Forwarded from واران میدیا (جلیل صفربیگی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from سیمرغ
هر گوشه که می نشست تنهایی بود
بغضی که نمی شکست تنهایی بود
برخاست که هر چه داشت با خود ببرد
در گنجه فقط دو دست تنهایی بود
#جلیل_صفربیگی
@siiiiimorgh
بغضی که نمی شکست تنهایی بود
برخاست که هر چه داشت با خود ببرد
در گنجه فقط دو دست تنهایی بود
#جلیل_صفربیگی
@siiiiimorgh
Forwarded from رباعیات فارسی
زنبیل پر از ترانه در دستش بود
یک نامۀ عاشقانه در دستش بود
ختم صلوات داشت باران انگار
تسبیح هزار دانه در دستش بود
#جليل_صفربيگي
✍️✍️✍️
دوستانتان را به دنیای رباعیات زیبای فارسی دعوت کنید!
@robaeeyat
یک نامۀ عاشقانه در دستش بود
ختم صلوات داشت باران انگار
تسبیح هزار دانه در دستش بود
#جليل_صفربيگي
✍️✍️✍️
دوستانتان را به دنیای رباعیات زیبای فارسی دعوت کنید!
@robaeeyat
Forwarded from آریاشهر (D.G)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اتفاقاً عشق مشکل نیست
یک کلیکِ ساده روی صفحۀ گوشی:
«دوستت دارم!»
زیر آن، یک قلب قرمز مىگذارد
با کلیکی نرم
دستِ مشتاقی که آن پُشت است
عشق، کارِ قلب، دیگر نیست
کارِ انگشت است!
#سیدعلی_میرافضلی
https://www.tg-me.com/Aryashahr94
یک کلیکِ ساده روی صفحۀ گوشی:
«دوستت دارم!»
زیر آن، یک قلب قرمز مىگذارد
با کلیکی نرم
دستِ مشتاقی که آن پُشت است
عشق، کارِ قلب، دیگر نیست
کارِ انگشت است!
#سیدعلی_میرافضلی
https://www.tg-me.com/Aryashahr94
به خیالِ چشمِ که میزند قدحِ جنون، دلِ تنگ ما؟
که هزار میکده میدود به رکابگردشِِ رنگ ما
به حضور زاویەی عدم زدهایم بر دَرِ عافیت
که ز منتِ نَفَسِکسی نگدازد آتش سنگ ما
به دل شکسته ازین چمن زدهایم بالگذشتنی
که شتاب اگرهمه خون شود نرسد بهگرد درنگ ما
کسی از طبیعت منفعل بهکدام شِکوِه طرف شود
نفس آبیار عرق مکن زحدیث غیرت جنگ ما
بهفسون هستی بی خبر، زشکست شیشەی دل حذر
شبِ خون بهخواب پری مبر ز فسانههای ترنگ ما
گهری زهر دو جهانگران، شده خاک نسبت جسم و جان
سبکیم این همه ،کاین زمان، به ترازو آمده سنگ ما
ز دل فسرده به نالهای نرسید تاب وتبِ نفس
ببرید ناخن مطرب از گره بریشم چنگ ما
سخنِ غرورِ جنون اثر، به زبان جرأت ماست تر
مژه بشکنی به ره نظر، پَر اگر دهی به خدنگ ما
چه فسانەی ازل و ابد ؟چه امل طرازی حرص و کد؟
به هزارسلسله میکشد سرطرەی تو زچنگ ما
ز غبارِ بیدلِ ناتوان ، دلِ نازکت نشودگران
که رَود ز یاد تو خود به خود ،چونَفَس زآینه زنگ ما
#بیدل
که هزار میکده میدود به رکابگردشِِ رنگ ما
به حضور زاویەی عدم زدهایم بر دَرِ عافیت
که ز منتِ نَفَسِکسی نگدازد آتش سنگ ما
به دل شکسته ازین چمن زدهایم بالگذشتنی
که شتاب اگرهمه خون شود نرسد بهگرد درنگ ما
کسی از طبیعت منفعل بهکدام شِکوِه طرف شود
نفس آبیار عرق مکن زحدیث غیرت جنگ ما
بهفسون هستی بی خبر، زشکست شیشەی دل حذر
شبِ خون بهخواب پری مبر ز فسانههای ترنگ ما
گهری زهر دو جهانگران، شده خاک نسبت جسم و جان
سبکیم این همه ،کاین زمان، به ترازو آمده سنگ ما
ز دل فسرده به نالهای نرسید تاب وتبِ نفس
ببرید ناخن مطرب از گره بریشم چنگ ما
سخنِ غرورِ جنون اثر، به زبان جرأت ماست تر
مژه بشکنی به ره نظر، پَر اگر دهی به خدنگ ما
چه فسانەی ازل و ابد ؟چه امل طرازی حرص و کد؟
به هزارسلسله میکشد سرطرەی تو زچنگ ما
ز غبارِ بیدلِ ناتوان ، دلِ نازکت نشودگران
که رَود ز یاد تو خود به خود ،چونَفَس زآینه زنگ ما
#بیدل
پس جمشید، علما گِرد کرد و از ایشان پرسید که: "چیست که این پادشاهی، بر من باقی و پایند دارد؟" گفتند: "داد کردن و در میانِ خلقْ نیکی." پس او داد بگسترد، و علما را بفرمود که روزِ مظالمْ من بنشینم، شما نزد من آیید تا هرچه در او داد باشد مرا بنمایید، تا من آن کنم. و نخستین روز که به مظالم بنشست، روزِ هرمز بود از ماهِ فروردین. پس آن روز را، نوروز نام کرد.
تاریخ بلعمی/
محمدبنجریر طبری
تاریخ بلعمی/
محمدبنجریر طبری