از بسکه خوردهام به خم زلف یار پیچ
طومار نالهام همه جا رفته مارپیچ
زال فلک طلسم امل خیز هستیام
بسته است چون کلاوه به چندین هزار پیچ
ای غافل از خجالت صیادی هوس
رو عنکبوتوار هوا را به تار پیچ
پیش ازتو ذوق جانکنیی داشتکوهکن
چندی تو هم چو ناله درین کوهسار پیچ
امید در قلمرو بیحاصلی رساست
از هر چه هست بگسل و در انتظار پیچ
رنج جهان به همّت مردانه راحت است
گر بار میکشی کمرت استوار پیچ
بر یک جهان امل دم پیری چه میتنی
دستار صبح بِه که بوَد اختصار پیچ
افسرده گیر شعلهٔ موهومی نفس
دود دلی که نیست به شمع مزار پیچ
موجی که صرف کار گهر گشت گوهر است
سرتا به پای خود به سراپای یار پیچ
صد خواب ناز تشنهٔ ضبط حواس توست
بر خویش غنچه گرد و لحاف بهار پیچ
بیدل مباش منفعل جهد نارسا
این یک نفس عنان ز ره اختیار پیچ
#بیدل
طومار نالهام همه جا رفته مارپیچ
زال فلک طلسم امل خیز هستیام
بسته است چون کلاوه به چندین هزار پیچ
ای غافل از خجالت صیادی هوس
رو عنکبوتوار هوا را به تار پیچ
پیش ازتو ذوق جانکنیی داشتکوهکن
چندی تو هم چو ناله درین کوهسار پیچ
امید در قلمرو بیحاصلی رساست
از هر چه هست بگسل و در انتظار پیچ
رنج جهان به همّت مردانه راحت است
گر بار میکشی کمرت استوار پیچ
بر یک جهان امل دم پیری چه میتنی
دستار صبح بِه که بوَد اختصار پیچ
افسرده گیر شعلهٔ موهومی نفس
دود دلی که نیست به شمع مزار پیچ
موجی که صرف کار گهر گشت گوهر است
سرتا به پای خود به سراپای یار پیچ
صد خواب ناز تشنهٔ ضبط حواس توست
بر خویش غنچه گرد و لحاف بهار پیچ
بیدل مباش منفعل جهد نارسا
این یک نفس عنان ز ره اختیار پیچ
#بیدل
هم خودش خودش باشد، هم خودش در پی خودش. تماشا کردن و تماشا کردن، تماشاکننده و تماشاشونده بودن - خود نیز آنطور شدن.
در وضعیت مسافر شدن نوعی حقیقت جیوهای حاکم است. «حرکت میکنم، جا عوض میکنم، از جایی به جایی میروم: در راه رو به راهم. بعد میایستم، پشت میزی مینشینم: سفر اصلی شروع میشود: میان جاها و حروف، میان واقعی و تخیلی، میان واقعیت و تخيل، میان دیدهها و یافتههایم - من، بسیار خوب، کدام یک از این دو هستم بیشتر؟»
مسافر شدن، ابتدا، در حال سفر بودن است. نوعی سفر بیرونی، شاید: از جایی به جایی رفتن. نوعی سفر درونی، قطعاً: جـا عـوض کـردنِ مـدام میان چرخهای ذهـن ـ مگر فقط جا عوض کردن است؟ نه، همانقدر حالت ایستادن هم هست (هویت)، و، بنا بر آن، کسبِ قوهی ذهنیِ تغییر دادنِ «زمان».
مسافر شدن، بعد، معنای دوم عبارت، حالتی است که به سببِ - میتوان گفت ـ برهنگیِ طعنهآمیزِ آن معنا، بیرحمانه میشود: یاد گرفتنِ زیستن بدونِ فراموش کردنِ اینکه هر ثانیه که میگذرد ما را به مرگ، به مرگمان، نزدیکتر میکند.
اینکه بتوانی بگویی زندگی من نوعی سفر است.
معرفت تلخ: رمانی تجربی بر اساس هنرِ فوگ
اِنیس باتور (enis batur )
ترجمهی ارسلان فصیحی
کتاب نشر نیکا
چاپ اول، ۱۳۹۴
در وضعیت مسافر شدن نوعی حقیقت جیوهای حاکم است. «حرکت میکنم، جا عوض میکنم، از جایی به جایی میروم: در راه رو به راهم. بعد میایستم، پشت میزی مینشینم: سفر اصلی شروع میشود: میان جاها و حروف، میان واقعی و تخیلی، میان واقعیت و تخيل، میان دیدهها و یافتههایم - من، بسیار خوب، کدام یک از این دو هستم بیشتر؟»
مسافر شدن، ابتدا، در حال سفر بودن است. نوعی سفر بیرونی، شاید: از جایی به جایی رفتن. نوعی سفر درونی، قطعاً: جـا عـوض کـردنِ مـدام میان چرخهای ذهـن ـ مگر فقط جا عوض کردن است؟ نه، همانقدر حالت ایستادن هم هست (هویت)، و، بنا بر آن، کسبِ قوهی ذهنیِ تغییر دادنِ «زمان».
مسافر شدن، بعد، معنای دوم عبارت، حالتی است که به سببِ - میتوان گفت ـ برهنگیِ طعنهآمیزِ آن معنا، بیرحمانه میشود: یاد گرفتنِ زیستن بدونِ فراموش کردنِ اینکه هر ثانیه که میگذرد ما را به مرگ، به مرگمان، نزدیکتر میکند.
اینکه بتوانی بگویی زندگی من نوعی سفر است.
معرفت تلخ: رمانی تجربی بر اساس هنرِ فوگ
اِنیس باتور (enis batur )
ترجمهی ارسلان فصیحی
کتاب نشر نیکا
چاپ اول، ۱۳۹۴
Forwarded from رباعی - نو رباعی
یکشب نزدی سری به تنهاییهام
تا باز شود دری به تنهاییهام
هر روز اضافه میشود با هر شعر
تنهاییِ دیگری به تنهاییهام
#جلیل_صفربیگی
@poshtehichestan2021
تا باز شود دری به تنهاییهام
هر روز اضافه میشود با هر شعر
تنهاییِ دیگری به تنهاییهام
#جلیل_صفربیگی
@poshtehichestan2021
داغیم چون سپند مپرس از بیان ما
در سرمه بال میزند امشب فغان ما
عرضِ کمال ما عرقآلود خجلت است
ابر است اگر بلند شود آسمان ما
ما را چو شمع بابِ گداز آفریدهاند
یعنی ز مغز نرمتر است استخوان ما
شبنمصفت ز بسکه سبکبار میرویم
بوی گل است ناقهکش کاروان ما
چون شعله سر به عالم بالا نهادهایم
خاشاک وهم نیست حریف عنان ما
شوخی نگاه ما نفروشد چو آینه
عمریست تخته است ز حیرت دکان ما
پرواز ناله نیز به جایی نمیرسد
از بس بلند ساختهاند آشیان ما
رنگ شکسته آینەی بیخودی بس است
یارب زبان ما نشود ترجمان ما
جز داغ نیست مائدەی دستگاه عشق
آتش خورَد کسی که شود میهمان ما
با آنکه ما اسیرِ کمند حوادثیم
عنقاست بینشان به سراغ نشان ما
کو خامشی که شانهکش مدعا شود
آشفته است طرەی وضع بیان ما
پیداست راز سینەی ما بیدل از زبان
یک پارەی دل است زبان در دهان ما
#بیدل
در سرمه بال میزند امشب فغان ما
عرضِ کمال ما عرقآلود خجلت است
ابر است اگر بلند شود آسمان ما
ما را چو شمع بابِ گداز آفریدهاند
یعنی ز مغز نرمتر است استخوان ما
شبنمصفت ز بسکه سبکبار میرویم
بوی گل است ناقهکش کاروان ما
چون شعله سر به عالم بالا نهادهایم
خاشاک وهم نیست حریف عنان ما
شوخی نگاه ما نفروشد چو آینه
عمریست تخته است ز حیرت دکان ما
پرواز ناله نیز به جایی نمیرسد
از بس بلند ساختهاند آشیان ما
رنگ شکسته آینەی بیخودی بس است
یارب زبان ما نشود ترجمان ما
جز داغ نیست مائدەی دستگاه عشق
آتش خورَد کسی که شود میهمان ما
با آنکه ما اسیرِ کمند حوادثیم
عنقاست بینشان به سراغ نشان ما
کو خامشی که شانهکش مدعا شود
آشفته است طرەی وضع بیان ما
پیداست راز سینەی ما بیدل از زبان
یک پارەی دل است زبان در دهان ما
#بیدل
Forwarded from حرفوگپ - عباس حسیننژاد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سوزاندن دیوان شعر هنگام محاصره شدید
.
فائز ابوشماله، آکادمیک و نویسنده فلسطینی، پس از آن که به دلیل کمبود گاز در نوار غزه در نتیجه بسته شدن گذرگاهها توسط اسرائیل، مجبور به سوزاندن یک مجموعه شعر برای روشن کردن آتش آشپزی شد، از شاعران عرب عذرخواهی کرد.
.
«مجبوریم اشعارمان، تاریخ مان، ادبیاتمان و تمدن مان و انسانیتمان را در آتش بسوزانیم تا بتوانیم غذا و نان بپزیم»
.
منبع: الجزیره
.
فائز ابوشماله، آکادمیک و نویسنده فلسطینی، پس از آن که به دلیل کمبود گاز در نوار غزه در نتیجه بسته شدن گذرگاهها توسط اسرائیل، مجبور به سوزاندن یک مجموعه شعر برای روشن کردن آتش آشپزی شد، از شاعران عرب عذرخواهی کرد.
.
«مجبوریم اشعارمان، تاریخ مان، ادبیاتمان و تمدن مان و انسانیتمان را در آتش بسوزانیم تا بتوانیم غذا و نان بپزیم»
.
منبع: الجزیره
هر که مست است مست روی علی است
هر چه مستی است از سبوی علی است
تاک را کاشت با دو دست خودش
باده یک قطره از وضوی علی است
ای که پرسیدی آمدم ز کجا
بر تنت گرد و خاک کوی علی است
هر کسی اصل خویش را جوید
به یقین گرم جستجوی علی است
از علی آمده است هر چه که هست
بازگشت همه به سوی علی است
آنچه تنزیل بر محمد شد
با خدا شرح گفتگوی علی است
معنی (اینما تولوا...) چیست
هر طرف رو کنید روی علی است
او خدا نیست نه! خدا او نیست
که خدا هم در آرزوی علی است
هو علی، هو علی، علی، هو هو
دو جهان غرق های و هوی علی است
#واران
شهادت پرنیا عباسی شاعر جوان در حملات اسراییل جنایتکار
با صدهزار افسوس و درد مطلع شدیم «پرنیا عباسی» شاعر جوانی که پیشتر آثاری از او در مجلهی وزندنیا منتشر شده بود و در میزگردی که مجله در شمارهی ۲۴ خود در دیماه ۱۴۰۱ برگزار کرده بود (با عنوان تحلیل جهان شعری شاعران متولد دههی هشتاد) شرکت داشت در حملات دیشب اسراییل به تهران، همراه با خانوادهاش که همه غیرنظامی بودند شهید شده و ناباورانه از میان ما پرکشیده... ضمن ابراز خشم و اندوهمان از فنا شدن جانهای عزیزی چون پرنیا که سراسر شعر و شور زندگی بود، همدرد جامعهی شعری ایران در فقدان این استعداد از دست شده هستیم.
▪️
▪️
#پرنیا_عباسی
با صدهزار افسوس و درد مطلع شدیم «پرنیا عباسی» شاعر جوانی که پیشتر آثاری از او در مجلهی وزندنیا منتشر شده بود و در میزگردی که مجله در شمارهی ۲۴ خود در دیماه ۱۴۰۱ برگزار کرده بود (با عنوان تحلیل جهان شعری شاعران متولد دههی هشتاد) شرکت داشت در حملات دیشب اسراییل به تهران، همراه با خانوادهاش که همه غیرنظامی بودند شهید شده و ناباورانه از میان ما پرکشیده... ضمن ابراز خشم و اندوهمان از فنا شدن جانهای عزیزی چون پرنیا که سراسر شعر و شور زندگی بود، همدرد جامعهی شعری ایران در فقدان این استعداد از دست شده هستیم.
▪️
▪️
#پرنیا_عباسی