Telegram Web Link
پای تعریف که به میان می‌آید. همه میگویند بنویس، یک روز معروف می‌شوی. نوشته‌ی درست و محتوای خوب حتما دیده می‌شود. حتی اگر نویسنده مرده باشد.
آخر آدم مرده با این دنیا چه کاری می‌تواند داشته باشد. مگر اهمیت دارد برای نوشته‌هایش صف بکشند یا نه. شهرت پس از مرگ به ارثیه‌ی هشتاد سالگی شباهت دارد نه دندانی برایمان می‌ماند و نه سوی چشمی برای شمردن صفرهای پولمان.

#سجاد_صابر
@hafez_kamangir
شکوفه‌ی عزیزتر از جانم، روشنایی زندگیم، تو را به خاطر تمام محبت‌هایت دوست دارم. هر زمان که تکه کاغذی را روبه‌رویم قرار می‌دهم تا برای تو بنویسم، نفس کشیدن هم لذت بخش می‌شود. زیرا دنیا رنگ و بوی دیگری به خود می‌گیرد. می‌خواهم از تو تشکر کنم. به خاطر حس مادرانه‌ات که به گرمای یک آغوش طولانی شباهت دارد. به خاطر وقت‌هایی که خسته بودی اما شانه‌ای امن می‌شدی برای آرامش گرفتنم. بی‌اخلاق که می‌شدم صبور بودی و مهربان. بی‌پولی دنیا که به سراغمان می‌آمد بی‌منطق نمی‌شدی و عاشقانه به پای من ماندی.
از تو ممنونم که زندگی را برایم شیرین‌تر کردی.

کتاب📚 شکوفه‌ی پرتقال
#سجاد_صابر
@hafez_kamangir
تو مکان‌های مختلفی کتاب خوندم: وسط کلاس درس، ماشین پارک شده کنار پیاده رو، کتابخونه، شالیزار و... ولی بهترینش وقتی بود که بالای برجک، وسط جنگل و در حین پست دادنم کتاب دستم می‌گرفتم.

#سجاد_صابر
@hafez_kamangir
تحمل ترک شدن از طرف یک دوست یا کسی که با اون رابطه‌ی عاطفی قوی‌ای دارین قرار نیست آسون باشه و واقعا سخته. شاید هر دونفر آدمای خوبی باشین اما ممکنه در کنار هم کامل نشین و نتونید اون آرامش درونی و شادی واقعی رو پیدا کنید.
دوستی‌ با تمام فداکاری‌هاش، گذرا و عشق با تمام اشتیاقش، محو شدنیه. دو راه پیش رو داریم: حسرت گذشته و لحظات تلخ و شیرینش رو بخوریم و مثل معشوقه‌های شکست خورده، توی عروسی عشق سابقمون اشک بریزیم یا که سعی کنیم اون زندگی رو رها کرده و دنیای جدید خودمون رو خلق کنیم.
نمی‌شه هیچ حرفی رو با قاطعیت گفت چون بخش بزرگی از زندگی رو شانس تشکیل داده و آدم‌ها از لحظه‌ی تولد یکسان و برابر، پا به این دنیا نمی‌ذارن. اما در اکثر مواقع مسیر زندگی برای انسان‌هایی که قلب بزرگ‌تری داشتن، هموارتر و شادتر بوده.
عمر آدمی نه انقدر باارزشه که به خاطر شکست‌هامون هر روز حسرت بخوریم و نه انقدر بی‌ارزش که مثل خانه‌ای متروک قصد رها کردنشو داشته باشیم. درسته راه فراری از تصمیمات گذشته وجود نداره اما گاهی تنهایی به ما این فرصت رو می‌ده تا انتخاب‌های بهتری داشته باشیم.

#سجاد_صابر
@hafez_kamangir
امروز به اداره‌ی پست رفتم تا بسته‌ی یکی از شاگردامو ارسال کنم. تولدش بود. به عنوان هدیه کتابمو سفارش داده بود و ازم خواست یه جمله‌‌ی یادگاری براش بنویسم. نمی‌دونم با این خط بدی که دارم چه اصراری دارن که این کارو انجام بدم.
پشت میز اداره یه خانم مسن نشسته بود. بسته رو تحولش دادم. با صدای رسا و خیلی زیبا ازم پرسید قراره بسته رو به خراسان ارسال کنید؟
بهش گفتم: چه صدای رادیویی و قشنگی دارین، خوش به حال بچه‌هاتون.
خندید و گفت: لطف داری پسرم.
بعد کارمو زود راه انداخت.
نمی‌دونم صداش واقعا زیبا بود یا این‌که به نظر من زیبا می‌اومد. اما از این بابت مطمئن هستم که اون خانم روز خوبی رو پیش‌ روش داره.
هدیه دادن فقط در خریدن گل و طلا، یا لوازم قیمتی محدود نمی‌شه. گاهی جمله‌‌های محبت آمیز هم، تو قلب آدم جا خوش می‌کنن و دلیلی برای زیبا‌تر شدن روح می‌شن.

#سجاد_صابر
@hafez_kamangir
گاهی وقت‌ها از زندگی هیچ چیزی نمی‌خواهم. نه آرامش، نه شادی و نه حتی ذره‌ای اندوه. بی‌رمق و بی‌حوصله پشت لپ تاپم لم می‌دهم، پفک می‌خورم و شب و روزم را با دیدن فیلم و سریال و انیمه‌های ژاپنی هدر می‌دهم.
کمی بیشتر که بخواهم به خودم حال بدهم پلی استیشن هم بازی می‌کنم.
متاسفانه همیشه باید سرگرم انجام دادن کاری باشم چون ممکن است ذهنم شروع کند به کنتور انداختن و پشت سر هم تکرار کند: خب تهش که چه! فایده‌ی تلاش کردن و زنده ماندن در چیست. می‌خواهی به ثروت برسی، به عشق یا به خوشبختی؟ نهایتا همه‌‌اش را که از دست می‌دهی.
چند وقتی می‌شود که کلا نادیده‌‌اش می‌گیرم. اجازه‌ی نظر دادن ندارد. به کل، فکر کردن را ترک کرده‌ و با مغزم قهر شده‌ام. اگر می‌شد یک آرزو برای برآورده شدن داشتم. دلم می‌خواست برای یک روز هم که شده بز باشم یا که خری، گوسفندی، شتری، جانوری. خلاصه هر چه باشم به جز انسان. رها و بی‌خبر از تمام هستی و داستان‌های علت و معلولیش.
هی علف پچرم یا که موز بخورم و از خودم عرعر صدا در کنم. خر افسرده‌ دیده‌اید؟ یا میمون ناراحت؟ کیف دنیا را می‌کنند.
فکر کردن زیاد از ما فسیل‌های متحرکی می‌سازد تا همیشه نگران آینده باشیم و از گذشته رنج ببریم. اندوه‌های تلنبار شده و حسرت‌های نداشته، خواسته‌ی دل نیست! نیاز به تجزیه و تحلیل و تفکر دارد. ترجیح می‌دهم یک احمق شاد باشم تا یک نویسنده‌ی افسرده.

#سجاد_صابر
@hafez_kamangir
محبوب دلم؛ از آخرین باری که چشم‌های قهوه‌ایت مرا در خود غرق کرده مدت زیادیست که می‌گذرد.
وقتی به آسمان می‌نگرم، تو به یاد من می‌آیی، نگاهت مانند کهکشان‌های نهفتمه در آسمان مرا در خود می‌کشد.
ساعت‌ها به آن خیره میمانم و به تو فکر می‌کنم.
ماه دلم؛ به یاد داری که در دوران دبستان، بعد از آخرین امتحان خرداد ماه، با کلی ذوق به خانه برمی‌گشتیم، زیر باد کولر دراز می‌کشیدیم‌، با خنکای دلچسب و خیالی آسوده به خواب می‌رفتیم و چشمانمان را با بوی بی‌نظیر غذاهای مادر باز می‌کردیم. به اندازه‌ی همان حال خوب دوستت دارم.
شیشه عمرم؛ به اندازه تمام ژرفای نگاهت دلتنگت هستم و امید دارم که به زودی تو را ملاقات خواهم کرد تا دوباره گرمای دستانت حال دلم را تسکین دهد.
عزیز دلم، در نبود من خوب غذا بخور و لباس گرم بپوش و از خودت مراقبت کن تا مبادا شیشه دلم بشکند.
دوستت دارم تا وقتی که جان در تن دارم.

#کیمیا_پارسا
@hafez_kamangir
تو دلیل زنده بودنمی

#سجاد_صابر
@hafez_kamangir
هر وقت اسم عطر جدیدم رو می‌پرسن
به دستبندی که از موی خودت برام بافتی اشاره می‌کنم

#سجاد_صابر
@hafez_kamangir
2025/10/26 18:58:38
Back to Top
HTML Embed Code: