ای فرستاده سلامم به سلامت باشی
غمم آن نیست كه قادر به غرامت باشی
گل كه دل زنده كند بوی وفایی دارد
تو مگر صاحب اعجاز و كرامت باشی
خانه ی دل نه چنان ریخته از هم كه در او
سر فرود آری و مایل به اقامت باشی
دگرم وعده ی دیدار وفایی نكند
مگر ای وعده ، به دیدار قیامت باشی
شبنم آویخت به گلبرگ كه ای دامن چاک
سزدت گر همه با اشک ندامت باشی
می كنم بخت بد خویش شریک گنهت
تا نه تنها تو سزاوار ملامت باشی
ای كه هرگز نكند سایه فراموش تو را
یاد كردی به سلامم به سلامت باشی
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
غمم آن نیست كه قادر به غرامت باشی
گل كه دل زنده كند بوی وفایی دارد
تو مگر صاحب اعجاز و كرامت باشی
خانه ی دل نه چنان ریخته از هم كه در او
سر فرود آری و مایل به اقامت باشی
دگرم وعده ی دیدار وفایی نكند
مگر ای وعده ، به دیدار قیامت باشی
شبنم آویخت به گلبرگ كه ای دامن چاک
سزدت گر همه با اشک ندامت باشی
می كنم بخت بد خویش شریک گنهت
تا نه تنها تو سزاوار ملامت باشی
ای كه هرگز نكند سایه فراموش تو را
یاد كردی به سلامم به سلامت باشی
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
ستاره ها به سلام تو آمدند ؛
سلام...
سلام بر تو که چشم تو گاهواره روز
سلام برتو که دست تو آشیانه مهر
سلام بر تو که روی تو روشنایی ماست
سلام بر تو که از نور داشتی پیغام...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
سلام...
سلام بر تو که چشم تو گاهواره روز
سلام برتو که دست تو آشیانه مهر
سلام بر تو که روی تو روشنایی ماست
سلام بر تو که از نور داشتی پیغام...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
گشادِ کار آن دلبند اگر با جـان من بودی
همانا دادن جان کار بس آسان من بودی
جدایی کار دشمن بود ورنه ای برادر جان
من از جان یاورت بودم، تو پشتیبان من بودی
وفا تا پای جان این است پیمانی که ما بستیم
در آن عهد وفاداری تو همپیمان من بودی
چو فرزندت مرا خواند شهید راه آزادی
چه خواهی گفتنش فردا؟ که زندانبان من بودی؟
تو زندانبان من بودی و من زندانی ات، اما
اگر نیکو بیندیشی تو هم زندان من بودی
عجب کز چانهٔ گرمت سخن ناپخته میآید
نبودی خام اگر با آتش سوزان من بودی
در این زندان من از خون دل خود آب می خوردم
تو هم چون سایه بر این خوانِ غم مهمان من بودی
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
همانا دادن جان کار بس آسان من بودی
جدایی کار دشمن بود ورنه ای برادر جان
من از جان یاورت بودم، تو پشتیبان من بودی
وفا تا پای جان این است پیمانی که ما بستیم
در آن عهد وفاداری تو همپیمان من بودی
چو فرزندت مرا خواند شهید راه آزادی
چه خواهی گفتنش فردا؟ که زندانبان من بودی؟
تو زندانبان من بودی و من زندانی ات، اما
اگر نیکو بیندیشی تو هم زندان من بودی
عجب کز چانهٔ گرمت سخن ناپخته میآید
نبودی خام اگر با آتش سوزان من بودی
در این زندان من از خون دل خود آب می خوردم
تو هم چون سایه بر این خوانِ غم مهمان من بودی
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شرار انگیز و توفانی
هوایی در من افتادهست
که همچون حلقهٔ آتش
درین گرداب میگردم ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
هوایی در من افتادهست
که همچون حلقهٔ آتش
درین گرداب میگردم ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
اندر این گوشه
که از دنیا بیرون مانده است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم، دیوار است ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
