Telegram Web Link
انجمن اسلامی دانشجویان آزادی‌خواه دانشگاه شهید بهشتی:

⭕️بررسی زمینه‌ها و ابعاد نارضایتی‌های دی ماه ٩۶

🗓سه‌شنبه ٢٨ فروردین،ساعت ١۶

📍مکان: دفتر انجمن اسلامی واقع در ساختمان شهدا


@anjomaneslamisb
منازعه شرط زایندگی است اما
**************
ناآرامی‌هایی که در چند ماه اخیر در کشور جریان دارد، اغلب خصلتی محلی دارند. درست مثل آنچه دیروز در کازرون اتفاق افتاد، یا آنچه قبل از آن در اهواز یا اصفهان. آنچه امروز کازرونی‌ها به آن معترضند، به موضوع اعتراض اهوازی‌ها ربطی ندارد و این دو هیچ ارتباطی ندارند با آنچه اصفهانی‌ها به آن معترضند. درست مثل بی ارتباطی اعتراض معلم‌ها با مال باختگان و بی‌ارتباطی این دو با کارگرانی که ماه‌هاست حقوق خود را دریافت نکرده‌اند. مطمئن باشید زیر پوست جامعه ما، صور تازه‌ای از اعتراض نهفته است که تازه‌گی خواهد داشت و به صور دیگر اعتراض بی ارتباط است. آنها به تدریج متولد خواهند شد.
این طور نیست که پیش از این، بسترهای تعارضات محلی وجود نداشت. تعارضات محلی از تعارضات کلان سیاسی تبعیت می‌کرد. در سطح ملی، صحنه‌ای گشوده بود و همه با هیجان درگیر و دلمشغول آن بودند. کسانی از انقلاب و ارزش‌های دینی سخن می‌گفتند و دست به یقه بودند با کسانی که مدافع دمکراسی‌اند و این دو، گاهی خود را در نزاع با کسانی می‌یافتند که از عدالت دم می‌زدند. بسیاری از این تنازعات محلی کم رمق بود، و مردم هر یک منتظر بودند تا خواست‌هاشان در نتیجه غلبه این بر آن یا آن بر این تحقق پیدا کند.
متاسفانه هیچ مرجعی نبود که بداند اعتبار این صحنه پرمنازعه نباید از دست برود. تداوم اعتبار آن صحنه منوط به آن بود که هر کدام در پیشبرد اهدافشان، تا حدی موفق باشند. به طوری که کسانی بتوانند با افتخار به عنوان پرچم دار اسلام و انقلاب شناخته شوند، کسانی با افتخار پرچمدار دمکراسی خواهی و کسانی پرچمدار عدالت. کسب این افتخارات نیز امکان پذیر نبود مگر آنکه برای تحقق آرمان‌های هر یک، بسترهای لازم گشوده شود. آنگاه بخش مهمی از خواست‌های محلی، پیرو تنازعاتی که در سطح ملی جریان داشت، حل و فصل می‌شد.
سیاست صحنه منازعه است. منازعه اساساً جوهر حیات سیاسی است. منازعه در عرصه سیاست، یک زائده نیست، شرط زایندگی و شکوفایی این عرصه است. اما وقتی عرصه این منازعه می‌تواند در سطح ملی اتفاق بیافتد، مردم ضمن منازعه، خود را در هیکل بلند یک ملت تجربه می‌کنند. ضمن منازعه، با خود کلی و عامشان رویارو می‌شوند. ضمناً به این نکته هم پی می‌برند که برای تحقق خواست‌های به حق محلی و گروهی‌شان، لازم است مصالح کلی و ملی را رعایت کرد. اما وقتی هر گروه و بخشی از جامعه در محدوده چشم‌انداز محلی و گروهی‌اش، مطالباتش را تعقیب می‌کند، تشخص جمعی و کلی‌شان از دست می‌رود. با درکی پاره پاره از شخصیت ملی شان ملاقات می‌کنند.
مطالبات محلی و گروهی، در فقدان احساس شخصیت کلی و ملی، هیچ توقف گاهی ندارد. هر روز چهره‌های تازه پیدا می‌کند و صحنه‌های تازه گشوده می‌شود.
@javadkashi
چیزی میان ما از دست رفته است. در نتیجه فناشدن آن امر، نسبت به یکدیگر احساس خویشاوندی نمی‌کنیم. به هم اعتماد نداریم و از سرنوشت خود در نتیجه تفوق دیگری هراسانیم. از روز مبادایی می‌ترسیم که دیگر کسی جلودار دیگری نباشد. ما از چنان روزی می‌ترسیم. مشکلات حیاتی بسیار داریم. از آب و فساد و بیکاری و گرانی و فقدان امنیت و آزادی‌ها رنج می‌کشیم. اما از تلاش جدی برای تحصیل آنها نیز نگرانیم. سوال بزرگ دوران ما عبارت از آن است که چطور می‌توانیم به وضعیتی منتقل شویم که مشکلاتمان به سمت حل شدن پیش بروند اما بدون اعتراض و آشوب و تظاهرات و قیام. شاید به تدریج پاسخی میان ما قدرت پیدا می‌کند: فرد قدرتمند و صالحی بیاید و با نیروی قاهره خود مشکلات کشور را حل کند. ما به خود جمعی مان اعتمادی نداریم، توسل می‌جویم به یک شخصیت قاهر و نیرومند. دقیقاً از منظر همین روان جمعی هم هست که به تدریج کسانی چشم امیدها را به سمت نیروهای نظامی متوجه می‌کنند. به یک سردار ... این بخشی از سخنرانی من در جمع دانشجویان آزادی خواه دانشگاه شهید بهشتی است. متن این سخنرانی در روزنامه سازندگی امروز منتشر شده است. متن این سخنرانی را در فایل زیر بخوانید:
افق‌های چسبیده به صورت
**********
نامیدی به داخل کابینه دولت نفوذ کرده. حسن روحانی علناً در سخنرانی خود در روز کارگر به آن اشاره کرد. از وزرایی گله کرد که در دولت مرتباً نوای ناامیدی سر می‌دهند که بودجه کم است، مالیات چه شدف خشکسالی داریم. روحانی پرسید چه خاصیتی دارد ناامیدی؟ مرحوم هاشمی رفسنجانی را ستود و او را فرد امیدواری خواند. چرا که می‌گفت، شش سال در زندان هیچ شبی نخوابیدیم مگر به این امید که فردا آزاد شویم.
امید و ناامیدی سردمداران و مدیران ارشد دولت با امید و ناامیدی یک زندانی از زمین تا آسمان متفاوت است. کاش کسی بود این نکته را برای ایشان می‌شکافت.
یک مسئول بلند پایه واقعاً اگر نامید است، باید از کار کناره بگیرد. تحلیل‌های ناامیدانه و آمار و ارقام نگران کننده توسط چنان کسی چه معنایی دارد جز اینکه من می‌خواهم اما نمی‌شود امیدی هم نیست لطف کنید از من توقعی نداشته باشید. در اغلب موارد، امید و ناامیدی یک سردمدار سیاسی ریاکارانه است. مثلا گاهی اظهار امید یا ناامیدی یک وزیر در یک وزارت خانه مهم، اهرم فشاری است برای جذب بودجه یا امکانات بیشتر. حتی گاهی یک مسئول بلندپایه، وقتی در جلساتی مثل کابینه دولت، اظهار امیدواری می کند، هوس کرده به مدارج بالاتر بروکراتیک واصل شود. اظهار امیدواری می‌کند تا به او اعتماد کنند و مسئولیتی بالاتر به او بسپارند.
زندانی اما ماجرایی دیگر دارد. امید و ناامیدی یک زندانی به ارزیابی او از زندان وابسته است. اگر زندانی عادت کند به زندگی در زندان، محکوم است به ناامیدی بنیادی. زندگی برای او یک چهاردیواری است با افق‌های چسبیده به صورت و بی روزن. روزهای اول، ممکن است فریاد این زندانی یا آواز یک زندانی دیگر دلش را گرم کند به فردایی دیگر. گوش بسپرد به اخباری که حاکی است از فرار این یا آن زندانی بی قرار. اما کم کم از این دست سر و صداها و اخبار تازه خسته می‌شود. دل می بندد به کیفیت صبحانه امروز که چه تفاوتی داشت با صبحانه دیروز. ممکن است امید ببندد به صبحانه فردا و اینکه خدا کند خوراکی‌های دلپذیر او را بدهند. در فضایی که ناامیدی به بنیاد وجود و هستی او بدل شده، دل به امیدک‌های کوچک می‌بندد. چند ساعتی به هواخوری هم اگر برود، زود دلش تنگ می‌شود برای آرامش و آسایشی که درون سلولش وجود دارد. او که عادت می‌کند به محیط زندان، کم کم نظام ارزش‌گذاری‌اش دگرگون می‌شود، چه بسا به تفصیل از مزیت‌های زندگی در زندان نسبت به فضای پرآشوب شهری داد سخن دهد. خدا را شکر کند به خاطر نعمت زندان.
اما اگر یک زندانی عادت نکند به زندان و هیچ گاه فراموش نکند نعمت آزادی را، وضع متفاوتی دارد. او لاجرم به نحو بنیادی یک امیدوار است. حتی اگر در تلخ‌ترین وضعیت زندگی کند. هستی او با امید عجین شده حتی اگر حبس ابد گرفته باشد. حتی اگر منتظر حکم اعدام باشد. چه بسا در یک فرصت کوچک به نحوی معجزه وار فرار کند.
افق‌های پیش رو مسدود به نظر می‌رسند. بنابراین به طور طبیعی احساس ناامیدی روز به روز افزون‌تر می‌شود. ناامیدی نم فرساینده‌ای است که همه جا حتی در درون کابینه نفوذ کرده است. فزونی گرفتن این ناامیدی دولت و ساختار کلی حکومت را به وضع همان پیرزنی رسانده که با ویلچر حرکت می‌کند. متولیان امر به جای گفتار درمانی، و توصیه به امید روان شناختی، خوب است بدانند باید تصمیم‌های بزرگ گرفت. تنها به شرط تصمیم‌های بزرگ حصارهای ناامیدی می‌شکنند و پنجره‌های تازه گشوده می‌شوند. وضع متعارف امور، مولد امید نیست. اخبار این روزهای کره شمالی، برای مردم جذاب شده‌اند، حتی اگر در بخش‌های خبری ایران خیلی به آن نپردازند.
متاسفانه تصمیم گیرندگان کشور، خیلی دوست ندارند مردان تصمیم‌های بزرگ و نامنتظر دیده شوند. به ظاهر استوار بر مواضع پیشین ایستاده‌اند حتی اگر در پس پشت‌ها خبرهای دیگری در جریان باشد. اصولاً از اعلام علنی و شجاعانه ورود به یک دوران تازه، هراس دارند. پوست‌ دوران قدیم را بر وضعیت‌های تازه می‌پوشانند. این کاری است که در چهار دهه گذشته کرده‌اند.
در فضایی که هیچ کس هیچ تصمیم تعیین کننده‌ای در علن نمی‌گیرد، مردم احساس زندانی بودن می‌کنند. گاه به صفت آن زندانی که تلاش می‌کند به زندان خو کند، اما با یک احساس عمیق و بنیادی ناامیدی، و گاه عادت نمی‌کند، امیدوار است، منتظر نشسته و در هر فرصتی، ممکن است سودای رهایی و آزادی اش همه چیز را دگرگون کند.
