Telegram Web Link
🔊 بیست و یک سخنرانی‌، از ایرج شهبازی، درباره آثار ویکتور فرانکل، اکهارت تله، استفان کاوی و آرتور آنو


🔴 معنا درمانی (کتاب انسان در جستجوی معنی، از ویکتور فرانکل)



🔴 هشت سخنرانی درمورد کتاب هفت عادت مردمان مؤثر، از استفان کاوی


🔺بازخوانی کتاب هفت عادت مردمان مؤثر (۱)


🔺بازخوانی کتاب هفت عادت مردمان مؤثر (۲)


🔺بازخوانی کتاب هفت عادت مردمان مؤثر (۳)


🔺بازخوانی کتاب هفت عادت مردمان مؤثر (۴)


🔺بازخوانی کتاب هفت عادت مردمان مؤثر (۵)


🔺بازخوانی کتاب هفت عادت مردمان مؤثر (۶)


🔺بازخوانی کتاب هفت عادت مردمان مؤثر (۷)


🔺بازخوانی کتاب هفت عادت مردمان مؤثر (۸)



🔴 هفت سخنرانی درمورد کتاب نیروی حال، از اکهارت تُله


🔺نیروی حال (۱)


🔺نیروی حال (۲)


🔺نیروی حال (۳)


🔺نیروی حال (۴)


🔺نیروی حال (۵)


🔺نیروی حال (۶)


🔺آخِربینی و آخوربینی (زیستن در زمان حال)


🔴 پنج سخنرانی درباره روانجوری، از نگاه دکتر آرتور آنو


🔺روان‌رنجوری


🔺تفاوت‌های انسان طبیعی و انسان روان‌رنجور (مقدمه)


🔺تفاوت‌های انسان طبیعی و انسان روان‌رنجور (بخش نخست)


🔺تفاوت‌های انسان طبیعی و انسان روان‌رنجور (بخش دوم)


🔺تفاوت‌های انسان طبیعی و انسان روان‌رنجور (بخش سوم)


@irajshahbazi
ایرج شهبازی pinned «فهرست کامل سخنرانی‌ها، در کانال تلگرامی ایرج شهبازی دوستان عزیزم سلامی چو بوی خوش آشنایی در زیر، فهرست کامل سخنرانی‌های کانال تلگرامی‌ام را به شما تقدیم می‌کنم. این مجموعه شامل ۲۸۸ سخنرانی است که در فاصلۀ سال‌های ۱۳۹۰ تا پایان ۱۴۰۲ ایراد شده‌اند. بی اغراق…»
گفتگو

ایرج شهبازی

یکی از بزرگترین موانع گفتگو این است که باور داشته باشیم حقیقت از پیش وجود دارد و در اختیار یکی از دو طرف گفتگوست. اگر گمان کنیم حقیقت از پیش معلوم است و در اختیار ما قرار دارد، به هیچ وجه نمی‌توانیم تن به گفتگو دهیم. در این وضعیت، وظیفۀ ما و بلکه حق مطلق ما این است که حقیقتی را که در اختیار ماست، به طرف مقابل ابلاغ یا دیکته کنیم و وظیفۀ او شنیدن و پذیرفتن و به کار بستن است.

طبعاً با چنین نگاهی، جایی برای گفتگو باقی نمی‌ماند. برای تحقق گفتگو باید عمیقاً بر این باور باشیم که در غالب موارد هیچ حقیقت پیشینی وجود ندارد و حقیقت در فرایند گفتگو به تدریج بر دو طرف آشکار می‌شود. طبق این تلقی هر دو طرف رابطه از حقیقت خبر ندارند، یا آگاهی اندکی دارند و می‌کوشند از طریق روی هم ریختن افکار و اطلاعاتِ خود، به کشف حقیقت نائل شوند.

در چنین رابطه‌ای، دو طرف خود را فروتنانه طالب حقیقت می‌دانند و از برجِ عاجِ مالکیت حقیقت پایین می‌آیند. آنها سخن می‌گویند، اطلاعات خود را به اشتراک می‌گذارند، می‌شنوند، بررسی می‌کنند و در پی آموختن و کشف کردن و شناختن‌اند. به این ترتیب وظیفۀ آنها نه ابلاغ حقیقت، بلکه کشف حقیقت است. در چنین گفتگویی، حقیقت نه امری پیشین، بلکه امری پسین است و از طریق گفتگو کشف می‌شود.

با این توضیح به استبداد سیاسی نگاه کنیم. فرمان‌روایان، در نظام‌های استبدادی، دچار این توهم عظیم هستند که حقیقت به نحو پیشین در اختیار آنهاست. آنها به شکل فرمان، این حقیقت را به دیگران ابلاغ می‌کنند و وظیفۀ دیگران چیزی جز اطاعت کردن نیست. در چنین جوامعی، فرمان‌روا هیچ گاه در جایگاه شنونده قرار نمی‌گیرد و در پی فهمیدن نظر طرف مقابل برنمی‌آید. به همین خاطر در چنین ساختاری، فرمان دادن و توبیخ کردن، بر جای گفتگو کردن می‌نشیند.

در بسیاری از جوامع دینی نیز ما با چنین وضعیتی روبه‌رو هستیم. در اینجا هم حقیقت به شکل پیشین وجود دارد و علمای دینی به طور کامل از آن خبر دارند. آنها این حقیقت را به شکل امر و نهی، به دیگران ابلاغ می‌کنند و دیگران هم فقط باید بشنوند و فرمان‌بُردار باشند. یک شاه یا یک عالم دینی هیچ گاه فکر نمی‌کنند که ممکن است دیگران هم بهره‌ای از دانایی و آگاهی داشته باشند و گفتگو با آنها باعث کشف حقیقت شود؛ به همین سبب ساختار سخنان آنها نوعاً یک‌طرفه است.

در دیگر سطوح زندگی نیز ماجرا از همین قرار است. مردی که خودش را مالک حقیقت می‌داند و گمان می‌کند حقیقت در دست اوست، محال است بتواند گفتگوی سالمی با همسرش داشته باشد. والدینی هم که خود را آگاه و فرزند خود را ناآگاه می‌دانند، هرگز نمی‌توانند با فرزند خود تعامل درستی داشته باشد. درمورد مدیران نیز عین این قضیه صادق است. باور به حقيقت پیشین لزوماً باعث رواج تک‌گویی می‌شود و ریشه‌ی گفتگو را می‌خشکاند.

باری، تا ما به این درک عمیق نرسیم که در عموم موارد هیچ حقیقت پیشینی وجود ندارد و قرار است حقیقت در فرایند گفتگو کشف شود، نمی‌توانیم به نهادینه شدن فرهنگ گفتگو در زندگی شخصی و نیز در جامعۀ خودمان امیدی ببندیم.

@irajshahbazi
قاتلِ گفتگو

ایرج شهبازی

گفتگو یکی از ضرورت‌های زندگی انسانی است؛ چراکه از طریق گفتگوی سرشار از اعتماد و احترام است که جان انسان آرامش می‌یابد و احساس امنیت پیدا می‌کند. در فضای یک گفتگوی همدلانه است که روح آدمی از پیلۀ تنهایی خود گام بیرون می‌نهد و دروازه‌های خود را به روی دیگری می‌گشاید و او را به گرمی در آغوش می‌کشد. گفتگوی حقیقی بخش اعظم مشکلات زندگی انسان را حل می‌کند و مسائل حل‌ناشدنی را نیز از ابهام خارج می‌سازد.

گفتگو هم از حیث آرامش و امنیتی که برای دو طرف رابطه به ارمغان می‌آورد، هم از جهت نقشی که در حل مسائل و مشکلات دارد، درخور توجه فراوان است و باید آن را در سطوح مختلف زندگی خود احیا کنیم و از آن برای بهبود روابط خویش بهره بگیریم.

اگرچه گفتگو در زندگی همۀ انسان‌ها، در همه جای جهان، ضرورت کامل دارد، این ضرورت در جامعۀ ایرانی بیشتر به چشم می‌آید. ایرانیان هم در حوزۀ شخصی و فردی خود به گفتگو نیازمندند، هم در عرصۀ خانواده و هم در صحنۀ جامعه و سپهر سیاست. مقایسۀ زندگی ایرانیان با کشورهای پیشرفته، به خوبی نشان می‌دهد که جای گفتگو در زندگی ایرانیان بسیار خالی است.

مردم ایران اگرچه زیاد شوخی می‌کنند و فراوان نق می‌زنند، با کمال دریغ دربارۀ مسائل مهم زندگی کمتر سخن می‌گویند و ترجیح می‌دهند مسائل جدی زندگی را مسکوت بگذارند و دربارۀ آنها سخن نگویند. گویا سخن نگفتن دربارۀ مسائل و مشکلات، آنها را دچار این توهم می‌کند که اساساً مشکلی ندارند. درست است که سکوت مسائل را به حاشیه می‌کشاند و آرامشی سطحی و ناپایدار به افراد هدیه می‌کند، اما مسائل حل‌ناشده و خواسته‌های سرکوب‌شده، دیر یا زود خود را به شکل طغیان و عصیان و شورش و انقلاب، نشان می‌دهند و سلامت جسم و جان افراد را به خطر می‌افکنند؛ ازاین‌رو بهتر است به جای سکوت که نوعی فرار یا تسلیم است، به گفتگوی سازندۀ مبتنی بر تفاهم و همدلی روی آوریم و از سخن گفتن دربارۀ مسائل و مشکلات خود طفره نرویم.

جامعۀ ما حقیقتاً از فقدان گفتگو رنج می.برد و به نظر می‌رسد یکی از اولویت‌های فرهنگی جامعۀ ما، احیای فرهنگ گفتگوست و در اولین گام، وظیفۀ ما آن است که علل این امر را به خوبی بیابیم و آنها را به دقت بررسی کنیم.

به نظر می‌رسد در میان عوامل اجتماعیی که باعث رواج تک‌گویی در جامعۀ ما شده‌اند، از همه مهم‌تر خودکامگی سیاسی است. جامعۀ ما همواره از خودکامگی سیاسی رنج برده است. در طول هزاران سال، در کشور ما، فرمان‌روایان همه‌کاره بوده‌اند. آنها به تنهایی تصمیم گرفته‌اند و تصمیمات خود را به دیگران دیکته کرده‌اند و هر کس در برابر تصمیمات آنها ایستاده است، به آسانی از گردونۀ زندگی حذف شده است. جامعۀ ما همواره شاهان را به عنوان تافته‌هایی جدابافته در نظر گرفته است که در پرتو فرۀ ایزدی، از هر گونه خطایی مصون و محفوظ‌اند و می‌توانند به تنهایی دربارۀ همۀ مسائل تصمیم بگیرند و تصمیماتشان لازم الاجراست.

این تصویر نادرست را هم عموم مردم پذیرفته‌اند و هم شاهان، خود، به تدریج گرفتار این توهم شده‌اند که حق آنهاست که دربارۀ همۀ مسائل به تنهایی اظهار نظر کنند و وظیفۀ دیگران است که از تصمیمات آنها اطاعت کنند.

روشن است که نتیجۀ چنین نگاهی برجسته شدن تنها یک صدا و خاموش و فراموش شدن دیگر صداهاست. در چنین فضایی است که یک نفر فرمان می‌راند و دیگران بدون آن که مجال کمترین اظهار نظری داشته باشند، ناگزیرند فرمان ببرند. در این جامعه آحاد مردم هیچ شمرده می‌شوند و هرگز طرف مشورت و نظرخواهی قرار نمی‌گیرند. هم از این روست که بنیاد جامعۀ استبدادی بر تک‌گویی استوار است و اصلاً در چنین جامعه‌ای تصور گفتگو کردن شاه با شهروندان تصوری است بلاتصدیق؛ چراکه نخستین شرط گفتگو آن است که هر دو طرف رابطه، انسان بودن همدیگر را به رسمیت بشناسند و برای آزادی و استقلال و عقل هم احترام قائل باشند، اما شخص خودکامه هیچ شأن انسانیی برای دیگران قائل نیست تا آنها را شایستۀ گفتگو و تعامل بداند. به همین سبب است که با اطمینان می‌توان خودکامگی را قاتل گفتگو دانست.

برای رفع این مشکل بزرگ باید دست از خودکامگی برداریم و دموکراسی را جایگزین آن کنیم. تنها در جامعه‌ای که اهالی آن دارای شأن انسانی هستند و عقل و استقلال و آزادی آنها دارای ارزش و اعتبار است، می‌توان به رواج فرهنگ گفتگو امید بست. بین خودکامگی و فقدان گفتگو رابطه‌ای دوسویه وجود دارد؛ از سویی خودکامگی باعث تک‌گویی می‌شود و از سوی دیگر، فقدان گفتگو هم به نوبۀ خود بر ژرفا و گسترۀ استبداد می‌افزاید. به همین منوال دموکراسی باعث ترویج گفتگو می‌شود و گفتگو هم دموکراسی را نهادینه می‌کند. در زندگی فردی هم مادام که دست از منش استبدادی برنداریم، نمی‌توانیم با دیگران گفتگو کنیم؛ چراکه در اینجا هم خودکامگی قاتل گفتگوست.

@irajshahbazi
نکته‌ای دربارۀ آموزش

ایرج شهبازی

فرض کنید مردی از همسایه‌اش نفرت دارد و به شدت در پی نابودی اوست. این مرد فرزندانش را با نفرت و کینۀ آن همسایه بزرگ می‌کند، آنها را نیرومند و جنگجو بار می‌آورد و انواع حیله‌ها را به آنها می‌آموزد و به این ترتیب موفق می‌شود به کمک فرزندانش، همسایه‌اش را نابود کند.

حال فرض کنید میانه‌ی این فرزندان با پدر به هم بخورد. طبیعی است که آنها تمام فریب‌کاری‌ها، خشونت‌ها و وحشی‌گری‌هایی را که برای نابود کردن همسایه آموخته بودند، علیه پدر به کار می‌گیرند و او را از بین می‌برند. یا فرض کنید که روزی این فرزندان با هم دشمن شوند. آنها تمام آنچه را که از پدر آموخته بودند، علیه هم به کار می‌گیرند و چه بسا پدر را به عزای خود می‌نشانند.

قصد اولیۀ پدر از آموختنِ نیرنگ، جنگاوری، دلاوری و کینه‌جویی، انتقام گرفتن از همسایه بود، اما هیچ کسی نمی‌تواند تضمین کند که این مهارت‌ها و ترفندها در جاهای دیگر و از جمله در درون خانواده به کار گرفته نشوند.

اکنون بیایید این نکتۀ بدیهی را در سطحی کلان‌تر بررسی کنیم. نظام‌های سیاسی دشمن‌محور از دشمنی، نفرت، کینه‌توزی و خشونت، به عنوان نیروی وحدت‌آفرین و انگیزه‌بخش، علیه دشمن استفاده می‌کنند و به این ترتیب مردم جامعۀ خود را در مقابل دشمن بسیج می‌کنند، اما به تدریج درون پیروان خود را از خشم و نفرت سرشار می‌سازند و باعث جنگ‌های داخلی می‌شوند. هیچ کسی نمی‌تواند تضمین کند که دشمن‌محوری همیشه متوجه دشمنان واقعی ملت باشد. کاملاً ممکن است که دشمن‌محوری در درون اعضای اصلی یک نظام سیاسی پدید بیاید و باعث نزاع‌های خونینی شود.

استاد مارتین سلیگمن در این باره چنین می‌گوید: «رهبرانی که بی‌وقفه سابقۀ طولانیِ بی‌عدالتی (واقعی یا خیالی) را به پیروان خود یادآوری می‌کنند، از آنان ملتی انتقام‌جو و خشن می‌سازند. اسلوبودان میلوشویچ، با یادآوری شش قرن بی‌عدالتیِ روا داشته شده در حق صرب‌ها، یک دهه جنگ و نسل‌کشی را در بالکان سبب شد. ارکبیشاپ ماکاریوس، در قبرس، پس از به قدرت رسیدن، پیوسته نفرت و انزجار بر علیه ترک‌ها را برانگیخته، تا جایی که مصالحه بین ترک‌ها و یونانی‌ها را تقریباً غیرممکن ساخت و سرانجام تهاجم مصیبت‌بار ارتش ترکیه را در پی داشت. عوام‌فریبان معاصر، در آمریکا، هم که کار خود را با به جان هم انداختن نژادهای مختلف پیش می‌برند، از هر فرصتی برای یادآوری برده‌داری (یا افراط‌کاری هایی که گفته می‌شود در دوران تبعیض معکوس اتفاق افتاده است) استفاده می‌کنند، همان ذهنیت انتقام‌جویانه را در میان پیروان خود ایجاد می‌کنند. این سیاست‌مداران این روش را، در کوتاه‌مدت، برای رسیدن به مقاصد خود مفید می‌یابند، اما در درازمدت، بشکۀ باروتی از خشونت و نفرت که آنها ایجاد می‌کنند، می‌توانند لطمه‌های جبران‌ناپذیری را متوجه تمام گروه‌های مورد نظر آنها نماید» (شادمانی درونی، ترجمۀ مصطفی تبریزی و همکاران، ص ۱۰۴).

تردیدی نیست که بهترین راه برخورد با دشمنان، مدارا و درگذشتن از خطاهای آنهاست و هزینه کردن نیروهای کشور در راستای رشد و پیشرفت جامعه، اما متأسفانه در غالب انقلاب‌ها، یادآوری ظلم‌ها و ستم‌های ظالمان چنان مورد توجه قرار می‌گیرد که هیچ جایی برای صلح و آشتی و محبت باقی نمی‌ماند. در این مسأله تردیدی نیست که تمرکز شدید بر ظلم‌ها و تجاوزهای دشمنان گذشته و اکنون، آرام‌آرام وجود مردم جامعه را از خشم و نفرت سرشار می‌کند و باعث تجاوزها و نسل‌کشی‌های فراوانی می‌شود، اما فاجعه به همین جا ختم نمی‌شود و ملتی که علیه دشمنان، سرشار از خشم و خروش‌ است، به احتمال زیاد در برخورد با خودی‌ها و دوستان نیز گرفتار خشم و خشونت و تعرض می‌شود.

عکس این قضیه هم صادق است. والدینی که عشق ورزیدن به همسایه را در جان فرزندان خود بکارند، به احتمال زیاد روابط فرزندان با یک‌دیگر را هم مهرآمیز و صمیمی می‌کنند. به همین منوال، اگر در عالم سیاست، به طرفداران خود بیاموزیم در مواجهه با دشمنان، اهل مدارا و مهرورزی و بزرگواری باشند، آنها در میان خودشان هم با مهر و مدارا رفتار خواهند کرد. بر اساس این اصل بدیهی، بهتر است صلح و دوستی و مهرورزی را به طرف‌داران خود بیاموزیم و باور داشته باشیم که دشمن‌محوری خواه‌ناخواه باعث دشمن‌کامی می‌شود.

@irajshahbazi
✳️ گزارش نیکوکاری‌های شما در زمستان ۱۴۰۲

دوستان عزیز و مهربانم

در زمستان ۱۴۰۲، مبلغ پانصد و هشتاد میلیون و ششصد و پنجاه هزار تومان از شما دریافت کردم و با کمک همراهان عزیزم، این مبلغ را به شرح زیر هزینه کردم:

✔️ مبلغ هشتاد و شش میلیون و هشتصد هزار تومان به هفتاد و شش خانوادۀ نیازمند، بانوی سرپرست خانوار و خانوادۀ بی‌سرپرست تقدیم شد.

✔️ مبلغ بیست و یک میلیون و پانصد هزار تومان به سیزده بیمار نیازمند، برای تهیۀ دارو و دیگر هزینه‌های درمان، تقدیم شد.

✔️ مبلغ چهل و یک میلیون و هشتصد و پنجاه هزار تومان جهت هزینۀ تحصیل و تهیۀ لوازم التحریر، برای بیست و پنج دانش‌آموز و دانشجوی نیازمند هزینه شد.

✔️ مبلغ سی و سه میلیون و دویست هزار تومان به عنوان کمک‌هزینه‌ی مسکن، برای هجده خانواده‌ی نیازمند هزینه شد.

✔️ مبلغ سیصد و سی میلیون تومان به هم‌وطنان عزیز سیل‌زده‌مان در سیستان و بلوچستان تقدیم شد.

✔️ مبلغ شصت و هفت میلیون و سیصد هزار تومان برای حمایت از برنامه‌های علمی، هنری و آموزشی هزینه شد.

♦️از خواهران و برادران ارجمندم، آقای یحیی رضایی، خانم زهرا نوری، خانم هانیه‌ی جهان‌تیغ، خانم مریم منش و دوستان ارجمندشان، آقای امیرحسین جلالوند، خانم مریم شهبازی، خانم پروین حامدی، خانم صغری عابدی، خانم کوثر شهبازی، آقای محمداسماعیل شهبازی، آقای علی‌رضا حافظی‌نژاد، خانم لیلا امیری و گروه عیاران بلوچستان، دکتر ناصر مهدوی، آقای امید احمدوند، خانم سمیرا محمدی، آقای عباس خرمی، خانم میمنت عطاریانی، آقای محمدحسین تدین و خیریه‌ی مردم‌نهاد مهرآونگ دارا، خانم دکتر صدرزاده و انجمن توانمندسازی بانوان کرانه‌ی حضور که هر کدام در مرحله‌ای از کار کمک‌رسانی به نیازمندان، مشفقانه و خالصانه مرا یاری و همراهی کردند، صمیمانه سپاسگزارم.

امیدوارم خداوند مهربان به شما و عزیزان‌تان نور و نشاط و نیکی عطا کند و ترس و نگرانی و افسردگی و پژمردگی و درد و رنج را از تن و جان‌تان دور کند و سالی سرشار از خیر و برکت و سلامت و سعادت پیش روی شما باشد.

@irajshahbazi
گریز از خود (۱)

ایرج شهبازی

یکی از مهم‌ترین راه‌ها برای محفوظ ماندن از آسیب‌های دشمن، گریختن و جان به در بردن است. از طریق فرار، شخص از دشمن خود فاصله می‌گیرد و خود را به یک نقطۀ امن می‌رساند. البته اگر فاصله گرفتن از دشمن ممکن نباشد، طبعاً فرار هم سودی ندارد. با کمال دریغ باید گفت که این مسأله درمورد مهم‌ترین و بزرگ‌ترین دشمن ما، یعنی خودمان، کاملاً صادق است.

گفتنی است آسیب‌هایی که ما ناخواسته و ناآگاهانه به خودمان وارد می‌کنیم، با آسیب‌های هیچ دشمنی قابل مقایسه نیست. ما با توجیه‌ها، خودپسندی‌ها، فرافکنی‌ها، لذت‌پرستی‌ها، تصمیم‌های غلط و خودفریبی‌هایمان، بلاهایی بر سر خودمان می‌آوریم که هیچ سواره‌نظام و پیاده‌نظامی نمی‌تواند آن بلاها را بر سر ما بیاورد؛ بنابراین ما بسیار بیش از آن که نگران دشمنان بیرونی هستیم، باید نگران خود باشیم و به جای تهمت زدن بر این و آن و گلاویز شدن با بهمان و فلان، باید مستقیماً به سراغ ریشۀ مشکلات، یعنی خودمان، برویم.

همان گونه که گفتیم، یکی از مهم‌ترین راه‌ها برای رهایی از دست دشمن این است که از او فاصله بگیریم و از او بگریزیم، اما فرار کردن از دست خود آسان نیست و ما به هر جا که بگریزیم، این دشمن غدار با ماست. ما نمی‌توانیم از خودمان جدا شویم و از خودمان فاصله بگیریم. در اینجا ظالم و مظلوم، فریبنده و فریب‌خورده، شاکی و متهم و قاتل و مقتول یکی هستند:

مى‏گريزم تا رگم جُنبان بُوَد
كى فرار از خويشتن آسان بُوَد؟
آن كه از غيرى بُوَد او را فرار
چون از او ببْريد، گيرد او قرار
من كه خصمم هم منم اندر گريز
تا ابد كار من آمد خيز خيز
نه به هند است ايمن و نه در خُتَن
آن كه خصمِ اوست ساية خويشتن‏
(*مثنوی**، د ۵/ ۶۷۱ - ۶۶۸)

برای فرار از دست خود، می‌توان از ترفندهایی مانند مهاجرت کردن، به دوردست‌ها گریختن، فاصله گرفتن، تغییر چهره دادن، پنهان شدن، فرافکنی، توجیه، فریب‌کاری، کار، سرگرمی، رابطه، خانواده، ورزش، هنر، معنویت، اعتیاد، مشروبات الکلی، لذت‌‌های گوناگون، موفقیت‌های شغلی و تحصیلی، ثروت‌، شهرت، قدرت و نظایر آنها استفاده کرد. این امور می‌توانند مدتی شخص را از خودش غافل کنند و دردهای درونی او را موقتاً التیام ببخشند، اما در اولین فرصت آن زخم‌ها و دردهای درونی سر برمی‌آورند و زندگی شخص را به هم می‌ریزند.

بیایید مسأله‌ی فرار از خود را در چند ساحت مختلف بررسی کنیم. نخست به سراغ بدن برویم. کسی که دیابت دارد، می‌تواند دور از چشم دیگران شیرینی بخورد و همه را و حتی خودش را فریب بدهد، اما به هیچ وجه نمی‌تواند بدن خود را نیز بفریبد و مانع واکنشِ آن شود. بدن مطلقاً فریب نمی‌خورد و دیر یا زود واکنش نشان می‌دهد. ما می‌توانیم ورزش نکنیم، پرخوری کنیم، بهداشت را رعایت نکنیم، غذای سالم نخوریم، به بدن استراحت ندهیم، اما نمی‌توانیم مانع ضعف و بیماری آن شویم؛ زیراکه بدن یک ارگانیسم کاملاً زنده و هوشیار است و به هیچ وجه فریب نمی‌خورد.

از چشم‌اندازی دیگر، در بسياري از موارد ما به هيچ روی قادر نيستيم نتايج سخنان و كارهای خود را پيشگويی و پیش‌بینی كنيم و مانع به وجود آمدن آنها شویم. کوچک‌ترین تصمیم‌ها و کارهای ما آثاری اجتناب‌ناپذیر در زندگی ما بر جای می‌گذارند و زندگی ما را تحت تأثیر خود قرار می‌دهند. ما می‌توانیم دور از چشم دیگران فکر کنیم و نقشه بکشیم و عمل کنیم. ما می‌توانیم همۀ دنیا را متقاعد کنیم که بهترین تصمیم‌ها را گرفته‌ایم و درست‌ترین کارها را انجام داده‌ایم، اما به هیچ وجه نمی‌توانیم از عواقب و نتایج تصمیم‌ها و کارهای خود بگریزیم.

شخص می‌تواند در فصل كاشت، خار مغيلان بكارد و با انواع تبليغات‌ها و خبرسازيی‌ها، همه‌ی عالم را متقاعد كند كه گندم كاشته است، ولی ترديدی نيست كه در بهار رسوا خواهد شد. بسياری از انسان‌های غافل كه به اين قانون آفرينش بی‌توجه هستند، تنبلی و تزوير و بی‌برنامگی و شلختگی می‌كارند و متوقعند كه پيشرفت و پیروزی برداشت كنند. كاش همه‌ی ما معني اين جملۀ ساده را می‌فهميديم كه: «هر چه بکاریم، همان را درو می‌کنیم».   

از منظری بسیار مهم‌تر هم می‌توان مسأله‌ی فرار از خود را بررسی کرد؛ اندیشه‌ها و سخنان و کارهای ما در ظاهر فناپذیرند و از بین می‌روند، اما واقعیت این است که هر کدام از اینها اثری در درون ما بر جای می‌گذارند و به تدریج منش و شخصیت ما را تشکیل می‌دهند. ما معمار شخصیت خویشیم و محال است ذره‌ای از کارهای ما از بین بروند. عَرَض‌ها به تدریج جوهر ما را می‌سازند؛ بنابراین اگر ما گمان کنیم با فریفتن خود یا دیگران می‌توانیم از زیر بار کارهایمان شانه خالی کنیم، باید بدانیم که عمیقاً بر خطا هستیم؛ زیراکه همۀ کارها و اندیشه‌هایمان در وجود ما ذخیره می‌شوند و به تدریج منش ما را می‌سازند.

ادامه‌ی بحث 👇👇👇

@irajshahbazi
گریز از خود (۲)

ایرج شهبازی

این مسألۀ مهم را از چشم‌اندازی دیگر هم می‌توان بررسی کرد. دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم، دارای قوانین خاصی است، مانند قانون عمل و عکس العمل، قانون علیت، قانون کاشتن و درو کردن، قانون یگانگی عمل و نتیجه، قانون تدریج، قانون تغییر، قانون فناپذیری و نظایر آنها. مسأله این است که به هیچ وجه نمی‌توان از این قوانین سرپیچی کرد، یا آنها را نادیده گرفت، یا آنها را دور زد. این قوانین ثابتند و تخلف‌ناپذیر. برخلاف قانون‌های دنیایی که می‌توان با پول و پارتی آنها را دور زد و به مقصد خود رسید، این قوانین به هیچ وجه با پول و پارتی خریدنی نیستند. با پول می‌توان مدرک خرید، ولی سواد نه. با زور می‌توان صاحب کسی دیگر شد، اما نمی‌توان عشق و اعتماد او را به دست آورد. با عوام‌فریبی و تبلیغات می‌توان دیگران را به خوب بودن خود متقاعد کرد، ولی از این راه نمی‌توان پیشرفت و توسعۀ پایدار به دست آورد.

ساختار این جهان به گونه‌ای است که در آن هيچ عملی، هر قدر هم كوچك و غير قابل توجه، بدون پاسخ نمی‌ماند. سايه صبح از صاحب خود دور می‌شود، ولی همراه با تابش مستقيم خورشيد در هنگام ظهر، دوباره به سوی او برمی‌گردد. اعمال ما نيز گویی سايه‌های ما هستند و در طول حيات پر فراز و نشيبمان ظاهراً از ما دور می‌شوند، حال آن كه هيچ‌گاه از ما جدا نشده‌اند و در موقع لازم آنها را در خود می‌يابيم. عالم هستي دارای شعور است و در برابر گفتارها و كردارهای ما منفعل و بی‌تفاوت نيست؛ آن كه در برابر كوه بايستد و سلام كند، سلام او به سوی خودش بازمی‌گردد و چنانچه كسی در برابر كوه ناسزایی بگويد، لاجرم ناسزا می‌شنود. حال ما در برابر دنيا دقيقاً اين گونه است؛ امكان ندارد كسی بد بينديشد و بد عمل كند و پاسخ نيكو دريافت كند:

گر چه دیوار افکَنَد سایه دراز
باز گردد سوی او آن سایه باز
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صَدا
(مثنوی، د ۱/ ۲۱۵ - ۲۱۴)

نه فرار کردن و فاصله گرفتن از خود ممکن است، نه غرق شدن در امور گوناگون برای فراموش کردن خود چاره‌ساز است و نه فریب‌کاری و فرافکنی و توجیه راه به جایی می‌برد و به هر حال آثار و نتایج تصمیم‌ها و کارهای ما دامنمان را می‌گیرند؛ بنابراین بهتر است به جای گریختن از خود، با وضعیت زندگی خویش روبه‌رو شویم، خطاها و نقص‌های خود را ببینیم، آنها را بشناسیم و بپذیریم و سپس در رفع و اصلاح آنها بکوشیم. تغافل و تجاهل و توجیه هیچ گرهی از کار ما باز نمی‌کند و بلکه گره بر گره و درد بر درد می‌افزاید. یکی از مهم‌ترین گام‌هایی که هر کسی برای رشد خود باید بردارد، همین کنار گذاشتنِ خودفریبی و پذیرفتنِ مسئولیت زندگی خود است.

ما باید در نهایت صداقت و شرافت، مدام وضعیت جسمی و روحی و ذهنی خود را بازبینی و واکاوی کنیم و خطاها و عیب‌های خود را بدون هیچ ترسی ببینیم و بپذیریم و اصلاح کنیم. ما نه می‌توانیم از تن و ذهن و روان خود بگریزیم، نه می‌توانیم قوانین هستی را دور بزنیم. همۀ اینها به مرور زمان به ما واکنش نشان می‌دهند. تن ما به سرعت ناتوان و بیمار و زشت می‌شود، روح و روان ما به مرور خسته و فرسوده و پژمرده می‌شود و روابط ما با دیگران به تدریج از عشق و اعتماد و احترام تهی می‌شود. اگر ما دائماً تن و جان و روابط خود را بررسی کنیم، می‌توانیم دریابیم که درست زیسته‌ایم یا نه؟ اگر دیدیم که درست زندگی نکرده‌ایم، باید صادقانه دست از فرار و فریب و توجیه برداریم و به اصلاح کژی‌های خود همت بگماریم.

فاجعۀ بزرگ این است که غالب انسان‌ها، حتی زمانی که آثار و نتایج نادرست تصمیم‌ها و اندیشه‌ها و اقدامات غلط خود را می‌بینند، به جای این که صادقانه آنها را بپذیرند، از آنها فرار می‌کنند و سعی می‌کنند آنها را نبینند. این نوع فرار بسیار خطرناک است و از اصلِ خطاها و عیب‌ها نیز زیان‌بارتر است؛ بنابراین شخص باید مدام خود را بپاید و مراقب اوضاع و احوال خود باشد و یقین داشته باشد که فرار از نتایج کارها و تصمیم‌های خود محال است. خیلی عالی است که برای رهایی یافتن از خودفریبی و کنار گذاشتنِ گریز از خود، این بیت درخشان مولانا را مانند یک ورد مقدس همواره زمزمه کنیم و معنای بلند آن را به خود یادآور شویم:  
    
از که بگْریزیم؟ از خود؟ ای مُحال!
از که برْباییم؟ از حق؟ ای وبال!
(مثنوی، د ۱/ ۹۷۰)

@irajshahbazi
خیره‌کُشی

ایرج شهبازی

در بخش‌هایی از فرهنگ ادبی و عرفانی ما، خدا موجودی بی‌رحم و خودکامه و جفاکار است که به هیچ وجه در برابر کارهای خود مسئولیت‌پذیر و پاسخ‌گو نیست و به شکلی مطلق العنان، می‌تواند تمام مرزهای اخلاق را در هم بریزد.

صفتِ شگفت‌آوری که در متون ادبی و عرفانی ما، برای خدا و به تبع آن برای معشوق به کار رفته است، صفت خیره‌کُشی است. خیره‌کُشی یعنی بی دلیل کشتن و فرار کردن و خونبها ندادن. خیره‌کُشی یعنی برای جانِ انسان‌ها تره هم خُرد نکردن. شخص خیره‌کُش می‌تواند کرورکرور انسان را به خاک و خون بکشد و بر روی جنازه‌های آنها جشن بگیرد، دست‌افشانی و پای‌کوبی کند و قهقهۀ مستانه سر بدهد.

با کمال دریغ باید گفت که در فرهنگ ادبی و عرفانی ما، خدا معشوقی خیره‌کُش است. مقید نبودن تصمیمات خدا به قیدهای اخلاقی و پاسخگو نبودن او در برابر کارهای عجیب و غریبش، از جمله مهم‌ترین گزاره‌ها در کلام اشعری است و قرن‌هاست که عموم مسلمانان، حتی آنها که ظاهراً اشعری نیستند، این گزاره‌ها را پذیرفته‌ و آنها را واقعیت‌های مسلم پنداشته‌اند.

این گزاره‌ها هیچ معنایی جز خودکامگی و تمامیت‌طلبیِ افراطی خدا ندارند. خدایی که در این گزاره‌ها تصویر می‌شود، از جنایت‌کارترین دیکتاتورهای تاریخ، مانند چنگیز و تیمور و هیتلر هم خطرناک‌تر و هول‌انگیزتر است و بعید است هیچ انسان سالمی کمترین تمایلی به پرستش او داشته باشد.

