Telegram Web Link
مرگ آمده
یک لباس نو می پوشد
این قبر
اتاق پرو تازەی اوست

#واران
#نورباعی
چگونه دل به طلوعی دوباره خوش نکنم؟
که گرگ‌ و میش به یک برکه می‌رسند غروب

#منوچهر_نیستانی
باجبر چگونه می توان دفنش کرد
در قبر چگونه می توان دفنش کرد
یک رود...چگونه می توان غسلش داد
یک ابر...چگونه می توان دفنش کرد
#واران
از آینه جان خویش را آکندم
آتش به درون سینەام افکندم
آغوش گشودی و صدایم کردی
جان پیرهنی بود که از تن کندم
#واران
Forwarded from درنگ
بر گریه‌های مستی من شب سبوی می

خندید آنقدر که شکم بر زمین نهاد

#حاتم_کاشی
من هرچه که دارم از خیالم دارم
از چشمەی جوشان زلالم دارم
شرمندەی بچه هام هستم عمریست
جز شعر چه توی دست وبالم دارم؟
#واران
دل شیشه و چشم شیشه و سر شیشه
جان شیشه و بال شیشه و پر شیشه
یک آینەی شکسته ام که عمریست
با پای برهنه می دوم در شیشه
#وار‌ان
صبح وشام‌، ازنفس سرد، غرض جویی چند
باد بادیست به عالم ‌که چنین باد، مباد

#بی‌دل
بعد از تو شکست دست و پای دل من
بد جور گرفته شد هوای دل من
دلتنگ چنانم که غروب جمعه
از شنبه شروع شد برای دل من
#واران
هرچه  می در جان این جام سفالی ریخته
عشق،این ساقی مست لا ابالی ریخته

هرچه می‌نوشیم از روز ازل پر مانده است
هفت اقیانوس در این جام خالی ریخته

می‌توان هردوجهان را دید ازچشمان تو
آن قدر در جام جان تو زلالی ریخته

ماه یک چشم تو و خورشید چشم دیگرت
عشق طرح چشم‌هایت را چه عالی ریخته!

حیرت اندر حیرت اندر حیرت اندر حیرت است
کی رسیده عشق در چشم تو کالی ریخته؟

بازفنجان دلم افتاد از دستان تو
تکه تکه تکه‌هایش روی قالی ریخته

دود دنیا را گرفته باز انگاری کسی
هیزم تر توی خورشید زغالی ریخته

#وار‌ان
شعر آمد و نک زد به زبانم گنجشک
پرواز نمود از دهانم گنجشک
عاشق بشوی قشنگ می بینی که
از سنگ چگونه می تکانم گنجشک
#واران
شد حلقه
به دور حلقشان
گیسویت
با موی تو
باد اگر بورزند
بد است

#واران
#نورباعی
لب نیست که بسته پسته ی خام است این
چشمک زد و خندید که بادام است این

بیت لب من مقابل بیت لبش
تصحیح رباعیات خیام است این

#جلیل_صفربیگی
هر کجا رفتم غبار زندگی در پیش بود
یا رب این خاک پریشان از کجا برداشتم؟
#بی‌دل
دی وەختە دە خوەم بوام ، دە خوەم لاچم
ئاگر دە دەمم دراێگ ، ئاگرواچم
باوش بگرەو ک پرد خوەم بێم دە ت
ماچم بکە ماچم بکە ماچم ماچم
#واران
#چوارینە
دوش از نظر خیال تو دامن‌کشان گذشت
اشک آنقدر دوید ز پی کز فغان ‌گذشت

تا پر فشانده‌ایم ز خود هم گذشته‌ایم
دنیا غم تو نیست که نتوان از آن گذشت

دارد غبار قافله ی ناامیدی‌ام
از پا نشستنی که ز عالم توان گذشت

برق و شرار محمل فرصت نمی‌کشد
عمری نداشتم که بگویم چه‌سان گذشت

تا غنچه دم زند ز شکفتن بهار رفت
تا ناله گل کند ز جرس کاروان گذشت

بیرون نتاخته‌ست ازین عرصه هیچ کس
واماندنی‌ست اینکه تو گویی فلان گذشت

ای معنی، آب شو که ز ننگ شعور خلق
انصاف نیز آب شد و از جهان گذشت

یک نقطه پل ز آبله ی پا کفایت است
زین بحر همچو موجِ ‌گهر می‌توان ‌گذشت

گر بگذری ز کشمکش چرخ، واصلی
محو نشانه است چو تیر از کمان‌ گذشت

واماندگی ز عافیتم بی‌نیاز کرد
بال آنقدر شکست که از آشیان‌ گذشت

طی شد بساط عمر به پای شکست رنگ
بر شمع یک بهار، گل زعفران ‌گذشت

دلدار رفت و من به وداعی نسوختم
یارب چه برق بر من آتش به جان گذشت؟

تمکین ‌کجا به سعی خرامت رضا دهد؟
کم نیست اینکه نام توام بر زبان ‌گذشت

بیدل چه مشکل است ز دنیا گذشتنم
یک ناله داشتم‌ که ز هفت آسمان‌ گذشت

#بی‌دل
رودم که به این روانی عاشق هستم
می جوشم و در جوانی عاشق هستم
شرمنده!زیاد زحمتت داده دلم
تو این همه می توانی عاشق هستم؟
#واران
#قدم_زدن_در_عدم
در بیابانی که ما فکر اقامت کرده‌ایم
می‌رود بر باد، مانند صدا، کهسارها

#بی‌دل
Forwarded from درنگ
محمد لوطیج

دهان بگردان در دهان من / سرخ
درخت بنویسم ات که طمع نکند کسی در قد بلند تو/ سرو
بنویسم ات وسط اتاق دورت بگردم
و تو کجایی ای زیباتر از انقلاب زنانه!
بزنی زیر آوازي که با "قمر" اشتباهت بگیرند
فاصله را برگردانیم به خط بلندی که از دهانت بیفتد / چه عرقریزانی!
دست ببرم در شکل شانه های تو
که خواب هدهد است
عزا، نیامدن و لب پایین است
کجای قصه را اشتباه آمده ایم
که همسایه هامان گوشت خوارانند؟
چقدر رنگ مورد علاقه آت قرمز است پاپلی!

من حق دارم مرگی آرام بخواهم
و به هیچ پرسشی، پاسخ ندهم.

#محمد_لوطیج

https://www.tg-me.com/derangeadabi
2025/10/25 01:53:07
Back to Top
HTML Embed Code: