Telegram Web Link
❇️ رژیم کلمات

کلمه اهمیت دارد. چون خلق می‌کند. کلمه آینده را می‌آفریند. به جملات زیر دقت کنید:
به بازار می‌روم.
می‌خواهم کتاب بخوانم.
آب می‌خورم.
جلسه دارم.
کار دارم.
عجله دارم.
ناراحتم.
خوشحالم.
بی‌پولم.
اول کلام را می‌گوییم و بعد با آن مواجه می‌شویم. درواقع با کلمات آینده را ابتدا در ذهن و سپس در جهان مادی خلق می‌کنیم.

کلمات.
کلمات ابزار آفرینش آینده هستند. این آینده از لحظهٔ بعد از به زبان آوردن کلمه شروع می‌شود.

ماسارو ایموتو دانشمند ژاپنی با عکس‌برداری از مولکولهای فریز شدهٔ آب ثابت کرد واکنش آب به کلمات مثبت و منفی متفاوت است.
هفتاد درصد حجم بدن انسان را آب تشکیل داده است.
دانشمندان فیزیکِ کوانتوم ثابت کرده‌اند افکار، کلام و اشیاء انرژی‌ هستند. هر انرژی طول موج مخصوصی دارد. انرژی‌های هم فرکانس همدیگر را جذب می‌کنند.

مطلب خیلی ساده است.
غم، غصه، نگرانی، قتل، تجاوز، فساد، اعتیاد، تورم، گرانی، جنگ، بیماری، سرطان.

سال پُرباران، آب زیاد، هوای پاک، سلامتی، رشد، ارزانی، سفر، نغمهٔ پرندگان، مراقبه، آرامش، ثروت، باغ میوه، سحرخیزی.

خب، دو دسته کلمه خواندیم. هر دسته چه احساساتی را در شما برانگیخت؟ با خواندن کدام کلمات اخم کردید و با کدام کلمات دچار انشراح صدر و گشودگی قلب شدید؟
دلتان می‌خواهد در طی روزْ کلماتِ کدام دسته به گوشتان بخورد و به زبانتان جاری شود؟
سوال سرراست‌تر: مایلید با کدام کلمات هم‌مدار شوید؟

«اسکاول شین» در «چهار اثر» می‌گوید:
«نمی‌دانستیم که واژه‌ها و اندیشه‌ها نوعی دینامیت هستند که در کمال دقت و فهم و شعور باید به آنها نزدیک شویم و آنها را به کار بریم. کلمات ناشی از عصبانیت و نفرت یا ترحم و دلسوزی‌به‌حال‌خود را می‌پراندیم و تازه متحیر می‌شدیم که چرا این‌قدر بد آورده‌ایم و زندگی‌مان دشوار است.»
اسکاول شین معتقد است همان‌طور که رژیم غذایی را برای سلامتی رعایت می‌کنیم، در به کار بردن کلمات هم رژیم بگیریم تا تجربهٔ زیباتری از زندگی داشته باشیم.

✍🏻 زینب ریگی
@kargah_mashghneveshtan
👏71👌1
#پست_موقت

📍ثبت نام دورۀ جدید هنر نوشتن ویژۀ تابستان ۱۴۰۴ آغاز شد

▫️به اطلاع علاقه‌مندان هنر نوشتن می‌رساند دورۀ مجازی «هنر نوشتن» ویژۀ تابستان ۱۴۰۴ با تدریس یعقوب شه‌بخش، مدرس گروه ادبیات فارسی و روزنامه‌نگاری دارالعلوم زاهدان و شاکر رئیسی مدرس ادبیات فارسی دارالعلوم نوبندیان، برگزار می‌شود.

ظرفیت دوره 10 نفر است.

زمان شروع دوره: شنبه ۷ تیر ۱۴۰۴
                                                      

علاقه‌مندانی که مایل هستند در این دوره شرکت کنند، برای دریافت اطلاعات بیشتر و دریافت فرم ثبت نام به اکانت زیر پیام بدهند:
@kargah_mashghneveshtan
7
#به‌ـ‌قلم‌ـ‌هنرجویان

📍همینگوی: مست بنویس، هوشیار ویرایش کن

🔹 نویسندگانی هستند که در ابتدای راه نوشتن سعی می‌کنند بسیار حساب‌شده جلو بروند. کلمه‌به‌کلمه و خط‌به‌خط دقت می‌کنند تا مبادا از سیر فکری و زبانی و مسائل دیگر تخطی کنند.
اما این روش نه تنها کمکی به یافتن صدای خود در نوشتن نمی‌کند چه‌بسا با از بین بردن جریان طبیعی متن، نوشتن را روزبه‌روز خسته‌‌کننده‌تر می‌کند.

🔻این روش کار مربوط به مغز سمت چپِ بسیار سخنگو، منتقد، ممیز و عقل کل ماست، که مدام با حرف‌های منطقی به ما راه نشان می‌دهد.

کار نیمکره چپ یا تفکر مفهومی منطق و عقل و جزئیات است. گابریله‌ ال‌ریکو می‌گوید: «این بخش از مغز دنیا را به واحدهای روشن و تفکیک‌شدنی تقسیم و آن را با کمک تعاریف دقیقی معین می‌کند.»

مثلا «زن_ جنس مونث بزرگسال» تعریفی است که نیمکره چپ مغز از کلمه زن ارائه می‌دهد. چنین تعریفی با کلماتی مشخص، راه را بر معناهای بی‌شماری دیگری که می‌توان از کلمه زن ارائه داد، می‌بندد. 

🔻نیمکره راست مغز یا به تعبیر «هنریت کلاسر» یارِ ساکت که همیشه نیمکره چپ سعی در نادیده‌گرفتن او دارد، جای کلیات و ایده‌هاست. جای تصاویر و رنگ و موسیقی. جای افکار و اکتشافات بکر و تازه و جای خلاقیت. جایی که کلمهٔ زن فقط جنس مؤنث نیست و هزاران تصویر برای معرفی آن وجود دارد.

🔻 این یار ساکت یا تفکر تصویری شاید اغلب اوقات توسط سرکوب‌گر و منتقد بزرگ یعنی تفکر مفهومی خیلی زود پا پس می‌کشد. و تا بیاید و به خود بجنبد و تصاویر را دنبال کند و الگو بسازد و ایده و پازل را تکمیل کند، همه چیز با چند جمله از سوی نیمکرهٔ نقاد و منطقی نابود می‌شود.

🔻برای خلق متنی طبیعی یک شرط اساسی و بنیادی وجود دارد و آن اینکه در روند نوشتن باید هر دو طرف مغز مشارکت داشته باشند.
گابریله ال‌ریکو می‌گوید: «متاسفانه بسیاری از ما نیاموخته‌ایم که به جای قواعد از قبل تعیین‌شده از یک احساس درونی بنویسیم. و غالبا نتیجه یک متن بی‌رمق، ملال‌آور و تصنعی است؛ متنی بی‌اصالت بدون جریان طبیعی و بدون آزادی و خلاقیت در برخورد با زبان. فرق نوشتهٔ کنترل‌شده و نوشتهٔ آزاد در این است که اولی از بیرون انگیزه می‌گیرد در حالی که در نوشتن طبیعی کلمات از درون می‌آیند.»

🔻برای طی کردن هر کار خلاقانه و به‌خصوص نوشتن خلاق، دستکم به دو مرحلهٔ کاملا متفاوت که مدام در ستیز و کشمکش هستند نیاز داریم؛ مرحلهٔ تولید ناآگاهانه و مرحلهٔ کنترل آگاهانه.

در مرحلهٔ اول با زحمت بسیار باید نیمکره چپ و مفهومی را ساکت کرد و بدون فکر کردن به این که چه نوشته می‌شود و یا چه باید بشود و به کجا برسد باید فقط نوشت و تولید کرد. نباید به عقب برگشت به کلمه قبلی که نقطه‌اش جا ماند و آن یکی که درست درنیامد و یا اصلا ایده جالبی نیست. باید ایده را بدون جهت‌دهی پیاده کرد. تمام آن‌چه  را که تفکر تصویری (نیمکره راست) به صورت تکه‌های پازل می‌بیند و می‌خواهد در کنار هم قرار دهد، باید نوشت. باید به تفکر تصویری مجال خودنمایی داد.

مرحلهٔ دوم همان تفکر مفهومیِ منتقد و مصحح را صدا می‌زنیم که برگردد. نقطه‌ها بگذارد و فاصله‌گذاری کند و کلمات را درست بنویسد و کار را حسابی صیقل دهد و بپروراند.

🔻پیتر ال‌باو می‌گوید: «بسیاری "بدون صدای خود" می‌نویسند. زیرا هر جمله را بارها و بارها قطع می‌کنند تا به فرمول‌بندی دیگری برسند. وقتی می‌نویسند چیزی کم دارند؛ نفس طبیعی‌شان را. همان چیزی که با آن حرف می‌زنند. ما نویسندگانی بی‌تجربه‌ایم چرا که زمان بسیاری را به هدر می‌دهیم تا وسط جمله صبر و دربارهٔ نوشته فکر کنیم.»

http://‌www.tg-me.com/hunareneveshtan
👍1
کانون «هنر نوشتن» pinned «#پست_موقت 📍ثبت نام دورۀ جدید هنر نوشتن ویژۀ تابستان ۱۴۰۴ آغاز شد ▫️به اطلاع علاقه‌مندان هنر نوشتن می‌رساند دورۀ مجازی «هنر نوشتن» ویژۀ تابستان ۱۴۰۴ با تدریس یعقوب شه‌بخش، مدرس گروه ادبیات فارسی و روزنامه‌نگاری دارالعلوم زاهدان و شاکر رئیسی مدرس ادبیات فارسی…»
حق نوشتن

زینب ریگی


هنرجوی «هنر نوشتن» پیام داده است:
«این روزها نوشتن برایم سخت شده. به سختی سوژه پیدا می‌کنم. سخت‌تر از قبل می‌نویسم. راه‌حل‌‌ چیست؟»

از فواید و ویژگی‌های آزادنویسی برایش می‌نویسم:

🔹خیالمان راحت است که قصد انتشار نداریم. پس نگران محتوا، ویرایش، غلط املایی و انسجام متن نیستیم.
🔹دنبال سوژه نمی‌گردیم. از هر دری می‌نویسیم. نوشته‌مان شبیه آش شله‌قلم‌کار می‌شود. چه باک. برای دل خودمان می‌نویسیم.
🔹از سختی نوشتن و نبود سوژه و حوصله می‌نویسیم. از خستگی، اضطراب، ناامیدی و حتی ترس‌هامان.ه نبود سوژه را سوژهٔ نوشتن می‌کنیم.
🔹قرار نیست نوشته‌مان همیشه گل‌وبلبل و دلبر باشد. از هر احساسی که در لحظه داریم صفحه‌ها می‌نویسیم. بی‌ترس، بی‌هراس. چون قرار نیست‌ کسی نوشته‌مان را بخواند.

در پایان ویژگی طلایی آزادنویسی را یادآوری می‌کنم:
قرار است چرت‌وپرت بنویسیم. از چه می‌ترسی؟ با خیال راحت و به قصد خوشگذرانی برو سراغ قلم و ‌کاغذ و ادای دین کن به حقی که داریم؛ حق نوشتن.

درواقع کسانی که از بی‌سوژگی و نداشتن حوصله برای نوشتن می‌نالند، هنوز نوشتن را به‌مثابهٔ برون‌ریزی ذهنی، آسایش خاطر‌ و تفریح باور ندارند.

در پایان نوع خاصی از یادداشت‌نویسی را که در قالب کلمات و نه جمله است و مختص اوقاتی‌‌ست که زمان کافی و یا حوصلهٔ وافی برای نوشتن نداریم، معرفی می‌کنم و به‌عنوان مثالْ بعدازظهر خودم را می‌نویسم:

دشت عماد. جمعیت. آرامش در هیاهو. شب. تاریکی. نورافکن. چای آتشی. بچه‌ها. سرسره بازی. خنده‌های از ته دل. سکوت. دود. خستگی. میوه. لیوان‌های یک‌بار مصرف. دوغ گازدار. تماشای آدم‌هایی که غرق تکاپو و آرامشند. خانه. آرامش.

http://‌www.tg-me.com/hunareneveshtan
🥁🥁 مژده مژده

🍃جدید و جذاب

🪴اولین کارگاه «باهم‌نویسی» با عطر و طعم «توسعه فردی»

🍃فرصتی برای باهم‌نوشتن از دغدغه‌ها و رویاهامان

📌در باهم‌‌نویسی
1. تمرکز می‌کنیم روی جراحت‌های کودکی، آنها را با جزئیات به یاد می‌آوریم و در کنار سوگواری برای خود، به وکیل مدافعان نامه می‌نویسیم.

2. رویاهامان را به یاد می‌آوریم و با نوشتن، آنها را زنده می‌کنیم. چراکه باور داریم رویاها و آرزوهای خلاقمان از جانب منشأ می‌آیند. وقتی به‌سوی رویاهامان گام برمی‌داریم، به‌سوی الوهیت خویش حرکت می‌کنیم.

3. با دو ساعت تمرین، سفر به گذشته و یادگیری احترام به خود، پوست می‌اندازیم و به ورژن جدیدی از خود می‌رسیم.

📌کارگاه:
تک‌جلسه و آن‌لاین
دو و نیم ساعت
برگزاری در بستر تلگرام

📌در کنار هم، تمرین‌هایی برای بازکشفِ حس امنیت، افزایش اعتمادبه‌نفس، نجات خود از آزاردهنده‌ها و خویشتن‌دوستی را می‌آموزیم و برای تحقق آمال‌هامان گام‌های عملی برمی‌داریم.

🔹برای نوشتن هر تمرین ۱۰ دقیقه زمان داریم.

💎مدرس: زینب ریگی

📌زمان: پنج‌شنبه ۱۲ تیر
ساعت: ۹ صبح الی ۱۱:۳۰ ظهر

📌هدف کارگاه:
آموزش+نوشتن=خودشناسی و رشد فردی

🔹ورودی کارگاه: ۹۹۰۰۰ تومان

📌برای اطلاعات بیشتر به اکانت زیر پیام بدهید:
@Skyzei


http://‌www.tg-me.com/hunareneveshtan
👏3👍1
❇️ موهبتِ زندگی


✍🏻 زینب ریگی

«قصهٔ خرگوش و گوجه‌فرنگی» اولین داستان کوتاه از مجموعهٔ «سه کتاب» نوشتهٔ زویا پیرزاد است.
داستان زنی که علاقه و استعداد نوشتن دارد، اما ظاهراً نه شوهرش حامی اوست و نه خودش توانایی پرداختن به علاقه‌اش را خلال روزمرگی‌هایش دارد.

قصه کوتاه است. ملموس و روان نوشته شده و سه صفحه است.
مهارت پیرزاد در پرداختن به جزىٔیاتِ روزمرگی و توصیف خلق‌وخوی شخصیت‌ها ‌و صحنه‌های قصه‌هایش، زبانزد خوانندگان کتاب‌های اوست.
جزئیاتی که متن را گسترش و تصویرهایی شفاف، عطرآگین، طعم‌دار، قابل لمس و زنده به خواننده می‌دهند. (هنوز پختن کتلت‌، تزىٔین سالادها، فضای گرفتهٔ آشپزخانه، میز ناهارخوریِ شلوغ و صحنه‌های غمگین و احساسیِ کتاب «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» در خاطرم است. کتابی که چند سال پیش خواندم.)

داستان را از زبان اول شخص می‌خوانیم. قصهٔ خرگوش را تا تعلیق داستان از زبان زنی می‌شنویم که مشتاق نوشتن قصه‌اش است اما وقت کافی ندارد. درست مثل همهٔ کسانی که زبانی دراز برای توجیه تنبلی و سستی خویش در نپرداختن به آرزوهاشان دارند.
احتمالاً توصیهٔ «دیوید سداریس» نویسنده و طنزپرداز آمریکایی به گوش‌شان نخورده:

«با افراد زیادی مواجه شده‌ام که می‌گویند ما واقعا می‌خواهیم بنویسیم. اما تمام روز را کار می‌کنیم. من هم همین کار را کرده‌ام. شما تمام روز را کار می‌کنید و بعد شب به خانه می‌آیید.
آن زمان بنویسید. اگر نوشتن رویای شماست و برای شما فعالیتی معنادار است، پس شب‌ها بنویسید. دنبال بهانه‌ای برای ننوشتن نباشید.»

داستان‌های «سه کتاب» تلنگرهایی ازخواب‌پرانند که هشدار می‌دهند قرار است یک‌بار زندگی کنیم.
پس واجب و مهم است که قبل از همه چیز و همه کس به خود بپردازیم. «خود»ی که علاىٔق، استعدادها، خواسته‌ها و توانمندی‌های خاص خودش را دارد.
«خود»ی که رسالت دارد. رسالتی خاص که فقط «خود» می‌تواند به انجامش برساند. معتقدم رسالت همان علاىٔق و آرزوهای قلبی ما هستند. آرزوهایی که زیر گردوغبار روزمرگی رنگ باخته‌اند و فراموش شده‌اند. برای رسیدن به این مهم شایسته است بهانه‌ها را نه‌تنها تحمل نکنیم که با جفت‌پا از زندگی‌مان بیرون بیندازیم‌شان. فقط برای یک دلیل. تحقق آرزوهامان.

به نظرم اندرز و رهنمودِ «سه کتاب» ارزش اندیشیدن و به گوش‌آویختن دارد:
«لطفاً از خودمان مراقبت کنیم. با پرداختن به آرزوهای خود در خلال روزمرگی‌ها.»

#زویا_پیرزاد
#داستان_کوتاه


#کانون_هنر_نوشتن
http://www.tg-me.com/hunareneveshtan
2👍2
❇️نامه‌ای به دوست نویسنده


✍️طیبه رادوزهی


شاید مدت‌هاست می‌نویسی و خیلی چیزها در تو تغییر نکرده است. شاید مثل من گمان کردی که از یک جایی به بعد پرکار می‌شوی و مدام چیزهای جدید خلق می‌کنی و به زودی حتی به سمت نوشتن کتاب می‌روی. اما نشد. شاید وسط آن همه آرزو و خواسته قلمت خشک شد و دیگر نتوانستی بنویسی. می‌دانی برای همه ما پیش می‌آید. از یک جایی به بعد نوشتن می‌شود همان جان‌کندن یا به قول کسی عرق‌ریزان روح. جایی که قلمت که خشک شد و ترس انتشار گلوی افکارت را سفت گرفت همان‌جایی‌ست که باید خودت را ببخشی. نقص و ضعفت را بپذیری. انتظار دانای کل بودن را کنار بگذار. تو خیلی‌ چیزها نمی‌دانی. من هم نمی‌دانم. به خودت بگو قرار است یادگیرنده باشی. قرار است گند بزنی ولی باید بنویسی. فرایند جدی نوشتن از همینجا شروع می‌شود. از این که می‌بخشی و قلم را در دست می‌چرخانی و بی‌توجه به صدای منتقد درون کلمات را ردیف کنار هم می‌چینی. برای نوشتن زمان و مکان تعیین کن. نوشتن را این‌گونه برای خودت آسان می‌کنی. همه چیز که برایت جدی شد سعی کن مشاهده‌گر باشی‌. مشاهده‌گر خودت. مشاهده‌گر جهان اطرافت. در این نوشتن‌ها و مشاهده‌کردن‌ها سراغ موضوعاتی برو که دوستشان داری یا حداقل اشتیاقی داری که تو را به سمت بیشتر دانستن و فهمیدن سوق می‌دهد. سراغ جایی برو که زخم داری. زخمی که می‌خواهی در پرتو نوشتن‌ها التیام ببخشی و آن زخم را روایت کنی. بگذار در تمام این‌ها کلمات جاری شوند بگذار جملات زنده شوند تا صدای خودت را پیدا کنی. تلاش هم نکن که خوب بنویسی و شاهکار خلق کنی. قرار است بد بنویسی و شاید لازم باشد عمدا هم بنویسی.
اگر می‌خواهی در این وادی بمانی و حرفی برای گفتن داشته باشی‌ خوب‌خواندن و زیادخواندن را تمرین کن. هر دوی این‌ها خودشان را در قلمت نشان می‌دهند. به دنبال قلهٔ خاصی در نوشتن هم نباش. نویسندگی و نویسنده‌شدن شاید از آن مسیرهایی‌ست که هیچ رسیدن و برد و باختی ندارد. یک بازی نامحدود است. پس اگر می‌خواهی در این بازی نامحدود بازی کنی از فرایند لذت ببر. به دنبال هیچ برد و مقصدی نباش. هر روز چند جمله نوشتن برد است حتی اگر کسی نخواند و به‌به و چه‌چه نگوید. از یک جایی به بعد به خودت بگو می‌نویسی برای نوشتن و نه هیچ چیز دیگر.


#کانون_هنر_نوشتن
http://www.tg-me.com/hunareneveshtan
2
#پست_موقت

📍ثبت نام دورۀ جدید هنر نوشتن ویژۀ تابستان ۱۴۰۴ آغاز شد

▫️به اطلاع علاقه‌مندان هنر نوشتن می‌رساند دورۀ مجازی «هنر نوشتن» ویژۀ تابستان ۱۴۰۴ با تدریس یعقوب شه‌بخش، مدرس گروه ادبیات فارسی و روزنامه‌نگاری دارالعلوم زاهدان و شاکر رئیسی مدرس ادبیات فارسی دارالعلوم نوبندیان، برگزار می‌شود.

ظرفیت دوره 10 نفر است.

زمان شروع دوره: شنبه 8 شهریور 1404
                                                      

علاقه‌مندانی که مایل هستند در این دوره شرکت کنند، برای دریافت اطلاعات بیشتر و دریافت فرم ثبت نام به اکانت زیر پیام بدهند:
@kargah_mashghneveshtan
1
#حفظ‌ـ‌شعر


تو گلستانی و من چون بلبلم
حال بلبل بی‌گلستان چون بود


سیف فرغانی
http://www.tg-me.com/hunareneveshtan
4
#حفظ_شعر
#اقبال_خوانی

راست می گویم عدوّ هم یار تست
هستی او رونقِ بازار تست
هر که دانای مقامات خودی است
فضل حق داند، اگر دشمن قوی است
کِشت انسان را عدو باشد سَحاب
ممکناتش را برانگیزد ز خواب
سنگ ره آبست اگر همت قویست
سیل را پست و بلند جاده چیست؟
سنگ ره گردد فسان تیغ عزم
قطع منزل امتحان تیغ عزم


📚 اسرار خودی

🆔 www.tg-me.com/hunareneveshtan
4
#به_قلم_هنرجویان


قانونِ شطرنج

شطرنج بازی شگفت‌انگیزی است. همیشه برایم لذت‌بخش است؛ بیش از بازی کردنش تماشای بازی دیگران را دوست دارم. زیرا باعث می‌شود بدون اشتباه کردن راه‌وروش‌های خطا را بیاموزم تا تکرارشان نکنم.
هنگام شطرنج بازی کردن تک‌تک مهره‌هایم ارزشِ زیادی برایم دارند، آنقدر که انگار واقعاََ جان دارند. همیشه دوست‌دارم با کمترین تلفات برنده شوم. امّا هربردی به‌هرحال تلفاتش را دارد.
در ذهن یک شطرنج‌باز مفهوم برد، کیش‌ومات کردن پادشاه است. وقتی پادشاه اسیر می‌شود دیگر فرقی نمی‌کند چندتا مهره باقی مانده است؛ همه می‌شوند تلفات.
هم سرباز و هم پادشاه هردو ارزشمندند، اما سرباز اگر حذف شود بازی هم‌چنان ادامه خواهد داشت، ولی با حذفِ پادشاه باخت حتمی است. بهای ادامه دادن فدا کردن سرباز است. این قانون شطرنج است. شاید فقط قانون شطرنج نیست، گاهی در زندگیمان مجبور می‌شویم برای حفظ بعضی چیزها، چیزهای دیگری را فدا کنیم.
شاید غمِ فداکردن‌ها همیشه در جانمان بماند، امّا چاره‌ای نیست...
خلاصه آنکسی‌که سربازش را نبازد، بازی را می‌بازد و باختن بازی یعنی باختن تمامِ مهره‌ها!

✍🏼 فاطمه‌ریگی



🆔 www.tg-me.com/hunareneveshtan
3👍1🔥1
Forwarded from انشا و نويسندگی (MOEEN PAYDAR)
نویسنده کیست؟


نویسنده کسی است که کارش این است؛ یعنی معانی و مطالبی در ذهن دارد که از آن سودی یا لذتی عام برای خواننده حاصل می‌شود و آن معانی را به‌طریقی می‌نویسد که همه به خواندن نوشتۀ او رغبت می‌کنند و از آن لذت یا سود می‌برند.


هفتاد سخن، ج۱: شعر و هنر | نوشتۀ پرویز ناتل ‌خانلَری | نشر توس| صفحۀ ۸۵.
👍6
#به_قلم_هنرجویان

▫️عرق‌ریزان روح

به پادکستی از مصطفی مستور گوش می‌دهم.
حرف قشنگی می‌زند. به دلم می‌نشیند و چند بار زمزمه‌اش می‌کنم: «نوشتن همیشه، مثل یک چیزی در جیبم است.»

همین جمله کافی است تا به عمق علاقه یک نفر، در عرصه‌ی نوشتن پی ببرم. ما آدم‌ها معمولاً چیزی را که بهش بیشتر نیاز داریم، آن را در جیب یا کیف خود حمل می‌کنیم؛ از جمله کارت شناسایی و کارت بانکی، پول و گواهینامه. و گاهی یک خودکار، یک تسبیح و عکسی از خانواده و یا دوستی...‌

نویسنده کتاب «روی ماه خدا را ببوس»، نوشتن را هم مثل محتویات یک جیب می‌داند، همیشه همراه و همیشه حاضر. و در ادامه نقلی از سخنان جولیا کامرون درباره نوشتن می‌گوید: نوشتن حق هر آدمی است؛ حقی که آدم‌ها باید آن را بگیرند.
و برای رسیدن به این حق، آقای مستور که صبح‌ها سر کار بودند و فقط‌ عصرها فرصت نوشتن داشتند، وقت را هدر نمی‌دادند و مدام می‌نوشتند. و خانم کامرون هم همینطور، نوشتن صفحات صبحگاهی‌‌اش، هیچ روزی ترک نمی‌شد.

چگونه است همین نوشتن، که فاکنر آن را عرق‌ریزان روح می‌داند، آما مصطفی مستور در عین تمام دشواری‌هایش، آن را دم‌دستی، همیشه در جیب خود دارد. آیا این معنایی جز عشق و اراده می‌تواند داشته باشد؟!

این‌که می‌گویند، هر آدمی نان بازوی خویش را می‌خورد، معنایش فقط در معنای حقیقی این عبارت نیست؛ فقط‌ به روزی و قوت اختصاص ندارد، بلکه فراتر از معنای ظاهری آن (مشاغل و کسب‌وکار)، در جاهای دیگر هم تعبیر می‌‌شود. می‌تواند این نان بازو، مصداق مهارت و یادگیری خیلی از علوم و هنرهای دیگر هم باشد.

دو هنرجو را در نظر بگیریم، هر دو در یک کارگاه خیاطی، با متد الگو و متر خیاطی را آموزش می‌بینند، یکی از آن دو هنرجو، هر روز آموزه‌هایش را روی کاغذ الگو و پارچه پیاده می‌‌کند. بارها و بارها پارچه را برش می‌زند و هی خراب می‌کند، اما دست از تمرین نمی‌کشد جان به لب می‌شود تا برش را با الگوی تعریف شده، روی پارچه یاد بگیرد. و سپس نوبت دوخت پارچه می‌شود، در این مرحله هم خون دل می‌خورد، می‌دوزد و باز می‌کند تا اینکه موفق می‌شود لباس و پیراهنی را با کم‌ترین نقص بدوزد و تحویل مشتری دهد. و این‌جاست که این هنرجو، نام خیاط را به خود می‌گیرد. ‌و در مقابل، آن هنرجوی دیگر که تنها به یاد گرفتن تئوری‌ها بسنده می‌کند و فرمول‌ها را از بر، که سرشانه به اضافه‌ی سه سانت می‌شود حلقه‌ی آستین و ...، آموزه‌هایش کم‌کم‌ در ذهنش می‌خشکند. آموزه‌هایش در ایستایی قد لباس و تنگی و گشادی دور کمر و...خود را نشان نمی‌دهند، چون مأنوس نشده با ابزار کار خیاطی، نخ و سوزن و قیچی و پارچه، و این ابزار در سرانگشتانش قرار نگرفته‌اند که هنرها خلق کند.

نوشتن و هر هنر دیگری نیز همین حکم را دارد. تنها با آموزش و تمرین می‌توانیم به نتیجه‌ی مطلوب برسیم. و در این هنر، واژگان ابزار کار هر صاحب قلمی هستند که به همراه قلم و کاغذ در دستان یک نویسنده قرار می‌گیرند‌. در این مرحله، اگر نویسنده خود را در دایره آزمون و خطا به چالش نکشد؛ ننویسد و پاره نکند، و روحش عرق نریزد، به مهارت‌های نویسندگی دست پیدا نمی‌کند. از اینجا به بعد است که نویسنده  می‌داند چه بنویسد و چگونه بنویسد تا واژگان در جای خود، خوش بنشینند و به تن نوشته که همان ساختار نوشته است، آراستگی و زیبایی ببخشند.

ساره والی

http://www.tg-me.com/hunareneveshtan
3👏2
#نکته‌ها

دوستی از من پرسید: من متن مکانیک ترجمه می‌کنم؛ سعدی بخوانم که چه شود؟ گفتم: ببین، سعدی می‌تواند دو تأثیر برایت داشته باشد؛ یکی این‌که الگوهای زبانی به تو می‌دهد تا بتوانی واژه بسازی، و دیگر این‌که بنیهٔ زبانی‌ات را بالا می‌برد. به ورزش کردن می‌مانَد؛ حاصلش بازوی‌مان را توانا می‌کند، حال‌مان را خوب می‌کند. کلیات سعدی را یک بار خوانده‌اید؟ بازهم بخوانید. حج نیست که یک بار بروید و مادام‌العمر معاف باشید! بازخوانی کنید. هم بهرهٔ روحی می‌برید و هم توانایی زبان‌تان را بیشتر می‌کنید.

(برگرفته از گفت‌وگو با استاد بهاءالدین_خرمشاهی، در: سی سال ترجمه، سی سال تجربه. به‌کوشش مهدی افشار. تهران: نشر واژه‌آرا. ص۴۰)

http://www.tg-me.com/hunareneveshtan
8
❇️ در نوشتن شخصی هیچ بایدی وجود ندارد

فاطمه رحمتی

چند سال پیش در دوره‌های شاهین کلانتری با واژۀ جستار آشنا شدم. آنجا فقط این‌قدر متوجه شدم که جستار در اصل همان مقالۀ شخصی است. مقاله‌ای که نیازی نیست دنبال مستندات باشم برای اثبات نظرم و یا برای اعتبارش به این منبع و آن منبع ارجاع بدهم. کافی‌ست موضوعی انتخاب کنم و درباره‌اش تأملات و نظرات خودم را بنویسم.

اولین بار مقالات «مونتنی»، نویسندۀ فرانسوی، که نوعی جدید از نوشتار را ارائه می‌داد، Essai خوانده شدند. در اصل خود مونتنی عنوان Essai را که در زبان فرانسه به‌معنی سعی و تلاش است، برای مقالاتش به کار برد. قالبی که او برای مقالاتش استفاده کرد، به‌مراتب بیش از قالب‌های تنگ کلاسیک به نویسنده آزادی عمل می‌داد. اثر مونتنی در نوع خود بی‌همتاست. نه گردآوری است و نه شرح، نه درس و اندرز، نه کلمات قصار و نه اخلاقیات؛ زندگی‌نامه هم نیست.

بند بالا دربارۀ مونتنی و مقالاتش از دو کتاب دفترچه خاطرات و فراموشی محمد قائد و تتبّعات مونتنی با ترجمۀ احمد سمیعی است.

در همان دوره شروع کردم به نوشتن جستار. نوشتن جُستار برایم آسان‌تر از سبک‌های دیگر بود. تجربه‌ای از زندگی‌ام را انتخاب می‌کردم و آن را می‌نوشتم که می‌شد جستار شخصی. یا داستان دیگران را بیان می‌کردم که می‌شد جستار روایی. انگار نوشتن برایم راحت‌تر شده بود. می‌نوشتم و می‌نوشتم، اما منتشر نمی‌کردم چون مطمئن نبودم که آیا واقعا جستار نوشته‌ام یا نه؟
بعدِ خواندن کتاب رها و ناهشیار می‌نویسم اثر لارا ادر، بیشتر دچار شک شدم و تقریبا جستار برایم سخت شد. باید از شخصی‌ترین چیزهایم می‌نوشتم که از موضوعی کوچک شروع می‌شدند و به موضوعی بزرگ‌تر می‌رسیدند. باید تجربه‌ای را نشان می‌دادم که به‌شکلی تغییرم داده است. در دل جستارم باید پرسشی نهفته می‌بود. من به سوال جواب می‌دادم. راه‌حل می‌داشتم برای مشکلی که برایم پیش آمده بود و... و ساختار. ساختار که وسط آمد همه‌چیز برایم سخت‌تر شد و مفهوم جستار در ذهنم پیچ در پیچ.
دلم می‌خواست جستار بنویسم. می‌نوشتم اما ذهنِ قفل‌شده در مفهوم جستار، آن را رد می‌کرد و می‌گفت جستار نیست.

تا اینکه رسیدم به شمیم مستقیمی. شمیم مستقیمی یک جستارنویس است که مجموعه‌جستار «درهای نیمه‌باز» را نوشته.
او همان چیزهایی را می‌گفت که لارا ادر می‌گفت، اما با زبانی که ماهیت جستار را برایم فهم‌پذیرتر کرد.
بعضی از نکاتی که او دربارۀ جستار بیان کرد:

✔️جستار یعنی جستجو کردن. جستجو کردن در خود، احساسات، تفکرات و...؛
✔️نویسندۀ جستار لازم نیست هیچ قید و بندی را رعایت کند. پس آزاد و رها و بدون ترس بنویسید؛
✔️مونتنی به تجربۀ زیسته و فکر خودش اعتبار داد و جستار شکل گرفت؛
✔️مونتنی ادعا نداشت، واقعا داشت فکر می‌کرد، جستجو می‌کرد و شک و تردیدهای خودش را مطرح می‌کرد؛
✔️در جستار هیچ ادعا و قضاوتی وجود ندارد، فقط خودمان را بیان می‌کنیم؛
✔️جستارنویس، فیلسوف نیست. به‌دنبال درس دادن به جهانیان نیست. به‌دنبال گرفتن نتیجۀ کلی نیست. به‌دنبال این است که مسئله را بیان کند؛
✔️جستار روایتی است همراه با تأمل، یعنی نویسنده کنار روایت تجربۀ زیسته، به صداهای ذهنی خود (تأملات و اندیشه و شک و تردیدها) نیز اهمیت می‌دهد و آنها را تحلیل و تفسیر می‌کند. انگار نویسنده با خودش حرف می‌زند؛
✔️جستار یک روند فکری است که از قبل شکل نگرفته است و هم‌زمان که موضوع پیش می‌رود، شکل می‌گیرد. در اصل این موضوع است که خودش را می‌سازد؛
✔️در جستار قطعیت وجود ندارد. ممکن است به قضاوت و نتیجه‌ای قطعی برسید، ممکن است نرسید؛
✔️سه صاد جستار: صراحت، صداقت، صمیمیت؛
✔️در جستار نویسنده خودابرازی و خودافشایی دارد، اما خودنمایی نه. خودنمایی کشندۀ جستار است؛
✔️همۀ جستارها به‌نوعی شخصی هستند، اما جستار شخصی، شخصی‌تر است.
✔️در نوشتن جستار هیچ بایدی وجود ندارد.

من نکتۀ آخر را گرفتم و به خودم گفتم در نوشتن هیچ بایدی وجود ندارد. تا زمانی که در بند قالب‌ها و اصول و قواعد باشم، هیچ نمی‌نویسم نه جستار و نه هیچ قالب دیگری. به‌نظرم بهترین کار در نوشتن این است که باید‌ها و نبایدها را کنار بگذاریم و فقط بنویسیم. در آخر اگر نوشته‌مان شایستۀ این بود که حتی یک نفر آن را بخواند، دستی روی سرش بکشیم و نظمی به آن بدهیم و منتشرش کنیم. و قضاوت را به خواننده بسپاریم.

پ.ن: کتاب‌های جستاری که خواندنشان برایم دلنشین بود:
*سنگی بر گوری / جلال آل احمد
*و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد / مهزاد الیاس بختیاری
*ما ایوب نبودیم / به کوشش فاطمه ستوده
*فکر نکن تنهایی / الیف شافاک

http://www.tg-me.com/hunareneveshtan
5
#یادداشت

◽️ واژه‌ها؛ کلیدهای گمشدهٔ معنا

همیشه برایم جالب بوده که چطور یک کلمهٔ به ظاهر ساده می‌تواند دنیایی از معنا را در خود پنهان کند. واژه‌ها فقط مجموعۀ حروف نیستند؛ آن‌ها گذرگاهی به عمق تفکر و تاریخ هستند.

یادم می‌آید یکی از بازیگران سریال «بچه مهندس ۳» در یک دیالوگ هوشمندانه، واژهٔ «کنجکاو» را اینطور شکافت: «کنج» + «کاو». این توضیح ساده ولی عمیق، مرا به فکر انداخت؛ انگار کسی در گوشه‌ای (کنج) نشسته و مشغول جست‌وجو و کاویدن و تأمل و تدبر است. با شنیدن توضیح «عمو کریم» برای نخستین بار مفهوم کنجکاو در ذهنم با تصویری مرتبط شکل گرفت و متوجه شدم چقدر ساده از کنار بعضی کلمات رد شده‌ام.

چند وقت پیش، وقتی نام «شبانه محمود»، دیپلمات جدید بریتانیایی-پاکستانی را شنیدم، یکی از دوستان توضیح داد که «شبانه» ریشه در «شب» دارد و هم‌داستان با «لیلی» است که ارتباطی با «لیل» در عربی دارد و به معنای «منسوب به شب» است. در همان لحظه، معنای نام او برایم زیبا و معنادار شد: چیزی که در دل تاریکی می‌درخشد.

این مثال‌ها به ما یادآوری می‌کنند که گاهی یک توضیح کوچک از سوی دیگری—یک بازیگر یا یک دوست—می‌تواند دریچۀ تازه‌ای به دنیای واژه‌ها بگشاید. وقتی ریشه‌های یک کلمه را می‌کاویم، در واقع عمق فرهنگی و تاریخی آن را بهتر درک می‌کنیم.
گاهی در دنیای واژه‌ها کنجکاو باشیم. شاید آنگاه ببینیم که هر کلمه، کلیدی است برای باز کردن دری تازه به روی فهمی عمیق‌تر.

عبدالحکیم شه‌بخش


http://www.tg-me.com/hunareneveshtan
14👍2
2025/10/24 03:33:10
Back to Top
HTML Embed Code: