This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صدای جاودان پرویز فنیزاده در روایت ناصر تقوایی
ناصر تقوایی و مانیفست او در نقد ممیزی
ناصر تقوایی و مانیفست او در نقد ممیزی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مولانا: او چیز دیگر سازد! دیوان شمس
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ساریه نوید: نگارینا
خبر دردناک روزنامه اعتماد از کامران فانی
روزنامه اعتماد1404/07/24
واي اگر بستري شدن كامران فانيرسانهاي نميشد
مريم آموسا
در دو هفته پیش يكي از خبرسازترين سوژههاي فرهنگي كشور، بستري شدن كامران فاني در خانه سالمندان بود كه موجب افسوس و حيرت بسياري از اهالي فرهنگ و هنر شد. خبري كه پس از انتشارش گويي مديران فرهنگي كشور را از خواب بيدار كرد تا قدمي براي سلامتي اين خردمند فرزانه بردارند. نويسنده، مترجم و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسي كه عمري را پاي كتابداري، فرهنگنگاري و ترجمه گذاشت. در رسانهاي شدن و پيگيري كارهاي انتقال و بستري شدن كامران فاني، فروزنده اربابي تنها عضو ايراني بنياد بينالمللي مولانا، نقش كليدي داشته و قاطعانه بايد گفت كه اگر پيگيريهاي او نبود، بيشك كسي مطلع نميشد كه كامران فاني كجاست و در چه وضيعتي به سر ميبرد. اربابي پيش از اين نيز مشكلات مشابهي را براي تعدادي از نويسندگان و هنرمندان اين كشور حل كرده كه شايد شرح آنها در اين مجال نگنجد. اين در حالي است كه رييس مركز روابط عمومي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در گفتوگويي با خبرگزاري ايبنا عنوان كرد كه رسانهها نبايد خبر بستري شدن كامران فاني را رسانهاي میکردند! آنچه مغفول ميماند، وظيفه ذاتي و ماهيتي روزنامهنگار است كه بايد چشم بيناي جامعه باشد و نه مجري آنچه در صلاحديد فلان دستگاه دولتي و حكومتي ميگنجد. در قبال آنچه ايشان گفته، پرسش طبعا كنايي ما به عنوان روزنامهنگار اين است كه نكند براي انجام تكتك وظايف حرفهاي و انساني و اجراي سوژههايي كه مدنظر داريم، بايد از دستگاههاي دولتي متولي فرهنگ اجازه بگيريم؟ بعيد است ايشان يا هر كس ديگر بتواند به اين پرسش آري بگويد. آن وقت با اين سطح از محافظهكاري دوستان، هيچ بعيد نيست كه با عذرهاي بدتر از گناهي مانند «حفظ حريم خصوصي» و از اين حرفها، اگر بدتر از اينها هم براي امثال كامران فاني پيش بيايد، آب از آب تكان نخورد. كدام حريم خصوصي؟ كامران فاني از آنچه درباره او در اين دو هفته رسانهاي شده، رضايت كامل دارد. بنابراين حرف زدن از عدم رعايت حريم خصوصي، عملا بيراه است و مصداق «كاتوليكتر از پاپ» شدن.
سابقه دوستي شما با آقاي كامران فاني به چه دورهاي بازميگردد؟
سالهاي پيش از طريق بيژن جلالي با آقاي خرمشاهي و كامران فاني آشنا و دوست شدم و زماني هم كه جايزه بيژن جلالي را راهاندازي كرديم، در دو دوره، كامران فاني يكي از داوران ما بودند. بنابراين سابقه دوستي ما به بيش سي و چند سال پيش برميگردد. حدود ۱۶ سال هم همواره در جلسات ادبي كه در منزل ما يا منزل استاد خرمشاهي برگزار ميشد، همواره بزرگاني مانند كامران فاني حضور داشتند. شخصيت و وارستگي استاد فاني مثالزدني است و خوشحالم كه دوستيمان ادامهدار بوده...
اصل خبر را در لینک زیر بخوانید
https://www.etemadonline.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%87%D9%86%D8%B1-16/739713-%DA%A9%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%84%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D9%85%D8%B1
با تشکر از استاد ارجمند جناب آقای مهرداد وحدتی دانشمند
روزنامه اعتماد1404/07/24
واي اگر بستري شدن كامران فانيرسانهاي نميشد
مريم آموسا
در دو هفته پیش يكي از خبرسازترين سوژههاي فرهنگي كشور، بستري شدن كامران فاني در خانه سالمندان بود كه موجب افسوس و حيرت بسياري از اهالي فرهنگ و هنر شد. خبري كه پس از انتشارش گويي مديران فرهنگي كشور را از خواب بيدار كرد تا قدمي براي سلامتي اين خردمند فرزانه بردارند. نويسنده، مترجم و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسي كه عمري را پاي كتابداري، فرهنگنگاري و ترجمه گذاشت. در رسانهاي شدن و پيگيري كارهاي انتقال و بستري شدن كامران فاني، فروزنده اربابي تنها عضو ايراني بنياد بينالمللي مولانا، نقش كليدي داشته و قاطعانه بايد گفت كه اگر پيگيريهاي او نبود، بيشك كسي مطلع نميشد كه كامران فاني كجاست و در چه وضيعتي به سر ميبرد. اربابي پيش از اين نيز مشكلات مشابهي را براي تعدادي از نويسندگان و هنرمندان اين كشور حل كرده كه شايد شرح آنها در اين مجال نگنجد. اين در حالي است كه رييس مركز روابط عمومي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در گفتوگويي با خبرگزاري ايبنا عنوان كرد كه رسانهها نبايد خبر بستري شدن كامران فاني را رسانهاي میکردند! آنچه مغفول ميماند، وظيفه ذاتي و ماهيتي روزنامهنگار است كه بايد چشم بيناي جامعه باشد و نه مجري آنچه در صلاحديد فلان دستگاه دولتي و حكومتي ميگنجد. در قبال آنچه ايشان گفته، پرسش طبعا كنايي ما به عنوان روزنامهنگار اين است كه نكند براي انجام تكتك وظايف حرفهاي و انساني و اجراي سوژههايي كه مدنظر داريم، بايد از دستگاههاي دولتي متولي فرهنگ اجازه بگيريم؟ بعيد است ايشان يا هر كس ديگر بتواند به اين پرسش آري بگويد. آن وقت با اين سطح از محافظهكاري دوستان، هيچ بعيد نيست كه با عذرهاي بدتر از گناهي مانند «حفظ حريم خصوصي» و از اين حرفها، اگر بدتر از اينها هم براي امثال كامران فاني پيش بيايد، آب از آب تكان نخورد. كدام حريم خصوصي؟ كامران فاني از آنچه درباره او در اين دو هفته رسانهاي شده، رضايت كامل دارد. بنابراين حرف زدن از عدم رعايت حريم خصوصي، عملا بيراه است و مصداق «كاتوليكتر از پاپ» شدن.
سابقه دوستي شما با آقاي كامران فاني به چه دورهاي بازميگردد؟
سالهاي پيش از طريق بيژن جلالي با آقاي خرمشاهي و كامران فاني آشنا و دوست شدم و زماني هم كه جايزه بيژن جلالي را راهاندازي كرديم، در دو دوره، كامران فاني يكي از داوران ما بودند. بنابراين سابقه دوستي ما به بيش سي و چند سال پيش برميگردد. حدود ۱۶ سال هم همواره در جلسات ادبي كه در منزل ما يا منزل استاد خرمشاهي برگزار ميشد، همواره بزرگاني مانند كامران فاني حضور داشتند. شخصيت و وارستگي استاد فاني مثالزدني است و خوشحالم كه دوستيمان ادامهدار بوده...
اصل خبر را در لینک زیر بخوانید
https://www.etemadonline.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%87%D9%86%D8%B1-16/739713-%DA%A9%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%84%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D9%85%D8%B1
با تشکر از استاد ارجمند جناب آقای مهرداد وحدتی دانشمند
اعتمادآنلاین
گزارش روزنامه اعتماد از روزگار غریب نویسنده و مترجم ایرانی در خانه سالمندان؛ کامران فانی آلزایمر گرفته است
روزنامه اعتماد نوشت: به گفته پرستار خانه سالمندان، کامران فانی از بیماری آلزایمر رنج میبرد و توان انجام کارهای شخصی خود را ندارد.