که از دنیا بیرون مانده است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم، دیوار است ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چه غریب ماندی ای دل
نه غمی، نه غمگساری
نه به انتظارِ یاری
نه ز یار، انتظاری ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
نه غمی، نه غمگساری
نه به انتظارِ یاری
نه ز یار، انتظاری ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
زهی پایداری ! که آن پایدار
وفا را به سر بردی تا پای دار
گذشت ازسر و خم نشد گردنش
سرافکندگی ماند با دشمنش
به مردانگی مرگ را کرد خوار
زهی مرد و آن مرگ با افتخار
کسی را بدین مایه ار زندگی ست
که مرگش گشایندهٔ زندگی ست
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
وفا را به سر بردی تا پای دار
گذشت ازسر و خم نشد گردنش
سرافکندگی ماند با دشمنش
به مردانگی مرگ را کرد خوار
زهی مرد و آن مرگ با افتخار
کسی را بدین مایه ار زندگی ست
که مرگش گشایندهٔ زندگی ست
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هرسوی، موجِ فتنه گرفتهست و زین میان
آسایشی که هست مرا در کنار توست ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
آسایشی که هست مرا در کنار توست ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
به مردی ز دل دور کن خشم وکین
جهان را به چشم جوانی مبین
#بزرگداشت_حکیم_ابوالقاسم_فردوسی گرامی🌹
@hoshang_ebtehhaj
جهان را به چشم جوانی مبین
#بزرگداشت_حکیم_ابوالقاسم_فردوسی گرامی🌹
@hoshang_ebtehhaj
رفتی ای جان و ندانیم که جای تو کجاست
مرغ شبخوان کجایی و نوای تو کجاست
آن چه بیگانگی و این چه غریبی ست که نیست
آشنایی که بپرسیم سرای تو کجاست
چه شد آن مهر و وفایی که من آموختمت
عهد ما با تو نه این بود ، وفای تو کجاست
مردم دیدهی صاحب نظران جای تو بود
اینک ای جان نگران باش که جای تو کجاست
چه پریشانم ازین فکر پریشان شب و روز
که شب و روز کجایی و کجای تو کجاست
هنر خویش به دنیا نفروشی زنهار
گوهری در همه عالم به بهای تو کجاست
چه کنی بندگی دولت دنیا ؟ ای کاش
به خود آیی و ببینی که خدای تو کجاست
گرچه مشاطهی حسنت به صد آیین آراست
صنما آینهی عیب نمای تو کجاست
زیر سرپنجه ی گرگیم و جگرها خون است
ای شبان دل ما نالهی نای تو کجاست
کوه ازین قصه ی پر غصه به فریاد آمد
آه و آه از دل سنگ تو ، صدای تو کجاست
دل ز غم های گلوگیر گره در گره است
سایه آن زمزمه ی گریه گشای تو کجاست
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
مرغ شبخوان کجایی و نوای تو کجاست
آن چه بیگانگی و این چه غریبی ست که نیست
آشنایی که بپرسیم سرای تو کجاست
چه شد آن مهر و وفایی که من آموختمت
عهد ما با تو نه این بود ، وفای تو کجاست
مردم دیدهی صاحب نظران جای تو بود
اینک ای جان نگران باش که جای تو کجاست
چه پریشانم ازین فکر پریشان شب و روز
که شب و روز کجایی و کجای تو کجاست
هنر خویش به دنیا نفروشی زنهار
گوهری در همه عالم به بهای تو کجاست
چه کنی بندگی دولت دنیا ؟ ای کاش
به خود آیی و ببینی که خدای تو کجاست
گرچه مشاطهی حسنت به صد آیین آراست
صنما آینهی عیب نمای تو کجاست
زیر سرپنجه ی گرگیم و جگرها خون است
ای شبان دل ما نالهی نای تو کجاست
کوه ازین قصه ی پر غصه به فریاد آمد
آه و آه از دل سنگ تو ، صدای تو کجاست
دل ز غم های گلوگیر گره در گره است
سایه آن زمزمه ی گریه گشای تو کجاست
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زبان موسیقی به کلام سایه ...
@hoshang_ebtehhaj
@hoshang_ebtehhaj
با تو یک شب بنشینیم و شرابی بخوریم
آتش آلود و جگر سوخته آبی بخوریم
در کنار تو بیفتیم چو گیسوی تو مست
دست در گردنت آویخته تابی بخوریم
بوسه با وسوسهٔ وصل دلارام خوشست
باده با زمزمهی چنگ و ربابی بخوریم
سپر از سایهٔ خورشید قدح کن زان پیش
کز کماندار فلک تیر شهابی بخوریم
پیش چشم تو بمیریم که مستاست بیا
تا به خوشباشیِ مستان می نابی بخوریم
صلهٔ سایه همین جرعهٔ جـام لب توست
غزلی نغز بخوانیم و شرابی بخوریم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
آتش آلود و جگر سوخته آبی بخوریم
در کنار تو بیفتیم چو گیسوی تو مست
دست در گردنت آویخته تابی بخوریم
بوسه با وسوسهٔ وصل دلارام خوشست
باده با زمزمهی چنگ و ربابی بخوریم
سپر از سایهٔ خورشید قدح کن زان پیش
کز کماندار فلک تیر شهابی بخوریم
پیش چشم تو بمیریم که مستاست بیا
تا به خوشباشیِ مستان می نابی بخوریم
صلهٔ سایه همین جرعهٔ جـام لب توست
غزلی نغز بخوانیم و شرابی بخوریم
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
تو غزالم نشدی رام که شعر خوشت آرم
غزلم قصّهٔ درد است که پروردهٔ دردم ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
غزلم قصّهٔ درد است که پروردهٔ دردم ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
جمال سرخ گل
در غنچه پنهان است ای بلبل
سرودی خوش بخوان
کز مژدهی صبحش بخندانیم ..
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
در غنچه پنهان است ای بلبل
سرودی خوش بخوان
کز مژدهی صبحش بخندانیم ..
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
هر سو شتافتم
پی آن یار ناشناس
گاهی زشوق، خنده زدم
گه گریستم
بی آنکه خود بدانم ازینگونه بیقرار
مشتاق کیستم ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
پی آن یار ناشناس
گاهی زشوق، خنده زدم
گه گریستم
بی آنکه خود بدانم ازینگونه بیقرار
مشتاق کیستم ...
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
خداوندا ، دلی دریـــا به من ده
در او عشقی نهنگ آسا به من ده
حریفان را بس آمد قطرهای چند
بگردان جام و آن دریا به من ده
نگارا نقش دیگر باید آراست
یکی آن کلک نقش آرا به من ده
ز مجنـونان دشت آشنـایی
منم امروز ، آن لیلا به من ده
به چشـم آهـوان دشت غربت
که سوز سینهٔ نی ها به من ده
تن آسـایان، بلایش بر نتـابند
بلی من گفتم ، آن بالا به من ده
چو با دریادلان افتی، قدح چیست
به جام آسمان دریا به من ده
گدایان همّـت شـــاهانه دارند
تو آن بی زیور زیبـا به من ده
غم دنیـا چه سنجد با دل من
از آن غمهای بیدنیا به من ده
چه دل تنگ اند این ایینه رویان
دلی در سینه بی سیما به من ده
به جان سایه و دیدار خورشید
که صبری در شب یلدا به من ده
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj
در او عشقی نهنگ آسا به من ده
حریفان را بس آمد قطرهای چند
بگردان جام و آن دریا به من ده
نگارا نقش دیگر باید آراست
یکی آن کلک نقش آرا به من ده
ز مجنـونان دشت آشنـایی
منم امروز ، آن لیلا به من ده
به چشـم آهـوان دشت غربت
که سوز سینهٔ نی ها به من ده
تن آسـایان، بلایش بر نتـابند
بلی من گفتم ، آن بالا به من ده
چو با دریادلان افتی، قدح چیست
به جام آسمان دریا به من ده
گدایان همّـت شـــاهانه دارند
تو آن بی زیور زیبـا به من ده
غم دنیـا چه سنجد با دل من
از آن غمهای بیدنیا به من ده
چه دل تنگ اند این ایینه رویان
دلی در سینه بی سیما به من ده
به جان سایه و دیدار خورشید
که صبری در شب یلدا به من ده
#هوشنگ_ابتهاج
@hoshang_ebtehhaj