Telegram Web Link
.روزنوشت‌های سفر به لرستان-۷
روز چهارم- ۹۸/۱/۱۵- قسمت۴

۸ تریلی هلال احمر به غارت رفت!

روز دوم، یک تریلی کمک‌های مردمی هلال احمر مورد سرقت قرار گرفت و کلیه اقلام آن توسط افراد غیربومی که از شهرهای اطراف به پل‌دختر آمده‌بودند، به غارت رفت.

امروز نیز حوالی ساعت ۱۶، هفت تریلی حاوی کمک‌های مردمی هلال احمر در ورودی شهر به غارت رفت.
از روز اول، خط هوایی هلال احمر برقرار بود. هلی‌کوپتر‌های هلال احمر مدام محموله‌های غذایی و... را وارد شهر می‌کنند اما هلال احمر توانایی توزیع مناسب آن را ندارد!
امروز ۱۰۰ نیروی یگان‌ویژه ناجا به نیروهای انتظامی شهر افزوده شد اما هنوز محموله‌های هلال احمر به غارت می‌رود‌!
هلال احمر ضعف مدیریت در توزیع اقلام دارد و ناجا هم در برقراری امنیت آن چنان که باید، مقتدر نیست‌.

پی‌نوشت:
۱-برخی روایت‌هایم از شهر را با آنکه به حقیقی بودن آن اذعان دارند، سیاه‌نمایی می‌دانند و مرا نهی می‌کنند. برخی دیگر می‌گویند روایت‌هایم به ناامیدی و بی‌اعتمادی‌ها دامن می‌زند.
اما خب واقعیت است. چه کنم!
من امید دارم این اخبار تلخ، به اصلاح روند کمک‌‌رسانی‌ها منجر شود‌.
۲--فیلم مربوط به هجوم افراد غیربومی به کانتینر هلال احمر در روز دوم را می‌توانید در صفحه اینستاگرام ببینید.👇👇
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcpN6Uv_wWL4xQ
.روز‌نوشت‌های سفر به لرستان/۸
روز چهارم-۹۸/۱/۱۵- قسمت۵

امروز سروکله چند خبرنگار هم به شهر پیدا شد! بنده‌خداها یا نمی‌دانند "خبرنگاری بحران" چیست! یا از سیل تصوری ندارند! از بس که با سروضع شیک و مجلسی آمده‌اند. این جور مواقع مردم پس می‌زنند. و خبرنگار را همراه خود نمی‌بینند‌ و او را صرفا توجیه‌گر کم‌کاری مسئولین می‌دانند. مدام بهشان تیکه می‌انداختند که "آمدید چند گزارش بگیرید که بگید همه چیز خوبه؟!"
معتقدم با گسترش شبکه‌های اجتماعی خبرنگاری کمی مبتذل شده! هرکس خود را خبرنگار می‌داند اما کوچکترین اصول آن را رعایت نمی‌کند! حتی سرووضع ظاهری را!

امروز برق کامل ۳منطقه شهر وصل شده.
۳ منطقه دیگر هم تا دو روز دیگر وصل می‌شود‌. و تنها منطقه "سازمانی‌ها" می‌ماند که به علت تخریب کامل زیرساخت‌ها تا چندماه دیگر وصل نخواهد شد. رئیس اداره برق شهر موفق‌ترین مدیر شهر است؛ بسیار سریع و با برنامه عمل کرده‌. دقیقا عکس فرماندار.
مردم اصلا با امدادرسان‌ها همراه نیستند! عکس مردم زلزله‌زده کرمانشاه. مدام در حال شکایت‌اند. خوب نیست. امدادرسان‌ها صبرشان به سر رسیده.

بچه‌های جهادی و بسیجی هر روز بیشتر می‌شوند؛ با بیل خانه به خانه گل‌روبی می‌کنند. نه غذای خوبی خوردند و نه جای گرمی داشتند. اما مردانه کار می‌کنند. ولی زورشان کم است و حجم کار زیاد.
بسیجی‌ها خودشان را باید زودتر برسانند.

هنوز آب و گاز کل شهر قطع است. اما سپاه چند آشپزخانه دیگر هم در بیرون شهر راه انداخته. من هم غذای گرم خوردم. بعد۴روز!
عجیب در کف چایی‌ام! بچه‌های سازمان فضای مجازی سراج به دادم رسیدند.دو روزه ایجایند؛ با تجهیزات کامل. گزارش‌های تصویری خوبی به تهران می‌فرستند. گفتم چرا دیرآمدید؟ گفتند ۱۵روزه گلستانیم! .
فرمانده سپاه استان تهران هم آمده. جوان است و خوش‌رو. گفت من تا ۴ روز دیگر ۳منطقه شهر را گل‌روبی شده و تمیز به مردم تحویل می‌دهم! به چهره‌اش نمی‌خورد اهل بلوف باشد. باید منتظر ماند.
آذری جهرمی هم آمده؛ گفت چند روز اینجا می‌ماند.
دژبانی سپاه نشناخته بودش و چند دقیقه‌ای معطلش کرد. اما صبورانه منتظر ایستاد.
با سپاه شهر جلسه گذاشت. هر دو بهم گزارش دادند. خیلی خوب بود. وزیر پاکاریست. خدم‌و‌حشمی هم ندارد. گفت نت را وصل کرده. راست می‌گوید اما مدام قطع و وصل می‌شود و ثبات ندارد. اما موبایل‌ها بهتر آنتن می‌دهد. دستگاه کارتخوان همه بانک‌های شهر را هم راه‌انداخت؛ دمش گرم. مردم پول نقد نداشتند که حل شد.

پی‌نوشت:
من هنوز هم برای ارسال روزنوشت‌هایم باید از شهر خارج شوم.‌ تاخیر برای همین است و عذرخواهم.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcpN6Uv_wWL4xQ
روزنوشت‌های سفر به لرستان/۹
روز پنجم- ۹۸/۱/۱۶ قسمت اول

امروز حالم خوب است!
فوج فوج بچه‌های جهادی وارد شهر شدند!
زلزله حاج‌حسین یکتا آغاز شد!
پاکسازی خانه به خانه شروع شده. بچه‌های ارتش هم دست به بیل شدند. سرهنگ ناجا هم. امروز چندبار بغضم گرفت.
پابکت‌ها خاموش نمی‌شوند.
اما مگر پاکسازی ۵۰۰۰ هزار خانه در گِل، تمام می‌شود؟!
شهر یک دست نظامی است. یاد فیلم چ افتادم!
تدبیرهای چمران، غیرت شهید تیمسار فلاحی و انقلابی‌گری شهید اصغر وصالی در مقابل بی‌کفایتی دولت بازرگان!

شهر هنوز آب ندارد! گاز ندارد!
اما نت خوب است. برای اولین‌بار انتشار مطلبم از شهر ببرون نرفتم. اما من هنوز مشکل چای دارم!
.
مامور برق می‌گفت با گل‌روبی خانه‌ها خطر برق گرفتی جدی است. خدا کند چیزی نشود...
هواشناسی گفت باران خواهد آمد. مردم استرس گرفتند. ما هم.
هلال احمر برای مناطقی از شهر دفترچه اقلام پخش کرد. از فردا کار توزیع یحتمل راحت‌تر می‌شود. بعد از غارت ۸ تریلی هلال احمر، خبر آرام‌بخشی بود‌. حالا تازه آرام آرام همه‌مان به فکر روستاها افتادیم. هیچ کس آماری ندارد!
هیچ کس!
راه‌هایشان اکثرا یا بسته است، یا نهایتا قایق رو!
فقط هلی‌کوپترهای ارتش مختصر اقلامی را از آسمان برایشان پرت می‌کند! ولی مگر چه قدر؟!
برخی روستاها بالای ۱۰۰۰ نفر جمعیت دارند!
خدایا کمک کن...

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcpN6Uv_wWL4xQ
روزنوشت‌های سفر به لرستان/۱۰
روز پنجم- ۹۸/۱/۱۶ قسمت۲

امروز با موتور خوردم زمین! دوبار!
تمام خیابان‌های شهر گل‌آلود است. سّر خوردم. کتفم درد شدیدی دارد.
رفتم هلال احمر شاید مسکنی بگیرم.
گفت: «برو بیمارستان عکس بگیر»
به مسخره گفتم: «خودم گوشی دارم! میخوای تو ازش عکس بگیر! مرد حسابی! با چی عکس بگیرم؟! کو دستگاه رادیوِلوژی؟!»
نگاهی عاقل اندر سفیه انداخت و گفت برو طرف مقبره شهدا، یه بیمارستان سیار زدن!

