نوبت: زمان؛ دفعه؛ بار.
وحده: در «یایِ وحده».
وحدت: یگانگی؛ اتحاد.
وصله: تکهای پارچه یا چرم که رویِ پارگیِ لباس، کفش، و مانندِ آنها میدوزند.
وصلت: ازدواج: ایشالا این وصلت سر بگیره.
در واژههای مرکب
اگر واژۀ مختوم به «ت» در ساختِ «الـ + اسم» به کار برود، «ت» به «ه» تبدیل میشود (به استثنای «طویلالمدت»):
اطاعت > واجبالاطاعه
تجارت > دارالتجاره، مالالتجاره
تربیت > دارالتربیه
تولیت > نایبالتولیه
حرارت > میزانالحراره
حکومت > نایبالحکومه
حمایت > تحتالحمایه
خلقت > عجیبالخلقه، ناقصالخلقه
دولت > امینالدوله، علاءالدوله
زحمت > حقالزحمه
زیارت > نایبالزیاره
ساعت > خلقالساعه
سلطنت > نایبالسلطنه
صحت > حفظالصحه
صراحت > بالصراحه
طبیعت > ما بعد الطبیعه
عادت > خارقالعاده، فوقالعاده
فطرت > بالفطره
قامت > طویلالقامه، قصیرالقامه
لغت > فقهاللغه
ملت > وجیهالمله
منفعت > عامالمنفعه
نسبت > بالنسبه
نهایت > الی غیرِ النهایه
وکالت > حقالوکاله، دارالوکاله، ممنوعالوکاله
هویت > مجهولالهویه
هنگامِ تنوین گرفتن
اگر واژۀ مختوم به «ه» تنوین بگیرد، «ه» به «ت» تبدیل میشود:
خانواده > خانوادتاً
دفعه > دفعتاً
عمده > عمدتاً
بهروزِ صفرزاده
شنبه ۱۴۰۲/۶/۱۸
#واژهشناسی
Forwarded from گزینگویهها (بهروز صفرزاده)
سولاخ: سوراخ.
نروند اندر بهشت تا آن گه کی اندررَوَد شتر اندر سولاخِ سوزن.
سورۀ ۷، آیۀ ۴۰.
گزارهای از بخشی از قرآنِ کریم (تفسیرِ شُنقُشی)، به کوششِ محمدجعفرِ یاحقی، تهران: بنیادِ فرهنگِ ایران، ۱۳۵۵، ص ۱۷۸.
#کهنواژهها
نروند اندر بهشت تا آن گه کی اندررَوَد شتر اندر سولاخِ سوزن.
سورۀ ۷، آیۀ ۴۰.
گزارهای از بخشی از قرآنِ کریم (تفسیرِ شُنقُشی)، به کوششِ محمدجعفرِ یاحقی، تهران: بنیادِ فرهنگِ ایران، ۱۳۵۵، ص ۱۷۸.
#کهنواژهها
Forwarded from گزینگویهها (بهروز صفرزاده)
هوسِپاس: شاکر.
حقا کی خدای هوسِپاس است، اندکمایه بُپذیرد، بسیاری جزا دهد، داناست به نیتها.
سورۀ ۲، آیۀ ۱۵۸: إنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلیمٌ.
گزارهای از بخشی از قرآنِ کریم (تفسیرِ شُنقُشی)، به کوششِ محمدجعفرِ یاحقی، تهران: بنیادِ فرهنگِ ایران، ۱۳۵۵، ص ۲۸.
#کهنواژهها
حقا کی خدای هوسِپاس است، اندکمایه بُپذیرد، بسیاری جزا دهد، داناست به نیتها.
سورۀ ۲، آیۀ ۱۵۸: إنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلیمٌ.
گزارهای از بخشی از قرآنِ کریم (تفسیرِ شُنقُشی)، به کوششِ محمدجعفرِ یاحقی، تهران: بنیادِ فرهنگِ ایران، ۱۳۵۵، ص ۲۸.
#کهنواژهها
اگر بخواهید تلفظ و معنیِ واژۀ «مستغرب» را بدانید، چه میکنید؟
Anonymous Poll
25%
به لغتنامۀ دهخدا رجوع میکنم.
15%
به فرهنگِ بزرگِ سخن رجوع میکنم.
2%
به فرهنگهای دیگر رجوع میکنم.
42%
در گوگل جست و جو میکنم.
6%
از هوشواره میپرسم.
3%
از دوست یا استادم میپرسم.
8%
هیچکدام
Forwarded from گزینگویهها
طبقِ این شناسنامۀ کتاب، طفلکی ارنست همینگوی فقط هشت سال عمر کردهاست! من تا حالا فکر میکردم شصت و یک سال عمر کرده.
عنوانِ اصلیِ کتاب هم «داشتن و داغ داشتن» بوده، نه «داشتن و نداشتن». ظاهراً موضوعِ کتاب داغدار شدنِ خانوادههاست. مترجم اشتباه کردهاست.
I know that some like it hot.
احتمالاً قرنش هم اشتباه شده. مثلاً شاید قرنِ نوزدهم بوده.
عنوانِ اصلیِ کتاب هم «داشتن و داغ داشتن» بوده، نه «داشتن و نداشتن». ظاهراً موضوعِ کتاب داغدار شدنِ خانوادههاست. مترجم اشتباه کردهاست.
I know that some like it hot.
احتمالاً قرنش هم اشتباه شده. مثلاً شاید قرنِ نوزدهم بوده.
Forwarded from گزینگویهها (بهروز صفرزاده)
به کسرهای که هرگز زاده نشد
تعدادی از واژههای مرکبِ فارسی در اصل ترکیبِ اضافی یا وصفی بودهاند، ولی از بدوِ تولد کسرهشان محذوف بوده. به دیگر سخن، مادرزادی بیکسره بودهاند.
مثلاً واژۀ «نیشکر» در اصل ترکیبِ اضافیِ «نیِ شکر» بودهاست.
پدربزرگ (پدرِ بزرگ)
پدرزن (پدرِ زن)
تبرزین (تبرِ زین)
توتفرنگی (توتِ فرنگی)
چوبدستی (چوبِ دستی)
خارشتر (خارِ شتر)
خواهرشوهر (خواهرِ شوهر)
دارچین (دارِ چین)
زغالسنگ (زغالِ سنگ)
زنبابا (زنِ بابا)
سرمایه (سرِ مایه)
صاحبنظر (صاحبِ نظر)
صورتحساب (صورتِ حساب)
قلمنی (قلمِ نی)
کاغذدیواری (کاغذِ دیواری)
مادربزرگ (مادرِ بزرگ)
مادرزن (مادرِ زن)
نمدزین (نمدِ زین)
نیشکر (نیِ شکر)
ولیعهد (ولیِ عهد)
ولینعمت (ولیِ نعمت)
در متونِ کهنِ فارسی شواهدی برای «سراضرب» (سرای ضرب) و «قضاحاجت» (قضای حاجت) دیدهام.
#کسره
تعدادی از واژههای مرکبِ فارسی در اصل ترکیبِ اضافی یا وصفی بودهاند، ولی از بدوِ تولد کسرهشان محذوف بوده. به دیگر سخن، مادرزادی بیکسره بودهاند.
مثلاً واژۀ «نیشکر» در اصل ترکیبِ اضافیِ «نیِ شکر» بودهاست.
پدربزرگ (پدرِ بزرگ)
پدرزن (پدرِ زن)
تبرزین (تبرِ زین)
توتفرنگی (توتِ فرنگی)
چوبدستی (چوبِ دستی)
خارشتر (خارِ شتر)
خواهرشوهر (خواهرِ شوهر)
دارچین (دارِ چین)
زغالسنگ (زغالِ سنگ)
زنبابا (زنِ بابا)
سرمایه (سرِ مایه)
صاحبنظر (صاحبِ نظر)
صورتحساب (صورتِ حساب)
قلمنی (قلمِ نی)
کاغذدیواری (کاغذِ دیواری)
مادربزرگ (مادرِ بزرگ)
مادرزن (مادرِ زن)
نمدزین (نمدِ زین)
نیشکر (نیِ شکر)
ولیعهد (ولیِ عهد)
ولینعمت (ولیِ نعمت)
در متونِ کهنِ فارسی شواهدی برای «سراضرب» (سرای ضرب) و «قضاحاجت» (قضای حاجت) دیدهام.
#کسره
Forwarded from گزینگویهها (بهروز صفرزاده)
رمانِ هزارصفحهای در یک جمله!
رمانِ اردکها، نیوبِریپورت (۲۰۱۹)، به قلمِ خانمِ لوسی اِلمان، نویسندۀ آمریکایی-انگلیسی، در بیش از هزار صفحه و به شیوۀ جریانِ سیالِ ذهن نوشته شدهاست. نکتۀ شگفتآور دربارۀ این رمان این است که کلِ آن یک جمله است! یعنی نویسنده یک جملۀ هزارصفحهای نوشتهاست!
رمانِ اردکها، نیوبِریپورت (۲۰۱۹)، به قلمِ خانمِ لوسی اِلمان، نویسندۀ آمریکایی-انگلیسی، در بیش از هزار صفحه و به شیوۀ جریانِ سیالِ ذهن نوشته شدهاست. نکتۀ شگفتآور دربارۀ این رمان این است که کلِ آن یک جمله است! یعنی نویسنده یک جملۀ هزارصفحهای نوشتهاست!
Forwarded from گزینگویهها (بهروز صفرزاده)
تنها بنِ مضارعِ یکحرفی
«آ»، بنِ مضارعِ «آمدن»، تنها بنِ مضارعی است که فقط یک حرف است.
«آ» کوتاهترین بنِ مضارع در زبانِ فارسی است.
بلندترین بنهای مضارع پنجحرفیاند:
افروز (افروختن)، انگیز (انگیختن)، پراکن (پراکندن)، پرهیز (پرهیزیدن)، پندار (پنداشتن).
«آ»، بنِ مضارعِ «آمدن»، تنها بنِ مضارعی است که فقط یک حرف است.
«آ» کوتاهترین بنِ مضارع در زبانِ فارسی است.
بلندترین بنهای مضارع پنجحرفیاند:
افروز (افروختن)، انگیز (انگیختن)، پراکن (پراکندن)، پرهیز (پرهیزیدن)، پندار (پنداشتن).
آموزشِ گفتارینویسی (۱۹)
-ی + ضمیرِ متصل
زندگیم
زندگیت
زندگیش
زندگیمون
زندگیتون
زندگیشون
حالیمه
حالیته
حالیشه
حالیمونه
حالیتونه
حالیشونه
شوخیم گرفته.
شوخیت گرفته.
شوخیش گرفته.
شوخیمون گرفته.
شوخیتون گرفته.
شوخیشون گرفته.
کی (چه کسی) + ضمیرِ متصل
میدونی این آقا کیم میشه؟ پسرداییمه.
این آقا کیت میشه؟
این آقا کیش میشه؟
این آقا کیمون میشه؟
این آقا کیتون میشه؟
این آقا کیشون میشه؟
در متونِ کهنِ فارسی
کِی (چه وقتی) + ضمیرِ متصل
کِیات فهم بودی نشیب و فراز/
گر این در نکردی به رویِ تو باز؟
(سعدی، بوستان)
گفتم کِیام دهان و لبت کامران کنند؟/
گفتا به چَشم، هرچه تو گویی چنان کنند
(حافظ)
#گفتارینویسی
#رسمالخط
-ی + ضمیرِ متصل
زندگیم
زندگیت
زندگیش
زندگیمون
زندگیتون
زندگیشون
حالیمه
حالیته
حالیشه
حالیمونه
حالیتونه
حالیشونه
شوخیم گرفته.
شوخیت گرفته.
شوخیش گرفته.
شوخیمون گرفته.
شوخیتون گرفته.
شوخیشون گرفته.
کی (چه کسی) + ضمیرِ متصل
میدونی این آقا کیم میشه؟ پسرداییمه.
این آقا کیت میشه؟
این آقا کیش میشه؟
این آقا کیمون میشه؟
این آقا کیتون میشه؟
این آقا کیشون میشه؟
در متونِ کهنِ فارسی
کِی (چه وقتی) + ضمیرِ متصل
کِیات فهم بودی نشیب و فراز/
گر این در نکردی به رویِ تو باز؟
(سعدی، بوستان)
گفتم کِیام دهان و لبت کامران کنند؟/
گفتا به چَشم، هرچه تو گویی چنان کنند
(حافظ)
#گفتارینویسی
#رسمالخط
در بیتِ شمارۀ ۶
تقویم را باید تقویام taqviyam خواند.
تقوی taqvi مُمالِ تقواست.
معنیِ مصراع: همین مقدار تقوا و پرهیزگاری برایم کافی است که با زیبارویانِ شهر...
#رسمالخط
تقویم را باید تقویام taqviyam خواند.
تقوی taqvi مُمالِ تقواست.
معنیِ مصراع: همین مقدار تقوا و پرهیزگاری برایم کافی است که با زیبارویانِ شهر...
#رسمالخط
Forwarded from گزینگویهها (بهروز صفرزاده)
ببینید فردوسی چهگونه ضمیرِ مفعولی را به آخرِ فعل چسبانده:
به پیشِ شبانان فرستادیام
به پروارِ شیرانِ نر دادیام
شاهنامه، چ مسکو، ج ۵، ص ۳۰۸
فرستادیام: مرا فرستادی
دادیام: مرا دادی
در اینجا اگر فرستادیام و دادیام را فرستادیم و دادیم بنویسیم، باعثِ بدخوانی یا دشوارخوانی میشود.
#رسمالخط
به پیشِ شبانان فرستادیام
به پروارِ شیرانِ نر دادیام
شاهنامه، چ مسکو، ج ۵، ص ۳۰۸
فرستادیام: مرا فرستادی
دادیام: مرا دادی
در اینجا اگر فرستادیام و دادیام را فرستادیم و دادیم بنویسیم، باعثِ بدخوانی یا دشوارخوانی میشود.
#رسمالخط
Forwarded from گزینگویهها