اندر باب ریاکاری
علیرضا حسنزاده
انسانشناس
ویلیام بیمن، انسانشناس برجستهای که مطالعات گسترده و ژرفی درباره فرهنگ ایرانی دارد، در پژوهشهای خود یکی از ویژگیهای دیرپای فرهنگ ایرانی را فاصلهی میان ظاهر و باطن میداند؛ آنچه در نگاه نخست میبینیم، با آنچه در ژرفای درون نهفته است، الزاماً یکی نیست. برومبرژه نیز دیگر انسانشناس برجستهای است که بر همین باور است.
صادق هدایت در یکی از داستانهای مجموعهی سه قطره خون روایتی از همین دوگانگی دارد: مریدی به دیدار مراد و عارف خود میرود و گربهای را میبیند که از سفرهی آن حضرت – که بنا به گفتار خود، جز نان و نمک بر آن نباید باشد – ماهی یا بوقلمونی (خوب یادم نیست کدام) ربوده است. عارف از دنیا بریده که در زمان حملهی مغولان میگفت «باد بینیازی میوزد»، اینک با ساطوری در دست به دنبال گربه میدود تا هم شام چرب و چیلیاش را بازستاند و هم گربهی حرامزاده را به سزای عملش برساند!
دهخدا نیز در چرند و پرند از همین دست حکایتها بسیار دارد بهویژه در قصه دین برفت. بر صدر همهی منتقدان ریا و ریاکاری اما حافظ بزرگ جای دارد، و در کنارش خیام بزرگ که بر این دوگانگی بهشدت میتازند. حافظ از تفاوت خلوت آنان با آشکارشان میگوید، و خیام در یکی از رباعیاتش از زبان زنی بدکاره، شیخی را خطاب میسازد که:
«آری، من زنیام بدکاره،
اما آیا تو همان هستی که مینمایی؟»
این شعر خیام مرا به یاد جملهی درخشان حضرت عیسی میاندازد، آنگاه که به کسانی که میخواستند مریم مجدلیه را سنگسار کنند گفت:
«کدامتان خود را از این زن در پیشگاه خداوند بیگناهتر میدانید؟»
در ادبیات عرفانی ایران، قلب نماد پاکی و تهی شدن از تمایلات مادی است و ظاهر چندان اهمیتی ندارد؛ اما در دوگانگی جامعه ما، ماجرا در طی تاریخ در نزد برخی وارونه میشود: درون و فضای پنهان بدل به عرصهی زر و زیور و تجمل میگردد و ظاهر، نقابی از خاکساری و زهد بر چهره میزند. این مسیر درست در تضاد با سلوک عارفان حقیقی و مردمی است چون بایزید بسطامی، سهروردی، حافظ، مولانا، عینالقضات و حلاج — بزرگانی که هیچگاه مقام مادی و حضور در ساختار قدرت را نپذیرفتند و آن را ناسازگار با جوهرهی عرفانی باورهای خود میدانستند.
در دهههای اخیر، مردم ایران در آیینها، ادبیات و سبک زندگی خویش بر این شکاف میان ظاهر و باطن شوریدهاند. آنان در پی صداقت و یکروییاند و الگوی خود را رند حافظ و خیام ساختهاند؛ انسانهایی که طاهر و باطنشان یکی است.
نقدِ فاصلهی میان درون و بیرون، از مهمترین گزارههای گفتمانی در ادبیات واقعگرای معاصر، فولک کالچر و پاپکالچر امروز ایران است. اکنون الگوی دیرینهی تضاد و فاصله دو قلمروِ «ظاهر» و «باطن» در فرهنگ ایرانی در حال دگرگونی است — دگرگونیای به سوی یکرویی، شفافیت، و همصدایی میان دل و گفتار. قلب و رفتار. امروز ایرانیان راستی و درستی را در یکی بودن ظاهر و باطن جستوجو میکنند.
علیرضا حسنزاده
انسانشناس
ویلیام بیمن، انسانشناس برجستهای که مطالعات گسترده و ژرفی درباره فرهنگ ایرانی دارد، در پژوهشهای خود یکی از ویژگیهای دیرپای فرهنگ ایرانی را فاصلهی میان ظاهر و باطن میداند؛ آنچه در نگاه نخست میبینیم، با آنچه در ژرفای درون نهفته است، الزاماً یکی نیست. برومبرژه نیز دیگر انسانشناس برجستهای است که بر همین باور است.
صادق هدایت در یکی از داستانهای مجموعهی سه قطره خون روایتی از همین دوگانگی دارد: مریدی به دیدار مراد و عارف خود میرود و گربهای را میبیند که از سفرهی آن حضرت – که بنا به گفتار خود، جز نان و نمک بر آن نباید باشد – ماهی یا بوقلمونی (خوب یادم نیست کدام) ربوده است. عارف از دنیا بریده که در زمان حملهی مغولان میگفت «باد بینیازی میوزد»، اینک با ساطوری در دست به دنبال گربه میدود تا هم شام چرب و چیلیاش را بازستاند و هم گربهی حرامزاده را به سزای عملش برساند!
دهخدا نیز در چرند و پرند از همین دست حکایتها بسیار دارد بهویژه در قصه دین برفت. بر صدر همهی منتقدان ریا و ریاکاری اما حافظ بزرگ جای دارد، و در کنارش خیام بزرگ که بر این دوگانگی بهشدت میتازند. حافظ از تفاوت خلوت آنان با آشکارشان میگوید، و خیام در یکی از رباعیاتش از زبان زنی بدکاره، شیخی را خطاب میسازد که:
«آری، من زنیام بدکاره،
اما آیا تو همان هستی که مینمایی؟»
این شعر خیام مرا به یاد جملهی درخشان حضرت عیسی میاندازد، آنگاه که به کسانی که میخواستند مریم مجدلیه را سنگسار کنند گفت:
«کدامتان خود را از این زن در پیشگاه خداوند بیگناهتر میدانید؟»
در ادبیات عرفانی ایران، قلب نماد پاکی و تهی شدن از تمایلات مادی است و ظاهر چندان اهمیتی ندارد؛ اما در دوگانگی جامعه ما، ماجرا در طی تاریخ در نزد برخی وارونه میشود: درون و فضای پنهان بدل به عرصهی زر و زیور و تجمل میگردد و ظاهر، نقابی از خاکساری و زهد بر چهره میزند. این مسیر درست در تضاد با سلوک عارفان حقیقی و مردمی است چون بایزید بسطامی، سهروردی، حافظ، مولانا، عینالقضات و حلاج — بزرگانی که هیچگاه مقام مادی و حضور در ساختار قدرت را نپذیرفتند و آن را ناسازگار با جوهرهی عرفانی باورهای خود میدانستند.
در دهههای اخیر، مردم ایران در آیینها، ادبیات و سبک زندگی خویش بر این شکاف میان ظاهر و باطن شوریدهاند. آنان در پی صداقت و یکروییاند و الگوی خود را رند حافظ و خیام ساختهاند؛ انسانهایی که طاهر و باطنشان یکی است.
نقدِ فاصلهی میان درون و بیرون، از مهمترین گزارههای گفتمانی در ادبیات واقعگرای معاصر، فولک کالچر و پاپکالچر امروز ایران است. اکنون الگوی دیرینهی تضاد و فاصله دو قلمروِ «ظاهر» و «باطن» در فرهنگ ایرانی در حال دگرگونی است — دگرگونیای به سوی یکرویی، شفافیت، و همصدایی میان دل و گفتار. قلب و رفتار. امروز ایرانیان راستی و درستی را در یکی بودن ظاهر و باطن جستوجو میکنند.
فردا پانل مردمشناسی و میراث ناملموس در همایش جنگ و میراث فرهنگی
ساعت یازده تا ۱۴
سالن پارسه پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
با ما باشید
حضور برای همه آزاد است
ساعت یازده تا ۱۴
سالن پارسه پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
با ما باشید
حضور برای همه آزاد است
فردا پانل مردمشناسی و میراث ناملموس در همایش جنگ و میراث فرهنگی
ساعت یازده تا ۱۴
سالن پارسه پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
با ما باشید
حضور برای همه آزاد است
ساعت یازده تا ۱۴
سالن پارسه پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
با ما باشید
حضور برای همه آزاد است
فردا برگزار میشود
نقد رمان مارادونا محاکمه میشود رویا زنجیر شدنی نیست
نشست نقد کتاب مارادونا محاکمه میشود برگزار میشود
سخنرانان
طیبه عزتالهینژاد
علی تسلیمی
حجت مرادخانی
با حضور نویسنده کتاب
علیرضا حسنزاده
دبیر نشست
مصطفی اسدزاده
سهشنبه ۲۹ مهر ماه
ساعت چهارده تا شانزده
پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات
باهمکاری انجمن انسانشناسی ایران
حضور برای عموم آزاد است
نقد رمان مارادونا محاکمه میشود رویا زنجیر شدنی نیست
نشست نقد کتاب مارادونا محاکمه میشود برگزار میشود
سخنرانان
طیبه عزتالهینژاد
علی تسلیمی
حجت مرادخانی
با حضور نویسنده کتاب
علیرضا حسنزاده
دبیر نشست
مصطفی اسدزاده
سهشنبه ۲۹ مهر ماه
ساعت چهارده تا شانزده
پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات
باهمکاری انجمن انسانشناسی ایران
حضور برای عموم آزاد است
🔥1