رفتم. عجب بیمارستانی! همه تخصص‌های پزشکی؛ گوش حلق و پوست، داخلی، ارتوپدی و.. داشت.
متخصص دندان هم داشت. رادیولوژی، سونوگرافی و ام آر آی و اتاق عمل نیز!
حیرت کردم.
اورژانس پرسید مشکلت چیه؟
من که دیدم ویزیت و دارو و... رایگان است، به شوخی گفتم: «سیل دندان‌هایم رو خالی کرده، بی‌زحمت پّرش کنید»
گفتم از فرصت رایگانی بهره ببرم!
الان ۳هزار نیروهای ارتش، هلال احمر، ناجا، سپاه، بسیج و مردمی در شهر هستند. پای کار و عملیاتی.
برای همین حال خوب امروزم مرا کمی به نمک‌پرانی وا داشته.
رییس بیمارستان سیار نیروی زمینی سپاه گفت دو روز است که در شهرهستند و ۲۴۰ بیمار را رسیدگی کردند.
گفتم یکم همکاریم! برای همین رفتم از اتاق عمل عکس گرفتم. از مصدومی که آماده جراحی می‌شد!
کاش صداوسیما به جای گزارش‌های تکراری و یک خطی این چیزها را منعکس می‌کرد.
ورود نیروهای مردمی ورق را در شهر برگردانده. ارتش و سپاه هم منسجم شدند. اما هنوز هلال می‌لنگد. برای ناجا نیروی تازه نفس آمده و جون گرفته.


پی‌نوشت:
اخبار بدی از معمولان می‌رسد. کانون توجه‌ به پل‌دختر است. این خوب نیست. شاید برم سمت معمولان...
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcpN6Uv_wWL4xQ
روزنوشت‌های سفر به لرستان/۱۱
روز ششم ۹۸/۱/۱۷قسمت ۱

این عکس را روز سوم انداختم. محله سازمانی‌ها کنار رودخانه کشکان‌رود در پل دختر. بیشترین تخریب در این محل بوده.
وقتی داشتم کادر را تنظیم می‌‌کردم، خانم مانتو مشکی به شوخی گفت: بزار ژست بگیریم!
آقای کناری‌اش با لبخند گفت: تو این بدبختی ژستت گرفته؟!
نیروی مردمی گفت: عیب نداره بابا! اجازه هست ما هم بیایم تو بدبختی شما؟!
اینو که گفت همه باهم خندیدیم...

این عکس را در کنار بیم‌ها و امیدها، اشک‌ها و لبخندهای مردم منتشر کردم. معتقدم واقعیت را باید گفت؛ اینکه برخی ناامیدند و برخی دیگر امیدوار. هر دو را باید به تصویر کشاند. بدون تحریف، اغراق، بزرگ‌نمایی و یا کم‌رنگ کردن. فقط واقعیت.

متاسفانه سرکار خانم تهمینه میلانی در صفحه اینستاگرام خود با حذف تصویر نیروی مردمی نوشته:
"کارشان از گریه گذشته، از آن می‌خندند"
گویی اینکه این هموطنان‌مان از شدت مصیبت مجنون شدند! و یا به تعبیر عام‌تر، «رد دادن!»

امیدوارم برش این عکس اشتباه سهوی بوده باشد وگرنه از جوانمردی و مروت به دور است که اندک لبخندهای خانواده‌ای سیل‌زده را که می‌تواند امیدها را زنده کند، تعبیر به مجنونی از سر بدبختی کرد. و از طرفی حضور نیروی مردمی را که خالصانه و صادقانه به کمک هم‌وطنش آمده، سانسور کنیم.

پی‌نوشت:
۱-دلم از پست خانم میلانی گرفت. از اینکه در میان این مصیبت‌ها، باید این جنگ روانی را هم تحمل کنیم.
۲-عکس اول، تصویر برش خورده است. عکس دوم تصویر اصلی است.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcpN6Uv_wWL4xQ
عکس برش خورده
روزنوشت‌های سفر به لرستان/۱۲
روز ششم ۹۷/۱/۱۷ قسمت ۲

دیشب پل‌دختر فقط یک پزشک عمومی داشت!

امروز شهر کمی آرام‌تر شده بود.
روز اول، مردم شهر همه ناامید و غم‌زده بودند. ماهم.
حس تنهایی بد دردیست.
بدون اغراق، ندیدم کسی از مردم شهر گریه کند. بغض‌شان را بارها دیدم اما اشک نه! انگار غرورشان اجازه نمی‌دهد.
ما هم بغض داشتیم.
حس تنها بودن خیلی دردناک است.
اما حالا فرق کرده. نیروهای مردمی هنوز می‌آیند. شهر را زنده کرده‌اند.
شهر دو پل دارد که شرق و غرب را بهم متصل کرده. پل اول تخریب شده. سرهنگ ارتش گفت ما ۲۴ ساعته مشغولیم تا پل را درست کنیم
۴صبح رفتم سرکشی. سرهنگ راست می‌گفت.
آب شهر قطع است اما آب معدنی در شهر به فور در اختیار مردم هست. موکب‌های نیروهای مردمی از شهرهای مختلف دایر شده‌.
امروز با شبکه افق مصاحبه کردم. مجری گفت مسئولان اعلام کردن آب شهر وصل شده! گفتم نه!
پرس‌و‌جو کردم، فهمیدم فقط آب یک محله کوچک وصل شده! این خوب نیست. اعتماد عمومی از بین می‌رود. باید دقیق حرف زد.
دکتر زاکانی نماینده سابق مجلس را دیدم. چون پزشک است، سریع رفتم پیشش.
کناریش گفت آمده بررسی وضعیت، تا اگر لازم باشد به پزشکان داوطلب اطلاع دهد که خود را برسانند.
گزارشی از وضعیت درمانی به او دادم. گفتم که بیمارستان امام خمینیِ شهر آمادگی لازم را ندارد. گفتم که ساعت ۲ شب رفتم بیمارستان سری بزنم. در شهر سیل زده فقط یک پزشک عمومی بود! باورتان می‌شود؟؟
یکی از مسئولین بیمارستان درگوشی بهم گفت برخی پزشکان تق‌ و‌‌ لق می‌آیند! و به بهانه‌های مختلف شهر را ترک می‌کنند!
باور کردنی نیست اما واقعیت دارد!
بعد رفتم بیمارستان سیار سپاه. ستوان سپاه گفت امروز ۳۰۰ مریض ویزیت شدند. اما مشکل پزشک داریم. بخشی از پزشکان ما در گلستانند و بخشی دیگر رفتند خوزستان. گفت ما بیمارستان سیاریم و موقت، نهایتا اول اردیبهشت می‌رویم خوزستان.
چادرهای هلال احمر هم نهایتا مداوای سرپایی می‌کنند.
شهر آب ندارد...
آب رودخانه با فاضلاب شهر یکی شده...
حمام رفتن بسیار دشوار است...
با شروع آوار برداری احتمال حوادث و شکستگی‌ها بالا رفته...
بهداشت در وضعیت قرمز است...
و آن وقت، در شهر سیل زده تنها یک پزشک عمومی است...
وزیر بهداشت پاسخ بدهد.

پی‌نوشت:
پزشکان باوجدان و شریف خودتان را به پل‌دختر برسانید که هوا بس ناجوانمردانه سرد است...
پزشکان داوطلب با مهر و کارت نظام پزشکی می‌توانند به بیمارستان امام خمینی و سپاه مراجعه کنند. هماهنگی هم نمی‌خواهد.

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcpN6Uv_wWL4xQ
روزنوشت‌های سفر به لرستان/۱۳
روز هفتم ۹۸/۱/۱۹- قسمت اول

زلزله دهه هشتادی‌ها!

ساعت ۴ صبح رفتم میدان امام حسین قهوه‌خانه‌های سر راهی. عجیب در کف چایی هستم. قند را در دهان گذاشتم که یک بچه۱۶-۱۷ ساله آمد و گفت داداش پول نقد داری؟ می‌خوام پول کرایه تاکسی بدم، اینجا عابربانک نیست.
بهش گفتم بچه کجایی؟
گفت شهریار.
گفتم اینجا چه می‌کنی؟
گفت آمدم کمک!
گفتم تنهایی؟
گفت: بچه‌های پایگاه بسیج محلمان چند روزه اینجا هستند. عروسی دخترخاله‌ام بود‌. بعد عروسی تنها راه افتادم. متولد مرداد ۸۰ بود؛ امیرحسین میرزایی.
با اتوبوس آمده بود خرم‌آباد. از آنجا تاکسی دربست گرفته بود به پل‌دختر! ۱۳۰هزارتومان...

سکانس دوم:
سه نفر را سوار موتور کردم! چهار ترکه شدیم. گفتند ما را ببر نزدیک پل. محمد سیفی از خرم‌آباد و امیرحسین‌وفایی‌نژاد از ساری؛ دانشجوی گرمسار بودند و دهه هفتادی.
گفتند با ۷-۸ تا از بچه‌های دانشگاه، آمده‌اند کمک همکلاسی‌شان در پل‌دختر.

سکانس سوم:
علی ناصری متولد ۷۸ تنهایی از شهرک غرب تهران آمده. دانشجوی کامپیوتر دانشگاه آزاد تهران مرکز است. چند روزیست که اینجاست. اتفاقی در خیابان باهم آشنا شدیم. (عکس سوم)

پی‌نوشت:
۱-مگر می‌شود این جوانان ۱۷-۱۸ ساله‌ها را با برش چند عکس حذف کرد؟!
۲- گروه‌های مردمی فوج فوج می‌آیند. اما کار بسیار سنگین است. سرکشی به روستاها امان امداد رسانها را بریده. جاده‌ها تخریب شده و صعب‌العبور است‌. گروه‌های مردمی همچنان خود را به پل‌دختر برسانند.
عکس‌ها را از صفحه اینستاگرامم ببینید👇👇

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcpN6Uv_wWL4xQ
روزنوشت‌های سفر به لرستان/۱۵
روز هفتم-۹۸/۱/۱۹ قسمت ۳

امروز گوشیم افتاد تو گِل!
صفحه‌اش شکست. همین را کم داشتم! کاش یه دوربین داشتم.
سر صبحی یکی آمد جلویم را گرفت. با یک فلاکس چای! پل‌دختری بود. گفت در اینستا خواندم مشکل چای دارید. از خانه چای داغ آوردم برایتان!
نمی‌دانستم چه بگویم! از شرمندگی حتی یادم رفت درست تشکر کنم. فلاکس را داد و رفت!
گل‌روبی خانه خانه نفس‌های آخرش را می‌کشد.
سایه اضطرار و ترس از شهر برکشیده‌. سیل نیروهای مردمی به شهر همچنان ادامه دارد.
گروه گروه می‌آیند؛ با اتوبوس و حتی پراید شخصی.
بچه‌های مشهد هم؛ ۱۸۰۰ کیلومتر در راه بودند.
بنظرم دیگر شهر از نیرو اشباع شده و دیگر لازم نیست. باید بروند معمولان.
امروز هر کسی من را می‌دیدید می‌گفت دیدی خانم تهمینه میلانی چه کرده؟
همه گله داشتند‌. برخی هم عصبانی که الان چه موقع تسویه حساب سیاسی ایشان با بسیج است و از این دست حرف‌ها.
راستش برخی هم فحش می‌دادند. از ته دل و عمیق! و از روی عصبانیت! که چرا هنرمندان به جای کمک حاشیه درست می‌کنند در این اوضاع کشور؟!
گفتم چه بگویم والا؟!
شنیدم ۲۰:۳۰ هم خبرش را رفته. چند روزنامه هم.
سر شبی سرکار خانم میلانی در خصوصی تصویری از کامنت‌های فحش‌ و ناسزاهای در صفحه‌شان را برایم فرستادند. لابد از باب اینکه من مقصرم.
پاسخ دادم که فحاشی از هر گروه و دسته‌ای نه اخلاقی است و نه شرعی. خاصه بچه‌های بسیج و حزب‌الله.
خانم میلانی نوشتند که عکس را بی‌کم و کاست از صفحه سرکار خانم گلاب آدینه برداشتند. و اطلاعی از اصل عکس نداشتند و اشتباه سهوی بوده.
ایشان پست را حذف کردند و تصویر اصلی را منتشر کردند‌. خانم آدینه هم همین توضیح را دادند.
اما متاسفانه برخی بازهم زبان به فحاشی باز کردند. آخر چرا؟
وقتی کسی خودش اذعان می‌کند که سهوی بوده دیگر چرا ناسزا؟! کار رسانه‌‌ای ناگزیر از این دست اشتباهات است. و ممکن برای همه.
ایضا همه ایشان را متهم کردند به حاشیه‌سازی و تسویه حساب سیاسی در وقت بحران.
خب! ۲۰:۳۰ و روزنامه‌های اصولگرا هم که با دامن زدن به این حاشیه همین کار را کردند!
قطعا بنده قرابتی با رفتارهای سیاسی خانم میلانی ندارم. اما دوستان بسیجی یا ارزشی، ایشان چندبار گفتند که اشتباهشان سهوی بوده...
ولی کو گوش شنوا...

پی‌نوشت:
همه باید یادمان باشد در وقتی که در ۲۲ استان آژیر بحران کشیدند، و سپاه را بعنوان یکی از ارکان کمک‌رسانی به سیل‌زدگان تروریست اعلام کردند، بخدا وقت حاشیه‌سازی و دعوای جناحی نیست.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcpN6Uv_wWL4xQ
روزنوشت‌های سفر به لرستان/۱۶
روز هفتم-۹۸/۱/۱۹ قسمت ۴

سر صبحی به زور از خواب بلند شدم. نهایتا شبی ۲-۳ ساعت اگر بشود که بخوابم! چون ارتش و سپاه شبانه‌روزی کار می‌کنند. صبح‌ها ترافیک آزادی عمل لودرها و ... را می‌گیرد.
بسیاری از نیروهای مردمی راهی روستاها شدند. خدا را شکر.
در شهر فقط مانده خیابان‌های اصلی وفرعی.
اکثر خانه‌ها گل‌روبی شدند.
وضع غذای گرم عالیست. شاید حدود ۱۵-۲۰هزار غذای گرم در شهر پخت می‌شود.
به روستاها هم غذای گرم می‌دهند‌.
بی‌اغراق در هر کوچه‌ حداقل چند آخوند روئیت می‌شود!
من تا به حال انقدر آخوند یک‌جا ندیدم! آن هم گِلی و چکمه‌پوش!
قم دیدم اما با چکمه ندیدم.
عجیب اینجا زیادند. اکثرا جوان و دهه شصتی و هفتادی!
دست به کمر هم نیستند‌. همه بیل به دستند.
گفتند رییس‌ حوزه‌های علمیه کشور به آخوندها چند روزی مرخصی داده تا به سیل‌زدگان برسند. بااینحال چند نفرشان گفتند مدیر حوزه‌شان گفته اگر بروید از کلاس درس حذف می‌شوید! آنها هم وقعی نداده و راهی لرستان شده‌اند. دمشان گرم.
یاد زمان جنگ افتادم. آنگاه که دانشگاه امام صادق (ع) و برخی حوزه‌ها، طلبه‌ها را از رفتن به جنگ نهی می‌کردند! معتقد بودند طلبه وظیفه‌اش درس خواندن است و بس!
حال، این علم کی به کار مسلمین می‌آید، خدا داند!
راستی یادم رفت بگم!
آن شبی که جلسه مدیریت بحران برگزار شد، فرمانده سپاه به یکی از اعضای جلسه گفت شما گل‌روبی فلان منطقه را قبول کن.
پاسخ داد من باید دفتر امام‌جمعه راتمیز کنم! تا سریع‌تر نمازجمعه برگزار شود!
مسئول دفتر امام جمعه بود ظاهرا! با محاسنی نسبتا خوب!
فرمانده سپاه سکوت کرد و سری به افسوس تکان داد. ما نیز.
امروز فهمیدم شهر از ۴ ماه پیش اصلا امام جمعه ندارد که بخواهد نمازش را به پا کند.
باید برگردم مسئول دفتر امام جمعه را پیدا کنم و...!
راستی!
اگرچه امام جمعه پیشین ۴ماه پیش از شهر رفته، اما من اگر جای او بودم، الان برمی‌گشتم به شهر تا در کنار مردم باشم.
شایدم به شهر سیل‌زده دیگر رفته باشد‌‌. شاید البته!
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcpN6Uv_wWL4xQ
روزنوشت‌های سفر به لرستان/۱۷
روز هفتم ۹۷/۱/۱۹ قسمت ۵

سرصبحی دو تا خانم آمدند محل اسکان. از فرمانداری؛ گفتند آمدیم‌ برای سازماندهی گروه‌های مردمی!
گفتم که چه شود؟
به تته پته افتادند و دست آخر گفتند:
«آخه می‌دونید چیه! الان این غذاهایی که این گرو‌ه‌های مردمی میدن معلوم نیست که چیه...! آمدیم چک کنیم که یه وقت غیربهداشتی نباشه!»
گفتم «خوبی خانم!؟ شهر در گِل و فاضلابه! شهر شیرخشک نداره، پوشک نیست. شیفت شب بیمارستان شهر، فقط پزشک عمومی دارد. آن وقت شما آمدین بهداشت غذای ما را چک کنید؟!! گفتم خانم گروه‌های مردمی نیازی به ساماندهی فرماندار ندارد. برید دنبال ساماندهی خودتان!»
با غیظ گفتم که دیگر نیایند! حیف که خانم بودند!
بلافاصله رفتم داخل شهر. من باب جمع‌آوری گزارش‌.
چند آخوند پاکستانی دیدم! بیل به دست! از قم آمده بودند. گوشیم خراب شده. نشد عکس بگیرم. حیف شد.
در شهر شیر خشک و پوشک نیست. حتی برای خرید. مردم می‌توانند پوشک را کاری کنند اما شیرخشک الزامی است.
از وقتی جهرمی بالن نت را در آسمان شهر پرواز داده، نت عالی شده. دمش گرم انصافا.
بچه‌های بسیج گفتند چند خبرنگار خارجی به شهر آمدند. هرچه گشتم پیدایشان نکردم. معلوم است برای چه آمدند!
سردار حسن‌زاده فرمانده سپاه استان تهران را دیدم. گفت جلسه مدیریت بحران بودم. فرماندار نیامده بود!
فرماندار شهر سابقا معلم ورزشی بوده! و عجیب بی‌کفایت! عکس مدیران آب و برق شهر که عجیب باکفایت‌اند!

سری زدم به اداره گاز. گفت از کجایید؟
گفتم نماینده ویژه حراست کل!
بدون اینکه بپرسد حراست کجا! سریع گزارش داد. گفت کل گاز شهر وصل شده. الا محله سازمانی‌ها و خانه‌هایی علمک‌شان کنده شده. گفتند گازرسانی به این محله‌ها خطرناک است.
گفتم می‌روم سرکشی. وای بحالتان اگر دروغ گفته باشید!
رفتم و چک کردم. راست می‌گفتند. دمشان گرم.

پی‌نوشت:
۱- شبکه من و تو، ۳ روز پیش، پست ۷ روز پیش روزنوشت‌های من را پخش کرده! همان پستی که نوشتم آب نیست، برق نیست، اینجا همه گرسنه‌اند...

تحریف و دروغ بمعنای واقعی کلمه.
کاری به سیاست ندارم ولی چقدر می‌شود انسان نبود! جنگ روانی در کشوری که ۲۲ استانش در بحرانند‌. (فیلم را در صفحه اینستاگرامم ببینید)

۲- کم کم باید بروم شهر معمولان. شایدم خوزستان. هنوز تصمیم نگرفتم.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcpN6Uv_wWL4xQ
روزنوشت‌های سفر به لرستان/۱۸
روز هفتم ۹۸/۱/۱۹ قسمت ۶

بساط چای بالاخره در محل اسکان راه افتاد! آخیش! فکر نمی‌کردم روزی تنها آرزویم خوردن چای باشد.
تقریبا گل‌روبی خانه به خانه شهر تمام شده. جز محله سازمانی‌ها که یحتمل باید از نو ساخته شود.
البته نیروهای مردمی فقط خانه‌هایی را گل‌روبی می‌کنند که امکان زندگی باشد. یعنی کاری به خانه‌های تخریب شده یا نیمه تخریب ندارند.
با وصل شدن گاز، مردم با روشن کردن بخاری‌ها شروع کردن به خشک کردن خانه‌ها!
مردم رفتند بیرون شهر برای شستشو اسباب خانه! در حواشی رودخانه.‌ سستشوی فرش و پتو و...
اما مگر این فرش‌ها دیگر فرش می‌شود‌! لکن چه کنند؟!
بتصورم فرش مهمترین اسباب نیاز آنهاست. ایضا پتو.
نیروهای مردمی نیسان‌های صلواتی در شهر راه انداختند برای جابجایی مردم. دمشان گرم.
امید را می‌شود در شهر دید. بااینحال اضطراب هنوز در نگاه مردم هست! که اگر نیروهای مردمی و ارتش و سپاه و... بروند، تکلیف ما چه می‌شود؟!
چه کسی خانه‌های ما را خواهد ساخت؟
در نصف شهر که تخریب شده، کسب و کار تعطیل است. یعنی مغازه‌ای سالم نمانده که بخواهد کار کند.
نصفه سالم شهر هم اجناس خود را گران کردند! تعمیر پل ۷تیر به آخرهایش رسیده.
سلام تروریست! افتاده تو دهان همه!
دم ترامپ گرم!
بدجوری هم‌دلی ایجاد کرد. واقعا نیاز داشتیم به این هم‌دلی در این بحران.
دیروز افتادم دنبال امیرهای ارتش و سردارهای سپاه! خسته‌ام کردند. از بس از دوربین فراری‌اند!
فرمانده یعنی همین! وسط میدان عملیات باشی، هم کارت را مدیریت می‌کنی، هم نیرویت جان می‌گیرد از اینکه فرمانده‌اش در گِل است.
عجیب از دوربین فراری‌اند این سردارها.
برعکس دو تا مسئول آخوند! که از تهران آمدند! رفتم به هر دویشان تذکر دادم.
همراهانشان گفتند شما؟
گفتم نماینده ویژه دفترم! آمدم گزارش تنظیم کنم برای دفترِ.....
پرید وسط حرفم و گفت چشم چشم!
اگر نمی‌پرید نمی‌دانستم باید کدام دفتر را بگویم!
رفتم دنبالشان. دیدم گوش نکردند! و سلفی بگیر هستند‌.
فعلا نامشان بماند به وقت ضرورت!
رییس هلال احمر منطقه را دیدم. اصالتا لر است. داشت با دادوبیداد با سردار نقدی معاون فرهنگی سپاه حرف میزد. ظاهرا یک بسیجی بهش توهین کرده که شما مفت‌خورید و کار نمی‌کنید! چند بار بغضش را خورد. می‌گفت من اینجا خواب ندارم. به روح بردار شهیدم....
سردار پرید وسط حرفش و دستش را بوسید!
گفت من معذرت می‌خواهم...
موضوع حل شد. به همین راحتی.
رفتم دنبال فرمانده ناجای شهر. گفتند خانه‌اش در گل هست. اما حتی سری به خانه خودش هم نزده.

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcpN6Uv_wWL4xQ
روزنوشت‌های سفر به لرستان/۱۹
روز هشتم ۹۸/۱/۲۰ قسمت اول

واقعا آخوندها حمله کردند به لرستان!
من هرچی می‌خواهم از اینها ننویسم، نمی‌شود! شهر را تحت شعاع قرار دادند.
میانسالی نشسته بود جلوی مغازه‌اش. همه چیزش رفته!
چند آخوند مغازه‌اش را گل‌روبی می‌کردند. اما خودش و پسرش دست به کمر بودند!
پدر به آخوندها گفت «شهر آخوند نمی‌خواد ما برنج می‌خوایم، خانه می‌خوایم و....»
آخوندها چیزی نمی‌گفتند جز انشالله که آنها هم مییاد.
ولی پدر مگر ول می‌کرد! هی کنایه و طعنه می‌زد‌. آخوندها کارشان تمام شد رفتند!
آمدم عکس بندازم، پشتشان را کردند!
در شهر تراکت‌هایی پخش شده؛ هم‌وطن ممنونیم. کار قشنگی است‌.

با آنکه آب شهر وصل شده ولی بازهم آب معدنی توزیع می‌شود. غذای گرم بسیار است. به روستاها هم کم و بیش می‌رسد. نیروهای مردمی دیگر به پل‌دختر نیایند.
یه آشپزخانه پیدا کردم؛ ۳ تا بچه تهرانی. فلافل می‌زنند! روزی ۲۰۰۰تا!
آن دو اخوند مسئول تهرانی را دوباره دیدم! چند عکاس در پی‌شان می‌دویدند! به همراه آخوندها گفتم: نکنید این کار را!
گفتند «بابا! می‌خواهیم رسانه‌ای کنیم که بچه‌ حزب‌اللهی‌ها بیایند.»
گفتم راهش این نیست. با عینک فوتوکرومیک و شاسی بلند نمی‌شود‌.
گفتم چند روز بیل بزنند، خدا خودش آنها را رسانه‌ای می‌کند. واقعا می‌کند. مگر همت و باکری را عکاس رسانه‌ای کرد؟!
سکوت کردند و رفتند. و دوباره عکاس‌ها در پی‌شان!
خودشان را نمیدانم، یحتمل صادقانه آمده باشند. ولی حتما همراهایشان فهمی از رسانه ندارند. و همین کار را خراب می‌کند.

اینجا همه یک گوششان به خوزستان است. پچ‌وپچ فرمانده ارتش و سپاه را شنیدم:
«جنس سیل خوزستان با اینجا فرق دارد. آنجا خروش ندارد. آرام می‌آید و تا چندماه ساکن می‌ماند. ۵۰۰ هزار نفر آواره خواهند شد‌...»

خدایا خودت کمک کن. ما جز تو کسی را نداریم...
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcpN6Uv_wWL4xQ
2025/07/08 18:46:05
Back to Top
HTML Embed Code: