#در_کرانه_روز
🏷️ سرپل گیری و پختن قورباغه!
خطراتی که برای استان مهم کشور ما ، سیستان و بلوچستان، در افق به چشم میآیند، بسیار بزرگتر از تهدیداتی است که ایرانیها در سوریه یا لبنان با آن روبرویند. این واقعیتی است که بیش از همه، حکومت نمیخواهد آن را بپذیرد. درک آن هوش زیادی نمیخواهد که به هر علتی در سوریه و لبنان هستیم و به هر تعداد که کشته بدهیم، تمامیت سرزمینی ما آسیبی نمیبیند، ولی اگر بیگانهای بتواند در تکهای از این خاک مستقر شود و یا حاکمیت ملی را دستخوش تحرک دائم و کم مانع تروریسم در شهرها سازد. آنگاه هزاران ایرانی آزاده باید برای بازپس گیری خاک و اقتدار ملی کشته شوند. باید جلوی این رخداد احتمالی گرفته شود.
فرض کنونی ما آن است که آن عملیات توسط آمریکا و اسراییل برای ترساندن حکومت و زهر چشم گرفتن از آن طراحی شده بود، اما این هم هست که عملیات همزمان در سه شهر مرزی و در فواصل بین آنها نوعی سونداسیون نظامی هم بوده است. تحلیلگران پشت صحنه ارزیابی خواهند کرد که عملیات در سه شهر با تعداد اندک کشته که بیشتر از یک نیمروز به طول انجامیده، و بعد هم اشخاص موثری در استان از آن استقبال کردهاند، نشان میدهد میتوان عملیاتی برای کسب سرپل هم داشت. اینگونه راحت که از کنار این حرف که "حکومت باید با مهاجمان گفتگو کند" میگذریم، در عملیاتی از نوع سرپلگیری به این منجر خواهد شد که "بیا در مورد تقسیم سرزمین مذاکره کنیم." رخ خواهد داد. حتما رخ میدهد اگر سر حکومت به این گرم باشد که در لبنان سوریه چه خاکی بر سرش بریزد.
راستش هم جانهای از دست رفته نیروهای مرزبان، و هم ناتوانی در جلوگیری از یکهتازی بیش از یک نیمروز تروریسم در سه شهر کشور آنقدر اهمیت سوقالجیشی و نظامی دارد که باید کسانی را در ان بالا به خاطر آن در بخش نظامی و حوزه سیاسی به محکمه کشاند. متاسفانه صاحبی در این خانه نیست.
مبلغان موذی غربی از پختن تدریجی قورباغه اسرائیل توسط ایران داد سخن می دهند. واقعیت اما این است که این ما هستیم که در گوشه جنوب شرقی کشور داریم به بالا رفتن تدریجی دما عادت میکنیم و ممکن است وقتی به خود بیائیم که حکومت بیکفایت منحط پخته شده را یا در حال بمباران خاک ایران و یا در حال مذاکره با تروریستهای نیابتی بیابیم.
همگی داریم به بالا رفتن دما عادت میکنیم؟
🆔@jameeno
🏷️ سرپل گیری و پختن قورباغه!
خطراتی که برای استان مهم کشور ما ، سیستان و بلوچستان، در افق به چشم میآیند، بسیار بزرگتر از تهدیداتی است که ایرانیها در سوریه یا لبنان با آن روبرویند. این واقعیتی است که بیش از همه، حکومت نمیخواهد آن را بپذیرد. درک آن هوش زیادی نمیخواهد که به هر علتی در سوریه و لبنان هستیم و به هر تعداد که کشته بدهیم، تمامیت سرزمینی ما آسیبی نمیبیند، ولی اگر بیگانهای بتواند در تکهای از این خاک مستقر شود و یا حاکمیت ملی را دستخوش تحرک دائم و کم مانع تروریسم در شهرها سازد. آنگاه هزاران ایرانی آزاده باید برای بازپس گیری خاک و اقتدار ملی کشته شوند. باید جلوی این رخداد احتمالی گرفته شود.
فرض کنونی ما آن است که آن عملیات توسط آمریکا و اسراییل برای ترساندن حکومت و زهر چشم گرفتن از آن طراحی شده بود، اما این هم هست که عملیات همزمان در سه شهر مرزی و در فواصل بین آنها نوعی سونداسیون نظامی هم بوده است. تحلیلگران پشت صحنه ارزیابی خواهند کرد که عملیات در سه شهر با تعداد اندک کشته که بیشتر از یک نیمروز به طول انجامیده، و بعد هم اشخاص موثری در استان از آن استقبال کردهاند، نشان میدهد میتوان عملیاتی برای کسب سرپل هم داشت. اینگونه راحت که از کنار این حرف که "حکومت باید با مهاجمان گفتگو کند" میگذریم، در عملیاتی از نوع سرپلگیری به این منجر خواهد شد که "بیا در مورد تقسیم سرزمین مذاکره کنیم." رخ خواهد داد. حتما رخ میدهد اگر سر حکومت به این گرم باشد که در لبنان سوریه چه خاکی بر سرش بریزد.
راستش هم جانهای از دست رفته نیروهای مرزبان، و هم ناتوانی در جلوگیری از یکهتازی بیش از یک نیمروز تروریسم در سه شهر کشور آنقدر اهمیت سوقالجیشی و نظامی دارد که باید کسانی را در ان بالا به خاطر آن در بخش نظامی و حوزه سیاسی به محکمه کشاند. متاسفانه صاحبی در این خانه نیست.
مبلغان موذی غربی از پختن تدریجی قورباغه اسرائیل توسط ایران داد سخن می دهند. واقعیت اما این است که این ما هستیم که در گوشه جنوب شرقی کشور داریم به بالا رفتن تدریجی دما عادت میکنیم و ممکن است وقتی به خود بیائیم که حکومت بیکفایت منحط پخته شده را یا در حال بمباران خاک ایران و یا در حال مذاکره با تروریستهای نیابتی بیابیم.
همگی داریم به بالا رفتن دما عادت میکنیم؟
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷️ نشانی عوضی !
اگر حداقلی از بدبینی و شک را با خوشبینیها و اعتماد خود به روبراه بودن اوضاع کشوربیامیزیم، احتمالا خواهیم پذیرفت که در شرق کشور فتنهای در حال تکوین است. این فتنه ، احتمالا مانند فتنه افغانی محمود که عمر صفویه را پایان داد به سقوط جمهوری اسلامی منتهی نمیشود، ولی به یک سقوط دیگر برای کشور خواهد انجامید. .تاریخ به ما میگوید اگر شاه کشور به سخن ناصحان توجه نکند، آدرسها را عوضی بدهد و عوضی برود، آن گرفتاری های سیصد سال پیش به نوعی تکرار میشود . شاه سلطان حسین هم خود را در محاصره اشخاص نادان و رند و مالپرست قرار داده بود که به هشدارهای علمای دوران خود توجه نکرد.
برخلاف اطلاعات رایج، بزرگترین دانشمند دوران صفویان شیخ بهایی و مجلسی و کرکی نبودند بلکه سید قطبالدین محمد بود که بیشترین آثارش در امر سیاست و یا ماهیتا سیاسی است. داستان نامه او به سلطان حسین صفوی را بسیاری میدانند بدون اینکه او را بشناسند. همان نامهای که در آن هوشمندانه هجوم عنقریب افغانها به سمت پایتخت را به شاه اطلاع داد، اما شاه سلطان حسین در پاسخش گفت ما با پختن آش خودمان را حفظ میکنیم :
«راست است که فتنه افاغنه در کار است. ما هم خود به علاوه تدارک دولتی، تدارک دعایی کرده، قدغن فرمودهایم (یعنی دستور دادهایم) در اندرون از رجال و نساء سادات موسویه نخود را لاالهالاالله بخوانند. صباحاً و مساءً در کارند؛ انشاءالله آش معتبری فراهم کرده به کل خلق میخورانیم. از باطن سادات موسویه دفع بلا خواهد شد. از جانب شما هم ملتمس دعا هستیم که دولتخواهی فرمودید. زیاده زحمتی نیست.»
فقط خدا میداند سید قطبالدین بیچاره از دریافت این پاسخ پر طعنه چه حال خرابی یافته و چه آهی کشیده است . اما شاید این روزها ناصحان حکومت فعلی هم بتوانند حال او را درک کنند. آنها از بزرگی برنامههایی که برای خفه کردن ایران تدارک شده میگویند، حکومت از پختن آش برای اسرائیل و برای زنان و دخترکان بی حجاب حرف می زند.
بدیهی است نه ضعف و فتور و نه خلقیات شاه سلطان حسینی در حکومت امروز ایران نیست. اگر زبان این حکومت به دعا وصلاست، اما پایش روی زمین است : حواسش به اقتصاد یا امنیت ملی یا توسعه و آینده کشور نیست، اما شش دانگ به امنیت و بقای خودش هست . پس چرا این کارها را میکند و آدرس عوضی میدهد؟ شنیده است با داشتن پانزده درصد جامعه میتوان حکومت را سرپا نگه داشت؟ درست شنیده ولی به شرطی که هشتاد وپنج درصد بقیه را به حال خودش بگذارد و بازوی سرکوبش را برای آنها که جرات میکنند در برابرش بایستند به کار ببرد و نه مردمانی که فقط میخواهند زندگی کنند و کاری به کار حکومت ندارند. واقعا قابل درک نیست که وقتی در چند جبهه خارجی درگیر هستیم چرا باید به دنبال یقه گیری مردم خودمان باشیم؟ آیا باید برای پاسخ به این پرسشها دنبال جوابهای شوم باشیم؟
یکبار دیگر میگوئیم : ایالات متحده طالبان را رام خود کرد و هاب اصلی تروریسم بنیادگرا را درشرق ایران پدید آورد . یکی از اهداف اصلی آن ایران است . ستون پنجم کافی هم در ایران هست که دارد نقاب از چهره برمیگیرد. اسرائیل در همسایگی بلافصل ایران حضور دارد، و خطرات دیگری هم در چند نقطه دیگر هست که فعلا بماند... غفلتهای پی درپی حکومت از خطرات واقعی، به تعداد خارج از شمارش رسیده است . گسیل نیروهایی که باید از مرزها دفاع کنند به خیابان برای ترساندن زنان تکرار چند باره لشگر کشی علیه جامعه است . شکست میخورد و متاسفانه کشور را هم ضعیف میکند.
شما دیگر صاحب همه این کشور نیستید!
🆔@jameeno
🏷️ نشانی عوضی !
اگر حداقلی از بدبینی و شک را با خوشبینیها و اعتماد خود به روبراه بودن اوضاع کشوربیامیزیم، احتمالا خواهیم پذیرفت که در شرق کشور فتنهای در حال تکوین است. این فتنه ، احتمالا مانند فتنه افغانی محمود که عمر صفویه را پایان داد به سقوط جمهوری اسلامی منتهی نمیشود، ولی به یک سقوط دیگر برای کشور خواهد انجامید. .تاریخ به ما میگوید اگر شاه کشور به سخن ناصحان توجه نکند، آدرسها را عوضی بدهد و عوضی برود، آن گرفتاری های سیصد سال پیش به نوعی تکرار میشود . شاه سلطان حسین هم خود را در محاصره اشخاص نادان و رند و مالپرست قرار داده بود که به هشدارهای علمای دوران خود توجه نکرد.
برخلاف اطلاعات رایج، بزرگترین دانشمند دوران صفویان شیخ بهایی و مجلسی و کرکی نبودند بلکه سید قطبالدین محمد بود که بیشترین آثارش در امر سیاست و یا ماهیتا سیاسی است. داستان نامه او به سلطان حسین صفوی را بسیاری میدانند بدون اینکه او را بشناسند. همان نامهای که در آن هوشمندانه هجوم عنقریب افغانها به سمت پایتخت را به شاه اطلاع داد، اما شاه سلطان حسین در پاسخش گفت ما با پختن آش خودمان را حفظ میکنیم :
«راست است که فتنه افاغنه در کار است. ما هم خود به علاوه تدارک دولتی، تدارک دعایی کرده، قدغن فرمودهایم (یعنی دستور دادهایم) در اندرون از رجال و نساء سادات موسویه نخود را لاالهالاالله بخوانند. صباحاً و مساءً در کارند؛ انشاءالله آش معتبری فراهم کرده به کل خلق میخورانیم. از باطن سادات موسویه دفع بلا خواهد شد. از جانب شما هم ملتمس دعا هستیم که دولتخواهی فرمودید. زیاده زحمتی نیست.»
فقط خدا میداند سید قطبالدین بیچاره از دریافت این پاسخ پر طعنه چه حال خرابی یافته و چه آهی کشیده است . اما شاید این روزها ناصحان حکومت فعلی هم بتوانند حال او را درک کنند. آنها از بزرگی برنامههایی که برای خفه کردن ایران تدارک شده میگویند، حکومت از پختن آش برای اسرائیل و برای زنان و دخترکان بی حجاب حرف می زند.
بدیهی است نه ضعف و فتور و نه خلقیات شاه سلطان حسینی در حکومت امروز ایران نیست. اگر زبان این حکومت به دعا وصلاست، اما پایش روی زمین است : حواسش به اقتصاد یا امنیت ملی یا توسعه و آینده کشور نیست، اما شش دانگ به امنیت و بقای خودش هست . پس چرا این کارها را میکند و آدرس عوضی میدهد؟ شنیده است با داشتن پانزده درصد جامعه میتوان حکومت را سرپا نگه داشت؟ درست شنیده ولی به شرطی که هشتاد وپنج درصد بقیه را به حال خودش بگذارد و بازوی سرکوبش را برای آنها که جرات میکنند در برابرش بایستند به کار ببرد و نه مردمانی که فقط میخواهند زندگی کنند و کاری به کار حکومت ندارند. واقعا قابل درک نیست که وقتی در چند جبهه خارجی درگیر هستیم چرا باید به دنبال یقه گیری مردم خودمان باشیم؟ آیا باید برای پاسخ به این پرسشها دنبال جوابهای شوم باشیم؟
یکبار دیگر میگوئیم : ایالات متحده طالبان را رام خود کرد و هاب اصلی تروریسم بنیادگرا را درشرق ایران پدید آورد . یکی از اهداف اصلی آن ایران است . ستون پنجم کافی هم در ایران هست که دارد نقاب از چهره برمیگیرد. اسرائیل در همسایگی بلافصل ایران حضور دارد، و خطرات دیگری هم در چند نقطه دیگر هست که فعلا بماند... غفلتهای پی درپی حکومت از خطرات واقعی، به تعداد خارج از شمارش رسیده است . گسیل نیروهایی که باید از مرزها دفاع کنند به خیابان برای ترساندن زنان تکرار چند باره لشگر کشی علیه جامعه است . شکست میخورد و متاسفانه کشور را هم ضعیف میکند.
شما دیگر صاحب همه این کشور نیستید!
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷️ لو رفته ، لغو شود!
طی روزهای اخیر، فضای رسانهای داخلی و گاهی خارجی، شبها گویای نقطه صفر حمله نظامی ایران است و روزها نشانی از این جنس خبرها نیست و حتی از تلاش طرفین برای تنشزدایی حکایت میکنند.
اطلاعات دقیقی از پشتپردهها موجود نیست اما مشخص است حاکمیت از دامن زدن به فضای شبانگاهی، ناخوشنود نیست، شاید به این علت که فشار روانی به اسراییل و حامیانش وارد کند تا امتیاز بیشتری از میانجیها بگیرد، دلخوشی ولو کوتاه مدت به پایگاه اجتماعی داخلی خود بدهد، زمان بخرد و آنان را تا آیندهای نامعلوم که شاید هرگز فرا نرسد، امیدوار نگهدارد.
اگر این تحلیل درست باشدکه اسرائیل خواهان تشدید درگیری با ایران تاحد درگیر کردن اجباری دیگران هست، عاقلانه خواهد بود که حکومت کلا بیخیال شود و راه دیگری برای بیرون آمدن از این آچمز خودساخته جستجو کند. مساله مهم در هنگام انتقام کشی همواره این است که بتوانیم بدانیم بعد از آن چه میشود و ایا قدرت کنترل رخدادها را داریم یا نه . در واقع باید هر نقشه و طرحی، گام دوم و سوم (پلن بی و پلن سی) داشته باشد . حماس در هفتم اکتبرمحاسبهای جز به هم زدن صلح عربستان - اسرائیل و گروگانگیری برای آزاد کردن اسرایش نداشت... موقعیت حاضر حاصل آن است که دوبار فکر نکرده بود. ما به بعدش فکر کنیم !
یک گمانه خیلی بعید هم میتواند این باشد که اسراییل را در انبوه خبرهای حملات قریبالوقوع غرق کنند تا حساسیت تلآویو به این جنس خبرها کاهش یابد و سپس با استفاده از اصل غافلگیری، ضربهای وارد کنند.
از سوی دیگر، دهها نشانه در دست است که هم تحلیلها، هم تصمیم ها و هم تاکتیکها و جزئیات عملیاتی که درباره امکان انجام آنها بررسی شده لو رفته است . اگر خیالی هست، لو رفته و عقلا عملیاتی را که لو رفته لغو میکنند.
لغو کنید و فعلا به همان فشاری که نیابتی وارد میکنند بسنده کنید. کسی جز تعدادی جوان متوهم اعتراض نمیکند. آن کسانی هم که بی دست وپایی شما را به سخره میگیرند از جای دیگر دلگیرند و موافق توسعه درگیری نیستند
عقلا عملیات لو رفته را لغو میکنند!
🆔@jameeno
🏷️ لو رفته ، لغو شود!
طی روزهای اخیر، فضای رسانهای داخلی و گاهی خارجی، شبها گویای نقطه صفر حمله نظامی ایران است و روزها نشانی از این جنس خبرها نیست و حتی از تلاش طرفین برای تنشزدایی حکایت میکنند.
اطلاعات دقیقی از پشتپردهها موجود نیست اما مشخص است حاکمیت از دامن زدن به فضای شبانگاهی، ناخوشنود نیست، شاید به این علت که فشار روانی به اسراییل و حامیانش وارد کند تا امتیاز بیشتری از میانجیها بگیرد، دلخوشی ولو کوتاه مدت به پایگاه اجتماعی داخلی خود بدهد، زمان بخرد و آنان را تا آیندهای نامعلوم که شاید هرگز فرا نرسد، امیدوار نگهدارد.
اگر این تحلیل درست باشدکه اسرائیل خواهان تشدید درگیری با ایران تاحد درگیر کردن اجباری دیگران هست، عاقلانه خواهد بود که حکومت کلا بیخیال شود و راه دیگری برای بیرون آمدن از این آچمز خودساخته جستجو کند. مساله مهم در هنگام انتقام کشی همواره این است که بتوانیم بدانیم بعد از آن چه میشود و ایا قدرت کنترل رخدادها را داریم یا نه . در واقع باید هر نقشه و طرحی، گام دوم و سوم (پلن بی و پلن سی) داشته باشد . حماس در هفتم اکتبرمحاسبهای جز به هم زدن صلح عربستان - اسرائیل و گروگانگیری برای آزاد کردن اسرایش نداشت... موقعیت حاضر حاصل آن است که دوبار فکر نکرده بود. ما به بعدش فکر کنیم !
یک گمانه خیلی بعید هم میتواند این باشد که اسراییل را در انبوه خبرهای حملات قریبالوقوع غرق کنند تا حساسیت تلآویو به این جنس خبرها کاهش یابد و سپس با استفاده از اصل غافلگیری، ضربهای وارد کنند.
از سوی دیگر، دهها نشانه در دست است که هم تحلیلها، هم تصمیم ها و هم تاکتیکها و جزئیات عملیاتی که درباره امکان انجام آنها بررسی شده لو رفته است . اگر خیالی هست، لو رفته و عقلا عملیاتی را که لو رفته لغو میکنند.
لغو کنید و فعلا به همان فشاری که نیابتی وارد میکنند بسنده کنید. کسی جز تعدادی جوان متوهم اعتراض نمیکند. آن کسانی هم که بی دست وپایی شما را به سخره میگیرند از جای دیگر دلگیرند و موافق توسعه درگیری نیستند
عقلا عملیات لو رفته را لغو میکنند!
🆔@jameeno
#الف
🏷️ «النصر بالرعب»، از بازگشت گشت ارشاد تا تریبون دادن به صدیقی
🖊️ شورای سردبیری: رخدادهای شگفتانگیز روزهای اخیر، بویژه اعلام رسمی آغاز دوباره سختگیری علیه بیحجابی و بدحجابی زنان، آنهم پس از تجربه تلخ مهسا امینی و جنبش اعتراضی گسترده مردم علیه حجاب اجباری و گشت ارشاد و نیز سپردن مجدد تریبون نماز جمعه پایتخت به صدیقی، پس از افشای مستند فساد مالی بزرگ او در زمینخواری ازگل،موجی از حیرت در میان افکارعمومی داخلی و حتی خارجی برانگیخته است.
منتقدان برای تحلیل چنین رویکردهایی که از نمای بیرونی، نوعی «خودتخریبی» آشکار را به تصویر میکشند، از تعابیری همانند «لجاجت» و «دهنکجی» به مردم استفاده میکنند که چندان هم دور از واقعیت نیست اما مفاهیمی از این جنس برای شناخت دقیق پشتپرده و پیامدهای اقداماتی چنین ابربحرانساز، ناکافی بهنظر میرسند.
فهم روشنتر واقعیت، نیازمند یک بازخوانی مختصر تاریخی است. پس از پیروزی غافلگیرکننده و قاطع سیدمحمدخاتمی در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ ، «جناح راست» آن روزگار که اکنون به «اصولگرایان» تغییر نام دادهاند، شوک برزگی را تجربه کردند اما راهبران سازانده آنان برای پیشگیری از سقوط سنگر به سنگرشان، دور هم جمع شدند و نسبت به بازسازی وضعیت اردوگاه آشفتهشان اقدام کردند. بخشی از اقدامات، آمادهباش و اعزام تمامعیار نیروهایشان مانند سپاه، بسیج، گروههای فشار، قوه قضاییه و ... به میدان نبرد سیاسی با دولت اصلاحات بود.اقدام موازی دیگر که اهمیتی همپای اقدام نخست داشت، تئوریزه کردن خشونت عریان و پنهان علیه دولت خاتمی،مجلس اصلاحطلب و مطالبات اکثریت مردم بود که ساماندهی آن به مصباح یزدی سپرده شد تا از تریبونهای رسمی مانند نماز جمعه و صدا و سیما، تئوریسازی و ترویج آن را بر عهده گیرد. مصباح یزدی که پدر معنوی جبهه پایداری امروزی است، از باورمندان و مروجان نظریه افراطی «النصر بالرعب» بود که رمز پیروزی را در ایجاد وحشت بیمحابای فیزیکی و سیاسی در اردوگاه مخالفان میدانست و منتقدانش او را به نادیده گرفتن شرع، قانون و اخلاق برای کسب و تقویت قدرت و نیز هیچانگاری مطالبات اکثریت، متهم میکردند.
نتیجه این دو تلاش در کشیدن ترمز دولت و مجلس اصلاحات، خارج از هدف و حوصله این نوشتار است اما نکته قابلتوجه برای بازیابی و انطباق آن با شرایط کنونی کشور و درک اهداف و انگیزه تندروهای حاکمیت، بازگشت دور تند به اجراییسازی تئوری «النصر بالرعب» است که خود، پیامد چند تحول عمده در سپهر سیاسی ایران است.
پس از رخدادهای چند سال اخیر مانند جنبش مهسا، و بویژه آمار مشارکت پایین انتخابات، همگان و حتی حاکمیت، راز عمومی اما مگوی در «اقلیت بودن نظام» ار پرده، برون افتاد.همزمان، جبهه پایداریها، به عنوان فرزندان خلف سیاسی مصباح یزدی و شیفتگان تجویزهای افراطی او، توانسته بودند در انتخاباتی بدون رقیب و در غیاب اکثریت رایدهندگان، رییسی را روانه پاستور و مناصب قدرت را تصاحب کنند.
دور از انتظار نبود،حاکمان تندرو که نه مایل و نه قادر به جذب مخالفان و منتقدان بودند، احیای شدیدتر «النصر بالرعب» را در دستور کار قرار دهند و اجرایی سازند. آنان با دو هدف و البته دو پیام متفاوت، اقدامات خود را کلید زدهاند. مخاطب نخست آنان، اکثریت مخالف هستند تا به آنان بگویند هرچند، اکثریت عددی با شماست اما ابزارهای قدرت و سرکوب، هنوز در کنترل ماست و مطالباتتان برای ما کوچکترین ارزشی ندارد.آنان امیدوارند با چند قدرتنمایی و دهنکجی آشکار و پر بازتاب به مردم، اکثریت را ناامید و از پیگیری جدیتر و متحدتر مطالباتشان ، منصرف کنند.
مخاطب دوم اجرایی شدن بیرودربایستی «النصر بالرعب»، بدنه اجتماعی حاکمیت و بویژه تندروهاست که با آشکار شدن در اقلیت بودنشان و ضربات محکم و پی در پی اخیر به مشروعیت و اعتبار نظام، روحیه خود را باختهاند. تندروهای حاکم امیدوارند، با بیاعتناییهای فاحش به مطالبات اکثریت و سرکوب آنان، روحیه از دسترفته اقلیت حامی خود را بتدریج، احیا و انان را دوباره اطراف خود متحد سازند.
سوای این دو هدف اصلی در اجرای تند و تیز الزامات تاکتیک «النصر بالرعب»، هدف فرعی اما مهم دیگری نیز نشانهگذاری شده که همانا ایجاد موجهای مصنوعی در قالب تحقیر و توهین به مطالبات اکثریت مردم، برای به حاشیهبردن امواج واقعی مانند گرانیهای بیپایان، افشای فسادهای مالی کلان و پر تعداد، ناکارآمدی مدیریتی، بنبست دیپلماتیک و احتمال وقوع جنگی خانمانبرانداز است.
حال باید دید آیا اکثریت مردم، مقهور تاکتیک «النصر بالرعب» خواهند شد یا همانند اغلب استراتژیهای ناکام پیشین نظام، فرجام آن تنگتر شدن حلقه حاکمیت از سوی مردم و مصداق «از قضا سرکنگبین صفرا فزود» خواهد شد؟ برای فهم و دیدن و لمس پاسخ این پرسش، زمان انتظار زیادی لازم نیست: اندکی صبر ...
🆔@jameeno
🏷️ «النصر بالرعب»، از بازگشت گشت ارشاد تا تریبون دادن به صدیقی
🖊️ شورای سردبیری: رخدادهای شگفتانگیز روزهای اخیر، بویژه اعلام رسمی آغاز دوباره سختگیری علیه بیحجابی و بدحجابی زنان، آنهم پس از تجربه تلخ مهسا امینی و جنبش اعتراضی گسترده مردم علیه حجاب اجباری و گشت ارشاد و نیز سپردن مجدد تریبون نماز جمعه پایتخت به صدیقی، پس از افشای مستند فساد مالی بزرگ او در زمینخواری ازگل،موجی از حیرت در میان افکارعمومی داخلی و حتی خارجی برانگیخته است.
منتقدان برای تحلیل چنین رویکردهایی که از نمای بیرونی، نوعی «خودتخریبی» آشکار را به تصویر میکشند، از تعابیری همانند «لجاجت» و «دهنکجی» به مردم استفاده میکنند که چندان هم دور از واقعیت نیست اما مفاهیمی از این جنس برای شناخت دقیق پشتپرده و پیامدهای اقداماتی چنین ابربحرانساز، ناکافی بهنظر میرسند.
فهم روشنتر واقعیت، نیازمند یک بازخوانی مختصر تاریخی است. پس از پیروزی غافلگیرکننده و قاطع سیدمحمدخاتمی در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ ، «جناح راست» آن روزگار که اکنون به «اصولگرایان» تغییر نام دادهاند، شوک برزگی را تجربه کردند اما راهبران سازانده آنان برای پیشگیری از سقوط سنگر به سنگرشان، دور هم جمع شدند و نسبت به بازسازی وضعیت اردوگاه آشفتهشان اقدام کردند. بخشی از اقدامات، آمادهباش و اعزام تمامعیار نیروهایشان مانند سپاه، بسیج، گروههای فشار، قوه قضاییه و ... به میدان نبرد سیاسی با دولت اصلاحات بود.اقدام موازی دیگر که اهمیتی همپای اقدام نخست داشت، تئوریزه کردن خشونت عریان و پنهان علیه دولت خاتمی،مجلس اصلاحطلب و مطالبات اکثریت مردم بود که ساماندهی آن به مصباح یزدی سپرده شد تا از تریبونهای رسمی مانند نماز جمعه و صدا و سیما، تئوریسازی و ترویج آن را بر عهده گیرد. مصباح یزدی که پدر معنوی جبهه پایداری امروزی است، از باورمندان و مروجان نظریه افراطی «النصر بالرعب» بود که رمز پیروزی را در ایجاد وحشت بیمحابای فیزیکی و سیاسی در اردوگاه مخالفان میدانست و منتقدانش او را به نادیده گرفتن شرع، قانون و اخلاق برای کسب و تقویت قدرت و نیز هیچانگاری مطالبات اکثریت، متهم میکردند.
نتیجه این دو تلاش در کشیدن ترمز دولت و مجلس اصلاحات، خارج از هدف و حوصله این نوشتار است اما نکته قابلتوجه برای بازیابی و انطباق آن با شرایط کنونی کشور و درک اهداف و انگیزه تندروهای حاکمیت، بازگشت دور تند به اجراییسازی تئوری «النصر بالرعب» است که خود، پیامد چند تحول عمده در سپهر سیاسی ایران است.
پس از رخدادهای چند سال اخیر مانند جنبش مهسا، و بویژه آمار مشارکت پایین انتخابات، همگان و حتی حاکمیت، راز عمومی اما مگوی در «اقلیت بودن نظام» ار پرده، برون افتاد.همزمان، جبهه پایداریها، به عنوان فرزندان خلف سیاسی مصباح یزدی و شیفتگان تجویزهای افراطی او، توانسته بودند در انتخاباتی بدون رقیب و در غیاب اکثریت رایدهندگان، رییسی را روانه پاستور و مناصب قدرت را تصاحب کنند.
دور از انتظار نبود،حاکمان تندرو که نه مایل و نه قادر به جذب مخالفان و منتقدان بودند، احیای شدیدتر «النصر بالرعب» را در دستور کار قرار دهند و اجرایی سازند. آنان با دو هدف و البته دو پیام متفاوت، اقدامات خود را کلید زدهاند. مخاطب نخست آنان، اکثریت مخالف هستند تا به آنان بگویند هرچند، اکثریت عددی با شماست اما ابزارهای قدرت و سرکوب، هنوز در کنترل ماست و مطالباتتان برای ما کوچکترین ارزشی ندارد.آنان امیدوارند با چند قدرتنمایی و دهنکجی آشکار و پر بازتاب به مردم، اکثریت را ناامید و از پیگیری جدیتر و متحدتر مطالباتشان ، منصرف کنند.
مخاطب دوم اجرایی شدن بیرودربایستی «النصر بالرعب»، بدنه اجتماعی حاکمیت و بویژه تندروهاست که با آشکار شدن در اقلیت بودنشان و ضربات محکم و پی در پی اخیر به مشروعیت و اعتبار نظام، روحیه خود را باختهاند. تندروهای حاکم امیدوارند، با بیاعتناییهای فاحش به مطالبات اکثریت و سرکوب آنان، روحیه از دسترفته اقلیت حامی خود را بتدریج، احیا و انان را دوباره اطراف خود متحد سازند.
سوای این دو هدف اصلی در اجرای تند و تیز الزامات تاکتیک «النصر بالرعب»، هدف فرعی اما مهم دیگری نیز نشانهگذاری شده که همانا ایجاد موجهای مصنوعی در قالب تحقیر و توهین به مطالبات اکثریت مردم، برای به حاشیهبردن امواج واقعی مانند گرانیهای بیپایان، افشای فسادهای مالی کلان و پر تعداد، ناکارآمدی مدیریتی، بنبست دیپلماتیک و احتمال وقوع جنگی خانمانبرانداز است.
حال باید دید آیا اکثریت مردم، مقهور تاکتیک «النصر بالرعب» خواهند شد یا همانند اغلب استراتژیهای ناکام پیشین نظام، فرجام آن تنگتر شدن حلقه حاکمیت از سوی مردم و مصداق «از قضا سرکنگبین صفرا فزود» خواهد شد؟ برای فهم و دیدن و لمس پاسخ این پرسش، زمان انتظار زیادی لازم نیست: اندکی صبر ...
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷️ شش نکته درباره یک جنگ
واضح است حکومت ایران قصد ورود به جنگ مستقیم ندارد، اما شرایط در حال هل دادن حکومت به سمت یک جنگ تعیین کننده است. برخی کیفیات مرتبط با این جنگ ناگزیر به شرح زیر است :
۱- فقط از داخل کشور به حکومت فشار نمی آید که به حرکت هیجانی دست بزند. فشار از بیرون هم هست. همه اقدامات احتیاطی دولتهای اروپایی ایجاد رودربایستی در حکومت ایران است که حرکتی انجام دهد. تبلیغات جهانی در حال قرار دادن حکومت در مسیر منتهی به حرکات دیوانهوار و از سر لاعلاجی است.
۲- استراتژیستهای اسرائیل منتظر حرکتی از سوی ایران هستند ک خودشان آن را طراحی کردهاند: انجام تحرکی از داخل ایران!
۳- اگر حکومت ایران اشتباه مورد نظر آنها را انجام دهد، پاسخدهی گسترده و فوری خواهد بود تا تعادل ذهنی حکومت ایران را به هم بزند و وادارش کند جنگ کور خودش را شروع کند.
۴- ایالات متحده در هیچ حرکت نظامی اسرائیل مشارکت مستقیم نخواهد کرد. اسراییل برای زدن ضربه کلان اولیه به دستیار یا پشتیبان نیاز ندارد.
۵- کشورهای عربی که فضای خود را برای رسیدن به ایران در اختیار اسرائیل قرار دهند تنبیه نخواهند شد. ایران نمیتواند به عراق و سوریه و اردن تهاجمی تنبیهی داشته باشد.
۶ - ما در گام اول جنگ خط دفاعی - تهاجمی خود را در جنوب و غرب کشور از دست میدهیم. از نظر راداری کور خواهیم شد.
فقط عقل سرد در راس حکومت میتواند فیوز وضعیت بحرانی کنونی را بیرون بکشد. روزهای تاریخ سازی در پیش است.
🆔@jameeno
🏷️ شش نکته درباره یک جنگ
واضح است حکومت ایران قصد ورود به جنگ مستقیم ندارد، اما شرایط در حال هل دادن حکومت به سمت یک جنگ تعیین کننده است. برخی کیفیات مرتبط با این جنگ ناگزیر به شرح زیر است :
۱- فقط از داخل کشور به حکومت فشار نمی آید که به حرکت هیجانی دست بزند. فشار از بیرون هم هست. همه اقدامات احتیاطی دولتهای اروپایی ایجاد رودربایستی در حکومت ایران است که حرکتی انجام دهد. تبلیغات جهانی در حال قرار دادن حکومت در مسیر منتهی به حرکات دیوانهوار و از سر لاعلاجی است.
۲- استراتژیستهای اسرائیل منتظر حرکتی از سوی ایران هستند ک خودشان آن را طراحی کردهاند: انجام تحرکی از داخل ایران!
۳- اگر حکومت ایران اشتباه مورد نظر آنها را انجام دهد، پاسخدهی گسترده و فوری خواهد بود تا تعادل ذهنی حکومت ایران را به هم بزند و وادارش کند جنگ کور خودش را شروع کند.
۴- ایالات متحده در هیچ حرکت نظامی اسرائیل مشارکت مستقیم نخواهد کرد. اسراییل برای زدن ضربه کلان اولیه به دستیار یا پشتیبان نیاز ندارد.
۵- کشورهای عربی که فضای خود را برای رسیدن به ایران در اختیار اسرائیل قرار دهند تنبیه نخواهند شد. ایران نمیتواند به عراق و سوریه و اردن تهاجمی تنبیهی داشته باشد.
۶ - ما در گام اول جنگ خط دفاعی - تهاجمی خود را در جنوب و غرب کشور از دست میدهیم. از نظر راداری کور خواهیم شد.
فقط عقل سرد در راس حکومت میتواند فیوز وضعیت بحرانی کنونی را بیرون بکشد. روزهای تاریخ سازی در پیش است.
🆔@jameeno
#الف
🏷️ صلح مسلح، سلاح صلح !
🖊️ شورای سردبیری: حدود ده روز پیش و زمانی که حکومت ایران در تنگنای تصمیمگیری برای تغییر رویکرد و نشان دادن آمادگی خود برای درگیری رودرروی جنگی با اسرائیل بود، اقای حجاریان حکمی را در قالب توییت بیان کرد : "صلح مسلح منفعتی برای ایران ندارد." مشروح این حکم چنین بود:
"راهبرد اصلاحطلبان، صلحطلبی در بیرون، و دموکراسی و حاکمیت قانون در داخل است.
صلح مسلّح منفعتی برای ایران ندارد زیرا بنیهی دفاعی، مادی و معنوی کشور را تحلیل میبرد و ما، بَدَل ما یَتَحلّل نداریم. بالعکس، اسرائیل مستظهر به حمایت امریکاست و میتواند کسریهای خود را جبران کند."
حالا ، فارغ از آنچه در رابطه با اسرائیل رخ داد، نگاهی به مدلول این حکم لازم می نماید:
این حکم از دوجهت قابل وارسی است: یک؛ از جنبه منطق درونی متن، و دو ؛ از زاویه تطابق حکم با شرایط واقعی .
در مورد اول ، متاسفانه جمله اول که گزاره درستی است ربطی به گزاره دوم ندارد: یعنی صلح طلبی اصلاح طلبان گرایش یک حزب در سیاست خارجی را نشان میدهد که الزاما ربطی به اینکه کشور نیاز یا باور به صلح مسلح داشته باشد یا نه ، ندارد. واضح است که صلح خواهی مد نظر آقای حجاریان که نظریهپرداز خردمند و در میان اصلاح طلبان صاحب یک منش چارچوبدار تفکر است از نوع صلح طلبی ملوس شبه اصلاحطلبان متلونالمزاج نیست. بنابر این آنچه در پی می آید حاشیهای است بر یک بحث جدی .
موضوع سخن آن است که یک کشور چه مسلح باشد و چه دستش خالی از سلاح، میتواند جنگ طلب و یا صلح طلب باشد. بنابر این بخش اعلام سیاست اصلاح طلبان در جمله اول حشو زائد است و بود یا نبودش تغییری در مفهوم گزاره دوم (بینفع بودن صلح مسلح ) نمیدهد. آنقدر زائد است که اگر ان را برداریم و دوباره بخوانیم ، همان را مستفاد می کنیم که درقبل بود. اینکه ما روزی صلح مسلح بخواهیم یا نه به عوامل دیگری بستگی دارد . راستش اصلا به توانایی اسرائیل یا هر کشور دیگر برای داشتن جریان مداوم سلاح و ناتوانی ما در "تبدیل سلاحهای تحلیل رفته به سلاح نو" ربطی ندارد.
دوم ، که بحث اصلی است: اصل حکم نامفید بودن صلح مسلح در گزاره دوم هم قابل خدشه جدی است: چرا منفعت ندارد؟
چون بنیه کشور را هدر میدهد؟چون رقبای ما از دیگران حمایت میگیرند؟ چون هرقدر برای تسلیح کشور خرج کنیم باز هم عقبیم؟ چون نمیتوانیم سلاح کهنه تحلیل رفته را عوض کنیم؟...اساسا گزاره "تحلیل رفتن بنیه دفاعی مادی و معنوی کشور" چقدر دقت دارد؟
نویسنده در فضای کوچکی که در اختیار داشته، امکان ارائه استدلال نداشته است، و البته خوب است در جایی دیگر این بحث را باز کند. امید که این کار را بکند.
حالا ببینیم اساسا موضوع بر سر چیست و چقدر به حکومت کنونی و عملکرد آن مربوط و یا نابسته است. اینکه یک ملت در تنظیم موقعیت خود در مقابل جهان خارج دنبال صلحی مسلح باشد و یا تنش زدایی و همپیوندی را دنبال کند به عوامل مختلفی بستگی دارد. اول اینکه مفهوم صلح مسلح بطور خلاصه این را میرساند که "با دیگران خوشخو و در تعامل و بده بستان باش، اما چماقی هم در خانهات نگه دار !" ودیگر اینکه آنچه در جهان امروز و از دوران جنگ سرد حاکم بود نه صلح مسلح ، که متارکه مسلح یا به عبارت مشهورتر، ترک مخاصمه بود و هست. دوران جنگ سرد و تنشزدایی و فروکاستهای هستهای سالت یک و سالت دو همه در حوزه متارکه و کاهش احتمال درگیری بود و نه صلح . مواردصلح معمولا محدود و فقط بین ژاپن شکست خورده و آمریکا قابل حصول و دوام بود و هست. هنگامی هم که پاکستان به سراغ سلاح هستهای رفت به متارکه مسلح با هند رسید : فقط بنیه دفاعی را افزایش نداد؛ "تعادل" نظامی را برقرار کرد که به معنای صلح نیست. همچنین نباید از صلح مسلح مفهوم میلیتاریسم داشت(و آن را مقابل صلح طلبی اصلاحطلبانه گذاشت) و باید در هر گونه ترک خصومت و (با اغماض) صلحی، مساله تعادل را جستجو کرد . صلح بین دوکشور ، مانند جنگ بین آنها حاصل یک تعادل چند جانبه و مثل یک تعادل شیمیایی همواره در جابجایی است : دو کشور را در نظر بگیریم که یکی تا بن دندان مسلح است و دیگری فاقد توان رزم و تسلیحات مناسب. میتوانند به صورت مفروض در صلح باشند، اما اقتصاد سیاسی به ما میگوید در جریان تبادل، یا جریان منابع از کشور دوم به کشور اول بطور پیوسته ادامه می یابد، و یا در صورت نارضایتی و مقاومت کشور دوم، جریان منابع به کشور اول به زور ادامه می یابد. کشورها در خلاء زندگی نمیکنند و مرز بین آنها نمیتواند ایستا و مرده باشد. مرزها در شرایطی که خصومت های حاد در میان نباشد مانند غشاء سلولها هستند: مواد از دو طرف به داخل و به خارج تراووش میکنند. کشورها به خاطر منافع تجاری محصول مبادله میکنند، سبک زندگی مبادله میکنند ، و افکار و ایده هم منتقل میکنند. میزان این انتقال و ادامه :
🏷️ صلح مسلح، سلاح صلح !
🖊️ شورای سردبیری: حدود ده روز پیش و زمانی که حکومت ایران در تنگنای تصمیمگیری برای تغییر رویکرد و نشان دادن آمادگی خود برای درگیری رودرروی جنگی با اسرائیل بود، اقای حجاریان حکمی را در قالب توییت بیان کرد : "صلح مسلح منفعتی برای ایران ندارد." مشروح این حکم چنین بود:
"راهبرد اصلاحطلبان، صلحطلبی در بیرون، و دموکراسی و حاکمیت قانون در داخل است.
صلح مسلّح منفعتی برای ایران ندارد زیرا بنیهی دفاعی، مادی و معنوی کشور را تحلیل میبرد و ما، بَدَل ما یَتَحلّل نداریم. بالعکس، اسرائیل مستظهر به حمایت امریکاست و میتواند کسریهای خود را جبران کند."
حالا ، فارغ از آنچه در رابطه با اسرائیل رخ داد، نگاهی به مدلول این حکم لازم می نماید:
این حکم از دوجهت قابل وارسی است: یک؛ از جنبه منطق درونی متن، و دو ؛ از زاویه تطابق حکم با شرایط واقعی .
در مورد اول ، متاسفانه جمله اول که گزاره درستی است ربطی به گزاره دوم ندارد: یعنی صلح طلبی اصلاح طلبان گرایش یک حزب در سیاست خارجی را نشان میدهد که الزاما ربطی به اینکه کشور نیاز یا باور به صلح مسلح داشته باشد یا نه ، ندارد. واضح است که صلح خواهی مد نظر آقای حجاریان که نظریهپرداز خردمند و در میان اصلاح طلبان صاحب یک منش چارچوبدار تفکر است از نوع صلح طلبی ملوس شبه اصلاحطلبان متلونالمزاج نیست. بنابر این آنچه در پی می آید حاشیهای است بر یک بحث جدی .
موضوع سخن آن است که یک کشور چه مسلح باشد و چه دستش خالی از سلاح، میتواند جنگ طلب و یا صلح طلب باشد. بنابر این بخش اعلام سیاست اصلاح طلبان در جمله اول حشو زائد است و بود یا نبودش تغییری در مفهوم گزاره دوم (بینفع بودن صلح مسلح ) نمیدهد. آنقدر زائد است که اگر ان را برداریم و دوباره بخوانیم ، همان را مستفاد می کنیم که درقبل بود. اینکه ما روزی صلح مسلح بخواهیم یا نه به عوامل دیگری بستگی دارد . راستش اصلا به توانایی اسرائیل یا هر کشور دیگر برای داشتن جریان مداوم سلاح و ناتوانی ما در "تبدیل سلاحهای تحلیل رفته به سلاح نو" ربطی ندارد.
دوم ، که بحث اصلی است: اصل حکم نامفید بودن صلح مسلح در گزاره دوم هم قابل خدشه جدی است: چرا منفعت ندارد؟
چون بنیه کشور را هدر میدهد؟چون رقبای ما از دیگران حمایت میگیرند؟ چون هرقدر برای تسلیح کشور خرج کنیم باز هم عقبیم؟ چون نمیتوانیم سلاح کهنه تحلیل رفته را عوض کنیم؟...اساسا گزاره "تحلیل رفتن بنیه دفاعی مادی و معنوی کشور" چقدر دقت دارد؟
نویسنده در فضای کوچکی که در اختیار داشته، امکان ارائه استدلال نداشته است، و البته خوب است در جایی دیگر این بحث را باز کند. امید که این کار را بکند.
حالا ببینیم اساسا موضوع بر سر چیست و چقدر به حکومت کنونی و عملکرد آن مربوط و یا نابسته است. اینکه یک ملت در تنظیم موقعیت خود در مقابل جهان خارج دنبال صلحی مسلح باشد و یا تنش زدایی و همپیوندی را دنبال کند به عوامل مختلفی بستگی دارد. اول اینکه مفهوم صلح مسلح بطور خلاصه این را میرساند که "با دیگران خوشخو و در تعامل و بده بستان باش، اما چماقی هم در خانهات نگه دار !" ودیگر اینکه آنچه در جهان امروز و از دوران جنگ سرد حاکم بود نه صلح مسلح ، که متارکه مسلح یا به عبارت مشهورتر، ترک مخاصمه بود و هست. دوران جنگ سرد و تنشزدایی و فروکاستهای هستهای سالت یک و سالت دو همه در حوزه متارکه و کاهش احتمال درگیری بود و نه صلح . مواردصلح معمولا محدود و فقط بین ژاپن شکست خورده و آمریکا قابل حصول و دوام بود و هست. هنگامی هم که پاکستان به سراغ سلاح هستهای رفت به متارکه مسلح با هند رسید : فقط بنیه دفاعی را افزایش نداد؛ "تعادل" نظامی را برقرار کرد که به معنای صلح نیست. همچنین نباید از صلح مسلح مفهوم میلیتاریسم داشت(و آن را مقابل صلح طلبی اصلاحطلبانه گذاشت) و باید در هر گونه ترک خصومت و (با اغماض) صلحی، مساله تعادل را جستجو کرد . صلح بین دوکشور ، مانند جنگ بین آنها حاصل یک تعادل چند جانبه و مثل یک تعادل شیمیایی همواره در جابجایی است : دو کشور را در نظر بگیریم که یکی تا بن دندان مسلح است و دیگری فاقد توان رزم و تسلیحات مناسب. میتوانند به صورت مفروض در صلح باشند، اما اقتصاد سیاسی به ما میگوید در جریان تبادل، یا جریان منابع از کشور دوم به کشور اول بطور پیوسته ادامه می یابد، و یا در صورت نارضایتی و مقاومت کشور دوم، جریان منابع به کشور اول به زور ادامه می یابد. کشورها در خلاء زندگی نمیکنند و مرز بین آنها نمیتواند ایستا و مرده باشد. مرزها در شرایطی که خصومت های حاد در میان نباشد مانند غشاء سلولها هستند: مواد از دو طرف به داخل و به خارج تراووش میکنند. کشورها به خاطر منافع تجاری محصول مبادله میکنند، سبک زندگی مبادله میکنند ، و افکار و ایده هم منتقل میکنند. میزان این انتقال و ادامه :
و وضعیت تراز کلی مبادله را چند متغیر تعیین میکنندکه آقای حجاریان از آنها نام برده است(بنیه دفاعی، مادی، و معنوی) و آشکار است طرف برنده در تراز این مبادله، آن کشور هست که قویتر است. همچنین در موقعیتی که چیزی برای مبادله وجود ندارد(مثل عربستان و قطر)بنیه دفاعی تنها تعیین کننده ماهیت رابطه است و عنصر جابجا کننده تعادل محسوب میشود.
حالا در مورد ایران ، با توجه به سابقه تاریخی آن در قرون جدید که همه میدانیم( با فرهنگ خاص تعارض گریز، تنها ، آسیبپذیر،) به دوران کنونی و بویژه تاثیرات چهار دهه حاکمیت یک حکومت ویرانگر نگاه کنیم. کشور ما آن بنیه هایی را که آقای حجاریان به آنها توجه دارد از دست داده است: بنیه مادی (اقتصادی) از بین رفته و کشور در حالتی مستهلک به ردههای پایین قدرت اقتصادی (حجم اقتصاد، نرخ رشد، درگیری با رکود تورمی و حذف شدگی از بازارها)رسیده، از نظر معنوی(انسجام درونی ملی ) وصع اسفناکی دارد ، و از جنبه دفاعی هم مانند آدمی یکپا است: ابزار تهاجمی (به قیمت تضعیف عمومی کشور)کسب کرده ، اما فاقد قدرت دفاعی (فناوری رهگیری) و متحدان متعهد خارجی است. آینده نیز نوید بهتری برایش نمیدهد. مثلا اگر کسی بتواند ۳۰۰ وسیله تخریبی به ایران شلیک کند، چند کشور هست که دیوار دفاعی برای خاک ایران تامین کنند؟
نتیجه آنکه از نظرگاه تاریخی، این کشور برای بقا فعلا چیزی در مشت ندارد، اما نیاز فراوان دارد . این هم واضح است که با صلح طلبی ماندلایی و دالاییلامایی نمیتوان کشور را در روابطی نسبتا پایدار با همسایگانی دشمنخو و جهانیانی غارتگر حفظ دائم کرد. صلح کردن وسیله میخواهد: یا زور زیاد، یا ضعف زیاد. صلح طلبی از نوعی که اصلاح طلبان بایداز آن حمایت کنند ، در منطقه ما بدون مسلح بودن امری پوچ و خلاف عقل این جهانی است. آنچه میتوان واقعبینانه و فارع از تمایلات جناحی برای اینده دوربرد ایران و استراتژی امنیت ملیاش توصیه کرد، حرکت در همان جهت صلح مسلح (ما می گوئیم فعلا متارکه مسلح) با منطقه پیرامون است و البته نه "میلیتاریسم با انگیزش روستایی!" (که حاصل شناخت سران حکومت از جهان پیرامون است). واضح است که ما وضعیت مورد مطالبه را صرفا انبار کردن موشک نمیدانیم: بلکه انتظام وضع کشور در مسیر عقلانیت ابزاری، بهبود اقتصادی (بدون حضور دزدان حکومتی ) از نوع آلمان ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۰، تجدید سرمایه اجتماعی از طریق نفی استبداد فردی و ایجاد حس مشارکت ملی (حتی اندکی شوونیستی)، و جستجوی پیوندهای اقتصادی عمیق و دوجانبه با آسیا و اروپا ( یعنی تضمینهای اقتصادی صلح و متارکه) میدانیم. البته که در دوران کنونی کار مشکلی است، اما تنها مسیر است. همه اینها تامین کننده آن بنیه اولیه ذکر شده توسط آقای حجاریان (بنیه دفاعی) هستند که ضامن بقای ما به عنوان یک ملت و کشور است.
سر جمع، برای قرار گرفتن در موقعیت متعادل و با ثبات، کشور ما به یک مانوربزرگ نیازمند است: در بعضی مواضع باید عقب بکشیم و در موارد و مواضع دیگر جلو برویم. مثلا از آمریکای جنوبی باید دل بکنیم ( مثل این است که دویست کیلومتر بروی که زبالهات را بگذاری پشت در خانه دشمنت!) و آسیای موسوم به میانه را دریابیم، نگاه فرقه گرا به روابط بویژه در خاورمیانه را بکلی دور بیندازیم، بین قدرتها مانور موازنه مثبت و منفی بدهیم،... در کنار همه اینها باید چماق را در پستو تکثیر و سنگین کنیم و حواسمان باشد سهل نگیریم، که فعلا با قواعد واقعی این جهان نمیخواند. اسمش را هرچه میخواهید بگذارید: صلح مسلح، متارکه مسلح، همزیستی مسلحانه، ترک مخاصمه،ادغام داوطلبانه در روابط بینالمللی،.... ما قبلا اسمش را استراتژی #خارپشت گذاشتهایم. این نوعی استراتزی امنیت ملی است که میلیتاریستی نیست (یعنی مثل روش حکومت فعلی ستیزهجو نیست)، اما به این که تنها تضمین متعادل بودن جایگاهش در رابطه با جهان خارج مسلح بودن حداکثری همراه با همپیوندیهای اقتصادی منطقهای است باور دارد.
🆔@jameeno
حالا در مورد ایران ، با توجه به سابقه تاریخی آن در قرون جدید که همه میدانیم( با فرهنگ خاص تعارض گریز، تنها ، آسیبپذیر،) به دوران کنونی و بویژه تاثیرات چهار دهه حاکمیت یک حکومت ویرانگر نگاه کنیم. کشور ما آن بنیه هایی را که آقای حجاریان به آنها توجه دارد از دست داده است: بنیه مادی (اقتصادی) از بین رفته و کشور در حالتی مستهلک به ردههای پایین قدرت اقتصادی (حجم اقتصاد، نرخ رشد، درگیری با رکود تورمی و حذف شدگی از بازارها)رسیده، از نظر معنوی(انسجام درونی ملی ) وصع اسفناکی دارد ، و از جنبه دفاعی هم مانند آدمی یکپا است: ابزار تهاجمی (به قیمت تضعیف عمومی کشور)کسب کرده ، اما فاقد قدرت دفاعی (فناوری رهگیری) و متحدان متعهد خارجی است. آینده نیز نوید بهتری برایش نمیدهد. مثلا اگر کسی بتواند ۳۰۰ وسیله تخریبی به ایران شلیک کند، چند کشور هست که دیوار دفاعی برای خاک ایران تامین کنند؟
نتیجه آنکه از نظرگاه تاریخی، این کشور برای بقا فعلا چیزی در مشت ندارد، اما نیاز فراوان دارد . این هم واضح است که با صلح طلبی ماندلایی و دالاییلامایی نمیتوان کشور را در روابطی نسبتا پایدار با همسایگانی دشمنخو و جهانیانی غارتگر حفظ دائم کرد. صلح کردن وسیله میخواهد: یا زور زیاد، یا ضعف زیاد. صلح طلبی از نوعی که اصلاح طلبان بایداز آن حمایت کنند ، در منطقه ما بدون مسلح بودن امری پوچ و خلاف عقل این جهانی است. آنچه میتوان واقعبینانه و فارع از تمایلات جناحی برای اینده دوربرد ایران و استراتژی امنیت ملیاش توصیه کرد، حرکت در همان جهت صلح مسلح (ما می گوئیم فعلا متارکه مسلح) با منطقه پیرامون است و البته نه "میلیتاریسم با انگیزش روستایی!" (که حاصل شناخت سران حکومت از جهان پیرامون است). واضح است که ما وضعیت مورد مطالبه را صرفا انبار کردن موشک نمیدانیم: بلکه انتظام وضع کشور در مسیر عقلانیت ابزاری، بهبود اقتصادی (بدون حضور دزدان حکومتی ) از نوع آلمان ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۰، تجدید سرمایه اجتماعی از طریق نفی استبداد فردی و ایجاد حس مشارکت ملی (حتی اندکی شوونیستی)، و جستجوی پیوندهای اقتصادی عمیق و دوجانبه با آسیا و اروپا ( یعنی تضمینهای اقتصادی صلح و متارکه) میدانیم. البته که در دوران کنونی کار مشکلی است، اما تنها مسیر است. همه اینها تامین کننده آن بنیه اولیه ذکر شده توسط آقای حجاریان (بنیه دفاعی) هستند که ضامن بقای ما به عنوان یک ملت و کشور است.
سر جمع، برای قرار گرفتن در موقعیت متعادل و با ثبات، کشور ما به یک مانوربزرگ نیازمند است: در بعضی مواضع باید عقب بکشیم و در موارد و مواضع دیگر جلو برویم. مثلا از آمریکای جنوبی باید دل بکنیم ( مثل این است که دویست کیلومتر بروی که زبالهات را بگذاری پشت در خانه دشمنت!) و آسیای موسوم به میانه را دریابیم، نگاه فرقه گرا به روابط بویژه در خاورمیانه را بکلی دور بیندازیم، بین قدرتها مانور موازنه مثبت و منفی بدهیم،... در کنار همه اینها باید چماق را در پستو تکثیر و سنگین کنیم و حواسمان باشد سهل نگیریم، که فعلا با قواعد واقعی این جهان نمیخواند. اسمش را هرچه میخواهید بگذارید: صلح مسلح، متارکه مسلح، همزیستی مسلحانه، ترک مخاصمه،ادغام داوطلبانه در روابط بینالمللی،.... ما قبلا اسمش را استراتژی #خارپشت گذاشتهایم. این نوعی استراتزی امنیت ملی است که میلیتاریستی نیست (یعنی مثل روش حکومت فعلی ستیزهجو نیست)، اما به این که تنها تضمین متعادل بودن جایگاهش در رابطه با جهان خارج مسلح بودن حداکثری همراه با همپیوندیهای اقتصادی منطقهای است باور دارد.
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷️ کسی نتانیاهو را نصیحت نمیکند!
باور به اینکه سران کشورهای اروپایی به اسرائیل میروند تا نتانیاهو را نصیحت کنند نرم عمل کند، مثل باور به این است که ایران عملیات خودش را از پیش به آمریکاییها خبر و هشدار داده بود ولی ساعت سه نیمه شب هم سفیر سوییس را احضار کرده تا به آمریکا هشدار عدم دخالت مخابره کند. ظاهر تحرکات سیاسی و هدف اعلام شده انها معمولا برای پوشاندن باطن آنهاست. شاید بد نباشد به جای باور به سیل اخباری که میگوید آمریکا و اروپا نگران بالا گرفتن تنش هستند و خواهش می کنند اسرائیل نرم عمل کند ، اندکی هم مشکوک باشید که همه میروند به اسرائیل اطمینان میدهند پشت سرت هستیم برو جلو : "تو نوک نیزه باش، ما فعلا سپر برمی داریم"! احمقانه نیست باور کنیم وزیران خارجه آلمان و انگلیس رفتهاند اسرائیل نصیحتش کنند ؟ قبلا تقاضای نرمش را با گفتگوی تلفنی نمیکردند؟
بسیار دیده میشود که اشخاصی برخی داوریها در باره علل ممکن نبودن وقوع جنگ مثل انتخابات آمریکا، قیمت نفت، زمینگیر شدن نتانیاهو در غزه ، گرفتاری آمریکا در تنگه تایوان، نرخ تورم امریکا ، میل آمریکا به خاور میانه ،... را به نام تحلیل و تایید کننده اینکه اتفاقی نمی افتد از روی دست یکدیگر مینویسند و اشاعه میدهند. بدبختی این است که حکومت هم اینها را به خاطر کثرت تکرارشان باور کرده و از روی انها تصمیم میگیرد که جنگ نمیشود و مذاکره هم نمیکنیم. بسیاری از آن حرفها دارند کم کم غلط از کار در میآیند و حداقل بهتر است خیلی روی آنها حساب نکنید. گردابی که ایران را آرام آرام به سویش هل میدهند از چشم اکثر ما پنهان است . کمی هم به این شیاطین جهانی مشکوک باشید!
🆔@jameeno
🏷️ کسی نتانیاهو را نصیحت نمیکند!
باور به اینکه سران کشورهای اروپایی به اسرائیل میروند تا نتانیاهو را نصیحت کنند نرم عمل کند، مثل باور به این است که ایران عملیات خودش را از پیش به آمریکاییها خبر و هشدار داده بود ولی ساعت سه نیمه شب هم سفیر سوییس را احضار کرده تا به آمریکا هشدار عدم دخالت مخابره کند. ظاهر تحرکات سیاسی و هدف اعلام شده انها معمولا برای پوشاندن باطن آنهاست. شاید بد نباشد به جای باور به سیل اخباری که میگوید آمریکا و اروپا نگران بالا گرفتن تنش هستند و خواهش می کنند اسرائیل نرم عمل کند ، اندکی هم مشکوک باشید که همه میروند به اسرائیل اطمینان میدهند پشت سرت هستیم برو جلو : "تو نوک نیزه باش، ما فعلا سپر برمی داریم"! احمقانه نیست باور کنیم وزیران خارجه آلمان و انگلیس رفتهاند اسرائیل نصیحتش کنند ؟ قبلا تقاضای نرمش را با گفتگوی تلفنی نمیکردند؟
بسیار دیده میشود که اشخاصی برخی داوریها در باره علل ممکن نبودن وقوع جنگ مثل انتخابات آمریکا، قیمت نفت، زمینگیر شدن نتانیاهو در غزه ، گرفتاری آمریکا در تنگه تایوان، نرخ تورم امریکا ، میل آمریکا به خاور میانه ،... را به نام تحلیل و تایید کننده اینکه اتفاقی نمی افتد از روی دست یکدیگر مینویسند و اشاعه میدهند. بدبختی این است که حکومت هم اینها را به خاطر کثرت تکرارشان باور کرده و از روی انها تصمیم میگیرد که جنگ نمیشود و مذاکره هم نمیکنیم. بسیاری از آن حرفها دارند کم کم غلط از کار در میآیند و حداقل بهتر است خیلی روی آنها حساب نکنید. گردابی که ایران را آرام آرام به سویش هل میدهند از چشم اکثر ما پنهان است . کمی هم به این شیاطین جهانی مشکوک باشید!
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷️ "شطرنج آخرالزمان !"
شطرنج همیشه مثال خوبی برای تشریح و روشن سازی حضور و حرکت درعرصه سیاست بوده است و عبارت "حرکت بعدی" در آن یکی از بنیادیترین پرسشها و چالشهای عرصه سیاست خصمانه و میدان جنگ نیز هست: نمیدانی حرکت بعدی حریف چیست اما در مقابل چند حرکت ممکن او ، چند حرکت لازم از سوی خودت را میدانی و جنگ در صفحه شطرنج اینگونه پیش میرود تا بالاخره یکی حذف شود. بازیگر خوب آن است که قدرت تحلیلی عمیقتر داشته باشد و حرکات بعدی رقیب را هم به قریب احتمال بداند و خود در برابر انها حرکات بعدی مناسب در ذهن داشته باشد و "کمتربخورد و بیشتر و اساسیتر بزند". در این بازی، استاد هم آن کسی است که به جای داشتن معادلات متنوع "حرکت من و حرکت رقیب و بعد دوباره من و دوباره او ، و بعدش تا خدا چه خواهد،..." یک "استراتژی" داشته باشد و حرکت عجولانه(به هم ریختن اعصاب) نکند. یعنی قبل از حرکت اول خود بداند حرکات بعدی اش چیست، براساس کدام منطق است و میخواهد به چه نتیجهای برسد.... و استاد تمام، آن کس است که، حریف و تواناییهای اورا هم می شناسد و اهداف و استراتژی مطلوب و اسلوبهای او را مطالعه کرده است. ورود غیر از این به بازی شطرنج احتمال باخت بالا و خیط شدن دارد . در صحنه جنگ واقعی ، به این نوع بازی میتوان اسم استراتژی آخرالزمانی داد: روی توانایی خودت کمتر حساب میکنی تا شانس و کمک خداوند، .... و خدا کاری با میز شطرنج آدمیان هرگز نداشته است. شطرنج عرصه تحرکات آخرالزمانی نیست!
اگر شطرنج بلد نیستیم، میتوانیم وارد بازی نشویم و کناری بنشینیم، تخمه بشکنیم ، و به بازی دیگران نگاه کنیم. اما اگر پشت میز می نشینیم ، حداقل باید بدانیم آچمز یعنی چه !
🆔@jameeno
🏷️ "شطرنج آخرالزمان !"
شطرنج همیشه مثال خوبی برای تشریح و روشن سازی حضور و حرکت درعرصه سیاست بوده است و عبارت "حرکت بعدی" در آن یکی از بنیادیترین پرسشها و چالشهای عرصه سیاست خصمانه و میدان جنگ نیز هست: نمیدانی حرکت بعدی حریف چیست اما در مقابل چند حرکت ممکن او ، چند حرکت لازم از سوی خودت را میدانی و جنگ در صفحه شطرنج اینگونه پیش میرود تا بالاخره یکی حذف شود. بازیگر خوب آن است که قدرت تحلیلی عمیقتر داشته باشد و حرکات بعدی رقیب را هم به قریب احتمال بداند و خود در برابر انها حرکات بعدی مناسب در ذهن داشته باشد و "کمتربخورد و بیشتر و اساسیتر بزند". در این بازی، استاد هم آن کسی است که به جای داشتن معادلات متنوع "حرکت من و حرکت رقیب و بعد دوباره من و دوباره او ، و بعدش تا خدا چه خواهد،..." یک "استراتژی" داشته باشد و حرکت عجولانه(به هم ریختن اعصاب) نکند. یعنی قبل از حرکت اول خود بداند حرکات بعدی اش چیست، براساس کدام منطق است و میخواهد به چه نتیجهای برسد.... و استاد تمام، آن کس است که، حریف و تواناییهای اورا هم می شناسد و اهداف و استراتژی مطلوب و اسلوبهای او را مطالعه کرده است. ورود غیر از این به بازی شطرنج احتمال باخت بالا و خیط شدن دارد . در صحنه جنگ واقعی ، به این نوع بازی میتوان اسم استراتژی آخرالزمانی داد: روی توانایی خودت کمتر حساب میکنی تا شانس و کمک خداوند، .... و خدا کاری با میز شطرنج آدمیان هرگز نداشته است. شطرنج عرصه تحرکات آخرالزمانی نیست!
اگر شطرنج بلد نیستیم، میتوانیم وارد بازی نشویم و کناری بنشینیم، تخمه بشکنیم ، و به بازی دیگران نگاه کنیم. اما اگر پشت میز می نشینیم ، حداقل باید بدانیم آچمز یعنی چه !
🆔@jameeno
#الف
🏷️ مقاومت، ابزار، تحمیل نقش
🖊️ سیدعلی هاشمی - جامعهنو: مقاومت یک باید است و صرفاً حقی که بخواهیم از آن بهره ببریم یا نبریم نیست اما عمل به این بایدِ بشری، ابزار میخواهد. نمیشود از کسی یا کسانی یا از جامعهای توقع مقاومت داشت درحالیکه ابزاری برای مقاومت ندارند یا لااقل ابزارِ کارآمدی ندارند و مقاومت کردن برای آنها بیشتر معادل و منجر به هزینه دادن باشد؛ البته همیشه فایدهای نیز بر این هزینهها مترتب است اما در یک ارزیابیِ قرینِ عقل و منطق، ناهمخوانیِ میزان هزینه و فایده باید ذهن را به تغییر و تعدیلِ روش رهنمون کند.
مقاومت باید واجد هدف و برنامۀ تحقق هدف باشد و از رفتار هیجانی و سوق دادنِ آدمها به قربانی شدن به دور باشد. چه بسیار کسانی که به زعم مقاومت، رفتارهایی کردند و قربانی شدند و بعد در قامتِ قهرمان به جامعه عرضه شدند اما پس از بررسی مشخص شده است که عملکردِ آنها عاری از روند و رفتاری قهرمانانه بوده است و خب اینکه مصداقِ چه بوده است موضوع این مقال نیست.
علاوه بر هدف و برنامه، ابزار مقاومت هم باید مشخص و در دسترس باشد. وقتی ابزار در دسترس یا متناسب نباشد، مقاومت نیز یا بر عبث پاییدن است و یا مصداقِ همان ناهمخوانیِ میزانِ هزینه و فایده.
تشویقِ جامعه به مقاومت از سوی افرادِ مرجع سیاسی و اجتماعی و اصرار آنها بر ادامۀ مقاومت، آن هم بدون تغییر و تعدیل و در شرایطی که یک طرف (منظور حاکمیتِ سرکوبگر) با حجم و شدتی کمسابقه و نامعمول وارد عمل شده است و یک طرف با روندی معمول و ابزاری معمول مقاومت میکند، تشویق و اصراری نامعقول است و هر چقدر این تشویق و اصرار نامعقول است، توصیه به انعطاف و هوشمندی، قرینِ عقل و منطق است.
یکی از مصادیقِ ذکرِ آنچه رفت، مقاومت زنان (در برهۀ فعلی) در زمینۀ تحقق مطالبۀ پوشش اختیاری و تشویق و اصرارِ برخی افرادِ مرجعِ سیاسی و اجتماعی بر ادامۀ مقاومت آن هم علیرغم حجم و شدتِ کمسابقه و نامعمولِ سرکوب و مواجهۀ حکومت با مقاومت زنان است. چه خیر و فایدهای برای جامعه در مقاومت به شکل فعلی و ایجاد هزینه برای کسانی است که نه لزوماً آدمهایی سیاسیاند و نه تحقق مطالبۀ آنها لزوماً به تحقق مطالباتِ کلانِ سیاسی گره خورده است.
آیا نه چنین است که عرصۀ جامعه مسخرِ تحقق نسبیِ مطالبۀ پوشش اختیاری است و اِعمالِ زور و زور زدنِ حکومت برای تحمیلِ حجاب اجباری صرفاً در بعضی میادین و گذرگاهها و ایستگاههای مترو و نهادهای دولتی و حاکمیتی مشهود و قرینِ موفقیت است و صرفاً در همین مکانها آن هم به صرفِ حضورِ همیشگی و با ایجاد رعب و وحشت و اعمال وحشیانه، میتواند تا حدودی با موجِ بلندِ مطالبۀ پوشش اختیاری مقابله کند؟
اگر پاسخ به این سؤال مثبت است پس چه لزومی دارد که بعضی افرادِ مرجعِ سیاسی و اجتماعی، جامعه و زنان را به مقابله با زورزَنندگان در بعضی میادین و گذرگاهها و ایستگاههای مترو و نهادهای دولتی و حاکمیتی تشویق کنند و بر این امر اصرار بورزند؟
چرا مقاومتِ زنان که همگان اذعان دارند حکومت با لشکرکشی، رسماً به جنگ آنها آمده است باید قرین و منجر به این باشد که زنان «یا با کشته شدنشان این جنگ را متوقف کنند و یا مردمِ جهان به یاری آنها به پا خیزند تا بتوانند حکومت را وادار به عقب نشینی کنند»؟
بدتر از بد و سادهلوحانهتر اینکه این افرادِ مرجعِ سیاسی و اجتماعی، راهکار را یا کشته شدنِ زنان میدانند و یا اینکه مردمِ جهان به یاری زنان بیایند. این قبیل جملات و این طرز فکرها صرفاً حاکی از عمقِ ناآشناییِ گویندگان و قائلان به آنها از مناسبات جهانی و الگوی عملِ کشورهایی است که بعد از عمری دخیل بستن به آنها هنوز نمیدانند که عامل و قائل به منافع ملی خویشاند و نه شعارهایی که صرفاً دستاویزی برای فشار بر و امتیازگیری از حکومتهایی مثل حکومت ماست.
آیا اساساً در این رویکردِ «کشته شدن در جنگ یا به پا خواستنِ مردم جهان به یاری»، اثری از هدف، برنامۀ تحقق هدف و ابزار مقاومت دیده میشود؟ چرا هر بار که مردم به کنش روی میآورند حتماً باید بمیرند تا مفیدِ فایده واقع شود؟ این چه منطقِ کوری است؟
چرا نقشی را به زنان تحمیل میکنند که هیچوقت نگفتهاند یا نخواستهاند در آن نقش دیده شوند یا واجد چنان ویژگیهایی باشند؟ زنی که از خانه برای کار یا خرید یا ورزش یا... بیرون میآید به قصد و عزمِ جنگ با حکومت و برانداختنِ آن بیرون نیامده است. اینکه حکومت با زنان سر جنگ دارد و اینکه پافشاریِ زنان بر حق پوشش اختیاری مصداقِ مبارزه و کنشِ سیاسی شده است و اینکه برافتادنِ حکومتی با چنین کارنامه و طرز رفتاری مطالبه و دلخواهِ هر عقل سلیمی است جای خود دارد اما واقعاً از زنان بپرسید آیا از خانه که بیرون میآیند و به هر کجا که میروند چنین مواردی را اراده کردهاند؟ مردم پیِ «یک زندگیِ معمولی» هستند و چریک نیستند که هی مبارزه و مبارزه و مبارزه.
🏷️ مقاومت، ابزار، تحمیل نقش
🖊️ سیدعلی هاشمی - جامعهنو: مقاومت یک باید است و صرفاً حقی که بخواهیم از آن بهره ببریم یا نبریم نیست اما عمل به این بایدِ بشری، ابزار میخواهد. نمیشود از کسی یا کسانی یا از جامعهای توقع مقاومت داشت درحالیکه ابزاری برای مقاومت ندارند یا لااقل ابزارِ کارآمدی ندارند و مقاومت کردن برای آنها بیشتر معادل و منجر به هزینه دادن باشد؛ البته همیشه فایدهای نیز بر این هزینهها مترتب است اما در یک ارزیابیِ قرینِ عقل و منطق، ناهمخوانیِ میزان هزینه و فایده باید ذهن را به تغییر و تعدیلِ روش رهنمون کند.
مقاومت باید واجد هدف و برنامۀ تحقق هدف باشد و از رفتار هیجانی و سوق دادنِ آدمها به قربانی شدن به دور باشد. چه بسیار کسانی که به زعم مقاومت، رفتارهایی کردند و قربانی شدند و بعد در قامتِ قهرمان به جامعه عرضه شدند اما پس از بررسی مشخص شده است که عملکردِ آنها عاری از روند و رفتاری قهرمانانه بوده است و خب اینکه مصداقِ چه بوده است موضوع این مقال نیست.
علاوه بر هدف و برنامه، ابزار مقاومت هم باید مشخص و در دسترس باشد. وقتی ابزار در دسترس یا متناسب نباشد، مقاومت نیز یا بر عبث پاییدن است و یا مصداقِ همان ناهمخوانیِ میزانِ هزینه و فایده.
تشویقِ جامعه به مقاومت از سوی افرادِ مرجع سیاسی و اجتماعی و اصرار آنها بر ادامۀ مقاومت، آن هم بدون تغییر و تعدیل و در شرایطی که یک طرف (منظور حاکمیتِ سرکوبگر) با حجم و شدتی کمسابقه و نامعمول وارد عمل شده است و یک طرف با روندی معمول و ابزاری معمول مقاومت میکند، تشویق و اصراری نامعقول است و هر چقدر این تشویق و اصرار نامعقول است، توصیه به انعطاف و هوشمندی، قرینِ عقل و منطق است.
یکی از مصادیقِ ذکرِ آنچه رفت، مقاومت زنان (در برهۀ فعلی) در زمینۀ تحقق مطالبۀ پوشش اختیاری و تشویق و اصرارِ برخی افرادِ مرجعِ سیاسی و اجتماعی بر ادامۀ مقاومت آن هم علیرغم حجم و شدتِ کمسابقه و نامعمولِ سرکوب و مواجهۀ حکومت با مقاومت زنان است. چه خیر و فایدهای برای جامعه در مقاومت به شکل فعلی و ایجاد هزینه برای کسانی است که نه لزوماً آدمهایی سیاسیاند و نه تحقق مطالبۀ آنها لزوماً به تحقق مطالباتِ کلانِ سیاسی گره خورده است.
آیا نه چنین است که عرصۀ جامعه مسخرِ تحقق نسبیِ مطالبۀ پوشش اختیاری است و اِعمالِ زور و زور زدنِ حکومت برای تحمیلِ حجاب اجباری صرفاً در بعضی میادین و گذرگاهها و ایستگاههای مترو و نهادهای دولتی و حاکمیتی مشهود و قرینِ موفقیت است و صرفاً در همین مکانها آن هم به صرفِ حضورِ همیشگی و با ایجاد رعب و وحشت و اعمال وحشیانه، میتواند تا حدودی با موجِ بلندِ مطالبۀ پوشش اختیاری مقابله کند؟
اگر پاسخ به این سؤال مثبت است پس چه لزومی دارد که بعضی افرادِ مرجعِ سیاسی و اجتماعی، جامعه و زنان را به مقابله با زورزَنندگان در بعضی میادین و گذرگاهها و ایستگاههای مترو و نهادهای دولتی و حاکمیتی تشویق کنند و بر این امر اصرار بورزند؟
چرا مقاومتِ زنان که همگان اذعان دارند حکومت با لشکرکشی، رسماً به جنگ آنها آمده است باید قرین و منجر به این باشد که زنان «یا با کشته شدنشان این جنگ را متوقف کنند و یا مردمِ جهان به یاری آنها به پا خیزند تا بتوانند حکومت را وادار به عقب نشینی کنند»؟
بدتر از بد و سادهلوحانهتر اینکه این افرادِ مرجعِ سیاسی و اجتماعی، راهکار را یا کشته شدنِ زنان میدانند و یا اینکه مردمِ جهان به یاری زنان بیایند. این قبیل جملات و این طرز فکرها صرفاً حاکی از عمقِ ناآشناییِ گویندگان و قائلان به آنها از مناسبات جهانی و الگوی عملِ کشورهایی است که بعد از عمری دخیل بستن به آنها هنوز نمیدانند که عامل و قائل به منافع ملی خویشاند و نه شعارهایی که صرفاً دستاویزی برای فشار بر و امتیازگیری از حکومتهایی مثل حکومت ماست.
آیا اساساً در این رویکردِ «کشته شدن در جنگ یا به پا خواستنِ مردم جهان به یاری»، اثری از هدف، برنامۀ تحقق هدف و ابزار مقاومت دیده میشود؟ چرا هر بار که مردم به کنش روی میآورند حتماً باید بمیرند تا مفیدِ فایده واقع شود؟ این چه منطقِ کوری است؟
چرا نقشی را به زنان تحمیل میکنند که هیچوقت نگفتهاند یا نخواستهاند در آن نقش دیده شوند یا واجد چنان ویژگیهایی باشند؟ زنی که از خانه برای کار یا خرید یا ورزش یا... بیرون میآید به قصد و عزمِ جنگ با حکومت و برانداختنِ آن بیرون نیامده است. اینکه حکومت با زنان سر جنگ دارد و اینکه پافشاریِ زنان بر حق پوشش اختیاری مصداقِ مبارزه و کنشِ سیاسی شده است و اینکه برافتادنِ حکومتی با چنین کارنامه و طرز رفتاری مطالبه و دلخواهِ هر عقل سلیمی است جای خود دارد اما واقعاً از زنان بپرسید آیا از خانه که بیرون میآیند و به هر کجا که میروند چنین مواردی را اراده کردهاند؟ مردم پیِ «یک زندگیِ معمولی» هستند و چریک نیستند که هی مبارزه و مبارزه و مبارزه.
دارند زندگیشان را میکنند اگر سفیهانِ حکومتی بگذارند و از چپاندنِ «نور» و «مهر» به زندگیِ مردم دست بردارند.
شاید نمونۀ چنین تحمیلِ نقشهایی، افرادی مانند گوهر عشقی و ناهید شیربیشه و منوچهر بختیاری باشند که نتیجۀ آن تحمیلِ نقشها را نیز دیده ایم. این مرد و زنان تا زمانی که مادرِ «ستار» و پدرومادرِ «پویا» بودند، مادرانی و پدری دادخواه و راویِ بیدادِ روا شده بر فرزندانشان بودند اما وقتی آنها را در نقشِ سخنگویی و موضعگیری قرار دادند، آنها چیزهایی گفتند و کارهایی کردند که صرفاً منجر به هزینهتراشی شد و برای جامعۀ معترض نیز فایدهای نداشت؛ زیرا اینان آدمهای معمولیِ جامعه بودند و هستند و نه، نیروهایی سیاسی که هم سیاست میدانند و هم کارِ سیاسی بلدند. (اینکه حکومت بیرحمانه و بیمحابا با گوهر عشقی و ناهید شیربیشه و منوچهر بختیاری و بسیاری دیگر از پدران و مادرانِ دادخواه مواجه شده و میشود، مبرهن و محکوم است.) نمونۀ این هزینهتراشیها و موضعگیریها را میتوان به وضوح در صحبتهای اخیرِ گوهر عشقی دید.
باید از این افرادِ مرجعِ سیاسی و اجتماعی پرسید که این خیلِ عظیم و پر شمارِ زنان که هر روز در هزارویک معبر و کوچه و خیابان و مرکز خرید و اصلاً همه جا به جز همان «بعضی میادین و گذرگاهها و ایستگاههای مترو و نهادهای دولتی و حاکمیتی»، با پوشش اختیاری دیده شده و میشوند پس در حال چه کاری هستند؟ آیا همین خیل عظیم در حال مقاومت نیستند؟ حتماً باید چشم در چشم و پنجه در پنجه و در نزاعی نابرابر (هم در تعداد و هم در قوه و ابزار) باشند و به آنها تعرض و تجاوز شود و بازداشت و حبس شوند و کشته شوند که بگوییم دارند مقاومت میکنند؟ البته در این گسیلِ جامعه به قربانگاه به جای توصیه به انعطاف و هوشمندی، نشانههاست که هم جامعه و هم سایر افراد مرجعِ سیاسی و اجتماعی و نه این مشوقان و اصرارکنندگان، به آنها واقفاند.
یکی از اشکالِ بیرحمانۀ سرکوب زنان در دهۀ شصت، فرو کردنِ پونز به پیشانیِ آنها بود. آن موج و آن برخوردها گذشت و زنان ادامه دادند و در پوشش به نقطۀ امروزی رسیدند. به قول یکی از جامعهشناسان، گزافه نیست اگر بگوییم که زنان یکی از معدود گروههای پیروز در مواجهه با حکومت بوده و هستند و به زعم صاحب این قلم هنوز نیز در حال پیشرویاند و همچنان پیشروی خواهند کرد؛ امروز همه چیز از جامعه و ارزشهای جامعه گرفته تا حکومت و شرایط حکومت و نیز تا خودِ زنان، متفاوت از دهۀ شصت هستند و این تفاوت در عملکرد زنان و نتیجۀ عملکرد آنها مشهود است.
🆔@jameeno
شاید نمونۀ چنین تحمیلِ نقشهایی، افرادی مانند گوهر عشقی و ناهید شیربیشه و منوچهر بختیاری باشند که نتیجۀ آن تحمیلِ نقشها را نیز دیده ایم. این مرد و زنان تا زمانی که مادرِ «ستار» و پدرومادرِ «پویا» بودند، مادرانی و پدری دادخواه و راویِ بیدادِ روا شده بر فرزندانشان بودند اما وقتی آنها را در نقشِ سخنگویی و موضعگیری قرار دادند، آنها چیزهایی گفتند و کارهایی کردند که صرفاً منجر به هزینهتراشی شد و برای جامعۀ معترض نیز فایدهای نداشت؛ زیرا اینان آدمهای معمولیِ جامعه بودند و هستند و نه، نیروهایی سیاسی که هم سیاست میدانند و هم کارِ سیاسی بلدند. (اینکه حکومت بیرحمانه و بیمحابا با گوهر عشقی و ناهید شیربیشه و منوچهر بختیاری و بسیاری دیگر از پدران و مادرانِ دادخواه مواجه شده و میشود، مبرهن و محکوم است.) نمونۀ این هزینهتراشیها و موضعگیریها را میتوان به وضوح در صحبتهای اخیرِ گوهر عشقی دید.
باید از این افرادِ مرجعِ سیاسی و اجتماعی پرسید که این خیلِ عظیم و پر شمارِ زنان که هر روز در هزارویک معبر و کوچه و خیابان و مرکز خرید و اصلاً همه جا به جز همان «بعضی میادین و گذرگاهها و ایستگاههای مترو و نهادهای دولتی و حاکمیتی»، با پوشش اختیاری دیده شده و میشوند پس در حال چه کاری هستند؟ آیا همین خیل عظیم در حال مقاومت نیستند؟ حتماً باید چشم در چشم و پنجه در پنجه و در نزاعی نابرابر (هم در تعداد و هم در قوه و ابزار) باشند و به آنها تعرض و تجاوز شود و بازداشت و حبس شوند و کشته شوند که بگوییم دارند مقاومت میکنند؟ البته در این گسیلِ جامعه به قربانگاه به جای توصیه به انعطاف و هوشمندی، نشانههاست که هم جامعه و هم سایر افراد مرجعِ سیاسی و اجتماعی و نه این مشوقان و اصرارکنندگان، به آنها واقفاند.
یکی از اشکالِ بیرحمانۀ سرکوب زنان در دهۀ شصت، فرو کردنِ پونز به پیشانیِ آنها بود. آن موج و آن برخوردها گذشت و زنان ادامه دادند و در پوشش به نقطۀ امروزی رسیدند. به قول یکی از جامعهشناسان، گزافه نیست اگر بگوییم که زنان یکی از معدود گروههای پیروز در مواجهه با حکومت بوده و هستند و به زعم صاحب این قلم هنوز نیز در حال پیشرویاند و همچنان پیشروی خواهند کرد؛ امروز همه چیز از جامعه و ارزشهای جامعه گرفته تا حکومت و شرایط حکومت و نیز تا خودِ زنان، متفاوت از دهۀ شصت هستند و این تفاوت در عملکرد زنان و نتیجۀ عملکرد آنها مشهود است.
🆔@jameeno
#الف
🏷️ خدا، بنده،.. و بعد!
🖊️ شورای سردبیری: چرا ممکن هست باز شدن قفل سیستمی که اکنون کشور را اداره میکند به از بین رفتن همه چیز، به فروپاشی، وبه خلاء سیاسی منجر شود؟ این پرسش و نظایر ش از آن رو پیش آمده که توقف روندهای ذاتا ناایستا به همه امور توسعه یافته و حالت صبر و انتظار بر همه پدیده ها غالب است. در چنین موقعیتی ، در اذهان ناظر ، مفاهیمی مانند نقطه بحرانی، افزایش آنتروپی، خلاء، عدم قطعیت و مانند آن ردیف میشوند که مفاهیمی فیزیکیاند و ورود آنها به عرصه علوم اجتماعی و سیاست حاصل ورودنگرش مهندسی و سیستمی به این عرصهها است. "نقطه بحرانی" در روند تبدیل تعییرات کمی به تغییر کیفی پدید میاید؛ آنتروپی، تمایل نظام طبیعی ساختارها به افزایش بی نظمی را توضیح میدهد؛ اصل عدم قطعیت را هایزنبرگ فیزیکدان از نظم بی نظمی درون اتمها برای ما بیرون آورد، و... همچنین است واپاشی یا فروپاشی که همان شکافت(فیژن) هسته اتم هست و یا تصعید که تبدیل مستقیم ماده جامد به گاز است(مثل نفتالین) و...میتوانیم به آوردن این مفاهیم ادامه دهیم و معادل سیاسی آنها را به ذهن خواننده متبادر کنیم . میتوانیم شرح دهیم چگونه نظام سیاسی حاضر به نقطه بحرانی تحولات خود رسیده و از کار افتادن یک قلب چگونه میتواندآن را مانند هسته نوترون خورده اورانیوم وابپاشاند ، آنتروپی آن را چنان بیفزاید که نتواند خودش را جمع کند، تصعید شود (دودشود و به هوا برود)، و چرا جامعه هم دچار واپاشی روانی و اخلاقی، دچار پدیده گریز از مرکز و میل فرار از کشور، مبتلا به عدم قطعیت آینده زندگی و سرنوشت و... شده است و در آخر ، چه میشود؟
خوانندگان پیگیر البته به خاطر میآورند درباره اینها بسیار گفته ایم و نیازتکرار نیست. آنچه شاید ناگفته از روی بیجراتی است، قانون حاکم بر مراحل تکامل است که همچون تئوریهای توضیح پدید شدن کاینات و جهان هستی، هم هنوزکاملا آشکار نیست و هم حیران کننده عقل است ! چرا همه این پدیده های ناخوشایند سیاسی و اجتماعی در کشور ما کاملا پیش چشم و محسوس و قابل لمس است ؟چرا نامیمون است؟ و "قوانین فیزیکی خلقت نظامهای سیاسی" میگویند فرجام آن چیست؟
یک تئوری توضیح وضعیت حاضر را میتوانیم "نیمه رونکرده نقشه خدا" بنامیم. وقتی خدایگان براساس اصل خودآفریده "عدم قطعیت" مطمئن نیست چه رخ میدهد(!)، آینده را با بازی سازیهای متوالی شکل میدهد. مثالی بزنیم. موضوع جانشینی را در نظامهای سیاسی فرد محور در نظر بگیرید. چرا آین نظامها در حالیکه برای همه چیز مردم تکلیف را روشن میکنند وبا یک شکل کردن آدمها و جزئیات (کره شمالی را مجسم کنید) همه چیز را به قالب دلخواه هدایت میکنند، نمیتوانند درباره بعد از خود ، درباره رهبر بعدی تکلیف را روشن کنند و جزئیات را بتراشند؟ خودشان هم نمیدانند؟! جواب این گونه پرسشهادر نظریه "نیمه رونکرده نقشه خدا" است.
کار سترگی است. هم تداوم است و هم تغییر ! تغییر در ذات خودش نهفته است؛ اگر نه در سوژه تغییر، که در فضای رخ دادن آن! باز هم مثلا کره شمالی را در نظر بگیرید. خانم کیم یو جونگ آبجی رهبر کنونی، رهبر بالقوه اینده این کشور است و این را تقریبا همه می دانند. تنها تضمین آقای کیم برای آنکه خواهرش بعد از او رهبر این کشور فلکزده باشد این است که: "روندهای کنونی ادامه یابد، هیچ چیز تعییر نکند، هیچ چیز قطعی نباشد، و او در مقام خدای کره، به تنهایی نیمه رونکرده را بداند و برمبنایش بازی سازی کند." مثلا مجلس به پا کند، نهاد بسازد، جناح خلق کند ، تقابل بیافریند، بازیهای خودساخته را داوری کند و سوت بزند ، و.... کارگردانی کند تاوقتی که زمانش برسد. اونمیگوید بعد از او خواهرش هست، حتی نمیگوید چقدر شایسته هست، نمیگذارد کسی دربارهاش حرف بزند ، حتی اجازه قردادن به مجیزگویان ریزه خوار نمیدهد. ...و راز خودرا فقط با خدای متعال شریک میکند. این از قوانین لایزال فیزیک سیاست است که خدایگان نیمه رونکرده نقشه داشته باشد!
اما همانگونه که گفتهایم خداوند کنترل کننده همه چیز ، برجامعهای که خلق کرده کنترلی ندارد و آن گندم یا سیبی که جد ما خورد او را اندکی اختیار در زمین بخشید، ابزار ساز شد، عقل یافت و هر چند پیشرانههای بنیادین زیستیاش هنوز همان هاست که از میمون و مار و مور به ارث برده ، اما پرسشگر هم هست و فکر میکند بعد چه میشود؟ این پرسش درباره بعد از خدایگان هم هست و حالا همه قوانین فیزیک هستی دوباره برجامعه غالب میشود: میل به پراکندگی دارد وفقط با فشار (چقدر فشار و زور؟) میشود آنتروپیاش را کنترل کرد، رسیدن جامعه به نقطه بحرانی را عقب انداخت، و واپاشی آن را کنترل کرد، یا تصعید سیستم سیاسی در مقابل چشمان آن را منکرشد! فعلا، خدا همین کار را میکند. ما، زندگی ما، آینده کشور ، گروگان نیمه رونکرده نقشه اوست.
سبب وضعیت بلاتکلیف کشور این است دوستان!
🆔@jameeno
🏷️ خدا، بنده،.. و بعد!
🖊️ شورای سردبیری: چرا ممکن هست باز شدن قفل سیستمی که اکنون کشور را اداره میکند به از بین رفتن همه چیز، به فروپاشی، وبه خلاء سیاسی منجر شود؟ این پرسش و نظایر ش از آن رو پیش آمده که توقف روندهای ذاتا ناایستا به همه امور توسعه یافته و حالت صبر و انتظار بر همه پدیده ها غالب است. در چنین موقعیتی ، در اذهان ناظر ، مفاهیمی مانند نقطه بحرانی، افزایش آنتروپی، خلاء، عدم قطعیت و مانند آن ردیف میشوند که مفاهیمی فیزیکیاند و ورود آنها به عرصه علوم اجتماعی و سیاست حاصل ورودنگرش مهندسی و سیستمی به این عرصهها است. "نقطه بحرانی" در روند تبدیل تعییرات کمی به تغییر کیفی پدید میاید؛ آنتروپی، تمایل نظام طبیعی ساختارها به افزایش بی نظمی را توضیح میدهد؛ اصل عدم قطعیت را هایزنبرگ فیزیکدان از نظم بی نظمی درون اتمها برای ما بیرون آورد، و... همچنین است واپاشی یا فروپاشی که همان شکافت(فیژن) هسته اتم هست و یا تصعید که تبدیل مستقیم ماده جامد به گاز است(مثل نفتالین) و...میتوانیم به آوردن این مفاهیم ادامه دهیم و معادل سیاسی آنها را به ذهن خواننده متبادر کنیم . میتوانیم شرح دهیم چگونه نظام سیاسی حاضر به نقطه بحرانی تحولات خود رسیده و از کار افتادن یک قلب چگونه میتواندآن را مانند هسته نوترون خورده اورانیوم وابپاشاند ، آنتروپی آن را چنان بیفزاید که نتواند خودش را جمع کند، تصعید شود (دودشود و به هوا برود)، و چرا جامعه هم دچار واپاشی روانی و اخلاقی، دچار پدیده گریز از مرکز و میل فرار از کشور، مبتلا به عدم قطعیت آینده زندگی و سرنوشت و... شده است و در آخر ، چه میشود؟
خوانندگان پیگیر البته به خاطر میآورند درباره اینها بسیار گفته ایم و نیازتکرار نیست. آنچه شاید ناگفته از روی بیجراتی است، قانون حاکم بر مراحل تکامل است که همچون تئوریهای توضیح پدید شدن کاینات و جهان هستی، هم هنوزکاملا آشکار نیست و هم حیران کننده عقل است ! چرا همه این پدیده های ناخوشایند سیاسی و اجتماعی در کشور ما کاملا پیش چشم و محسوس و قابل لمس است ؟چرا نامیمون است؟ و "قوانین فیزیکی خلقت نظامهای سیاسی" میگویند فرجام آن چیست؟
یک تئوری توضیح وضعیت حاضر را میتوانیم "نیمه رونکرده نقشه خدا" بنامیم. وقتی خدایگان براساس اصل خودآفریده "عدم قطعیت" مطمئن نیست چه رخ میدهد(!)، آینده را با بازی سازیهای متوالی شکل میدهد. مثالی بزنیم. موضوع جانشینی را در نظامهای سیاسی فرد محور در نظر بگیرید. چرا آین نظامها در حالیکه برای همه چیز مردم تکلیف را روشن میکنند وبا یک شکل کردن آدمها و جزئیات (کره شمالی را مجسم کنید) همه چیز را به قالب دلخواه هدایت میکنند، نمیتوانند درباره بعد از خود ، درباره رهبر بعدی تکلیف را روشن کنند و جزئیات را بتراشند؟ خودشان هم نمیدانند؟! جواب این گونه پرسشهادر نظریه "نیمه رونکرده نقشه خدا" است.
کار سترگی است. هم تداوم است و هم تغییر ! تغییر در ذات خودش نهفته است؛ اگر نه در سوژه تغییر، که در فضای رخ دادن آن! باز هم مثلا کره شمالی را در نظر بگیرید. خانم کیم یو جونگ آبجی رهبر کنونی، رهبر بالقوه اینده این کشور است و این را تقریبا همه می دانند. تنها تضمین آقای کیم برای آنکه خواهرش بعد از او رهبر این کشور فلکزده باشد این است که: "روندهای کنونی ادامه یابد، هیچ چیز تعییر نکند، هیچ چیز قطعی نباشد، و او در مقام خدای کره، به تنهایی نیمه رونکرده را بداند و برمبنایش بازی سازی کند." مثلا مجلس به پا کند، نهاد بسازد، جناح خلق کند ، تقابل بیافریند، بازیهای خودساخته را داوری کند و سوت بزند ، و.... کارگردانی کند تاوقتی که زمانش برسد. اونمیگوید بعد از او خواهرش هست، حتی نمیگوید چقدر شایسته هست، نمیگذارد کسی دربارهاش حرف بزند ، حتی اجازه قردادن به مجیزگویان ریزه خوار نمیدهد. ...و راز خودرا فقط با خدای متعال شریک میکند. این از قوانین لایزال فیزیک سیاست است که خدایگان نیمه رونکرده نقشه داشته باشد!
اما همانگونه که گفتهایم خداوند کنترل کننده همه چیز ، برجامعهای که خلق کرده کنترلی ندارد و آن گندم یا سیبی که جد ما خورد او را اندکی اختیار در زمین بخشید، ابزار ساز شد، عقل یافت و هر چند پیشرانههای بنیادین زیستیاش هنوز همان هاست که از میمون و مار و مور به ارث برده ، اما پرسشگر هم هست و فکر میکند بعد چه میشود؟ این پرسش درباره بعد از خدایگان هم هست و حالا همه قوانین فیزیک هستی دوباره برجامعه غالب میشود: میل به پراکندگی دارد وفقط با فشار (چقدر فشار و زور؟) میشود آنتروپیاش را کنترل کرد، رسیدن جامعه به نقطه بحرانی را عقب انداخت، و واپاشی آن را کنترل کرد، یا تصعید سیستم سیاسی در مقابل چشمان آن را منکرشد! فعلا، خدا همین کار را میکند. ما، زندگی ما، آینده کشور ، گروگان نیمه رونکرده نقشه اوست.
سبب وضعیت بلاتکلیف کشور این است دوستان!
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷️ بین حسین شریعتمداری بودن و گلوی خاتمی را جویدن ، تا در کانادابودن و اصلاح طلبان را به وحدت با رضا پهلوی دعوت کردن راه درازی نیست ! کافی است ابتدا چنان متحول شوید که اصلاح طلبان را در شدت اصلاح طلبی پشت سر بگذارید و به یک مرجع سیاسی تبدیل شوید، بعدش عوام شما را جلو میبرند تا عرش!
چند سال پیش که اعترافات مهدی نصیری کیهان را در مورد پرونده سازی برای خاتمی به اطلاع خوانندگان رساندیم، اعتراض بود که چرا مهلت نمیدهید افراد خودشان را اصلاح کنند، ...حالا دعوت میکنیم بروید آقای نصیری را از خیابانهای کانادا جمع کنید.
یک نصیحت خیلی قدیمی راگوش کنید: کسانی را که در میانسالی دین و آئین عوص میکنند با بدگمانی بپائید؛ ممکن است از آن طرف بام روی شما بیفتند و گردنتان را بشکنند. این ها موجودات خطرناکی هستند که چند سال دیگر دوباره خاتمی را به جرم سازشکاری با حکومت فعلی محاکمه میکنند. احتمالا امثال مهدی نصیری های تحول یافته قاضی یا خلاصزن ما به جرم سازش با آخوندها خوهند بود. دنیا را چه دیدید؟!
دیدهایم که میگوییم.
🆔@jameeno
🏷️ بین حسین شریعتمداری بودن و گلوی خاتمی را جویدن ، تا در کانادابودن و اصلاح طلبان را به وحدت با رضا پهلوی دعوت کردن راه درازی نیست ! کافی است ابتدا چنان متحول شوید که اصلاح طلبان را در شدت اصلاح طلبی پشت سر بگذارید و به یک مرجع سیاسی تبدیل شوید، بعدش عوام شما را جلو میبرند تا عرش!
چند سال پیش که اعترافات مهدی نصیری کیهان را در مورد پرونده سازی برای خاتمی به اطلاع خوانندگان رساندیم، اعتراض بود که چرا مهلت نمیدهید افراد خودشان را اصلاح کنند، ...حالا دعوت میکنیم بروید آقای نصیری را از خیابانهای کانادا جمع کنید.
یک نصیحت خیلی قدیمی راگوش کنید: کسانی را که در میانسالی دین و آئین عوص میکنند با بدگمانی بپائید؛ ممکن است از آن طرف بام روی شما بیفتند و گردنتان را بشکنند. این ها موجودات خطرناکی هستند که چند سال دیگر دوباره خاتمی را به جرم سازشکاری با حکومت فعلی محاکمه میکنند. احتمالا امثال مهدی نصیری های تحول یافته قاضی یا خلاصزن ما به جرم سازش با آخوندها خوهند بود. دنیا را چه دیدید؟!
دیدهایم که میگوییم.
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷️ در فواید آچمز!
این روزها، آن آچمز که در کرانه روز "شطرنج آخرالزمان" حرفش زده شده بود، بالاخره در قامت یک تعلیق کامل عملیاتی بر حکومت ایران و نیروهای نیابتیاش حاکم شده است: راه پس که در کار سیاست هیچوقت وجود ندارد، راه پیش هم البته نشانهها میگویند باید توسط اسرائیل باز شود: اگر موقعیتش مناسب باشد و گیر افتادگیهایش طناب دست و پایش را محکمتر نکند، حرکت بعدی را در زمینه کند کردن مسیر هستهای ایران خواهد کرد. باید سرش خلوتتر باشد!
اگر ذرهای اهل باز اندیشی باشیم، موقعیت کنونی زمان سنجش دادهها و گرفتهها و بلند شدن از سر میز در قمارخانه خاورمیانه و سلام و علیکی جدی با قدرتهای واقعی بیرون از این منطقه است. نمیشود شرط بست، ولی اگر میشد، آن کس که بگوید اسراییل علاقمند است ایران به خاطر موقعیت آچمز از سر میز بلند نشود و همینطور منتظر بماند ، برنده میشد: "ایران باید چارچنگولی بماند تا ما از ماجرای غزه فراغت حاصل کنیم!"
حکومت ایران اگر هنوز توش و توانی دارد باید در مسیر توسعه ظرفیتهای واقعیاش مصرف کند. موقعیت آچمز منطقهای برای ایران مفید است، اگر استراتژیستهای امنیت ملی تجدید نظری بکنند و اجازه دهند مذاکره با ایالات متحده قبل از انتخابات آمریکا یک مرحله جلو تر برود!
🆔@jameeno
🏷️ در فواید آچمز!
این روزها، آن آچمز که در کرانه روز "شطرنج آخرالزمان" حرفش زده شده بود، بالاخره در قامت یک تعلیق کامل عملیاتی بر حکومت ایران و نیروهای نیابتیاش حاکم شده است: راه پس که در کار سیاست هیچوقت وجود ندارد، راه پیش هم البته نشانهها میگویند باید توسط اسرائیل باز شود: اگر موقعیتش مناسب باشد و گیر افتادگیهایش طناب دست و پایش را محکمتر نکند، حرکت بعدی را در زمینه کند کردن مسیر هستهای ایران خواهد کرد. باید سرش خلوتتر باشد!
اگر ذرهای اهل باز اندیشی باشیم، موقعیت کنونی زمان سنجش دادهها و گرفتهها و بلند شدن از سر میز در قمارخانه خاورمیانه و سلام و علیکی جدی با قدرتهای واقعی بیرون از این منطقه است. نمیشود شرط بست، ولی اگر میشد، آن کس که بگوید اسراییل علاقمند است ایران به خاطر موقعیت آچمز از سر میز بلند نشود و همینطور منتظر بماند ، برنده میشد: "ایران باید چارچنگولی بماند تا ما از ماجرای غزه فراغت حاصل کنیم!"
حکومت ایران اگر هنوز توش و توانی دارد باید در مسیر توسعه ظرفیتهای واقعیاش مصرف کند. موقعیت آچمز منطقهای برای ایران مفید است، اگر استراتژیستهای امنیت ملی تجدید نظری بکنند و اجازه دهند مذاکره با ایالات متحده قبل از انتخابات آمریکا یک مرحله جلو تر برود!
🆔@jameeno
#الف
🏷️ شرط تداوم، ایستایی است!
🖊️ شورای سردبیری: یکی از همراهان ارجمند تذکر خصوصی داده است که در الف "خدا، بنده، ...و آینده" باید رابطه فضای باز نسبی درون حکومت و به قول ایشان "شل کن سفت کن " سیاسی با موضوع را هم شرح میدادیم. نمیگوئیم غفلت نشده ولی به هر حال همیشه حد مجاز باز کردن موضوع و لزوم حجم کم مطلب هم در کوتاهیها موثر است.
درست است و وضعیت کج دار و مریز و شل کردن و سفت کردن فضای سیاسی در یک دوره حداقل بیست ساله - که حاصل عوامل مختلفی هست - حاصل این هم هست که به عنوان عنصر مهم تعلیق موقعیت از آن استفاده شود. از جنبه نظری، یک دست شدگی حکومت ( از جنبه حضور اشخاص در حکومت و دسترسی به اهرمهای درون دولت و سایر نهادها)، قاعدتا باید با حرکت به سمت یکدست کردن نیروهای سیاسی(روند رستاخیزی کردن) پیش میرفت و تقابلات اجزای درونی سیستم از عرصه سیاست رخت برمی بست و به حوزه دستیابی به منافع مادی محدود میشد. اما چنین نشده و میبینیم که روند یکدست کردن دستگاه های حکومتی با یکدست شدن و استفاده از مدل رستاخیزی در مورد نیروهای سیاسی همراه نشده است. توضیح این را میتوان همان تمایل به معلق نگه داشتن موقعیت در همه زمینهها و جلوگیری از بروز تغییرات ناخواسته در مقطع همه جانشینیها دانست: قاعدتا زمانی که بتوانیم همه عوامل نامطلوب خطر زای عاجل را خنثی و منزوی کنیم، حاشیه امنیت لازم برای کنترل روندهای مهمی مثل جانشینی را کسب کردهایم و بستن فضا بیش از آن به نوبه خود میتواند خطر زا باشد .
یک عامل مهم در زمینه این تصمیمگیری میتواند این باشد که " آیا حلقه پیرامونی قدرت آنقدر انسجام دارد که در نقطه انتقال از هم نپاشد؟" ، " آیا دغدغه و میل نیروهای مخالف تحمل پذیر بیشتر به کسب قدرت و "حکومت" متمایل است و یا بر آسیب هایی که منازعه برسرقدرت به بقا و ثبات "کشور" وارد می کند؟"
پرسش اول را که نمیشود فعلا پاسخ داد، امابه گمان ما، در مساله خاص دوم، اصلاح طلبان پیرو خط مشی آقای خاتمی، مادامی که کشور به صورت فعلی اداره میشود بیشتر نگران سرنوشت کشور هستند تا هویت رهبر بعدی، و ازهمین رو به راحتی قابل تحمل هستند و نقدهایشان قابل هضم است. دغدغه بخش بعدی طیف مخالفان که در پی اصلاح سیستمیک است، مادام که حکومت "مستظهر به پشتیبانی ملت " است قابل چشم پوشی و حصر است. (کوروکچل های نشسته بر سر سفره حکومت هم هرقدر نزاع کنند و پته یکدیگر را روی آب بیاورند برای صاحب سفره بهتر !)
خلاصه کلام اینکه قرار داشتن عرصه کشور در یک موقعیت ایستا(هرچند در حال تخریب از زیر، همچون پلی که آب به تدریج خاک سست پای آن را میبرد) تنها چاره مطمئن در کنترل روند جانشینی است و مراقبت از این امر خطیر، دو نتیجه ناگزیر دارد: اول اینکه علیرغم میل شدید حکومت به رفع مشکلات اداره کشور و جلوگیری از تخریب بیشتر، امر ونهی ها راه به جایی نمیبرد چون قرار است مباشران حکومت تغییرنکنند و حفظ شوند، دوم اینکه هیچ تصمیم راهبردی دارای تاثیرات بعدی گرفته نمیشود. مثال عمده آن تصحیح رابطه با غرب است که حکومت لزوم آن را به خوبی میداند، اما شروع روندش مانند پاکسازی اصطبل آژیاس است: باید مسیر رودخانه عوض شود که توپوگرافی توزیع قدرت را قطعا به هم میزند. حداقل اینکه شروع تغییرات بنیادی در سیاستها و آدمها را کلید میزند. این روزها هم، "این کار به مصلحت نیست" !
🆔@jameeno
🏷️ شرط تداوم، ایستایی است!
🖊️ شورای سردبیری: یکی از همراهان ارجمند تذکر خصوصی داده است که در الف "خدا، بنده، ...و آینده" باید رابطه فضای باز نسبی درون حکومت و به قول ایشان "شل کن سفت کن " سیاسی با موضوع را هم شرح میدادیم. نمیگوئیم غفلت نشده ولی به هر حال همیشه حد مجاز باز کردن موضوع و لزوم حجم کم مطلب هم در کوتاهیها موثر است.
درست است و وضعیت کج دار و مریز و شل کردن و سفت کردن فضای سیاسی در یک دوره حداقل بیست ساله - که حاصل عوامل مختلفی هست - حاصل این هم هست که به عنوان عنصر مهم تعلیق موقعیت از آن استفاده شود. از جنبه نظری، یک دست شدگی حکومت ( از جنبه حضور اشخاص در حکومت و دسترسی به اهرمهای درون دولت و سایر نهادها)، قاعدتا باید با حرکت به سمت یکدست کردن نیروهای سیاسی(روند رستاخیزی کردن) پیش میرفت و تقابلات اجزای درونی سیستم از عرصه سیاست رخت برمی بست و به حوزه دستیابی به منافع مادی محدود میشد. اما چنین نشده و میبینیم که روند یکدست کردن دستگاه های حکومتی با یکدست شدن و استفاده از مدل رستاخیزی در مورد نیروهای سیاسی همراه نشده است. توضیح این را میتوان همان تمایل به معلق نگه داشتن موقعیت در همه زمینهها و جلوگیری از بروز تغییرات ناخواسته در مقطع همه جانشینیها دانست: قاعدتا زمانی که بتوانیم همه عوامل نامطلوب خطر زای عاجل را خنثی و منزوی کنیم، حاشیه امنیت لازم برای کنترل روندهای مهمی مثل جانشینی را کسب کردهایم و بستن فضا بیش از آن به نوبه خود میتواند خطر زا باشد .
یک عامل مهم در زمینه این تصمیمگیری میتواند این باشد که " آیا حلقه پیرامونی قدرت آنقدر انسجام دارد که در نقطه انتقال از هم نپاشد؟" ، " آیا دغدغه و میل نیروهای مخالف تحمل پذیر بیشتر به کسب قدرت و "حکومت" متمایل است و یا بر آسیب هایی که منازعه برسرقدرت به بقا و ثبات "کشور" وارد می کند؟"
پرسش اول را که نمیشود فعلا پاسخ داد، امابه گمان ما، در مساله خاص دوم، اصلاح طلبان پیرو خط مشی آقای خاتمی، مادامی که کشور به صورت فعلی اداره میشود بیشتر نگران سرنوشت کشور هستند تا هویت رهبر بعدی، و ازهمین رو به راحتی قابل تحمل هستند و نقدهایشان قابل هضم است. دغدغه بخش بعدی طیف مخالفان که در پی اصلاح سیستمیک است، مادام که حکومت "مستظهر به پشتیبانی ملت " است قابل چشم پوشی و حصر است. (کوروکچل های نشسته بر سر سفره حکومت هم هرقدر نزاع کنند و پته یکدیگر را روی آب بیاورند برای صاحب سفره بهتر !)
خلاصه کلام اینکه قرار داشتن عرصه کشور در یک موقعیت ایستا(هرچند در حال تخریب از زیر، همچون پلی که آب به تدریج خاک سست پای آن را میبرد) تنها چاره مطمئن در کنترل روند جانشینی است و مراقبت از این امر خطیر، دو نتیجه ناگزیر دارد: اول اینکه علیرغم میل شدید حکومت به رفع مشکلات اداره کشور و جلوگیری از تخریب بیشتر، امر ونهی ها راه به جایی نمیبرد چون قرار است مباشران حکومت تغییرنکنند و حفظ شوند، دوم اینکه هیچ تصمیم راهبردی دارای تاثیرات بعدی گرفته نمیشود. مثال عمده آن تصحیح رابطه با غرب است که حکومت لزوم آن را به خوبی میداند، اما شروع روندش مانند پاکسازی اصطبل آژیاس است: باید مسیر رودخانه عوض شود که توپوگرافی توزیع قدرت را قطعا به هم میزند. حداقل اینکه شروع تغییرات بنیادی در سیاستها و آدمها را کلید میزند. این روزها هم، "این کار به مصلحت نیست" !
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز
🏷 ماسعی می کنیم حرفهای پیشگویانه نزنیم ، اما کردار دسنگاههای انتظامی و قضاییحکومت بوی خوف از یک تحرک اجتماعی قریبالوقوع میدهند. منشاء آن ، تحرک اجتماعی قاعدهمند و هویت دار (تحرک حزبی، تظاهرات دانشجویی، اعتراض صنفی،) نیست، چون تشکیلات حزبی در پیچ رودربایستی گیر کردهاند؛ فضای دانشگاهها را آمیزه نفرت و اطاعت در چنبره خود گرفته؛ و فعالیتهای صنفی هم به ویروس پراکندگی و منفعتطلبی خصوصی آلوده است. سکوت قبرستانی بیشتر حاکم است تا حتی پچپچه درباره چندگام سازماندار در خیابان.
آنچه باقی میماند شکافته شدن دمل بزرگ با نیشتری غیرقابل پیش بینی است: جرقه تازهای برای یک شورش کور دیگرشهری ! حکومت این را احساس کرده و پیشاپیش به استقبالش میرود. طیفی از وقایع بی ربط شاهد این مدعاست: از جمع کردن اراذل خیابانی( که کارکردش را می دانیم) تا گرفتن کسی که جامعه او را به عنوان سوپاپ شناسایی کرده بود. حاکمیت منتظر شورش کور دیگری است!
🆔@jameeno
🏷 ماسعی می کنیم حرفهای پیشگویانه نزنیم ، اما کردار دسنگاههای انتظامی و قضاییحکومت بوی خوف از یک تحرک اجتماعی قریبالوقوع میدهند. منشاء آن ، تحرک اجتماعی قاعدهمند و هویت دار (تحرک حزبی، تظاهرات دانشجویی، اعتراض صنفی،) نیست، چون تشکیلات حزبی در پیچ رودربایستی گیر کردهاند؛ فضای دانشگاهها را آمیزه نفرت و اطاعت در چنبره خود گرفته؛ و فعالیتهای صنفی هم به ویروس پراکندگی و منفعتطلبی خصوصی آلوده است. سکوت قبرستانی بیشتر حاکم است تا حتی پچپچه درباره چندگام سازماندار در خیابان.
آنچه باقی میماند شکافته شدن دمل بزرگ با نیشتری غیرقابل پیش بینی است: جرقه تازهای برای یک شورش کور دیگرشهری ! حکومت این را احساس کرده و پیشاپیش به استقبالش میرود. طیفی از وقایع بی ربط شاهد این مدعاست: از جمع کردن اراذل خیابانی( که کارکردش را می دانیم) تا گرفتن کسی که جامعه او را به عنوان سوپاپ شناسایی کرده بود. حاکمیت منتظر شورش کور دیگری است!
🆔@jameeno
#در_کرانه_روز !
🏷 شستشو !
در حالی که مسئول اصلی آوارگی وکشتار نیم قرن اخیر در منطقه فلسطین ، ایالات متحده ، پنتاگون و روسای جمهور آن هستند و دولت اسرائیل فقط چنگال خونین آن هاست، رسانهها با تبلیغ دائم مخالفت ریاکارانه بایدن با این کشتار، خاک به چشم ناظران میپاشند رسواترین رسانه فارسی زبان در این کارزار تبلیغاتی و جنگ روانی، بی.بی.سی فارسی است: یک هفته است خبر از غزه نمیدهد ، مگر اینکه در جوفش بگنجاند آمریکا گفته بمب به اسرائیل نمیدهد : خبر پراکنی برای پنهان کردن دست قاتل اصلی!
دیشب بلینکن در فیس نیشن در پاسخ سوال خبر نگار گفت بایدن در مذاکره خصوصی به اسراییل گفته اگر در حمله به رفح مواظب غیر نظامیها نباشد فلان بمب سنگین را نخواهم داد، ولی ارسال هنوز قطع نشده است. امروز دوباره بی بی سی لای خبر گنجاند که آمریکا به اسرائیل بمب نمیدهد. شرم آوریم ما خبر نویسان متولد ایران . قیمت وجدان ما چند است؟
🆔@jameeno
https://x.com/21WIRE/status/1790012583422116065
🏷 شستشو !
در حالی که مسئول اصلی آوارگی وکشتار نیم قرن اخیر در منطقه فلسطین ، ایالات متحده ، پنتاگون و روسای جمهور آن هستند و دولت اسرائیل فقط چنگال خونین آن هاست، رسانهها با تبلیغ دائم مخالفت ریاکارانه بایدن با این کشتار، خاک به چشم ناظران میپاشند رسواترین رسانه فارسی زبان در این کارزار تبلیغاتی و جنگ روانی، بی.بی.سی فارسی است: یک هفته است خبر از غزه نمیدهد ، مگر اینکه در جوفش بگنجاند آمریکا گفته بمب به اسرائیل نمیدهد : خبر پراکنی برای پنهان کردن دست قاتل اصلی!
دیشب بلینکن در فیس نیشن در پاسخ سوال خبر نگار گفت بایدن در مذاکره خصوصی به اسراییل گفته اگر در حمله به رفح مواظب غیر نظامیها نباشد فلان بمب سنگین را نخواهم داد، ولی ارسال هنوز قطع نشده است. امروز دوباره بی بی سی لای خبر گنجاند که آمریکا به اسرائیل بمب نمیدهد. شرم آوریم ما خبر نویسان متولد ایران . قیمت وجدان ما چند است؟
🆔@jameeno
https://x.com/21WIRE/status/1790012583422116065
X (formerly Twitter)
Patrick Henningsen (@21WIRE) on X
MANY PEOPLE NOW BELIEVE WE NEED A #NUREMBERG2 TO DEAL WITH SHEAR AMOUNT OF WAR CRIMINALS INVOLVED IN ISRAEL’S GENOCIDE OF THE NATIVE PALESTINIAN POPULATION IN GAZA & WEST BANK
Aside from the obvious indictments of Netanyahu, Galant, Ben-Gvir, Smotrich and…
Aside from the obvious indictments of Netanyahu, Galant, Ben-Gvir, Smotrich and…
#الف
🏷️ کار درست !
🖊️ تحریریه جامعه نو: بالاخره سران قوم عقلشان را روی هم گذاشتند، از پس مخالفتهای درونی بر آمدند و روز شنبه را به جای پنجشنبه تعطیل کردند. حال که اینقدر درایت وجود داشته که آن ترس از اینکه تعطیلی مسلمین همان تعطیل یهودیان باشد را کنار بزنند ، راحت تر میشود در باره این موضوع حرف زد. کار درستی کردند پس از مدتها ، و درست تر هم میشود اگر یکبار دیگر موضوع را ارزیابی کنیم. میشد تصمیم درست تری هم گرفت.
مثلا ممکن بود و هست که در تقویم سال آینده در جایی مناسب، مثلا در تعطیلات نوروز که جامعه غرق در تعطیلات پانزده روزه است، دوروز بدون عنوان را به صورت " دو روز انطباق" در نظر بگیرند تا جای شنبه ها عوض شود و با دوشنبه فعلی انطباق یابد . در آن صورت ، دوروز تعطیلی هفتگی ما با تعطیلات جهانی منطبق می شود که مشکل اهل اقتصاد کلا حل شود .
احتمالا اشخاص متعصب ظاهر بین با این بهانه که قصد این طرح بردن روز جمعه به روز تعطیل مسیحیان است مخالف خواهند بود ، ولی بهتر است ابتدا استدلالهای چنین پیشنهادی را سبک و سنگین کنند. اولین استدلالش این است که برای ایرانیان فراوان اروپا و آمریکا و استرالیا و ... فرصت شرکت در نماز جمعه فراهم میکند. امروزه و با وضعیت فعلی ما، آنها این فرصت را ندارند.
واقعش را بخواهید، اساسا دستهبندی روزها به هفته های هفت روزه ، برآمده از یک افسانه یهودی است که میگوید خدا جهان را در شش روز آفرید و روز هفتم استراحت کرد! البته احتمال تاریخی قوی این است که این دسته بندی را یهودیان هم از بابلیان گرفته و بر آن لباس یهودی پوشانده باشند. احتمالا حصرت محمد هم که رسوم و آداب یهودیان را به عنوان یکتا پرست بر آئین بت پرستان ترجیح میداد این دورههای هفت روزه را به عنوان امر بی ضرر از عرف جامعه آن دوران گرفته باشد . ما البته برخلاف علما تخصصی در امور دینی نداریم ، ولی تا آنجا که میدانیم، در قرآن نیز قداست روز جمعه به خاطر برپایی نماز جمعی در آن است نه خود آن روز.. ایات سوره جمعه در باره نماز این روز است و نه خود روز یا جا و محل آن در هفته . میتوانست روز بعد از تعطیل یهودیان روز اجتماع مسلمین باشد یا دوروز بعد از آن. فرقی نمیکرد . باز هم به احتمال، پیامبر اسلام تقسیم بندی روزها در دستههای هفت روزه را به عنوان یک عرف جاری پذیرفته و امضا کرده است (چرا نگفته است مسلمین باید دستهبندی هشت یا شش روز ه کنند تا با یهودیان تفاوت کند؟) و قرار دادن روز متفاوت از روز تعطیل یهودیان هم برای متمایز کردن انان در شهر کوچک آن روز و شاید جلوگیری از اختلاف بوده باشد. امروزه آن احتیاطهای احتمالی در شهر های میلیون نفری از بین رفته است و برهمین اساس عوض کردن جای جمعه با یکی دیگر از روزهای هفته، امری تخصیصی است و ربطی به سایر ادیان ندارد.
بزرگترین فایده این جابجایی را البته اقتصاد نمیبرد : مسلمین ساکن در بلاد مسیحی و یهودی میبرند که امکان شرکت در نماز جمعه را پیدا می کنند. در حال حاضر، یک کارمند یا کارگر ساکن اروپا، آمریکا ژاپن، چین، روسیه.... نمیتواند روز جمعه را که روز کاری آنهاست برای نماز جمعه تعطیل کند، ولی با این انطباق ، حتما نماز جمعه های پر رونق و باشکوهی در این کشورهابرای مسلمانان غریب برگزار خواهد شد. زیبا نخواهد بود در روزی که مسیحیان در ان تعداد کم به کلیسا میروند ، شاهد رونق مساجد مسلمانان باشند؟ اگر ما از این راه برویم ماهی بعد همه کشور ها بویژه اعراب از همین مسیر خواهند رفت.
مثل هر پیشنهاد دیگری ، این نیز میتواند مخالفانی داشته باشد. بایدبنشینیم و نقد آنها و استدلالشان را بشنویم.
🆔@jameeno
🏷️ کار درست !
🖊️ تحریریه جامعه نو: بالاخره سران قوم عقلشان را روی هم گذاشتند، از پس مخالفتهای درونی بر آمدند و روز شنبه را به جای پنجشنبه تعطیل کردند. حال که اینقدر درایت وجود داشته که آن ترس از اینکه تعطیلی مسلمین همان تعطیل یهودیان باشد را کنار بزنند ، راحت تر میشود در باره این موضوع حرف زد. کار درستی کردند پس از مدتها ، و درست تر هم میشود اگر یکبار دیگر موضوع را ارزیابی کنیم. میشد تصمیم درست تری هم گرفت.
مثلا ممکن بود و هست که در تقویم سال آینده در جایی مناسب، مثلا در تعطیلات نوروز که جامعه غرق در تعطیلات پانزده روزه است، دوروز بدون عنوان را به صورت " دو روز انطباق" در نظر بگیرند تا جای شنبه ها عوض شود و با دوشنبه فعلی انطباق یابد . در آن صورت ، دوروز تعطیلی هفتگی ما با تعطیلات جهانی منطبق می شود که مشکل اهل اقتصاد کلا حل شود .
احتمالا اشخاص متعصب ظاهر بین با این بهانه که قصد این طرح بردن روز جمعه به روز تعطیل مسیحیان است مخالف خواهند بود ، ولی بهتر است ابتدا استدلالهای چنین پیشنهادی را سبک و سنگین کنند. اولین استدلالش این است که برای ایرانیان فراوان اروپا و آمریکا و استرالیا و ... فرصت شرکت در نماز جمعه فراهم میکند. امروزه و با وضعیت فعلی ما، آنها این فرصت را ندارند.
واقعش را بخواهید، اساسا دستهبندی روزها به هفته های هفت روزه ، برآمده از یک افسانه یهودی است که میگوید خدا جهان را در شش روز آفرید و روز هفتم استراحت کرد! البته احتمال تاریخی قوی این است که این دسته بندی را یهودیان هم از بابلیان گرفته و بر آن لباس یهودی پوشانده باشند. احتمالا حصرت محمد هم که رسوم و آداب یهودیان را به عنوان یکتا پرست بر آئین بت پرستان ترجیح میداد این دورههای هفت روزه را به عنوان امر بی ضرر از عرف جامعه آن دوران گرفته باشد . ما البته برخلاف علما تخصصی در امور دینی نداریم ، ولی تا آنجا که میدانیم، در قرآن نیز قداست روز جمعه به خاطر برپایی نماز جمعی در آن است نه خود آن روز.. ایات سوره جمعه در باره نماز این روز است و نه خود روز یا جا و محل آن در هفته . میتوانست روز بعد از تعطیل یهودیان روز اجتماع مسلمین باشد یا دوروز بعد از آن. فرقی نمیکرد . باز هم به احتمال، پیامبر اسلام تقسیم بندی روزها در دستههای هفت روزه را به عنوان یک عرف جاری پذیرفته و امضا کرده است (چرا نگفته است مسلمین باید دستهبندی هشت یا شش روز ه کنند تا با یهودیان تفاوت کند؟) و قرار دادن روز متفاوت از روز تعطیل یهودیان هم برای متمایز کردن انان در شهر کوچک آن روز و شاید جلوگیری از اختلاف بوده باشد. امروزه آن احتیاطهای احتمالی در شهر های میلیون نفری از بین رفته است و برهمین اساس عوض کردن جای جمعه با یکی دیگر از روزهای هفته، امری تخصیصی است و ربطی به سایر ادیان ندارد.
بزرگترین فایده این جابجایی را البته اقتصاد نمیبرد : مسلمین ساکن در بلاد مسیحی و یهودی میبرند که امکان شرکت در نماز جمعه را پیدا می کنند. در حال حاضر، یک کارمند یا کارگر ساکن اروپا، آمریکا ژاپن، چین، روسیه.... نمیتواند روز جمعه را که روز کاری آنهاست برای نماز جمعه تعطیل کند، ولی با این انطباق ، حتما نماز جمعه های پر رونق و باشکوهی در این کشورهابرای مسلمانان غریب برگزار خواهد شد. زیبا نخواهد بود در روزی که مسیحیان در ان تعداد کم به کلیسا میروند ، شاهد رونق مساجد مسلمانان باشند؟ اگر ما از این راه برویم ماهی بعد همه کشور ها بویژه اعراب از همین مسیر خواهند رفت.
مثل هر پیشنهاد دیگری ، این نیز میتواند مخالفانی داشته باشد. بایدبنشینیم و نقد آنها و استدلالشان را بشنویم.
🆔@jameeno