Telegram Web Link
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۳۲
شهر آبستن حوادث است


زاهدان: ۱۴۰۱/۸/۱۰
۵مهر در چابهار معترضین به تجاوز به دختر بلوچ، چند بانک و ماشین را به آتش می‌کشند. با تایید عبدالغفار نقشبندی بر همگان تجاوز به دختر بلوچ قطعی شده.
اما زاهدان هنوز در آرامش است. باوجود اینکه هنوز نظر نهایی پزشکی قانونی مبنی بر تعرض اعلام نشده، کمیسیون ناجا تحت فشار، حکم به اخراج رسمی کوچکزایی می‌دهد.
دلیل حکم: تبعات اجتماعی دو تخلف کوچکزایی (عدم‌دستور قضایی برای بازجویی+ بازجویی بدون حضور پلیس دوم.)
اما ناجا بازهم اعلام عمومی نمی‌کند!

۶مهر با تاخیر در زاهدان شورای راهبردی تشکیل می‌شود‌؛ محامی (نماینده‌رهبری)، شفاهی(فرمانده‌سپاه استان)، طاهری (فرمانده‌ناجا)، مدرس (استاندار)، توحیدی (مدیرکل اطلاعات).
محامی می‌گوید در جلسه آن روز گفتم:
«خود شما مدعی قضیه و پیگیر ماجرا باشید که اگر تخلفی صورت نگرفته، مستند و شفاف برای مردم بیان شود و اگر جرمی شده خود شما در پی اشد مجازات متخلف باشید. چون این یک جرم شخصی نیست و جرم کارگزار نظام به حساب نظام گذاشته می‌شود و مجازات سنگین‌تری دارد.
سازمان قضایی نیروهای مسلح گفتند پیگیری مناسبی داشتند که بنده گفتم اینکه می‌گویید اعلام نتیجه پیگیری‌ها به خانواده فرد باعث آرامش و تقدیر آنها شده، خوب است. اما باید اینها را به دیگران اعم از علما، معتمدان طوائف و قبایل، اساتید دانشگاه و گروه‌های مرجع منتقل کنید. که متاسفانه عمل نکردند.»
     
نکته همین‌جاست!
از شروع ماجرای خبر تجاوز به دختر بلوچ، هیچ دستگاهی یک خط بیانیه نمی‌دهد! مولوی عبدالحمید که با سکوتش در مقابل خبر نقشبندی، تلویحا خبر تجاوز را تایید کرده‌.
از حدودا ۲۰شهریور تا ۶مهر خبر تجاوز خانه‌به‌خانه در استان چرخیده، اما هیچ مسئول قضایی، امنیتی و انتظامی با مردم سخن نمی‌گوید! و فقط در جلسات خصوصی سخن از آرامش می‌رانند که دشمن سواستفاده نکند! بوالله خود شما عامل اصلی سواستفاده‌ها هستید! نه مردم حیران، پرسش‌گر و معترض...

ادامه دارد...
#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۳۳
دو روز قبل از جمعه مرگبار...

زاهدان: ۱۴۰۱/۸/۱۱
فعلا قهوه‌خانه‌ای به سبک جنوب تهران پیدا نکردم! سفره‌خانه‌ها مجلل است! و بس گران! گرچه کلا سعید بانیست. و من نیز اصرار بی‌جا نمی‌کنم! جغرافیا و بازه‌زمانی ماجرای زاهدان انقدر گسترده است که وقت نمی‌کنم از احوالم بنویسم. گرچه خوب نیست! هر روز خبری از شهرها می‌رسد که جز بغض کاری نمی‌شود کرد.

برگردیم به زاهدان؛ دو روز قبل از جمعه مرگبار.

یک روی سکه:
در فاصله نمازجمعه ۱مهر تا ۸مهر(جمعه خونین)، خبر تجاوز به دختر مثل بمب ترکیده، مولوی عبدالحمید خطبه خوانده، نقش‌بندی بلند بلند خبر قطعی تجاوز را داده، همه ایران این خبر را شنیده، تمام خبرگزاری‌های خارجی تیتر کرده‌اند، اما مسئولین قضایی، انتظامی استان که هیچ! کشوری‌ها هم سکوت کرده‌اند!
حتی یک مصاحبه نمی‌کنند! یک کلام با مردم سخن نمی‌گویند! نه رد می‌کنند و نه تایید!
روند پیگیری پرونده را نمی‌گویند!
خبر بازداشت و اخراج کوچکزایی را هم نمیدهند! حتی گزارش‌های پزشک‌قانونی مبنی بر عدم تجاوز را هم به مردم نمی‌گویند!
فقط سکوت!
یک هفته سکوت محض!
حماقت و بلاهت از این بیشتر؟!

روی دوم سکه:
مولوی عبدالحمید دو روز قبل (۶مهر) از حادثه نمازجمعه، در بیانیه‌ای خواستار رسیدگی به «موضوع تجاوز مامور پلیس» می‌شود.
اگرچه او در بیانیه تاکید می‌کند که باید به دستگاه قضا فرصت رسیدگی داد اما ایشان با استفاده از واژه «موضوع تجاوز» و عدم به‌کارگیری واژه «شائبه» یا «اتهام» این را در ذهن افکار عمومی تبادر می‌کند که تجاوز قطعی و مطالبه فعلی مجازات مجرم است.
سه روز است که خبر نقشبندی مبنی بر تجاوز قطعی، مثل بمب در خبرگزاری‌های دنیا پیچیده، اما مولوی عبدالحمید سکوت می‌کند!
سایت رسمی مولوی عبدالحمید نیز همان روز (۶مهر) خبر از قطعی تجاوز می‌دهد: «در پی جریان اخیر چابهار مبنی بر تجاوز مأمور پلیس به دختری در این شهرستان...»

زبان دوپهلو و دوگانه سخن گفتن!
از یک طرف اعلام قطعی تجاوز می‌کنند! و از طرف دیگر مردم را به آرامش و انتظار تا پاسخ دستگاه‌قضا توصیه می‌کنند!
این دوگانه سخن گفتن، آورده‌ای جز خروش احساسات و کشاندن مردم به جمعه مرگبار دارد؟!‌

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۳۴
«نبودن‌ها» گواه از اشراف اطلاعاتی دارد!


روزجمعه (۸مهر) استاندار در استان نیست! امام‌جمعه در مشهد است! مسئول عملیات سپاه هم در شهر نیست!
«نبودن‌ها» گواه از اشراف اطلاعاتی دارد!
با یک سرچ ساده هم می‌شد فهمید که این جمعه خبرهاییست! ولی آقایان ترک پست کردند! اگر بودند بر کنترل بحران موثر نبودند؟!
یحتمل کارهای مهم‌تری جز حفظ جان ملت داشتند!

عیدگاه(مصلی) تا مسجد مکی ۱۵۰۰متر است. یک درب عیدگاه دقیقا روبروی کلانتری۱۶ است. با فاصله کمتر از ۱۵متر. عیدگاه چند درب دارد. حداقل نصف نمازگزاران از جلوی درب کلانتری رد میشوند؛ یعنی ۳هزار نفر.
جمعه مرگبار دو سوال اصلی دارد:
۱-آیا معترضین قصد تسخیر کلانتری داشته‌اند؟
۲-کدام طرف ابتدا شلیک کرده؟

برای پاسخ، هیچ‌ راهی جز دیدن دوربین‌های مداربسته نیست‌. وگرنه هر دوطرف یک‌جانبه روایت می‌کنند. رفتم حوزه هنری زاهدان. در حال ساخت مستند هستند. ناجا همه فیلم‌ها را در اختیارشان گذاشته. پای دیدن فیلم‌ها نشستم:

۱-مولوی عبدالحمید در خطبه‌ها بر حفظ آرامش تاکید می‌کند. نماز تمام می‌شود. حدودا ۶هزار نفر در حال خروج هستند.
۲-ساعت ۱۳:۷، ۳۰-۴۰نفر به درب کلانتری حمله‌ می‌کنند؛ با لگد و زدن سنگ.
۳-معترضین به ۲۰۰نفر می‌رسد. عده‌ای تماشاگرند فقط.
۴-یک‌نفر با کلت از داخل پنجره به اتاقک نگهبانی شلیک می‌کند‌.
۵-ماموران تک تیرهوایی می‌زنند. ایضا ساچمه‌ای مستقیم به معترضین.
۶-حالا ۵۰۰نفری قصد ورود دارند.
۷-از ضلع‌های مختلف به داخل کلانتری سنگ می‌اندازند. جمعیت ۲۰۰۰نفر. کلانتری محاصره کامل است.
۸-ماموران گازاشک‌آور پرتاب می‌کنند. یک‌نفر آن را دوباره به‌داخل کلانتری پرتاب می‌کند.
۹-من در فیلم‌ها فقط دو مسلح جلوی کلانتری دیدم. جای دیگر را نمی‌دانم.
۱۰-چندنفر از اتاقک نگهبانی وارد حیاط می‌شوند‌. درب کلانتری را کامل از داخل باز می‌کنند.
۱۱-ماموران تیراندازی مستقیم به سمت مهاجمان جلوی درب می‌کنند. با گلوله‌ جنگی.
۱۲-یک‌نفر بطری بنزین می‌ریزد به خودروی داخل کلانتری. آتش شعله می‌گیرد. کلانتری پر است از خودرو.
۱۳-یک‌نفر درب اتوبوس شرکت‌واحد را می‌شکند‌. وارد می‌شود. ناگهان اتوبوس کوبیده می‌شود به دیوار کلانتری. بخشی از دیوار فرو می‌ریزد. همه فریاد الله‌اکبر سر می‌دهند.
۱۴-شدت تیراندازی مستقیم ماموران بیشتر و بیشتر می‌‌شود؛ فقط جنگی.
۱۵-ساعت۱۳:۴۲ باشدت تیراندازی ماموران و رسیدن نیروهای کمکی، محاصره کلانتری شکسته می‌شود. فقط یک پلیس گلوله خورده.
۱۶-درگیری به خیابان‌های بین کلانتری، عیدگاه و مسجد مکی کشیده می‌شود.

نکته: پلیس می‌توانست بسیاری از معترضین و جمعیت تماشاگر را با شلیک متعدد گاز اشک‌آور متفرق کند. قطعا تلفات کمتر بود.

ادامه‌ دارد

جواد موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۳۵
فریاد میزد برادرم در آتش است...

زاهدان: ۱۴۰۱/۸/۱۲
پس از پایان درگیری در کلانتری۱۶، درگیری به کوچه‌های اطراف مسجد مکی کشیده می‌شود. بسیج و سپاه سر می‌رسند؛ ساعت ۱۴:۳۰. در بین معترضان حداقل ۱۰نفر مسلحند؛ کلاشینکف و کلت و در خیابان و پشت‌بام‌ها.
اما نیروهای نظامی همه سلاح جنگی دارند. بسیجی‌ها بی‌محابا شلیک میکنند. سپاه و ناجا منضبط‌تر.
مولوی حافظ (داماد مولوی عبدالحمید) از بلندگوی مسجد از طرفداران می‌خواهد از درگیری دست بکشند. از نیروهای امنیتی هم می‌خواهد تا راه را باز کنند که معترضین صحنه را ترک کنند.
همزمان اعظمی معاون عملیات قرارگاه قدس، تنها و با لباس شخصی برای مذاکره وارد مسجد می‌شود. اطلاعی از مشروح مذاکرات ندارم.
هلیکوپتر کبری سپاه بالای منطقه می‌آید. حتما برای شناسایی. لکن چرا کبری؟!
قابلیت این هلیکوپتر جنگنده است! نه شناسایی. همین، جو را تندتر می‌کند. معترضین ۳۰-۴۰ لاستیک را آتش میزنند.
رضا(شیعه)شاهد عینی در معرکه:
«می‌خواستند دید هلیکوپتر را کور کنند. اصلا نیازی به هلیکوپتر نبود‌. وقتی پهبادها بالا بودند آمدن هلیکوپتر فقط تحریک‌کننده بود.
من رفتم سمت مسجدمکی، می‌خواستم دوستان اهل سنتم را آرام کنم. وقتی رسیدم یک‌پژوه در آتش بود‌. ناگهان منفجر شد. یکهو درب درمانگاه نبوت در چندمتری مسجد را شکاندند و با لاستیک کل ساختمان را به آتش کشیدند. یک‌نفر التماس می‌کرد که برادرم(محمدامین آب‌درشکر) داخل است.
زنگ زدم یاسر(بسیج). گفتم ماشین آتش‌نشانی بفرستید. گفت نمی‌آیند، می‌گویند تامین امنیت نداریم.
گفتم من ضمانت می‌کنم.
به معترضین التماس کردم که یک‌نفر داخل است، او که گناهی ندارد، بگذارید آتش‌نشان‌ها بیایند.
پذیرفتند. دو ماشین آتش‌نشانی آمد. عده‌ای از بلوچ‌ها خواستند حمله کنند که عده‌ای دیگر نگذاشتند و حتی به آتش‌نشانها کمک هم کردند. فهمیدیم سه نفر در ساختمان هستند. دو نفر را بیرون آوردند. ناگهان نمی‌دانم چه شد که تیراندازی‌ها شدت گرفت. یکی از ماشین آتش‌نشانها فورا درفت. معترضین ریختند سر آن یکی. آتش‌نشان‌ها را کتک و ماشین را آتش زدند.
برادر مدام داد میزد برادرم در آتش است..
ولی گوش کسی بدهکار نبود.
ناگهان یک چیزی خورد به سینه‌ام. عینکم افتاد. درست نمی‌دیدم. یک بلوچ چاقو گذاشت زیر گلویم! گفت تو ما را مشغول کردی! قصد بریدن سرم داشت. نفسم بالا نمی‌‌آمد. یکهو دوستان بلوچم آمدند و با وساطتت مرا آزاد کردند.»

آب‌درشکر در بالای کابین آسانسور مخفی می‌شود از ترس حمله مهاجمان. اما از شدت آتش و دود، نیمی از بدنش سوخته و خفه میشود.
اما چرا ناگهان تیراندازی‌ها شدت گرفته بود؟

ادامه دارد

جواد موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۳۶

مصالحه شکست خورد!

زاهدان: ۱۴۰۱/۸/۱۲

اما چرا در حین خاموش‌کردن درمانگاه نبوت توسط آتش‌نشان‌ها، یکهو تیراندازی‌ها شدت گرفته بود؟
علت، ورود نیروهای اطلاعات سپاه به فرماندهی حمیدرضا هاشمی (مسئول سازمان اطلاعات سپاه استان) بود. او شروع می‌کند به تیراندازی بی‌محابا و نزدیک شدن به خانه مولوی‌ عبدالحمید در چندمتری مسجد‌. ناگهان تک‌تیرانداز نفر کناریش را از بالای ساختمان‌های همسایه می‌زند. بلافاصله هاشمی را هم می‌زند. گلوله درست از بالا می‌خورد به گردنش و از سینه خارج می‌شود. نیروهای س‌پ‌اه بعد از چند دقیقه ضارب را می‌ز‌نند.
ضارب «یاسر شه‌بخش» است، تیراندازی ماهر. در نت چند فیلم از مهارتش در تیراندازی یافتم.
حدود ۲۰دقیقا بعد از پایان درگیری جلوی کلانتری۱۶ درگیری‌ها به مناطق مختلف شهر می‌کشد. از بازار و ایستگاه آتش‌نشانی گرفته تا کلانتری‌ها، مقرهای بسیج و سپاه درگیر می‌شوند‌. رسما جنگ خیابانی می‌شود. نیروهای نظامی برتری قاطع سلاح دارند نسبت به معترضین.
برگردیم به مسجدمکی: ساعت بین ۱۷ تا ۱۹.
غروب در حین درگیری‌ها تماس تلفنی محامی(نماینده رهبری) با مولوی عبدالحمید. قرار می‌شود مولوی در مصاحبه تصویری طرفدارانش را به آرامش و پایان درگیری دعوت کند. همین کار را می‌کند؛ صریح و شفاف.
اما تسنیم، همشهری، مشرق و... تیتر می‌زنند:
«اعلام برائت مولوی عبدالحمید از آشوبگران»
بنزین روی آتش! به مدد حماقت این خبرگزاری‌ها مصالحه شکست می‌خورد و درگیری‌های مسلحانه بین دو طرف تا شب ادامه دارد.

آمار کشته‌ها چیست؟
آمار اعلامی مسجد مکی ۹۰ تن است.
اما معاون انتظامی امنیتی استاندار می‌گوید «تاکنون یک لیست ۵۲نفره به ما داده‌اند. ما شرط کردیم، خانواده و قبور را باید ببینیم.»
آمار پزشکی قانونی از اولین روز درگیری(۸مهر) تا امروز (۱۲آبان) ۲۲جسد کالبدشکافی است. اما ۸تن نیز به بیمارستان‌‌ها بردند که چون همان لحظه تمام کرده بودند، خانواده‌ها دیگر به پزشکی قانونی تحویل ندادند.
از نیروهای ناجا، بسیج و سپاه، هم ۶تن در درگیری‌ها جان‌باختند که اسامی مشخص است.
القصه!
فعلا آمار رسمی و غیررسمی این است تا مسجدمکی مستندات ارائه بدهد.

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۳۷
دم نماز مغرب...
می‌آیند بالای سرش، با کلت


https://www.tg-me.com/javadmogoei
جواد موگویی|حرف بی‌حساب
Photo
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۳۷
دم نماز مغرب..
می‌آیند بالای سرس، با کلت


زاهدان: ۱۴۰۱/۸/۱۲
اینجا هرشب صدای تیراندازی می‌آید؛ گاهی تک تیر، گاهی رگبار.
از بعد از جمعه خونین، یک‌نانوایی را به رگبار بستند، ایضا اداره آگاهی زاهدان. یک سپاهی و یک بسیجی ترور شده، در ایرانشهر هم یک‌ ناجایی را به رگبار بستند.
خواب بودم که گوشی سعید زنگ خورد. خبر، ترور امام‌جماعت یک مسجد شیعیان است. بلافاصله راهی بیمارستان تامین‌اجتماعی شدم. راهروی اورژانس جا نیست.چند آخوند دست می‌دوند و گریه می‌کنند.
پرستار داد میزند «هرکسی می‌خواد به حاجی کمک کنه، بره بیرون.»
کسی گوش نمی‌کند. از لای در اتاق احیا دید زدم؛ تخت خیس خون است.
دو نفر روی زمین ولو بودند؛ زار زار گریه می‌کردند. چند زن به سروصورت می‌زنند. سعید گفت «دم نماز مغرب زدنش. دو گلوله به گوش و سر. موقع پارک ماشین می‌آیند بالای سرش. با کلت.»
زنگ زدم به صادق نیکو (ایسنا). گفتم بنویس: «سجاد شهرکی ۳۱ساله، امام‌جماعت مسجد مولای متقیان زاهدان توسط افراد ناشناس ترور شد. الان اتاق احیاست. یک بچه دو ساله دارد.»
ناگهان صدای گریه‌ها به اوج رسید. تمام کرد...
جلوی در صدای دادوفریاد آمد. چندنفر (شیعه) یک بلوچ(سنی) را گرفتند که بزنند! چرا؟ به‌جرم سنی بودن!
بقیه نگذاشتند!
چند پلیس مسلح دست به‌ ماشه دور تا دور بیمارستان موضع گرفتند؛ یحتمل از ترس حمله انتحاری.
یک‌ آخوند شروع کرد به دادوفریاد! رو کرد به من: «آقای موگویی! که آمدی اینجا! برو بنویس! بنویس که خون سجاد پای محامی (نماینده رهبری) است که ناجا را تضعیف کرده! این خون رو او باید جواب بده...»
منظورش بیانیه شورای تامین مبنی بر قصور ناجا در جمعه‌مرگبار است. بلند بلند داد می‌زند؛ گاهی فحش، گاهی گریه، گاهی می‌زند توی سرش!
هیچ کنترلی ندارد.
دوست نزدیک سجاد است.
آمدم مسجد. لکه‌های خون روی زمین است. چند متری مسجد. صندلی ماشین خون‌آلود. سعید می‌گوید سجاد خودش این مسجد را ساخت. مسجد غلغله است. برخی صحبت از انتقام‌گیری می‌کنند. همان آخوند داد میزند که نباید عقب بکشیم. نباید خون سجاد پایمال شود. چند نفر الله‌اکبر می‌گویند.
مصطفی(فرزند شهید) نطق می‌کند: «ما ترس نداریم، سینه‌های ما برای رفیقمان سپر است اما اجازه اختلاف نمی‌دهیم، هرچه قانون بگوید!»
دعوا بالا می‌گیرد. نصف حرف از انتقام می‌زنند، نصف حرف از صبر.
ناگهان بلندگوی مسجد به صدا در می‌آید:
السلام‌ علیک یا اباعبدالله..
زیارت عاشورا به دعوا خاتمه می‌دهد. یاد سکانس اذان فیلم «چ» افتادم؛ وسط دعوای نیروهای اصغر وصالی با پاسداران شهر پاوه.
همه می‌نشینند به گریه...
من نیز...
غریب گیرآوردنت...
گریه
من نیز...

پی‌نوشت:
این‌ یکی گزارش خبری نیست! احوال خودم است! دلم‌ نمی‌خواهد قایمش کنم.

#جواد_موگویی

https://www.tg-me.com/javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۳۸

نمازجمعه مولوی عبدالحمید

زاهدان: ۱۴۰۱/۸/۱۳
رفتم نمازجمعه اهل سنت.
آخرین‌باری که نمازجمعه رفتم به دهه۷۰ بازمی‌گردد!
با لباس تهرونی کاملا در میان جمعیت تابلو بودم. محترمانه و با یک بازرسی مختصر راه باز کردند به زمینی وسیع و خاکی که هرکس شال یا چفیه‌‌ای زیر خود پهن کرده. یک‌نفر تعارف کرد. روی چفیه‌اش نشستم.
نمازجمعه مردانه است‌! و هیچ خانمی در آن شرکت ندارد! نمی‌دانم مبنایش فقه اهل سنت است یا رسوم بلوچ‌ها. سعید می‌گوید «در سالن ورزشی کنار مصلی هستند. اما هیچ عکس و فیلمی از حضورشان منتشر نمی‌شود.»
انصافا مولوی عبدالحمید خطیب متبحریست؛ بدون تپق و اطاله کلام. درست عکس بسیاری از امامان جمعه شیعیان!
لهجه دارد ولی با کمی دقت می‌توان همه حرف‌ها را فهمید. در خطبه‌ها به اعتراضات اخیر پرداخت؛ اینکه مردم اعتراض دارند و اگر قبول ندارید، رفراندوم با نظارت ناظران بین‌المللی برگزار کنید.
بعد به آزادی زنان و حقوق آنها در اسلام و کشورهای دنیا پرداخت. در آخر هم گفت هرکسی به اموال مردم، بانک و... دست‌درازی کند، از ما نیست.
از انتظامات خواستم عکس بیاندازم که پذیرفتند. نماز شروع نشده زدم بیرون. نمازجمعه خودمان را هم بلد نیستم، چه برسد به اهل سنت! ترسیدم سوتی بدهم، حمل بر بی‌احترامی شود. نماز که تمام شد، سیل ۵-۶هزار نفره راهی خیابان‌ها شد. چند دسته ۱۰۰نفره شعار علیه رهبر دادند. اما سایر جمعیت همراهی نکرد. دسته‌ها از جمعیت جدا شدند و هریک راهی خیابان‌های فرعی شدند. همه جوان و نوجوان.
انتظامات جوری آرایش گرفته بود که دسته‌ها در مسیر ناجا قرار نگیرند. چند نفر چند سنگ زدند به شیشه‌های بانک. انتظامات مانع شد. یک نفر با کلت تیر هوایی زد‌.
از مسجد راه افتادند به سمت محله شیرآباد در ۵۰-۶۰کیلومتری مرز پاکستان. محله‌ای خلاف‌نشین و فقیر. چیزی شبیه میدان شوش تهران.
غروب علی‌اکبر (شوهر دخترخاله همسر)
زنگ زد: «عبدالحمید دوباره تظاهرات چندهزارنفری علیه رهبری برگزار کرده. فیلمش را بی‌بی‌سی گذاشته.»
گفتم «دروغ است. جمعیت نمازگزار بودند که طبیعتا بعد از پایان نماز تا چند خیابان هم‌مسیر هستند. اینکه تظاهرات نیست.»
رفتم قهوه‌خانه؛ ۲۵تومان. چایی را سوا حساب می‌کنند. تنباکو اینجا یه جوریست! بهتر و با فاز بالاتر!
ناگهان خبر آمد که خاش درگیری شده. ای خدا! حال رفتن ندارم. بعد هفت روز دلم برای علی‌اصغر و فاطمه‌ام عجیب تنگ شده. بلیط گرفتم فردا تهران باشم.

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۳۹

زاهدان: ۱۴۰۱/۸/۱۴
دقیقا شد یک هفته؛ زاهدان اصلا قابل قیاس با اردبیل و حتی تهران نبود! حوادث پیچیده، چندلایه و کش‌دار. برای همین، سفرم طولانی و یادداشت‌هایم را با تاخیر منتشر کردم. حتما اشتباهاتی هم داشته‌ام. اما کوشیدم تا به نتیجه‌ قطعی در پژوهش‌هایم نرسیدم، روایتی نکنم.
به سیاق گذشته دخل و خرجم:

بلیط هواپیما: یک‌میلیون سیصد هزار
قلیان: ۸عدد ۲۰۰
چیپس: یک عدد ۱۲
پفک: یک عدد ۱۵
املت پاکستانی: ۵۰
املت ایرانی: دو عدد ۸۰
بلیط هواپیما: ۸۰۰
پارکینگ موتور: ۴۸
جمع کل: دو میلیون و پانصد هزار تومان

سایر ناهار و شام و قلیان‌ها را در این ۷روز سعید حساب کرد‌. و من نیز اصرار بی‌جا نکردم! وگرنه خرجم بالاتر می‌رفت.

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
جواد موگویی|حرف بی‌حساب
#جواد_موگویی https://www.tg-me.com/javadmogoei
ممنوع‌المعامله شود!
مگر می‌شود جلوی معامله با خدا را گرفت؟!


من پرسپولیسی‌ام، دو آتیشه!
جایگاه ۳۶
گوشه آزادیِ صد هزار نفره
تیفوسی‌های قرمز، با همان ادبیات غیربهداشتی!
یا همان «تماشگرنما»های دوشنبه‌های عادل!
من یکی از همان‌هایم!
از کرج تا آزادی طریق می‌کردیم،
با مینی‌بوس قرمز،
فقط به عشق داش علیِ بچه محل.
چرا دروغ! هنوز هم بیاید، بست می‌نشینم جایگاه۳۶!

خلاف تصور، من اصلا زیست مجازی ندارم! مطلبم را می‌نویسم و فی‌الفور انگشت روی سرچ اینستا می‌گذارم و می‌شینیم به دیدن کشتی‌های قدیم آقارسول خادم و دریبل‌های جادوگر.
این تکرار هرشب من است، تا خوابم بگیرد.
آقارسول ممنوع‌الخروج شود یا علی‌کریمی ضدانقلاب، خاطراتم را که نمی‌توانم پاک کنم! نه بارانداز خادارتسفِ روس در فینال المپیک آتلانتا از خاطرم می‌رود، نه آتش‌بازی جادوگر در شش قدم آلمان‌ها!
ژرمن‌ها رو هوا پیچ خورده بودند!
سَرِتوپ پشت سَرِتوپ!
دستم خورد روی سرچ، از ۱۰۰هزار نفری رفتم ۱۲هزار نفری. اشک‌هایم دوباره آمد؛ بعد ۲۴سال از جهانی تهران، وقتی آقارسول چهارگوشه تشک را بوسید.
۱۰۵کیلو بود اما در ۱۳۰تا دوبنده پوشید تا ایران قهرمان شود. با سَربَندپِی خاک می‌کرد اما با ۱۰۵تا که نمی‌شود ۱۳۰تا را بارانداز زد!
دوباره سرپا، دوباره سربندپی!
دوباره خاک...
تا فینال همین‌طوری رفت! فیلا و فیفا و یوفا کپ کرده بودند.
مگر یادم می‌رود!
حالا ممنوع‌الخروجش کنند! کپرهای سیستان که پاسپورت نمی‌خواهد! یه‌جو غیرت بس است! به‌فرض ممنوع‌المعامله هم شود!
مگر می‌شود جلوی معامله با خدا را گرفت؟

خوابم گرفته...
با اشک از این روزهای جهنمی...

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
جواد موگویی|حرف بی‌حساب
https://www.tg-me.com/javadmogoei
سلام جام‌جهانی-۱

پاییز ۲۵سال پیش مثل پاییز امروز رنگش فوتبالی بود. لکن با یک فرق؛ آن موقع اضطراب صعود به جام‌جهانی داشتیم اما امروز در خود جام‌جهانی سودای صعود از گروه‌ داریم.
دوم خرداد ۷۶.
خاتمی و فوتبال، هوای تازه بود به جامعه خفه‌شده در سیاست رفسنجانی.
مقدمانی را خوب شروع کردیم؛ ۴تا به چین زدیم، سه تا به قطر. با عربستان و کویت هم مساوی شدیم.
اما در برگشت‌ها، تیم مایلی‌کهن تسمه پاره کرد! فقط چین را بردیم!
به عربستان باختیم و در آزادی با کویت مساوی کردیم، تا یکصد هزار نفر به مایلی‌کهن «حیا کن رها کن» شعار بدهند. لکن یک برد از قطر در دوحه هم ما را رستگار می‌کرد. اما نشد که نشد.
رفتیم به پلی‌آف با ژاپن: ۳-۲. گل طلایی چشم‌بادامی‌ها ما را رساند به ملبورن آخرین شانس رفتن به جام‌جهانی.
ساعت یک بعدازظهر شنبه ۸ آذر ۱۳۷۶:
رادیوی من از همه بزرگ‌تر بود! بقیه رادیو جیبی آورده بودند و من ضبط صوت خانه را!
بهش می‌گفتیم کاکل! مدل موهایش بود. معلم دینی‌مان.
همه زیر میز دنبال موج بازی ایران و استرالیا می‌گشتند. کاکل گفت «همه رادیوها رو جمع کنید! موگویی ضبطت رو بیار بگذار روی میز، همه با این گوش کنیم.»
فوتبال شنیدن از رادیو، شبیه بو کردن گل با ماسک است!
کلهم توپ تو شش قدم ما بود.
دقیقه ۳۱ گل اول را خوردیم. سانتر از راست و شوت هری‌کیول‌‌‌.
نیمه دوم؛ دقیقه ۳. دوباره سانتر و گل دوم.
کاکل گفت جمع‌کنید بابا!
رادیو را خاموش کرد. دو گل در ملبورن بعید بود جبران شود. اما ما امید داشتیم. کاکل نشست به درس دادن!
۵دقیقه بعد اعصابش نکشید! از نرفتن به جام‌جهانی. رفت بیرون کلاس. سیگاری روشنی کرد.
رادیو را روشن کردم.
جیمی جامپ استرالیایی آمد و تور دروازه عابدزاده را پاره کرد. تماشاگران هم ایرانی‌ها را مسخره کردند.
خیابانی گفت تماشاگران ما در تهران اخلاق انسانی و اسلامی نشان دادند‌، این‌ است تفاوت فرهنگ متمدن و اسلامی ما با کشوری که ۱۲۰سال پیش توسط دریانوردان انگلیسی تاسیس شده!

ناگهان کریم‌باقری، گل اول.
۳دقیقه بعد گل دوم...
غزال تیزپا...
خداداد عزیزی...
مدرسه رفت روی هوا...
زنگ تفریح خورد! زنگ را ناظم نزد! با گل دوم، کلاس‌ها ریختند در حیاط مدرسه.
ساندروپل ۸دقیقه وقت اضافه گرفت!
مگر می‌گذشت. همه در حیاط...
ناظم میکروفن را گذاشت جلوی رادیوی من.
عابدزاده شوت آخر زد
سلام جام‌جهانی
مدرسه تعطیل شد...
در خیابان ایران ایران کنان...
بعد آزادی خرمشهر، اولین‌بار بود که مردم به خیابان می‌ریختند برای شادی...
جرات هورا کشیدن و رقصیدن، سوغات دوم خرداد خاتمی بود.
تا صبح ایران ایران گفتیم و هورا کشیدیم...

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
جواد موگویی|حرف بی‌حساب
https://www.tg-me.com/javadmogoei
سلام جام‌جهانی-۲

آذر۱۳۵۶ هم مثل آذر۱۴۰۱ بود؛ هم در فوتبال هم در خیزش سیاسی!
تک گل غفورجهانی به استرالیا، ما را رساند به جام‌جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین؛ برای اولین‌بار.
ایران اما آبستن یک انقلاب بود.
موج تظاهرات‌های خیابانی هر روز در شهرها سراسری می‌شد.
تابستان ۵۷، «میدان شهیاد» چند ماه بیشتر فاصله نداشت تا «میدان آزادی» شود! و ایرانِ پهلوی، ایرانِ جمهوری اسلامی.
آن طرف اما حشمت‌الله مهاجرانی تیم ملی ایران را تمرین می‌داد. به کاپیتانی علی پروینِ پرسپولیس و گلریِ ناصرخان حجازیِ تاج.
آیت‌الله خمینی کم کم آماده سفر به نوفل‌لوشاتو می‌شد و تیم حشمت‌خان در تدارک جام‌جهانیِ آرژانتین.
تیم‌ملی قبل بازی‌ها به دیدار شاه رفت. برخی دست شاه را هم بوسیدند، ناصرخان اما نه!
خرداد ۵۷، هلند با ۳ گل گلباران‌مان کرد تا چشم‌ میلیون‌ها ایرانی گریان شود. چهار گل پِرو تیر آخر را به امیدمان به صعود چکاند و
یک مساوی با اسکاتلند تنها دشت تیم‌ملی در اولین جام‌جهانی‌ شد.
اما آن روزگار هیچ‌کس در ایران، آرزوی باخت تیم‌ملی ایرانِ پهلوی را نداشت! ولو تیم رژیم شاه باشد که مردم در کمین سرنگونی‌اش بودند.
انقلاب می‌شد یا نمی‌شد، محمدرضای پهلوی می‌ماند یا می‌رفت، تیم‌ملی، تیم ایران بود و باید می‌برد.
و این آرزو به بلندای تاریخ ایران کهن است.

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
جواد موگویی|حرف بی‌حساب
https://www.tg-me.com/javadmogoei
سلام جام‌جهانی-۳
نژادپرستی کسب‌وکار شماست!
تاریخ یادت باشد


انگلستانِ مهد فوتبال، پس از سالها رسید به فینالِ یورو ۲۰۲۱.
شانس قهرمانی پس از ۵۵ سال...
موج زانو زدن‌ها به یورو هم رسیده بود!
به تبعیت از بازیکنان آمریکایی که پس از مرگِ جرج فلوید در همبستگی با جنبشِ «جان سیاهان مهم است»، قبل از شروع مسابقات زانو می‌زدند.
اما بخشی از هواداران انگلیس، بازیکنان را هووو می‌کردند. به‌نظرشان این سنت، «سیاسی کردن ورزش» بود. پریتی پاتل (وزیر کشور بریتانیا) نیز زانو زدن را یک «ژست سیاسی» خواند. و این یعنی تایید هووو کردن‌ها.
القصه!
انگلیس به یک قدمی قهرمانی رسید.
در ومبلی لندن، ورزشگاه ملی.
به شرط برد لاجوردی‌های ایتالیا‌.
بازی شد یک یک؛ ضربات پنالتی.
رشفورد، سانچو و ساکا، هر سه پنالتی‌های انگلستان را خراب کردند.از قضا هرسه سیاه‌پوست بودند تا آن روی ژست تمدن اروپایی بیرون بزند!
«موز»
«میمون»
دو نماد شعارهای نژادپرستی، در استادیوم ملی علیه این سه‌سیاه‌پوست سر داده شد.
هم جام را از دست دادند و هم آبرو و هم انسانیت...
آبروریزی تا آنجا پیش رفت که نخست‌وزیر انگلستان گفت: «تیم ملی به جای اینکه قربانی ناسزاگویی نژادپرستانه باشد، لایق تشویق بعنوان قهرمان است! عاملان این آزارها باید از خودشان خجالت بکشند.»
چندی پیش کمیسیون مبارزه با نژادپرستی انگلیس مدعی شده بود اغلب نابرابری‌های اجتماعی سیاه‌پوستان دلایل دیگری به جز نژادپرستی روزمره دارند.
اما لیسا ناندی وزیر امور خارجه کابینه در سایه (حزب کارگر) گفت: «آمار بازداشت‌های نوجوانان و جوانان سیاه‌پوست و آفریقایی‌تبار در انگلیس یعنی ما همچنان درگیر یک نژادپرستی ساختاری و ریشه‌داریم.»

دیروز خبرنگار انگلیسی از کیروش درباره آزادی در ایران سوال کرد. اینکه اصل۲۷قانون‌اساسی جایی در قاموس جمهوری‌اسلامی ندارد، اینکه آزادی‌ای که قرار بود مارکسیست‌ها هم در آن سهیم باشند و الان نیست، یک حرف است، اما درجا زدن اروپایِ متمدن در پذیرش ابتدائیاتِ انسانیت، فاجعه‌ایست وقیحانه!
هیچ‌ انسانی، رنگ پوست و نژادش را خودش انتخاب نکرده، هیچ انسانی انتخاب نکرده که در اروپا بدنیا بیاید یا در آفریقا! سفید باشد یا سیاه!
اما تاریخ یادت باشد که در قرن۲۱ در انگلیس، ایتالیا، فرانسه و... هنوز رنگ و نژاد میلیون‌ها سیاه‌پوست، یک ضدارزش است برای کسب‌وکار. آزادی‌بیان که بماند.

#جواد_موگویی
https://www.tg-me.com/javadmogoei
2025/07/05 07:54:55
Back to Top
HTML Embed Code: