اگر بخواهید تلفظ و معنیِ واژۀ «مستغرب» را بدانید، چه میکنید؟
Anonymous Poll
25%
به لغتنامۀ دهخدا رجوع میکنم.
15%
به فرهنگِ بزرگِ سخن رجوع میکنم.
2%
به فرهنگهای دیگر رجوع میکنم.
42%
در گوگل جست و جو میکنم.
6%
از هوشواره میپرسم.
3%
از دوست یا استادم میپرسم.
8%
هیچکدام
Forwarded from گزینگویهها
طبقِ این شناسنامۀ کتاب، طفلکی ارنست همینگوی فقط هشت سال عمر کردهاست! من تا حالا فکر میکردم شصت و یک سال عمر کرده.
عنوانِ اصلیِ کتاب هم «داشتن و داغ داشتن» بوده، نه «داشتن و نداشتن». ظاهراً موضوعِ کتاب داغدار شدنِ خانوادههاست. مترجم اشتباه کردهاست.
I know that some like it hot.
احتمالاً قرنش هم اشتباه شده. مثلاً شاید قرنِ نوزدهم بوده.
عنوانِ اصلیِ کتاب هم «داشتن و داغ داشتن» بوده، نه «داشتن و نداشتن». ظاهراً موضوعِ کتاب داغدار شدنِ خانوادههاست. مترجم اشتباه کردهاست.
I know that some like it hot.
احتمالاً قرنش هم اشتباه شده. مثلاً شاید قرنِ نوزدهم بوده.
Forwarded from گزینگویهها (بهروز صفرزاده)
به کسرهای که هرگز زاده نشد
تعدادی از واژههای مرکبِ فارسی در اصل ترکیبِ اضافی یا وصفی بودهاند، ولی از بدوِ تولد کسرهشان محذوف بوده. به دیگر سخن، مادرزادی بیکسره بودهاند.
مثلاً واژۀ «نیشکر» در اصل ترکیبِ اضافیِ «نیِ شکر» بودهاست.
پدربزرگ (پدرِ بزرگ)
پدرزن (پدرِ زن)
تبرزین (تبرِ زین)
توتفرنگی (توتِ فرنگی)
چوبدستی (چوبِ دستی)
خارشتر (خارِ شتر)
خواهرشوهر (خواهرِ شوهر)
دارچین (دارِ چین)
زغالسنگ (زغالِ سنگ)
زنبابا (زنِ بابا)
سرمایه (سرِ مایه)
صاحبنظر (صاحبِ نظر)
صورتحساب (صورتِ حساب)
قلمنی (قلمِ نی)
کاغذدیواری (کاغذِ دیواری)
مادربزرگ (مادرِ بزرگ)
مادرزن (مادرِ زن)
نمدزین (نمدِ زین)
نیشکر (نیِ شکر)
ولیعهد (ولیِ عهد)
ولینعمت (ولیِ نعمت)
در متونِ کهنِ فارسی شواهدی برای «سراضرب» (سرای ضرب) و «قضاحاجت» (قضای حاجت) دیدهام.
#کسره
تعدادی از واژههای مرکبِ فارسی در اصل ترکیبِ اضافی یا وصفی بودهاند، ولی از بدوِ تولد کسرهشان محذوف بوده. به دیگر سخن، مادرزادی بیکسره بودهاند.
مثلاً واژۀ «نیشکر» در اصل ترکیبِ اضافیِ «نیِ شکر» بودهاست.
پدربزرگ (پدرِ بزرگ)
پدرزن (پدرِ زن)
تبرزین (تبرِ زین)
توتفرنگی (توتِ فرنگی)
چوبدستی (چوبِ دستی)
خارشتر (خارِ شتر)
خواهرشوهر (خواهرِ شوهر)
دارچین (دارِ چین)
زغالسنگ (زغالِ سنگ)
زنبابا (زنِ بابا)
سرمایه (سرِ مایه)
صاحبنظر (صاحبِ نظر)
صورتحساب (صورتِ حساب)
قلمنی (قلمِ نی)
کاغذدیواری (کاغذِ دیواری)
مادربزرگ (مادرِ بزرگ)
مادرزن (مادرِ زن)
نمدزین (نمدِ زین)
نیشکر (نیِ شکر)
ولیعهد (ولیِ عهد)
ولینعمت (ولیِ نعمت)
در متونِ کهنِ فارسی شواهدی برای «سراضرب» (سرای ضرب) و «قضاحاجت» (قضای حاجت) دیدهام.
#کسره
Forwarded from گزینگویهها (بهروز صفرزاده)
رمانِ هزارصفحهای در یک جمله!
رمانِ اردکها، نیوبِریپورت (۲۰۱۹)، به قلمِ خانمِ لوسی اِلمان، نویسندۀ آمریکایی-انگلیسی، در بیش از هزار صفحه و به شیوۀ جریانِ سیالِ ذهن نوشته شدهاست. نکتۀ شگفتآور دربارۀ این رمان این است که کلِ آن یک جمله است! یعنی نویسنده یک جملۀ هزارصفحهای نوشتهاست!
رمانِ اردکها، نیوبِریپورت (۲۰۱۹)، به قلمِ خانمِ لوسی اِلمان، نویسندۀ آمریکایی-انگلیسی، در بیش از هزار صفحه و به شیوۀ جریانِ سیالِ ذهن نوشته شدهاست. نکتۀ شگفتآور دربارۀ این رمان این است که کلِ آن یک جمله است! یعنی نویسنده یک جملۀ هزارصفحهای نوشتهاست!
Forwarded from گزینگویهها (بهروز صفرزاده)
تنها بنِ مضارعِ یکحرفی
«آ»، بنِ مضارعِ «آمدن»، تنها بنِ مضارعی است که فقط یک حرف است.
«آ» کوتاهترین بنِ مضارع در زبانِ فارسی است.
بلندترین بنهای مضارع پنجحرفیاند:
افروز (افروختن)، انگیز (انگیختن)، پراکن (پراکندن)، پرهیز (پرهیزیدن)، پندار (پنداشتن).
«آ»، بنِ مضارعِ «آمدن»، تنها بنِ مضارعی است که فقط یک حرف است.
«آ» کوتاهترین بنِ مضارع در زبانِ فارسی است.
بلندترین بنهای مضارع پنجحرفیاند:
افروز (افروختن)، انگیز (انگیختن)، پراکن (پراکندن)، پرهیز (پرهیزیدن)، پندار (پنداشتن).
آموزشِ گفتارینویسی (۱۹)
-ی + ضمیرِ متصل
زندگیم
زندگیت
زندگیش
زندگیمون
زندگیتون
زندگیشون
حالیمه
حالیته
حالیشه
حالیمونه
حالیتونه
حالیشونه
شوخیم گرفته.
شوخیت گرفته.
شوخیش گرفته.
شوخیمون گرفته.
شوخیتون گرفته.
شوخیشون گرفته.
کی (چه کسی) + ضمیرِ متصل
میدونی این آقا کیم میشه؟ پسرداییمه.
این آقا کیت میشه؟
این آقا کیش میشه؟
این آقا کیمون میشه؟
این آقا کیتون میشه؟
این آقا کیشون میشه؟
در متونِ کهنِ فارسی
کِی (چه وقتی) + ضمیرِ متصل
کِیات فهم بودی نشیب و فراز/
گر این در نکردی به رویِ تو باز؟
(سعدی، بوستان)
گفتم کِیام دهان و لبت کامران کنند؟/
گفتا به چَشم، هرچه تو گویی چنان کنند
(حافظ)
#گفتارینویسی
#رسمالخط
-ی + ضمیرِ متصل
زندگیم
زندگیت
زندگیش
زندگیمون
زندگیتون
زندگیشون
حالیمه
حالیته
حالیشه
حالیمونه
حالیتونه
حالیشونه
شوخیم گرفته.
شوخیت گرفته.
شوخیش گرفته.
شوخیمون گرفته.
شوخیتون گرفته.
شوخیشون گرفته.
کی (چه کسی) + ضمیرِ متصل
میدونی این آقا کیم میشه؟ پسرداییمه.
این آقا کیت میشه؟
این آقا کیش میشه؟
این آقا کیمون میشه؟
این آقا کیتون میشه؟
این آقا کیشون میشه؟
در متونِ کهنِ فارسی
کِی (چه وقتی) + ضمیرِ متصل
کِیات فهم بودی نشیب و فراز/
گر این در نکردی به رویِ تو باز؟
(سعدی، بوستان)
گفتم کِیام دهان و لبت کامران کنند؟/
گفتا به چَشم، هرچه تو گویی چنان کنند
(حافظ)
#گفتارینویسی
#رسمالخط
در بیتِ شمارۀ ۶
تقویم را باید تقویام taqviyam خواند.
تقوی taqvi مُمالِ تقواست.
معنیِ مصراع: همین مقدار تقوا و پرهیزگاری برایم کافی است که با زیبارویانِ شهر...
#رسمالخط
تقویم را باید تقویام taqviyam خواند.
تقوی taqvi مُمالِ تقواست.
معنیِ مصراع: همین مقدار تقوا و پرهیزگاری برایم کافی است که با زیبارویانِ شهر...
#رسمالخط
Forwarded from گزینگویهها (بهروز صفرزاده)
ببینید فردوسی چهگونه ضمیرِ مفعولی را به آخرِ فعل چسبانده:
به پیشِ شبانان فرستادیام
به پروارِ شیرانِ نر دادیام
شاهنامه، چ مسکو، ج ۵، ص ۳۰۸
فرستادیام: مرا فرستادی
دادیام: مرا دادی
در اینجا اگر فرستادیام و دادیام را فرستادیم و دادیم بنویسیم، باعثِ بدخوانی یا دشوارخوانی میشود.
#رسمالخط
به پیشِ شبانان فرستادیام
به پروارِ شیرانِ نر دادیام
شاهنامه، چ مسکو، ج ۵، ص ۳۰۸
فرستادیام: مرا فرستادی
دادیام: مرا دادی
در اینجا اگر فرستادیام و دادیام را فرستادیم و دادیم بنویسیم، باعثِ بدخوانی یا دشوارخوانی میشود.
#رسمالخط
Forwarded from گزینگویهها
Forwarded from گزینگویهها (بهروز صفرزاده)
دربارۀ «ضربالاجل»
واژۀ عربیِ «ضربالاجل» از سه جزء تشکیل شدهاست:
ضرب
ال
اجل
«اجل» یعنی مهلت یا زمانِ مشخص و معیّن.
یکی از معانیِ متعددِ «ضرب» هم در عربی، «تعیین کردن» است.
بنا بر این مثلاً میگویند:
ضَرَبَ لَنا أجَلًا؛ یعنی: مهلتی برایمان تعیین کرد.
«ضربالاجل» یعنی مهلتی که پایانش تعیین شدهاست. معادلِ انگلیسیاش deadline است.
جزءِ آخرِ این واژه، یعنی «اجل»، هیچ ربطی به ریشۀ «عجل» (عجله، عجول، تعجیل) ندارد.
بعضیها به غلط «ضربالعجل» مینویسند، چون خیال میکنند با «عجله» ربط دارد.
#واژهشناسی
واژۀ عربیِ «ضربالاجل» از سه جزء تشکیل شدهاست:
ضرب
ال
اجل
«اجل» یعنی مهلت یا زمانِ مشخص و معیّن.
یکی از معانیِ متعددِ «ضرب» هم در عربی، «تعیین کردن» است.
بنا بر این مثلاً میگویند:
ضَرَبَ لَنا أجَلًا؛ یعنی: مهلتی برایمان تعیین کرد.
«ضربالاجل» یعنی مهلتی که پایانش تعیین شدهاست. معادلِ انگلیسیاش deadline است.
جزءِ آخرِ این واژه، یعنی «اجل»، هیچ ربطی به ریشۀ «عجل» (عجله، عجول، تعجیل) ندارد.
بعضیها به غلط «ضربالعجل» مینویسند، چون خیال میکنند با «عجله» ربط دارد.
#واژهشناسی
Forwarded from گزینگویهها (بهروز صفرزاده)
بودهبود
این مرد از دبیرانِ سوری بودهبود.
ناصر خسرو (قرنِ پنجمِ هجری)
سفرنامه، به کوششِ محمد دبیرسیاقی، تهران: انتشاراتِ انجمنِ آثارِ ملی، ۱۳۵۴، ص ۱۶۷.
نبودهبود
هرگز آنجا رسمِ شراب خوردن نبودهبود.
همان، ص ۷۸.
#فعل
این مرد از دبیرانِ سوری بودهبود.
ناصر خسرو (قرنِ پنجمِ هجری)
سفرنامه، به کوششِ محمد دبیرسیاقی، تهران: انتشاراتِ انجمنِ آثارِ ملی، ۱۳۵۴، ص ۱۶۷.
نبودهبود
هرگز آنجا رسمِ شراب خوردن نبودهبود.
همان، ص ۷۸.
#فعل
Forwarded from گزینگویهها (بهروز صفرزاده)
اسمِمصدرِ نادستوری: بودش
ناصر خسرو بر خلافِ قاعدۀ دستوریِ فارسی از «بنِ ماضی + ِ ش» اسمِمصدر ساختهاست: بودش.
طبقِ قاعده اسمِمصدرِ «بودن» میشود باشش.
سویِ حُکَما قدرِ شما سخت بزرگ است/
زیرا که به حکمت سببِ بودشِ مایید
از ما به شما شادتر از خلق که باشد؟/
چون بودشِ ما را سبب و مایه شمایید
ناصر خسرو
دیوان، به کوششِ مینُوی و محقق، تهران: دانشگاهِ تهران، ۱۳۵۳، ص ۴۴۶.
#دستور
ناصر خسرو بر خلافِ قاعدۀ دستوریِ فارسی از «بنِ ماضی + ِ ش» اسمِمصدر ساختهاست: بودش.
طبقِ قاعده اسمِمصدرِ «بودن» میشود باشش.
سویِ حُکَما قدرِ شما سخت بزرگ است/
زیرا که به حکمت سببِ بودشِ مایید
از ما به شما شادتر از خلق که باشد؟/
چون بودشِ ما را سبب و مایه شمایید
ناصر خسرو
دیوان، به کوششِ مینُوی و محقق، تهران: دانشگاهِ تهران، ۱۳۵۳، ص ۴۴۶.
#دستور
طوطیای را به خیالِ شکری دل خوش بود/ ناگهش سیلِ فنا نقشِ امل باطل کرد (حافظ)
در این بیتِ حافظ چند واژۀ عربی هست؟
در این بیتِ حافظ چند واژۀ عربی هست؟
Anonymous Quiz
3%
یکی
6%
دوتا
12%
سهتا
15%
چهارتا
13%
پنجتا
21%
ششتا
12%
هفتتا
2%
هشتتا
2%
هیچکدام
14%
نمیدانم و میخواهم جواب را ببینم.
Forwarded from گزینگویهها (بهروز صفرزاده)
معتادِ تنهاییام،
چون آشناترین حسی است که میشناسم.
بریجت دوو
چون آشناترین حسی است که میشناسم.
بریجت دوو