کامران فانی و سرای سالمندان:
جامعهای که بی فانیها به فنا میرود
علیرضا حسنزاده
انسانشناس
سالها قبل شاید حوالی ۱۳۸۵ در دفتر انتشارات فرزان روز به همراه دوست دانشورم دکتر مهرداد ملکزاده گفتوگویی با کامران فانی داشتم. او با مهربانی به پرسشهای من و مهرداد ملکزاده
پاسخ داد و چشماندازهای دیکر و جدیدی از ادبیات اسطورهشناسی ایران در برابر دیدگان ما نهاد. او از کتاب الفبا و نوشتههای گلی ترقی گفت و نقش آثار داریوش شایگان چون بتهای ذهنی و خاطره ازلی را در شکلگیری خودآگاهی ایرانی نسبت به اسطورهها به بحث نهاد. این گفتوگو در کتاب مردمشناسی ایرانی چالشها و پرسشها در نشر افکار به همت
آقای ساسانی منتشر شد . او صد البته
کتابشناسی برجسته و مترجمی تواناست که بر فضای فکری و فرهنگی ایران در دوره فعالیتهای علمی و ادبی خود تاثیر عمیق نهاده است و اکنون با خبر دردناک روزنامه اعتماد درباره او مواجه شدیم. این خبر مرا یاد احمد نوریزاده شاعر و ارمنی پژوه و زندگی چند سال آخرش در کهریزک انداخت. جای تاسف است که جامعهای به فرهیختگان و فرزانگان خود بیتوجه باشد. جامعه ما و اصولا هر جامعهای بدون فانیها به فنا میرود.
جامعهای که بی فانیها به فنا میرود
علیرضا حسنزاده
انسانشناس
سالها قبل شاید حوالی ۱۳۸۵ در دفتر انتشارات فرزان روز به همراه دوست دانشورم دکتر مهرداد ملکزاده گفتوگویی با کامران فانی داشتم. او با مهربانی به پرسشهای من و مهرداد ملکزاده
پاسخ داد و چشماندازهای دیکر و جدیدی از ادبیات اسطورهشناسی ایران در برابر دیدگان ما نهاد. او از کتاب الفبا و نوشتههای گلی ترقی گفت و نقش آثار داریوش شایگان چون بتهای ذهنی و خاطره ازلی را در شکلگیری خودآگاهی ایرانی نسبت به اسطورهها به بحث نهاد. این گفتوگو در کتاب مردمشناسی ایرانی چالشها و پرسشها در نشر افکار به همت
آقای ساسانی منتشر شد . او صد البته
کتابشناسی برجسته و مترجمی تواناست که بر فضای فکری و فرهنگی ایران در دوره فعالیتهای علمی و ادبی خود تاثیر عمیق نهاده است و اکنون با خبر دردناک روزنامه اعتماد درباره او مواجه شدیم. این خبر مرا یاد احمد نوریزاده شاعر و ارمنی پژوه و زندگی چند سال آخرش در کهریزک انداخت. جای تاسف است که جامعهای به فرهیختگان و فرزانگان خود بیتوجه باشد. جامعه ما و اصولا هر جامعهای بدون فانیها به فنا میرود.
❤2💔2👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مراسم بدرقه ناصر تقوایی کارگردان برجسته ایران
تحول مراسم مرگ و سوگواری در ایران
تحول مراسم مرگ و سوگواری در ایران
❤3👏2😱1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در نوشتن صفحات آخر رمان مارادونا محاکمه میشود رویا زنجیر شدنی نیست دائما این آهنگ در گوشم میپیچید.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
علیرضا قربانی
ما وارثان دردهای بیشماریم ...
ما وارثان دردهای بیشماریم ...
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
اجرای متفاوت
اجرای متفاوت
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مولانا: ماه کجا و تو کجا
شورش نمادین و گفتمانی بر علیه مرگ
علیرضا حسنزاده
انسانشناس
در سالهای اخیر با روایتی تازه از آیینهای سوگ و مرگ در ایران مواجهایم؛ روایتی که در آن مرگ دیگر صرفاً با اندوه، اشک و فروپاشی عاطفی تعریف نمیشود، بلکه به گونهای وداع سپید (White Farewell) تبدیل میگردد — نوعی جشن وداع که در آن زندگی، زیبایی و خاطره بر غیاب و اندوه مرگ غلبه میکنند.
آخرین نمود برجسته این روایت نوین، آیین وداع با ناصر تقوایی بود؛ آیینی که نه در فضای سوگ، بلکه در چشماندازی از ستایش زندگی و خاطره زنده درگذشته برگزار شد. من در مقالات و کتابهایم از این دگرگونی با عنوان «شورش بر علیه مرگ» (Ritual Rebellion Against Death) یاد کردهام.
آیینهای سوگ در فرهنگ ایرانی: از اندوه تا جشن
تبدیل بنمایه سوگ به جشن و سور پدیدهای دیرپا در فرهنگ ایرانی است؛ پدیدهای که به رخداد مرگ قدرتی دراماتیک و نمایشی میبخشد.
در برخی از فرهنگهای محلی، همچون مردم گیلان، هنگامی که دختر یا پسر جوانی ناکام و مجرد از دنیا میرود، به سمت محل دفن او خوانچه میبرند — یادآور خوانچه عقد. حجلهٔ مرگ نیز در بنیان خود همین مضمون را بازتاب میدهد.
در گفتمانهای عرفانی (Mystical Discourses)، مرگ به وصل تشبیه میشود. دو نمونهی شاخص آن شب عروس مولانا (Shab-e Aroos of Rumi) و عروسی پیرشالیار (Wedding of Pir-e Shalyar) است، که در آنها مرگ نه پایان، بلکه بازگشت به اصل و وصال تلقی میشود.
این مضمون حتی در قصههای عامیانه ایرانی نیز دیده میشود؛ جایی که پریان برای مرگ دستافشانی میکنند، نه زاری.
مرگ در دوگانه فرهنگ رسمی و غیررسمی:
این بازخوانی را باید در چارچوب جدال میان فرهنگ رسمی و فرهنگ مردمی در تولید معنا پیرامون مفاهیمی چون زندگی و مرگ تحلیل کرد.
در چشمانداز باستانگرایی ایرانی (Iranian Antiquarianism)، اندوه و رنگ سیاه نماد نکوهیده تلقی میشوند، در حالی که شادی و رنگ سفید، نشانهی خیر و راستیاند.
فرهنگ رسمی اما اغلب بر سوگ و اندوه تأکید میکند، در مقابل، فرهنگ مردمی در مسیر ستایش زندگی و شادی گام برمیدارد. ردپای این گفتمان مردمی را میتوان در مراسم وداعهای معاصر نیز چون مراسم پاشایی و تقوایی آشکارا دید.
زیستخوانی مرگ
چنانکه در یادداشتها و آثار پیشین خود نوشتهام، مطالبه اصلی مردم ایران زندگی خوب (Good Life) و مؤلفههای آن چون شادی، امید و کرامت انسانی است.
این گفتمان نو، مرگ را با نمادهای زندگی بازخوانی میکند — آنچه من آن را «زیستخوانی مرگ» (Life-Reading of Death) یا «باژگونهخوانی زیستهٔ مرگ» (Inverted Hermeneutics of Death) مینامم.
در این چشمانداز، مرگ در سطح گفتمانی (Discursive Level) در برابر زندگی شکست میخورد؛ نشانهی این شکست، نبود اندوه، و برپایی بدرقهای آراسته، سفید و زندگیمحور درگذشته است. در این نوع سوگواری، ما با نوعی شادی معنوی و استعلایی (Transcendental Joy) روبهرو هستیم — ستایشی از فرد درگذشته برای تأثیر عمیقش بر زندگی دیگران.
این همان چیزی است که در آیینهای سوگ چهرههایی چون مرتضی پاشایی و ناصر تقوایی میتوان مشاهده کرد؛ آیینهایی که من آنها را «شورش آیینی و گفتمانی بر علیه مرگ» (Ritual and Discursive Uprising Against Death) با هدف برتری دادن به ایده زندگی و شادی، در مقالات و کتابهایم نامیدهام.
در حقیقت، زندگیخوانی مرگ و نمایش زندگی در قلب مرگ معنایی شگفتانگیز و نوآیین در فرهنگ معاصر ایران آفریده است.
آیینهای سوگ ایرانی، همچون آیینهای ازدواج ایرانی، شاد و استعلاییاند — تجلی ستایش زندگی حتی در لحظهٔ وداع.
برخی از منابع این یادداشت
1. حسنزاده، علیرضا. ( ۱۳۹۵ ). «مرگ قهرمان و فرهنگ جوانان» در کتاب مردمشناسیمرگ: . تهران: پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری.
2. Hassanzadeh, Alireza. (2020). Visuality of death.
3. Hassanzadeh, Alireza & Karimi, M. (2021). Interaction between language and pilgrimage...
4. Hassanzadeh, Alireza. (2022). Pictorial Encyclopedia of Iranian Rituals. Volume 1, Tehran: ARC Press.
5. Hassanzadeh Alireza (2013). Rituality and Normativity. Amsterdam: Amsterdam University Press.
علیرضا حسنزاده
انسانشناس
در سالهای اخیر با روایتی تازه از آیینهای سوگ و مرگ در ایران مواجهایم؛ روایتی که در آن مرگ دیگر صرفاً با اندوه، اشک و فروپاشی عاطفی تعریف نمیشود، بلکه به گونهای وداع سپید (White Farewell) تبدیل میگردد — نوعی جشن وداع که در آن زندگی، زیبایی و خاطره بر غیاب و اندوه مرگ غلبه میکنند.
آخرین نمود برجسته این روایت نوین، آیین وداع با ناصر تقوایی بود؛ آیینی که نه در فضای سوگ، بلکه در چشماندازی از ستایش زندگی و خاطره زنده درگذشته برگزار شد. من در مقالات و کتابهایم از این دگرگونی با عنوان «شورش بر علیه مرگ» (Ritual Rebellion Against Death) یاد کردهام.
آیینهای سوگ در فرهنگ ایرانی: از اندوه تا جشن
تبدیل بنمایه سوگ به جشن و سور پدیدهای دیرپا در فرهنگ ایرانی است؛ پدیدهای که به رخداد مرگ قدرتی دراماتیک و نمایشی میبخشد.
در برخی از فرهنگهای محلی، همچون مردم گیلان، هنگامی که دختر یا پسر جوانی ناکام و مجرد از دنیا میرود، به سمت محل دفن او خوانچه میبرند — یادآور خوانچه عقد. حجلهٔ مرگ نیز در بنیان خود همین مضمون را بازتاب میدهد.
در گفتمانهای عرفانی (Mystical Discourses)، مرگ به وصل تشبیه میشود. دو نمونهی شاخص آن شب عروس مولانا (Shab-e Aroos of Rumi) و عروسی پیرشالیار (Wedding of Pir-e Shalyar) است، که در آنها مرگ نه پایان، بلکه بازگشت به اصل و وصال تلقی میشود.
این مضمون حتی در قصههای عامیانه ایرانی نیز دیده میشود؛ جایی که پریان برای مرگ دستافشانی میکنند، نه زاری.
مرگ در دوگانه فرهنگ رسمی و غیررسمی:
این بازخوانی را باید در چارچوب جدال میان فرهنگ رسمی و فرهنگ مردمی در تولید معنا پیرامون مفاهیمی چون زندگی و مرگ تحلیل کرد.
در چشمانداز باستانگرایی ایرانی (Iranian Antiquarianism)، اندوه و رنگ سیاه نماد نکوهیده تلقی میشوند، در حالی که شادی و رنگ سفید، نشانهی خیر و راستیاند.
فرهنگ رسمی اما اغلب بر سوگ و اندوه تأکید میکند، در مقابل، فرهنگ مردمی در مسیر ستایش زندگی و شادی گام برمیدارد. ردپای این گفتمان مردمی را میتوان در مراسم وداعهای معاصر نیز چون مراسم پاشایی و تقوایی آشکارا دید.
زیستخوانی مرگ
چنانکه در یادداشتها و آثار پیشین خود نوشتهام، مطالبه اصلی مردم ایران زندگی خوب (Good Life) و مؤلفههای آن چون شادی، امید و کرامت انسانی است.
این گفتمان نو، مرگ را با نمادهای زندگی بازخوانی میکند — آنچه من آن را «زیستخوانی مرگ» (Life-Reading of Death) یا «باژگونهخوانی زیستهٔ مرگ» (Inverted Hermeneutics of Death) مینامم.
در این چشمانداز، مرگ در سطح گفتمانی (Discursive Level) در برابر زندگی شکست میخورد؛ نشانهی این شکست، نبود اندوه، و برپایی بدرقهای آراسته، سفید و زندگیمحور درگذشته است. در این نوع سوگواری، ما با نوعی شادی معنوی و استعلایی (Transcendental Joy) روبهرو هستیم — ستایشی از فرد درگذشته برای تأثیر عمیقش بر زندگی دیگران.
این همان چیزی است که در آیینهای سوگ چهرههایی چون مرتضی پاشایی و ناصر تقوایی میتوان مشاهده کرد؛ آیینهایی که من آنها را «شورش آیینی و گفتمانی بر علیه مرگ» (Ritual and Discursive Uprising Against Death) با هدف برتری دادن به ایده زندگی و شادی، در مقالات و کتابهایم نامیدهام.
در حقیقت، زندگیخوانی مرگ و نمایش زندگی در قلب مرگ معنایی شگفتانگیز و نوآیین در فرهنگ معاصر ایران آفریده است.
آیینهای سوگ ایرانی، همچون آیینهای ازدواج ایرانی، شاد و استعلاییاند — تجلی ستایش زندگی حتی در لحظهٔ وداع.
برخی از منابع این یادداشت
1. حسنزاده، علیرضا. ( ۱۳۹۵ ). «مرگ قهرمان و فرهنگ جوانان» در کتاب مردمشناسیمرگ: . تهران: پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری.
2. Hassanzadeh, Alireza. (2020). Visuality of death.
3. Hassanzadeh, Alireza & Karimi, M. (2021). Interaction between language and pilgrimage...
4. Hassanzadeh, Alireza. (2022). Pictorial Encyclopedia of Iranian Rituals. Volume 1, Tehran: ARC Press.
5. Hassanzadeh Alireza (2013). Rituality and Normativity. Amsterdam: Amsterdam University Press.
❤4😡1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یه مرد بود یه مرد...
جهان پهلوان مردم ایران رسول خادم
جهان پهلوان مردم ایران رسول خادم
4_6028289008583318192.pdf
214.6 KB
کنداکتور همایش جنگ و میراث فرهنگی
چه چیزهایی از لوور دزدیده شدهاند؟
فهرست جواهرات بهسرقترفته از موزه لوور:
🔺دیهیم ملکه اُژِنی
🔺پاپیون بزرگ بالاتنه ملکه اُژِنی
🔺سنجاق سینه
🔺دیهیم، گردنبند و گوشواره از جواهرات یاقوت کبود متعلق به ملکه ماری-اَمِلی و ملکه اُرتانْس
🔺گردنبند و گوشواره از جواهرات زمرد متعلق به ملکه ماری-لوییز
فهرست جواهرات بهسرقترفته از موزه لوور:
🔺دیهیم ملکه اُژِنی
🔺پاپیون بزرگ بالاتنه ملکه اُژِنی
🔺سنجاق سینه
🔺دیهیم، گردنبند و گوشواره از جواهرات یاقوت کبود متعلق به ملکه ماری-اَمِلی و ملکه اُرتانْس
🔺گردنبند و گوشواره از جواهرات زمرد متعلق به ملکه ماری-لوییز