.
من معلم زبان و ادبیات فارسی هستم؛ کارم آموزش درست سخن گفتن است. این روزها سخنرانیهای صاحبمنصبان که مکرر در رسانههای کشور سعدی و حافظ بازپخش میشود هر چه را نظام آموزش زبان فارسی رشته، پنبه میکند. برای نمونه جمله بالا را آوردم. «در خانه اگر کس است یک حرف بس است».
خطاهای دستوری و معنایی جمله
۱. در این جملۀ گسسته بلند، نهایتاً معنای منطقی منعقد نمیشود.
۲. قید تمنای «انشاء الله» چهار بار تکرار شده است؛ این تکرار گویای آن است که گوینده آرزوی تحقق کاری را دارد و چون احتمال وقوعش ضعیف است به طور ناخودآگاه، تمنایش را تکرار میکند.
۳. فعل انجام شدن/ انجام دادن در این جمله ۳ بار آمده و هر سه بار ساخت دستوری و معنایی را به هم ریخته است.
«این به نوعی این پرداختی که انجام شد» (صورت درست: مبلغی که پرداخت شد)
«به عنوان کمکمعیشتی انجام بشه» (نفهمیدم یعنی چه)
«اون کالا برگ ... رو با همون قیمت ... انجام بدیم» (معنا ندارد).
بهتر است مشاوران، متن سخنرانیها را برای ایشان بنویسند تا از تأثیرات بد در ذهن گویشوران زبان فارسی بویژه نوجوانان بکاهند.
تمام شد سخن طوطيان به يک مجلس
نه هر شکستهزبانی سخنوری داند
(صائب)
من معلم زبان و ادبیات فارسی هستم؛ کارم آموزش درست سخن گفتن است. این روزها سخنرانیهای صاحبمنصبان که مکرر در رسانههای کشور سعدی و حافظ بازپخش میشود هر چه را نظام آموزش زبان فارسی رشته، پنبه میکند. برای نمونه جمله بالا را آوردم. «در خانه اگر کس است یک حرف بس است».
خطاهای دستوری و معنایی جمله
۱. در این جملۀ گسسته بلند، نهایتاً معنای منطقی منعقد نمیشود.
۲. قید تمنای «انشاء الله» چهار بار تکرار شده است؛ این تکرار گویای آن است که گوینده آرزوی تحقق کاری را دارد و چون احتمال وقوعش ضعیف است به طور ناخودآگاه، تمنایش را تکرار میکند.
۳. فعل انجام شدن/ انجام دادن در این جمله ۳ بار آمده و هر سه بار ساخت دستوری و معنایی را به هم ریخته است.
«این به نوعی این پرداختی که انجام شد» (صورت درست: مبلغی که پرداخت شد)
«به عنوان کمکمعیشتی انجام بشه» (نفهمیدم یعنی چه)
«اون کالا برگ ... رو با همون قیمت ... انجام بدیم» (معنا ندارد).
بهتر است مشاوران، متن سخنرانیها را برای ایشان بنویسند تا از تأثیرات بد در ذهن گویشوران زبان فارسی بویژه نوجوانان بکاهند.
تمام شد سخن طوطيان به يک مجلس
نه هر شکستهزبانی سخنوری داند
(صائب)
👍56❤8
Audio
▶️ فایل صوتی
درسگفتارهای حلقه دیدگاه نو
خوانش و تحلیل کتاب «صد سال عشق مجازی»
- جلسه چهارم
مدرس: دکتر محمود فتوحی
هفتم جولای ۲۰۲۲
🔹 @didgahenochannel
◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️
درسگفتارهای حلقه دیدگاه نو
خوانش و تحلیل کتاب «صد سال عشق مجازی»
- جلسه چهارم
مدرس: دکتر محمود فتوحی
هفتم جولای ۲۰۲۲
🔹 @didgahenochannel
◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️
👍5🙏3
.
هوشنگ ایرانی (۱۳۰۴ همدان –۱۳۵۲ فرانسه)
"کومْبادو، هیما هورایْ" پوشیده کَرَفش
یک صوفی سـوررئال با تیغ و درفش
در انجمن «خـروس جنـگی» میکرد
سَلّاخیِ نظم و نثر با «جیغِ بنـفش»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقل از #تذکره_توئیتری شاعران معاصر فارسی.
۱. عارف قزوینی
۲. قیصر امینپور
۳. سهراب سپهری
۴. مهدی حمیدی شیرازی
۵. احمد شاملو
۶. ایرج میرزا
۷. فریدون توللی
۸. محمد تقی بهار
۹. مهدی اخوان ثالث
۱۰. یدالله رؤیایی
۱۱. سیاوش کسرایی
۱۲. فروغ فرخزاد
۱۳. هوشنگ ابتهاج
۱۴. هوشنگ ایرانی
۱۵. شفیعی کدکنی
#تذکره_توئیتری
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
هوشنگ ایرانی (۱۳۰۴ همدان –۱۳۵۲ فرانسه)
"کومْبادو، هیما هورایْ" پوشیده کَرَفش
یک صوفی سـوررئال با تیغ و درفش
در انجمن «خـروس جنـگی» میکرد
سَلّاخیِ نظم و نثر با «جیغِ بنـفش»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقل از #تذکره_توئیتری شاعران معاصر فارسی.
۱. عارف قزوینی
۲. قیصر امینپور
۳. سهراب سپهری
۴. مهدی حمیدی شیرازی
۵. احمد شاملو
۶. ایرج میرزا
۷. فریدون توللی
۸. محمد تقی بهار
۹. مهدی اخوان ثالث
۱۰. یدالله رؤیایی
۱۱. سیاوش کسرایی
۱۲. فروغ فرخزاد
۱۳. هوشنگ ابتهاج
۱۴. هوشنگ ایرانی
۱۵. شفیعی کدکنی
#تذکره_توئیتری
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
👍15
سکوت_مورخ_دربار_قونیه_در_بارۀ_مولوی.pdf
459 KB
سکوت تاریخنویس دربار قونیه دربارۀ مولانا
محمود فتوحی رودمعجنی
کمتر از هشت سال پس از مرگ مولانا یعنی در سال 680 قمری در شهر قونیه، تألیف مهمترین کتاب تاریخ دربار قونیه به نام الاوامر العلائیة فی الامور العلائیة پایان یافت. این مورخ هیچ نامی از مولوی و مدرسه و شعر و مقام معنوی وی در قونیه نیاورده است.
در سوی مولانا و پیرامونیانش نیز هیچ اشارتی به این دبیر خراسانی مشهود نیست.
محتمل است که ابن بیبی یکی از همان طعنهزنانی بوده که میگفتهاند «این سخن پست است یعنی مثنوی». همانها که مولوی در دفع ایشان گفته است:
خربطی ناگاه از خرخانهای
سر برون آورده چون طعّانهای
کاین سخن پست است یعنی مثنوی
قصۀ پیغمبر است و پیروی
مجلۀ بخارا شمارۀ 150؛ خرداد و تیر 1401
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
محمود فتوحی رودمعجنی
کمتر از هشت سال پس از مرگ مولانا یعنی در سال 680 قمری در شهر قونیه، تألیف مهمترین کتاب تاریخ دربار قونیه به نام الاوامر العلائیة فی الامور العلائیة پایان یافت. این مورخ هیچ نامی از مولوی و مدرسه و شعر و مقام معنوی وی در قونیه نیاورده است.
در سوی مولانا و پیرامونیانش نیز هیچ اشارتی به این دبیر خراسانی مشهود نیست.
محتمل است که ابن بیبی یکی از همان طعنهزنانی بوده که میگفتهاند «این سخن پست است یعنی مثنوی». همانها که مولوی در دفع ایشان گفته است:
خربطی ناگاه از خرخانهای
سر برون آورده چون طعّانهای
کاین سخن پست است یعنی مثنوی
قصۀ پیغمبر است و پیروی
مجلۀ بخارا شمارۀ 150؛ خرداد و تیر 1401
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
👍22👎2😁1
.
غم نان
گر گلوگیر نمیشد غم نان مردم را
همۀ روی زمین
یک لب خندان میبود
«صائب تبریزی»
غم نان
گر گلوگیر نمیشد غم نان مردم را
همۀ روی زمین
یک لب خندان میبود
«صائب تبریزی»
👍41👏14😢3
.
غائلۀ ریاست بر دو نهاد مرجع زبان و ادبیات فارسی
میپرسند: چرا مسالۀ کفایت ریاست دانشکدۀ ادبیات و لغتنامۀ دهخدا موضوع مناقشه در شبکههای اجتماعی و خبرگزاریها شده است؟
در یک قرنی که از عمر دانشگاه تهران میگذرد مسألۀ ادارۀ دو نهاد مرجع زبان و ادبیات فارسی، هیچگاه در چنین سطحی به بیرون از نهاد علم کشیده نشده است.
پرسش بسیار جدی است. بر نهادهای ریشهدار علمی ایران چه رفته است که صاحب نظرانش را به حاشیه رانده و سرنوشت این دو نهاد مرجع را به کشمکش سیاسی و سیاههسازی از امضاهای نامعلوم و مجهول وانهادهاست؟
پاسخ این پرسشها، ساده و روشن است: معیارهای اصیل نهاد علم، قربانی نزاع قدرت در میان جناحهای سیاسی شده است.
بر مبنای استانداردهای جهانی دانش، سکانداری نهادی در ردۀ دانشکدۀ ادبیات و بزرگترین لغتنامۀ ملی، تنها یک شرط لازم و کافی دارد: «تخصص و مرجعیت علمی».
وقتی این شرط لازم، مفقود باشد، سمت ریاست، برای مشروعیت خود محتاج توسل به این و آن و گردآوری رای و سیاهۀ امضای هواداران خواهد شد. فعالّان سیاسی بهتر است جای دیگری را برای اعمال سلایق حزبی خود انتخاب کنند، یا دست کم ریاست را به فردی از حزب خود واگذارند که نزد صاحبنظران آن قلمرو از اقبال و اعتبار برخوردار باشد. موقعیتهای مهم دانش، محکهای شفاف و سنگین دارد و کارنامۀ وزین میطلبد.
اي خوشا وقتِ شاهِ دانشکوش
باز کرده به اهل دانش گوش
کرده آنگه به حکم دانش کار
برگرفته ز خلقِ عالم بار
(جامی)
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
غائلۀ ریاست بر دو نهاد مرجع زبان و ادبیات فارسی
میپرسند: چرا مسالۀ کفایت ریاست دانشکدۀ ادبیات و لغتنامۀ دهخدا موضوع مناقشه در شبکههای اجتماعی و خبرگزاریها شده است؟
در یک قرنی که از عمر دانشگاه تهران میگذرد مسألۀ ادارۀ دو نهاد مرجع زبان و ادبیات فارسی، هیچگاه در چنین سطحی به بیرون از نهاد علم کشیده نشده است.
پرسش بسیار جدی است. بر نهادهای ریشهدار علمی ایران چه رفته است که صاحب نظرانش را به حاشیه رانده و سرنوشت این دو نهاد مرجع را به کشمکش سیاسی و سیاههسازی از امضاهای نامعلوم و مجهول وانهادهاست؟
پاسخ این پرسشها، ساده و روشن است: معیارهای اصیل نهاد علم، قربانی نزاع قدرت در میان جناحهای سیاسی شده است.
بر مبنای استانداردهای جهانی دانش، سکانداری نهادی در ردۀ دانشکدۀ ادبیات و بزرگترین لغتنامۀ ملی، تنها یک شرط لازم و کافی دارد: «تخصص و مرجعیت علمی».
وقتی این شرط لازم، مفقود باشد، سمت ریاست، برای مشروعیت خود محتاج توسل به این و آن و گردآوری رای و سیاهۀ امضای هواداران خواهد شد. فعالّان سیاسی بهتر است جای دیگری را برای اعمال سلایق حزبی خود انتخاب کنند، یا دست کم ریاست را به فردی از حزب خود واگذارند که نزد صاحبنظران آن قلمرو از اقبال و اعتبار برخوردار باشد. موقعیتهای مهم دانش، محکهای شفاف و سنگین دارد و کارنامۀ وزین میطلبد.
اي خوشا وقتِ شاهِ دانشکوش
باز کرده به اهل دانش گوش
کرده آنگه به حکم دانش کار
برگرفته ز خلقِ عالم بار
(جامی)
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
👍56
پنجاه و هشت سال علیه بدن
از مکتب و مدرسه تا دانشگاه و در هر منبر و محفلی به من گفته میشد که این بدن تو مانع تعالی توست، باید که تن را به کناری اندازی و به پروردن جان پردازی. دورۀ کارشناسی در هر کلاسی که مینشستم از کلاس بوستان سعدی و مرصاد العباد بگیر تا عطار و مولانا و حافظ، همه جا سخن از انکار بدن میشنیدم و از فروکوفتن بر سر تن. سعدی بدن را «خر» تعبیر مینمود و روح را عیسای سوار بر تن. و میفرمود:
همی میردت عیسی از لاغری
تو در بند آنی که خر پروری
و باز میفرمود:
مپرور تن ار مرد رای و هشی
که او را چو میپروری میکشی
و حافظ می فرمود : «که در سراچۀ ترکیب تختهبند تنم»
و مولانا که میگفت: «کیست بیگانه تن خاکی تو»
و ابوسعید پایش را میبست به چرخ چاه و تا صبح در چاه سرازیر میشد تا جسمش را رام کند؛ صاحب کشف و شهود میگفت که در تخریب بدن بکوش تا روحت به پرواز درآید.
تأثیر این تعالیم بر من جوان با جنگ و نیاز مبرم جنگ به بدن همراه میشد؛ بدن در جنگ کمترین هدیۀ ما بود به آرمانها.
تا امروز این «بدن» در زندگی من بار سنگین و ناهمواری بوده بر دوش روح. انگار دشمن بزرگ من با من بوده، و در من بوده و خود خود من بوده.
چندی پیش دیدم دخترم با ترازوی دیجیتال آشپزخانه، جو پرک شده وزن میکند و در اینترنت دنبال میزان کالری یک عدد خرما میچرخد؛ برنامۀ غذایی او بر اساس میزان کالری برای مراقبتهای علمی از بدنش مرا به فکر فرو برد. ابیاتِ ادبیاتِ ضدِ بدن، پیش چشمم رژه میرفتند. پارۀ تن من برای کالری روزانۀ بدنش برنامۀ دقیقی دارد، برای خور و خواب، پوشش و آرایش و ورزش؛ او همۀ امورات زندگی را با احترام به بدنش تنظیم میکند. میگوید مهمترین سرمایۀ من همین بدن است که سرمایههای دیگر را میسازد پس باید اصل سرمایه را با دقت و قدرت مراقبت کنم.
این روزها که من پنجاه و هشت سالهام «بدن» برای خودش تاریخ دارد، تاریخ ادبیاتش را مینویسند، حقوق مدنی و فردی دارد، هر بخشی از آن یک رشتۀ تخصصی دارد. کسی بدن را کلوخ و خر و قفس نمیداند. کسانی میگویند تن پروری خصلت جهان مادیگرای مدرن است و معنویت فراموش شده. میپرسم آیا آنها که روح را میپروردند زندگانی نیک داشتند یا اینان که تن میپرورند؛ این تفکیک بدن و جان با همۀ شهرتش محل سؤال است. این تأملات ادامه داشت تا رسیدم به این بیت صائب تبریزی که
تنپرستی میکنم چندان که جــان فـربه شود
جان چو فربه گشت دست از جسم لاغر میکشم
این صدا برایم تازگی داشت و در تاریخ فرهنگ خودم به ندرت چنین صدایی شنیدهام. مدتی بعد به این سخن صائب رسیدم:
تن خاکی که به معماری آن مشغولم
لب بامی است که از بهر تماشا دارم
و چندی بعد که این بیت را یافتم:
دست تعمیر از تن خاکی چسان کوته کنم
وصل آن جان جهان از تن به دست آمد مرا
باری امروز من پنجاه و هشت ساله شدم، پنجاه و هشت سال به بدنم بدهکارم. به این چه بگویم (به همین چیزی که افلاطونیان میگویند قفسِ تن! کلوخ بدن! گورِ تن) بدهکارم به این وجودی که من و هویت من و تمام مصائب من را در این نیم قرن بر دوش کشیده یک زندگی پنجاه و هشت ساله بدهکارم، اگر قفس است منم، اگر گور است خود من است؛ اگر ظلمت است خود منم؛ همین بدنم. و جز این نه بوده و نیستم. بیش از این نمیتوان انکار خود کرد.
از مکتب و مدرسه تا دانشگاه و در هر منبر و محفلی به من گفته میشد که این بدن تو مانع تعالی توست، باید که تن را به کناری اندازی و به پروردن جان پردازی. دورۀ کارشناسی در هر کلاسی که مینشستم از کلاس بوستان سعدی و مرصاد العباد بگیر تا عطار و مولانا و حافظ، همه جا سخن از انکار بدن میشنیدم و از فروکوفتن بر سر تن. سعدی بدن را «خر» تعبیر مینمود و روح را عیسای سوار بر تن. و میفرمود:
همی میردت عیسی از لاغری
تو در بند آنی که خر پروری
و باز میفرمود:
مپرور تن ار مرد رای و هشی
که او را چو میپروری میکشی
و حافظ می فرمود : «که در سراچۀ ترکیب تختهبند تنم»
و مولانا که میگفت: «کیست بیگانه تن خاکی تو»
و ابوسعید پایش را میبست به چرخ چاه و تا صبح در چاه سرازیر میشد تا جسمش را رام کند؛ صاحب کشف و شهود میگفت که در تخریب بدن بکوش تا روحت به پرواز درآید.
تأثیر این تعالیم بر من جوان با جنگ و نیاز مبرم جنگ به بدن همراه میشد؛ بدن در جنگ کمترین هدیۀ ما بود به آرمانها.
تا امروز این «بدن» در زندگی من بار سنگین و ناهمواری بوده بر دوش روح. انگار دشمن بزرگ من با من بوده، و در من بوده و خود خود من بوده.
چندی پیش دیدم دخترم با ترازوی دیجیتال آشپزخانه، جو پرک شده وزن میکند و در اینترنت دنبال میزان کالری یک عدد خرما میچرخد؛ برنامۀ غذایی او بر اساس میزان کالری برای مراقبتهای علمی از بدنش مرا به فکر فرو برد. ابیاتِ ادبیاتِ ضدِ بدن، پیش چشمم رژه میرفتند. پارۀ تن من برای کالری روزانۀ بدنش برنامۀ دقیقی دارد، برای خور و خواب، پوشش و آرایش و ورزش؛ او همۀ امورات زندگی را با احترام به بدنش تنظیم میکند. میگوید مهمترین سرمایۀ من همین بدن است که سرمایههای دیگر را میسازد پس باید اصل سرمایه را با دقت و قدرت مراقبت کنم.
این روزها که من پنجاه و هشت سالهام «بدن» برای خودش تاریخ دارد، تاریخ ادبیاتش را مینویسند، حقوق مدنی و فردی دارد، هر بخشی از آن یک رشتۀ تخصصی دارد. کسی بدن را کلوخ و خر و قفس نمیداند. کسانی میگویند تن پروری خصلت جهان مادیگرای مدرن است و معنویت فراموش شده. میپرسم آیا آنها که روح را میپروردند زندگانی نیک داشتند یا اینان که تن میپرورند؛ این تفکیک بدن و جان با همۀ شهرتش محل سؤال است. این تأملات ادامه داشت تا رسیدم به این بیت صائب تبریزی که
تنپرستی میکنم چندان که جــان فـربه شود
جان چو فربه گشت دست از جسم لاغر میکشم
این صدا برایم تازگی داشت و در تاریخ فرهنگ خودم به ندرت چنین صدایی شنیدهام. مدتی بعد به این سخن صائب رسیدم:
تن خاکی که به معماری آن مشغولم
لب بامی است که از بهر تماشا دارم
و چندی بعد که این بیت را یافتم:
دست تعمیر از تن خاکی چسان کوته کنم
وصل آن جان جهان از تن به دست آمد مرا
باری امروز من پنجاه و هشت ساله شدم، پنجاه و هشت سال به بدنم بدهکارم. به این چه بگویم (به همین چیزی که افلاطونیان میگویند قفسِ تن! کلوخ بدن! گورِ تن) بدهکارم به این وجودی که من و هویت من و تمام مصائب من را در این نیم قرن بر دوش کشیده یک زندگی پنجاه و هشت ساله بدهکارم، اگر قفس است منم، اگر گور است خود من است؛ اگر ظلمت است خود منم؛ همین بدنم. و جز این نه بوده و نیستم. بیش از این نمیتوان انکار خود کرد.
👍61❤37👎7
.
شفیعی کدکنی (زاده ١٣١٨ در کدکن)
دلدادۀ کَدکن و سمرقند و هَــرِیست
اسطــــورۀ مکـتبِ فـروزانفَـرِیست
همطــــرز همه ز رودکـی تــا اخـوان
پابستِ "عَمودِ شعر" در نظمِ دریست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقل از #تذکره_توئیتری شاعران معاصر فارسی.
۱. عارف قزوینی
۲. قیصر امینپور
۳. سهراب سپهری
۴. مهدی حمیدی شیرازی
۵. احمد شاملو
۶. ایرج میرزا
۷. فریدون توللی
۸. محمد تقی بهار
۹. مهدی اخوان ثالث
۱۰. یدالله رؤیایی
۱۱. سیاوش کسرایی
۱۲. فروغ فرخزاد
۱۳. هوشنگ ابتهاج
۱۴. هوشنگ ایرانی
۱۵. شفیعی کدکنی
#تذکره_توئیتری
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
شفیعی کدکنی (زاده ١٣١٨ در کدکن)
دلدادۀ کَدکن و سمرقند و هَــرِیست
اسطــــورۀ مکـتبِ فـروزانفَـرِیست
همطــــرز همه ز رودکـی تــا اخـوان
پابستِ "عَمودِ شعر" در نظمِ دریست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقل از #تذکره_توئیتری شاعران معاصر فارسی.
۱. عارف قزوینی
۲. قیصر امینپور
۳. سهراب سپهری
۴. مهدی حمیدی شیرازی
۵. احمد شاملو
۶. ایرج میرزا
۷. فریدون توللی
۸. محمد تقی بهار
۹. مهدی اخوان ثالث
۱۰. یدالله رؤیایی
۱۱. سیاوش کسرایی
۱۲. فروغ فرخزاد
۱۳. هوشنگ ابتهاج
۱۴. هوشنگ ایرانی
۱۵. شفیعی کدکنی
#تذکره_توئیتری
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
👏14❤8👍1👎1
.
نظریۀ سیاسی سهروردی و جهان امروز
شیخ اشراق میگوید: «هر که حکمت بداند و بر سپاس و تقدیس نور الانوار مداومت نماید چنان که گفتیم او را "خرهّ کیان" بدهند و فر نورانی ببخشند و بارقی الهی او را کسوت و هیبت و بها بپوشاند و رییس طبیعی شود عالم را و او را از عالم اعلی، نصرت رسد و سخن او در عالم علوی مسموع باشد و خواب و الهام او به کمال رسد».(سهروردی، پرتونامه ص ٨١)
فرۀ شاهی (خرۀ کیانی)، امری فراطبیعی، چگونه اساس ریاست طبیعی بر مردم میشود؟ معیارهای سهروردی بجز حکمت، قابل آزمون نیست؛ اصلاً «طبیعی» نیست.
در سراسر تاریخ، خرۀ کیانی با این معیارها در هیچ شاهی قابل کشف نبوده نه در رضا، نه در نادر و اسماعیل و نه در سبکتکین و یعقوب لیث. از این رو ناچار بودند که بگویند فرۀ کیانی از ژن خوب پدر به پسر میرسد (با حذف زن).
نظریهٔ خره کیانی پشتوانهای نداشته مگر قدرت شمشیر در نبود جامعۀ مدنی.
در جهان آزاد انسانی، ریاست بر اساس دانش، برنامه و اقبال افکار عمومی، طبیعی است و رییس طبیعی در مملکت آزاد، از دل انتخابات آزاد با ارادۀ آزاد مردم بیرون میآید.
ولایت و سلطنت فاقد معیارهای انتخاب طبیعی در دنیای آزاد هستند.
نظریۀ سیاسی سهروردی و جهان امروز
شیخ اشراق میگوید: «هر که حکمت بداند و بر سپاس و تقدیس نور الانوار مداومت نماید چنان که گفتیم او را "خرهّ کیان" بدهند و فر نورانی ببخشند و بارقی الهی او را کسوت و هیبت و بها بپوشاند و رییس طبیعی شود عالم را و او را از عالم اعلی، نصرت رسد و سخن او در عالم علوی مسموع باشد و خواب و الهام او به کمال رسد».(سهروردی، پرتونامه ص ٨١)
فرۀ شاهی (خرۀ کیانی)، امری فراطبیعی، چگونه اساس ریاست طبیعی بر مردم میشود؟ معیارهای سهروردی بجز حکمت، قابل آزمون نیست؛ اصلاً «طبیعی» نیست.
در سراسر تاریخ، خرۀ کیانی با این معیارها در هیچ شاهی قابل کشف نبوده نه در رضا، نه در نادر و اسماعیل و نه در سبکتکین و یعقوب لیث. از این رو ناچار بودند که بگویند فرۀ کیانی از ژن خوب پدر به پسر میرسد (با حذف زن).
نظریهٔ خره کیانی پشتوانهای نداشته مگر قدرت شمشیر در نبود جامعۀ مدنی.
در جهان آزاد انسانی، ریاست بر اساس دانش، برنامه و اقبال افکار عمومی، طبیعی است و رییس طبیعی در مملکت آزاد، از دل انتخابات آزاد با ارادۀ آزاد مردم بیرون میآید.
ولایت و سلطنت فاقد معیارهای انتخاب طبیعی در دنیای آزاد هستند.
👏15👎5👍3😁3
https://www.aparat.com/v/jiNyu
ذهن ادبی، زادگاه زبان، سخنرانی
ذهن ادبی، زادگاه زبان، سخنرانی
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
ذهن ادبی، زادگاه زبان، سخنرانی
سخنرانی در همایش الزامات آموزش زبان و ادبیات28 آبان 1399(نسخۀ دیداری)تعبیر «ذهن ادبی» در این معنی ناظر بر سازوکار و مکانیسم شناخت در ذهن است؛ ذهن ادبی، خاستگاه تفکر و زبان است. اشتباه نکنیم، مراد از ذهن ادبی، ذهن پرورده با ادبیات نیست، ذهن آکنده از قواعد…
👍1
.
در سوگ یدالله رؤیایی این "سوگشاد سروده" را دیدم که دست به دست میشود:
ای شاعرِ ضعیف خداحافظ
راهت نرفته باد و روانت شاد
جایت درونِ هیچ کجا خالیست
خاموشیِ همیشگیات خوش باد
اگر «تاریخِ فکر ادبی» را در زبان فارسی بخواهند بنویسند آیا جای یدالله رؤیایی در آن تاریخ خالی خواهد بود؟
بدیهی است که او در تاریخ «دگر اندیشیدن» جایگاه ویژۀ خود را دارد؛ هم دگراندیش ادبی بود و هم دگراندیش در امر فرهنگ و سیاست و اجتماع. او اگر بیش از سایه و شهریار و مهدی حمیدی، موضوع پژوهش تاریخنگاران اندیشۀ ادبی نباشد کمتر نخواهد بود. بر اساس معیارهای تاریخ فکر ادبی، رؤیایی، در یکی از نقطههای چرخش بوطیقایی تاریخ شعر فارسی میایستد؛ چنان که تندرکیا، هوشنگ ایرانی و براهنی، و کمشناختگانی دیگر هر کدام در نقطهای دیگر ایستادهاند. در تاریخ شعر فارسی کمشناختگانی مانند ازرقی هروی، نسیمی، شهیدی قمی، بابافغانی، عرفی شیرازی، ثنایی مشهدی و دیگران هر کدام در یکی از لحظههای تغییر فکر ادبی نشستهاند؛ هر چند در روزگار خود مطرود ذوق عموم بودند.
اما اگر تاریخ ادبیات را بر اساس الگوی فصاحت و اقبال عمومی بنویسیم - چنانکه تا کنون چنین بوده - قضاوت سرایندۀ آن دو بیت بالا تا اندازهای درست است؛ رؤیایی در این تاریخ ملی، شاعر برجستهای نیست. اقبال در فرهنگ عمومی و ملی، تابعی است از حرکت در مسیر عموم. هنرمند در این مسیر نمادِ تألیفِ قلوب عموم میشود و مؤثر در یکپارچهسازی فرهنگ عمومی؛ در این مسیر بسا که دگراندیشی و ابداع، بدعت هم به شمار رود.
زبان فارسی در کنار تاریخ ادبیات ملی، نیازمند تاریخ ادبی دیگری هم هست: "تاریخ فکر ادبی". تا امروز تاریخ ادبیات ملی (یا تاریخ ملی ادبیات) را در ادامۀ تذکرهنویسی ستایشی ادبیات ملی کمابیش نوشتهایم؛ دربارۀ رهبران و ژنرالهای تاریخ ادبی ملی تألیف و تحقیق کم نداریم؛ اما در بارۀ تاریخ فکر ادبی ایرانی در آغاز راهیم. در تاریخ فکر ادبی، به تفاوتها، جرقههای در تاریکی، و خلاقیتهای فراموشیده و فراموشانده توجه میشود به پیدایش و حیات «واحد اندیشۀ ادبی»؛ این تاریخ با رویکرد انتقادی و نه تحسینی هم به «اصالت فکر» و سبک اندیشیدن نظر دارد و هم به نقش آن در رهاییبخشی از نظمهای مسلط و نظامهای قدرت.
مراد از "فکر ادبی" شکلی از اندیشیدن است که ابتنای آن بر ادبیت و لوازم آن باشد؛ فکر ادبی، اندیشیدن با تصویر خیال Imaginative thinking و آشکار سازی حقیقت است با اسلوب ادبی؛ همان که هایدگر سُرودن poetizing مینامد. این سرودن شانه به شانۀ thinking در تاریخ اندیشۀ بشری پیش آمده است. مثلاً "هستیشناسی ادبی" شکلی از اندیشیدن در بارۀ وجود است با اسلوب ادبی . و شکل دیگری از فکر ادبی، اندیشیدنی است که موضوع آن ادبیت یا امر ادبی و پرسشهای پیرامون آن است.
باری رؤیایی مثل هر شاعری، روایتی ادبی از هستیشناسی دارد که با روایت رایج روزگارش متفاوت است؛ او همچنین در روند بازاندیشی در شعر و از جمله شعر فارسی سهمی دارد؛ او "دردِ سخن" داشت و البته که به قول صائب همگان "درد سخن" ندارند:
عام مي بود اگر درد سخن، ميبايست
که کسي نبض سخن به ز قلم نشناسد
آیا تاریخ فکر ادبی میتواند بر افکار امثال رؤیایی- درست یا غلط- چشم ببندد؟ سرایندۀ سوگشاد بالا در مصرع «جایت درون هیچکجا خالی است»؛ با نفیِ نفی به اثبات رسیده است. چون «هیچکجا» عدم است و جملۀ «جای تو در عدم خالی است» را میشود چنین خواند که "تو معدوم نشدی".
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
#قلم_اندازها_فتوحی
@karvandparsi
.
در سوگ یدالله رؤیایی این "سوگشاد سروده" را دیدم که دست به دست میشود:
ای شاعرِ ضعیف خداحافظ
راهت نرفته باد و روانت شاد
جایت درونِ هیچ کجا خالیست
خاموشیِ همیشگیات خوش باد
اگر «تاریخِ فکر ادبی» را در زبان فارسی بخواهند بنویسند آیا جای یدالله رؤیایی در آن تاریخ خالی خواهد بود؟
بدیهی است که او در تاریخ «دگر اندیشیدن» جایگاه ویژۀ خود را دارد؛ هم دگراندیش ادبی بود و هم دگراندیش در امر فرهنگ و سیاست و اجتماع. او اگر بیش از سایه و شهریار و مهدی حمیدی، موضوع پژوهش تاریخنگاران اندیشۀ ادبی نباشد کمتر نخواهد بود. بر اساس معیارهای تاریخ فکر ادبی، رؤیایی، در یکی از نقطههای چرخش بوطیقایی تاریخ شعر فارسی میایستد؛ چنان که تندرکیا، هوشنگ ایرانی و براهنی، و کمشناختگانی دیگر هر کدام در نقطهای دیگر ایستادهاند. در تاریخ شعر فارسی کمشناختگانی مانند ازرقی هروی، نسیمی، شهیدی قمی، بابافغانی، عرفی شیرازی، ثنایی مشهدی و دیگران هر کدام در یکی از لحظههای تغییر فکر ادبی نشستهاند؛ هر چند در روزگار خود مطرود ذوق عموم بودند.
اما اگر تاریخ ادبیات را بر اساس الگوی فصاحت و اقبال عمومی بنویسیم - چنانکه تا کنون چنین بوده - قضاوت سرایندۀ آن دو بیت بالا تا اندازهای درست است؛ رؤیایی در این تاریخ ملی، شاعر برجستهای نیست. اقبال در فرهنگ عمومی و ملی، تابعی است از حرکت در مسیر عموم. هنرمند در این مسیر نمادِ تألیفِ قلوب عموم میشود و مؤثر در یکپارچهسازی فرهنگ عمومی؛ در این مسیر بسا که دگراندیشی و ابداع، بدعت هم به شمار رود.
زبان فارسی در کنار تاریخ ادبیات ملی، نیازمند تاریخ ادبی دیگری هم هست: "تاریخ فکر ادبی". تا امروز تاریخ ادبیات ملی (یا تاریخ ملی ادبیات) را در ادامۀ تذکرهنویسی ستایشی ادبیات ملی کمابیش نوشتهایم؛ دربارۀ رهبران و ژنرالهای تاریخ ادبی ملی تألیف و تحقیق کم نداریم؛ اما در بارۀ تاریخ فکر ادبی ایرانی در آغاز راهیم. در تاریخ فکر ادبی، به تفاوتها، جرقههای در تاریکی، و خلاقیتهای فراموشیده و فراموشانده توجه میشود به پیدایش و حیات «واحد اندیشۀ ادبی»؛ این تاریخ با رویکرد انتقادی و نه تحسینی هم به «اصالت فکر» و سبک اندیشیدن نظر دارد و هم به نقش آن در رهاییبخشی از نظمهای مسلط و نظامهای قدرت.
مراد از "فکر ادبی" شکلی از اندیشیدن است که ابتنای آن بر ادبیت و لوازم آن باشد؛ فکر ادبی، اندیشیدن با تصویر خیال Imaginative thinking و آشکار سازی حقیقت است با اسلوب ادبی؛ همان که هایدگر سُرودن poetizing مینامد. این سرودن شانه به شانۀ thinking در تاریخ اندیشۀ بشری پیش آمده است. مثلاً "هستیشناسی ادبی" شکلی از اندیشیدن در بارۀ وجود است با اسلوب ادبی . و شکل دیگری از فکر ادبی، اندیشیدنی است که موضوع آن ادبیت یا امر ادبی و پرسشهای پیرامون آن است.
باری رؤیایی مثل هر شاعری، روایتی ادبی از هستیشناسی دارد که با روایت رایج روزگارش متفاوت است؛ او همچنین در روند بازاندیشی در شعر و از جمله شعر فارسی سهمی دارد؛ او "دردِ سخن" داشت و البته که به قول صائب همگان "درد سخن" ندارند:
عام مي بود اگر درد سخن، ميبايست
که کسي نبض سخن به ز قلم نشناسد
آیا تاریخ فکر ادبی میتواند بر افکار امثال رؤیایی- درست یا غلط- چشم ببندد؟ سرایندۀ سوگشاد بالا در مصرع «جایت درون هیچکجا خالی است»؛ با نفیِ نفی به اثبات رسیده است. چون «هیچکجا» عدم است و جملۀ «جای تو در عدم خالی است» را میشود چنین خواند که "تو معدوم نشدی".
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
#قلم_اندازها_فتوحی
@karvandparsi
.
👍23👏15😁2
.
حاکمیت در کار وارونهسازی زبان و ارزشها
اِرشاد: یعنی رشد دادن، هدایت به سوی خیر، راه راست نمودن . راه بحق نمودن. بسامان آوردن
معروف: نیکویی، احسان، هرآنچه در شرع پسندیده باشد.
منکر: زشت؛ قبیح
معنی این واژهها در لغتنامۀ فارسی این است که خواندید.
نام "گشتِ اِرشاد" که از نهادهای مهم گفتمان قدرت است، به همراهِ اصلِ شرعیِ «امر به معروف و نهی از منکر» در ذهن زنان و کودکان و خانوادههای ایرانی پیش از هر چیز تداعیکنندۀ دلهره، وحشت، گیرودار و اخیراً مرگ یک دختر جوان است؛ گواهانش هم کم نیست.
واژه اِرشاد (رشد و تعالی دادن) در ذهن فارسی زبانان، به معنی اِرهاب (ترساندن، به وحشت انداختن) تغییر یافته؛ حال آنکه این واژه قرآنی پیشترها برای ایرانیان، تداعیکننده نیکی، صلاح، خیر و آرامش بود چنان که هنوز برای اغلب مسلمانان دیگر زبانهاست. مشتقات دیگرِ رُشد مانند مُرشد، رَشید، راشدون، همه تداعیکننده نیکی و خیر و صلاح و درستی است. ارشادگر (راهنمای به نیکی) خود "رشید" باید باشد، یعنی صالح و نیکو و فرزانه.
همصدا با لوط پیامبر اکنون میپرسیم: أَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ (هود: ۷۸). «در میان شما مردی نیست بر راه راست؟» (ترجمه از میبُدی).
وقتی یک واژه در معنای خلاف خود به کار رود دروغ است، واژههای همراه آن نیز معنای خود را از دست میدهند مثل آدم خوبی که همنشین بدان شود. گشتِ اِرشاد، واژه قرآنی "معروف" را هم وارونه میکند. سپس نوبت وارونگی نام پلیس است؛ نامی که باید حس امنیت و قرار را تداعی کند، اینک القای وحشت و فرار میکند. بعد از نام پلیس، نامها و نهادهای بالاتر و بالاتر.
اینگونه زنجیرۀ کلمات، همدیگر را تهی و بعد باژگونه میکنند و ارزشهای کل گفتمان وارونه و دروغ میشود.
وارونگی معنایی را در نامها و اصطلاحات پرکاربرد این روزها در زبان فارسی شاهدیم مانند مدرسه غیرانتفاعی (بدون نفع)، کرسی آزاداندیشی، "دولتِ مردمی"، "نظارت استصوابی"، "طرح صیانت" (محدودسازی)، "رسانۀ ملی"، "بنیاد مستضعفان"، و ...
عملکرد وارونۀ حاکمیت، زبان را وارونه میکند؛ این مهمترین قرارداد اجتماعی را تهی و بیپشتوانه میسازد و آن را میمیراند. دلیل عدم اعتماد ملی، سوء تفاهم عمومی، شکاف بزرگ میان مردم و حاکمیت همگی نتیجه وارونگی دلالتها و تهیشدگی زبان است که آن خود نتیجۀ فساد عقیده و تزویر کارگزاران حاکم و بلندگوهای ایشان است.
ای زبان پارسی در کار باش
رهگشای راه ناهموار باش
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
حاکمیت در کار وارونهسازی زبان و ارزشها
اِرشاد: یعنی رشد دادن، هدایت به سوی خیر، راه راست نمودن . راه بحق نمودن. بسامان آوردن
معروف: نیکویی، احسان، هرآنچه در شرع پسندیده باشد.
منکر: زشت؛ قبیح
معنی این واژهها در لغتنامۀ فارسی این است که خواندید.
نام "گشتِ اِرشاد" که از نهادهای مهم گفتمان قدرت است، به همراهِ اصلِ شرعیِ «امر به معروف و نهی از منکر» در ذهن زنان و کودکان و خانوادههای ایرانی پیش از هر چیز تداعیکنندۀ دلهره، وحشت، گیرودار و اخیراً مرگ یک دختر جوان است؛ گواهانش هم کم نیست.
واژه اِرشاد (رشد و تعالی دادن) در ذهن فارسی زبانان، به معنی اِرهاب (ترساندن، به وحشت انداختن) تغییر یافته؛ حال آنکه این واژه قرآنی پیشترها برای ایرانیان، تداعیکننده نیکی، صلاح، خیر و آرامش بود چنان که هنوز برای اغلب مسلمانان دیگر زبانهاست. مشتقات دیگرِ رُشد مانند مُرشد، رَشید، راشدون، همه تداعیکننده نیکی و خیر و صلاح و درستی است. ارشادگر (راهنمای به نیکی) خود "رشید" باید باشد، یعنی صالح و نیکو و فرزانه.
همصدا با لوط پیامبر اکنون میپرسیم: أَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ (هود: ۷۸). «در میان شما مردی نیست بر راه راست؟» (ترجمه از میبُدی).
وقتی یک واژه در معنای خلاف خود به کار رود دروغ است، واژههای همراه آن نیز معنای خود را از دست میدهند مثل آدم خوبی که همنشین بدان شود. گشتِ اِرشاد، واژه قرآنی "معروف" را هم وارونه میکند. سپس نوبت وارونگی نام پلیس است؛ نامی که باید حس امنیت و قرار را تداعی کند، اینک القای وحشت و فرار میکند. بعد از نام پلیس، نامها و نهادهای بالاتر و بالاتر.
اینگونه زنجیرۀ کلمات، همدیگر را تهی و بعد باژگونه میکنند و ارزشهای کل گفتمان وارونه و دروغ میشود.
وارونگی معنایی را در نامها و اصطلاحات پرکاربرد این روزها در زبان فارسی شاهدیم مانند مدرسه غیرانتفاعی (بدون نفع)، کرسی آزاداندیشی، "دولتِ مردمی"، "نظارت استصوابی"، "طرح صیانت" (محدودسازی)، "رسانۀ ملی"، "بنیاد مستضعفان"، و ...
عملکرد وارونۀ حاکمیت، زبان را وارونه میکند؛ این مهمترین قرارداد اجتماعی را تهی و بیپشتوانه میسازد و آن را میمیراند. دلیل عدم اعتماد ملی، سوء تفاهم عمومی، شکاف بزرگ میان مردم و حاکمیت همگی نتیجه وارونگی دلالتها و تهیشدگی زبان است که آن خود نتیجۀ فساد عقیده و تزویر کارگزاران حاکم و بلندگوهای ایشان است.
ای زبان پارسی در کار باش
رهگشای راه ناهموار باش
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
👍80👎3🤯1
منصوره موسوی نویسنده و پژوهشگر زنان در مشهد دستگیر شد.
او حقیقتهای اجتماعی را در ظلمی که بر زنان ایران میرود از زبان خود زنان با روش علمی و منطقی نوشته است.
#منصوره_موسوی دو کتاب مهم منتشر کرده است، به نامهای «زنانگی و بدن» و «تابوی زنانگی». او با روش جامعهشناختی در باره بدن زنان، و بلوغ دختران در ایران بحث میکند.
موسوی در این پژوهشها با صدها زن از سراسر ایران، مصاحبه کرده است. برخی از موضوعات کتابهای وی عبارتند از : بلوغ، روابط جنسی، ماهیانگی، سرکوب غرایز و بیگانگی با بدن در میان زنان ایرانی.
او یکی از مترجمان کتاب «۵۰ میلیون زن جهان اسلام را تغییر میدهند» نوشته سعدیه زاهدی نیز هست (نشر مروارید).
فعالیت دیگر موسوی کمک به زنان آسیبدیده، خصوصا مددکاری قربانیان تجاوز بوده است.
او را دستگیر کردید تا آشکارتر بگویید انکار #زن_زندگی_آزادی اساس حکمرانی شماست.
این پژوهشها چندان شناخته و خوانده نشد؛ باشد که با دستگیری وی در روزهای #خیزش_زن_زندگی_آزادی پژوهشهای کارآمد وی دیده و خوانده شود.
او حقیقتهای اجتماعی را در ظلمی که بر زنان ایران میرود از زبان خود زنان با روش علمی و منطقی نوشته است.
#منصوره_موسوی دو کتاب مهم منتشر کرده است، به نامهای «زنانگی و بدن» و «تابوی زنانگی». او با روش جامعهشناختی در باره بدن زنان، و بلوغ دختران در ایران بحث میکند.
موسوی در این پژوهشها با صدها زن از سراسر ایران، مصاحبه کرده است. برخی از موضوعات کتابهای وی عبارتند از : بلوغ، روابط جنسی، ماهیانگی، سرکوب غرایز و بیگانگی با بدن در میان زنان ایرانی.
او یکی از مترجمان کتاب «۵۰ میلیون زن جهان اسلام را تغییر میدهند» نوشته سعدیه زاهدی نیز هست (نشر مروارید).
فعالیت دیگر موسوی کمک به زنان آسیبدیده، خصوصا مددکاری قربانیان تجاوز بوده است.
او را دستگیر کردید تا آشکارتر بگویید انکار #زن_زندگی_آزادی اساس حکمرانی شماست.
این پژوهشها چندان شناخته و خوانده نشد؛ باشد که با دستگیری وی در روزهای #خیزش_زن_زندگی_آزادی پژوهشهای کارآمد وی دیده و خوانده شود.
👍37
.
گیسوبُران آزادی
اسبِ سپیدِ عروسِ وطن را
میآورند بیسوار
دوشیزگان سوگوار
کِل میکشند
و گیس میبُرند
تا به یالِ اسب آویزند
ایرانهبانوی خونین
هر شب گیسوانش را میبُرد
تا به حجلۀ دختری آویزد
که مخفیانه به گور میبرند
دختران دلاور
گیسوان بریده را
به کمر میبندند
و به میدان میآیند
پرچمها موی از سر وا کردهاند
خیابان در خیابان درختِ گیسو*
و شحنگانِ کور
درختها را گیسکشان
به محبس میبرند
و تابوت بیرون میآورند
ژینا!
بانوی زندگی و آزادی!
خون گیسوانت را
بر هفت قارّه میپاشند
گیسوانت
حلقه در گلوی ضحاک است
تیر در چشم شَغادِ جهل
و زنجیرِ هیولای خشونت
ژینا!
ایرانهدختر زیبا
عطر طلایی گیسوانت
کوچه کوچه میدود
جان میدهد به شهر
سر میدهد بلند
آوازِ شادِ «زن و زندگی و آزادی»
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* گیسوبُران: بریدن مو و گیسو از آیینهای سوگواری در فرهنگ ایران باستان است که در لرستان و کردستان هنوز ادامه دارد.
** درخت گیسو: درختی است که زنان جوانی که شوهرشان جوانمرگ شده بافۀ گیسهای خود را از آن میآویختند. (نک رمان سووشون، سیمین دانشور)
#شعر_فتوحی
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
گیسوبُران آزادی
اسبِ سپیدِ عروسِ وطن را
میآورند بیسوار
دوشیزگان سوگوار
کِل میکشند
و گیس میبُرند
تا به یالِ اسب آویزند
ایرانهبانوی خونین
هر شب گیسوانش را میبُرد
تا به حجلۀ دختری آویزد
که مخفیانه به گور میبرند
دختران دلاور
گیسوان بریده را
به کمر میبندند
و به میدان میآیند
پرچمها موی از سر وا کردهاند
خیابان در خیابان درختِ گیسو*
و شحنگانِ کور
درختها را گیسکشان
به محبس میبرند
و تابوت بیرون میآورند
ژینا!
بانوی زندگی و آزادی!
خون گیسوانت را
بر هفت قارّه میپاشند
گیسوانت
حلقه در گلوی ضحاک است
تیر در چشم شَغادِ جهل
و زنجیرِ هیولای خشونت
ژینا!
ایرانهدختر زیبا
عطر طلایی گیسوانت
کوچه کوچه میدود
جان میدهد به شهر
سر میدهد بلند
آوازِ شادِ «زن و زندگی و آزادی»
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* گیسوبُران: بریدن مو و گیسو از آیینهای سوگواری در فرهنگ ایران باستان است که در لرستان و کردستان هنوز ادامه دارد.
** درخت گیسو: درختی است که زنان جوانی که شوهرشان جوانمرگ شده بافۀ گیسهای خود را از آن میآویختند. (نک رمان سووشون، سیمین دانشور)
#شعر_فتوحی
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
👍46❤17👏5👎4
.
اسلام و نظام و ایران را به تار موی زن بستهاید.
تار مو خیلی نازک است.
هر سر موی تو از غفلت به راهی میرود
جمع کن پیش از گذشتن، کاروان خویش را
«صائب تبریزی»
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
اسلام و نظام و ایران را به تار موی زن بستهاید.
تار مو خیلی نازک است.
هر سر موی تو از غفلت به راهی میرود
جمع کن پیش از گذشتن، کاروان خویش را
«صائب تبریزی»
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
👏38👎2👍1
.
دهۀ هشتادیها از زبان دبیر دبیرستان
آقای دبیر 25 سال پیش دانشجوی من بود و حالا با بیست و اند سال سابقۀ دبیری در مرکز یکی از استانها مشغول خدمت است. دیشب (سه شنبه 5 مهرماه 1401) ایشان مرا با سبک زندگی و سلایق پسران و شاگردانش که زادۀ دهۀ هشتادند آشنا کرد. وقتی گفت و شنود ما در چت تلگرام مکتوب شد از ایشان خواستم اجازه دهد با ویرایشی مختصر آن را تقدیم خوانندگان عزیز کنم.
من:
سلام ... عزیز؟ خوبی؟ چه خبر؟
ج:
سلام استاد. خوب نیستیم ! دیشب تا سه صبح منتظر و دلواپس سهراب بودم.
س:
کجا بوده؟ چی شده؟
ج:
با دوستاش رفته بود خیابان.
س:
سهراب چه فکری دارد ؟ حرفش چیه ؟
ج:
میگوید بابا ما به چی دلخوش باشیم!! چی داریم که از دست بدهیم! نه تفریحی، نه خوشیی، نه کار درستی، نه آیندهای، اینهمه بی احترامی!!
س:
یعنی بیست سالش نشده، به پایان خط رسیده؟
ج:
شدیداً. دانشآموزها سر کلاس ما معلمها را محاکمه میکنند. راحت ما نسلهای پیش را سینه دیوار میگذارند.
س:
ارتباط سهراب با همسالانش چطور است؟
ج:
خیلی خاص و منحصر به رفقای همسن وسال. اینها از نظر روابط با هم و با جنس مخالف خیلی راحتند و بیپروا . نه در خفا حتی علنا خیلی تابوها را رد میکنند. هیچ چیزشان مثل نسلهای قبل نیست. عمدتا با زبان طلبکار با بزرگترها حرف می زنند و فکر میکنند نسلهای قبلی با بی عرضگی و ترس و تسلیم وضعیت جامعه را به اینجا رسانده اند.
س:
با مناسک مذهبی و ارزشهای دینی چه برخوردی دارند؟
ج:
اصلا درکی از مناسک مذهبی ندارند ؛ با طنز و شوخی از کنارش میگذرند. البته با مناسک خودساخته یا آداب شبه آیینی که از اینترنت میگیرند بیشتر ارتباط میگیرند. شدیدا از آخوند نفرت دارند. از محدودیت فراریاند؛ حتی از محدودیتهای خانوادۀ خودشان.
س:
آیا در حرکتهای اجتماعی به رهبر هم فکر می کنند؟
ج:
دیشب با بچه ها بحث همین بود. پسرهای خودم بودند و دختر داییها و پسر خالههاشان. گفتم شما رهبر ندارید. میگفتند: رهبر برای چی؟! خراب کردن رهبر نمیخواهد. گاهی وقتها هم بعضیشان نقش لیدر را بازی میکنند . با زبان لاتی توی خیابان یکی میگفت: «هرکس فردا شب نیاد ...ه نداره، نشون بدین از دخترا کمتر نیستین. نشون بدین پشت دخترا میمونین و تنهاشون نمیذارین».
س:
آیا به خانواده وابسته هستند؟ وابستگیشان به چه چیزِ خانواده است؟
ج:
وابستگی اینها به خانواده خیلی کم شده اما به دوستان و همسالان بیشتر. اغلب زیست شبانه دارند؛
س:
به کدام معلمها اعتماد میکنند؟
ج:
هر معلمی که باهاشان همدلی کند و به آنها احترام بگذارد و تفاوتهاشان را به رسمیت بشناسد. از معلمهای دینی شدیدا متنفرند. اغلب طرف معلمهای ادبیات میروند. خصوصاً معلمی که منتقد وضع جامعه باشد و با صراحت حرف بزند.
س:
در باب تحصیل در دانشگاه چه دیدی دارند؟
ج:
در مدارس عادی امید دانشگاه رفتن کم است حتی رغبتی هم ندارند. میگویند نهایتش بهتر از سربازی و علاّفی است. در مدارس خاص هم رقابت سر رشتههای پولساز مثل پزشکی است. در مدارس عادی بچه ها معتقدند حکومت هم نمیخواهد ما برویم دانشگاه؛ بین مدارس خاص و عادی یک نوع تبعیض آموزشی است.
س:
اصطلاح تبعیض آموزشی تعبیر دانش آموزان است یا شما به کار می برید؟
ج:
نه تعبیر از من است. آنها میگویند تحصیل در رشته های خوب مال پولدارهاست چون ما نمیتوانیم کلاس خصوصی برویم. تازه مدرک هم بگیریم پارتی نداریم که سر کار برویم.
س:
شما که تحصیلات تکمیلی و عالی در دانشگاه تهران داشتهاید و کار هنری هم میکنید به عنوان دبیر و پدر چقدر بر پسرهای خودتان تأثیر گذاشتهاید؟
ج:
از لحاظ اندیشه و بنمایههای فکری و یک سری رفتارها تاثیر گذاشتهام. ولی از نظر سبک زندگی و علایق و ارزشها خیلی کم. مثلا آنها به دانش بها میدهند، شعر و رمان میخوانند. یادگرفته اند که اهل عمل باشند و بی تفاوت نباشند. زیر بار ظلم نروند.
س:
تفاوت سبک زندگی شما با دو پسرتان چقدر سبب اختلافات خانوادگی میشود؟
ج:
بعضی وقتها زیاد. ولی عمدتاً من کوتاه میآیم. در واقع من سبک زندگی آنها را پذیرفتهام. در سبک پوشش خیلی رادیکالند.
س:
منظور از رادیکال در پوشش چیه؟
ج:
پوششهای خارج از عرف؛ مثلا گوشواره انداختن پسرها؛ تتو کردن بدن. مدلهای عجیب و غریب آرایش مو دارند. این که دوستانشان، الکلی باشند برایشان عادی است.
س:
آیا این فاصلۀ زیاد، تحت تأثیر اینترنت است یا از لج حکومت؟
ج:
الگوها را از ارتباطات جهانی میگیرند اما انگیزه ها میتواند متعدد باشد؛ اختلاف طبقاتی یکی از این عوامل است. دهن کجی به اجبارهای فرهنگ رسمی هم هست.
ادامه در یادداشت بعدی
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
دهۀ هشتادیها از زبان دبیر دبیرستان
آقای دبیر 25 سال پیش دانشجوی من بود و حالا با بیست و اند سال سابقۀ دبیری در مرکز یکی از استانها مشغول خدمت است. دیشب (سه شنبه 5 مهرماه 1401) ایشان مرا با سبک زندگی و سلایق پسران و شاگردانش که زادۀ دهۀ هشتادند آشنا کرد. وقتی گفت و شنود ما در چت تلگرام مکتوب شد از ایشان خواستم اجازه دهد با ویرایشی مختصر آن را تقدیم خوانندگان عزیز کنم.
من:
سلام ... عزیز؟ خوبی؟ چه خبر؟
ج:
سلام استاد. خوب نیستیم ! دیشب تا سه صبح منتظر و دلواپس سهراب بودم.
س:
کجا بوده؟ چی شده؟
ج:
با دوستاش رفته بود خیابان.
س:
سهراب چه فکری دارد ؟ حرفش چیه ؟
ج:
میگوید بابا ما به چی دلخوش باشیم!! چی داریم که از دست بدهیم! نه تفریحی، نه خوشیی، نه کار درستی، نه آیندهای، اینهمه بی احترامی!!
س:
یعنی بیست سالش نشده، به پایان خط رسیده؟
ج:
شدیداً. دانشآموزها سر کلاس ما معلمها را محاکمه میکنند. راحت ما نسلهای پیش را سینه دیوار میگذارند.
س:
ارتباط سهراب با همسالانش چطور است؟
ج:
خیلی خاص و منحصر به رفقای همسن وسال. اینها از نظر روابط با هم و با جنس مخالف خیلی راحتند و بیپروا . نه در خفا حتی علنا خیلی تابوها را رد میکنند. هیچ چیزشان مثل نسلهای قبل نیست. عمدتا با زبان طلبکار با بزرگترها حرف می زنند و فکر میکنند نسلهای قبلی با بی عرضگی و ترس و تسلیم وضعیت جامعه را به اینجا رسانده اند.
س:
با مناسک مذهبی و ارزشهای دینی چه برخوردی دارند؟
ج:
اصلا درکی از مناسک مذهبی ندارند ؛ با طنز و شوخی از کنارش میگذرند. البته با مناسک خودساخته یا آداب شبه آیینی که از اینترنت میگیرند بیشتر ارتباط میگیرند. شدیدا از آخوند نفرت دارند. از محدودیت فراریاند؛ حتی از محدودیتهای خانوادۀ خودشان.
س:
آیا در حرکتهای اجتماعی به رهبر هم فکر می کنند؟
ج:
دیشب با بچه ها بحث همین بود. پسرهای خودم بودند و دختر داییها و پسر خالههاشان. گفتم شما رهبر ندارید. میگفتند: رهبر برای چی؟! خراب کردن رهبر نمیخواهد. گاهی وقتها هم بعضیشان نقش لیدر را بازی میکنند . با زبان لاتی توی خیابان یکی میگفت: «هرکس فردا شب نیاد ...ه نداره، نشون بدین از دخترا کمتر نیستین. نشون بدین پشت دخترا میمونین و تنهاشون نمیذارین».
س:
آیا به خانواده وابسته هستند؟ وابستگیشان به چه چیزِ خانواده است؟
ج:
وابستگی اینها به خانواده خیلی کم شده اما به دوستان و همسالان بیشتر. اغلب زیست شبانه دارند؛
س:
به کدام معلمها اعتماد میکنند؟
ج:
هر معلمی که باهاشان همدلی کند و به آنها احترام بگذارد و تفاوتهاشان را به رسمیت بشناسد. از معلمهای دینی شدیدا متنفرند. اغلب طرف معلمهای ادبیات میروند. خصوصاً معلمی که منتقد وضع جامعه باشد و با صراحت حرف بزند.
س:
در باب تحصیل در دانشگاه چه دیدی دارند؟
ج:
در مدارس عادی امید دانشگاه رفتن کم است حتی رغبتی هم ندارند. میگویند نهایتش بهتر از سربازی و علاّفی است. در مدارس خاص هم رقابت سر رشتههای پولساز مثل پزشکی است. در مدارس عادی بچه ها معتقدند حکومت هم نمیخواهد ما برویم دانشگاه؛ بین مدارس خاص و عادی یک نوع تبعیض آموزشی است.
س:
اصطلاح تبعیض آموزشی تعبیر دانش آموزان است یا شما به کار می برید؟
ج:
نه تعبیر از من است. آنها میگویند تحصیل در رشته های خوب مال پولدارهاست چون ما نمیتوانیم کلاس خصوصی برویم. تازه مدرک هم بگیریم پارتی نداریم که سر کار برویم.
س:
شما که تحصیلات تکمیلی و عالی در دانشگاه تهران داشتهاید و کار هنری هم میکنید به عنوان دبیر و پدر چقدر بر پسرهای خودتان تأثیر گذاشتهاید؟
ج:
از لحاظ اندیشه و بنمایههای فکری و یک سری رفتارها تاثیر گذاشتهام. ولی از نظر سبک زندگی و علایق و ارزشها خیلی کم. مثلا آنها به دانش بها میدهند، شعر و رمان میخوانند. یادگرفته اند که اهل عمل باشند و بی تفاوت نباشند. زیر بار ظلم نروند.
س:
تفاوت سبک زندگی شما با دو پسرتان چقدر سبب اختلافات خانوادگی میشود؟
ج:
بعضی وقتها زیاد. ولی عمدتاً من کوتاه میآیم. در واقع من سبک زندگی آنها را پذیرفتهام. در سبک پوشش خیلی رادیکالند.
س:
منظور از رادیکال در پوشش چیه؟
ج:
پوششهای خارج از عرف؛ مثلا گوشواره انداختن پسرها؛ تتو کردن بدن. مدلهای عجیب و غریب آرایش مو دارند. این که دوستانشان، الکلی باشند برایشان عادی است.
س:
آیا این فاصلۀ زیاد، تحت تأثیر اینترنت است یا از لج حکومت؟
ج:
الگوها را از ارتباطات جهانی میگیرند اما انگیزه ها میتواند متعدد باشد؛ اختلاف طبقاتی یکی از این عوامل است. دهن کجی به اجبارهای فرهنگ رسمی هم هست.
ادامه در یادداشت بعدی
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
Telegram
کاروند پارسی || محمودفتوحیرودمعجنی
.
دهۀ هشتادیها از زبان دبیر دبیرستان
ادامه از یادداشت پیشین
س:
هشتادیها با موسیقی ملی چه پیوندی دارند؟
ج:
چندان رابطۀ همدلانه ندارند. بعضی چهرهها را میشناسند مثلا استاد شجریان را . البته بخاطر تقابل حکومت با او و نه به خاطر صدا و هنرش.
س:
از نمادها…
دهۀ هشتادیها از زبان دبیر دبیرستان
ادامه از یادداشت پیشین
س:
هشتادیها با موسیقی ملی چه پیوندی دارند؟
ج:
چندان رابطۀ همدلانه ندارند. بعضی چهرهها را میشناسند مثلا استاد شجریان را . البته بخاطر تقابل حکومت با او و نه به خاطر صدا و هنرش.
س:
از نمادها…
👍31👎2🥰1😈1
.
دهۀ هشتادیها از زبان دبیر دبیرستان
ادامه از یادداشت پیشین
س:
هشتادیها با موسیقی ملی چه پیوندی دارند؟
ج:
چندان رابطۀ همدلانه ندارند. بعضی چهرهها را میشناسند مثلا استاد شجریان را . البته بخاطر تقابل حکومت با او و نه به خاطر صدا و هنرش.
س:
از نمادها و مفاهیم ملی چه چیز را میپسندند و با چه چیزهایی سرِ ناسازگاری دارند؟
ج:
با مظاهر تمدن ایران، نمادها و نشانههای اسطورهای میانه خوبی دارند. ولی با مظاهر دینی سر ناسازگاری دارند. البته فهمشان از همه اینها سطحی است. اندوختههای ذهنیشان خیلی کم است، عمیق نیست، به ندرت کتاب میخوانند، ولی با دنیای متمدن شدیداً در ارتباطاند . اینترنت براشان مثل جان اضافی در بازیهای رایانهای است.
س:
آیا به پس از جمهور اسلامی هم فکر میکنند؟
ج:
فکر دقیقی ندارند. جدیدا گرایششان به دورۀ پهلوی بیشتر شده. حکومت پهلوی را یک حکومت آرمانی میدانند. کلا به گفتمان رسمی و حتی مورخین و تحلیلگران بیاعتمادند.
س:
برای رهبری سیاسی چقدر به سلبریتهای هنری- ورزشی میاندیشند؟
ج:
بسیار زیاد. همین الآن علی کریمی برایشان یک اسطوره بیرقیب شده. سلبریتیهای هنری کمتر، اما ورزشی خیلی زیاد. دخترها بیشتر از سلبریتیهای هنری الگو میگیرند.
س:
دربارۀ قدرت نظامی ایران در منطقه آیا حرفی میزنند؟
ج:
بله گاهی شنیدهام که میگویند اینها لاف میزنند و قدرتشان پوشالی است. گروهی هم از دید ناسیونالیستی، حضور نظامی ایران در منطقه را ستایش میکنند. البته بعد از دست اندازیهای اسراییل نظرشان عوض شده. نگاه یکدستی در این موضوع ندارند.
س:
نگاهشان به جنگ و رزمندگان چگونه است؟
ج:
تا حالا ندیدهام خیلی اظهار نظر کنند. ظاهراً مسألهشان نیست. میگویند: «اونا خوب و عالی بودند دمشون گرم، ولی چه فایده برای ما ؟!» سهراب داییاش در جنگ شهید شده. بارها به زن داییاش گفته: «آخه چرا گذاشتی بره جنگ؟»
س:
شما در هفته با چه تعداد از هشتادیها سرو کار دارید؟
ج:
بیش از سیصد نفر در هفته در سه دبیرستان، از سه منطقه مختلف شهر، بالا، پایین و میانه.
س:
در یک کلاس سی نفره دبیرستان چند نفر این سبک زندگی را دارند؟
ج:
بیش از بیست نفر
یک نکته را هم اضافه کنم که حکومت از دهه هشتادیها هم یارگیری کرده؛ از بچههای خانوادههای مذهبی.
س:
این یارگیری در مدرسه آشکار است یا ناشناختهاند؟
ج:
نه آشکارند. مثلا عضو بسیجاند. نماز جماعت میآیند. در مراسم آیینی و مناسبتهای ایدئولوژیک شرکت دارند. البته خیلی از این بچهها قلباً تعهدی به آرمانهای ایدئولوژیک ندارند؛ انگار یک قرار داد با نهاد رسمی بستهاند.
س:
در هر کلاس چند نفرند؟
ج:
چهار پنج نفر بیشتر نمیشوند.
... خیلی ممنون.
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
دهۀ هشتادیها از زبان دبیر دبیرستان
ادامه از یادداشت پیشین
س:
هشتادیها با موسیقی ملی چه پیوندی دارند؟
ج:
چندان رابطۀ همدلانه ندارند. بعضی چهرهها را میشناسند مثلا استاد شجریان را . البته بخاطر تقابل حکومت با او و نه به خاطر صدا و هنرش.
س:
از نمادها و مفاهیم ملی چه چیز را میپسندند و با چه چیزهایی سرِ ناسازگاری دارند؟
ج:
با مظاهر تمدن ایران، نمادها و نشانههای اسطورهای میانه خوبی دارند. ولی با مظاهر دینی سر ناسازگاری دارند. البته فهمشان از همه اینها سطحی است. اندوختههای ذهنیشان خیلی کم است، عمیق نیست، به ندرت کتاب میخوانند، ولی با دنیای متمدن شدیداً در ارتباطاند . اینترنت براشان مثل جان اضافی در بازیهای رایانهای است.
س:
آیا به پس از جمهور اسلامی هم فکر میکنند؟
ج:
فکر دقیقی ندارند. جدیدا گرایششان به دورۀ پهلوی بیشتر شده. حکومت پهلوی را یک حکومت آرمانی میدانند. کلا به گفتمان رسمی و حتی مورخین و تحلیلگران بیاعتمادند.
س:
برای رهبری سیاسی چقدر به سلبریتهای هنری- ورزشی میاندیشند؟
ج:
بسیار زیاد. همین الآن علی کریمی برایشان یک اسطوره بیرقیب شده. سلبریتیهای هنری کمتر، اما ورزشی خیلی زیاد. دخترها بیشتر از سلبریتیهای هنری الگو میگیرند.
س:
دربارۀ قدرت نظامی ایران در منطقه آیا حرفی میزنند؟
ج:
بله گاهی شنیدهام که میگویند اینها لاف میزنند و قدرتشان پوشالی است. گروهی هم از دید ناسیونالیستی، حضور نظامی ایران در منطقه را ستایش میکنند. البته بعد از دست اندازیهای اسراییل نظرشان عوض شده. نگاه یکدستی در این موضوع ندارند.
س:
نگاهشان به جنگ و رزمندگان چگونه است؟
ج:
تا حالا ندیدهام خیلی اظهار نظر کنند. ظاهراً مسألهشان نیست. میگویند: «اونا خوب و عالی بودند دمشون گرم، ولی چه فایده برای ما ؟!» سهراب داییاش در جنگ شهید شده. بارها به زن داییاش گفته: «آخه چرا گذاشتی بره جنگ؟»
س:
شما در هفته با چه تعداد از هشتادیها سرو کار دارید؟
ج:
بیش از سیصد نفر در هفته در سه دبیرستان، از سه منطقه مختلف شهر، بالا، پایین و میانه.
س:
در یک کلاس سی نفره دبیرستان چند نفر این سبک زندگی را دارند؟
ج:
بیش از بیست نفر
یک نکته را هم اضافه کنم که حکومت از دهه هشتادیها هم یارگیری کرده؛ از بچههای خانوادههای مذهبی.
س:
این یارگیری در مدرسه آشکار است یا ناشناختهاند؟
ج:
نه آشکارند. مثلا عضو بسیجاند. نماز جماعت میآیند. در مراسم آیینی و مناسبتهای ایدئولوژیک شرکت دارند. البته خیلی از این بچهها قلباً تعهدی به آرمانهای ایدئولوژیک ندارند؛ انگار یک قرار داد با نهاد رسمی بستهاند.
س:
در هر کلاس چند نفرند؟
ج:
چهار پنج نفر بیشتر نمیشوند.
... خیلی ممنون.
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
Telegram
کاروند پارسی || محمودفتوحیرودمعجنی
.
دهۀ هشتادیها از زبان دبیر دبیرستان
آقای دبیر 25 سال پیش دانشجوی من بود و حالا با بیست و اند سال سابقۀ دبیری در مرکز یکی از استانها مشغول خدمت است. دیشب (سه شنبه 5 مهرماه 1401) ایشان مرا با سبک زندگی و سلایق پسران و شاگردانش که زادۀ دهۀ هشتادند آشنا کرد.…
دهۀ هشتادیها از زبان دبیر دبیرستان
آقای دبیر 25 سال پیش دانشجوی من بود و حالا با بیست و اند سال سابقۀ دبیری در مرکز یکی از استانها مشغول خدمت است. دیشب (سه شنبه 5 مهرماه 1401) ایشان مرا با سبک زندگی و سلایق پسران و شاگردانش که زادۀ دهۀ هشتادند آشنا کرد.…
👍50👎2😈2
.
حمله نظامیان به دانشگاه شریف
حمله نظامیان به معتبرترین نهاد علمی ایران، یعنی دانشگاه شریف، روشن کرد که پروژۀ فراری دادن مغزها از ایران با جدیت بیشتری در دستور کار حاکمیت قرار گرفته است.
وزیر علوم دولت مردمی!!!! پس از حمله به دانشگاه برتر کشور میرود، دانشجویان کتک خورده و هتک حرمت شده را متهم به عدم رعایت قانون میکند.
حمله نظامیان به دانشگاه شریف
حمله نظامیان به معتبرترین نهاد علمی ایران، یعنی دانشگاه شریف، روشن کرد که پروژۀ فراری دادن مغزها از ایران با جدیت بیشتری در دستور کار حاکمیت قرار گرفته است.
وزیر علوم دولت مردمی!!!! پس از حمله به دانشگاه برتر کشور میرود، دانشجویان کتک خورده و هتک حرمت شده را متهم به عدم رعایت قانون میکند.
👍51😢20🤬10🤯3😁1🤩1