آنگاه فقط خدا می‌داند چه اتفاقی خواهد افتاد.
@javadkashi
پنجره‌ها را بگشایید
******
هر فرهنگی ممیزاتی دارد. انحطاط هر فرهنگ را باید در پرتو تعلیق و فراموشی ممیزات خودش مورد مطالعه قرار داد. روزی فراخواهد رسید که انحطاط امروز ما را کسانی در پرتو تعلیق انتظار مورد مطالعه قرار دهند. جمهوری اسلامی خواسته یا ناخواسته خود را به منزله صورتی از الگوی مطلوب شیعیان منتظر به صحنه آورد. حال کسانی فی الواقع منتظر نیستند. آنچه می‌خواهند همین است که هست فقط آنچه خواهد آمد، صورت ناب و تشدید شده همین وضعیت فعلی است. کسانی به حسب آنچه تجربه کرده‌اند، به ظهور آن روز با ترس نظر می‌کنند. البته برای اکثریت مردم، انتظار یک پدیده به تعلیق رفته است. اساساً به آن فکر نمی‌کنند.
به چراغان در و دیوار دل خوش نکنید، به دل و جان مردم بنگرید.
منتظر کسی است که در وضع فعلی غلیان شر انسانی را تجربه می‌کند و گریز از این لجنزار انسانی را ناممکن یافته است. تنها از خود مواظبت می‌کند و در حد توان دل خوش می‌کند به اندک کاستنی از شدت آن. این احساس فردی و جمعی متناسب است با روایتی که شیعه بر آن متکی است. آنها به غیبت امامی از صحنه تاریخ باور دارند. چرا که گویی یک امام نیز چنان با تراکم و غلیان شرارت‌های انسانی مواجه شده است که برای یک روز موعود دامن از عرصه تاریخ بیرون کشیده است. به همین واسطه هم بوده است که شیعیان در سنت حیات تاریخی‌شان، هر صورتی از حکومت را جائر شمردند و امید از نظم‌های عملا موجود تاریخی بریدند.
منتظر در میان مردم و در نظم‌های مستقر تاریخی زندگی می‌کند، اما دل به هیچ کس و هیچ نظم فعلیت یافته‌ای نمی‌دهد. به همه صورت‌های واقعی نظم، به دیده تردید و بدگمانی نظر می‌کند. منتظر همیشه قادر است شکاف وضعیت‌های فعلی و وضعیت آرمانی حیات انسانی را به منزله یک زخم انسانی تجربه کند و با دل و روحی زخمی، با شوق به پنجره‌ای بنگرد که از یک فردای پرشکوه خبر می‌دهد. فرهنگی که قوام بخش آن انتظار است، چشم شوق به فردا دارد و به هر چه و هر چیز در وضع فعلی خود به دیده تردید می‌نگرد.
جامعه مدرن غربی، بر اساس این اسطوره پاگرفت که در یک دیروز تاریخی، قراردادی جمعی برای خروج از وضع طبیعی بسته‌ایم پس ضروری است حدود یکدیگر را مراعات کنیم. جماعت منتظر، بر اساس اسطوره‌ای دیگر پا می‌گیرد: قرار است عهدی جمعی در یک فردای موعود بسته شود پس یاد بگیریم تا آن روز یکدیگر را دوست داشته باشیم. منتظران به امید روزی نشسته‌اند که خود، خدا، و دیگری را ملاقات کنند. پس امروز روز تدارک برای یک فرداست.
منتظر البته گاهی خسته می‌شود. چشم از خیرگی به روزهای آینده می‌پوشد. دلش می‌خواهد در خواب هم اگر شده، آنچه را منتظر است در رویا تجربه کند. آنگاه کسانی از راه می‌رسند، پنجره‌ها را می‌بندند، فانتزی آن روز موعود را به صحنه می‌برند و از منتظران می‌خواهند آنچه را انتظار می‌کشند در صحنه ببینند. چندی می‌گذرد. چشم‌های منتظر، خاکستری می‌شود. قلب‌ها سرد، امیدها فرونشسته، و شرارت‌های دامنگستر انسانی همه جا را اشغال می‌کند.
آنگاه گویی امام غایب، در گوش‌های آنان می‌خواند ای بی‌خبران، در حد توانایی اندک‌تان، فقط قرار بود از بار عمیق شرارت‌ها اندکی می‌کاستید. اگر از دست شما کاری برای رفع شرارت ساخته بود، نیازی به من نبود. اگر در وضعیت‌های عملاً موجود تاریخی، فرصتی برای رهایی وجود داشت، غیبت نمی‌کردم. ساده لوحی و خروج از شرایط انتظار، شما را در مردابی عمیق فروخواهد برد.
اینک برخیزید، جبران مافات کنید. دست از دعاوی منجی گرایانه بردارید. تا می‌توانید از بار سنگین شرارت‌ها در خود، خانه و شهرتان بکاهید، دوباره یکدیگر را به امید فردایی موعود، دوست بدارید، پنجره‌ها را بگشایید و منتظر بمانید.
@javadkashiا
مردم باید تصمیم بگیرند
********
فاجعه خروج آمریکا از برجام نیست. واکنش ما می‌تواند منجر به فاجعه شود. تکرار کلیشه‌های گفتاری و رفتاری پیشین، تصمیم گیری بدون مشارکت واقعی مردم، و اقدامات واکنشی و تحریک آمیز، ما را به سمت فاجعه پیش خواهد برد و دخالت واقعی مردم در اتخاذ تصمیم و پرهیز از اقدامات تحریک آمیز ما را از این گذرگاه عبور خواهد داد.
مردم، فردا تیتر روزنامه‌ها را با حساسیت بیشتری می‌نگرند. فاجعه آنجاست که تیتر اول کیهان را مثل همیشه علیه دولت و انعقاد برجام بیابند. تیتر اول روزنامه‌های طرفدار دولت را معطوف به آرام کردن مردم و وانمود کردن اینکه هیچ اتفاقی نیافتاده است. فاجعه آنجاست که کسانی تلاش کنند مسئولیت خروج آمریکا از برجام را به گردن کسانی در کشور بیاندازند و خلاصه فاجعه آنجاست که فردا روزنامه‌ها، اظهار نظرها، سخنان مسئولان کشور همه و همه حاکی از آن باشد که همان چرخ های سابق است که می‌چرخد.
اگر کلیشه‌های پیشین تکرار شوند، آنگاه باید منتظر روی دیگر فاجعه بود. مردم احساس می‌کنند تکرار کلیشه‌های همیشگی حکایت از آن دارد که متولیان امور یا حساسیتی به وضعیت آنان ندارند یا قادر به هیچ تصمیم موثری نیستند. به هر دلیل اگر هیچ کس قرار نیست هیچ تصمیم مهمی برای رهایی کشور بگیرد. آنها باید خود هر چه می‌توانند برای رهایی خود بکنند. تکرار کلیشه‌های همیشگی، به مردم احساس بی‌آیندگی، بی پناهی و تیرگی افق القاء خواهد کرد. واکنش مردم در مقابل چنین وضعیتی، مخرب و ویرانگر است.
تردیدی نیست که سخنان تند ترامپ، و استقبال فوری نتانیاهو از آن حاکی از آن است که یک برنامه هماهنگ شده علیه ایران کلید خورده است. گفتار درمانی چاره ماجرا نیست. اظهار اینکه مردم از هیچ چیز نگران نباشند، نشانه آن است که نمی‌خواهیم مردم را برای گذر از حادثه، به مشارکت بخوانیم. اینک باید زبان و بیانی تازه بسازیم و به نحوی تازه با مردم سخن بگوییم.
باید همگان احساس کنند آنچه هدف‌گیری شده موجودیت کشور است. مساله نه محدود به یک جناح سیاسی است و نه محدود به نظام سیاسی. شیاطین دنیا و منطقه دست در دست هم داده‌اند تا فاجعه‌ای را رقم بزنند. گام اول آن است که مسئولان جمهوری اسلامی بپذیرند خودشان برای گذر دادن کشور از این وضعیت، سرمایه و کفایت کافی ندارند. آنها نزد گروه‌هایی معتبرند اما نزد بسیاری دیگر، فاقد اعتبار لازم‌اند. باید از دیگران مدد گرفت. هر کس که آبرو و سرمایه‌ای نزد مردم دارد باید به میدان فراخوان شود. هر کس با زبان و بیان خود، با مردم سخن بگوید. کم هزینه‌ترین رهیافت آن است که مردم به جد خود در این میدان تصمیم‌گیر باشند. اجازه بدهیم همه چیز به جد از خلال وضعیتی عبور کند که مردم خود با همه شقوق و صداهاشان در عرصه حاضر شوند و برای خود تصمیم بگیرند. این وضعیت امکان پذیر نخواهد شد مگر با میدانی که صاحبان سرمایه و آبروی هر نیرو و گروه و جریانی در عرصه حضور فعال پیدا کند.
متولیان امور عادت کرده‌اند پشت درهای بسته تصمیم بگیرند و بعد با تبلیغات مردم را به پشتیبانی بخوانند. کاش بدانند در چنین وضعیتی، اگر شرایط به وضعیت مخاطره آمیزی نزدیک شود، مردم کنار خواهند کشید و آنها را تنها خواهند گذاشت. تنها به شرط حضور واقعی مردم در اتخاذ تصمیم است که قدرت واقعی تولید خواهد شد و کشور ظرفیتی چندین برابر شرایط فعلی برای تحمل و گذر از وضع فعلی پیدا خواهد کرد.
چنین سیاستی البته باید با پرهیز از هرگونه اقدام تحریک آمیز در سطح جهان و منطقه باید همراه شود. تردیدی نیست عربستان و اسرائیل تلاش می‌کنند در این روزها و هفته‌های پیش رو، فضا را تند کنند و ایران را به اقدامات تحریک آمیز وادارند. باید حتی الامکان برای حفظ برجام با کشورهای اروپایی همراه شد. تا جایی که امکان پذیر است فضا را امن و آرام نگاه داشت تا بسترهای داخلی همبستگی جمعی به قدر کفایت فراهم شود.
@javadkashi
پروای حقیقت
———
اصلاح طلبی در ایران بیست ساله است. انتظار می رفت رشید و سرزنده و شاد و پرانرژی باشد. اما این جوان چرا امروز اینهمه کم سر و صداست؟
اصلاح طلبی آن روزها بخشی از انرژی خود را وامدار نقدی بود که به بیست سال قبل از خود کرده بود. به آنچه در آستانه انقلاب روی داد. منش روشنفکرانی را مورد عتاب فرار داد که با مردم سخن می گفتند و در بسیج انقلابی نقش داشتند. حال بیست سال از عمر خود او گذشته و حال باید از حالش پرسید و دلیل کسالت و خمودی اش را
اصلاح طلبان از همان روز نخست ناصحان حکومت بودند. گاه با زبان نرم و گاه با زبان تند، حاکمان را مشفقانه خطاب قرار می دادند و از آنها می خواستند که در روال کشور داری
خردمندتر باشند. مهربان بودند و مسالمت جو. بسیاری از سخنانشان هم درست بود، چنانکه بحران های امروز ما را پیش بینی هم کرده بودند. چه بسا امروز هم هنوز کلام آنان را باید نسخه رهایی از معضلات امروز یافت. اما گوشی شنوای نصایح آنان نبود.
آنها در بسیاری از موارد درست می گفتند اما در حیات سیاسی کافی نیست مدعاهای درست داشته باشی، لازم است در تحقق آن نیز موفقیت به دست آوری، حیات سیاسی بستر تحقق اراده نیک است نه طرح مدعيات نيك. تاریخ حیات ملتها را کسانی رقم زده اند که چیزی را تحقق بخشیده اند نه اینکه سخنی دقیق و راست گفته اند و منتظر مانده اند تا حاکمان به سخنان مشفقانه آنان عمل کنند
امروز می توان از این جوان بیست ساله پرسید کجای راه را اشتباه رفتی که اینک این همه سر در گریبان گرفته اَي؟.
سید جمال الدين اسدآبادی، در پایان عمر با حسرت و افسوس گفت که عمری به نصيحت حاكمان تلف كرد. مردم بیدار، حاکمان را بیدار می کنند و هنگامی که مردم خوابند حاکمان دلیلی برای بیداری نمی یابند.
اصلاح طلبان زبان سخن گفتن با مردم نداشتند. هیچ گاه فکر نکردند مردم هم نیازمند اصلاح اند. طور حکومت حاکمان را گاه باید در طور زندگی مردم جستجو کرد. ائتلاف نانوشته ای میان مردم و حاکمان وجود دارد در تخریب محیط زیست، در فساد و تاراج منابع عمومی، در دین ورزي ریاکارانه، در دروغ، در خیانت، در حرص بی پایان، بی اعتنایی به محرومان، حاشیه نشینان و اقشار بی صدا
هنگامی که یک الگوی آرمانی حیات سیاسی تحقق پیدا نمی کند، نظم سیاسی به طور پنهان حاصل وفاق شرارت آمیز میان مردم، و میان مردم و حاکمان است. آنگاه وقتی تنها خطاب به حاکمان سخن می گویی، به مردم کمک می کنی تا خود را بی گناه بیابند. خدمت به مردم می کنی تا با وجدانی آسوده تر زندگی کنند. البته از جانب همان مردم هم حاکمان مامورند تا گاهی به این سنخ روشنفکران لبخند بزنند و گاه تو دهنی
البته من از صنف صادق روشنفکران اصلاح طلب سخن گفتم. والا صنف ریاکاری هم در صحنه وجود دارد که می داند چه می کند، هم از توبره مشروعیت مردمی می خورد هم از أخور امتیازات حکومتی
به روشنفکری چهل سال پیش دوباره باید نظر کرد. روشنفکری آن روزها بیشتر خطاب به مردم سخن می گفت، آنها را نقد می کرد. دغدغه هوشیار کردن مردم به وضعیت
خودشان را در سر می پرورانید. ائتلاف نانوشته و ناخوداگاه با حاکمان بر سر کنش های شریرانه را گسیخته می کرد، حمله به آنچه این پایین می گذشت، یا بالا دستی ها را بی پایگاه می کرد یا وادار به تجدید نظر در آنچه می کنند. ما به تدریج دچار بیماری بدیهی انگاری شر شده ایم. کسی که مردم را از خواب زندگی پر از شرارت و دروغ های کوچک اما مستمر برهاند، حاکمان را همزمان از خواب بیدار خواهد کرد.
بنابراین اگر هم اصلاح طلبان سخنان راست گفته باشند، چیزی از فاجعه نمی کاهد. سخنان درست و دقیق و عالمانه را باید در دانشگاه و مراکز علمی گفت و شنید. عرصه سیاست عرصه تحقق خير است از سنخ کنش اخلاقی است. ناشی از پروای حقیقت در عرصه عمومی است. پروای حقیقت همان پروای مقدسی است که هم از بار شرارتها در عرصه عمومی می کاهد و هم روشنفکر را پاک می کند و حلقومش را رهایی بخش

@javadkashi
زبان و خلق حيات
سياسي
عنوان سخنراني اينجانب در ميزگرد شريعتي و سياست بود. أين ميزگرد امروز با حضور اقايان دكتر حاتم قادري، مراد ثقفي، دكتر منوچهري و اينجانب برگزار شد
فايل صوتي أين سخنراني تقديم شده است.
ايماژي كه جامعه جهاني از فضاي سال ٨٨ گرفت اين تصور را برايش به وجود آورد كه در ايران انگار چيزي تغيير كرده است و جمهوري اسلامي پشتوانه قبلي را در جامعه خود ندارد. در همين شرايط بود كه اين تصور در امريكايي ها پديد آمد كه در اين شرايط مي توانند ساز و كاري را تنظيم كنند كه يا منجر به ساقط شدن اصل جمهوري اسلامي يا تغيير رفتارش شود. من فكر مي كنم تا نتوانيم اين ايماژ از كشور خودمان را در دنيا تغيير دهيم، مخالفان ما در نظام جهاني پروژه خودشان را دنبال خواهند كرد.

أين عبارات بخشي إز مصاحبه من با روزنامه اعتماد امروز است

http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3750884
به یاد ناصر ملک مطیعی
××××××××××××××
ناصر ملک مطيعي، فردین و بهروز وثوقی سه چهره برجسته فیلم فارسی در دهه چهل و پنجاه ایران بودند. محصولات سینمایی این چهره‌های ماندگار، پرمخاطب بودند و جذاب. آنها اغلب در نقش قهرمانانی ظاهر می‌شدند که هیچ نسبتی با قهرمانانی از سنخ شاهنامه فردوسی نداشت. بیش از آنکه یادآور رستم و سهراب باشند، یادآور جوانمردان قدیم بودند. کسانی که نه سواد درست و حسابی داشتند و نه زندگی فاخری. فقط وجدان بیدار داشتند و سری سخت در مقابل خیانت، هتک ناموس، دروغ و خودخواهی و زراندوزی‌های خفیف.
علقه مخاطب به آنان نسبتی داشت با رنجی که وجدان ایرانی از مدرنیته شاهنشاهی می‌برد. مدرنیته‌ای که مظاهرش به ندرت علم و دانشگاه و آزادی‌های سیاسی بود. به ندرت چهره خود را در ظهور فرهنگی تازه و ظرفیت‌های تازه اجتماعی و سیاسی نشان می‌داد. مظهرش عموما صنایع وارداتی و سکس بود و البته انبوه حاشیه نشین‌های فقیری که در گودها و حلبی آبادها با اعتیاد وتنگدستی زندگی می‌کردند.
چهره پرغرور ناصر ملک مطیعی، نماینده میل به مقاومت بود. میل به دفاع از چیزی اصیل در مقابل هجوم یک مدرنیته بی مهار و وحشی.
ناصر ملک مطیعی با حسرت و آه این جهان را ترک کرد. دلتنگی‌اش تنها منحصر به عشقی نبود که به سینما داشت. او روزی جبران احساس ناتوانی و زخم خوردگی مردم بود. در ابروان در هم پیچیده‌اش و در هیبت نگاهش مردمی را نوازش می‌داد که نمی‌دانستند در مقابل امواجی که شاکله زندگی شان را از هم می‌گسلد چه باید بکنند. مشروب می‌‌خورد و اهل عیش و عشرت بود، اما در همان حال مقدس بود و بزرگ. از اصالت‌های از دست رفته نشانی داشت. حتی اگر اندک و آلوده بود.
آنها گویی مبشر پیامی برای عوام مردم بودند: در پیچ و تاب زندگی همه چیز را لگد مال نکنید. اجازه ندهید طوفان همه چیز با خود ببرد. اگر دنیای جدید بیشتر با چهره شرارت بارش نصیب ما شده است، تلاش کنید تا می‌توانید از حیطه آن بکاهید. نگذارید همه جا را اشغال کند. نگذارید از حدودی بگذرد. بعضی از حدود را حفظ کنید.
پیر و اندوهناک و پر از رنج از دنیا رفت. دیگر اجازه نیافت آن نقش را برای مردم بازی کند. اما پس از او هیچکس چنین نقشی ایفا نکرد. طی چهار دهه پس از او زمین و آسمان پر بود از کلامی که مدعی از ریشه در آوردن شر دنیای مدرن است. از عهده که بر نیامد هیچ، تا زانو در مرداب آن فرورفت.
ما دوباره نیازمند پیامی هستیم که نشان دهد مدرنیته اساساَ ورود به جهان انسانی، عقلانیت و آزادی است. البته به سهم خود حامل شرارت‌هایی نیز هست. مدعیانی که می‌خواهند به کلی ریشه شرارت‌ها را بخشکانند عملا دشمنان عقلانیت و آزادی از آب در خواهند آمد و شرارت‌های جهان قدیم را با شرارت‌های جهان مدرن خواهند آمیخت. تنها می‌توان از بار شرارت‌ها کاست. قهرمانی وجود ندارد که برای همیشه ما را نجات دهد اما از هر کس باید خواست در همان محدوده زندگی‌اش، وجدانی نیمه بیدار داشته باشد و دست کم از بعضی حریم‌ها حراست کند و قهرمان عرصه میدان زندگی‌اش باشد.
وای به ما که به روزگاری در افتاده‌ایم که قهرمان شدن با شکستن حریم‌ها اتفاق می‌افتد.
@javadkashi
[Forwarded from اتچ بات]
‍ (https://attach.fahares.com/lyfNwj3dr2UhUqjqoSyO7Q==) آن دوستی که دشمنی نیست
*********
چند سال پیش، در مراسم افطار یکی از دوستان عزیز – مهندس احراری – کنار علی‌رضا رجایی نشسته بودم. او و همه از خبر بیماری‌اش تازه مطلع شده بودیم. بعد از صرف افطار، یکی از حضار، آیاتی از سوره زخرف را تلاوت کرد و در آن میان آیه 67 این سوره را. الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ. دوستان در آن روز، دشمنانند، مگر متقیان. پس از پایان قرائت، از علی رضا خواسته شد، چند کلمه‌ای حرف بزند. من هم ناخودآگاه ضبط گوشی‌ام را روشن کردم و صدایش را ضبط کردم. او در باره دوستی‌های آسان سخن گفت که همان دشمنی است، و دوستی هایی که دشوار است و آن دوستی کسی چون امام علی است. فایل صوتی و متن سخنان آن شب علی رضا را تقدیم کرده‌ام. بشنوید، باور کردنی نیست هنوز هم ممکن است کسی از امام علی سخن بگوید و تار و پود آدمی را به لرزه درآورد. سال‌هاست، سال‌هاست، سال‌هاست که همه جا نام علی هست اما دیگر دلی را نمی‌برد. وجدانی را بر نمی‌انگیزد. باور کردنی نیست که کسی هنوز هم می‌تواند به این نام کلیشه شده، هیبت آغازینش را باز پس دهد. فایل ضبط شده و پیاده شده این سخنرانی کوتاه را بشنوید.
@javadkashi
Forwarded from Javad Kashi
آن دوستی که دشمنی نیست
********
متن سخنرانی علي رضا رجایی
...... آیاتی که خوانده شد به اندازه کافی گویا بود. لحظاتی اتفاق می افتد که دوستان دیگر دوست نیستند. یکی از آن لحظات پیچیده لحظه قیامت است که روز برملا شدن رازهاست. در همین دنیا هم لحظاتی اتفاق می افتد که کسانی که به ظاهر دوست هستند، در چنین روزی به دشمنی می افتند چون زمینه دوستی و محبت از بین رفته است. وقتی روابط بر اساس ظلم باشد، به ظاهر برادرانه است اما در باطن رشته پیوندها بر اساس ظلم و اجحاف است. از همین جاست که ما به امام علی تشبه می کنیم که البته کار دشواری است.
امام علی می فرماید که: «لو احبنی جبل لتهافت». این چه دوستی است که اگر کسی به آن تشبه کند وجودش متلاطم می شود؟ تشبه به علی در این روزگار البته به چند جهت سخت‌تر است: یکی کسانی که مدعی ولایت امام علی هستند در واقع بر اساس همان چیزی عمل می کنند که در روز «یوم تبلی السرائر» دوستی‌هایشان به دشمنی تبدیل می‌شود و علی از آن‌ها برائت دارد. دوستی بر اساس تشبه به امام علی، پایدار است. دوستی‌ای ست که در زمانی که اسرار برملا می‌شود، پایدار می‌ماند. دوستی‌هایی که بر اساس گونه‌ای از مقاومت در برابر وضع موجود شکل گرفته است. ولایتی که گفته می‌شود، در مورد امام علی -اصولا اگر مفهوم ولایت در اینجا قابل تعمیم باشد- متفاوت است. اگر آن خطبه‌ای که امام وقتی مردم برای پذیرفتن خلافت به او هجوم آوردند درست در خاطرم مانده باشد که میفرمایند : «لَوْلاَ حُضُورُ الْحَاضِرِ، وَقِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِر، وَمَا أَخَذَ اللهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلاَّ يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِم، وَلاَ سَغَبِ مَظْلُوم، لألْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا، وَلَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِها». امام علی میگویند که اگر مردم به سراغ من نمی‌آمدند و حجت خدا بر من تمام نمی‌شد و خداوند از کسانی که می‌فهمند تعهد نگرفته بود ( پس این یعنی نوعی از دانش وجود دارد که تعهد و مسئولیت می‌آورد نه اینکه دانش بی‌طرف باشد) من بر همان روال سابق عمل می‌کردم. ریسمان شتر خلافت را به همان شیوه گذشته بر گردنش می‌انداختم و به همان شیوه گذشته عمل میکردم و خلافت را نمیپذیرفتم. پس یک طرف قیام مردم حجت را تمام می‌کند و یک طرف علم مسئولیت‌آور و تعهدآور است که تبدیل به عنصر مقاومت در مقابل ظلم می‌شود و کسانی که موفق می‌شوند در مقابل هر شکلی از ظلم با همه ابعاد سیاسی و اجتماعی و اخلاقی مقاومت کنند، آن‌هایی هستند که دوستی‌ها و برادری‌های پایدار خواهند داشت. بقیه، برادری‌ها و دوستی‌های شکننده است که زمانی که عنصر منفعت و قدرت می‌پاشد آن هم از هم می‌پاشد و آن‌ها بر علیه هم می‌شوند.
این است که تشبه به امام علی همانطور که عرض کردم از چند جهت سخت است: یکی اینکه خود دوستی امام علی با آن الگوی اخلاقی پیچیده و بلند دشوار است و برای همین هم میگوید: «لو احبنی جبل لتهافت»، یعنی کوه از هم متلاشی می‌شود. برای همین است که کسانی که واقعا پیرو امام علی هستند روزگار متلاطمی دارند، درون آشفته‌ای دارند. از طرفی به دلیل تجربه‌ای که از حکومت به نام دین در این سال ها دیدیم و مسائلی که به نام دین در کشورهای دیگر اسلامی رخ میدهد، امروز چنان حملاتی به بزرگان دین می شود که تشبه به علی و دینداری دشوارتر از همیشه است. دراینجا چندان بی ربط نیست که اشاره ای به مرحوم شهید دکتر شریعتی بکنیم که حتی در آن زمان که اطلاعات انقدر نبود میگفت چقدر دشوار است پیروی از امام علی و تشبه به او کردن.
بیشتر از این وقت شما را نمیگیرم فقط با این آیاتی که خوانده شد ابتدا به ساکن این بحث ها به ذهنم رسید، ذهن من را هوشیار کرد که توجه کنم به عنصری که یک طرف آن دوستی های پایدار است و طرف دیگر آن مقاومت برای نهایتا همان دوستی و محبت و اخلاقی که امام علی با دشواری در روزگار خودش آن را حفظ کرد و سرانجام به خاطر آن به شهادت رسید.
@javadkashi
سیاسی بودن و دل‌مشغولی به سیاست
****

سیاست، صبح تا شام ما را اشغال کرده است و همگان مرتب دل‌مشغول اخبار سیاسی هستیم. شاید بیش از همه مردم عالم. اما ما به هیچ‌روی سیاسی نیستیم. دل‌مشغول سیاست بودن با سیاسی بودن یکی نیست. حتی گاهی دل‌مشغول سیاست بودن مانع از سیاسی بودن است.
ما به این جهت، دل مشغول مستمر سیاست هستیم که همه چیز را به سیاست و چند و چون تصمیمات سیاسی بسته‌اند. برای تعیین تکلیف شغل آینده باید مطمئن شویم از فروش نفت ایران و بسط روابط سیاسی کشور. برای تسهیل ازدواج یک دختر و پسر، بالاخره باید معلوم شود مساله سوریه به کجا می‌رسد و سرنوشت برجام چه خواهد شد. امیدواریمان به احراز یک موقعیت شغلی مشروط است به این که رئیس‌جمهور بعدی کیست. برای التیام اعصابمان در زندگی روزمره، باید خوار و ذلیل شدن فلان مسئول یا سربلند کردن مسئول دیگر را ببینیم.
سیاست با همه بازیگران و نهادهایش، مثل آب در تمام نسوج زندگی‌مان و همه بافت‌های خانه و حیاتمان رسوخ کرده است.
دقیقا به دلیل این همه دل مشغولی به سیاست، غیرسیاسی هستیم. در زمره بسیاری دیگر از مردمان غیرسیاسی جهان. سیاسی بودن، چیزی‌ست بیرون از دل‌مشغولی‌های روزمره، قطع نظر از کار و شغل، بیرون از حب و بغض‌های شخصی، مستقل از آنچه زندگی شخصی من را بهبود می‌بخشد. سیاسی بودن یعنی، دل‌مشغول سرنوشت گروهی باشم که به آن تعلق دارم. به سرنوشت ملتم و از همه مهم‌تر به سرنوشت و مصالح کل بشریت بیاندیشم. سیاست به جوهره کمال‌یافته شخصیت فردی ارجاع می‌شود. سیاسی بودن با عشق به دیگری، دوست داشتن مردم و نوع دوستی آدمی نسبتی وثیق دارد. به همین معنا انسان به قول ارسطو، حیوانی سیاسی‌ست. از نظر او، انسان به دلیل توانایی‌اش برای فرارفتن از خود، از حیوانات متمایز می‌شود. ما می‌توانیم انسانی سیاسی باشیم، فقط به این جهت که می‌توانیم از مطامع و غرایز شخصی خود تا حدودی گذر کنیم. صرفا به همین دلیل تنها جانوری هستیم که قادر به تشکیل جامعه سیاسی می‌باشیم. فقط به شرط وجود این فرم از زندگی است که اجتماع سیاسی معنادار می‌شود. فرد، شخصیتی اخلاقی پیدا می‌کند. قوانین محترم می‌شوند. آزادی و عدالت امکان‌پذیر می‌شود و امنیت عمیق بر حیات عمومی مستولی خواهد شد.
فرد سیاسی، دوستدار همه انسان‌هاست و در پرتو این انسان‌دوستی، دوستدار ملت و گروه خاصی از مردم هم هست. دوستی نوع، مثل خورشیدی تابان دیگر دوستی ها را گرما می‌بخشد. فرد سیاسی بیش از دیگران می تواند دوست خوبی برای دیگری باشد و عاشقی وفادار به معشوقش. به این معنا، یک فرد سیاسی بیشتر محتمل است خداپرست نیز باشد و در پرتو ایمان به خدا یک دیندار واقعی.
این روزها می‌گویند تخم دوستی و عشق را در روابط شخصی ملخ خورده است. فضای عمومی زندگی گرمای پیشین را ندارد، می‌گویند بیش از گذشته خودخواه و فردگرا شده‌ایم. می گویند احساس اعتماد و امنیت کاهش یافته است. اخلاق از عرصه عمومی رخت بربسته است. این‌ها همه موجب دل مشغولی وافر به سیاست است و سیاست بي مهار و مبتذل امروزی، عامل آن همه احساس بحران در زندگی شخصی است. تنها درمان دل مشغولی مستمر به سیاست، سیاسی بودن است.
هیچ گاه جهت گیری‌های سیاسی در کشور ما، نوع‌دوستی و عشق عمومی به انسان‌ها را سرلوحه خود قرار نداد. خیلی که به دور می‌رفت قلمرو مسلمانان را در نظر داشت. همین فقدان نوع‌دوستی، آن را در چاله انداخت. پس از چندی بیشتر به شیعیان گرایش پیدا کرد، اما در میان شیعیان هم شکاف انداخت و گروهی از شیعیان را به گروه های دیگر مرجح دانست. فرجام خاص‌گرایی، فردگرایی منفی و خودخواهانه است. البته در این مسابقه خاص‌اندیشی، آن‌ها که بالاتر نشسته‌اند برخوردار و برخوردارتر شدند و آن‌ها که دستشان به جایی نمی‌رسد حسرت می‌خورند و نفرین می‌کنند؛ به همه، به همسایه، به دوست و به حاکمان.
@javadkashi
Forwarded from اتچ بات
‍ "بزرگ آقا صفات فراوان داشت اما پست و سبک و مضحک نبود.
‎قباد اما پست و مضحک بود، و از خصوصیات بزرگ آقا دو تا را بیشتر نداشت: دسیسه‌گری و بی‌رحمی. او هرچه را بنیان‌گذار بنا کرده بود، در استخدام حیات مضحک و پست و پر دسیسه هزینه کرد. آنقدر از بنای عمارت دیوان سالار کاست تا آن را ساكت و خاموش و هراسناك كرد..."
اين عبارات بخشي از يادداشت من در مورد سريال شهرزاد است. اصل اين يادداشت را در فايل زير بخوانيد 👇👇
Forwarded from Abolfazl Delavari
نقدی بر ذهنیت جنگ سردی
نکاتی پیرامون مصاحبه آقای دکتر عسگر خانی در مورد برنامه و سیاست هسته ای ایران

طی چند هفته اخیر، و پس از اعلام خروج آمریکا از برجام، شاهد طرح مباحث، گفتارها و سیاست¬های اعلامی تأمل برانگیزی از سوی طیفی از مقامات، مسئولان و منسوبان نظام و همچنین برخی رسانه¬ها و تحلیلگران همسو با آن ها در جهت اعلام و اثبات مجدّد و مشدّد «خبط و خطای دولت روحانی در مذاکرات منتهی به برجام» هستیم. در این میان، ....... این بخشی از مقاله دوست و همکارم دکتر دلاوری است که در روزنامه اعتماد امروز (23 خرداد 97) چاپ شده است متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید با این توضیح که در آخرین جمله مقاله کلمه «باید» اشتباهاً «نباید» تایپ شده است.
2025/07/04 19:40:06
Back to Top
HTML Embed Code: