#همسرانه
🔵زندگی که در آن همسر در اولویت نیست وسط راه به مشکل میخوره!!!
👈 بعد از ازدواج رفت و آمد و گفتگوهاتو حتی با خواهر و برادرت جوری تنظیم کن که همسرت خوشحال باشه...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🔵زندگی که در آن همسر در اولویت نیست وسط راه به مشکل میخوره!!!
👈 بعد از ازدواج رفت و آمد و گفتگوهاتو حتی با خواهر و برادرت جوری تنظیم کن که همسرت خوشحال باشه...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ
🟣 راهکار مناسب برای شناخت بهتر زوجین با یکدیگر قرار گذاشتن و صحبت کردن در خانه و محیط بیرون است.
#دکتر_سعید_عزیزی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🟣 راهکار مناسب برای شناخت بهتر زوجین با یکدیگر قرار گذاشتن و صحبت کردن در خانه و محیط بیرون است.
#دکتر_سعید_عزیزی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#نامزدی
هرگز توصیه نمیشود در دوران عقد رابطه جنسی به صورت کامل داشته باشید !
👈 چرا که عطش جنسی باید در این زمینه محفوظ بماند تا در جایگاه خود بتواند موثر باشد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
هرگز توصیه نمیشود در دوران عقد رابطه جنسی به صورت کامل داشته باشید !
👈 چرا که عطش جنسی باید در این زمینه محفوظ بماند تا در جایگاه خود بتواند موثر باشد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#مهربانی
⁉️ آیا بستر زناشویی باید جدا باشد؟
اگر زن و شوهر در یک بستر بخوابند مهر و محبت بین آنها بیشتر می شود.
کلمه همسری یعنی زن و شوهر سرهای خود را روی یک بالین بگذارند. احساس امنیت و آرامش از جمله نکات مثبت در یک بستر خوابیدن زن و مرد است
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#مهربانی
⁉️ آیا بستر زناشویی باید جدا باشد؟
اگر زن و شوهر در یک بستر بخوابند مهر و محبت بین آنها بیشتر می شود.
کلمه همسری یعنی زن و شوهر سرهای خود را روی یک بالین بگذارند. احساس امنیت و آرامش از جمله نکات مثبت در یک بستر خوابیدن زن و مرد است
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر
#زناشویی
#آموزشی
چنانچه نارسائی قلبی دارید یا در گذشته دچار حمله قلبی شده اید، قبل از انجام سکس با پزشک خود مشورت کنید. بسیاری از قربانیان حمله قلبی ممکن است در طی رابطه جنسی دچار این حملات شوند و این مورد برای مردان بیشتر صادق است. سکس در این افراد باید با آرامش و بدون تحریکات ناگهانی انجام گردد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
#آموزشی
چنانچه نارسائی قلبی دارید یا در گذشته دچار حمله قلبی شده اید، قبل از انجام سکس با پزشک خود مشورت کنید. بسیاری از قربانیان حمله قلبی ممکن است در طی رابطه جنسی دچار این حملات شوند و این مورد برای مردان بیشتر صادق است. سکس در این افراد باید با آرامش و بدون تحریکات ناگهانی انجام گردد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ
بفـــــــ♡ـــرست براش😍
💟
این حجم از خواستنت
دوست داشتنت و پرستیدنت
توی قلبم جا نمیشه
این ماهیچهی لعنتی توی سینم داره از عشقت به انفجار میرسه
این ماهیچه برای تپیدن به تو نیاز داره و این موضوع هرروز بیشتر بهم ثابت میشه . .💕💋💋❤️❤️
@harimezendgi👩❤️👨🦋
بفـــــــ♡ـــرست براش😍
💟
این حجم از خواستنت
دوست داشتنت و پرستیدنت
توی قلبم جا نمیشه
این ماهیچهی لعنتی توی سینم داره از عشقت به انفجار میرسه
این ماهیچه برای تپیدن به تو نیاز داره و این موضوع هرروز بیشتر بهم ثابت میشه . .💕💋💋❤️❤️
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_755
امیرسام رو با هزار کلک کشونده بودم حموم چون مثل همیشه بازی باسگ ها و شیطونی کردن
رو به هرکار دیگه ای ترجیح میداد.
میخواستم همه ی کارهامو انجام بدم تا عصر فرصت اینو پیدا کنم بازم به نارگل سر بزنم.
من با حوله موهای خیسش رو خشک میکردم و اون
سگرمه هاشو زده بود توهم و بیخودی نق میزد.
-آی سرم...آی موهامو کندی....آی...دستم....
چپ چپ نگاهش کردمو گفتم:
بیخودی نق نزن امیرسام.جدیدا خیلی لوس شدی...باید به زور ببرمت حموم...به زور موهاتو خشک
کنم...به زور مجبورت کنم غذا بخوری...عادت های خیلی بدی پیدا کردی که کم کم داره وسوسه ام
میکنه راجب بهشون با بابات حرف بزنم.
با زرنگی پرسید:
-یعنی میخوای چغلی بکنی!؟
خنده ام گرفت اما به سختی خودم رو کنترل کردم تا نخندم و بعد گفتم:
-نخیر...این اسمش چغلی نیست.تو یه سری رفتار بد پیدا کردی که من باید راجب بهشون با بابات حرف
بزنم.
دستاشو به کمرش تکیه داد و گفت:
-خب مگه زور من دلم نمیخواد همه اش برم حموم.هی هر روز هرروز حموم حموم حموم....
متعجب از این دروغای شاخ دار نگاهش کردم و گفتم:
-عه جغله تو کی هرروز هرروز رفتی حموم!؟ عجباااا....تو پنج روزه نرفتی حموم الانم اگه اومدی به
زور من...
یه نفر به در زد.حدس میزدم شیرین باشه.باصدای بلند گفتم:
-بیاااتو...
خودش بود.اومد داخل و گفت:
-خانمجان آقاجان گفتن بیاید پایین تو نشیمن...
-باشه ممنون میتونی بری
امیرسام دوباره غرولند کنان گفت:
وای سرمو کندی از بس حوله رو اینجوری اونجوری کردی.اه اه اه..
_بس دیگه امیرر..
-تو بس دیگه...من میخوام برم هزارتا کار دارم
هزارتا کار تو چیه دقیقا؟
_میخوام به سین غذا بدم
_غلام اینکارو میکنه
-خودم میخوام اینکارو بکنم موهامو سشوار بکشم
دکمه های پیرهنش رو بستم و گفتم:
-شرمنده! سشوار برای بچه ها ممنوع...
-چرا!؟
-چون به سر آسیب میرسونه...
-اگه به سر آسیب میرسونه چرا بابا اینکارو میکنه!؟
-بابات فقط گاهی اینکارو میکنه!
کلاه بافتنیشو گذاشتم سرش و بعد گفتم:
_حالا میتونی بری!
عین میگ میگ از جلو چشمام غیبش زد.یعنی با چنان سرعتی رفت بیرون که اصلا به گرد پااش هم
نرسیدم.
نفس عمیقی کشیدمو سری تکون دادم و بعدهم آروم و باحوصله از اتاق رفتم بیرون و خودمو رسوندم به
نشیمن.
نشسته بود روی مبل و با اژدر خان پچ پچ میکرد.
سلام که کردم توجهشون به سمتم جلب شد.اژدر خان دستاشو دوطرفه مبل گذاشت و با بلند شدن از اونجا
گفت:
-من میرم بیرون...
اون که رفت من جایگزینش شدم.به بساط روی میز نگاه کردم.قهوه...سیگار...میوه...شطرنج....
لبخند زدمو گفتم:
-حسابی مشغول بودینا...
سرش رو بلند کرد و گفت:
-امیر کجاست...
پامو روی اون یکی پام انداختم و گفتم:
کلی منو دعوا کرد و بعدهم دوید رفت تو حیاط! تمام زندگیش شدن سگها..ارسلان من واقعا دوست ندارم
اصلا سرخود شده
اون اینجوری صبح و شبش رو با اونا بگذرونه...داره شورشو درمیاره.به حرف منم که گوش نمیده...به تو گوش میده.براش یه تایم خاصی رو تعیین کن و بهش بگو که فقط همچین
مواقعی حق داره بره بیرون...
با خونسردی گف:
-باشه بعدا باهاش صحبت میکنم...تو خودت خوبی!؟
-آره چطور مگه.!
-هیچی همینطوری...
فنجون کوچیک رو چرخوند.حس کردم میخواد یه چیزی روباهام درمیون بزاره...یه موضوع مهم.
نگران شدم.دلواپس پرسیدم:
-چیزی شده ارسلان!؟
سرشو بالا گرفت و زل زد تو چشمهام.
حدسم درست بود.میخواست یه چیزی رو بهم بگه.
آب دهنمو قورت دادمو نگرام تراز قبل گفتم:
-ارسلان توروخدا اگه چیزی شده به من بگو...خواهش میکنم....
زبونشو توی دهنش رو چرخوند و گفت:
آره من باید یه چیزی رو بهت بگم..
نگران و دلواپس بهش خیره شدم.نمیدونم چرا اما قلبم به تب و تاب افتاده بود.یه حسی بهم میگفت اتفاق
ناخوشایندی افتاده...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
امیرسام رو با هزار کلک کشونده بودم حموم چون مثل همیشه بازی باسگ ها و شیطونی کردن
رو به هرکار دیگه ای ترجیح میداد.
میخواستم همه ی کارهامو انجام بدم تا عصر فرصت اینو پیدا کنم بازم به نارگل سر بزنم.
من با حوله موهای خیسش رو خشک میکردم و اون
سگرمه هاشو زده بود توهم و بیخودی نق میزد.
-آی سرم...آی موهامو کندی....آی...دستم....
چپ چپ نگاهش کردمو گفتم:
بیخودی نق نزن امیرسام.جدیدا خیلی لوس شدی...باید به زور ببرمت حموم...به زور موهاتو خشک
کنم...به زور مجبورت کنم غذا بخوری...عادت های خیلی بدی پیدا کردی که کم کم داره وسوسه ام
میکنه راجب بهشون با بابات حرف بزنم.
با زرنگی پرسید:
-یعنی میخوای چغلی بکنی!؟
خنده ام گرفت اما به سختی خودم رو کنترل کردم تا نخندم و بعد گفتم:
-نخیر...این اسمش چغلی نیست.تو یه سری رفتار بد پیدا کردی که من باید راجب بهشون با بابات حرف
بزنم.
دستاشو به کمرش تکیه داد و گفت:
-خب مگه زور من دلم نمیخواد همه اش برم حموم.هی هر روز هرروز حموم حموم حموم....
متعجب از این دروغای شاخ دار نگاهش کردم و گفتم:
-عه جغله تو کی هرروز هرروز رفتی حموم!؟ عجباااا....تو پنج روزه نرفتی حموم الانم اگه اومدی به
زور من...
یه نفر به در زد.حدس میزدم شیرین باشه.باصدای بلند گفتم:
-بیاااتو...
خودش بود.اومد داخل و گفت:
-خانمجان آقاجان گفتن بیاید پایین تو نشیمن...
-باشه ممنون میتونی بری
امیرسام دوباره غرولند کنان گفت:
وای سرمو کندی از بس حوله رو اینجوری اونجوری کردی.اه اه اه..
_بس دیگه امیرر..
-تو بس دیگه...من میخوام برم هزارتا کار دارم
هزارتا کار تو چیه دقیقا؟
_میخوام به سین غذا بدم
_غلام اینکارو میکنه
-خودم میخوام اینکارو بکنم موهامو سشوار بکشم
دکمه های پیرهنش رو بستم و گفتم:
-شرمنده! سشوار برای بچه ها ممنوع...
-چرا!؟
-چون به سر آسیب میرسونه...
-اگه به سر آسیب میرسونه چرا بابا اینکارو میکنه!؟
-بابات فقط گاهی اینکارو میکنه!
کلاه بافتنیشو گذاشتم سرش و بعد گفتم:
_حالا میتونی بری!
عین میگ میگ از جلو چشمام غیبش زد.یعنی با چنان سرعتی رفت بیرون که اصلا به گرد پااش هم
نرسیدم.
نفس عمیقی کشیدمو سری تکون دادم و بعدهم آروم و باحوصله از اتاق رفتم بیرون و خودمو رسوندم به
نشیمن.
نشسته بود روی مبل و با اژدر خان پچ پچ میکرد.
سلام که کردم توجهشون به سمتم جلب شد.اژدر خان دستاشو دوطرفه مبل گذاشت و با بلند شدن از اونجا
گفت:
-من میرم بیرون...
اون که رفت من جایگزینش شدم.به بساط روی میز نگاه کردم.قهوه...سیگار...میوه...شطرنج....
لبخند زدمو گفتم:
-حسابی مشغول بودینا...
سرش رو بلند کرد و گفت:
-امیر کجاست...
پامو روی اون یکی پام انداختم و گفتم:
کلی منو دعوا کرد و بعدهم دوید رفت تو حیاط! تمام زندگیش شدن سگها..ارسلان من واقعا دوست ندارم
اصلا سرخود شده
اون اینجوری صبح و شبش رو با اونا بگذرونه...داره شورشو درمیاره.به حرف منم که گوش نمیده...به تو گوش میده.براش یه تایم خاصی رو تعیین کن و بهش بگو که فقط همچین
مواقعی حق داره بره بیرون...
با خونسردی گف:
-باشه بعدا باهاش صحبت میکنم...تو خودت خوبی!؟
-آره چطور مگه.!
-هیچی همینطوری...
فنجون کوچیک رو چرخوند.حس کردم میخواد یه چیزی روباهام درمیون بزاره...یه موضوع مهم.
نگران شدم.دلواپس پرسیدم:
-چیزی شده ارسلان!؟
سرشو بالا گرفت و زل زد تو چشمهام.
حدسم درست بود.میخواست یه چیزی رو بهم بگه.
آب دهنمو قورت دادمو نگرام تراز قبل گفتم:
-ارسلان توروخدا اگه چیزی شده به من بگو...خواهش میکنم....
زبونشو توی دهنش رو چرخوند و گفت:
آره من باید یه چیزی رو بهت بگم..
نگران و دلواپس بهش خیره شدم.نمیدونم چرا اما قلبم به تب و تاب افتاده بود.یه حسی بهم میگفت اتفاق
ناخوشایندی افتاده...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
👈 یکشنبه 👈11 خرداد/ جوزا 1404
👈5 ذی الحجه 1446👈1 ژوئن 2025
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛امروز برای امور زیر مناسب نیست :
📛دیدار با صاحب منصبان و سیاسیون.
📛طلب حوائج مهم.
📛و از قسم خوردن اجتناب کنید.
👶مناسب زایمان و نوزاد حالش خوب است.
🚘مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز قمر در برج اسد است و امور زیر خوب نیست:
📛لباس نو پوشیدن.
📛و مسافرت خوب نیست.
🔵مناسب حکاکی نوشتن حرزها و استفاده برای اولین بار مناسب نیست.
👩❤️👨 مباشرت امشب : فرزند به قسمت و روزی خود قانع باشد.
⚫️ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث سرور و شادی می شود.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری باعث زردی رنگ می شود.
😴😴 تعبیر خواب:
خواب و رویایی که شب دوشنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 6 سوره مبارکه "انعام" است.
الم یروا کم اهلکنا من قبلهم...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده اندکی آزردگی ببیند صدقه بدهد تا رفع شود و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روزه به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
👈5 ذی الحجه 1446👈1 ژوئن 2025
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛امروز برای امور زیر مناسب نیست :
📛دیدار با صاحب منصبان و سیاسیون.
📛طلب حوائج مهم.
📛و از قسم خوردن اجتناب کنید.
👶مناسب زایمان و نوزاد حالش خوب است.
🚘مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز قمر در برج اسد است و امور زیر خوب نیست:
📛لباس نو پوشیدن.
📛و مسافرت خوب نیست.
🔵مناسب حکاکی نوشتن حرزها و استفاده برای اولین بار مناسب نیست.
👩❤️👨 مباشرت امشب : فرزند به قسمت و روزی خود قانع باشد.
⚫️ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث سرور و شادی می شود.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری باعث زردی رنگ می شود.
😴😴 تعبیر خواب:
خواب و رویایی که شب دوشنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 6 سوره مبارکه "انعام" است.
الم یروا کم اهلکنا من قبلهم...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده اندکی آزردگی ببیند صدقه بدهد تا رفع شود و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روزه به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
🟠مهربانی را بکار
بالای هر زمینی و زیر هر آسمانی!
و اگر جای دانههایی که کاشتی را فراموش کردی،
روزی باران، جایشان را به تو نشان خواهد..
سلام. صبحتون پربرکت ❤️
@harimezendgi👩❤️👨🦋
بالای هر زمینی و زیر هر آسمانی!
و اگر جای دانههایی که کاشتی را فراموش کردی،
روزی باران، جایشان را به تو نشان خواهد..
سلام. صبحتون پربرکت ❤️
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_متن
صبح ها بوسه ها را
به جان من انداز
مرد این جنگ تن به تن هستم...
صبحت بخیر دلبر❤️
@harimezendgi👩❤️👨🦋
صبح ها بوسه ها را
به جان من انداز
مرد این جنگ تن به تن هستم...
صبحت بخیر دلبر❤️
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
☑️ خاموش کردن چراغ ها حین سکس!
➖ حتما دلیلی وجود دارد که مردان عاشق تماشای مسابقات فوتبال با کیفیت عالی هستند، به گفته دکتر گریر این مخلوقات، موجودات بسیار بصری محسوب می شوند و شیفته آن هستند که تا حد امکان هنگام معاشقه ببینند.
➖ اصرار بر داشتن رابطه جنسی در محیطی تیره و تار می تواند این تصور را در مرد زندگی تان ایجاد کند که بیشتر به ظاهر خود اهمیت می دهید نه احساسی که وی در شما ایجاد می کند.
➖ همین عدم اطمینان ، آواری می شود بر سر جولان مردانه وی در اتاق خواب. اگر در روشنایی راحت نیستید در اتاقی با نور اندک یا با چند عدد شمع معاشقه و سکس را انجام دهید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
☑️ خاموش کردن چراغ ها حین سکس!
➖ حتما دلیلی وجود دارد که مردان عاشق تماشای مسابقات فوتبال با کیفیت عالی هستند، به گفته دکتر گریر این مخلوقات، موجودات بسیار بصری محسوب می شوند و شیفته آن هستند که تا حد امکان هنگام معاشقه ببینند.
➖ اصرار بر داشتن رابطه جنسی در محیطی تیره و تار می تواند این تصور را در مرد زندگی تان ایجاد کند که بیشتر به ظاهر خود اهمیت می دهید نه احساسی که وی در شما ایجاد می کند.
➖ همین عدم اطمینان ، آواری می شود بر سر جولان مردانه وی در اتاق خواب. اگر در روشنایی راحت نیستید در اتاقی با نور اندک یا با چند عدد شمع معاشقه و سکس را انجام دهید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
#آموزشی
ترفندی برای تعویق #انزال ‼️
● دخول را قطع کنید تا به آرامش برسید
● برای تحریک بیشتر خانم سر آلت را به سمت کلیتوریس فشار دهید
● چون آلت خود را به داخل واژن فرو نمیکنید، مدت زمان بیشتری دوام می آورید
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آموزشی
ترفندی برای تعویق #انزال ‼️
● دخول را قطع کنید تا به آرامش برسید
● برای تحریک بیشتر خانم سر آلت را به سمت کلیتوریس فشار دهید
● چون آلت خود را به داخل واژن فرو نمیکنید، مدت زمان بیشتری دوام می آورید
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
تفاوت های زن و مرد
زمان برای مرد ها به سرعت میره ولی برای زن ها خیلی کند جلو میره!!
دقیقا مثل اینه که مردی برای یه کاری میره بیرون و ۵.۶ ساعت بعد برمیگرده،برای همسرش این چندساعت خیلی طول کشیده ولی برای مرد انگار فقط چند دقیقه طول کشیده!!!
*کلمه ی (تازه) برای آقایان از چنددقیقه تا چند سال قبل، مورداستفاده قرارمیگیره:
مثال:
مگه تازه فرش نخریدیم(۵ سال قبل)
مگه تازه مامانت اینجا نبود(۳ ماه قبل)
مگه تازگیا باهم نرفتیم بیرون(۶ هفته قبل)
*توصیف کلمه ی(زیاد)برای آقایان از یک چیز زیاد تا چیزای خیلی کم متغیره:
مثال:
چرا گله میکنی من که وقتی بیرون یا سرکارم خیلی بهت زنگ میزنم (حداکثر ۱ بار در روز)
*این تفاوت بین زن و مرد ممکنه باعث سوءتفاهم و ناراحتی بین همسران بشه.
*پس تفاوت های هم رو بشناسیم...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
تفاوت های زن و مرد
زمان برای مرد ها به سرعت میره ولی برای زن ها خیلی کند جلو میره!!
دقیقا مثل اینه که مردی برای یه کاری میره بیرون و ۵.۶ ساعت بعد برمیگرده،برای همسرش این چندساعت خیلی طول کشیده ولی برای مرد انگار فقط چند دقیقه طول کشیده!!!
*کلمه ی (تازه) برای آقایان از چنددقیقه تا چند سال قبل، مورداستفاده قرارمیگیره:
مثال:
مگه تازه فرش نخریدیم(۵ سال قبل)
مگه تازه مامانت اینجا نبود(۳ ماه قبل)
مگه تازگیا باهم نرفتیم بیرون(۶ هفته قبل)
*توصیف کلمه ی(زیاد)برای آقایان از یک چیز زیاد تا چیزای خیلی کم متغیره:
مثال:
چرا گله میکنی من که وقتی بیرون یا سرکارم خیلی بهت زنگ میزنم (حداکثر ۱ بار در روز)
*این تفاوت بین زن و مرد ممکنه باعث سوءتفاهم و ناراحتی بین همسران بشه.
*پس تفاوت های هم رو بشناسیم...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
اگر مردی زنی را دوست داشته باشدکاری به جذابیت و دلبری های او ندارد
اگر مردی زنی را دوست داشته باشدکاری به جذابیت و دلبری های او ندارد
#صوتی
اگر مردی زنی را دوست داشته باشدکاری به جذابیت و دلبری های او ندارد.
💎دکتر_محسن_محمدی_نیا_معین
مشاور_خانواده و 📞
روانشناس📞
تحکیم روابط زوجین👱♂👱
@harimezendgi👩❤️👨🦋
اگر مردی زنی را دوست داشته باشدکاری به جذابیت و دلبری های او ندارد.
💎دکتر_محسن_محمدی_نیا_معین
مشاور_خانواده و 📞
روانشناس📞
تحکیم روابط زوجین👱♂👱
@harimezendgi👩❤️👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#تناسب_اندام
حرکت ریورس پلانک تا حالا انجام داده بودی؟؟
به طور ویژه عضلات مرکزی بدن رو هدف قرار میده مخصوصا قسمت زیر شکم رو 🥰👍
@harimezendgi👩❤️👨🦋
حرکت ریورس پلانک تا حالا انجام داده بودی؟؟
به طور ویژه عضلات مرکزی بدن رو هدف قرار میده مخصوصا قسمت زیر شکم رو 🥰👍
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر
#همسرانه
به زودی رابطه عاطفی شما نابود خواهد شد اگر
از کلمات و جملاتی استفاده می کنید که بی تفاوتی و بی احساسی را به طرف مقابل تان القا می کند مانند:
*اوکی
*هرجور مایلی
*هر طور راحتی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
به زودی رابطه عاطفی شما نابود خواهد شد اگر
از کلمات و جملاتی استفاده می کنید که بی تفاوتی و بی احساسی را به طرف مقابل تان القا می کند مانند:
*اوکی
*هرجور مایلی
*هر طور راحتی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_756
نگران و دلواپس بهش خیره شدم.نمیدونم چرا اما قلبم به تب و تاب افتاده بود.یه حسی بهم میگفت اتفاق
ناخوشایندی افتاده یا دست کم قراره بیفته.پرسیدم :
-چی؟؟ چی رو قراره به من بگی؟ اتفاق بدی افتاده!؟
ارسلان واسه اینکه من بیشتراز این مضطرب و ناراحت نشم گفت :
-نه! چرا تو جدیدا این مدلی شدی!؟؟ هر خبری میشه فورا میری تو فاز نگرانی!
اندوهگین گفتم :
-خب چیکار کنم.دست خودم نیست...هروقت یه چیزی پیش میاد میترسم و باخودم میگم نکنه یه وقت
اتفاقی برای کسی افتاده باشه.مخصوصا نارگل...
با تاکید گفت :
-نه خیرررر...اتفاقی برای کسی نیفتاده...فقط...
مکث کرد....تو صورت پر سوال و کنجکاوم نگاه کرد و گفت:
- مهمون داریم....
درحالی که ذهنم از این بابت سمت هیچکس نمی رفت پرسیدم:
- مهمون !؟ کی!؟
مکث کرد و بعداز چنددقیقه گفت:
- پدرم!!!
تنها کسی که حتی یک درصد حدس نمیزدم قراره بیاد اینجا پدرش بود.پدری که حتی یکبار هم ندیده
بودمش و ظاهرا بیشتر وقتش رو تو ترکیه و کنارهمسردومش میگذروند.
یعنی یوالندا مادر بوراک !!! چندبار پشت سرهم پلک زدم و ناباورانه گفتم:
- پدرت!؟ واقعاااا !؟
آهسته سر تکون داد و گفت :
آره.قراره بیاد...
هیچ تصور و شناختی نسبت به پدرش نداشتم.هیچی...یعنی یه جورایی شناختم درحد صفر بود واسه
همین ناخواسته دچار استرس شدم و گفتم:
- واقعا میخواد بیاد؟!
- چندبار میپرسی شانار!؟ آره..میخواد بیاد !
-تنهایی!؟
-نه! با یوالندا و بوراک....
نفسم تو سینه حبس شد.این ترکیب واقعا جای اضطراب هم داشت.نفس عمیقی کشیدم و گفتم :
-حالاچرا اینقدر یهویی پدرت تصمیم گرفت بیاداینجا!؟ اونم بعدازاینهمه سال! اون حتی واسه تولد
امیرسام هم نیومد !
به گمونم این موضوع برای خودش هم جای سوال داشت. تکیه داد به پشتی مبل و بعد درحالی که
متفکرانه به گوشه نامشخصی خیره شده بود گفت:
- آره...هیچوقت نیومد چون با من مشکل داره...
من همیشه حدس میزدیم که رابطه ی ارسلان با پدرش خیلی قوی نیست.قهر نبودن اما خیلی هم کاری به
به کارهمدیگه نداشتن. تو سکوت صورتش رو نگاه کردم و بعد پرسیدم :
-تو از اومدن پدرت خوشحال نیستی!؟
نفس عمیقی کشید و گفت :
من به یاد ندارم پدرم در طول زندگیم به من اهمیت داده باشه یاحتی اینکه حمایتم کرده باشه.
تو لحن و صداش یه دلخوری کوچیک وجود داشت .یه دلخوری که جنس کهنه و قدیمی ای داشت. خم
شد.یه نخ سیگار از پاکت بیرون آورد و بعد با روشن کردنش گفت :
اون هیچوقت تو سختی ها کنار من نبود...نه کنار من و نه کنار بقیه خانواده ام....
بهش احتیاج داشتیم فیلش یاد هندوستون کرد ورفت ترکیه....حالا بعداز اینهمه سال نمیدونم چرا تصمیمم درست وقتی هممون
گرفته بیاد !
درکش میکردم.اما پدر همیشه پدر...حتی اگه نامهربون باشه.خیره تو صورتش که پشت حاله ای از دود
پنهون شده بود گفتم :
-ولی اون پدرت....حقشه که تورو ببینه...یا نوه اش رو !
دود سیگارو فرستاد ببرون و گفت :
-دلم میخواد این حق رو ازش بگیرم.
_ولی تو اینکارو نمیکنی! درست!؟
سکوت کرد.دود سیگارش توی فضا پخش شده بود.آهسته و آروم گفتم :
-بزار بیاد...بزار این ارتباط قوی بشه ...
پک عمیقی دیگه ای به سیگارش زد و بعد گفت :
-من که جلوش رو نگرفتم...بیاد...ولی این اومدن باعث نمیشه من گذشته رو فراموش کنم !
لبهامو روهم فشار دادم و بعداز مکث کوتاهی گفتم :
-گذشته ها اسمش روش ارسلان....گذشته و تموم شده خیلی زود گفت :
_گاهی این مدل گذشته ها هیچوقت نمیگذرن.پدر من هیچوقت تو زندگیم نبوده شانار...هیچوقت
_پدر منم نبودهه
-لعنتی این دومورد رو مقایسه نکن....پدرت نبود چون فوت کرده....پدر من زنده بود اما نبودهیچوقت
نبود.....صدبار زمین خوردم هربار این خودم بودم که بلند شدم....هربار ...
عصبی بود. دستشو به پیشونیش تکیه داد و تو سکوت به سیگار کشیدنش ادامه داد..
@harimezendgi👩❤️👨🦋
نگران و دلواپس بهش خیره شدم.نمیدونم چرا اما قلبم به تب و تاب افتاده بود.یه حسی بهم میگفت اتفاق
ناخوشایندی افتاده یا دست کم قراره بیفته.پرسیدم :
-چی؟؟ چی رو قراره به من بگی؟ اتفاق بدی افتاده!؟
ارسلان واسه اینکه من بیشتراز این مضطرب و ناراحت نشم گفت :
-نه! چرا تو جدیدا این مدلی شدی!؟؟ هر خبری میشه فورا میری تو فاز نگرانی!
اندوهگین گفتم :
-خب چیکار کنم.دست خودم نیست...هروقت یه چیزی پیش میاد میترسم و باخودم میگم نکنه یه وقت
اتفاقی برای کسی افتاده باشه.مخصوصا نارگل...
با تاکید گفت :
-نه خیرررر...اتفاقی برای کسی نیفتاده...فقط...
مکث کرد....تو صورت پر سوال و کنجکاوم نگاه کرد و گفت:
- مهمون داریم....
درحالی که ذهنم از این بابت سمت هیچکس نمی رفت پرسیدم:
- مهمون !؟ کی!؟
مکث کرد و بعداز چنددقیقه گفت:
- پدرم!!!
تنها کسی که حتی یک درصد حدس نمیزدم قراره بیاد اینجا پدرش بود.پدری که حتی یکبار هم ندیده
بودمش و ظاهرا بیشتر وقتش رو تو ترکیه و کنارهمسردومش میگذروند.
یعنی یوالندا مادر بوراک !!! چندبار پشت سرهم پلک زدم و ناباورانه گفتم:
- پدرت!؟ واقعاااا !؟
آهسته سر تکون داد و گفت :
آره.قراره بیاد...
هیچ تصور و شناختی نسبت به پدرش نداشتم.هیچی...یعنی یه جورایی شناختم درحد صفر بود واسه
همین ناخواسته دچار استرس شدم و گفتم:
- واقعا میخواد بیاد؟!
- چندبار میپرسی شانار!؟ آره..میخواد بیاد !
-تنهایی!؟
-نه! با یوالندا و بوراک....
نفسم تو سینه حبس شد.این ترکیب واقعا جای اضطراب هم داشت.نفس عمیقی کشیدم و گفتم :
-حالاچرا اینقدر یهویی پدرت تصمیم گرفت بیاداینجا!؟ اونم بعدازاینهمه سال! اون حتی واسه تولد
امیرسام هم نیومد !
به گمونم این موضوع برای خودش هم جای سوال داشت. تکیه داد به پشتی مبل و بعد درحالی که
متفکرانه به گوشه نامشخصی خیره شده بود گفت:
- آره...هیچوقت نیومد چون با من مشکل داره...
من همیشه حدس میزدیم که رابطه ی ارسلان با پدرش خیلی قوی نیست.قهر نبودن اما خیلی هم کاری به
به کارهمدیگه نداشتن. تو سکوت صورتش رو نگاه کردم و بعد پرسیدم :
-تو از اومدن پدرت خوشحال نیستی!؟
نفس عمیقی کشید و گفت :
من به یاد ندارم پدرم در طول زندگیم به من اهمیت داده باشه یاحتی اینکه حمایتم کرده باشه.
تو لحن و صداش یه دلخوری کوچیک وجود داشت .یه دلخوری که جنس کهنه و قدیمی ای داشت. خم
شد.یه نخ سیگار از پاکت بیرون آورد و بعد با روشن کردنش گفت :
اون هیچوقت تو سختی ها کنار من نبود...نه کنار من و نه کنار بقیه خانواده ام....
بهش احتیاج داشتیم فیلش یاد هندوستون کرد ورفت ترکیه....حالا بعداز اینهمه سال نمیدونم چرا تصمیمم درست وقتی هممون
گرفته بیاد !
درکش میکردم.اما پدر همیشه پدر...حتی اگه نامهربون باشه.خیره تو صورتش که پشت حاله ای از دود
پنهون شده بود گفتم :
-ولی اون پدرت....حقشه که تورو ببینه...یا نوه اش رو !
دود سیگارو فرستاد ببرون و گفت :
-دلم میخواد این حق رو ازش بگیرم.
_ولی تو اینکارو نمیکنی! درست!؟
سکوت کرد.دود سیگارش توی فضا پخش شده بود.آهسته و آروم گفتم :
-بزار بیاد...بزار این ارتباط قوی بشه ...
پک عمیقی دیگه ای به سیگارش زد و بعد گفت :
-من که جلوش رو نگرفتم...بیاد...ولی این اومدن باعث نمیشه من گذشته رو فراموش کنم !
لبهامو روهم فشار دادم و بعداز مکث کوتاهی گفتم :
-گذشته ها اسمش روش ارسلان....گذشته و تموم شده خیلی زود گفت :
_گاهی این مدل گذشته ها هیچوقت نمیگذرن.پدر من هیچوقت تو زندگیم نبوده شانار...هیچوقت
_پدر منم نبودهه
-لعنتی این دومورد رو مقایسه نکن....پدرت نبود چون فوت کرده....پدر من زنده بود اما نبودهیچوقت
نبود.....صدبار زمین خوردم هربار این خودم بودم که بلند شدم....هربار ...
عصبی بود. دستشو به پیشونیش تکیه داد و تو سکوت به سیگار کشیدنش ادامه داد..
@harimezendgi👩❤️👨🦋