مسأله در اینجاست که اگر این گزاره‌ها، به روشنی و بی آرایش مطرح شوند، هیچ گونه جذابیتی ندارند، اما متأسفانه این گزاره‌ها جامه‌ای بسیار زیبا، یعنی جامۀ شعر را بر تن کرده‌ و در قالبی بسیار دل‌فریب عرضه شده‌اند. هنر می‌تواند دستان خون‌آلود یک قاتل را به شکل دستان زیبای یک عروس بیاراید و دیگران را شیفتۀ آن کند.

این اتفاقی است که برای تفکر اشعری افتاده است. این تفکر، به ویژه در آنجاکه به خدا مربوط می‌شود، بسیار نادرست و زشت است، اما در دستان کیمیاکار بزرگانی مانند مولانا و سعدی و عراقی و حافظ و نظایر آنها، با هفت قلم آرایش به میان مردم آمده است و غالب افراد چنان محو و ماتِ زیبایی ظاهری آن شده‌اند که از باطن خطرناک آن غافل مانده‌اند؛ برای نمونه به ابیات زیر نگاه کنید:

حافظ:
رسم عاشق‌کشی و شیوۀ شهرآشوبی
جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود
***
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ؛ کآنجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

عراقی:
به کدام مذهب است این به کدام ملت است این
که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی؟

مولوی:
خیره‌کُشی است ما را دارد دلی چو خارا بکشد
کسش نگوید تدبیر خونبها کن
***
در کف شیر نر خون‌خواره‌ای
غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟

سعدی:
جور کشم بنده‌وار، ور کُشَدم، حاکم است
خیره‌کُشی کار اوست، بارکشی خوی من
***
به صید کردن دل‌ها چه شوخ و شیرینی
به خیره کشتن تن‌ها چه جَلد و عیّاری

اگر زیبایی شعر را از این جملات که نظایر آنها فراوان است، بگیریم و آنها را به صورت گزاره‌هایی منثور بیان کنیم، تصویری بسیار مشمئزکننده از خدا/ معشوق ارائه می‌کنند که جان هر انسان حقیقت‌طلبی از آن بیزار می‌شود. خدا را یک شیر نر خونخواره، خیره‌کُش، عاشق‌کش، شهرآشوب و قصاب عاشقان دانستن حقیقتاً نه دل‌فریب است و نه درست.

به نظر می‌رسد ما در طول تاریخ، دست‌کم از طریق بخشی از میراث ادبی و عرفانی‌مان، شیفتۀ دستان خون‌آلود یک قاتل شده‌ایم که در دستکش زیبای شعر پنهان شده است. زمانۀ آن رسیده است که دستکش شعر را کنار بگذاریم و واقعیت این دستان را بشناسیم و بدانیم جامعه‌ای که چنین تصویری از خدا داشته باشد، محال است بتواند سالم زندگی کند. مردمانی که خدا را خیره‌کُش بدانند، معشوقشان هم خیره‌کش می‌شود، نمایندگانِ خدایشان هم از خیره‌کُشی سر درمی‌آورند و نظام سیاسی‌شان نیز بی هیچ تردیدی گرفتار بلیۀ خیره‌کُشی می‌شود.

@irajshahbazi
نکته‌ای درباره‌ی شانس

ایرج شهبازی

بسیاری بر این باورند که موفقیت به شانس بستگی دارد. به نظر آنها افراد بدشانس هر کاری هم که انجام دهند، شکست می‌خورند و افراد خوش‌شانس، با کمترین تلاشی به موفقیت دست می‌یابند.

این طرز فکر واقع‌بینانه نیست و آسیب‌های زیادی را به زندگی انسان وارد می‌کند. درست این است که هر کسی، در طول زندگی خود، با تعدادی فرصت خوب و تعدادی فرصت بد روبه‌رو می‌شود و این فرصت‌ها معمولاً به طور یکسان در اختیار همگان قرار می‌گیرند. در حقیقت واکنش‌های ما به این فرصت‌های خوب یا بد است که باعث نیک‌بختی یا بدبختی ما می‌شوند. هیچ کس به صرف حوادث خوبی که در زندگی برای او پیش آمده، خوش‌بخت نشده و کسی هم صرفاً به خاطر حوادث بد زندگی خود، طعم بدبختی را نچشیده است. این برخورد ما با مسائل تصادفی است که تعیین‌کنندۀ خوش‌بختی یا بدبختی ماست.

فراوان بوده‌اند افرادی که در خانواده‌های بسیار ثروتمند و فرهیخته به دنیا آمده و بالیده‌اند. تمام شرایط برای رشد و پیشرفت آنها فراهم بوده است، اما آنها نه تنها از این امکانات بهره‌ای نبرده‌اند، بلکه همین امکانات را به ابزار تباهی خود تبدیل کرده‌اند. بسیاری از افراد را می‌بینیم که زیباییِ خداداشان انواع گرفتاری‌ها را برایشان درست می‌کند و آنها توانایی بهره گرفتن از این موهیت عظیم را ندارند. کم نیستند کسانی که به شکلی کاملاً اتفاقی به ازدواجی بسیار عالی دست می‌یابند، اما نمی‌توانند از این فرصت عالی استفاده کنند و بعد از مدتی زندگی بسیار بدی پیدا می‌کنند.

به همین منوال هستند کسانی که به شکلی اتفاقی کنار یک دانشمند بزرگ، یا یک مدیر توان‌مند قرار می‌گیرند و می‌توانند با استفاده از این رابطه، در زمان کوتاهی به پیشرفت‌های بزرگی برسند، اما آنها از این فرصت استفاده نمی‌کنند؛ بنابراین ما باید بسیار بیشتر از آن که به دنبال فرصت‌های عالی و حوادث درخشان باشیم، شیوۀ برخورد با آن فرصت‌ها را بیاموزیم. کسی که تواناییِ بهره‌گیری از فرصت‌ها را ندارد، حتی اگر در بهترین وضعیت ممکن قرار بگیرد، به زودی به همان حالت ناخوشایند قبلی برمی‌گردد.

به نظر می‌رسد خوش‌شانسی تا حد زیادی آموختنی و اکتسابی است و فرمول ویژه‌ای دارد. همان گونه که استاد دارن هاردی می‌گوید، فرمول کامل خوش‌شانسی از چهار عنصر ساخته شده است: آمادگی، نگرش، فرصت و اقدام (اثر مرکب، ترجمۀ لطیف احمدپور و میلاد حیدری، ص ۷۱). از این چهار عنصر، سه عنصر آموختنی و اکتسابی هستند و فقط عنصر سوم، یعنی فرصت است که از اختیار ما بیرون است.

منظور از نگرش این است که ما طرز فکر درستی برای روبه‌رو شدن با مسائل داشته باشیم. ما باید واقع‌بینانه سهم خود در پدید آمدن مسائل را بپذیریم و قبول کنیم که می‌توانیم در فرایند نیک‌بختی خود نقش داشته باشیم. ما باید در جستجوی رشد و پیشرفت باشیم و به خود اعتماد داشته باشیم. ما باید بر این باور باشیم که توانایی لازم برای ساختن زندگی خود را داریم. به قول استاد دارن هاردی: «شما نمی‌توانید چیزی را که دنبالش نیستید، ببینید و نمی‌توانید در جستجوی چیزی باشید که به آن اعتقادی ندارید» (اثر مرکب، ص ۷۳).

منظور از آمادگی این است که شخص در طول زمان، به مرور خود را دانا و توانا کند، مهارت‌های لازم را بیاموزد، نیروی ارادۀ خود را بپرورد و از هر حیث آماده باشد که اگر اتفاق خوبی در زندگی او افتاد، به بهترین وجه از آن استفاده کند. تصمیمی که شخص برای مواجهه با یک اتفاق خوب می‌گیرد، در یک لحظه انجام می‌شود، اما برای این که شخص بتواند در آن لحظۀ خاص، بهترین تصمیم را بگیرد، باید سال‌ها روی خود کار کرده باشد. اگر خواهان خوش‌بختی هستیم، باید از سال‌ها قبل، با پرورش فضیلت‌هایی مانند دانایی، توانایی، قدرت تصمیم‌گیری، قدرت اراده، مسئولیت‌پذیری، وظیفه‌شناسی، خوش‌خویی و نظایر آنها خود را آماده کنیم که از حوادث خوبی که بی ارادۀ ما در زندگی‌مان پدید می‌آیند، بهره بگیریم.

منظور از فرصت، اتفاق‌ها و حوادثی هستند که به طور شانسی و تصادفی در زندگی ما پیش می‌آیند. این عنصر در فرمول خوش‌شانسی، به طور کامل از اختیار ما بیرون است. برنده شدن در یک لاتاری، آشنایی با یک دانشمند بزرگ یا یک مدیر درجه اول، پیدا کردن گنج، پیدا کردن یک شغل عالی و نظایر آنها از این قبیل فرصت‌ها هستند.

منظور از اقدام این است که از حادثه‌ای که به طور اتفاقی در زندگی ما پیش آمده است، به خوبی استفاده کنیم؛ مثلاً اگر به شکل تصادفی، در متن یک رابطه‌ی خوب قرار گرفته‌ایم، قدر رابطه را بدانیم و برای حفظ و رشد آن تلاش کنیم. وظایف خود در قبال طرف مقابل را به خوبی انجام دهیم و با خودخواهی‌ و غرور خود رابطه را تباه نکنیم.

ادامه‌ی بحث 👇👇👇

@irajshahbazi
ادامه‌ی بحث درمورد شانس

هر کسی در طول زندگی خود، حتماً با موقعیت‌های خوب زیادی روبه‌رو می‌شود. این هنر اوست که از این موقعیت‌ها استفاده کند، یا این‌که آنها را نادیده بگیرد و یا این که از آنها به زیان خود استفاده کند. بسیاری از افراد با غرور، خودخواهی، سهل‌انگاری، شتاب‌زدگی، بی‌نظمی، وظیفه‌ناشناسی، ناسپاسی و امثال آنها، هر فرصتی را به یک تهدید و هر موفقیتی را به شکست تبدیل می‌کنند:

اى بسا دولت كه آيد گاه گاه
پيشِ بى‏دولت، بگردد او ز راه
اى بسا معشوق كه آيد ناشناخت
پيش بدبختى، نداند عشق باخت
(مثنوی، د ۳/ ۲۷۶۲ - ۲۷۶۱)

فراوان‌اند کسانی که مهارت‌های ارتباطی را بلد نیستند و حتی زمانی که در متن بهترین روابط قرار می‌گیرند، رابطه را به بن‌بست می‌کشانند. کسی که توانایی عشق‌ورزی را در خود ایجاد نکرده باشد، کنار بهترین معشوق دنیا هم قرار بگیرد، نمی‌تواند از وجود او طرفی بربندد:

آفتى نبوَد بتر از ناشناخت
تو برِ يار و ندانى عشق باخت
اين چنين نخلى كه لطفِ يارِ ماست
چون كه ما دزديم، نخلش دارِ ماست
اين چنين مشكين كه زلفِ ميرِ ماست
چون كه بى‏عقليم، اين زنجيرِ ماست‏
(مثنوی، د ۳/ ۳۷۸۳ - ۳۷۸۱)

درمورد موقعیت‌های دشوار زندگی نیز چنین است. در زندگی هر کسی خواه‌ناخواه تعدادی موقعیت بد وجود دارد؛ مانند بیماری، شکست مالی، شکست عاطفی، شکست سیاسی، از دست دادن عزیزان و نظایر آنها. این حوادث ناگوار مانند همان کارت‌های بدِ بازی هستند. کسی که آگاه و توانا باشد، با این کارت‌های بد هم خوب بازی می‌کند و شخص ناآگاه به سبب این کارت‌ها به کلی می‌بازد. در این دنیا کسانی هستند که از شکست پیروزی می‌سازند و البته کسانی هم پیدا می‌شوند که پیروزی را به شکست تبدیل می‌کنند:

گرچه هست اين دَم برِ تو نيم شب
نزدِ من نزديك شد صبحِ طَرَب‏
هر شكستى پيشِ من پيروز شد
جمله شب ها پيشِ چشمم روز شد
پيشِ تو خون است آبِ رودِ نيل
نزدِ من خون نيست، آب است، اى نَبيل!‏
(مثنوی، د ۶/ ۸۵۵ - ۸۵۳)

لازم است که یک بار دیگر بر سخن اصلی این نوشته، تأکید کنیم؛ ما بسیار بیشتر از آن که به دنبال فرصت‌های خوب هستیم، باید شیوه‌ی برخورد خود با فرصت‌های خوب را بیاموزیم و بسیار بیشتر از آن که در پی پرهیز از فرصت‌های بدیم، باید نحوه‌ی مدیریت کردن چنین فرصت‌هایی را یاد بگیریم؛ زیراکه حوادث خوب و بد، به خودی خود، نه ما را نیک‌بخت می‌کنند نه نگون‌بخت. به نظر می‌رسد این شیوه‌ی برخورد ما با فرصت‌های خوب و بد است که سرنوشت ما را تعيين می‌کند.

@irajshahbazi
اطلاع‌رسانی درمورد کلاس حکمت‌های زندگی در مثنوی

به یاری خدا هشتمین دورۀ کلاس حکمت‌های زندگی در مثتوی معنوی را از روز یک‌شنبه، دوم اردیبهشت‌ماه آغاز می‌کنیم.

در این دوره چند حکمت زیبا و عمیق از دفتر پنجم مثنوی را با هم می‌خوانیم و راجع به موضوعاتی مانند جلب توجه و تأییدطلبی، بقا در فنا، لزوم استاد و راهنما در سلوک عرفانی، تلاش، وفای به عهد، نیایش، کم‌گویی، خطای هزینه‌ی هدررفته، نظام علیت، لطف در قهر، طلب عارفانه، عدم و نظایر آنها سخن می‌گوییم. این حکمت‌ها به گونه‌ای انتخاب شده‌اند که فارغ از مباحثِ نظریِ صِرف، آموزه‌هایی کاربردی در اختیار مخاطب قرار می‌دهند و کیفیت زندگی او را بهبود می‌بخشند.

این دوره، به همت مؤسسه‌ی سپهر مهر، در روزهای یک‌شنبه، از ساعت ۱۷ تا ۱۹، در سالن آمفی تئاتر سرای محله‌ی پارک ساعی، برگزار می‌شود و شهریه‌ی آن، برای هشت جلسه، سیصد و پنجاه هزار تومان است.

برای ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر می‌توانید با شماره تلفن ۰۹۹۶۶۴۸۰۷۵۶ و یا با آیدی تلگرام @Sepehr_mehro2 تماس بگیرید.

گفتنی است که مطالب این دوره‌ها، به هم پیوسته نیستند و در هر جلسه موضوع مستقلی مطرح می‌شود؛ بنابراین کسانی که در دوره‌های قبل حضور نداشته‌اند، می‌توانند، بدون هیچ پیش‌نیازی، در دوره‌ی جدید شرکت کنند.

ایرج شهبازی
۲۴ فروردین‌ماه ۱۴۰۲

@irajshahbazi
@sepehr_mehr
Forwarded from سپهرِ مهر
🔺 حکمت‌های زندگی در مثنوی (دوره هشتم)

🔻 دکتر ایرج شهبازی

🔹 زمان: روزهای یک‌شنبه ساعت ۱۷ تا ۱۸:۳۰

🔸 تاریخ شروع: دوم اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳

🔸مکان: خیابان ولی‌عصر، پارک ساعی، سالن آمفی‌تئاتر سرای محله‌ی ساعی

♦️ هزینهٔ ثبت‌نام: ۳۵۰ هزار تومان (۸ جلسه)

🔸دوره به صورت حضوری و آنلاین برگزار می‌شود.


تلفن و آیدی تلگرام جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر:

09966480756

https://www.tg-me.com/Sepehr_mehro2

🆔@irajshahbazi
🆔@sepehr_mehr
نکته‌ای درمورد پشیمانی

ایرج شهبازی

پشیمانی می‌تواند باعث رشد و پیشرفت شود و می‌تواند به سلامت روانی انسان آسیب وارد کند. پشیمانی اگر انسان را در گذشته متوقف کند، احساس گناه شدید در او ایجاد کند و او را در ارزشمند بودن خود به شک بیندازد، البته سلامت روانی انسان را از بین ببرد. پشیمانیِ درست آن است که ما را به تجدیدنظر در برنامه‌های نادرستمان برانگیزد و به سوی اصلاح و جبرانِ خطاها سوقمان دهد.

جای دریغ بسیار است که نیمی از عمر ما در پریشانی صرف می‌شود و نیم دیگر آن با پشیمانی تباه می‌گردد. ما گاهی با پریشانی و زمانی با پشیمانی از زندگیِ راستین دور می‌افتیم:

گاهی به پریشانی، گاهی به پشیمانی
زین عیش همی‌مانی، ای دوست! مخسب امشب!
(کلیات شمس، چاپ استاد فروزانفر، غزل ۲۹۲)

به تعبیر زیبای مولانا تا انسان از تنِ پریشان و دل پشیمان نرهد، به حقیقت نمی‌رسد. به دیگر سخن، خدا را باید در ورای پریشانی و پشیمانی جُست. همان‌قدر که پریشانی به انسان آسیب می‌زند، ماندن در پشیمانی هم آسیب‌رسان است:
برو، ای تنِ پریشان، تو و آن دلِ پشیمان!
که ز هر دو، تا نَرَستم، دلِ دیگرم نیامد‏
(همان، غزل ۷۷۰)

نکتۀ مهمی که در این‌جا، با الهام از آموزه‌های مولانا، قصد دارم با شما، دوستان عزیزم، در میان بگذارم، این است که پشیمانی نشان می‌دهد کار بهتری بوده است که ما آن را انجام نداده‌ایم، در غیر این صورت پشیمانی هیچ توجیهی ندارد. شخص اگر باور داشته باشد در گذشته تصمیم درستی گرفته و کار نیکویی انجام داده است، بعداً پشیمان نمی‌شود. علت اصلی پشیمانی این است که شخص درمی‌یابد تصمیم غلطی گرفته و کار ناروایی انجام داده است؛ پس، پشیمانی نشان می‌دهد گزینۀ بهتری پیش روی ما بوده است و ما از آن غفلت ورزیده‌ایم.

نکتۀ بسیار مهم این است که ما باید از پشیمانیِ خود دریابیم که از گزینۀ بهتری غافل شده‌ایم. حال بهتر است عمر خود را صرف پشیمانی و اندوه خوردن کنیم، یا این‌که دنبال آن گزینۀ بهتر برویم؟ جای هیچ تردیدی نیست که راه دوم عاقلانه‌تر است و ما به جای پشیمانی خوردن، باید عمر و انرژی خود را صرف انجام دادن آن گزینۀ بهتر کنیم.

کسی که به خاطر خطایی در گذشته، هم‌چنان پشیمان است و غصه می‌خورد، یا خود را فریب می‌دهد یا واقعاً پشیمان نشده است. پشیمانی درست آن است که ما را به آن کار بهتر که به خاطر انجام ندادن آن پشیمان شده‌ایم، سوق دهد، نه این‌که ما را در اندوه و درد غرق کند.

به همین سبب است که مولانا به مخاطب خود توصیه می‌کند: «اين پشيمانى بِهِل، حق را پرست» (مثنوید ۴/ بیت ۱۳۳۹). شخص بر اثر اینکه حق را نپرستیده است، پشیمان می‌شود. این پشیمانی نشان می‌دهد که کار شخص در ترکِ پرستشِ حق درست نبوده است. حالا که شخص این نکته را فهمیده است، بهتر است عمر خود را صرف پرستش حق کند، نه اینکه عمر خود را با پشیمانی بگذراند.

ممکن است کسی با این بهانه که من نمی‌توانم از پشیمانی و افکارِ دردآلودِ ناشی از آن دست بردارم، پشیمانی خود را توجیه کند. به نظر مولانا این بهانه نیز درست نیست؛ زیراکه اگر شخص در پشیمانی خود عاجز است، لابد در خطایی هم که به سبب آن پشیمان شده است، مجبور و عاجز بوده است. اما مسأله این است که اگر شخص مجبور به انجام خطایی باشد، بر اثر آن پشیمان نمی‌شود؛ زیراکه پشیمانی نشان‌دهندۀ اختیار است نه جبر.

اگر شخص به خاطر کاری پشیمان شده است، حتماً در انجام آن اختیار داشته و عاجز نبوده است. پس، اکنون هم نمی‌تواند با توسل به جبر و عجز، ماندنِ خود در پشیمانی را توجیه کند. درست این است که انسان آتش در خرمن همۀ بهانه‌ها بزند و در حالت پشیمانی و عذاب وجدان باقی نماند.

وظیفۀ هر انسانی که به سلامت روانی خود علاقه‌مند است، این است که به جای پشیمانی و عذاب وجدان، به انجام کاری که بر اثر انجام ندادن آن پشیمان شده است، بپردازد:

نيمِ عمرت در پريشانى رود
نيمِ ديگر در پشيمانى رود
تركِ اين فكر و پشيمانى بگو!
حال و يار و كارِ نيكوتر بجو!
ور ندارى كارِ نيكوتر به دست
پس پشيمانيت بر فوتِ چه است؟‏
گر همى‏دانى، رهِ نيكو پرست!
ور ندانى، چون بدانى كاين بَد است؟‏
(مثنوی، د ۴/ ۱۳۴۴ - ۱۳۴۱)

باری، پشیمانی درست آن است که به عمل درست ختم شود و تحولی نیکو را در زندگی انسان پدید آورد. پشیمان شدن و در پشیمانی ماندن کار درستی نیست و سلامت روانی انسان را از بین می‌برد.

@irajshahbazi
سعدی:

ضعیفی که با قوی دلاوری کند، یارِ دشمن است در هلاکِ خویش.

(گلستان، چاپ دکتر غلام‌حسین یوسفی، ص ۱۷۸)

@irajshahbazi
برنامه‌ای برای مطالعۀ آثار سعدی

ایرج شهبازی

اول اردیبهشت‌ماه، روزِ بزرگداشتِ شیخ اجل، سعدیِ شیرین‌سخن است. این مناسبتِ نیکو را به همۀ دوستان عزیزم تبریک می‌گویم. سعدی، در کنارِ فردوسی، خیام، مولانا و حافظ، یکی از ارکان زبان و ادبیات فارسی است.

بی‌تردید سعدی از اندک کسانی است که به عمقِ پیچیدگی‌ها و ظرافت‌های زبان فارسی نفوذ کرده و شناختی عمیق و راستین از سازوکار و ساختار این گنجینۀ بس ارزشمند داشته است. گواه این ادعا، استفادۀ هنرمندانه و کم‌نظیر او از امکانات زبان فارسی و به جای نهادن آثارِ سحرانگیز و حیرت‌آور در این زبانِ شکرین است. سعدی در گونه های مختلف ادبیات فارسی مهارت بی‌مانند و چیرگی فوق‌العاده‌ای از خود نشان داده و هنوز هم در بسیاری از عرصه‌ها، یکه‌تازی بی‌رقیب و تک‌سواری بی‌همآورد است.

سعدی نه تنها از نظرِ زبان و بلاغت در اوجِ خلاقیتِ هنری است، بلکه از حیثِ اندیشه نیز یکی از پیامبرانِ شعر فارسی به شمار می‌آید و فرزانگی و فرهیختگیِ او به شدت موردِ نیازِ جامعۀ ماست؛ ازاین‌رو بسیار شایسته است که هر ایرانیِ فرهنگ‌دوستی همۀ آثارِ سعدی را به دقتِ تمام مطالعه کند و حد اقل هر ده سال یک بار، از نو به مطالعۀ دقیقِ آنها بپردازد. سعدی از کسانی است که نمی‌توان یک بار برای همیشه، آثار او را خواند و تا پایانِ عمر از آنها بی‌نیاز بود.

به نظر می‌رسد که این از ویژگی‌های ذاتی همۀ شاهکارهای بشری است که باید پیوسته به آنها مراجعه کرد و در آنها به تأمل پرداخت. آثار سعدی نیز، متناسب با دانش و تجربۀ شخص در طول زندگی، لایه‌ها و ابعادِ جدیدی از خود را بر ملا می‌سازند و نکاتِ جدیدی را بر او آشکار می‌کنند.

از همۀ دوستان عزیزی که تا کنون نتوانسته‌اند آثار سعدی را به طور کامل مطالعه کنند، درخواست می‌کنم از امروز با خود پیمان ببندند که از همین امروز، یک برنامۀ منظم و مرتب برای مطالعۀ آثارِ دل‌انگیزِ سعدی در نظر بگیرند و روزی یک ساعت از وقتِ خود را برای این کار مهم اختصاص بدهند. برای چنین کسانی، من پیشنهاد می‌کنم به این روش برنامه‌ریزی کنند:

۱) مطالعۀ دقیق «بوستان سعدی» از روی نسخۀ استاد غلامحسین یوسفی. حتماً مقدمه و تعلیقاتِ استاد یوسفی را با دقت تمام مطالعه بفرمایید. بوستان یک مثنوی اخلاقی و تربیتی است، در چهار هزار بیت که حقیقتاً گنجینه‌ای از معرفت و حکمت است، در زیباترین و شیواترین زبان. زبان بوستان سعدی بسیار ساده و زودیاب است و اگر هر روز صد بیت از این کتاب شریف را مطالعه کنید، دقیقاً در چهل روز، می‌توانید یک بار آن را بخوانید؛ یک چلۀ تمام.

۲) مطالعۀ دقیق «گلستان سعدی» از روی نسخۀ دکتر غلامحسین یوسفی، یا دکتر خلیل خطیب رهبر. گلستان شاهکار نثر فارسی است و مطالبِ بسیار متنوعی دربارۀ جامعه و عرفان و اخلاق و عشق و تربیت دارد. حجم گلستان حدود صد و پنجاه صفحه است و اگر روزی سه صفحه از آن را بخوانید، می‌توانید در پنجاه روز، یک بار آن را بخوانید.

۴) مطالعۀ دقیقِ «غزلیات سعدی»، از روی نسخۀ استاد محمدعلی فروغی، یا دکتر مظاهر مصفا، یا دکتر غلام‌حسین یوسفی. غزلیات سعدی تا امروز، عالی‌ترین غزلیات عاشقانه در زبان فارسی هستند. خوشبختانه زبان این غزلیات آن قدر ساده و دلنشین است که نیازی به شرح و تفسیر ندارند و با اندکی علاقه و توجه می‌توان تا حدود زیادی این غزل‌ها را فهمید و از آنها لذت برد. سعدی حدود هشتصد غزلِ زیبا دارد و اگر روزی بیست غزل را با دقت بخوانید، می‌توانید در چهل روز، یک دور آنها را مطالعه کنید.

۴) مطالعۀ دقیق «قصیده‌های فارسیِ سعدی». قصیده‌های فارسی سعدی، بر خلاف جریان عمومیِ قصیده‌سرایی در ایران، صرفاً به مدحِ پادشاهان و بزرگان اختصاص ندارند و مسائلِ بسیار عمیقِ اخلاقی و انسانی و معنوی را مطرح می‌کنند. سعدی حدود شصت قصیدۀ بسیار زیبا و عمیق به زبان فارسی دارد و اگر روزی سه قصیده را بخوانید، در بیست روز می‌توانید این قصائدِ بسیار عالی و زیبا را مطالعه کنید.

همان‌طور که می‌بینید، با یک برنامه‌ریزیِ منظم و دقیق، می‌توانید در کمتر از شش ماه، یک دور آثار سعدی را بخوانید و حظی ببرید که نگو و نپرس و درس‌هایی بیاموزید که در سراسر زندگانی‌، به کارتان بیاید.

آخرین نکته این‌که بهترین نسخه‌های دیوان سعدی عبارتند از این نسخه‌ها:
۱) کلیات سعدی، به تصحیح استاد محمدعلی فروغی.
۲) گلستان، بوستان و غزلیات سعدی، به تصحیح استاد غلام‌حسین یوسفی.
۳) کلیات سعدی به تصحیح دکتر مظاهر مصفا.

امیدوارم که به آموزگارِ بزرگِ زندگی، سعدی، دل ببندید و با آثارِ جاودانۀ او زندگی کنید.

@irajshahbazi
اطلاع‌رسانی درمورد سخنرانی در شیراز

به اطلاع دوستان عزیز شیرازی می‌رسانم که روز پنج‌شنبه، ششم اردیبهشت، از ساعت سه تا پنج بعدازظهر، در مکتب عشق حافظانه، درمورد خواجه‌ی رندان سخنرانی می‌کنم. حضور در این جلسه برای همه‌ی علاقه‌مندان آزاد و رایگان است.

مکان: شیراز، شهرک دوکوهک، خیابان فجر، خیابان چشمه‌ساران، سر کوچه‌ی رز ۳، درب سفیدرنگ، مکتب عشق حافظانه.

تلفن تماس:
خانم فرهمند (۰۹۰۵۹۷۸۵۶۵۴)
خانم صادق‌زاده (۰۹۱۷۱۲۰۳۳۲۹)

@irajshahbazi
مسأله و حل مسأله

ایرج شهبازی

از یک منظر ویژه، می‌توان گفت که زندگی انسان چیزی جز مسأله و حل مسأله نیست. انسان در هر شرایطی با مسائلی روبه‌رو می‌شود و می‌کوشد آنها را حل کند. پس از حل یک مسأله، هنوز آب خوش از گلویش پایین نرفته است که مسائل جدید سر برمی‌آورند و او را به چالش می‌کشند و باز روز از نو و روزی از نو؛ بنابراین در تحلیل نهایی می‌توان گفت زندگی انسان از مجموعه‌ای از مسائل و حل مسائل تشکیل می‌شود.

بهترین شیوۀ حل مسائل این است که به شکلی واقع‌بینانه و علمی، آنها را ریشه‌یابی و حل کنیم. البته در غالب موارد چنین نیست و بسیاری از افراد برای حل کردن مسائل و مشکلات خود، از راه‌هایی استفاده می‌کنند که نه تنها آنها را به نتیجۀ مطلوب نمی‌رسانند، بلکه بر عمق و گسترۀ مشکلاتشان می‌افزایند.

نکته در این‌جاست که راهِ حل نادرست و غیر علمی، از اصل مسأله خطرناک‌تر و آسیب‌زاتر است. در بسیاری از موارد، راه حل،‌ عینِ مشکل است و بلکه راهِ حل از اصلِ مسأله به مراتب خطرناک‌تر و آسیب‌زاتر می‌شود. راه حلِ نسنجیده و نادرست ممکن است در کوتاه‌مدت مشکل شخص را حل کند، ولی به مرور زمان، همان راه حل مشکلاتی بسیار جدی‌تر را در زندگی او ایجاد می‌کند و چه بسا خودِ آن راه حل باعث نابودی‌اش می‌شود.

کم نیستند کسانی که برای رهایی از یک مشکل، بدون هیچ تحقیق و تأمل درستی، سرآسیمه و شتاب‌زده راه حلی کوتاه مدت پیدا می‌کنند و عجالتاً خود را از شرّ آن مشکل خلاصی می‌بخشند، اما همان راه حل در درازمدت به منبع اصلی مشکلاتِ آنها تبدیل می‌شود و آنها را از پا در می‌آورد. در اینجا راه حل مانند یک مسکّن یا مخدّر عمل می‌کند و آرامش و آسایشی کوتاه‌مدت به شخص می‌بخشد، اما اصل مشکل را حل نمی‌کند و بلکه مشکلات جدیدی را برای او به وجود می‌آورد.

این موضوع هم در زندگی شخصی ما قابل طرح است و هم در بررسی سیاست‌های حاکمان و مدیران به کار می‌آید؛ برای نمونه شاه عباس کبیر در چند مورد راه حل‌هایی برای مسائل پیش روی خود پیدا کرد که همین راه حل‌ها به تدریج زمینه را برای نابودی حکومت صفویه فراهم آوردند. در یکی از این موارد می‌بینیم که شاه عباس نسبت به شاه‌زادگان صفوی بی‌اعتماد است و از شورش و توطئۀ آنها می‌ترسد. خود او به عنوان یک شاه‌زاده، به کمک قزلباش‌ها، پدرش را کنار زده و بر جای او نشسته بود؛ بنابراین احتمال می‌داد که فرزندان خودش نیز همین معامله را با او انجام دهند. شاه عباس برای این که مانع شورشِ شاه‌زادگان صفوی شود، آنها را به حرم‌سرای شاهی سپرد و دستور داد به هیچ وجه از حرم خارج نشوند. به این ترتیب شاهزادگان صفوی به جای این‌که با حاکمان و پهلوانان و در متن جامعه بزرگ شوند، با زنان و خواجگان حرم‌سرا بزرگ می‌شدند و همین باعث شد به انسان‌هایی هوس‌باز، لذت‌پرست، بی‌اراده، نادان و ناتوان تبدیل شوند که به هیچ وجه شایستگی ادارۀ کشور را نداشتند.

می‌دانیم که شاه عباس با دانش و نبوغ و تدبیرِ شگفت‌آور خود، کشوری نیرومند ساخته و مبانی حکومت صفویان را بسیار استوار کرده بود، اما به خاطر همین سیاست نادرست، پس از مرگ او کشور به دست افراد نالایقی مانند شاه صفی (سام‌میرزا)، شاه سلیمان و شاه حسین افتاد و موجبات زوال و سقوط سلسلۀ صفویه را پدید آورد. به این ترتیب می‌بینیم راه حلی که شاه عباس برای حل مشکل پیدا کرد، خودش به بزرگ‌ترین مشکل تبدیل شد. این راه حل در کوتاه‌مدت باعث حفظ جان شاه و تداوم حکومت او شد، اما در درازمدت آسیب‌های جبران‌ناپذیری را به پایه‌های حکومت صفویان وارد کرد و آن را از درون متلاشی ساخت (نگ. ایران عصر صفوی، از راجر سیوُری، ترجمۀ کامبیز عزیزی، صص ۲۲۷ – ۲۲۶).

مطالعه‌ی تاریخ از این چشم‌انداز بسیار جالب است و می‌تواند هزاران نمونه از چاره‌اندیشی‌های نادرست و نامعقول را در اختیار ما قرار دهد. نظام سیاسی کشور ما می‌تواند از این تجربه‌های تاریخی به خوبی استفاده کند و مرتکب خطاهای گذشتگان نشود. تا کنون چنین نبوده است؛ چراکه سیاستمداران و مدیران کشور ما عموماً مسائل را در کوتاه‌مدت حل می‌کنند و به هیچ وجه به پیامدهای بلندمدتِ تصمیمات خود توجهی ندارند. بسیاری از چاره‌اندیشی‌های آنها اگرچه موقتاً مشکل نظام را حل می‌کنند و آرامشی کوتاه‌مدت را برای آن فراهم می‌آورند، اما همین راه حل‌ها به مرور زمان به آن آسیب می‌زنند. به نظرم تاریخ نشان خواهد داد که راه حل‌های نادرست و نسنجیده، بسیار بیشتر از مسائلِ اصلی و بنیادین، به نظام سیاسی کشور ما آسیب خواهد زد.

در زندگی شخصی ما نیز چنین است. هر کس خواهان سعادت خویش است، باید نهایت دقت و وسواس را به کار بگیرد و بهترین و درست‌ترین راهِ حل را برای مسألۀ خود پیدا کند. خودفریبی و واقع‌گریزی، در هنگام حل مسأله، بنیان سعادت شخص را ویران می‌کند.

@irajshahbazi
2024/04/25 11:21:23
Back to Top
HTML Embed Code: