Telegram Web Link
معمای مزارشریف-۱

«طالبان به زور وارد كنسولگری شدند، صدايشان در حياط به گوش می‌رسد، بايد قطع كنم...»
این آخرین پیامی بود که محمود صارمی خبرنگار ایرنا در ۱۷مرداد ۷۷ از کنسولگری ایران در مزارشریف مخابره کرد. پس از یک ماه بی‌خبری، مشخص شد که صارمی و ۸ تن از دیپلمات‌های ایرانی به دست طالبان به شهادت رسیده‌اند.
از چند روز قبل که طالبان به مزارشریف حمله کرده بود، دیپلماتها از درخواست ترک آنجا را کرده بودند. «الله‌مدد شاهسون» تنها بازمانده این حادثه می‌گوید:
«ناصری از چند روز قبل، با وزارت‌خارجه در تماس بود. می‌گفتند: پاکستان حفظ جان شما را تضمین کرده و از هر لحاظ خاطر ما را جمع کردند که در صورت سقوط شهر، اتفاقی برایمان نخواهد افتاد. به اعتبار همین ضمانت‌ها، هنگامی که در کنسولگری را به صدا در آوردند، در را به رویشان باز کردیم»
شاهسون حتی به علاالدین بروجردی نماینده ویژه در امور افغانستان، نامه مینویسد:
«نوشتیم که مزار شریف در حال سقوط است و بهتره نقل مکان کنیم، اما نماینده ویژه در امور افغانستان، به خواست خودشان یا از طریق کانال وزیرخارجه تأکید بر ماندن کردند. شاید استدلال‌شان این بود که حضور دیپلمات‌‌ها باعث دلگرمی مردم مزارشریف می‌شود.»
سال۹۳ بروجردی در برنامه شناسنامه گفت: «معاونین وقت وزارت خارجه توافق نکردند که دیپلمات‌ها را از افغانستان بیرون ببریم و قرار شد مسئولیت را به نیروهای امنیتی پاکستان محول کنیم و به اصطلاح گوشت را به دست گربه دادیم»
پس از این گفته، همسر شهید محمود صارمی اعتراض کرد: «همه دولتها به اتباع خود گفته بودند به کشورشان برگردند اما آقای بروجردی به محمود گفت باید به افغانستان برگردد و بعد‌ها خودش با هواپیمایی که محمود با آن به مزارشریف رفته بود، به ایران بازگشت! دولت باید پیگیری کند چه اتفاقی افتاد؟ الان بعد از این همه سال آقای بروجردی به جای توضیح اتفاق، می‌گوید گوشت را دست گربه دادیم؟!»
.
۲۰سال از آن فاجعه می‌گذرد اما کمال خرازی وزیر امور خارجه دولت‌اصلاحات، بروجردی، محسن امین‌زاده و سایر مسئولین توضیح ندادند که با چه استدلالی اجازه خروج دیپلماتها را از مزارشریف ندادند؟ حتی اگر پاکستان ‌هم امنیت را ضمانت کرده بود، وقتی ایران، طالبان را به رسمیت نمی‌شناخت و کنسولی نمی‌توانست امور محوله را انجام دهد، چه لزومی داشت آنان در شهر بمانند؟ دولت خاتمی، مجلس و شورای امنیت ملی هیچ‌گاه کمیته‌ای حقیقت‌یاب برای مشخص شدن عاملان این اشتباه تشکیل ندادند. هیچ‌کس به دلیل قصور محاکمه نشد و تنها به مناسبت شهادت صارمی، روزی به نام خبرنگار نامگذاری شد!

ادامه دارد...
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
معمای مزارشریف-۲
سرنوشت قهرمان ملی

سرهنگ ارتش الله‌‌مدد شاهسون، تنها بازمانده کشتار مزارشریف آخرین لحظات را اینگونه روایت می‌کند:

«گفتند کنار دیوار بایستید و شروع کردند به‌صورت تک‌تیر تیراندازی کردن. اول پاهای ما را نشانه گرفتند. دو، سه‌تیر که زدند، خودم را بحالتی که تیر خورده‌ام زیر میز انداختم و سرم را زیر میز بردم و دست‌هایم کف زمین بود و دوپایم را روی هم بصورت عمودوار قرار دادم. تعدادی تیر که زدند سروصدای ناله بچه‌ها می‌آمد. شهیدریگی را زدند که به پشت روی پاهای من افتاد و چند ثانیه بعد شهید شد.
وقتی تیراندازی تمام شد، از پشت میز که ۵سانت از زمین فاصله داشت، دیدم که حرکت می‌کنند. چشمهایم را بسته بودم و اشهدم را گفته بودم و منتظر بودم که به من هم تیراندازی کنند. چشمهایم را باز کردم و کف کفش یکی‌ از آنها را دیدم که درحال بیرون‌رفتن است، همچنان نفسم را حبس کردم تا اینکه دور شدند تا جایی که صدایشان قطع شد. از زیرمیز بلند شدم و شهید ریگی را از روی پایم برداشتم. دیدم پایم خونی است. پنجره کوچکی در زیرزمین به سمت حیاط بود که از آنجا به حیاط نگاه کردم. دیدم کسی نیست.
خواستم با تلفن شماره‌گیری کنم. بوق داشت ولی چون عجله داشتم، نتوانستم شماره بگیرم. شهید نوروزی روی میز کامپیوتر به شکم افتاده بود و تیر خورده بود. برگشت نگاه کرد و گفت شاهسون سوختم، خلاصم کن. شروع کردم به گریه‌کردن و گفتم نوروزی‌جان! ببینم چه خاکی به سرم میکنم.
همان زمان نوری صدایم کرد، به پشت گوشه دیوار افتاده و گردنش به دیوار تکیه داشت. سردار ناصری هم به پشت روی شکم افتاده و تمام کرده بود. حس کردم نوری ممکن است حال بهتری داشته باشد. شهیدناصری را بلند کردم و کنار گذاشتم. زیر بغل نوری را گرفتم و دیدم روی پاهایش تیر خورده و تعادل هم ندارد. دو قدم که حرکتش دادم، رنگش زرد شد.
به گوشه میزی که زیرش بودم، تکیه دادم و درحالی‌که گریه می‌کردم، گفتم نوری جان، ببینم چه کار می‌توانم بکنم. نظرم این بود که هرچه زودتر باید از این فضا خارج شوم؛ چون ممکن است گروه دیگری بیایند. از سفارت خارج شدم...»

سرهنگ شاهسون پس از ۱۹روز و طی مسافت ۸۰۰کیلومتر با پای تیرخورده، خود را به مرز ایران میرساند. او میگوید:
«فکر می‌کردم وقتی به ایران می‌آیم با من مثل یک قهرمان برخورد می‌شود. ولی تا گفتم این عملیات کار طالبان نیست و کار پاکستان است، محدود و سانسورم کردند. چون همسرم از نظر روحی بهم ریخته بود، تقاضای انتقال به زادگاهم مشهد کردم اما بازهم قبول نکردم تا اینکه همسرم فوت کرد و درخواست بازنشستگی‌ام را پذیرفتند. الان هم به دامداری وکشاورزی مشغولم»

ادامه دارد
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
معمای مزارشریف-۳

علی ربیعی معاون وقت شورایعالی امنیت ملی می‌گوید: «در شب حمله طالبان به کنسول‌گری ایران، باتوجه به عدم حضور حسن‌روحانی، به من گفتند جلسه شورایعالی امنیت ملی را تشکیل دهید. از سرلشکر فیروزآبادی درخواست کردم تا مدیریت جلسه را بر عهده بگیرد. دوستان مختلفی از وزارتخانه‌های اطلاعات وخارجه وسپاه، ارتش و... در این جلسه حضور پیدا کردند. آن شب احمدشاه‌ مسعود به من گزارش داد که «اگر شما به هرات نیایید، کل آنجا دست طالبان خواهد افتاد. هیچی باقی نمانده است»
من این گزارش را انعکاس دادم. یک دیدگاه این بود که باید به افغانستان و نیروهای احمدشاه یا جاهای دیگر کمک کنیم تا بتوانند هرات را باز پس‌گیری کنند. در این صورت باید حمایتی در داخل خاک افغانستان نیز از این نیروها صورت میگرفت. ساعت ۲شب بود که جمع‌بندی جلسه را امضا کردم و به بیت‌رهبری فرستادم. حدود ساعت ۷صبح در محل کار خود حاضر شدم؛ وقتی وارد اتاق کارم شدم با نامه‌ای که احتمالا ساعت ۵صبح فرستاده شده بود، بر روی میز خود مواجه شدم که در آن نوشته شده بودند: ما وارد این دام نمی‌شویم ولی تدابیر دیگر باید انجام شود؛
باتوجه به این تصمیم بسیار هوشمندانه رهبری‌ ما وارد آن باتلاق نشدیم»
وحید مژده روزنامه‌نگار مشهور افغان می‌گوید: «جريانی داخل طالبان كه يكسر آن به بعضی حلقه‌ها در پاكستان وصل بود می‌خواستند با شهادت ديپلمات‏‌های ايرانی جنگ ايجاد كنند.دامی براي ايران و كشاندن اين كشور در جنگی ناخواسته بود كه اگر رخ می‌داد بايد سال‏ها در آن مصروف می‏‌ماند. خبر كشته شدن ديپلمات‌ها حيرت را در ميان مسئولان وزارت خارجه زمان طالبان برانگيخت. بعداز مدتی روشن شد يكی از فرماندهان طالبان به نام ملادوست محمد با افرادش كه در ميان آنان تعدادی از افراد پاكستانی نيز وجود داشتند، دست به كشتار ديپلمات‏‌ها زده بودند. همه شواهد موجود بود كه اين افراد بصورت خودسر دست به چنين اعمالی نبرده بودند و دست‏‌های قدرتمند پشت پرده، اين روند را رهبری می‌كرد. وكيل احمد متوكل، وزيرخارجه سابق طالبان، نيز در آن‏ زمان گفت: كساني كه دست به اين عمل زدند در صف ما بودند، اما از ما نبودند.
متوكل اين حرف را با دقت تمام و حساب شده به زبان آورده بود.»
سرهنگ الله‌مدد شاهسون تنها بازمانده کشتار مزارشریف می‌گوید «این عملیات کار پاکستان بودنه طالبان. قبل از تیراندازی به ما گفتند می‌شود با تلفن به پاکستان تماس بگیریم؟ گفتیم بله...»
شواهد بسیاری نشان می‌دهد که دستگاه امنیتی پاکستان(ISI)، عملیات کشتار دیپلمات‌ها را با هدف کشاندن ایران به جنگ طراحی کرده بود که با تدبیر رهبری خنثی ‌شد.

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
پس از انتشار یادداشت سه‌گانه «معمای مزارشریف» و اشاره به قصور وزارت کشور در بازگشت دیپلمات‌ها، دکتر علاالدین بروجردی نماینده وقت ویژه در امور افغانستان، پاسخی بدین شرح ارسال کردند:


جناب آقای جواد موگویی
سلام علیکم
مطالبی را که به مناسبت سالگرد شهدای مزار شریف مرقوم فرمودید را خواندم.
چون عالم محضر خداست (و هو معکم اینما کنتم)
آنچه مرقوم فرمودید نوعی تحریف واقعیت تاریخی است، چون پس از بالا گرفتن بحران، بنده به عنوان نماینده ویژه در امور افغانستان بدون هماهنگی با وزیرخارجه به سفیر که به علت بسته شدن سفارت در کابل در مزار شریف حضور داشت، گفتم به هر تعدادی که می‌توانی، نیروها را کم کن و به مرخصی بفرست. این‌کار عملی شد.
همان شب وزیر امورخارجه وقت تماس گرفت و گفت: «مگر اینجا خانه خاله است که این کار را کردید» (چون اعزام و بازگرداندن نیروها از اختیارات و مسئولیت‌های بنده نبود).
گفتم: «خانه خاله نیست ولی افغانستان است».
ایشان پاسخ دادند همه[به افغانستان] برگردند. خوشبختانه راه بازگشت[به افغانستان] بسته بود. حتی به تاجیکستان رفتند که از آنجا برگردند ولی نتوانستند.
چند روز قبل از این حادثه تلخ به شورای معاونین وزارت امور خارجه رفتم. وضعیت را تشریح کردم و گفتم اوضاع خطرناک است. پیشنهاد بازگشت نیروها را دادم، ولی شورا تصمیم گرفت که کارمندان باقی بمانند. مصوب کردند سفیر پاکستان دعوت شود و مسئولیت حفظ جان آنها به پاکستان واگذار گردد و این تصمیم عملی شد.
آیا باز هم بنده مقصرم؟؟!!

علاالدین بروجردی
۲۵مرداد ۱۴۰۰


پاسخ‌گویی دکتر بروجردی را بایستی به فال‌نیک گرفت. اما آنچه در طول این ۴۰سال گریبا‌ن‌گیر ما بوده، عدم پاسخگویی و انباشت ابهامات در تاریخ انقلاب است؛ ازجمله کشتار دیپلمات‌ها در مزارشریف در مرداد ۱۳۷۷.
دکتر بروجردی در این متن کوتاه قصور در کشتار دیپلمات‌ها را متوجه کمال خرازی وزیرخارجه وقت کرده‌اند. اما در طول این‌ سال‌ها وزیر دولت اصلاحات حاضر به پاسخگویی نبوده‌است. امید است ایشان نیز پاسخ ابهامات را بدهند تا روشن شود کدام دستگاه و مسئول در بازگشت دیپلمات‌ها قصور داشته است.

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
سلام.
حدود ۲۰ روزی هست که برای ساخت فیلمی مستند در افغانستان به سر می‌برم.
همزمان سفرنامه‌ای را بر اساس مشاهدات عینی‌ام در اینستاگرام منتشر می‌کنم.
با تاخیر این سفرنامه‌ای را در کانال نیز منتشر می‌کنم. امید است قدمی در شناخت آنچه که این روزها در افغانستان می‌گذرد، بردارم.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
زیر آسمانِ طالبان-۲

این‌روزها نشسته‌ام به خواندن تاریخچه ۱۰۰ساله افغانستان؛
کم از ما ندارند؛ جنگ با استعمار، سلطنت پادشاهی، انقلاب و کودتا.
در هر چهار رکن، با تاریخ ۱۰۰ساله ما مشترکند.
زنگ زدم به رامین، همان بسیجیِ توپول در سیستان‌ و‌ بلوچستان. در سفرنامه‌ اربعین سال۹۸ بسیار از او نوشته‌ام.
دو سال پیش، همین‌روزها قصد نگارش سفرنامه‌ کردم. نمی‌دانم چه شد که راهم به میرجاوه در مرز میان ایران و پاکستان کج شد و هم‌سفر شیعیان پاکستانی، هندی و کشمیری شدم تا کربلای حسینی.
آغاز اعتراض‌های مردمی عراق آنجا بودم. چندگلوله پلاستیکی و چند مشت و لگد سهم من از «بغداد حرة حرة،‌ إیران، برة برة»!
درست آبان‌ماه۹۸ در سوریه‌ و لبنان بودم. بیروت نیز همزمان با تهران و بغداد ناآرام‌ بود.
سفرنامه اربعین که بایستی نهایتا ۷-۸روزه ختم می‌شد، ۸۷روز شد!
به رامین‌ زنگ زدم که ببینم میتواند من را از مرز رد کند. گفتم قانونی نشد، غیرقانونی و از راه مال‌رو هم اشکالی ندارد! ارتباطات خوبی دارد. پدرش شهید شاخص استان است؛ سرلشگر خلبان بختیاری.
ابتدا از آمدن ۱۶۰۰نیروی ارتش افغانستان گفت که بجای مقاومت در برابر طالبان خود را به مرز ایران رساندند!
می‌گفت همه خودروها و ادوات جنگی را به نفع جمهوری اسلامی مصادره کردیم! خدابده برکت به ارتش!
گرچه یحتمل سپاه خیلی انقلابی! زودتر از کف ارتش ربوده! یاد مصادره‌های اول انقلاب افتادم!
رامین گفت قرار است گروه گروه آنها را راهی کابل کنند! ظاهرا هنوز بسیاری‌شان مهمان ما هستند!
این هم ارتش ۳۰۰هزار نفره تعلیم دیده‌ آمریکا که کلی پزش را میدادند!
رامین قول داد کاری کند. لکن فردایش زنگ زد گفت بچه‌های انصار می‌گویند خطرناک است!
انصار، قرارگاه نیروی قدس در شرق کشور است‌. شهید ناصری که در کنسولگری‌مزارشریف شهید شد، فرمانده قرارگاه انصار و متخصص امور افغانستان بود. سردارقاآنی نیز مشرف بر تحولات افغانستان است. از همان دهه۶۰ که فرمانده لشکر ۵نصر خراسان بود.
مشی او برخلاف حاج‌قاسم، میدان‌گریزی است. کار اطلاعاتی را ارجح بر حضور در میدان می‌داند. مثل سردار وحیدی نخستین فرمانده سپاه‌قدس که حال شده وزیر کشور دولت رییسی. او نیز مشی اطلاعاتی دارد. یحتمل بتدریج عده عوده نیروی قدس کوچک‌تر خواهد شد. این سیاست قآنی است.
رامین گفت بدون هماهنگی قرارگاه نمی‌شود‌.
«هماهنگی»!
امان از این عبارت که سد راه رسانه‌آزاد شده. گرچه دیگر دوران این «هماهنگی»ها گذشته! من نیز تاکنون هرچه نوشتم و فیلم ساختم در نا«هماهنگی» بوده!
زنگ زدم محسن اسلا‌م‌زاده.
این روزها رسما شده سفیر طالبان در تهران!
گفت خبر می‌دهد...
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
زیر آسمانِ طالبان -۳

اسلام‌زاده زنگ زد. گفت فردا مشهد باش.
آخرین‌باری که حرم رفتم تشییع شهید مدافع حرم تیپ فاطمیون بود. ۱۰-۱۵نفر غریبانه زیر تابوتش عزاداری می‌کردند.
«تیپ فاطمیون» متولد سال۹۲ هست.
تشکیل هسته اولیه فاطمیون، به دهه۶۰ برمی‌گردد.
«تیپ ابوذر» نام تیپ مستقل داوطلبان افغانستانی در جنگ ایران و عراق است! ۸۰درصد این تیپ مظلومانه شهید و جانباز شدند.
سال۱۳۷۸، قرارگاه انصار نیروی قدس، جمعی از بازماندگان تیپ ابوذر را برای مقابله با طالبان سازماندهی می‌کند؛ این‌بار با نام «تیپ حضرت‌‌رسول».
سال۹۲ و با شروع جنگ سوریه، ۲۲تن از تیپ حضرت‌رسول راهی جنگ با داعش می‌شوند؛ با نام جدید «تیپ فاطمیون.»
اولین فرمانده فاطمیون، ابوحامد(علیرضا توسلی) بود. کمتر از چندسال، ۳۰هزار نفر از شیعیان افغانستان در ایران آموزش و به سوریه اعزام می‌شوند. نمی‌شود گفت انگیزه مالی بی‌تاثیر بوده.
ابوحامد اولین و آخرین فرمانده افغانستانی لشکر فاطمیون بود‌. لشکر پس از شهادت او، تا به امروز فقط فرمانده‌هان ایرانی به خود دیده است.
از تعداد شهدای «تیپ حضرت‌رسول» در جنگ با طالبان اطلاعاتی نیست اما «لشکر فاطمیون» بیش‌از ۲۵۰۰شهید در سوریه داده است.
اما این‌روزها حالِ فاطمیون خوب نیست!
نوع ‌مواجهه ایران با طالبان برای فاطمیون قابل هضم نیست. حق با آنهاست. شیعیان افغانستان عمری را با تکفیر و تحجر جنگیده‌اند؛ از صدام گرفته تا طالبان و داعش.
و حال کشوری که مبانی ایدئولوژیک را به او تزریق کرده، در چند قدمی رابطه مستقیم با طالبان است! شاید حتی احساس خنجر از پشت خوردن هم می‌کند.

ایران هنوز به صورت رسمی طالبان را به‌عنوان حاکمیت افغانستان به رسمیت نشناخته است. لکن با هرمنطق و مصلحتی که در آینده برای این امر دارد، نباید به از دست دادن سرمایه اجتماعی خود در میان شیعیان افغانستانی که عمری را در صف جبهه نخست «خون دادن» بوده‌اند، بی‌تفاوت باشد. باید آنها را اقناع به این مصلحت کند.

پ.ن:
تابحال حرم امام‌رضا را اینگونه خلوت ندیده بودم. لعنت به این کرونا.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
زیر آسمانِ طالبان-۴
امروز رفتم پیش یکی از سفرای قدیم وزارت‌خارجه. از تردیدها و دو دستگی در میان دیپلمات‌ها می‌گفت؛
اینکه برخی معتقدند رفتارهای سیاسی‌اجتماعی کنونی طالبان تاکتیکی است و با تثبیت قدرت خود، همان استراتژی ۲۰سال پیش را اجرا خواهند کرد.
اما برخی دیگر، با اعتماد به شناخت نیروی قدس از طالبان، باور دارند طالبان تغییر مشی داده و شروط ایران را نیز پذیرفته‌. می‌گفت: نیرو مهمترین حامی برقراری رابطه با طالبان و معتقد به تغییر آنهاست.
نیرو ۵هدف برای مواجه با طالبان دارد:
۱-خروج آمریکا از افغانستان
۲-مذاکرات صلح میان دولت‌غنی و طالبان برگزار شود.
۳-مرزهای ایران ناامن نشود.
۴-خروج داعش از افغانستان
۵-شیعه‌کشی نشود.

در هدف دوم؛
بهمن۱۳۹۹ تیمی از طالبان به دعوت ظریف به ایران آمد. سفیر می‌گفت ظریف از اینکه طالبان عکس‌های این دیدار را منتشر کرده، خیلی ناراحت می‌شود!
به.نظرم حق داشت؛ سابقه کشتار دیپلمات‌های مزارشریف هنوز در ذهن ایرانی‌ها تلخ و فراموش‌ نشدنی است. و اما ظریف پذیرفت دیدار کند تا شاید درگیری‌های افغانستان پایان یابد.
این مشی حاج‌قاسم نیز بود. ظریف می‌گفت «نظر سردار این بود جنگ یمن یک روز هم که شده زودتر تمام شود تا مردم کشته نشوند.» در جنگ یمن، سردار خیلی کوشید تا با گفتگو با عربستان، جنگ را به آتش‌بس برساند. اما نشد.
.
بالاخره ظریف در تیرماه۱۴۰۰، «یونس قانونی» نماینده‌ دولت‌‌ اشرف‌غنی را پای میز مذاکرات صلح تهران آورد، نیروی قدس نیز «عباس استاکنزی» نماینده طالبان را.
چند روز بعد، ایران دوباره میز مذاکرات صلح را چید؛ این‌بار در دوحه و باحضور «عبدالله‌عبدالله از دولت و «ملاعبدالغنی برادر».
هدف ایران پایان درگیری‌ها در افغانستان بود. لکن معلوم بود میان‌شان صلحی برقرار نخواهد شد.
صلح واژه غریب و امکان‌ناپذیری است در تاریخ افغانستان.
هدف دوم شکست خورد و طالبان دولت غنی را ساقط کرد.
اما ایران می‌کوشد سه هدف دیگر را به‌سرانجام رساند‌. نیروی قدس بدجوری امید بسته به قول‌های طالبان!؛ ریسکی بزرگ و غیرقابل‌برگشت!
باید رفت و از «میدان» ارزیابی کرد. از تهران نمی‌شود قضاوت کرد. اما اصلا آمادگی این سفر را ندارم؛ پژوهش‌هایم ناقص است، کمر درد شدید دارم و دو کتابم نیمه‌کاره مانده. خاصه کتاب «روزشمار ترور در ایران» که کریمی مدام از مرکز تحقیقات جنگ زنگ می‌زند.
تردید دارم. مانده‌ام چه کنم؟!
امروز از باب مشورت رفتم پیش آقارضا امیرخانی، خالق «جانستان کابلستان».
گفت حتما برو. فرصتی هست که شاید هیج‌وقت دیگر نصیبت نشود. تازه معلوم نیست با آمدن طالبان این راه باز بماند...

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
زیر آسمانِ طالبان-۵

صبح با اسلا‌م‌زاده راهی مرز دوغارون شدیم. مسیری سه ساعته.
محسن به راننده گفت کولر داری؟
گفت بله.
میانه‌راه گفتم: پس‌ چرا روشن نمیکنی؟
گفت: گاز ندارد!
گفتم: پس چرا دروغ گفتی؟
گفت: نپرسیدی که گاز دارد یا نه!
به محسن گفتم رسیدیم تحویل طالبانش بده. از بس تو را قبول دارند حتما آویزانش می‌کنند!

شهر فریمان در میانه راه است. زادگاه مرتضی‌مطهری. او را باید نخستین شهید تفکر اسلامِ‌خمینی در برابر اسلامِ تحجر و واپس‌گرایی نامید. ایران سال‌ها زودتر از سایرین قربانی متحجرینِ تروریست شد؛ قرنی، مطهری، عراقی، مفتح و... .
اما حال بعد ۴۰سال، اسلام‌تحجر و واپس‌گرایی در چند قدمی مرزهای جغرافیایی ما به حکومت رسیده.
اسلامِ آیت‌الله‌خمینی هیچ نسبتی با اسلام‌ِ‌ طالبانی ندارد. لکن در همین ایران، آنقدر که اسلام متحجرینِ بی‌شعور بر انقلابِ‌ آیت‌الله خمینی تازیانه زده‌، هیچ قشر دیگری نزده است.
او همزمان با بر دو جبهه شورید:
لیبرالیسم و تحجر.
در نگاه عوام، حوزه‌های علمیه کمپانی همگی تولید مروجانِ اندیشه‌های آیت‌الله خمینی هستند. اما اینگونه نبود و همین حوزه‌ها او را نجس، کمونیست و تارک‌الصلاه می‌خواندند! و کوزه آب پسرش را آب می‌کشیدند!
«متحجرین بی‌شعور»، «مارهای خوش‌خط وخال»، «مقدسان نافهم»، «ساده‌لوحان بیسواد»، «کاسبانِ دین و دربار»، «مروجان اسلام آمریکایی» و...
لیستی از تعابیر امام درباره متحجرین است.
تئوری «وحدت شیعه‌وسنی» نسخه امام برای نجات جهان اسلام بود‌. اما همین، یکی از تقابل‌های متحجرین‌نافهم با امام شد. نسخه‌ای که هنوز امام دشنامش را از حوزه‌های قم می‌خورد. و البته جهان اسلام نیز هنوز گرفتار نزاع مذهبی است‌.
حسب اتفاق اما، هرجا آتش فتنه مذهبی برافروخته شد، هرجا شیعه‌کشی و مسلمان‌کشی به‌راه افتاد، جریان مخالف‌وحدت، سر در لاک فروبرد و این اسلام‌ِ خمینی بود که به جنگ تکفیر رفت؛ از بوسنی‌وهزرگویین بگیر تا سوریه و عراق‌.
مطمینا اندیشه اسلامِ‌خمینی هیچ قرابتی با طالبان ندارد. دلیل مواجهه کنونی ایران با طالبان را باید جای دیگری جست. وگرنه، تاریخ گواه بر بودن ایران در خط مقدم نزاع با اسلامِ‌تحجر، سلفی و تکفیری می‌دهد.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
زیر آسمانِ طالبان-۶

رسیدیم مرز.
محسن گفت «شاید اینجا آخرین توالت آسوده‌خاطری باشد که می‌روی. هرچه خواهی دل‌تنگت انجام بده که مهمترین مشکل سفر به افغانستان نبودن توالت‌های میان‌جاده‌ای هست. و البته شلنگ!»
درست مثل عراق! نمی‌دانم چه اصراری در عدم استفاده از شلنگ است؟ با آنکه هم سرعتش بیشتر است و هم دقتش!
محسن گفت برای فیلم «زندگی میان پرچم‌های جنگی» یک‌هفته روزی ۱۰ساعت با ماشین تو کوه رفتیم تا به مقر -؟طالبان رسیدیم.
لب مرز پرچم امارات اسلامی را نصب کرده‌اند. اوضاع کاملا عادی است. دو اتوبوس ایرانی رسیدند. مهاجران افغانی را برای اصطلاحا «رد مرز» آورده‌اند. یعنی در ایران دستگیر و به مرز آورده‌اند.
با احمد یکی از مهاجرین حرفی شدم.
گفت «دو ماه پیش رفتم ترکیه. هفته‌پیش دیپورت شدم و به ایران برم‌گرداندن. ایران هم ردمرزم کرد. گفت اما ول نمی‌کنم و دوباره مهاجرت می‌کنم. خاصه اینکه طالبان آمده و اینجا دیگر جای زندگی نیست.»
دلم برایش سوخت. بعد از سه ماه فرار از کوه‌‌های ترکیه و ایران، دوباره برگشته به نقطه صفرمرزی!
قصه تلخیست؛ مهاجران افغانی را نه ترکیه‌ مدعی احیای امپراطوری عثمانی می‌خواهد، نه دموکراسی اروپا و نه ایرانِ مدعی حکومت اسلامی. هرسه، آنها را پس می‌زنند‌. و این سرنوشت ۴۰ساله آنهاست.
متصدی مرز بدون ویزا پاسپورت را مهر کرد:
«به امارات‌اسلامی افغانستان خوش‌آمدید!»
ظاهرا طالبان هنوز مفهوم ویزا را نمی‌داند. نمی‌دانم چرا پرچم را عوض کردند؟! سابقه پرچم افغانستان ۱۰۰ساله است و همه نمادهای اسلامی را هم دارد. می‌توانستند مثل انقلاب ۵۷ ما، با اصلاحاتی آن را حفظ کنند.
فرمان‌های برخی ماشین‌ها در سمت راست است! این ماشین‌ها پاکستانی و اصطلاحا «تک‌ کلید» هستند. یعنی نه سند دارند و نه کارت! فقط یک کلید دارند! همین‌طور هم خریدوفروش می‌شوند! پلیس هم کاری ندارد! قیمتش ۴۰میلیونی می‌شود.
کاش از این تک‌کلیدها در ایران هم بود!

محسن مدام از تغییرات و مزایای طالبان برای افغانستان حرف می‌زند! هرات ۱۰دقیقه با مشهد اختلاف زمانی دارد. کم‌مانده محسن بگوید این اختلاف را هم طالبان حل خواهد کرد!

از مرز که رد میشی دنیای بدون کرونا است! کسی ماسک ندارد! ما هم دیگر نمی‌زنیم! انگار مطمئن هستیم کرونا نیست! به محسن گفتم طالبان که آمده کرونا بساطش را جمع کرده رفته! گفته برای افغانستان طالبان کافیست!
ظاهرا اینجا واکسن به فور هست‌. تازه آن هم جانسونِ آمریکایی! در ایران می‌توانستم از سهمیه نظام‌پزشکی یا مستندسازان بزنم. لکن دلم نیامد. سالهاست که کار درمان نمی‌کنم. ولی اینجا اگر سهمیه‌ای نباشد شاید بزنم.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
زیر آسمانِ طالبان-۷

از مرز تا هرات یک‌ساعتی راه هست‌.
رسول زنگ زد: «میگن طالبان قهوه‌خانه‌ها را بسته! مانده‌ام تو چه کار میخوای بکنی؟»
گفتم تا اسلام‌زاده را دارم هیچ غمی ندارم! با برادران طالبان صحبت می‌کند برایم لژ دودکشی فراهم می‌کنند!
همه پاسگاه‌های مرزی خالیست! راننده می‌گوید این جاده را ایران کشیده. بعد سقوط طالبان(۲۰۰۱) ایران نیز در بازسازی افغانستان شرکت کرد.
در شهر به ندرت طالب دیده می‌شود‌. دستور دادند برای جلوگیری از وحشت مردم، همه از شهر خارج شوند. ظاهرا فیلم‌های بازی در شهربازی کار خودش را کرده!
طالبان کنترل رسانه‌ای شدیدی بر نیروهایش دارد. هرگوشی تلفن می‌تواند یک تهدید رسانه‌ای برای آنها باشد؛ مثل فیلم آبروریزی در شهربازی!
دو نوع ناامنی در افغانستان هست؛
۱-ناامنی اجتماعی؛ سرقت، آدم‌ربایی و تجاوز و ...
۲-ناامنی امنیتی: ترور و انفجارتروریستی.

اختطاف یا گروگانگیری یکی از شرارتهای رایج است. راننده می‌گوید در این‌جاده مدام راننده‌های ترانزیت ایرانی و افغانستان را اختفا می‌کردند و بعد طلب پول‌های کلان:
«۴سال پیش پسرم را اختطاف کردند؛ ۴ماه در یک چاه نگهش داشتند. زندگی‌ام رو فروختم تا پسرم رو آزاد کردند‌.»
سرقت، اختطاف و تجاوز بلای جان همه ولایات افغانستان است. شب‌ها زیادی به‌چرخی اختطافت می‌کنند! یعنی میربایند؛ نه با قمه! بلکه با کلاشینکف و تیربار!
امروز فردی به نام بسم‌الله منصوری، صراف شهر هرات است بعد از یک‌ماه اخطتاف آزاد شد.
در عوض، اینجا خبری از فیلتر و فیلترشکن نیست؛ دنیای بدون فیلتر و کرونا! در هرات موبایل‌فروشی‌ها، دست دوم رجیستری شده‌ی ایران هست! گوشی‌های دزدی ایران که از مرز وارد هرات می‌کنند و با نصف قیمت می‌فروشند. می‌گویند طالبان در همین چند هفته ۱۲۰سارق را زندان کرده! فعلا رفع ناامنی اجتماعی و امنیتی، مهمترین ادله موافقان حکومت طالبان است. مخالفان نیز رفع ناامنی اجتماعی را پذیرفته‌اند اما عامل ناامنی امنیتی را خود طالبان می‌دانند. امری که هواداران طالبان رد می‌کنند. باید پژوهش میدانی کرد و حرف‌های همه را شنید.
غروب در میدان گلها پرسه می‌زدم که بویش آمد! ای‌بابا! دو قهوه‌خانه که باز است؛ با وایفای بدون فیلتر.

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
زیرِ آسمان طالبان-۸
۱۴۰۰-۶-۱۴

چندماه پیش به دعوت دوستی رفتم «رستوران خانه‌ کابل» در خیابان طالقانی. غذای کابلی خوردم ۱۶۰هزار تومان! برق از سه‌فازم پرید. این قیمت‌ها به جیب ما نمی‌خورد.
امروز فهمیدم همسفر سوم، آقای موسی اکبری عکاس معروف و صاحب همان رستوران است! داغم تازه شد!
دانشجوی عکاسی کابل بوده که شوروی کشورش را اشغال می‌کند. می‌شود مجاهد و تفنگ به دست می‌گیرد. سال۶۲ به ایران می‌آید و وارد حوزه هنری می‌شود:
«مخلباف همه‌کاره بود. با موتور گازی و دمپایی و یک اورکت آلمانی که تیپ حزب‌الهی‌ها بود؛ یک انقلابی تند. سال۷۰ که کشورم از اشغال شوروی درآمد، جنگهای داخلی شروع شد. تا اینکه طالبان آمد و همه آرزوهایم برای ارتقای هنر افغانستان به باد رفت. با حمله آمریکا و سقوط طالبان، دست به دوربین شدم تا شاید گوشه‌ای از زیبایی‌های کشورم را به دنیا نشان دهم. ولی الان دوباره همه آرزوهایم برباد رفت.»

در طول سفر، من در میانه جدال او و اسلام‌زاده هستم! آقاموسی بساط هنر و آزادی اجتماعی را جمع شده می‌داند اما اسلام‌زاده از تغییرات طالبان می‌گوید؛ اینکه نگاهش به فعالیت اجتماعی زن تغییر کرده، با تکنولوژی مشکلی ندارد، مناسبات جامعه‌جهانی را درک کرده و...
گاهی استدلال‌های آقاموسی پررنگ است و گاهی منطق اسلام‌زاده. دست‌آخر آقاموسی می‌گوید: «خدا کند که اینطور باشد که تو می‌گویی. ولی اینها بویی از هنر نبرده‌اند.»

در خیابان آقایی و خانمی با شال قرمز دوچرخه‌ سواری می‌کنند! محسن گفت «بیا! آزادی از این بیشتر؟!»
آقا‌موسی: «نه! نه! ما انقدر هم آزادی نمی‌خواهیم!»
دویدم جلو که عکس بگیرم. دیدم نفر ترک دوچرخه هم مرد هست! با سیبیل‌های کلفت!
شهر حالت کاملا عادی دارد. کلا هرات خیلی شبیه مشهد خودمان است. با بازار شلوغ و همان دست‌ فروش‌ها. خانم‌ها در خیابان به وفور هستند؛ با تیپ‌های مختلف‌: چادر مشکی، رنگی چادرنمازی، با پوشیه و بدون پوشیه و...
تیپ مانتویی به تعداد انگشتان دست هم ندیدم. نمی‌دانم از ترس طالبان است یا قبلا نیز همین‌گونه بوده. چند فروشگاه لوازم آرایشی دیدم؛ بساط لباس زیر زنانه هم وسط خیابان پهن بود!
فروشنده لوازم‌آرایشی گفت هنوز به ما چیزی نگفتند. بعید است ممانعتی کنند.
لکن نگران بود. نگرانی را می‌توان در بسیاری از حرف‌های مردم حس کرد؛ نگرانی از آینده که چه خواهد شد؟ طالبان با آزادی‌های اجتماعی چه خواهد کرد؟ تعریفش از حجاب چیست؟ دایره فعالیت زن را چه خواهد دید؟ تکلیف دانشگاه‌ها چه خواهد شد؟ و...
این نگرانی‌ها را می‌توان بفور لمس کرد. اما شرح مشاهدات میدانی همین بود که فعلا نوشتم.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
زیر آسمانِ طالبان-۹
۱۴۰۰-۶-۱۵

امروز رفتم واکسن جانسون آمریکایی زدم. اینجا واکسن رایگان و بدون سهمیه است. لکن بسیاری از زدنش امتناع می‌کنند.
خانم دکتر دانش‌آموخته کابل است:
«فعلا که با حضور خانم‌ها کاری ندارند‌. ولی من برای احتیاط در خیابان چادر می‌پوشم. گروه‌های سیار برای واکسیناسیون به مساجد می‌روند.»
اینجا انواع واکسن بوفور است؛ «ستاد اجرایی فرمان امام» هم ندارند که هر روز قول۵۰میلیون دز بدهد! اما هیچ آماری از کشته‌ها ندارند. چون شبکه بهداشتی نیست.
برق هم خیلی کوتاه می‌رود‌! اما بسیار صرفه‌جویی می‌کنند. دلار بالا رفنته. دخل و خرج هزینه‌ها تقریبا با تهران یکیست. هر ۱۰۰افغانی، می‌شود۳۰هزار تومان ما.
اینجا در بازار هر چند دقیقه یک‌نفر تقاضای پول می‌کند! انقدر التماس می‌کند که بی‌اغراق سرخ می‌شوی.
رفتم خانه اسماعیل‌خان والی فراری هرات، که الان در پناه نیروی‌ قدس در مشهد است. خانه اسماعیل‌خان در مرکز شهر هرات است‌؛ قصری مجلل و باشکوه. طالبان دست‌نخورده نگهش داشته.
اسماعیل‌خان از مجاهدین دهه۶۰ در برابر اشغالگری شوروی است. مجاهدین ۱۲سال در کوه‌وکمر با سربازان شوروی جنگیدند تا انقلاب‌ افغانستان پیروز شد.
و حال این‌ قصر، چه نسبتی با مجاهدین راه انقلاب دارد؟!
مجاهدین که روزگاری با پای برهنه می‌جنگیدن، شدند مرفهین بی‌درد در قصرهای بالاشهر.
همه انقلاب‌های دنیا، جنگ فقر و غناست. هیچ انقلابی را مرفهان و اشراف‌زادگان نکردند. انقلاب یعنی طغیان پابرهنگان بر اشراف‌‌زادگان. حال این انقلاب هرجا باشد همین است؛ چه انقلاب گاندی باشد، چه فیدل‌کاسترو و چه نلسون‌ماندلا.
مجاهدین که از کوه‌ها به قصر برسد، دیگر تاب جنگیدن و مقاومت ندارد. و طالبان دیگر چه نیازی به توافق با آمریکا برای فتح افغانستان دارد؟!
کشور پیش از آن سقوط کرده! قصرهای حاکمان در این سالها انگیزه‌ها و آرمان‌های انقلابی را در دل جوانان کشتند. فساد و تبعیض در حاکمیت، نتیجه‌اش بالا رفتن دست‌هاست.
طالبان نیز که ۲۰سال با زندگی در کوه و کمر، تبدیل به انسان‌های اولیه‌ای شدند، حال بر اریکه قدرت نشستند. باید دید اینان نیز ۲۰سال بعد به غرق اشرافیت و فساد می‌شوند یا خیر؟
آینده، تنها معیار سنجش قضاوت طالبان است‌.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
زیر آسمانِ طالبان-۱۰

۱۴۰۰-۶-۱۶
امروز با نعیم‌الحق حقانی، رییس اداره اطلاعات و فرهنگ هرات مصاحبه کردم.
چند مسلح جلوی درب بودند! چهره‌ها کاملا فرهنگی! دو نفرشان فارسی روان حرف می‌زدند. یکیشان ۴سال و دیگری ۸سال در ایران کارگری کرده‌ بودند.
نعیم‌الحق ۳۰ساله، خوش‌صحبت و مودب است.
گفتم شما ایران درس خواندید؟
گفت تقریبا!
بالاخره از زیر زبانش کشیدم که زاهدان بوده است. از طالبان بسیارند که در حوزه‌های علمیه زاهدان درس خوانده‌اند.
شرح مصاحبه:
مردم ما آنقدر مشکلات دارند که وقت سینما رفتن ندارند!| تئاتر خوب است و ریشه در فرهنگ ما دارد اما بدون حضور بازیگر زن!| خانم‌ها مجری تلویزیون هم نمی‌توانند باشند| ماهیچ‌ مشکلی با ورزش، هنر و بناهای تاریخی نداریم| در حجاب اجباری، نیازی با پوشیه و دستکش نیست| قانونی برای حضور انفرادی خانم‌ها در خیابان‌ها نیست| هیچ منعی برای حضور خانم‌ها در دانشگاه‌ها نیست| اما کلاس‌های بالای۱۵ نفر تفکیک خواهد شد|

در دلم گفتم "شما هم بیشتر از اینها شل خواهید کرد! دیگر دنیا، دنیای ۲۰سال پیش نیست!"
سعی می‌کرد که پاسخ‌های دوپهلو بدهد. گفتم شما مسئول فرهنگی هستید نه دیپلمات. به نفع‌تان است صریح جواب بدهید. چندبار پریدم وسط حرفش و بگومگو کردیم! دو محافظش بلند شدند و نشستند! یهو کارمندان غیر طالبان بیرون رفتند‌!
گفتم چرا پرچم‌تان را عوض کردید؟! کشور دو پرچمه که نمی‌شود؟!
فقط نگاهم کرد! حرفی نداشت. گفت بهش فکر می‌کنیم!

تکلیف‌شان با خیلی چیزها معلوم نیست! مخالف سینما هستند اما تئاتر را دوست دارند! آخر چه فرقی دارد؟!
گفتم «شما در مزارشریف دیپلمات‌های ما را کشتید.»
گفت «رهبران شما می‌دانند که کار ما نبوده. ما بارها تکذیب کرده‌ایم. اما صدایمان شنیده نمی‌شود‌. ما زیر بمباران رسانه‌های آمریکایی هستیم. چهره ما را تخریب می‌کنند»
گفتم «پبشینه حکومت ۲۰سال پیش شما بمباران لازم ندارد! مردم همه‌چیز یادشان هست. الان چهره‌های برخی نیروهای شما بسیار وحشتناک هستند!»
گفت «ما در گذشته اشتباه کردیم. تجربه نداشتیم، مثل همه انقلاب‌های دنیا. ما نیروهای تحصیل‌کرده دانشگاهی و حوزوی بسیاری داریم. به بقیه هم دستورعمل داده‌ایم که موها و... عادی شود.»
بعد مصاحبه، اسلام‌زاده گفت «کارمندان از ترس رفتن بیرون! می‌گن این رفیقت چطوری جرات داره با اینها این‌طور حرف میزنه؟»
گفتم به پشتوانه تو! وگرنه من گوه بخورم با اینها کل‌کل کنم!
فردا می‌روم دانشگاه تا ببینم این آقای نعیم راست می‌گوید یا خیر؟! گرچه بعید می‌دانم. اما نمی‌خواهم قضاوت بی‌جا کنم.
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
زیر آسمانِ طالبان-۱۱
.۱۴۰۰-۶-۱۸

مجاهدی که قرار بود ما را به پنجشیر ببرد، ما را سپرد به راننده‌ای. گفت خودم باید بروم کابل. یک خانواده پنجشیری هم سوار شدند!
چند پست ایست‌بازرسی را به مدد پوشش همین خانواده رد کردیم. اما پشت آخرین ایست‌بازرسی در ورودی شهر گیر کردیم. کاش اسلام‌زاده بود!
امروز در کابل تظاهرات است. ظاهرا برخی از پنجشیر و روستاها می‌خواهند به تظاهرات بروند، طالبان جاده را بسته. حالا فهمیدم چرا آن مجاهد رفت کابل.
راننده می‌گوید در این دو سه روز رفت‌‌وآمد مشکلی نداشت.
مردی به فرمانده‌ طالبان می‌گوید "بچه‌ام مریض است. باید بروم کابل."
فرمانده داد می‌زند: "بیا برو! ولی بالله همه‌تان دروغ می‌گید!"
آمدم عکس بگیریم ولی نشد.
پیاده آمدیم روستای ورودیِ شهر، تا راه باز شود. بافت سیاسی اینجا با کابل و هرات متفاوت است. همه ضدطالبان هستند. نت هست، برق هست، آب هم نیازی به قطع‌کردن ندارد! رودخانه خروشان هست.
مغازه‌ها تک‌وتک باز هستند. اما یک‌ماهیست که قهوه‌خانه‌ها و مسافرخانه‌های جاده‌ای تعطیل شده. فضا کاملا نظامی و جنگی است. همه می‌گویند هواپیمای پاکستانی آمده. ولی هیچ‌کدام به چشم خویش ندیدند!
یکی‌شان می‌گوید یک هواپیمای پاکستانی را هم زدیم. گفتم از کجا میدانی پاکستانی بود؟ گفت پرچم پاکستان داشت.
گفتم از عکس از لاشه‌اش داری؟
سکوت کرد!
شهر کاملا سقوط کرده. قطعیست. ولی باقی‌مانده نیروهای مسعود به کوه‌ها رفتند.
از اینجا به بعد دیگر نت نخواهیم داشت. مگر مدام برویم و برگردیم. تا ببینیم چه خواهد شد.
فعلا خداحافظ...
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
زیر آسمانِ طالبان-۱۲

۱۴۰۰-۶-۱۹.
این گزارش فقط تا مرکز پنجشیر است.


شب را در حوزه‌ علمیه‌اهل گلبهار خوابیدیم. برحسب اتفاق، درست در اتاقی که ۲۰سال پیش دو تروریست خوابیدند و فردایش احمدشاه‌ مسعود را به شهادت رساندند. هنوز خادم حوزه آن دو را به یاد داشت.
حوزه تقریبا تعطیل است؛ به‌جز ۷طلبه. عاشق مهران مدیری‌ هستند و دیالوگ‌های اخراجی‌ها را از حفظند! اما هنوز تلویزیون در این حوزه ممنوع است!

صبح دربست گرفتیم؛ راننده گفت می‌برمتان پیش نیروهای مقاومت و خود احمدمسعود! دستپاچه گفتیم فقط برو! قیمت هم طی نکردیم!
اعجاز دره‌ها و رود خروشان پنجشیر، جنگ را از یاد می‌برد. شهر تقریبا خالی از سکنه هست. در کل مسیر از صدها مغازه، ۱۰ خواربار فروشی باز ندیدم! و البته یک آرایشگاه!
۸۰درصد مردم پیش از بحرانی‌شدن جنگ به شهرهای اطراف فرار کرده بودند. با سقوط شهر، مردان خانواده‌ها بازگشته و درحال اسباب‌کشی هستند؛ می‌گفتند باید کوچ اجباری کنیم تا شاید بعد از آرامش بازگردیم.
تویوتاهای طالبان، سرود‌های حماسی پخش می‌کنند؛ چیزی شبیه آهنگران خودمان است.
برق و نت قطع است. هر نیم‌ساعت یک‌ ایست‌بازرسی هست. کاش اسلامزاده بود! چند خبرنگار ایتالیایی، فرانسوی و آلمانی آمده‌اند. بنرهای عکس‌های شهدای پنجشیر در ورودی شهر، همگی پاره شده. شهر پر است از عکس شهید احمدشاه. اما اکثرا پاره شده.
امروز تا مزار شهید احمدشاه رفتیم. ۴۰-۵۰ نیرو از آن محفاظت می‌کردند. گفتند فرمانده رفته کابل، بدون اجازه او، کسی حق بازدید ندارد.
به راننده گفتم ما را ببر پیش نیروهای مقاومت.
گفت "رفته‌اند در کوه‌ها، سخت‌تان می‌شود!"
گفتیم "پس احمد مسعود چی؟"
گفت "می‌بینید چقدر اینجا قشنگ است!"

امروز تا مرکز پنجشیر رفتیم. بقیه‌اش را فردا خواهیم رفت. من شهرهای پس از جنگ را در عراق، لبنان و سوریه دیده‌ام. اینجا هیچ شباهتی به یک شهر جنگ‌زده ندارد!
در کل مسیر امروز، تنها ۴-۵ تانک و خودروی سوخته هست. هیچ آثار گلوله، انفجار و تخریبی در شهر نیست. خانه تخریب‌شده‌ای ندیدم. در طول چندساعته جاده دره‌های پنجشیر، صدها مغازه‌، قهوه‌خانه و... است؛ شبیه جاده چالوس‌ خودمان. اما درب‌‌، کرکره‌ و دیوارهای یک مغازه را، گلوله یا ترکش خورده ندیدم!
چرا؟!
مگر آرایش و تاکتیک نظامی این جنگ چگونه بوده؟!
آبان‌ ماه۹۸ خودمان ده‌ها برابر بیشتر از این جنگ تخریب داشته است!
تا اینجای پنجشیر، این شهر هیچ‌شباهتی با آنچه در رسانه‌ها می‌گویند ندارد!
پنجشیرِ شهریور ۱۴۰۰، خرمشهرِ شهریور ۵۹ نیست!

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
زیر آسمانِ طالبان-۱۳

استاد محمد حسین جعفریان عزیز!
سلام
دیشب در لایو فرمودید بنده را با تطمیع به استخدام طالبان درآوردند، راه پنجشیر بسته است و من در معیت طالبان رفتم.
من افتخار خبرنگاری ندارم. پژوهشگر تاریخ انقلاب و مستندسازم. لکن در همه دنیا خبرنگاران جنگ با هماهنگی یکی از طرفین جنگ، وارد میدان می‌شوند. آیا در زمان جنگ ایران و عراق، خبرنگاران خارجی میتوانستند بدون هماهنگی با ایران وارد منطقه عملیاتی خرمشهر، فاو یا شلمچه بشوند؟!
در همه دنیا پژوهشگران، مستندسازان و خبرنگاران با ارتباط‌های شخصی و غیرشخصی با شخصیت‌های مختلف سیاسی مذهبی مصاحبه می‌کنند. اوریانا فالاچی‌ هم با امام مصاحبه کرد و هم با شاه، قذافی، گاندی و کسینجر.
ظاهرا فالاچی لاییک بود اما آیا کسی به او خرده گرفت که این مصاحبه به معنای تایید آیت‌الله خمینی هست؟
کاش من جای او فرصت مصاحبه با شاه و کسینجر داشتم تا بخشی از تاریخ را روایت کنم. مطمئنم شما هم در جوانی، ارزش پژوهشی مصاحبه با ملاعمر و بن‌لادن را میدانستید.
شما سالها رایزن فرهنگی در سفارت بودید. میدانید مستندسازی در یک کشور خارجی بدون اخذ مجوز امکان ندارد. آن هم در میدان جنگ. این بدیهی‌ترین اصول حرفه‌ای خبرنگاری در یک کشور خارجی است.
در دنیا، خبرنگاری را به‌خاطر هماهنگی با طرفین یک جنگ، سرزنش نمی‌کنند. بلکه به‌خاطر حضور به موقع‌ و انتشار اخبار دست‌اول‌ تحسینش میکنند. نمیشود در تهران یا مشهد خبرخوانی کرد!
سفر قاچاقی کربلا که نیست که از مرز رد شد و تمام! باید در منطقه جنگی تصویر گرفت و مصاحبه کرد.
هیچ‌کس کریستین امان‌پور را بخاطر گرفتن مجوز از کشور اشغال‌‌کننده، سرزنش نمیکند. مهم صحت‌سنجی گزارش اوست.
تدبیر و اخلاق در این است که گزارشهای خبرنگاران را به چالش بکشانیم و راستی‌آزمایی کنیم. نه اینکه آنها را مزدور بنامیم!
به‌نظرم نباید جدل کنیم؛
بهتر است شما هم تشریف بیاورید و امتحان کنید که آیا راه پنجشیر برای مردم باز است یا فقط برای موگویی؟ آیا اینجا کوچ اجباری و نسل‌کشی هست یا خیر؟
تشریف بیاورید تا من نیز در رکاب شاگردی شما، از نحوه گزارش‌هایتان یاد بگیرم. خبرنگاران اروپایی هم هستند. ویزا هم نمی‌خواهد. لب مرز ویزا صادر می.کنند. در پنجشیر با کمی احتیاط حتی مجوز هم نمیخواهد.
اگر خودتان تشریف نمی‌آورید، زحمت بکشید فردی را مشخص بفرمایید (ایرانی یا افغانستانی) که باهم از ترمینال کابل یک‌راست به پنجشیر برویم.
استاد عزیز!
مطمئنم مشاهدات‌ عینی به تحلیل‌های شما کمک خواهد کرد. منتظر حضورتان و یا معرفی فردی از سوی شما هست. من شماره را دارم. خدمت‌تان پیام می‌دهم.

شاگردتان جوادموگویی ۲۰-۶-۱۴۰۰
جواد موگویی|حرف بی‌حساب pinned «سلام. حدود ۲۰ روزی هست که برای ساخت فیلمی مستند در افغانستان به سر می‌برم. همزمان سفرنامه‌ای را بر اساس مشاهدات عینی‌ام در اینستاگرام منتشر می‌کنم. با تاخیر این سفرنامه‌ای را در کانال نیز منتشر می‌کنم. امید است قدمی در شناخت آنچه که این روزها در افغانستان…»
2025/07/07 02:07:56
Back to Top
HTML Embed Code: