Forwarded from عیار (Ashkan(behrooz) Hoseini)
آداب دیپلماتیک؛ گوهری نایاب دربین رجال سیاسی ایران
در مقاله فوق به بررسی رفتار به دور از شان و مغایر با نزاکت و آداب دیپلماتیک سیاستمداران ایرانی پرداختم. در مجامع رسمی، پیش از هر مذاکره و گفت وگو توجه سیاستمداران به این آداب دیپلماتیک مهم و ضروری است. آداب دیپلماتیکی که چند دهه است در ایران به دست فراموشی سپرده شده است.
#بهروز_حسینی@ayarenaghd
در مقاله فوق به بررسی رفتار به دور از شان و مغایر با نزاکت و آداب دیپلماتیک سیاستمداران ایرانی پرداختم. در مجامع رسمی، پیش از هر مذاکره و گفت وگو توجه سیاستمداران به این آداب دیپلماتیک مهم و ضروری است. آداب دیپلماتیکی که چند دهه است در ایران به دست فراموشی سپرده شده است.
#بهروز_حسینی@ayarenaghd
👍53👎2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این فقط گوشه بسیار کوچکی از فسادی است که با ارز نیمایی و ارز سنایی و توافقی و غیره تشکیل شده است. کسانی که دستشان در کار است میدانند که از یک طرف چه فساد گستردهای موجب شده است، چه رانتهایی برای بعضیها ایجاد کرده (و طُرفه آنکه بعضی از خود این افراد دنبال این رانتها هم نبودهاند!)، و از طرف دیگر چه مشکلات بیسابقهای را برای بسیاری از تاجران و تولیدکنندگان به وجود آورده است.
👍84
جناب گاو
این فقط گوشه بسیار کوچکی از فسادی است که با ارز نیمایی و ارز سنایی و توافقی و غیره تشکیل شده است. کسانی که دستشان در کار است میدانند که از یک طرف چه فساد گستردهای موجب شده است، چه رانتهایی برای بعضیها ایجاد کرده (و طُرفه آنکه بعضی از خود این افراد دنبال…
مساله فقط فساد نیست! فرض کنید که اوضاع واردات برنج، نه آن سان که در اینکلیپ آمده، بلکه بدون فساد پیش رفته بود. مثلا الان برنج پاکستانی در بازار ۴۰هزار تومان بود. چه پیش میآمد؟!
اول از همه، برنجکار ایرانی ورشکست میشد، چون در آن صورت باید برنج را کیلویی حداکثر ۸۰هزار تومان میفروخت (و الا همه به سمت برنجهای سوبسیدخورده خارجی میروند). ولی برای او هزینههای دیگر با تورم بالا رفته و اکثراً با دلار آزاد محاسبه شده است.
پس دولت باید به نفع او هم وارد عمل میشد، و مثلا برنج را از او کیلویی ۱۵۰هزار تومان میخرید و به مشتری کیلویی ۸۰هزار تومان میداد. ولی امروز، برنج ایرانی کیلویی ۸۰هزار تومان (وقتی تورم بالایی در تقریبا همه اجناس داشتهایم)، قیمتی مفت حساب میشود و همه مشتریش میشوند! پس دولت مجبور میشد آن را سهمیهبندی کند! یا آنکه باید یک قیمت «تعادلی» پیدا میکرد، طوری که برنج ایرانی در بازار نه کم بیاید و نه زیاد! به این ترتیب، عملیات پیدا کردن قیمت هم، عوض بازار، باید به دست توانای چهار تا بوروکرات نخبه انجام میشد!
و تازه این اول ماجرا بود! در تکتک این تمهیدات دولتی بایستی نظارتهای شدید هم اعمال میشد تا به فساد نینجامد. یکیش این بود که دولت باید بر سر هر مزرعه مواظب میبود که برنج پاکستانی را به نام برنج ایرانی به او نفروشند. بعد هم، قیمت کم برنج و قیمت بالاتر اجناس دیگر بر روی انتخاب مشتری هم تاثیر میگذاشت و موجب عوارض دیگر میشد، عوارضی که خیلیهایش حتی از تخیلمان بیرون خواهد ماند تا به صورت عملی آن را ببینیم.
دخالت دولتی همیشه اینگونه است: شما با یک دخالت کوچک و به نظر خودتان معقول شروع میکنید و بعد چشم باز میکنید، میبینید ته جهنم مداخلات دولتی هستید!
اول از همه، برنجکار ایرانی ورشکست میشد، چون در آن صورت باید برنج را کیلویی حداکثر ۸۰هزار تومان میفروخت (و الا همه به سمت برنجهای سوبسیدخورده خارجی میروند). ولی برای او هزینههای دیگر با تورم بالا رفته و اکثراً با دلار آزاد محاسبه شده است.
پس دولت باید به نفع او هم وارد عمل میشد، و مثلا برنج را از او کیلویی ۱۵۰هزار تومان میخرید و به مشتری کیلویی ۸۰هزار تومان میداد. ولی امروز، برنج ایرانی کیلویی ۸۰هزار تومان (وقتی تورم بالایی در تقریبا همه اجناس داشتهایم)، قیمتی مفت حساب میشود و همه مشتریش میشوند! پس دولت مجبور میشد آن را سهمیهبندی کند! یا آنکه باید یک قیمت «تعادلی» پیدا میکرد، طوری که برنج ایرانی در بازار نه کم بیاید و نه زیاد! به این ترتیب، عملیات پیدا کردن قیمت هم، عوض بازار، باید به دست توانای چهار تا بوروکرات نخبه انجام میشد!
و تازه این اول ماجرا بود! در تکتک این تمهیدات دولتی بایستی نظارتهای شدید هم اعمال میشد تا به فساد نینجامد. یکیش این بود که دولت باید بر سر هر مزرعه مواظب میبود که برنج پاکستانی را به نام برنج ایرانی به او نفروشند. بعد هم، قیمت کم برنج و قیمت بالاتر اجناس دیگر بر روی انتخاب مشتری هم تاثیر میگذاشت و موجب عوارض دیگر میشد، عوارضی که خیلیهایش حتی از تخیلمان بیرون خواهد ماند تا به صورت عملی آن را ببینیم.
دخالت دولتی همیشه اینگونه است: شما با یک دخالت کوچک و به نظر خودتان معقول شروع میکنید و بعد چشم باز میکنید، میبینید ته جهنم مداخلات دولتی هستید!
Telegram
جناب گاو
این فقط گوشه بسیار کوچکی از فسادی است که با ارز نیمایی و ارز سنایی و توافقی و غیره تشکیل شده است. کسانی که دستشان در کار است میدانند که از یک طرف چه فساد گستردهای موجب شده است، چه رانتهایی برای بعضیها ایجاد کرده (و طُرفه آنکه بعضی از خود این افراد دنبال…
👍91
Forwarded from کانال روزِ خوش
مواظب باشيد كه بنده ی ايده آل ها نشويد؛
وگرنه به زودی نوكر موعظه گران خواهيد شد...!
برتولت_برشت
وگرنه به زودی نوكر موعظه گران خواهيد شد...!
برتولت_برشت
👍135👎5
Forwarded from زُروان (Alireza Yazdiani)
♦️ تقریبا آب طالقان با دبی ۲۵۰۰ لیتر بر ثانیه به تهران رسید.
🔹 نتیجه نهایی این پروژه هم از الان مشخصه؛
خشکی طالقان و کمبود مجدد آب در تهران!
🔸 با وجود اینکه آب طالقان برای ۱.۱ الی ۱.۴ میلیون نفر کفایت میکنه؛
🔹 اما تا مادامی که ۳۰ درصد نشتی آب تهران حل نشه؛ فایدهای ندارد!
#انرژی
🕊 @Zourvann
🔹 نتیجه نهایی این پروژه هم از الان مشخصه؛
خشکی طالقان و کمبود مجدد آب در تهران!
🔸 با وجود اینکه آب طالقان برای ۱.۱ الی ۱.۴ میلیون نفر کفایت میکنه؛
🔹 اما تا مادامی که ۳۰ درصد نشتی آب تهران حل نشه؛ فایدهای ندارد!
#انرژی
🕊 @Zourvann
👍102👎6
زُروان
♦️ تقریبا آب طالقان با دبی ۲۵۰۰ لیتر بر ثانیه به تهران رسید. 🔹 نتیجه نهایی این پروژه هم از الان مشخصه؛ خشکی طالقان و کمبود مجدد آب در تهران! 🔸 با وجود اینکه آب طالقان برای ۱.۱ الی ۱.۴ میلیون نفر کفایت میکنه؛ 🔹 اما تا مادامی که ۳۰ درصد نشتی آب تهران حل…
همه ایران فدای یک موی سر مرکزنشینان! چه معنی دارد تهرانی آب نداشته باشد و بقیه جاها آب داشته باشند. چه غلطا!!
👍181👎23
جناب گاو
داییجان ناپلئونهای ایرانی در مورد دوچیز مطمئناند: ۱-غرب (به خصوص انگلیس و آمریکا) شاه را بردند و آخوند را آوردند! ۲-همان غرب نمیخواهد آخوند برود! حالا اینکه در زمان شاه، همین غرب کلی تسلیحات به ایران فروخت، کلی ارتش شاه را تعلیم داد، با شاه همه گونه…
پرسش همیشگی: آیا گفتهها و مصاحبههای شاه در چند سال آخر حکومتش که غرب را تلویحاً تهدید میکرد، آنها را تحقیر میکرد، موجب نشد که قدرتهای غربی علیه او توطئه کنند و یا لااقل پشت او را خالی کنند؟
پاسخ: خیر! اگر غربیها میخواستند در سیاست خارجی خود واکنشهای احساسی این چنینی نشان دهند، حالا وضعیتشان چیزی بود شبیه وضعیت ما! عقل سرد است که باید بر سیاستهای خارجی یک کشور مسلط باشد، و عقل سرد گزافهگوییهای هیجانزده یک شاه (در یک کشور جهانسومی که مدتی پول یامفت نفت بادش کرده) را جدی نمیگیرد.
پاسخ: خیر! اگر غربیها میخواستند در سیاست خارجی خود واکنشهای احساسی این چنینی نشان دهند، حالا وضعیتشان چیزی بود شبیه وضعیت ما! عقل سرد است که باید بر سیاستهای خارجی یک کشور مسلط باشد، و عقل سرد گزافهگوییهای هیجانزده یک شاه (در یک کشور جهانسومی که مدتی پول یامفت نفت بادش کرده) را جدی نمیگیرد.
👍169👎45
Forwarded from مهرپویا علا
خاطرات و خطرات
مسئلهی اساسی که اصلاً دوستان غربی ما با تأسیس کارخانه مخالف بودند. وای به آن که به دست روسها انجام شود
«به ما ذوبآهن نمیدادند تا پیشرفت نکنیم»
(بخش ۱/۲)
اینکه غربیها نمیخواستند ما صنایع سنگین مثل ذوبآهن داشته باشیم یکی دیگر از آن افسانههای قدیمی رایج در ایران و ناشی از ندانستن عملکرد اقتصاد در یک کشور نسبتاً آزاد غربی است. بسیار مشاهده میشود که حتی حکومتیها به همین حرف استناد میکنند و میگویند «نگاه کنید! شاه و جمهوری اسلامی نداره اینها با پیشرفت ایران مخالفند!» و با همین دست دعاوی اینبار بیست سال یک برنامه فاجعهبار هستهای را به بخشی از افکار عمومی در کشور بهعنوان برنامهای برای پیشرفت و استقلال کشور فروختند.
در اینگونه دعاوی حتی سادهترین ملاحظات منطقی نادیده گرفته میشوند. یک لحظه فکر کنید اگر ایالات متحد بهراستی نمیخواست ایران ذوبآهن و فولاد داشته باشد آن هم در دهۀ چهل خورشیدی که ایران بسیار ناتوانتر از دهه پنجاه و وابستهتر به ایالات متحد بود هیچ ابزاری برای جلوگیری از خرید آن از شوروی نداشت؟ نمیگویم میتوانست تأسیسات ذوبآهن را بمباران کند. اصلاً نیازی به چنین اقدامی نبود. آیا با چند تا تحریم یا حتی با چند تا لغو قرارداد نمیتوانست شاه را تحت فشار بگذارد و ناچارش کند قرارداد با شوروی را لغو کند؟ بعد مگر کل حجم اقتصاد ایران در دهۀ چهل خورشیدی چقدر بود که ایالات متحد از تولید حداکثر چند میلیون تن فولاد در آن نگران شود؟ توهم و خودبزرگبینی و خودمرکزعالمپنداری تا کی؟!
در واقعیت هیچ دولت غربی مانع فروش مجتمع ذوبآهن و فولاد به ایران نمیشد. صرفاً ملاحظات اقتصادی و محاسبۀ سود و زیان اقتصادی باعث میشد شرکتهای غربی حاضر به سرمایهگذاری مشترک در این زمینه نباشد. شرکتهای آلمان غربی حاضر بودند مجتمع ذوبآهن و فولاد را به ایران بفروشند. یعنی پولش را بگیرند، کارخانه را تحویل دهند و تمام. مشکل اینجا بود که ایران در دهۀ چهل هنوز پول کافی برای ایجاد یک مجتمع عظیم نداشت. در نتیجه تنها دو راه پیشروی ما بود:
یا باید از بانک جهانی وام میگرفتیم، با پول آن کارخانه را میخریدیم و بعد با سود حاصل از عملکرد کارخانه اقساط وام را پرداخت میکردیم؛ یا باید یک شرکت غربی مانند صنایع کروپ را راضی میکردیم با ما وارد سرمایهگذاری مشترک شوند. یعنی بخشی از تأمین مالی ساخت مجتمع را بر عهده بگیرند و در سود حاصل از عملکرد آن شریک شوند. بعداً اگر ایران خواست سهام آن شرکت را بخرد یا مثلاً شرایطی در قرارداد بگنجانند که پس از مدتی کل سهام کارخانه به ایران تعلق خواهد گرفت.
شرکت آلمانی، علیرغم فشار دولت آلمان غربی به آن برای همکاری با ایران، نهایتاً زیر بار نرفت و از این قضیه شانه خالی کرد. آیا آن شرکت چشم دیدن پیشرفت ایران و حداکثر چند میلیون تن (در آن زمان چند صد هزار تن) فولاد و آهن ساختن ما را نداشت؟ بههیچوجه. دلیلش پیشینۀ اجرای پروژۀ ذوبآهن و فولاد در دیگر کشورهای جهان سوم بود. ایران درواقع اولین کشوری نبود که حاکمان آن دچار چنین توهماتی شده بودند که کلید پیشرفت ما نه آزادی اقتصادی و سیاسی بلکه مجتمعهای بزرگ صنعتی است. تمام پروژههای مشابه در کشورهای جهان سوم مثل آمریکای لاتین زیان داده بودند. مثلاً غربیها برای بولیوی که آن زمان حکومت راستگرا داشت ذوبآهن ساخته بودند. هیچکدام از اینها به سودآوری نرسیده بودند چون برای داشتن ذوبآهن و فولاد سودآور فقط کافی نیست که شما سنگ آهن، ذغالسنگ و آب کافی داشته باشید. آهن و فولاد مثل هر محصول دیگری باید بازار داشته باشد. برای آنکه فولاد و آهن بازار داشته باشد شما باید صنعت داشته باشید که در آن زمان ما به اندازۀ کافی نداشتیم. عمدۀ تولید ما عبارت از نفت بود و کشاورزی که آن زمان کفاف جمعیت ۳۰ میلیونی ایران را بهسادگی میداد. الان را نگاه نکنید که جمعیت ایران ۹۰ میلیون شده است و وارد دورۀ کمآبی هم شدهایم. در این شرایط آن همه آهن و فولاد را برای چه میخواستیم تولید کنیم؟
ادامه در پست بعدی...
(بخش ۱/۲)
اینکه غربیها نمیخواستند ما صنایع سنگین مثل ذوبآهن داشته باشیم یکی دیگر از آن افسانههای قدیمی رایج در ایران و ناشی از ندانستن عملکرد اقتصاد در یک کشور نسبتاً آزاد غربی است. بسیار مشاهده میشود که حتی حکومتیها به همین حرف استناد میکنند و میگویند «نگاه کنید! شاه و جمهوری اسلامی نداره اینها با پیشرفت ایران مخالفند!» و با همین دست دعاوی اینبار بیست سال یک برنامه فاجعهبار هستهای را به بخشی از افکار عمومی در کشور بهعنوان برنامهای برای پیشرفت و استقلال کشور فروختند.
در اینگونه دعاوی حتی سادهترین ملاحظات منطقی نادیده گرفته میشوند. یک لحظه فکر کنید اگر ایالات متحد بهراستی نمیخواست ایران ذوبآهن و فولاد داشته باشد آن هم در دهۀ چهل خورشیدی که ایران بسیار ناتوانتر از دهه پنجاه و وابستهتر به ایالات متحد بود هیچ ابزاری برای جلوگیری از خرید آن از شوروی نداشت؟ نمیگویم میتوانست تأسیسات ذوبآهن را بمباران کند. اصلاً نیازی به چنین اقدامی نبود. آیا با چند تا تحریم یا حتی با چند تا لغو قرارداد نمیتوانست شاه را تحت فشار بگذارد و ناچارش کند قرارداد با شوروی را لغو کند؟ بعد مگر کل حجم اقتصاد ایران در دهۀ چهل خورشیدی چقدر بود که ایالات متحد از تولید حداکثر چند میلیون تن فولاد در آن نگران شود؟ توهم و خودبزرگبینی و خودمرکزعالمپنداری تا کی؟!
در واقعیت هیچ دولت غربی مانع فروش مجتمع ذوبآهن و فولاد به ایران نمیشد. صرفاً ملاحظات اقتصادی و محاسبۀ سود و زیان اقتصادی باعث میشد شرکتهای غربی حاضر به سرمایهگذاری مشترک در این زمینه نباشد. شرکتهای آلمان غربی حاضر بودند مجتمع ذوبآهن و فولاد را به ایران بفروشند. یعنی پولش را بگیرند، کارخانه را تحویل دهند و تمام. مشکل اینجا بود که ایران در دهۀ چهل هنوز پول کافی برای ایجاد یک مجتمع عظیم نداشت. در نتیجه تنها دو راه پیشروی ما بود:
یا باید از بانک جهانی وام میگرفتیم، با پول آن کارخانه را میخریدیم و بعد با سود حاصل از عملکرد کارخانه اقساط وام را پرداخت میکردیم؛ یا باید یک شرکت غربی مانند صنایع کروپ را راضی میکردیم با ما وارد سرمایهگذاری مشترک شوند. یعنی بخشی از تأمین مالی ساخت مجتمع را بر عهده بگیرند و در سود حاصل از عملکرد آن شریک شوند. بعداً اگر ایران خواست سهام آن شرکت را بخرد یا مثلاً شرایطی در قرارداد بگنجانند که پس از مدتی کل سهام کارخانه به ایران تعلق خواهد گرفت.
شرکت آلمانی، علیرغم فشار دولت آلمان غربی به آن برای همکاری با ایران، نهایتاً زیر بار نرفت و از این قضیه شانه خالی کرد. آیا آن شرکت چشم دیدن پیشرفت ایران و حداکثر چند میلیون تن (در آن زمان چند صد هزار تن) فولاد و آهن ساختن ما را نداشت؟ بههیچوجه. دلیلش پیشینۀ اجرای پروژۀ ذوبآهن و فولاد در دیگر کشورهای جهان سوم بود. ایران درواقع اولین کشوری نبود که حاکمان آن دچار چنین توهماتی شده بودند که کلید پیشرفت ما نه آزادی اقتصادی و سیاسی بلکه مجتمعهای بزرگ صنعتی است. تمام پروژههای مشابه در کشورهای جهان سوم مثل آمریکای لاتین زیان داده بودند. مثلاً غربیها برای بولیوی که آن زمان حکومت راستگرا داشت ذوبآهن ساخته بودند. هیچکدام از اینها به سودآوری نرسیده بودند چون برای داشتن ذوبآهن و فولاد سودآور فقط کافی نیست که شما سنگ آهن، ذغالسنگ و آب کافی داشته باشید. آهن و فولاد مثل هر محصول دیگری باید بازار داشته باشد. برای آنکه فولاد و آهن بازار داشته باشد شما باید صنعت داشته باشید که در آن زمان ما به اندازۀ کافی نداشتیم. عمدۀ تولید ما عبارت از نفت بود و کشاورزی که آن زمان کفاف جمعیت ۳۰ میلیونی ایران را بهسادگی میداد. الان را نگاه نکنید که جمعیت ایران ۹۰ میلیون شده است و وارد دورۀ کمآبی هم شدهایم. در این شرایط آن همه آهن و فولاد را برای چه میخواستیم تولید کنیم؟
ادامه در پست بعدی...
👍54👎4
Forwarded from مهرپویا علا
مهرپویا علا
«به ما ذوبآهن نمیدادند تا پیشرفت نکنیم» (بخش ۱/۲) اینکه غربیها نمیخواستند ما صنایع سنگین مثل ذوبآهن داشته باشیم یکی دیگر از آن افسانههای قدیمی رایج در ایران و ناشی از ندانستن عملکرد اقتصاد در یک کشور نسبتاً آزاد غربی است. بسیار مشاهده میشود که حتی…
«به ما ذوبآهن نمیدادند تا پیشرفت نکنیم»
(بخش ۲/۲)
شاید بگویید میخواستیم صنعتی بشویم؟ بسیار خوب، اگر صنعت یک کشور بتواند فولاد مورد نیاز خود را با قیمت کمتر از خارج وارد کند دیگر چه اصراری هست که آن را با قیمت گرانتر و به شیوۀ ناکارآمدتر در داخل بسازد؟ به جز ایدئولوژی خودکفایی چه دلیل دیگری برای این کار وجود دارد؟
از جنبۀ اقتصادی خیلی فاکتورها باید در کنار هم برقرار باشند تا تولید یک کالا در مقایسه با واردات آن توجیه اقتصادی داشته باشد. برای مثال الان ایران به طور آزمایشگاهی توان این را دارد که گوشی هوشمند بسازد. مانع علمی و نظری برای این کار وجود ندارد. نه فقط ایران که روسیه، ترکیه، هند، فرانسه، انگلیس، ایتالیا، برزیل، مصر و... احتمالاً همگی توان انجام این کار را دارند. نهایت این است که ناچار باشند چند قطعۀ آن را وارد کنند. پس چرا هیچکدام چنین کاری را انجام نمیدهد؟ پاسخ این است که این کار توجیه اقتصادی ندارد و به هدررفت منابع منجر میشود. آن زمان هم در ایران تولید آهن و فولاد با حجم بالا توجیه اقتصادی نداشت. واقعیت آن است که جمهوری اسلامی این طرز فکر فاجعهبار خودکفایی را از قال باقر و قال صادق در نیاورد. منشاء این طرز فکر جای دیگری بود و مدتها پیش از آنکه به انقلابیون ۵۷ برسد میان چند گروه و دستۀ سیاسی که اتفاقاً دشمن یکدیگر هم بودند دست به دست شده بود.
خلاصه دولت ایران در آن زمان کوشید از بانک جهانی وام مورد نیاز را دریافت کند. اما دریافت وام شرایطی دارد. همه جا مانند اینجا نیست که بروند مگامال درست کنند و وقتی معلوم شد بازگشت سرمایه ندارد بانک مرکزی با تورم از جیب نود میلیون نفر تاوان سرمایهگذاری غلط چند نفر را بپردازد. بانکی که میخواهد وام بدهد میآید بررسی میکند که وامگیرنده چه پروژهای مدنظر دارد و آیا این پروژه به اندازۀ کافی سودآور خواهد بود که بعد بتواند اقساط من را بازپرداخت کند؟ بانک جهانی در آن زمان همین کار را انجام داد. کارشناسی برای بررسی موضوع به ایران فرستاد و آن کارشناس تشخیص داد که چنین پروژهای با این عظمت نه در آن زمان مورد نیاز ایران بود و نه میتوانست بازگشت سرمایه داشته باشد. پیشنهاد بانک جهانی این بود که فعلاً مجتمع کوچکتری برای ذوب ضایعات آهن موجود در کشور ساخته شود تا نیاز داخل را تأمین کند. اما ذوب ضایعات آهن چیزی نبود که بتواند شهوت «صنعتی کردن کشور» در این عصر شکوهمند را ارضاء سازد. کودک حاکم بر کشور مجتمع «گنده» از همانها که شوروی دارد میخواست.
نظر کارشناس بانک جهانی را آن زمان به دشمنی با ایران و اعمال نفوذ قدرتهای بزرگ در نهادهای بینالمللی تعبیر کردند. حتی مخالفت بعضی کارشناسان داخلی سازمان برنامه با این پروژه را «خیانت» خواندند. کارشناسانی که نه چریک بودند نه خرابکار نه روشنفکر نه میخواستند انقلاب پرولتری راه بیاندازند نه مجاهد و تودهای و مصدقی و آخوند بودند. درواقع آدمهای خود سیستم بودند که اتفاقاً گرایش دولتگرایی داشتند، با این تفاوت که قدری اقتصاد سرشان میشد و در چهارچوب همان طرز فکر دولتگرایی خود به حداقلهایی برای سرمایهگذاری درست منابع پایبند بودند.
بروید خاطرات ابوالحسن ابتهاج را بخوانید و ببینید همین بانک جهانی بر سر پروژۀ سد دز چقدر با ایران راه آمد و کاری را برای ما انجام داد که برای هیچ کشور دیگری انجام نداده بود. اگر همکاری ویژۀ بانک جهانی نبود آن پروژه اصلاً اجرا نمیشد - که با این وضع کنونی خوزستان شاید اگر اجرا نمیشد بهتر بود. لابد اگر برای سد دز هم وام نمیدادند الان میگفتند غرب نمیخواست ما سد داشته باشیم و پیشرفت کنیم!
پس نه وام میدادند و نه حاضر به سرمایهگذاری مشترک میشدند. ایران اگر اصرار داشت که ذوبآهن عظیم داشته باشد باید پول آن را میپرداخت که آن زمان هنوز نفت آنقدر گران نشده بود و چنین پولی در دسترس نبود. اینجا بود که پای شوروی به قضیه باز شد. در شوروی برخلاف غرب صنایع خصوصی نبودند و در نتیجه ملاحظات سیاسی بر اقتصادی میچربیدند؛ یا بهتر است بگوییم اصلاً ملاحظات اقتصادی در نظام سوسیالیستی وجود ندارد. شوروی که از ساقط کردن شاه ناامید شده بود سیاستش بر این قرار گرفت که با واقعیت موجود کنار بیاید و همان حکومت را به طرف خودش بکشاند. پروژههای «گنده» و دهانپرکن ولی بدون توجیه اقتصادی مثل ذوبآهن و فولاد و ماشینسازی - که این یکی را چکسلواکی اجرا کرد - در راستای همین سیاست بود. این همکاری نهایتاً منجر شد به قرارداد تهاتر گاز در ازای تحویل مجتمع فولاد و ذوبآهن میان ایران و شوروی. خود این قرارداد نیاز به بحث جداگانه دارد که اینجا به آن نمیپردازم. فقط تا این حد بگویم که کل بودجۀ برنامه عمرانی سوم کشور ۲.۷ میلیارد دلار بود و تنها هزینۀ اجرای خط لولۀ انتقال گاز جنوب ایران به شوروی حداقل ۷۰۰ میلیون دلار هزینه روی دست کشور گذاشت.
(بخش ۲/۲)
شاید بگویید میخواستیم صنعتی بشویم؟ بسیار خوب، اگر صنعت یک کشور بتواند فولاد مورد نیاز خود را با قیمت کمتر از خارج وارد کند دیگر چه اصراری هست که آن را با قیمت گرانتر و به شیوۀ ناکارآمدتر در داخل بسازد؟ به جز ایدئولوژی خودکفایی چه دلیل دیگری برای این کار وجود دارد؟
از جنبۀ اقتصادی خیلی فاکتورها باید در کنار هم برقرار باشند تا تولید یک کالا در مقایسه با واردات آن توجیه اقتصادی داشته باشد. برای مثال الان ایران به طور آزمایشگاهی توان این را دارد که گوشی هوشمند بسازد. مانع علمی و نظری برای این کار وجود ندارد. نه فقط ایران که روسیه، ترکیه، هند، فرانسه، انگلیس، ایتالیا، برزیل، مصر و... احتمالاً همگی توان انجام این کار را دارند. نهایت این است که ناچار باشند چند قطعۀ آن را وارد کنند. پس چرا هیچکدام چنین کاری را انجام نمیدهد؟ پاسخ این است که این کار توجیه اقتصادی ندارد و به هدررفت منابع منجر میشود. آن زمان هم در ایران تولید آهن و فولاد با حجم بالا توجیه اقتصادی نداشت. واقعیت آن است که جمهوری اسلامی این طرز فکر فاجعهبار خودکفایی را از قال باقر و قال صادق در نیاورد. منشاء این طرز فکر جای دیگری بود و مدتها پیش از آنکه به انقلابیون ۵۷ برسد میان چند گروه و دستۀ سیاسی که اتفاقاً دشمن یکدیگر هم بودند دست به دست شده بود.
خلاصه دولت ایران در آن زمان کوشید از بانک جهانی وام مورد نیاز را دریافت کند. اما دریافت وام شرایطی دارد. همه جا مانند اینجا نیست که بروند مگامال درست کنند و وقتی معلوم شد بازگشت سرمایه ندارد بانک مرکزی با تورم از جیب نود میلیون نفر تاوان سرمایهگذاری غلط چند نفر را بپردازد. بانکی که میخواهد وام بدهد میآید بررسی میکند که وامگیرنده چه پروژهای مدنظر دارد و آیا این پروژه به اندازۀ کافی سودآور خواهد بود که بعد بتواند اقساط من را بازپرداخت کند؟ بانک جهانی در آن زمان همین کار را انجام داد. کارشناسی برای بررسی موضوع به ایران فرستاد و آن کارشناس تشخیص داد که چنین پروژهای با این عظمت نه در آن زمان مورد نیاز ایران بود و نه میتوانست بازگشت سرمایه داشته باشد. پیشنهاد بانک جهانی این بود که فعلاً مجتمع کوچکتری برای ذوب ضایعات آهن موجود در کشور ساخته شود تا نیاز داخل را تأمین کند. اما ذوب ضایعات آهن چیزی نبود که بتواند شهوت «صنعتی کردن کشور» در این عصر شکوهمند را ارضاء سازد. کودک حاکم بر کشور مجتمع «گنده» از همانها که شوروی دارد میخواست.
نظر کارشناس بانک جهانی را آن زمان به دشمنی با ایران و اعمال نفوذ قدرتهای بزرگ در نهادهای بینالمللی تعبیر کردند. حتی مخالفت بعضی کارشناسان داخلی سازمان برنامه با این پروژه را «خیانت» خواندند. کارشناسانی که نه چریک بودند نه خرابکار نه روشنفکر نه میخواستند انقلاب پرولتری راه بیاندازند نه مجاهد و تودهای و مصدقی و آخوند بودند. درواقع آدمهای خود سیستم بودند که اتفاقاً گرایش دولتگرایی داشتند، با این تفاوت که قدری اقتصاد سرشان میشد و در چهارچوب همان طرز فکر دولتگرایی خود به حداقلهایی برای سرمایهگذاری درست منابع پایبند بودند.
بروید خاطرات ابوالحسن ابتهاج را بخوانید و ببینید همین بانک جهانی بر سر پروژۀ سد دز چقدر با ایران راه آمد و کاری را برای ما انجام داد که برای هیچ کشور دیگری انجام نداده بود. اگر همکاری ویژۀ بانک جهانی نبود آن پروژه اصلاً اجرا نمیشد - که با این وضع کنونی خوزستان شاید اگر اجرا نمیشد بهتر بود. لابد اگر برای سد دز هم وام نمیدادند الان میگفتند غرب نمیخواست ما سد داشته باشیم و پیشرفت کنیم!
پس نه وام میدادند و نه حاضر به سرمایهگذاری مشترک میشدند. ایران اگر اصرار داشت که ذوبآهن عظیم داشته باشد باید پول آن را میپرداخت که آن زمان هنوز نفت آنقدر گران نشده بود و چنین پولی در دسترس نبود. اینجا بود که پای شوروی به قضیه باز شد. در شوروی برخلاف غرب صنایع خصوصی نبودند و در نتیجه ملاحظات سیاسی بر اقتصادی میچربیدند؛ یا بهتر است بگوییم اصلاً ملاحظات اقتصادی در نظام سوسیالیستی وجود ندارد. شوروی که از ساقط کردن شاه ناامید شده بود سیاستش بر این قرار گرفت که با واقعیت موجود کنار بیاید و همان حکومت را به طرف خودش بکشاند. پروژههای «گنده» و دهانپرکن ولی بدون توجیه اقتصادی مثل ذوبآهن و فولاد و ماشینسازی - که این یکی را چکسلواکی اجرا کرد - در راستای همین سیاست بود. این همکاری نهایتاً منجر شد به قرارداد تهاتر گاز در ازای تحویل مجتمع فولاد و ذوبآهن میان ایران و شوروی. خود این قرارداد نیاز به بحث جداگانه دارد که اینجا به آن نمیپردازم. فقط تا این حد بگویم که کل بودجۀ برنامه عمرانی سوم کشور ۲.۷ میلیارد دلار بود و تنها هزینۀ اجرای خط لولۀ انتقال گاز جنوب ایران به شوروی حداقل ۷۰۰ میلیون دلار هزینه روی دست کشور گذاشت.
👍70👎6
لطفاً وقت بگذارید و متن فوق (در دو قسمت) را بخوانید. نکتههای خوبی برای یادگیری در آن هست.
صد سال است که زمامداران کشور ما به هوای «توسعه» یا «صنعتی شدن» و یا برای «خودکفایی» پروژههای دولتی انجام میدهند که از لحاظ اقتصادی بیمعناست، معمولاً مخرب محیط زیست است، و فقط اسباب خودارضایی ذهنی را فراهم میکند: راهآهن بندرشاپور به بندر ترکمن، صنایع فولاد، سدسازیها، کشت و صنعت نیشکر.....
اگر به جای اینها آزادی اقتصاد و تجارت را میپذیرفتند، الان در وضعیتی بودیم هزار درجه بهتر!
پینوشت: این قسمت هم خواندنی است!
صد سال است که زمامداران کشور ما به هوای «توسعه» یا «صنعتی شدن» و یا برای «خودکفایی» پروژههای دولتی انجام میدهند که از لحاظ اقتصادی بیمعناست، معمولاً مخرب محیط زیست است، و فقط اسباب خودارضایی ذهنی را فراهم میکند: راهآهن بندرشاپور به بندر ترکمن، صنایع فولاد، سدسازیها، کشت و صنعت نیشکر.....
اگر به جای اینها آزادی اقتصاد و تجارت را میپذیرفتند، الان در وضعیتی بودیم هزار درجه بهتر!
پینوشت: این قسمت هم خواندنی است!
Telegram
مهرپویا علا
«به ما ذوبآهن نمیدادند تا پیشرفت نکنیم»
(بخش ۱/۲)
اینکه غربیها نمیخواستند ما صنایع سنگین مثل ذوبآهن داشته باشیم یکی دیگر از آن افسانههای قدیمی رایج در ایران و ناشی از ندانستن عملکرد اقتصاد در یک کشور نسبتاً آزاد غربی است. بسیار مشاهده میشود که حتی…
(بخش ۱/۲)
اینکه غربیها نمیخواستند ما صنایع سنگین مثل ذوبآهن داشته باشیم یکی دیگر از آن افسانههای قدیمی رایج در ایران و ناشی از ندانستن عملکرد اقتصاد در یک کشور نسبتاً آزاد غربی است. بسیار مشاهده میشود که حتی…
👍99👎1
جناب گاو
این سخن را امروز دیدم از بیل گیتس نقل شده: "اتوماسیون اعمالشده برای یک عملیاتِ کارآمد، کارایی را افزایش میدهد. اتوماسیون اعمالشده برای یک عملیاتِ ناکارآمد، ناکارآمدی را بزرگتر میکند." این سخنِ بسیار درست را بزنید توی سر همهی احمقانی و ابلهانی که مرتب…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وضعیت جوابگویی و رسیدگی به مشکلات سامانهها در اکثریت قریب به اتفاق سامانههای دولتی!
👍96
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مشاوره مدیریت غالبا شامل فروش کلمات کلیشهای (محصول دکانهای MBA) است. البته در دولتها و شرکتهای بزرگ برای انتقال پول به رفقا و هواداران نیز استفاده دارد.
👍35
Forwarded from تـُراث📚کانال عدنان فلّاحی
و گرامی شمردن بازرگانان [از سوی پادشاهان،] سبب تشویق ایشان میگردد و در نتیجه سود سرمایه آنان تعمیم می یابد... و هرگاه ببینیم این خصلت (یعنی بزرگ داشتن اصنافی که بر شمردیم) از میان ملتی رخت بربسته است باید یقین کنیم که آنان فضایل خویش را از دست داده اند و آنوقت باید منتظر زوال کشورداری و واژگون شدن پادشاهی ایشان شد.
ابن خلدون،
مقدمه،
1/276،
ترجمه محمد پروین گنابادی،
انتشارات علمی و فرهنگی، چـ4، 1362.
@AdnanFallahi
ابن خلدون،
مقدمه،
1/276،
ترجمه محمد پروین گنابادی،
انتشارات علمی و فرهنگی، چـ4، 1362.
@AdnanFallahi
👍78👎3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی دو تحصیلکرده، یکی روشنفکر ژیگول و دیگری روشنفکر لاتمآب، جلوی هم مینشینند و هر دو خزعبلات میبافند!
هیچکدام هم نمیتوانند به اندازه دو جمله استدلال منطقی درست صحبت کنند.
هیچکدام هم نمیتوانند به اندازه دو جمله استدلال منطقی درست صحبت کنند.
👍123👎18
