⚫ آقایان مقامات! بترسید از روزی که پیران این جامعه به صف مخالفان شما بپیوندند!
در رمان تحسینبرانگیز بینوایان، نوشته ویکتور هوگو، شخصیت منحصر به فردی هست به نام "آبه مابوف". (آبه به معنای پدر، لقبی روحانی و مقدس در مسیحیت است.) او سرپرست کلیسایی کوچک و در عین حال گیاهشناسی زبردست است که همدم پدرِ ماریوس، همسر آینده کوزت، بوده و بعدا با ماریوس نیز رفیق میشود. آبه مابوف، در سن هشتاد سالگی، دچار تنگدستی شدیدی است، به نحوی که برای تهیه مایحتاج روزانه خودش و خدمتکار پیرش، مجبور به فروختن اثاثیه منزل و حتی کتابهایش میشود. اوضاع فرانسه در سال 1832، اوضاع نابسامانی است و همین، جوانان شورمند ناراضی را به سوی قیام و انقلاب سوق میدهد. اما جالب توجه اینجاست که آبه مابوفِ هشتاد ساله نیز با شنیدن ولوله انقلاب، به کافه کورنت، میعادگاه انقلابیون میپیوندند و با حرکتی متهورانه، که حتی جوانان شورشی از انجام آن بیم داشتند، به استقبال مرگ میرود. مابوف پرچم سرخ انقلاب که بر زمین افتاده را برمیدارد و به فراز سنگر میبرد و در مقابل چشم سربازان مسلح حکومت، به اهتزاز درمیآورد و فریاد میزند: "برادری، برابری و مرگ!" بلافاصله با دستور آتش فرمانده سربازان، مابوف در خون خود میغلتد و به نماد قهرمانی جوانان شورشی تبدیل میشود.
باری؛ یکی از دوستان در حساب توییترش نوشته: "پدرم بعد از 35 سال کار مداوم و عرق ریختن، بازنشسته شد، خانه شخصی و اندک آبرویی دارد؛ ولی هر روز دنبال اخبار افزایش حقوق بازنشستههاست و ترس دارد از آینده. این زندگی است که شما برایش ساختید. بعد از عمری کار باید با اضطراب حقوق دریافتی بگذراند، شما برای این ملت چه کردید که اکنون طلبکارید؟"
من نیز در اطراف خود، بازنشستگان بسیاری را میشناسم که مانند پدر این دوستمان، تداعیگر وضعیت آبه مابوف در داستان بینوایان هستند. پیرمردان و پیرزنانی که بعد از عمری تلاش و زحمت و آبروداری، اکنون مستمری شندرغازی، کفاف هزینه زندگیشان را نمیدهد و با این تورم و گرانی روزافزون، سه ماه است روز و شب، چشم و گوششان به اخبار دوخته که مقامات و مسئولان کشور، چه وقت از روی کرم و لطف، افزایش حقوق بازنشستگان را اعمال میکنند؟!
آقایانی که زمام امور را به دست دارید! آقای رئیس جمهور! آقای وزیر رفاه! اعضای هیأت دولت! به خدا این رسم جوانمردی نیست که افراد مسن و آبرودار را این چنین تحقیر و تخفیف کنید. اصلا رسم جوانمردی به کنار، به نفع خودتان و موقعیتتان در حکومت و قدرت نیست. آقایان! بترسید از روزی که این پیران و سالخوردگان، چیزی برای از دست دادن نداشته باشند و همچون آبه مابوف، به صف مخالفان شما بپیوندند. من برای خودتان میگویم اگر گوش شنوایی برایتان مانده باشد.
@hashiesaz
در رمان تحسینبرانگیز بینوایان، نوشته ویکتور هوگو، شخصیت منحصر به فردی هست به نام "آبه مابوف". (آبه به معنای پدر، لقبی روحانی و مقدس در مسیحیت است.) او سرپرست کلیسایی کوچک و در عین حال گیاهشناسی زبردست است که همدم پدرِ ماریوس، همسر آینده کوزت، بوده و بعدا با ماریوس نیز رفیق میشود. آبه مابوف، در سن هشتاد سالگی، دچار تنگدستی شدیدی است، به نحوی که برای تهیه مایحتاج روزانه خودش و خدمتکار پیرش، مجبور به فروختن اثاثیه منزل و حتی کتابهایش میشود. اوضاع فرانسه در سال 1832، اوضاع نابسامانی است و همین، جوانان شورمند ناراضی را به سوی قیام و انقلاب سوق میدهد. اما جالب توجه اینجاست که آبه مابوفِ هشتاد ساله نیز با شنیدن ولوله انقلاب، به کافه کورنت، میعادگاه انقلابیون میپیوندند و با حرکتی متهورانه، که حتی جوانان شورشی از انجام آن بیم داشتند، به استقبال مرگ میرود. مابوف پرچم سرخ انقلاب که بر زمین افتاده را برمیدارد و به فراز سنگر میبرد و در مقابل چشم سربازان مسلح حکومت، به اهتزاز درمیآورد و فریاد میزند: "برادری، برابری و مرگ!" بلافاصله با دستور آتش فرمانده سربازان، مابوف در خون خود میغلتد و به نماد قهرمانی جوانان شورشی تبدیل میشود.
باری؛ یکی از دوستان در حساب توییترش نوشته: "پدرم بعد از 35 سال کار مداوم و عرق ریختن، بازنشسته شد، خانه شخصی و اندک آبرویی دارد؛ ولی هر روز دنبال اخبار افزایش حقوق بازنشستههاست و ترس دارد از آینده. این زندگی است که شما برایش ساختید. بعد از عمری کار باید با اضطراب حقوق دریافتی بگذراند، شما برای این ملت چه کردید که اکنون طلبکارید؟"
من نیز در اطراف خود، بازنشستگان بسیاری را میشناسم که مانند پدر این دوستمان، تداعیگر وضعیت آبه مابوف در داستان بینوایان هستند. پیرمردان و پیرزنانی که بعد از عمری تلاش و زحمت و آبروداری، اکنون مستمری شندرغازی، کفاف هزینه زندگیشان را نمیدهد و با این تورم و گرانی روزافزون، سه ماه است روز و شب، چشم و گوششان به اخبار دوخته که مقامات و مسئولان کشور، چه وقت از روی کرم و لطف، افزایش حقوق بازنشستگان را اعمال میکنند؟!
آقایانی که زمام امور را به دست دارید! آقای رئیس جمهور! آقای وزیر رفاه! اعضای هیأت دولت! به خدا این رسم جوانمردی نیست که افراد مسن و آبرودار را این چنین تحقیر و تخفیف کنید. اصلا رسم جوانمردی به کنار، به نفع خودتان و موقعیتتان در حکومت و قدرت نیست. آقایان! بترسید از روزی که این پیران و سالخوردگان، چیزی برای از دست دادن نداشته باشند و همچون آبه مابوف، به صف مخالفان شما بپیوندند. من برای خودتان میگویم اگر گوش شنوایی برایتان مانده باشد.
@hashiesaz
hashiesaz (حاشیهساز)
⚫ آقایان مقامات! بترسید از روزی که پیران این جامعه به صف مخالفان شما بپیوندند! در رمان تحسینبرانگیز بینوایان، نوشته ویکتور هوگو، شخصیت منحصر به فردی هست به نام "آبه مابوف". (آبه به معنای پدر، لقبی روحانی و مقدس در مسیحیت است.) او سرپرست کلیسایی کوچک و…
امروز (20 خرداد 1401) حقوق خرداد ماه اولین گروه از مستمریبگیران تأمین اجتماعی واریز شد، ولی خبری از اعمال افزایش حقوق سالانه نیست. آقایان حاکم! با خود چه میکنید؟
به قول دکتر صالحی اصفهانی، امروز مهمترین بحران جامعه ما، بحران کار است که به ناامیدی و دلسردی جوانان انجامیده است. همو میگفت که در دهه 40 و 50، بدترین حالت برای یک دانشجو این بود که سرباز سپاه دانش بشود. ولی الان بیکاری در انتظار اغلب فارغ التحصیلان است.
در خاطرات دکتر سید حسین نصر میخواندم که سال 54، واسطه میشود تا یکی از دانشجوهای دانشگاه شریف (آن زمان آریامهر) که عضو مجاهدین بوده را از دست ساواک برهاند. بعد از آزادی، آن دانشجو برای تشکر نزد نصر میرود. نصر میگوید وضعت چطور است؟ جوانک میگوید پدرم در اطراف اصفهان کشاورز است و خودم با یک کار پارهوقت، ماهانه 10 هزار تومان درآمد دارم. ببینید طرف دانشجوی سال چهار کارشناسی بوده و این درآمد را داشته است. آن زمان یک کارمند یا کارگر، زیر 3 هزار تومان درآمد داشت. یعنی یک دانشجویی که هنوز لیسانس را نگرفته، سه برابر یک کارمند یا کارگر میتوانست درآمد کسب کند.
@hashiesaz
در خاطرات دکتر سید حسین نصر میخواندم که سال 54، واسطه میشود تا یکی از دانشجوهای دانشگاه شریف (آن زمان آریامهر) که عضو مجاهدین بوده را از دست ساواک برهاند. بعد از آزادی، آن دانشجو برای تشکر نزد نصر میرود. نصر میگوید وضعت چطور است؟ جوانک میگوید پدرم در اطراف اصفهان کشاورز است و خودم با یک کار پارهوقت، ماهانه 10 هزار تومان درآمد دارم. ببینید طرف دانشجوی سال چهار کارشناسی بوده و این درآمد را داشته است. آن زمان یک کارمند یا کارگر، زیر 3 هزار تومان درآمد داشت. یعنی یک دانشجویی که هنوز لیسانس را نگرفته، سه برابر یک کارمند یا کارگر میتوانست درآمد کسب کند.
@hashiesaz
دولت آلمان، تحت تأثیر هیاهوی محیطزیستگرایان، نیروگاههای اتمی خود را برچید و ناچار، به منبع انرژی گاز وابسته شد. توضیح اینکه انرژیهای به اصطلاح تجدیدپذیر، ناپایدار هستند؛ یعنی نیروگاههای برق خورشیدی و بادی، تابع تابش آفتاب و وزش باد هستند و لذا در برخی فصول سال و بعضی ساعات شبانهروز، بسیار کمتر از ظرفیت اسمی خود عمل میکنند. در این حالت، لازم است که یا برق را ذخیره کنند که این نیز محتاج باتریهای گران است و صرفه ندارد. و یا اینکه به کمک نیروگاههای گازی، که انعطاف بالایی در تولید برق دارند، ضعف نیروگاههای تجدیدپذیر را جبران نمایند.
اکنون دولت آلمان که فریب تبلیغات محیطزیستگرایان را خورده، در عین تولید بیشتر گازهای کربنی و آلودن جو زمین، از نظر انرژی نیز وابسته به گاز روسیه شده و این اقتصاد پویای آلمان را تهدید میکند. آلمان امروز درس آموزندهای برای تمامی کشورها و مخصوصا کشوری چون ما دارد که فریفته شعارهای به ظاهر زیبای محیطزیستگرایان نشویم و در برابر فشار آنها، که معمولا مستظهر به پشتیبانی ابرقدرتهاست، تسلیم نگردیم.
https://www.tg-me.com/tejaratnews/102793
@hashiesaz
اکنون دولت آلمان که فریب تبلیغات محیطزیستگرایان را خورده، در عین تولید بیشتر گازهای کربنی و آلودن جو زمین، از نظر انرژی نیز وابسته به گاز روسیه شده و این اقتصاد پویای آلمان را تهدید میکند. آلمان امروز درس آموزندهای برای تمامی کشورها و مخصوصا کشوری چون ما دارد که فریفته شعارهای به ظاهر زیبای محیطزیستگرایان نشویم و در برابر فشار آنها، که معمولا مستظهر به پشتیبانی ابرقدرتهاست، تسلیم نگردیم.
https://www.tg-me.com/tejaratnews/102793
@hashiesaz
Telegram
تجارت نیوز
🔵گاز روسیه زنگ خطر اقتصاد آلمان را درآورد
▪️با جود کاهش چشمگیر منابع گاز روسیه در آلمان، وزیر اقتصاد این کشور گفت که زنگ خطر طرح اضطراری گازی برای جبران کمبودها به صدا درآمده است. رابرت هابک، وزیر اقتصاد آلمان میگوید که روسیه از گاز به عنوان سلاحی علیه…
▪️با جود کاهش چشمگیر منابع گاز روسیه در آلمان، وزیر اقتصاد این کشور گفت که زنگ خطر طرح اضطراری گازی برای جبران کمبودها به صدا درآمده است. رابرت هابک، وزیر اقتصاد آلمان میگوید که روسیه از گاز به عنوان سلاحی علیه…
به نظر من، آقای خمینی برای اینکه ابتکار عمل را از دست جریانات چپ دربیاورد و دولت بازرگان را زمین بزند، سیاست حمله به آمریکا را در پیش گرفت. توضیح اینکه مدت کوتاهی پس از انقلاب، سرخوردگی عمیقی از اصل انقلاب در میان عامه مردم پدید آمد که خود را در نصاب مشارکت در انتخابات نشان داد. میان نیروهای سیاسی نیز نزاع شدیدی درگرفت، از سوی دیگر تقریبا هیچ نیرو و جریان سیاسی، برنامه مشخص و قابل دفاعی برای حل معضلات کشور از قبیل رکود، تورم، مسکن و اشتغال نداشت. جریانات چپگرا با هیاهوی و جنجال، جوانان و نوجوانان را جذب میکردند و این میتوانست موقعیت نیروهای حاضر در قدرت و حاکمیت که در آن وقت شامل دولت موقت بازرگان و روحانیون متشکل در حزب جمهوری اسلامی بود، را تهدید کند. حمله به سفارت آمریکا و گروگانگیری، ابتکار آیت الله موسوی خوئینیها بود که با استقبال آیت الله خمینی به نقطه عطفی در تاریخ انقلاب تبدیل شد. روحانیون حزب جمهوری اگر چه در ابتدا موافق آن اقدام نبودند، ولی از جهت پیروی از آیت الله خمینی، حمایت کردند و ابتکار عمل را به دست گرفتند. و الا اگر نیک بنگریم، رفتار آمریکا پس از انقلاب، کمتر از شوروی و بسیاری دیگر از کشورها، خصمانه بود. شوروی رسما در ایران جاسوسی میکرد و تجهیز صدام برای حمله به ایران را به عهده داشت.
https://www.tg-me.com/tarikhandishi/2274
@hashiesaz
https://www.tg-me.com/tarikhandishi/2274
@hashiesaz
Telegram
تاریخاندیشی ــ مهدی تدینی
(ادامه از پست پیشین...)
به این ترتیب، برای آن نسل جوانی که با تربیت دینی بزرگ شده بود، از خانوادههای سنتی و دینی برآمده بود، اما در برابر مدرنیتۀ نیرومند روزگار سکولار شده بود، سوسیالیسم مانند جزیرهای امن بود؛ قلعهای استوار و امیدبخش. سوسیالیسم هم سکولار…
به این ترتیب، برای آن نسل جوانی که با تربیت دینی بزرگ شده بود، از خانوادههای سنتی و دینی برآمده بود، اما در برابر مدرنیتۀ نیرومند روزگار سکولار شده بود، سوسیالیسم مانند جزیرهای امن بود؛ قلعهای استوار و امیدبخش. سوسیالیسم هم سکولار…
قضیه آندلس را اولین بار آقای مطهری در کتاب مسئله حجاب مطرح کرد و بعد آقای خامنهای در یکی از نمازهای جمعه، با افزودن پسوند فرنگی "ایزه"، اصطلاح اندلوسیزه کردن را در دهان منبریها و آخوندهای حکومت انداخت. چند سال اخیر هم آقای احمد خاتمی از برجسته ترین کاربران این اصطلاح بیمعنی است.
https://www.tg-me.com/falaakhon/3703
اما اصل داستان چه بود؟ بعد از اینکه مصر به دست ناپلئون گشوده شد و فرهنگ و رسوم غربی وارد سرزمینهای اسلامی گشت، یک نفر داستاننویس مصری، داستان خیالی را آفرید که علت شکست اسلام در آندلس، ترویج بیبندوباری توسط فرنگیان مسیحی بوده است. این داستان غیرواقعی، در دهه 20 وارد ادبیات فارسی شد و مطهری هم بعدا از آن بهره گرفت تا امروز که آقایان رهایش نمیکنند. و الا هیچ مستند تاریخی در مورد ترویج بیبندوباری در آندلس دیده نشده است. تفصیلش را در اینجا بخوانید: https://www.tg-me.com/hashiepardaz/2393
@hashiesaz
https://www.tg-me.com/falaakhon/3703
اما اصل داستان چه بود؟ بعد از اینکه مصر به دست ناپلئون گشوده شد و فرهنگ و رسوم غربی وارد سرزمینهای اسلامی گشت، یک نفر داستاننویس مصری، داستان خیالی را آفرید که علت شکست اسلام در آندلس، ترویج بیبندوباری توسط فرنگیان مسیحی بوده است. این داستان غیرواقعی، در دهه 20 وارد ادبیات فارسی شد و مطهری هم بعدا از آن بهره گرفت تا امروز که آقایان رهایش نمیکنند. و الا هیچ مستند تاریخی در مورد ترویج بیبندوباری در آندلس دیده نشده است. تفصیلش را در اینجا بخوانید: https://www.tg-me.com/hashiepardaz/2393
@hashiesaz
Telegram
فلاخن||سلمان کدیور
.
🛑فقه حکومتی و پویش نه به گناه!
...
...
بعد از ماجرای جمع شدن نوجوانان شیرازی با ظاهر و پوشش خاص و جنجالی شدن ماجرا و ورود فرمانداری، حالا نوبت ریاست حوزه های علمیه فارس بود که در این مورد بیانیه بیرون دهد.
🔷قسمت های از بیانیه :
خداوند بزرگ و مهربان…
🛑فقه حکومتی و پویش نه به گناه!
...
...
بعد از ماجرای جمع شدن نوجوانان شیرازی با ظاهر و پوشش خاص و جنجالی شدن ماجرا و ورود فرمانداری، حالا نوبت ریاست حوزه های علمیه فارس بود که در این مورد بیانیه بیرون دهد.
🔷قسمت های از بیانیه :
خداوند بزرگ و مهربان…
🔴 نقش مأموران معذور در گشت ارشاد
اخیرا فیلمی از برخورد مأموران انتظامی در قالب گشت ارشاد با دختری در یکی از شهرهای شمالی، رسانهای شده است. مرد مأمور دست دخترک را گرفته و علیرغم مقاومت و فریاد او، دستش را به زور میکشد تا به داخل خودروی پلیس ببرد. این فیلم احساسات عمومی را به شدت علیه گشت ارشاد، تهییج کرده است.
اما "هانا آرنت" متفکر سیاسی قرن بیستم، کتابی دارد با عنوان "آیشمن در اورشلیم". آیشمن از سرکردگان نظام هیتلر بود که بعد از پایان جنگ دوم جهانی، با تغییر چهره از مهلکه اروپا گریخت و به آرژانتین رفت و مدتها در آنجا با هویت جعلی میزیست. دولت جدیدالتأسیس اسرائیل که خود را متولی یهودیان عالم میدانست، این موضوع را فهمید و آیشمن را از آرژانتین ربود و برای محاکمه به اسرائیل برد. آیشمن مسئول پرونده یهودیان در دولت نازی آلمان بود، لذا محاکمه او توجه جهانیان را برانگیخت. آرنت که خود یهودی الاصل و آلمانی تبار است، در کتابش مفصلاً به شرح دادگاه و حواشی محاکمه آیشمن پرداخته است. نکته شگفت و محوری کتاب آرنت این است که آیشمن، آدمی کاملا معمولی و حتی بدون باور و اعتقاد به اصول نازیسم بود. آیشمن به عنوان یک کارمند خوب، راهبر آن جنایات فجیع، که میگویند آلمانها علیه یهودیان به کار بستند، بود.
این را من قبلا هم گفتهام که بیش از همه، باید از نیروهای غیرمؤمن و کارمندمَنِش ترسید، چرا که اعتقادات و اصول وجدانی برای مهار رفتارشان ندارند. اینها صرفا مأمورند و معذور و منظومه عملکردشان، خشنودی هر مدیر و فرمانروای بالادستی را برمیانگیزد. مأمور پلیسی که فوقاً ذکرش را آوردیم، اگر ذرهای اعتقاد به محرم و نامحرم داشت، دست آن دخترک را چنان نمیگرفت و نمیکشید؛ نه حتی به خاطر عجز و لابه او، بلکه به خاطر حرمت لمس بدن نامحرم. من بر این باورم که عمده زنانی که در گشت ارشاد مشغول کارند، اعتقاد و ایمان خاصی به حجاب اسلامی ندارد. آنها مأموران حقوقبگیری بیش نیستند که امروز به برخورد با بدحجابان واداشته شدهاند، و اگر فردا روزی ورق برگردد و حکومتی دیگر به اینها دستور برخورد با باحجابان را بدهد، در اجرای دستور جدید، تردیدی روا نمیدارند.
@hashiesaz
اخیرا فیلمی از برخورد مأموران انتظامی در قالب گشت ارشاد با دختری در یکی از شهرهای شمالی، رسانهای شده است. مرد مأمور دست دخترک را گرفته و علیرغم مقاومت و فریاد او، دستش را به زور میکشد تا به داخل خودروی پلیس ببرد. این فیلم احساسات عمومی را به شدت علیه گشت ارشاد، تهییج کرده است.
اما "هانا آرنت" متفکر سیاسی قرن بیستم، کتابی دارد با عنوان "آیشمن در اورشلیم". آیشمن از سرکردگان نظام هیتلر بود که بعد از پایان جنگ دوم جهانی، با تغییر چهره از مهلکه اروپا گریخت و به آرژانتین رفت و مدتها در آنجا با هویت جعلی میزیست. دولت جدیدالتأسیس اسرائیل که خود را متولی یهودیان عالم میدانست، این موضوع را فهمید و آیشمن را از آرژانتین ربود و برای محاکمه به اسرائیل برد. آیشمن مسئول پرونده یهودیان در دولت نازی آلمان بود، لذا محاکمه او توجه جهانیان را برانگیخت. آرنت که خود یهودی الاصل و آلمانی تبار است، در کتابش مفصلاً به شرح دادگاه و حواشی محاکمه آیشمن پرداخته است. نکته شگفت و محوری کتاب آرنت این است که آیشمن، آدمی کاملا معمولی و حتی بدون باور و اعتقاد به اصول نازیسم بود. آیشمن به عنوان یک کارمند خوب، راهبر آن جنایات فجیع، که میگویند آلمانها علیه یهودیان به کار بستند، بود.
این را من قبلا هم گفتهام که بیش از همه، باید از نیروهای غیرمؤمن و کارمندمَنِش ترسید، چرا که اعتقادات و اصول وجدانی برای مهار رفتارشان ندارند. اینها صرفا مأمورند و معذور و منظومه عملکردشان، خشنودی هر مدیر و فرمانروای بالادستی را برمیانگیزد. مأمور پلیسی که فوقاً ذکرش را آوردیم، اگر ذرهای اعتقاد به محرم و نامحرم داشت، دست آن دخترک را چنان نمیگرفت و نمیکشید؛ نه حتی به خاطر عجز و لابه او، بلکه به خاطر حرمت لمس بدن نامحرم. من بر این باورم که عمده زنانی که در گشت ارشاد مشغول کارند، اعتقاد و ایمان خاصی به حجاب اسلامی ندارد. آنها مأموران حقوقبگیری بیش نیستند که امروز به برخورد با بدحجابان واداشته شدهاند، و اگر فردا روزی ورق برگردد و حکومتی دیگر به اینها دستور برخورد با باحجابان را بدهد، در اجرای دستور جدید، تردیدی روا نمیدارند.
@hashiesaz
⬜ کدام خطر بیشتر کشور را تهدید میکند: موروثی شدن حکومت یا حکمرانی غیرمسئولانه؟
آقای میرحسین موسوی، اخیراً در حصر مطلبی نوشته و منتشر کرده و در آن نسبت به خطر موروثی شدن مقام رهبری نظام، هشدار داده است. ادعای موسوی در سالهای اخیر، توسط کسان دیگری هم صریحاً یا تلویحاً مطرح شده است. از جمله آقای احمدینژاد در نقدهای خود بر آقای حسین طائب، رئیس قبلی سازمان اطلاعات سپاه، شبیه همین هشدارها را داده بود. اما از نگاه ما، این خطر، یعنی موروثی شدن رهبری، هر چند که کاملاً بیراه نیست؛ ولی از احتمال بالایی هم برخوردار نیست و بنا کردن تحلیلها و کنشهای سیاسی خود بر این احتمال نه چندان قوی، به ساختن خانه روی آب میماند.
آینده کشور و نظام مبتنی بر دستگاه رهبری و ولایت فقیه، خارج از دایره کسانی نیست که کمابیش در اذهان عمومی و خواص برای این جایگاه مناسب به نظر میرسند. این افراد اولاً باید آخوند و حوزوی باشند و ثانیاً سابقهٔ فعالیت سیاسی در ردههای بالای نظام را داشته باشند. به عبارت دیگر، رجال سیاسی که آخوند نباشند، حتمأ نمیتوانند رهبر شوند و آخوندها و حوزویان هم که سابقهٔ کار در ردههای بالای سیاسی نظام را نداشته باشند، از این دایره خارج اند. در حال حاضر (مرداد 1401) به نظر این افراد در ردهٔ اول مظان جانشینی و تصدی مقام رهبری در آینده باشند: آقای سید ابراهیم رئیسی، آقای حسن روحانی، آقای صادق لاریجانی، آقای سید حسن خمینی و آقای سید مجتبی خامنهای. در رده دوم هم میتوان بعضی روحانیون که وجههٔ حوزویتری دارند ولی کار اجرایی سطح بالا نداشتهاند را نام برد: امثال آقایان سید احمد خاتمی و سید محمدمهدی میرباقری. در سالهای گذشته، افراد دیگری نظیر آقای هاشمی رفسنجانی و هاشمی شاهرودی نیز در زمرهٔ افراد محتمل جانشینی قرار داشتند که دار فانی را وداع گفته و دیگر موضوعیتی ندارند.
قبلاً درباره بحث جانشینی آقای مجتبی خامنهای چنین نوشته بودم: "در صورت فقدان رهبری، اهمیت امروز او، کاملا رنگ خواهد باخت؛ زیرا که مجتبی عضو شورای موقت رهبری و حتی مجلس خبرگان نیست؛ قدرت امروزش صددرصد به متکی به دیگری است و از حمایت بدنهٔ حزب اللهی هم تقریباً محروم است، چون معروف نیست. شما امروز اگر عکس مجتبی را نشان برخی از حزباللهیها بدهید، محتملاً وی را نخواهند شناخت. افرادی از توده مردم هم هستند که حتی نام مجتبی را نشنیدهاند. بنابراین او روی صحنهٔ سیاست نیست و در زمان خلأ قدرت، کاری از پیش نخواهد برد. مرحوم احمد خمینی، با اینکه در زمان حیات پدرش آدم کاملاً معروفی میان همه و خاصه شخص محبوبی نزد حزباللهیها بود؛ در روز تعیین رهبر جدید در سال ۶۸، چندان نقشی ایفا نکرد و بعد از آن هم به حاشیه قدرت رانده شد. موقعیت امروز مجتبی که به مراتب ضعیفتر و شکنندهتر از آن روز احمد است."
اگر واقعاً ارادهای در شخص اول برای تعیین فرزند به جانشینی باشد، طبعاً بایستی او را به روی صحنه سیاست آورد تا توده مردم و حزباللهیها، با نام و چهرهاش انس بگیرند. این کاری است که در تمامی نظامهای موروثی، چه پادشاهی و چه جمهوریهای عربی صورت گرفته و میگیرد. پنهان داشتن شخص جانشین در پستوهای حکومت، اگرچه کاهندهٔ تبلیغات منفی علیه او میشود و از این جهت مفید است؛ ولی نمیتواند سیاستی همیشگی باشد، چرا که نقض غرض است.
با این همه، اگرچه موروثی شدن حکومت، خطری محتمل در آینده است؛ ولی حکومت مادامالعمر، غیرشفاف، غیرقابل حسابرسی و پیچیده در لفافه قداست هم چیز مطلوب و قابل دفاعی نیست که اتفاقاً میتواند مستعد موروثی شدن هم باشد.
یکی از مشکلات بزرگ حکومت ما، دخالت افراد غیر ذیصلاح به صورت پشت پرده در امور جاری کشور است. این افراد نه برای مردم شناختهشده اند، و نه برای دستگاههای نظارتی قابل حسابرسی و بازخواست اند و دخالتشان بدون ذرهای مسئولیتپذیری رخ میدهد. فساد و تباهی که از پی این شیوهٔ حکمرانی میآید، قابل احصا نیست. کمااینکه آقای محمد سرافراز در کتاب خاطراتش به گوشهای از آن پرداخته است. امروز افراد دلسوز و بصیر، بیش از نگرانی برای موروثی شدن حکومت، باید نگران و هشداردهنده نسبت به این شیوه حکمرانی باشند.
@hashiesaz
آقای میرحسین موسوی، اخیراً در حصر مطلبی نوشته و منتشر کرده و در آن نسبت به خطر موروثی شدن مقام رهبری نظام، هشدار داده است. ادعای موسوی در سالهای اخیر، توسط کسان دیگری هم صریحاً یا تلویحاً مطرح شده است. از جمله آقای احمدینژاد در نقدهای خود بر آقای حسین طائب، رئیس قبلی سازمان اطلاعات سپاه، شبیه همین هشدارها را داده بود. اما از نگاه ما، این خطر، یعنی موروثی شدن رهبری، هر چند که کاملاً بیراه نیست؛ ولی از احتمال بالایی هم برخوردار نیست و بنا کردن تحلیلها و کنشهای سیاسی خود بر این احتمال نه چندان قوی، به ساختن خانه روی آب میماند.
آینده کشور و نظام مبتنی بر دستگاه رهبری و ولایت فقیه، خارج از دایره کسانی نیست که کمابیش در اذهان عمومی و خواص برای این جایگاه مناسب به نظر میرسند. این افراد اولاً باید آخوند و حوزوی باشند و ثانیاً سابقهٔ فعالیت سیاسی در ردههای بالای نظام را داشته باشند. به عبارت دیگر، رجال سیاسی که آخوند نباشند، حتمأ نمیتوانند رهبر شوند و آخوندها و حوزویان هم که سابقهٔ کار در ردههای بالای سیاسی نظام را نداشته باشند، از این دایره خارج اند. در حال حاضر (مرداد 1401) به نظر این افراد در ردهٔ اول مظان جانشینی و تصدی مقام رهبری در آینده باشند: آقای سید ابراهیم رئیسی، آقای حسن روحانی، آقای صادق لاریجانی، آقای سید حسن خمینی و آقای سید مجتبی خامنهای. در رده دوم هم میتوان بعضی روحانیون که وجههٔ حوزویتری دارند ولی کار اجرایی سطح بالا نداشتهاند را نام برد: امثال آقایان سید احمد خاتمی و سید محمدمهدی میرباقری. در سالهای گذشته، افراد دیگری نظیر آقای هاشمی رفسنجانی و هاشمی شاهرودی نیز در زمرهٔ افراد محتمل جانشینی قرار داشتند که دار فانی را وداع گفته و دیگر موضوعیتی ندارند.
قبلاً درباره بحث جانشینی آقای مجتبی خامنهای چنین نوشته بودم: "در صورت فقدان رهبری، اهمیت امروز او، کاملا رنگ خواهد باخت؛ زیرا که مجتبی عضو شورای موقت رهبری و حتی مجلس خبرگان نیست؛ قدرت امروزش صددرصد به متکی به دیگری است و از حمایت بدنهٔ حزب اللهی هم تقریباً محروم است، چون معروف نیست. شما امروز اگر عکس مجتبی را نشان برخی از حزباللهیها بدهید، محتملاً وی را نخواهند شناخت. افرادی از توده مردم هم هستند که حتی نام مجتبی را نشنیدهاند. بنابراین او روی صحنهٔ سیاست نیست و در زمان خلأ قدرت، کاری از پیش نخواهد برد. مرحوم احمد خمینی، با اینکه در زمان حیات پدرش آدم کاملاً معروفی میان همه و خاصه شخص محبوبی نزد حزباللهیها بود؛ در روز تعیین رهبر جدید در سال ۶۸، چندان نقشی ایفا نکرد و بعد از آن هم به حاشیه قدرت رانده شد. موقعیت امروز مجتبی که به مراتب ضعیفتر و شکنندهتر از آن روز احمد است."
اگر واقعاً ارادهای در شخص اول برای تعیین فرزند به جانشینی باشد، طبعاً بایستی او را به روی صحنه سیاست آورد تا توده مردم و حزباللهیها، با نام و چهرهاش انس بگیرند. این کاری است که در تمامی نظامهای موروثی، چه پادشاهی و چه جمهوریهای عربی صورت گرفته و میگیرد. پنهان داشتن شخص جانشین در پستوهای حکومت، اگرچه کاهندهٔ تبلیغات منفی علیه او میشود و از این جهت مفید است؛ ولی نمیتواند سیاستی همیشگی باشد، چرا که نقض غرض است.
با این همه، اگرچه موروثی شدن حکومت، خطری محتمل در آینده است؛ ولی حکومت مادامالعمر، غیرشفاف، غیرقابل حسابرسی و پیچیده در لفافه قداست هم چیز مطلوب و قابل دفاعی نیست که اتفاقاً میتواند مستعد موروثی شدن هم باشد.
یکی از مشکلات بزرگ حکومت ما، دخالت افراد غیر ذیصلاح به صورت پشت پرده در امور جاری کشور است. این افراد نه برای مردم شناختهشده اند، و نه برای دستگاههای نظارتی قابل حسابرسی و بازخواست اند و دخالتشان بدون ذرهای مسئولیتپذیری رخ میدهد. فساد و تباهی که از پی این شیوهٔ حکمرانی میآید، قابل احصا نیست. کمااینکه آقای محمد سرافراز در کتاب خاطراتش به گوشهای از آن پرداخته است. امروز افراد دلسوز و بصیر، بیش از نگرانی برای موروثی شدن حکومت، باید نگران و هشداردهنده نسبت به این شیوه حکمرانی باشند.
@hashiesaz
🟥 فساد فولاد مبارکه، نمونهای از یک فساد ساختاری است
گزارش تحقیق و تفحص مجلس از #فولاد_مبارکه اصفهان، شاهدی دیگر بر ادعای ما مبنی بر وجود فساد ساختاری (#فساد_سیستماتیک) در کشور است. در این گزارش، شرکت فولاد مبارکه، مبالغ کلانی را به دفاتر امام جمعه و جماعات استان اصفهان داده است. همچنین سپاه و بسیج استان نیز از آن شرکت پولهایی گرفتهاند. از همه ناگوارتر، دادن دو دستگاه خودروی هیوندا الانترا به اداره کل اطلاعات استان اصفهان است. فعلا با رسانهها و فعالین رسانهای کاری نداریم، ولی صداوسیما که ردیف بودجه دولتی دارد هم مبالغ کلانی از فولاد مبارکه گرفته است.
همه میدانند که این سازمانهای نظامی و عمومی و دولتی، بودجه مشخصی برای انجام وظایفشان دارند. بودجه نیز از محل اخذ مالیات از مثل همین شرکت فولاد مبارکه تأمین میشود. به عبارت دیگر، فولاد مبارکه هزینه خدمات امنیتی و فرهنگی که از مثل اداره اطلاعات و سپاه و ستاد اقامه نماز دریافت میدارد را، در قالب مالیات و عوارض به دولت پرداخته است. از طرف دیگر برای حفظ شأن و پیشگیری از فساد، واحدهای مختلف دولت، بودجه یشان را از دولت میگیرند و نه به صورت باج از دست مردم یا شرکتهای تولیدی و مؤسسات صنعتی. اینها که آوردیم، قواعد متداول اداره کشور در یک نظام معقول است. ولی در کشور ما، وضعیت اینی است که میبینید:
اداره اطلاعات که بودجه دارد، باز هم ابایی از باجگیری از یک شرکت صنعتی ندارد. هر امام جمعهای که به شهری اعزام میشود، دستور دارد که حوزه علمیه و مصلایی برای آن شهر علم کند. (حالا چقدر واقعا آن شهر به این مؤسسات نیاز دارد یا اولویتش هست، مهم نیست) آقای امام جمعه هم میرود و از این و آن پول میکَند. و فساد دقیقا به خاطر این به وجود میآید، که قواعد عقل سلیم در حکمرانی را کنار گذاشتهایم و به شیوه آخوندی و طلبگی، میخواهیم کشوری را اداره کنیم.
در قضیه فایل صوتی افشاشده فرماندهان سپاه هم معلوم گشت که مقامات بالاتر به نیروی قدس سپاه گفتهاند برود کار اقتصادی کند و برای فعالیتهایش پول دربیاورد. یا للعجب! طبعا نیروی مسلح نمیرود به عنوان کار اقتصادی گندم بکارد یا فولاد تولید کند، بلکه به کارهایی وارد میشود که ریسکش بالاست و حاشیه سود بسیار دارد. یعنی تجارتهای شبههناک! شما را به خدا تباهی حکومتداری آقایان را ببینید: در حالی که قدرت و حکومت را در دست دارند و مالیات از مردم میگیرند، نیروی رسمی نظامیشان را به فعالیت تجاری، آن هم از نوع شبههناک، تشویق میکنند. خوب از دل این فساد هلدینگ یاس درمیآید.
این مسائل باید درست شود و راهش هم گردن نهادن به قواعد عقل سلیم در اداره کشور و کنار گذاشتن شیوههای آخوندی و حاجآقایی است. کمکهای خیریه باید شفاف و قابل حسابرسی بشوند. نباید تعارض منافع و مسائل شبهه ناک در آن باشد. مادامی که ائمه جمعه و رؤسای اداره اطلاعات و فرماندهان سپاه، مطمئن هستند که مجازات و برخورد جدی با فساد و تخلف در کار نیست؛ فساد ساختاری همچنان برقرار خواهد بود. مادامی که در کله مقامات کشور فرونرود که هر سازمان دولتی باید کارویژه معلومی داشته باشد و برای فعالیتهایش فقط و فقط از دولت باید بودجه بگیرد، وضع بر همین منوال خواهد بود.
@hashiesaz
گزارش تحقیق و تفحص مجلس از #فولاد_مبارکه اصفهان، شاهدی دیگر بر ادعای ما مبنی بر وجود فساد ساختاری (#فساد_سیستماتیک) در کشور است. در این گزارش، شرکت فولاد مبارکه، مبالغ کلانی را به دفاتر امام جمعه و جماعات استان اصفهان داده است. همچنین سپاه و بسیج استان نیز از آن شرکت پولهایی گرفتهاند. از همه ناگوارتر، دادن دو دستگاه خودروی هیوندا الانترا به اداره کل اطلاعات استان اصفهان است. فعلا با رسانهها و فعالین رسانهای کاری نداریم، ولی صداوسیما که ردیف بودجه دولتی دارد هم مبالغ کلانی از فولاد مبارکه گرفته است.
همه میدانند که این سازمانهای نظامی و عمومی و دولتی، بودجه مشخصی برای انجام وظایفشان دارند. بودجه نیز از محل اخذ مالیات از مثل همین شرکت فولاد مبارکه تأمین میشود. به عبارت دیگر، فولاد مبارکه هزینه خدمات امنیتی و فرهنگی که از مثل اداره اطلاعات و سپاه و ستاد اقامه نماز دریافت میدارد را، در قالب مالیات و عوارض به دولت پرداخته است. از طرف دیگر برای حفظ شأن و پیشگیری از فساد، واحدهای مختلف دولت، بودجه یشان را از دولت میگیرند و نه به صورت باج از دست مردم یا شرکتهای تولیدی و مؤسسات صنعتی. اینها که آوردیم، قواعد متداول اداره کشور در یک نظام معقول است. ولی در کشور ما، وضعیت اینی است که میبینید:
اداره اطلاعات که بودجه دارد، باز هم ابایی از باجگیری از یک شرکت صنعتی ندارد. هر امام جمعهای که به شهری اعزام میشود، دستور دارد که حوزه علمیه و مصلایی برای آن شهر علم کند. (حالا چقدر واقعا آن شهر به این مؤسسات نیاز دارد یا اولویتش هست، مهم نیست) آقای امام جمعه هم میرود و از این و آن پول میکَند. و فساد دقیقا به خاطر این به وجود میآید، که قواعد عقل سلیم در حکمرانی را کنار گذاشتهایم و به شیوه آخوندی و طلبگی، میخواهیم کشوری را اداره کنیم.
در قضیه فایل صوتی افشاشده فرماندهان سپاه هم معلوم گشت که مقامات بالاتر به نیروی قدس سپاه گفتهاند برود کار اقتصادی کند و برای فعالیتهایش پول دربیاورد. یا للعجب! طبعا نیروی مسلح نمیرود به عنوان کار اقتصادی گندم بکارد یا فولاد تولید کند، بلکه به کارهایی وارد میشود که ریسکش بالاست و حاشیه سود بسیار دارد. یعنی تجارتهای شبههناک! شما را به خدا تباهی حکومتداری آقایان را ببینید: در حالی که قدرت و حکومت را در دست دارند و مالیات از مردم میگیرند، نیروی رسمی نظامیشان را به فعالیت تجاری، آن هم از نوع شبههناک، تشویق میکنند. خوب از دل این فساد هلدینگ یاس درمیآید.
این مسائل باید درست شود و راهش هم گردن نهادن به قواعد عقل سلیم در اداره کشور و کنار گذاشتن شیوههای آخوندی و حاجآقایی است. کمکهای خیریه باید شفاف و قابل حسابرسی بشوند. نباید تعارض منافع و مسائل شبهه ناک در آن باشد. مادامی که ائمه جمعه و رؤسای اداره اطلاعات و فرماندهان سپاه، مطمئن هستند که مجازات و برخورد جدی با فساد و تخلف در کار نیست؛ فساد ساختاری همچنان برقرار خواهد بود. مادامی که در کله مقامات کشور فرونرود که هر سازمان دولتی باید کارویژه معلومی داشته باشد و برای فعالیتهایش فقط و فقط از دولت باید بودجه بگیرد، وضع بر همین منوال خواهد بود.
@hashiesaz
یکی از آشنایان که در ناجا شاغل است، میگوید در کلانتریها پلیس زن نیاز است و نیست، آن وقت چندین نیروی زن به علاوه دو پلیس مرد و یک راننده را در هر ون گشت ارشاد میگذارند تا در شهر بگردند و دختران بدحجاب را صید کنند. خیلی چیزها جرم است، از جمله تکدیگری و ولگردی؛ ولی آیا پلیس ویژه ای برای برخورد با این مسائل درست شده است؟ قبول کنید که راهاندازی گشت ارشاد، ناشی از خودخواهی عدهی کمی است و البته با این نتایجش، محل مخالفت بخش عمده جامعه، حتی عدهای از متدینین شده است.
البته این اعتراضات اخیر، دیگر متوجه مسأله فوت مرحومه مهسا امینی و حتی گشت ارشاد نیست. ظلمهایی که طی سالیان گذشته در ادارات و کلانتریها و حتی در خیابان و بزرگراه توسط کارمندان و مأموران پلیس و راهور بر تکتک مردم رفته، اکنون انباشته و به صورت ناگهانی در حال تخلیه و انتقام است. مقصر اصلی این وضعیت، کلیت حکومت است که همه راهها و منافذ را برای اصلاح امور بسته و حتی گوشش نیز بدهکار شنیدن سخنان مصلحان نبوده است.
@hashiesaz
البته این اعتراضات اخیر، دیگر متوجه مسأله فوت مرحومه مهسا امینی و حتی گشت ارشاد نیست. ظلمهایی که طی سالیان گذشته در ادارات و کلانتریها و حتی در خیابان و بزرگراه توسط کارمندان و مأموران پلیس و راهور بر تکتک مردم رفته، اکنون انباشته و به صورت ناگهانی در حال تخلیه و انتقام است. مقصر اصلی این وضعیت، کلیت حکومت است که همه راهها و منافذ را برای اصلاح امور بسته و حتی گوشش نیز بدهکار شنیدن سخنان مصلحان نبوده است.
@hashiesaz
🟥 دعوت به عقلانیت و مهار احساسات
یکبار از زن و شوهری که کارشان به طلاق کشیده بود، شنیدم که ما در طول زندگی مشترکمان، حتی یک روز خوب هم با هم نداشتیم؛ همهاش جنگ و جدل و دعوا و قهر بود. در صورتی که لااقل من روزهایی را مثلا هنگام همسفری، دیده بودم که آنها با هم خوش میگذرانند و بد نیستند. جالبتر اینکه پس از چندی که از جداییشان گذشته بود، حس دلتنگی و پشیمانی به سراغ یکی از طرفها آمد و غصه میخورد و میگفت که من میتوانستم با او زندگیام را ادامه دهم! من که از بیرون شاهد این زندگی بودم، داوریام این بود که زندگی اینها نه مشمول آن وصف اولی است و نه محکوم این پشیمانی دومی. اینها در طول زندگیشان، هم روزهای خوش و خرم داشتهاند و هم دورانهای جنگ و جدل و دعوا و قهر. چیزی که باید ملاک قضاوت و تصمیمگیری راجع به ادامهٔ زندگی زناشویی اینها باشد، برآیند گرفتن از خوشیها و ناخوشیهایشان است، آن هم در بستری از عقلانیت و به دور از احساسات بددلانه یا تنگدلانه. به علاوه اینها باید شرایط کنونی و امکانهای آیندهیشان را هم در نظر بگیرند، مثلا داشتن فرزندی مشترک یا سن و سال آدم، بر تشکیل زندگی جدید بعد از طلاق و جدایی، بسیار اثر میگذارد.
این داستان را گفتم تا استعارهای برای نسبت مردم ایران و نظام جمهوری اسلامی بسازم. دیشب که در فضای توییتر میگشتم، مطالب پرشماری را دیدم که با برشمردن اجمالی وقایع ناگوار چهل سالهٔ اخیر، تقصیر و مسئولیت مطلق آنها را به گردن کلیت نظام انداخته و خواستار برافتادن نظام میشدند. از شکست عملیات کربلای چهار و زندهزنده دفن شدن غواصان دستبسته بگیرید تا غرق شدن کشتی سانچی و ریزش ساختمان پلاسکو، و وقایع کوی دانشگاه و انتخابات 88 و گران کردن بنزین در سال 98. حوادثی که وقتی به آنها میاندیشیدم، چه بسا علل و عوامل پرشماری در نظرم میآمد که برخیشان چندان سیاسی و تابع تصمیم سران نظام هم نبودند. با این همه، جماعتی که از وضعیت کنونی شاکی و ناراضیاند، این مطالب را در کنار هم ردیف کرده و ادعانامهٔ بلندی علیه نظام ترتیب میدهند. از طرف دیگر، هیچ ذکری از دستاوردها و خوشیهای این دوران نمیکنند و همه و همه را بدی و زشتی و ناکامی میبینند.
متناظر با مثال دعوای زن و شوهری که گفتم، اطمینان دارم که این جماعت پس از چندی که احساسات بددلانهٔ امروزشان فرونشست، چه بسا که نسبت به دورهٔ حکومت فعلی دلتنگی کنند و مثل امروز بعضی از انقلابیون سال 57، شعار بدهند که "چه اشتباه کردیم، که انقلاب کردیم!"
من از این مقاله نمیخواهم نتیجه بگیریم که انقلاب و برانداختن حکومتها، لزوماً و همیشه تصمیمی نادرست است. همچنانکه دربارهٔ طلاق زن و شوهر، نبایستی آن را بالمرّه رد کرد و گاهی به عنوان یک تصمیم درست، میتوان در نظرش گرفت. با این حال چیزی که مهمتر از نتیجه و خود تصمیم است، فرایند تصمیمگیری است. اینکه در فضای فوران احساسات، متعاقب مرگ مرحومه مهسا امینی، بخواهیم نظام را بربیاندازیم و جوانب دیگر را نظر نگیریم؛ شیوهای غلط و خانمانسوز است. مردم ما با این نظام روزهای خوب و خوشی هم داشتهاند، روزهایی چون بازپسگیری خرمشهر و یا صعود تیم ملی فوتبال به جام جهانی 1998. اینها مثالهای دم دستی اند، که البته برخیشان سیاسی و محصول سیاست و رفتار نظام اند، و برخی غیرسیاسی و بیارتباط با نظام. از سوی دیگر، عقلانیت حکم میکند که برای تصمیمگیری درست راجع به آینده، شرایط کنونی و امکانهای آینده را نیز سنجید. ایران امروز درگیر پرونده هستهای و بحران تحریمی است، مسلماً تلاطم در ارکان نظام، راه را برای هبط مزیتهای فعلی همچون قدرت نظامی بازدارنده، هموار میکند و چه بسا خطر تجزیهٔ کشور نیز پيش آید. بیگمان تجزیهٔ ایران، خواستهٔ اسرائیل و برخی کشورها و اقلیمهای همجوار است که احتمالاً آمریکا نیز با آن همراهی خواهد کرد. لذا من همگان را به عقلانیت و مهار احساسات فرامیخوانم.
@hashiesaz
یکبار از زن و شوهری که کارشان به طلاق کشیده بود، شنیدم که ما در طول زندگی مشترکمان، حتی یک روز خوب هم با هم نداشتیم؛ همهاش جنگ و جدل و دعوا و قهر بود. در صورتی که لااقل من روزهایی را مثلا هنگام همسفری، دیده بودم که آنها با هم خوش میگذرانند و بد نیستند. جالبتر اینکه پس از چندی که از جداییشان گذشته بود، حس دلتنگی و پشیمانی به سراغ یکی از طرفها آمد و غصه میخورد و میگفت که من میتوانستم با او زندگیام را ادامه دهم! من که از بیرون شاهد این زندگی بودم، داوریام این بود که زندگی اینها نه مشمول آن وصف اولی است و نه محکوم این پشیمانی دومی. اینها در طول زندگیشان، هم روزهای خوش و خرم داشتهاند و هم دورانهای جنگ و جدل و دعوا و قهر. چیزی که باید ملاک قضاوت و تصمیمگیری راجع به ادامهٔ زندگی زناشویی اینها باشد، برآیند گرفتن از خوشیها و ناخوشیهایشان است، آن هم در بستری از عقلانیت و به دور از احساسات بددلانه یا تنگدلانه. به علاوه اینها باید شرایط کنونی و امکانهای آیندهیشان را هم در نظر بگیرند، مثلا داشتن فرزندی مشترک یا سن و سال آدم، بر تشکیل زندگی جدید بعد از طلاق و جدایی، بسیار اثر میگذارد.
این داستان را گفتم تا استعارهای برای نسبت مردم ایران و نظام جمهوری اسلامی بسازم. دیشب که در فضای توییتر میگشتم، مطالب پرشماری را دیدم که با برشمردن اجمالی وقایع ناگوار چهل سالهٔ اخیر، تقصیر و مسئولیت مطلق آنها را به گردن کلیت نظام انداخته و خواستار برافتادن نظام میشدند. از شکست عملیات کربلای چهار و زندهزنده دفن شدن غواصان دستبسته بگیرید تا غرق شدن کشتی سانچی و ریزش ساختمان پلاسکو، و وقایع کوی دانشگاه و انتخابات 88 و گران کردن بنزین در سال 98. حوادثی که وقتی به آنها میاندیشیدم، چه بسا علل و عوامل پرشماری در نظرم میآمد که برخیشان چندان سیاسی و تابع تصمیم سران نظام هم نبودند. با این همه، جماعتی که از وضعیت کنونی شاکی و ناراضیاند، این مطالب را در کنار هم ردیف کرده و ادعانامهٔ بلندی علیه نظام ترتیب میدهند. از طرف دیگر، هیچ ذکری از دستاوردها و خوشیهای این دوران نمیکنند و همه و همه را بدی و زشتی و ناکامی میبینند.
متناظر با مثال دعوای زن و شوهری که گفتم، اطمینان دارم که این جماعت پس از چندی که احساسات بددلانهٔ امروزشان فرونشست، چه بسا که نسبت به دورهٔ حکومت فعلی دلتنگی کنند و مثل امروز بعضی از انقلابیون سال 57، شعار بدهند که "چه اشتباه کردیم، که انقلاب کردیم!"
من از این مقاله نمیخواهم نتیجه بگیریم که انقلاب و برانداختن حکومتها، لزوماً و همیشه تصمیمی نادرست است. همچنانکه دربارهٔ طلاق زن و شوهر، نبایستی آن را بالمرّه رد کرد و گاهی به عنوان یک تصمیم درست، میتوان در نظرش گرفت. با این حال چیزی که مهمتر از نتیجه و خود تصمیم است، فرایند تصمیمگیری است. اینکه در فضای فوران احساسات، متعاقب مرگ مرحومه مهسا امینی، بخواهیم نظام را بربیاندازیم و جوانب دیگر را نظر نگیریم؛ شیوهای غلط و خانمانسوز است. مردم ما با این نظام روزهای خوب و خوشی هم داشتهاند، روزهایی چون بازپسگیری خرمشهر و یا صعود تیم ملی فوتبال به جام جهانی 1998. اینها مثالهای دم دستی اند، که البته برخیشان سیاسی و محصول سیاست و رفتار نظام اند، و برخی غیرسیاسی و بیارتباط با نظام. از سوی دیگر، عقلانیت حکم میکند که برای تصمیمگیری درست راجع به آینده، شرایط کنونی و امکانهای آینده را نیز سنجید. ایران امروز درگیر پرونده هستهای و بحران تحریمی است، مسلماً تلاطم در ارکان نظام، راه را برای هبط مزیتهای فعلی همچون قدرت نظامی بازدارنده، هموار میکند و چه بسا خطر تجزیهٔ کشور نیز پيش آید. بیگمان تجزیهٔ ایران، خواستهٔ اسرائیل و برخی کشورها و اقلیمهای همجوار است که احتمالاً آمریکا نیز با آن همراهی خواهد کرد. لذا من همگان را به عقلانیت و مهار احساسات فرامیخوانم.
@hashiesaz
به نام خدا
یکی از ویژگیهای جنبش اعتراضی اخیر، لااقل برای من نوعی، انفعال شدید در برابرش بود. یک وجهش لابد ناهمدلی با آن است. من قبلا در همین کانال بارها از گشت ارشاد و حتی سیاست حجاب اجباری در جامعه انتقاد کردهام، البته بیشتر از زاویه دینی و اینکه مثلا این سیاستها و رفتارها، بیش از آنکه مفید به حال حجاب و دینداری باشد، باعث دلزدگی مردم شده است. ولی جنبش اخیر را دیدم، حدسم این بود که اعتبار حجاب و دینداری را بیشتر تخدیش میکند، لذا با آن ناهمدل شدم. از طرفی مسائل امنیت ملی هم در میان است و باز حدس میزنم که برآیند این اعتراضات به ضرر امنیت کشور و مسبب پیچیدهتر شدن مسائل خواهد شد. اما از سوی دیگر همچنان معتقدم که نظام و رهبری تغییری در خط مشی نمیدهند و همین روند به زعم ما غلط را با جدیت ادامه خواهند داد.
@hashiesaz
یکی از ویژگیهای جنبش اعتراضی اخیر، لااقل برای من نوعی، انفعال شدید در برابرش بود. یک وجهش لابد ناهمدلی با آن است. من قبلا در همین کانال بارها از گشت ارشاد و حتی سیاست حجاب اجباری در جامعه انتقاد کردهام، البته بیشتر از زاویه دینی و اینکه مثلا این سیاستها و رفتارها، بیش از آنکه مفید به حال حجاب و دینداری باشد، باعث دلزدگی مردم شده است. ولی جنبش اخیر را دیدم، حدسم این بود که اعتبار حجاب و دینداری را بیشتر تخدیش میکند، لذا با آن ناهمدل شدم. از طرفی مسائل امنیت ملی هم در میان است و باز حدس میزنم که برآیند این اعتراضات به ضرر امنیت کشور و مسبب پیچیدهتر شدن مسائل خواهد شد. اما از سوی دیگر همچنان معتقدم که نظام و رهبری تغییری در خط مشی نمیدهند و همین روند به زعم ما غلط را با جدیت ادامه خواهند داد.
@hashiesaz
امشب در جمعی صحبت شد. گفتم وقتی گروه و جریان منسجمی برای جایگزینی با نظام فعلی در دسترس نیست؛ براندازی یا فروپاشی نظم فعلی منجر به هرجومرج و تجزیه کشور خواهد شد. پرسیدم شما حاضرید به قیمت خطر تجزیه ایران، این حکومت عوض شود؟ یکی از مخاطبین گفت آری. گفتم من دیگر حرفی ندارم. من حاضرم در این کشور بدترین آدم حکومت کند، ولی کشور بماند. این حاکم و آن حاکم، بالاخره میمیرند و میروند پی کارشان، ولو کشوری که تجزیه شده را بعید است دوباره بتوان سر هم آورد.
@hashiesaz
@hashiesaz
شهر جدید صدرا در حاشیه کلانشهر شیراز، یکی از مهمترین کانونهای اعتراض و آشوب در آبان سال 98 بود؛ به طوری که طی سه روز درگیری، تقریبا تمامی مراکز دولتی اعم از شهرداری، شرکت عمران، دفتر امام جمعه، شعبههای بانکی و حوزه مقاومت بسیج، تخریب شد و سوخت و به غارت رفت. وضعیت طوری بود که برای نجات حوزه بسیج، به دلیل راهبندان، سپاه مجبور شد از هلیکوپتر استفاده کند و چنین شایع شد که از فراز این پرنده، معترضین را با تیر زدهاند. اما در ماجراهای متعاقب فوت مرحومه مهسا امینی، علی رغم اینکه در شهر شیراز شاهد اعتراض و درگیری و زدوخوردهایی بودهایم، ولی در شهر صدرا به جز تک و توکی اعتراضات محدود چندنفره، خبری نبوده است.
این را من به عنوان نمونهای از انگیزه، خاستگاه و اهداف جنبش اعتراضی اخیر آوردم. شکی نیست که بخش بزرگی از جامعه ایرانی، از فوت دختری که در اختیار پلیس گشت ارشاد قرار داشته، متأثر شده باشد. همچنین روندی که در ماههای اخیر از برخوردهای گشت ارشاد یا منازعاتی که حول حجاب در جامعه شکل گرفت، مثل ماجرای سپیده رشنو یا کتک خوردن همسر و دختر شهید خادم صادق در پاساژی در شیراز، هیزم انبوهی از نفرت و ناراحتی را فراهم آورد که فاجعه فوت مهسا، میتوانست به مثابه یک جرقه عمل کرده و آتش بزرگی را بیافروزد. اما این اعتراضات اخیر، چندان ماهیت و خاستگاه اقتصادی و طبقاتی نداشت و بیشتر واجد صبغهٔ فرهنگی بود.
با این حال، انکار و نادیدن این حقایق، آدمی را به سمت فروکاستن مساله به دستهای مداخلهگر خارجی سوق میدهد. تحلیل غلطی که هیچ گاه به یافتن و کار بستن راه حلهای صائب نمیانجامد و انسان را در یک جهل مرکبی نگه خواهد داشت. جامعه ایرانی بر سر مساله حجاب، مدتهای مدیدی است که درگیر است، حاکم عاقل و اهل حزم و دانایی، هیچ گاه نباید به این اختلاف دامن زند و آن به بحرانی اینچنینی مبدل کند. اگر در کشور ما، نهادهای نظارتی مستقلی وجود داشت، حتما یقه دستاندرکاران گشت ارشاد و نفرتپراکنان از منبرهای مذهبی را میگرفت و نمیگذاشت که با تکرار چنین بیعقلی هایی، در آینده نیز کشور شاهد بحرانهایی از این دست گردد.
@hashiesaz
این را من به عنوان نمونهای از انگیزه، خاستگاه و اهداف جنبش اعتراضی اخیر آوردم. شکی نیست که بخش بزرگی از جامعه ایرانی، از فوت دختری که در اختیار پلیس گشت ارشاد قرار داشته، متأثر شده باشد. همچنین روندی که در ماههای اخیر از برخوردهای گشت ارشاد یا منازعاتی که حول حجاب در جامعه شکل گرفت، مثل ماجرای سپیده رشنو یا کتک خوردن همسر و دختر شهید خادم صادق در پاساژی در شیراز، هیزم انبوهی از نفرت و ناراحتی را فراهم آورد که فاجعه فوت مهسا، میتوانست به مثابه یک جرقه عمل کرده و آتش بزرگی را بیافروزد. اما این اعتراضات اخیر، چندان ماهیت و خاستگاه اقتصادی و طبقاتی نداشت و بیشتر واجد صبغهٔ فرهنگی بود.
با این حال، انکار و نادیدن این حقایق، آدمی را به سمت فروکاستن مساله به دستهای مداخلهگر خارجی سوق میدهد. تحلیل غلطی که هیچ گاه به یافتن و کار بستن راه حلهای صائب نمیانجامد و انسان را در یک جهل مرکبی نگه خواهد داشت. جامعه ایرانی بر سر مساله حجاب، مدتهای مدیدی است که درگیر است، حاکم عاقل و اهل حزم و دانایی، هیچ گاه نباید به این اختلاف دامن زند و آن به بحرانی اینچنینی مبدل کند. اگر در کشور ما، نهادهای نظارتی مستقلی وجود داشت، حتما یقه دستاندرکاران گشت ارشاد و نفرتپراکنان از منبرهای مذهبی را میگرفت و نمیگذاشت که با تکرار چنین بیعقلی هایی، در آینده نیز کشور شاهد بحرانهایی از این دست گردد.
@hashiesaz
⬛ درباره مرگ نیکا شاکرمی
مادر نیکا شاکرمی در این ویدئو که برای رادیو فردا پر کرده و در کانال رضا پهلوی هم منتشر شده، صراحتا شایعه تجاوز و حتی آسیب به اعضا و جوارح دخترش را رد میکند و میگوید که او بر اثر ضربه باتوم به جمجمهاش کشته شده است. (در زمان 8' و 10'' از ویدئو)
البته باز هم میگوید که تا ساعت 11:40 شب 29 شهریور، با نیکا تماس تلفنی داشته و او سالم و در میان تظاهرکنندگان بوده است. مادر نیکا مدعی است که نیکا بعد از این ساعت، توسط ماموران با ضربه باتوم به سرش کشته شده است. اگر اصالت فیلمی که دوربین مداربسته از نیکا در ساعت 12 شب هنگام ورود به خانهای که جنازه در آن کشف شده را بپذیریم، کل داستانسرایی در مورد قتل او توسط عوامل نظام، رنگ میبازد و بیاعتبار میشود.
من هم میدانم که دستگاه اطلاعاتی نظام، ترور دانشمندان هستهای را به گردن فرد بیربطی به نام مازیار ابراهیمی انداخت و از او تحت شکنجه اعتراف گرفت و در صداوسیما پخش کرد. من هم میدانم سپاه علیرغم اینکه مطمئن بود هواپیمای اوکراینی با موشک خودی سقوط کرده است، تا سه روز سکوت کرد و کارشناسان بسیاری در رسانههای رسمی نظام، به رد و انکار این گمانه پرداختند. من هم میدانم که موارد ریز و درشت بسیاری از خطاها و جنایات در این سالها، لاپوشانی شده و اگر نبود نفوذ رسانههای خارجی و فضای مجازی، شاید همین موارد اخیر هم هیچ گاه افشا و حقیقتش معلوم نمیشد. اما نباید از سوی دیگر بام افتاد و هر چه نظام و رسانههایش گفتند را کاملا منکر شد و دروغ دانست. مخالفین نظام هم کم دروغ نگفته و نمیگویند. ما باید به دنبال حقیقت باشیم، وقتی شواهد و قرائن علیه یک حدس است، اینقدر در برابر تضعیف آن جمود با خرج ندهیم.
باری اگر کمی وجدان خود را قاضی کنیم، میبینیم که در این جامعه، مثل همه جوامع دیگر، قتل و جنایت و خودکشی، با انگیزههای تبهکارانه و غیرسیاسی وجود داشته است. در این بلوا و التهاب، برخی میکوشند به تبهکاریها رنگ و لعاب سیاسی بزنند و مسئولیت آن را به گردن نظام بیاندازند. ما نباید اسیر این بازی شویم. حتی اگر دلبسته و عضو جنبش اخیر هستیم، نباید آن را به رذیله دروغ و تهمت پوچ بیالاییم.
@hashiesaz
مادر نیکا شاکرمی در این ویدئو که برای رادیو فردا پر کرده و در کانال رضا پهلوی هم منتشر شده، صراحتا شایعه تجاوز و حتی آسیب به اعضا و جوارح دخترش را رد میکند و میگوید که او بر اثر ضربه باتوم به جمجمهاش کشته شده است. (در زمان 8' و 10'' از ویدئو)
البته باز هم میگوید که تا ساعت 11:40 شب 29 شهریور، با نیکا تماس تلفنی داشته و او سالم و در میان تظاهرکنندگان بوده است. مادر نیکا مدعی است که نیکا بعد از این ساعت، توسط ماموران با ضربه باتوم به سرش کشته شده است. اگر اصالت فیلمی که دوربین مداربسته از نیکا در ساعت 12 شب هنگام ورود به خانهای که جنازه در آن کشف شده را بپذیریم، کل داستانسرایی در مورد قتل او توسط عوامل نظام، رنگ میبازد و بیاعتبار میشود.
من هم میدانم که دستگاه اطلاعاتی نظام، ترور دانشمندان هستهای را به گردن فرد بیربطی به نام مازیار ابراهیمی انداخت و از او تحت شکنجه اعتراف گرفت و در صداوسیما پخش کرد. من هم میدانم سپاه علیرغم اینکه مطمئن بود هواپیمای اوکراینی با موشک خودی سقوط کرده است، تا سه روز سکوت کرد و کارشناسان بسیاری در رسانههای رسمی نظام، به رد و انکار این گمانه پرداختند. من هم میدانم که موارد ریز و درشت بسیاری از خطاها و جنایات در این سالها، لاپوشانی شده و اگر نبود نفوذ رسانههای خارجی و فضای مجازی، شاید همین موارد اخیر هم هیچ گاه افشا و حقیقتش معلوم نمیشد. اما نباید از سوی دیگر بام افتاد و هر چه نظام و رسانههایش گفتند را کاملا منکر شد و دروغ دانست. مخالفین نظام هم کم دروغ نگفته و نمیگویند. ما باید به دنبال حقیقت باشیم، وقتی شواهد و قرائن علیه یک حدس است، اینقدر در برابر تضعیف آن جمود با خرج ندهیم.
باری اگر کمی وجدان خود را قاضی کنیم، میبینیم که در این جامعه، مثل همه جوامع دیگر، قتل و جنایت و خودکشی، با انگیزههای تبهکارانه و غیرسیاسی وجود داشته است. در این بلوا و التهاب، برخی میکوشند به تبهکاریها رنگ و لعاب سیاسی بزنند و مسئولیت آن را به گردن نظام بیاندازند. ما نباید اسیر این بازی شویم. حتی اگر دلبسته و عضو جنبش اخیر هستیم، نباید آن را به رذیله دروغ و تهمت پوچ بیالاییم.
@hashiesaz
Telegram
Reza Pahlavi - Official TG
قتل وحشیانه دختر دیگر ایران، #نیکا_شاکرمی، و فشار بیشرمانه بر خانواده او، قلب همه هممیهنان را به درد آورده و بر عزم ما برای پایان دادن به این رژیم جنایتکار و وحشی افزوده است. مادر نیکا و همه مادران داغدیده و دادخواه ایران از خون جگرگوشههای خود نخواهند…
امشب سوار بر موتور با سرعت در حال ورود به یک پمپ بنزین بودم که ناگهان دیدم یک خودروی مگان میخواهد دنده عقب در همان مسیر بیاید. از ترس اینکه با ندیدن من به مسیرش ادامه دهد و باعث تصادف شود، محکم روی ترمز زدم و تعادلم برهم خورد و نقش بر زمین شدم. اولش کمی شوکه و بیحال بودم و دست و پایم هم مقداری زخمی و کوفته شده بود. راننده مگان و چند نفر از کسبه آن اطراف به کمکم آمدند و و بسیار نگران حالم شدند. شکر خدا، آسیب جدی ندیدم. اما مخصوصا راننده مگان، بسیار شرمسار به نظر میرسید و چندین بار از من عذر خواست. با اینکه مسبب این حادثه بود، ولی قانونا تقصیری نداشت، چون برخورد و تصادفی با خودروی او رخ نداده بود.
بعد از این حادثه به این فکر میکردم که چرا انسانها در درگیریهای خیابانی، به کسانی که آنها را نمیشناسند و حتی ممکن است خسارتی هم از آنها ندیده باشند؛ این چنین سبعانه حمله میکنند و مورد ضرب و جرح شان قرار میدهند. طبع اولی انسان این است که از درد و رنج همنوعش، دچار ناراحتی میشود. ولی انسانهای مسخشده، از ضرب و شتم و حتی کشتن همنوع شان، احساس غرور و شادمانی میکنند.
@hashiesaz
بعد از این حادثه به این فکر میکردم که چرا انسانها در درگیریهای خیابانی، به کسانی که آنها را نمیشناسند و حتی ممکن است خسارتی هم از آنها ندیده باشند؛ این چنین سبعانه حمله میکنند و مورد ضرب و جرح شان قرار میدهند. طبع اولی انسان این است که از درد و رنج همنوعش، دچار ناراحتی میشود. ولی انسانهای مسخشده، از ضرب و شتم و حتی کشتن همنوع شان، احساس غرور و شادمانی میکنند.
@hashiesaz
🔴 قضیه کتری قرضی
نکته حکیمانهای را در این روزها شنیدم که بازگفتش برای داوری درباره مواضع مختلف، خالی از لطف نیست:
قضیه "کتری قرضی" منتسب به فروید چنین است: شخص الف به شخص ب میگوید آن کتری را که به تو قرض دادم، پس بده. شخص ب میگوید اولا تو به من کتریای ندادهای؛ ثانیا من آن کتری را قبلا به تو پس دادهام؛ ثالثا کتری تو آن قدر فرسوده و بهدردنخور بود که من همان اول، دورش انداختم.
نکته این قضیه آن است که هر کدام از جوابهای فرد ب به فرد الف برای فرار از پس دادن کتری، به تنهایی معقول و موجه است. ولی وقتی این سه جواب در کنار هم میآیند، نادرستی آنها و محق بودن شخص الف، معلوم میشود.
شما در قضایای مختلف از جمله حادثه تروریستی شاهچراغ، میتوانید ادعاها و مواضع مخالفین نظام و برخی از سردمداران معترضین را با همین قضیه "کتری قرضی" بسنجید.
@hashiesaz
نکته حکیمانهای را در این روزها شنیدم که بازگفتش برای داوری درباره مواضع مختلف، خالی از لطف نیست:
قضیه "کتری قرضی" منتسب به فروید چنین است: شخص الف به شخص ب میگوید آن کتری را که به تو قرض دادم، پس بده. شخص ب میگوید اولا تو به من کتریای ندادهای؛ ثانیا من آن کتری را قبلا به تو پس دادهام؛ ثالثا کتری تو آن قدر فرسوده و بهدردنخور بود که من همان اول، دورش انداختم.
نکته این قضیه آن است که هر کدام از جوابهای فرد ب به فرد الف برای فرار از پس دادن کتری، به تنهایی معقول و موجه است. ولی وقتی این سه جواب در کنار هم میآیند، نادرستی آنها و محق بودن شخص الف، معلوم میشود.
شما در قضایای مختلف از جمله حادثه تروریستی شاهچراغ، میتوانید ادعاها و مواضع مخالفین نظام و برخی از سردمداران معترضین را با همین قضیه "کتری قرضی" بسنجید.
@hashiesaz
روحانیون و طلبهها به صورت سازمانی و صنفی، از این حکومت انتفاع تبعيضآمیز بردند. در نهادهای نظامی و بعضا اداری، دم و تشکیلات زائد و بدون کارکرد مشخص ایجاد و آخوندها مشغول به کار شدند. بیمه تأمین اجتماعی برای طلبهها از بدو تحصیل تا هر وقت که کار درست و حسابی گیرشان بیاید یا نیاید، برقرار شد. حتی در استخدام معلمان، طلبه ها را در رشتههایی که جزء تحصیلاتشان نبود، با امتیاز پذیرفتند. در مورد سربازی اجباری هم کافی است وضع طلبهها و آخوندها را با دانشجویان و دانشگاهیان مقایسه کنید تا بدانید که این دستگاه، برای همصنفان خود چه امتیازاتی تراشید و چه تبعیضی برپا کرد و طبعا کمتر طلبه و آخوندی به این روندها، معترض شد. البته تعرض به طلبهها و آخوندها، رفتار وحشیانهای است.
@hashiesaz
@hashiesaz
مخالفین نظام به جز بحث حجاب و روسری، که آن هم باز در مراتب برهنگی مجاز، همنوا نیستند؛ حرف حسابی در باب اقتصاد و سیاست داخلی و خارجی و چه و چه ندارند. رویاهایی که اینها از ایران بعد از برافتادن نظام میبافند، خیلی خام و کودکانه است. اصلا بگویم انقلابیونی که آرمان بلند و جهانی نداشته باشند، نمیتوانند از پس برقراری نظم جدید در کشور خودشان بربیایند. پیامد انقلاب فرانسه، جنگ در کل اروپا بود و آن شور آزادیخواهی باعث ظهور ناپلئون و فتوحاتش شد. هر چند در آخر به ناکامی انقلابیون و بازگشت سلطنت انجامید. انقلاب اسلامی سال 57 هم، مسبب مقداری جنگ داخلی، خصوصا در کردستان شد و هم عراق به پشتیبانی دولتهای سنتی عرب و چراغ سبز دو ابرقدرت جهانی، به ایران یورش آورد. اگر آرمان انقلابیون 57، به جای شهادت و کوبیدن پرچم توحید در اقصای عالم، زندگی معمولی و رقصیدن در کوچه بود؛ بیشک صدام خاک ایران را به توبره میکشید.
براندازان فعلی، غایتشان از آزادی، نداشتن حجاب و برهنگی است. آرمان سیاسی متعالی ندارند و مرادشان از برانداختن نظام، رقصیدن در کوچه است؛ غافل از اینکه باید اسلحه به دست با گروههای مسلح جداییطلب و احیانا دلبستگان نظام قبلی، درآویزند!
@hashiesaz
براندازان فعلی، غایتشان از آزادی، نداشتن حجاب و برهنگی است. آرمان سیاسی متعالی ندارند و مرادشان از برانداختن نظام، رقصیدن در کوچه است؛ غافل از اینکه باید اسلحه به دست با گروههای مسلح جداییطلب و احیانا دلبستگان نظام قبلی، درآویزند!
@hashiesaz
سیستم های زیستی، رفتارشان چندان پیشبینی پذیر نیست. دارویی را به قصد درمان یک مرض به کسی میدهند، عوارضی دارد که شاید طرف را از پا بياندازد. سیستمهای اجتماعی از زیستی هم پیچیدهتر و پیشبینیناپذیرتر است. هدف مثلا کنار زدن فلانی از قدرت و ایجاد یک سازوکار حکومتی پاسخگوست، ولی کشور به جنگ داخلی کشیده میشود. هدف مثلا جمع شدن گشت ارشاد و نداشتن روسری و باد خوردن موها در هوای خیابان و رقصیدن در کوچه است، ولی به خشونت و کشتار هموطن و دریدن بچهمحل و ویرانی و اختلال در زندگی میرسد.
@hashiesaz
@hashiesaz
