Audio
الگوهای دانش ایرانی
روزي به دکّان بقّال شد تا جوز خرد، سيم بداد.
صاحب دکان شاگرد را گفت: «جوز، بهترين گزين».
شيخ گفت: «هر که را فروشی همين وصيت کنی يا نه؟».
گفت: «نه! ليکن از بهر علم تو میگويم».
[شیخ] گفت: «من فضل علم خويش به تفاوت ميان دو جوز بندهم».
و ترک جوز گرفت.
(تذکرة الاولیاء عطار)
جوز: گردو
سیم: نقره، سکه نقره
#کاروندپارسی
@karvandparsi
روزي به دکّان بقّال شد تا جوز خرد، سيم بداد.
صاحب دکان شاگرد را گفت: «جوز، بهترين گزين».
شيخ گفت: «هر که را فروشی همين وصيت کنی يا نه؟».
گفت: «نه! ليکن از بهر علم تو میگويم».
[شیخ] گفت: «من فضل علم خويش به تفاوت ميان دو جوز بندهم».
و ترک جوز گرفت.
(تذکرة الاولیاء عطار)
جوز: گردو
سیم: نقره، سکه نقره
#کاروندپارسی
@karvandparsi
زبان باز، دربارهی زبان و مدرنیت
@bankema کانال بایگانی
زبان باز
زبان فارسی
داریوش آشوری
این سخنرانی حاوی اطلاعات و نظرات جالبی درباره زبان فارسی و تحولات آن در دوره معاصر است.
@bankema کانال بایگانی
زبان فارسی
داریوش آشوری
این سخنرانی حاوی اطلاعات و نظرات جالبی درباره زبان فارسی و تحولات آن در دوره معاصر است.
@bankema کانال بایگانی
🌼 بیایید
🌼 فعل دعا در زبان پارس دری
🌼 را پویا کنیم
فعل دعايی پارسي از ساختهای زيبا و گوشنواز زبان ماست. حافظۀ زبانی ما فعل دعايي را بيشتر با ساخت سوم مفرد میشناسد؛ شايد به اين دليل كه دعاها غالباً به سوي يك مخاطبِ مفردِ غائبِ متعال روان شده است.
ساخت فعل دعايي فارسی چنين است:
[ب/م + بن مضارع + ا + شناسه]
مثبت: بشنود >> بشنواد
منفي: مشنود >> مشنواد
اما حكيم خاقاني، ساخت دعايي متكلم وحده (بينام، مشنوام) را هم براي ما به يادگار گذاشته است:
حق در حقش دعای من از صدق بشنواد
من نامرادیِ دلش از دهر مشنوام *
ساخت دعايی دوم شخص مخاطب را رشيد الدين ميبدي (صاحب تفسیر كشف الاسرار) براي ما نگاه داشته است:
«وَاسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ این چنان است که گویند: إسمع لاسمعت، بشنو که مَشنَوایا».
بر اساس اين شواهد متنی، سه ساخت دعايي مفرد فعل شنيدن چنين است:
من مشنوام (نشنوم)
تو مشنوای (نشنوي)
او مشنواد (نشنود)
در زبان ما امروزيان نشانی از اين سه ساخت نيست و به جای ساخت زیبا و اصیلِ فعل دعايي از مضارع التزامي استفاده میكنيم.
🌼 يادگارهایی زیبا در ادب پارسی
🌼 مَروياد، مَپوياد، مَشوياد
بیته یارب به بستان گل مرویاد (نرُويَد)
وگر روید کسش هرگز مبویاد (نبُويَد)
بیته هر گل به خنده لب گشاید
رخش از خون دل هرگز مشویاد (شسته نشود)
(دوبيتي از بابا طاهر)
🌼 مَــرَواد (رفتن)
ساقيا آمدن عيد مبارک بادت
وان مواعيد که کردي مرواد از يادت
(ديوان حافظ)
🌼 مَنویساد
بس که نوشتي و نويساد از آنچ
نيز چنين کس منويساد سود
(ديوان ناصر خسرو)
🌼 مَخوراد (خوردن)
تن که تو را خوار کرد چون که نگوييش
«خوش مخوراد آن عدو که کرد مرا خوار»؟
(ديوان ناصر خسرو)
🌼 مگیراد: (گرفتن)
آزار تو راه ما مگیراد
ما را به گناه ما مگیراد
(لیلی و مجنون نظامی)
🌼 مداراد و میاراد
و لا یجرمنکم و شما را بر آن مداراد و به آن میاراد.
(تفسیر كشف الاسرار)
🌼 بگذاراد و میاراد
بگذاراد و به روی تو میاراد هَگرز
زلتی را که نکردی تو بدان استغفا
(دیوان فرخی سیستانی)
🌼 مریزاد (ریختن)
ز رعنایی چنار او به شمشاد
اگر سیلی زند دستش مریزاد
(سلیم تهرانی)
و چه زيباست آهنگ گوشنواز و آشناییزدایِ فعلهای دعایی در قافيههای ترجیعبند هنرمندانۀ سعدي:
پس از مرگ جوانان گل مماناد
پس از گل در چمن بلبل مخواناد
کس اندر زندگانی قیمت دوست
نداند کس چنین قیمت مداناد
به حسرت در زمین رفت آن گل نو
صبا بر استخوانش گل دَماناد
به تلخی رفت از دنیای شیرین
زلال کام در حلقش چکاناد
سرآمد روزگار سعد بوبکر
خداوندش به رحمت در رساناد
جزای تشنه مردن در غریبی
شراب از دست پیغمبر ستاناد
در آن عالم خدای از عالم غیب
نثار رحمتش بر سر فشاناد
هر آن کش دل نمیسوزد بدین درد
خدایش هم به این آتش نشاناد
درین گیتی مظفر شاه عادل
محمد نامبردارش بماناد
سعادت پرتو نیکان دهادش
به خوی صالحانش پروراناد
روان سعد را با جان بوبکر
به اوج روح و راحت گستراناد
به کام دوستان و بخت فیروز
بسی دوران دیگر بگذراناد
و حقا که شیخ اجل در سخن پارسی، دلاوری و زبانآوری کرده است.
دريغ كه ما گويشوران زبان پارسی سال به سال، امكانات زبان پارسی را بيشتر به فراموشی میسپاريم، تنگدستی زبان پارسی به آنجا مَرَساد كه گُنجای انديشههای نوین نباشد.
مبيناد هرگز جهانبين من
گرفته کسي راه و آيين من
(فردوسي)
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
🌼 فعل دعا در زبان پارس دری
🌼 را پویا کنیم
فعل دعايی پارسي از ساختهای زيبا و گوشنواز زبان ماست. حافظۀ زبانی ما فعل دعايي را بيشتر با ساخت سوم مفرد میشناسد؛ شايد به اين دليل كه دعاها غالباً به سوي يك مخاطبِ مفردِ غائبِ متعال روان شده است.
ساخت فعل دعايي فارسی چنين است:
[ب/م + بن مضارع + ا + شناسه]
مثبت: بشنود >> بشنواد
منفي: مشنود >> مشنواد
اما حكيم خاقاني، ساخت دعايي متكلم وحده (بينام، مشنوام) را هم براي ما به يادگار گذاشته است:
حق در حقش دعای من از صدق بشنواد
من نامرادیِ دلش از دهر مشنوام *
ساخت دعايی دوم شخص مخاطب را رشيد الدين ميبدي (صاحب تفسیر كشف الاسرار) براي ما نگاه داشته است:
«وَاسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ این چنان است که گویند: إسمع لاسمعت، بشنو که مَشنَوایا».
بر اساس اين شواهد متنی، سه ساخت دعايي مفرد فعل شنيدن چنين است:
من مشنوام (نشنوم)
تو مشنوای (نشنوي)
او مشنواد (نشنود)
در زبان ما امروزيان نشانی از اين سه ساخت نيست و به جای ساخت زیبا و اصیلِ فعل دعايي از مضارع التزامي استفاده میكنيم.
🌼 يادگارهایی زیبا در ادب پارسی
🌼 مَروياد، مَپوياد، مَشوياد
بیته یارب به بستان گل مرویاد (نرُويَد)
وگر روید کسش هرگز مبویاد (نبُويَد)
بیته هر گل به خنده لب گشاید
رخش از خون دل هرگز مشویاد (شسته نشود)
(دوبيتي از بابا طاهر)
🌼 مَــرَواد (رفتن)
ساقيا آمدن عيد مبارک بادت
وان مواعيد که کردي مرواد از يادت
(ديوان حافظ)
🌼 مَنویساد
بس که نوشتي و نويساد از آنچ
نيز چنين کس منويساد سود
(ديوان ناصر خسرو)
🌼 مَخوراد (خوردن)
تن که تو را خوار کرد چون که نگوييش
«خوش مخوراد آن عدو که کرد مرا خوار»؟
(ديوان ناصر خسرو)
🌼 مگیراد: (گرفتن)
آزار تو راه ما مگیراد
ما را به گناه ما مگیراد
(لیلی و مجنون نظامی)
🌼 مداراد و میاراد
و لا یجرمنکم و شما را بر آن مداراد و به آن میاراد.
(تفسیر كشف الاسرار)
🌼 بگذاراد و میاراد
بگذاراد و به روی تو میاراد هَگرز
زلتی را که نکردی تو بدان استغفا
(دیوان فرخی سیستانی)
🌼 مریزاد (ریختن)
ز رعنایی چنار او به شمشاد
اگر سیلی زند دستش مریزاد
(سلیم تهرانی)
و چه زيباست آهنگ گوشنواز و آشناییزدایِ فعلهای دعایی در قافيههای ترجیعبند هنرمندانۀ سعدي:
پس از مرگ جوانان گل مماناد
پس از گل در چمن بلبل مخواناد
کس اندر زندگانی قیمت دوست
نداند کس چنین قیمت مداناد
به حسرت در زمین رفت آن گل نو
صبا بر استخوانش گل دَماناد
به تلخی رفت از دنیای شیرین
زلال کام در حلقش چکاناد
سرآمد روزگار سعد بوبکر
خداوندش به رحمت در رساناد
جزای تشنه مردن در غریبی
شراب از دست پیغمبر ستاناد
در آن عالم خدای از عالم غیب
نثار رحمتش بر سر فشاناد
هر آن کش دل نمیسوزد بدین درد
خدایش هم به این آتش نشاناد
درین گیتی مظفر شاه عادل
محمد نامبردارش بماناد
سعادت پرتو نیکان دهادش
به خوی صالحانش پروراناد
روان سعد را با جان بوبکر
به اوج روح و راحت گستراناد
به کام دوستان و بخت فیروز
بسی دوران دیگر بگذراناد
و حقا که شیخ اجل در سخن پارسی، دلاوری و زبانآوری کرده است.
دريغ كه ما گويشوران زبان پارسی سال به سال، امكانات زبان پارسی را بيشتر به فراموشی میسپاريم، تنگدستی زبان پارسی به آنجا مَرَساد كه گُنجای انديشههای نوین نباشد.
مبيناد هرگز جهانبين من
گرفته کسي راه و آيين من
(فردوسي)
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
Forwarded from ویدلش | weedlashiha
اینروزها در گوشه و کنار تاجیکستان جشن سده برپاست😍
در شاهنامه جشنسده یادگار پادشاه پیشدادی هوشنگ است که آتش رو کشف کرد و ازون به بعد ایرانیان به این مناسبت جشنی باشکوه برگزار میکنند.
چله بزرگ زمستان یک دورهی زمانی ۴۰ روزه است که آغاز آن جشن زایش میترا (۱ دی) و پایان آن (۱۰ بهمن) جشن کشف آتش است؛ همه این آیینها با گرما، روشنایی، خورشید و آتش در ارتباط هستند و در فرهنگ ایرانی معنا دارند
تاجیک یعنی پارسیان خراسان کهن ؛ ملت تاجیکستان بدلیل شاهنامه خوانی و انس با شاعران و اندیشمندانی همچون فردوسی و مولوی خیام و حافظ و دیگران و بویژه شاهنامه بدنبال زنده کردن آیین و سنن نیاکان خود هستند و بسیار نیز موفق بوده اند
乙ɦÆƄz
@weedlashiha 🍁
در شاهنامه جشنسده یادگار پادشاه پیشدادی هوشنگ است که آتش رو کشف کرد و ازون به بعد ایرانیان به این مناسبت جشنی باشکوه برگزار میکنند.
چله بزرگ زمستان یک دورهی زمانی ۴۰ روزه است که آغاز آن جشن زایش میترا (۱ دی) و پایان آن (۱۰ بهمن) جشن کشف آتش است؛ همه این آیینها با گرما، روشنایی، خورشید و آتش در ارتباط هستند و در فرهنگ ایرانی معنا دارند
تاجیک یعنی پارسیان خراسان کهن ؛ ملت تاجیکستان بدلیل شاهنامه خوانی و انس با شاعران و اندیشمندانی همچون فردوسی و مولوی خیام و حافظ و دیگران و بویژه شاهنامه بدنبال زنده کردن آیین و سنن نیاکان خود هستند و بسیار نیز موفق بوده اند
乙ɦÆƄz
@weedlashiha 🍁
Fotoohi-Shiraz_1402
#سخنرانی :
متنگشایی یا متنبندی
دو روش آموزش شعر در کلاس
برگزار کننده : گروه ادبیات استان فارس
با حضور دبیران ادبیات فارسی از سراسر کشور
میاندارِ نشست: دکتر فرهاد کرمی
هفتم بهمن 1402
موضوعات
درآمد نشست 01:21
آغاز سخنرانی 06:47
دو دبیر ادبیات من 13:00
فهم غنی از متن 22:20
لحن در متن 23:19
دچار کردن شاگردان 28:26
درگاههای تفسیری در شعر خوان هشتم
زادسرو 31:16
هریوه 34:45
خواستن توانستن 36:07
خوانش بینامتنی 38:32
چرا تختی 39:52
بنمایۀ برادرکشی 40:52
پرسش از صدق قصه 42:40
ایرانشهر 44:11
خوان هشتم (ابداع) 46:24
دموکراسی خواندن 52:43
متن ادبی بستر آموزش مهارتهای اجتماعی 53:24
سخنرانیهای محمود فتوحی
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
#سخنرانی_فتوحی
@karvandparsi
متنگشایی یا متنبندی
دو روش آموزش شعر در کلاس
برگزار کننده : گروه ادبیات استان فارس
با حضور دبیران ادبیات فارسی از سراسر کشور
میاندارِ نشست: دکتر فرهاد کرمی
هفتم بهمن 1402
موضوعات
درآمد نشست 01:21
آغاز سخنرانی 06:47
دو دبیر ادبیات من 13:00
فهم غنی از متن 22:20
لحن در متن 23:19
دچار کردن شاگردان 28:26
درگاههای تفسیری در شعر خوان هشتم
زادسرو 31:16
هریوه 34:45
خواستن توانستن 36:07
خوانش بینامتنی 38:32
چرا تختی 39:52
بنمایۀ برادرکشی 40:52
پرسش از صدق قصه 42:40
ایرانشهر 44:11
خوان هشتم (ابداع) 46:24
دموکراسی خواندن 52:43
متن ادبی بستر آموزش مهارتهای اجتماعی 53:24
سخنرانیهای محمود فتوحی
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
#سخنرانی_فتوحی
@karvandparsi
Audio
معرفی «دفتر دگرسانیها در غزلهای حافظ»
سلیم نیساری،
محمود فتوحی رودمعجنی
نشست چهلم (۴۰) تالار مژده کتاب
دبیر نشست: محمدرضا کاروان:
حلقه دیدگاه نو
۲۷ ژانویه ۲۰۲۴
۷ بهمن ۱۴۰۲؛ کلاب هاوس
دسترسی به کل جلسه
سخنرانیهای محمود فتوحی
#مژده_کتاب
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
سلیم نیساری،
محمود فتوحی رودمعجنی
نشست چهلم (۴۰) تالار مژده کتاب
دبیر نشست: محمدرضا کاروان:
حلقه دیدگاه نو
۲۷ ژانویه ۲۰۲۴
۷ بهمن ۱۴۰۲؛ کلاب هاوس
دسترسی به کل جلسه
سخنرانیهای محمود فتوحی
#مژده_کتاب
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
با عقل گشتم همسفر
یک کوچه راه از بیکسی
شد ریشه ریشه دامنم
از خار استدلالها
شعر از صائب تبریزی
رشحۀ کلک فرهاد کرمی
هدیهای است از شیراز مر احباب را
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
با عقل گشتم همسفر
یک کوچه راه از بیکسی
شد ریشه ریشه دامنم
از خار استدلالها
شعر از صائب تبریزی
رشحۀ کلک فرهاد کرمی
هدیهای است از شیراز مر احباب را
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
.
ا═.🍃.════════ا
خلیج عربی، دریای سرخ است،
نه دریای پـــــارس
ا════════.🍃.═ا
این روزها اگر جستجوگر راستی باشید به سادگی به معتبرترین منابع در هر علمی دسترسی پیدا میکنید. مثلاً میخواهید بدانید خلیج عربی کجاست؟ در گوگل (منبع دم دستی عام) اگر جستجو کنید میبینید که ویکیپدیای عربی، در مقالۀ مفصلی، الخلیج العربی را با جعل آشکار اسناد و نقشههای تاریخی به جای خلیج پارس نشانده است.
کمی حوصله میخواهد که به منابع جغرافیایی اصیل مثلاً جغرافیای بطلمیوس (نگارش 168 میلادی، ص 137) مراجعه کنید و بینید که بطلمیوس مشهور جهانیان به شما میگوید :
«خلیج پارسی در شمال شرق صحرای عربستان واقع است و خلیج عربی (دریای سرخ) در غرب آن.». (Claudius Ptolemy The Geography, p 137)
و باز اگر به منابع پیشتر از بطلمیوس مراجعه کنید مثلاً به جغرافیای استرابو (نگارش 24 میلادی) خواهید دید که نام خلیج عربی به زبان یونانی (Αραβιοϛ κόλπϛ) برای دریای سرخ فراوان آمده است. آری! خلیج عربی همان دریای سرخ (بحر الاحمر)گ است که میان صحرای عربستان و آفریقا واقع است و در واقع مرز میان دو قاره آسیا و آفریقاست (استرابو، ج1 ص 129 ). استرابوی یونانی این خلیج را در سراسر کتاب حجیمش همواره خلیج عربی نامیده است.
باز اگر به منابع قرنهای پیشتر از استرابو بروید، هرُدوت مورخ مشهور یونانی (قرن چهار پیش از میلاد) را مییابید که در کتاب تاریخ مشهورش همه جا خلیج عربی را در نزدیک مصر و رود نیل آورده است؛ از جمله این مورد:
«دیگری از ایران شروع میشود و ایران، آشور و عربستان را در بر میگیرد و به خلیج عربی - که داریوش از طریق کانالی آن را به رود نیل متصل کرد - پایان مییابد...» (هرُدوت *ج 1/، 301-302).
اینکه چرا این روزها کسانی دست به این جعلهای بزرگ میزنند و در تلاشند تا نام جغرافیایی هزاران ساله را بیباکانه تغییر دهند پیامد برآمدن قدرت اقتصادی و نفوذ در رسانههای جهان است و از آنسو انزوای جهانی ایران. هرچه دولت مرکزی ایران ضعیفتر و منزویتر شود این دستاندازیها هم شدیدتر خواهد شد.
پ.ن. تنها در سه جلد اول (از هشت جلد) کتاب جغرافیای استرابو 41 بار نام خلیج عربی Αραβιοϛ κόλπϛ برای دریای سرخ (بحر الاحمر) آمده است:
Arabian Gulf, the (Red Sea), Vol i. 47, 50, 55, 56, 60, 62, 67, 75, 79, 87, 123, 129, 130, 149, 152, 178, 183, 196, 200, 458; Vol ii. 210; Vol iii. 74, 88, 176, 185, 189, 191, 194-208, 210, 217, 224, 226, 235, 241, 243, 244, 260, 270, 271, 291.
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
ا═.🍃.════════ا
خلیج عربی، دریای سرخ است،
نه دریای پـــــارس
ا════════.🍃.═ا
این روزها اگر جستجوگر راستی باشید به سادگی به معتبرترین منابع در هر علمی دسترسی پیدا میکنید. مثلاً میخواهید بدانید خلیج عربی کجاست؟ در گوگل (منبع دم دستی عام) اگر جستجو کنید میبینید که ویکیپدیای عربی، در مقالۀ مفصلی، الخلیج العربی را با جعل آشکار اسناد و نقشههای تاریخی به جای خلیج پارس نشانده است.
کمی حوصله میخواهد که به منابع جغرافیایی اصیل مثلاً جغرافیای بطلمیوس (نگارش 168 میلادی، ص 137) مراجعه کنید و بینید که بطلمیوس مشهور جهانیان به شما میگوید :
«خلیج پارسی در شمال شرق صحرای عربستان واقع است و خلیج عربی (دریای سرخ) در غرب آن.». (Claudius Ptolemy The Geography, p 137)
و باز اگر به منابع پیشتر از بطلمیوس مراجعه کنید مثلاً به جغرافیای استرابو (نگارش 24 میلادی) خواهید دید که نام خلیج عربی به زبان یونانی (Αραβιοϛ κόλπϛ) برای دریای سرخ فراوان آمده است. آری! خلیج عربی همان دریای سرخ (بحر الاحمر)گ است که میان صحرای عربستان و آفریقا واقع است و در واقع مرز میان دو قاره آسیا و آفریقاست (استرابو، ج1 ص 129 ). استرابوی یونانی این خلیج را در سراسر کتاب حجیمش همواره خلیج عربی نامیده است.
باز اگر به منابع قرنهای پیشتر از استرابو بروید، هرُدوت مورخ مشهور یونانی (قرن چهار پیش از میلاد) را مییابید که در کتاب تاریخ مشهورش همه جا خلیج عربی را در نزدیک مصر و رود نیل آورده است؛ از جمله این مورد:
«دیگری از ایران شروع میشود و ایران، آشور و عربستان را در بر میگیرد و به خلیج عربی - که داریوش از طریق کانالی آن را به رود نیل متصل کرد - پایان مییابد...» (هرُدوت *ج 1/، 301-302).
اینکه چرا این روزها کسانی دست به این جعلهای بزرگ میزنند و در تلاشند تا نام جغرافیایی هزاران ساله را بیباکانه تغییر دهند پیامد برآمدن قدرت اقتصادی و نفوذ در رسانههای جهان است و از آنسو انزوای جهانی ایران. هرچه دولت مرکزی ایران ضعیفتر و منزویتر شود این دستاندازیها هم شدیدتر خواهد شد.
پ.ن. تنها در سه جلد اول (از هشت جلد) کتاب جغرافیای استرابو 41 بار نام خلیج عربی Αραβιοϛ κόλπϛ برای دریای سرخ (بحر الاحمر) آمده است:
Arabian Gulf, the (Red Sea), Vol i. 47, 50, 55, 56, 60, 62, 67, 75, 79, 87, 123, 129, 130, 149, 152, 178, 183, 196, 200, 458; Vol ii. 210; Vol iii. 74, 88, 176, 185, 189, 191, 194-208, 210, 217, 224, 226, 235, 241, 243, 244, 260, 270, 271, 291.
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
مقدمهٔ شاهنامهٔ ابومنصوری
روایت ۸۵۰
#نثر
روایت کامل مقدمهٔ شاهنامهٔ منثور ابومنصوری:
آغاز کار شاهنامه از گردآوریدهٔ ابومنصور المعمّری دستور ابومنصور عبدالرّزّاق عبداللّه فرّخ: اوّل ایدون گوید درین نامه که تا جهان بود...
راوی: ماهان مباشر
@Mahan_Mobasher
حجم: ۲/۷۹ مگابایت
منبع:
گنجینهٔ سخن: پارسینویسان بزرگ و منتخب آثار آنان، ذبیحاللّهصفا، فردوسی، ۱۳۷۶/ ج ۱، ۱۵۹-۱۶۵
@rawi_matn
#نثر
روایت کامل مقدمهٔ شاهنامهٔ منثور ابومنصوری:
آغاز کار شاهنامه از گردآوریدهٔ ابومنصور المعمّری دستور ابومنصور عبدالرّزّاق عبداللّه فرّخ: اوّل ایدون گوید درین نامه که تا جهان بود...
راوی: ماهان مباشر
@Mahan_Mobasher
حجم: ۲/۷۹ مگابایت
منبع:
گنجینهٔ سخن: پارسینویسان بزرگ و منتخب آثار آنان، ذبیحاللّهصفا، فردوسی، ۱۳۷۶/ ج ۱، ۱۵۹-۱۶۵
@rawi_matn
.
ا═.🍃.═════════ا
حیرتِ زیباییشناختی، حکمت است.
ا═════════.🍃.═ا
ارزش حُسن و زیبایی به حیرتی است که در ادراککننده ایجاد میکند. به باور صائب تبریزی حیرت، حالتی ارزشمند است و آرامشی اگر در هستی باشد تنها در عالمِ حیرت یافت میشود. از این رو بهشت آرامشی که مردمان جویای آن هستند مخصوص چشمانی است که از تماشای زیبایی، حیران میشود:
در عالم حیرت بود آرامی اگر هست
صائب عبث از دیدۀ حیران گله دارد
( صائب، 4/ 2087)
صائب بهشت نقد که جویای اوست خلق
مخصوص دیدهایاست که حیران شود ز حُسن
(صائب، 6/ 3093)
حیرت از نظر صائب عینِ حکمت است و مرتبۀ بینایی و بصیرت هرکس به میزان حیرتی است که او تجربه میکند:
حیرت شبنم درین گلزار عین حکمت است
رتبۀ بینایی هرکس به قدر حیرت است
(صائب 2/ 488)
هر که بیناتر است حیرانتر است هر که حیرانتر از حکمت برخوردارتر؛ چراکه حیرت هم حکمت است و هم لوح محفوظ که تمام اسرار وجود در آن ثبت است. هر چه جز حیرت دیدار باشد نادانی است:
هر چه جز حیرت دیدار بود نادانی است
لوح محفوظ همین مرتبۀ حیرانی است
(صائب، 6/ 3456)
ادراک ظرایف و زیباییهاست که سبب حیرانی شخص میشود، هرچه توان دریافت نازکی و ظرافت بیشتر باشد، حیرت بیشتر و در نتیجه بینش و بصیرت بیشتر خواهد بود. افزایش حیرت، نتیجۀ بالایی عیار زیبایی در سوژۀ ادراکی است؛ پس حسن شدیدتر، حیرت شدیدتری همراه خواهد آورد. بهترین شاهد برای وجود حسن کامل، حیرت شدید تماشاگر است:
حسن کامل را به از حیرت نباشد شاهدی
راحت قربانیان از چشم حیران روشن است
(صائب 2/ 543)
هرچه شخص از امر زیبا دچار حیرت بیشتری شود، نفس لطیفتری دارد و تعامل با امور زیبا سبب تلطیف بیشتر نفس و پرورش سلیقۀ زیبایی خواهد بود. پس ذوق و سلیقۀ ادراک زیبایی حاصل نفس پاک و لطیف است.
برگرفته از کتاب «صور خیال متعالیه: خوانش صدرایی اندیشههای صائب تبریزی». ص 276-277
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
ا═.🍃.═════════ا
حیرتِ زیباییشناختی، حکمت است.
ا═════════.🍃.═ا
ارزش حُسن و زیبایی به حیرتی است که در ادراککننده ایجاد میکند. به باور صائب تبریزی حیرت، حالتی ارزشمند است و آرامشی اگر در هستی باشد تنها در عالمِ حیرت یافت میشود. از این رو بهشت آرامشی که مردمان جویای آن هستند مخصوص چشمانی است که از تماشای زیبایی، حیران میشود:
در عالم حیرت بود آرامی اگر هست
صائب عبث از دیدۀ حیران گله دارد
( صائب، 4/ 2087)
صائب بهشت نقد که جویای اوست خلق
مخصوص دیدهایاست که حیران شود ز حُسن
(صائب، 6/ 3093)
حیرت از نظر صائب عینِ حکمت است و مرتبۀ بینایی و بصیرت هرکس به میزان حیرتی است که او تجربه میکند:
حیرت شبنم درین گلزار عین حکمت است
رتبۀ بینایی هرکس به قدر حیرت است
(صائب 2/ 488)
هر که بیناتر است حیرانتر است هر که حیرانتر از حکمت برخوردارتر؛ چراکه حیرت هم حکمت است و هم لوح محفوظ که تمام اسرار وجود در آن ثبت است. هر چه جز حیرت دیدار باشد نادانی است:
هر چه جز حیرت دیدار بود نادانی است
لوح محفوظ همین مرتبۀ حیرانی است
(صائب، 6/ 3456)
ادراک ظرایف و زیباییهاست که سبب حیرانی شخص میشود، هرچه توان دریافت نازکی و ظرافت بیشتر باشد، حیرت بیشتر و در نتیجه بینش و بصیرت بیشتر خواهد بود. افزایش حیرت، نتیجۀ بالایی عیار زیبایی در سوژۀ ادراکی است؛ پس حسن شدیدتر، حیرت شدیدتری همراه خواهد آورد. بهترین شاهد برای وجود حسن کامل، حیرت شدید تماشاگر است:
حسن کامل را به از حیرت نباشد شاهدی
راحت قربانیان از چشم حیران روشن است
(صائب 2/ 543)
هرچه شخص از امر زیبا دچار حیرت بیشتری شود، نفس لطیفتری دارد و تعامل با امور زیبا سبب تلطیف بیشتر نفس و پرورش سلیقۀ زیبایی خواهد بود. پس ذوق و سلیقۀ ادراک زیبایی حاصل نفس پاک و لطیف است.
برگرفته از کتاب «صور خیال متعالیه: خوانش صدرایی اندیشههای صائب تبریزی». ص 276-277
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
.
ممنوعیت آتش شب نوروز (چهارشنبه سوری)
توسط خلفای بنی عباس
در تاریخ هزار و چهارصد سالۀ ایران پس از اسلام، خلفای مسلمان در بغداد و قاهره، با جشنهای ایرانی از در مخالفت درآمدند و مردم را دچار منع و زجرهای بسیار کردند؛ اما آیینهای نوروزی هیچگاه از تب و تاب نیفتاد و در شرایط دشوار همچنان پای بر جای و پر رونق ماند. در برخی از گزارشهای تاریخی چنین آمده است:
ممنوعیت آتش شب نوروز در بغداد (سال ۲۸۲ -۲۸۴ هجری)
طبری در رخدادهای سال ۲۸۲ هجری مینویسد:
"فرمان نوروزی معتضدی: و در این سال [ 282 ق خلیفه المعتضد] مردمان [بغداد] را از کارهایی که در نوروز عجم انجام میدادند یعنی آبپاشی و افروختن آتش و مانند آن منع کرد".
(تاريخ الطبري - سنه اثنتين وثمانين ومائتين. ج ۱۰ ص ۳۹).
--------
بار دیگر طبری در رویدادهای سال ۲۸۴ قمری زمان معتضد بالله میگوید:
"روز چهارشنبه ... در بازارها و کویهای شهر بغداد جار زدند در نهیِ افروختن آتشِ شبِ نوروز و منع آبپاشیِ روز نوروز. و روز پنجشنبه نیز همین جار را زدند. و روز جمعه بر جانبِ شرقی مدینة السلام، بر درِ سعیدبن یسکین، رئیس پاسبانان، ندا دادند که امیرالمومنین برای مردم افروختن آتش و آبپاشی را آزاد کرده است. عامه مردمان آتش بیفروختند و آبپاشی کردند چندانکه بیرون از اندازه شد و آب بر پاسبانان پاشیدند."
(تاریخ طبری، ج ۱۰ ص ۵۳)
ممنوعیت آتش شب نوروز و آبپاشی در مصر قرن چهارم
ابن زولاق میگوید: در این سال یعنی سال 363 هحری، المعزُّ لدین الله [خلیفۀ مصر] افروختن آتش شبِ نوروز در کوچهها و پاشیدن آب در روز نوروز را ممنوع کرد.
و نیز گفت: «در سال 364 هجری، در روز نوروز آببازی نوروزی و آتش افروزی بسیار گشت و بازاریان چرخ میزدند؛ و فیل ساختند و با اسباب بازیهای خود به سوی قاهره بیرون آمدند. سه روز تمام بازی کردند و تزئینات و جواهرات را در بازارها به نمایش گذاشتند، سپس المعز لدین الله دستور داد که آشکارا جار زنند تا مردم آتش نیفروزند و آب نپاشند. گروهی را گرفتند و زندانی کردند؛ گروهی را گرفتند و بر پشتِ شتران [در شهر] گردانند.
(المقريزي، کتاب المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار، ج 2 ص 443).
آیین نوروز چنان بود که در شامگاه آخرین روز سال آتش نوروز به پا می کردند و بامدادان روز بعد با آبپاشی به پیشواز نوروز می رفتند:
شاعر عرب گوید:
ولمّا أتَى النَوروزُ يا غايةَ المُنى
وأنت على الإعراض والهَجر والصَدِّ
بعثتُ بنار الشوقِ ليلاً إلى الحَشَى
فنورزتُ صُبحاً بالدمُوعِ علىِ الخَدِّ
ای نهایت آرزوهای من! آنگاه که نوروز درآمد
تو بر شیوۀ روگردانی و هجرت و منع بودی.
آتش شوق را شبانه در درون برافروختم
بامدادان با اشکِ بر گونه، به نوروز برآمدم.
(مقریزی، الخطط، 2/ 443)
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
ممنوعیت آتش شب نوروز (چهارشنبه سوری)
توسط خلفای بنی عباس
در تاریخ هزار و چهارصد سالۀ ایران پس از اسلام، خلفای مسلمان در بغداد و قاهره، با جشنهای ایرانی از در مخالفت درآمدند و مردم را دچار منع و زجرهای بسیار کردند؛ اما آیینهای نوروزی هیچگاه از تب و تاب نیفتاد و در شرایط دشوار همچنان پای بر جای و پر رونق ماند. در برخی از گزارشهای تاریخی چنین آمده است:
ممنوعیت آتش شب نوروز در بغداد (سال ۲۸۲ -۲۸۴ هجری)
طبری در رخدادهای سال ۲۸۲ هجری مینویسد:
"فرمان نوروزی معتضدی: و در این سال [ 282 ق خلیفه المعتضد] مردمان [بغداد] را از کارهایی که در نوروز عجم انجام میدادند یعنی آبپاشی و افروختن آتش و مانند آن منع کرد".
(تاريخ الطبري - سنه اثنتين وثمانين ومائتين. ج ۱۰ ص ۳۹).
--------
بار دیگر طبری در رویدادهای سال ۲۸۴ قمری زمان معتضد بالله میگوید:
"روز چهارشنبه ... در بازارها و کویهای شهر بغداد جار زدند در نهیِ افروختن آتشِ شبِ نوروز و منع آبپاشیِ روز نوروز. و روز پنجشنبه نیز همین جار را زدند. و روز جمعه بر جانبِ شرقی مدینة السلام، بر درِ سعیدبن یسکین، رئیس پاسبانان، ندا دادند که امیرالمومنین برای مردم افروختن آتش و آبپاشی را آزاد کرده است. عامه مردمان آتش بیفروختند و آبپاشی کردند چندانکه بیرون از اندازه شد و آب بر پاسبانان پاشیدند."
(تاریخ طبری، ج ۱۰ ص ۵۳)
ممنوعیت آتش شب نوروز و آبپاشی در مصر قرن چهارم
ابن زولاق میگوید: در این سال یعنی سال 363 هحری، المعزُّ لدین الله [خلیفۀ مصر] افروختن آتش شبِ نوروز در کوچهها و پاشیدن آب در روز نوروز را ممنوع کرد.
و نیز گفت: «در سال 364 هجری، در روز نوروز آببازی نوروزی و آتش افروزی بسیار گشت و بازاریان چرخ میزدند؛ و فیل ساختند و با اسباب بازیهای خود به سوی قاهره بیرون آمدند. سه روز تمام بازی کردند و تزئینات و جواهرات را در بازارها به نمایش گذاشتند، سپس المعز لدین الله دستور داد که آشکارا جار زنند تا مردم آتش نیفروزند و آب نپاشند. گروهی را گرفتند و زندانی کردند؛ گروهی را گرفتند و بر پشتِ شتران [در شهر] گردانند.
(المقريزي، کتاب المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار، ج 2 ص 443).
آیین نوروز چنان بود که در شامگاه آخرین روز سال آتش نوروز به پا می کردند و بامدادان روز بعد با آبپاشی به پیشواز نوروز می رفتند:
شاعر عرب گوید:
ولمّا أتَى النَوروزُ يا غايةَ المُنى
وأنت على الإعراض والهَجر والصَدِّ
بعثتُ بنار الشوقِ ليلاً إلى الحَشَى
فنورزتُ صُبحاً بالدمُوعِ علىِ الخَدِّ
ای نهایت آرزوهای من! آنگاه که نوروز درآمد
تو بر شیوۀ روگردانی و هجرت و منع بودی.
آتش شوق را شبانه در درون برافروختم
بامدادان با اشکِ بر گونه، به نوروز برآمدم.
(مقریزی، الخطط، 2/ 443)
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
فَصاحت و عمود الشعر.pdf
1.1 MB
.
مقاله تازه:
فَصاحت و عمودالشعر
نظریههایی در برابر دگرگونی زبان و فرهنگ
نظریۀ فصاحت در عمل، نگاهبان سنت ادبی و نظم دری در برابر تغییرات ناشی از نوگرایی بوده است. هر جا در تاریخ شعر فارسی، رویارویی تندی میان سنت و نوگرایی روی داده، همواره یک طرف نزاع، هواداران فصاحت بودهاند:
- قرن 6 : تقابل رشید وطواط با تشبیهات خیالی ازرقی هروی (حدائق السحر، ص 42)
- قرن 10: تقابل شاعران هرات با طرز بابا فغانی شیرازی (عرفات العاشقین)
- قرن 11: تقابل منیرلاهوری با اسلوب استعاره در سبک هندی (کارنامۀ منیر لاهوری در نقد 4 شاعر: طالب آملی، عرفی، قدسی، زلالی)
- قرن 12: تقابل انجمن ادبی مشتاق با سبک هندی
- قرن 14: تقابل محمدتقی بهار با تقی رفعت و نوگرایان مشروطه
- قرن 14: رویارویی حمیدی شیرازی با نیمایوشیج و شعر نو
- قرن14: رویارویی شفیعی کدکنی با شعر سپید، شعر حجم، و زبانیت
رویکردهای پسانوگرایِ شعر فارسی امروز عمدتاً موضعی رویاروی فصاحت دارند؛ اساس کار خود را بر مواجهه با عمودالشعر استوار کردهاند و برای براندازی عمودالشعر و سنتهای ادبی فارسی چونان ماشین جنگی وارد عمل شدهاند. (نقل از متن مقاله)
@karvandparsi
مقاله تازه:
فَصاحت و عمودالشعر
نظریههایی در برابر دگرگونی زبان و فرهنگ
نظریۀ فصاحت در عمل، نگاهبان سنت ادبی و نظم دری در برابر تغییرات ناشی از نوگرایی بوده است. هر جا در تاریخ شعر فارسی، رویارویی تندی میان سنت و نوگرایی روی داده، همواره یک طرف نزاع، هواداران فصاحت بودهاند:
- قرن 6 : تقابل رشید وطواط با تشبیهات خیالی ازرقی هروی (حدائق السحر، ص 42)
- قرن 10: تقابل شاعران هرات با طرز بابا فغانی شیرازی (عرفات العاشقین)
- قرن 11: تقابل منیرلاهوری با اسلوب استعاره در سبک هندی (کارنامۀ منیر لاهوری در نقد 4 شاعر: طالب آملی، عرفی، قدسی، زلالی)
- قرن 12: تقابل انجمن ادبی مشتاق با سبک هندی
- قرن 14: تقابل محمدتقی بهار با تقی رفعت و نوگرایان مشروطه
- قرن 14: رویارویی حمیدی شیرازی با نیمایوشیج و شعر نو
- قرن14: رویارویی شفیعی کدکنی با شعر سپید، شعر حجم، و زبانیت
رویکردهای پسانوگرایِ شعر فارسی امروز عمدتاً موضعی رویاروی فصاحت دارند؛ اساس کار خود را بر مواجهه با عمودالشعر استوار کردهاند و برای براندازی عمودالشعر و سنتهای ادبی فارسی چونان ماشین جنگی وارد عمل شدهاند. (نقل از متن مقاله)
@karvandparsi
.
نوروز ۱۴۰۳ بر همگان خجسته باد
با نشاط و رامش و پیروزی و نیکاختری
همچنین نوروز صد نوروز دیگر برگذار
«امیر معزی»
پارهای از جشنهای باستانی ایران به دو دلیل با زیستمان پسامدرن کاملاً همخوان است:
۱. خاستگاه زمینی دارد و گردش طبیعی زمین است:
نوروز برابری روز و شب و آغاز جامهنوکردن زمین است و مهرگان آغاز جامهافکندن طبیعت. یلدا بلندترین تاریکی است و تیرگان داغترین روز سال.
این رخدادها برساخت ایدئولوژیها یا افسانهپردازان نیست، بلکه یک انتخاب از گردش طبیعی زمین است. همگان از هر کیش و کشوری میتوانند واقعیت آن را با حس خود بی نیاز به راز و رؤیا دریابند.
۲. بنیاد جشنهای پایدار ایرانی را شادی و سرور میسازد:
یسنا (جشن) یا آیین ستایش با سرود و شادی و ستودن روشنایی و پدیدههای ارجمند هستی انجام میگرفته.
اینک انسان دیجیتالیدۀ در حصار کدها و سیستمها بیش از همیشه نیازمند شادی و رهایی و بازگشت به طبیعت است.
بیایید گرامی بداریم آیینهای گیتیانه را و بستاییم جلوههای ناب هستی را، چرا که این همه «یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد».
پ.ن.
واژۀ جشن همان یسن yasna در زبان پارسی باستان است.
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandp
نوروز ۱۴۰۳ بر همگان خجسته باد
با نشاط و رامش و پیروزی و نیکاختری
همچنین نوروز صد نوروز دیگر برگذار
«امیر معزی»
پارهای از جشنهای باستانی ایران به دو دلیل با زیستمان پسامدرن کاملاً همخوان است:
۱. خاستگاه زمینی دارد و گردش طبیعی زمین است:
نوروز برابری روز و شب و آغاز جامهنوکردن زمین است و مهرگان آغاز جامهافکندن طبیعت. یلدا بلندترین تاریکی است و تیرگان داغترین روز سال.
این رخدادها برساخت ایدئولوژیها یا افسانهپردازان نیست، بلکه یک انتخاب از گردش طبیعی زمین است. همگان از هر کیش و کشوری میتوانند واقعیت آن را با حس خود بی نیاز به راز و رؤیا دریابند.
۲. بنیاد جشنهای پایدار ایرانی را شادی و سرور میسازد:
یسنا (جشن) یا آیین ستایش با سرود و شادی و ستودن روشنایی و پدیدههای ارجمند هستی انجام میگرفته.
اینک انسان دیجیتالیدۀ در حصار کدها و سیستمها بیش از همیشه نیازمند شادی و رهایی و بازگشت به طبیعت است.
بیایید گرامی بداریم آیینهای گیتیانه را و بستاییم جلوههای ناب هستی را، چرا که این همه «یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد».
پ.ن.
واژۀ جشن همان یسن yasna در زبان پارسی باستان است.
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandp
Audio
.
اا═.🍃.═══════╔
اندرشناخت شاملو
اا═══════.🍃.═╚
نشست چهلم (۴۲) تالار #مژده_کتاب
معرفی کتاب
بام بلند همچراغی. سعید پورعظیمی. تهران: فرهنگ نشر نو ۱۳۹۹ چاپ ۵. صص ۴۵۰
محمود فتوحی
@didgahenochannel
سخنرانیهای محمود فتوحی
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
#سخنرانی_فتوحی
@karvandparsi
.
اا═.🍃.═══════╔
اندرشناخت شاملو
اا═══════.🍃.═╚
نشست چهلم (۴۲) تالار #مژده_کتاب
معرفی کتاب
بام بلند همچراغی. سعید پورعظیمی. تهران: فرهنگ نشر نو ۱۳۹۹ چاپ ۵. صص ۴۵۰
محمود فتوحی
@didgahenochannel
سخنرانیهای محمود فتوحی
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
#سخنرانی_فتوحی
@karvandparsi
.
Forwarded from Mahmood Fotoohi
.
ا═.🍃.══════════ا
نام پنج انگشت در سه زبان
ا══════════.🍃.═ا
نام پنج انگشت را در سه زبان آرم به نظم
اندرین مقطوعه کامد بهتر از زرِّ سَبیک
اولین ابهام و پس سبابه ،وُسطی بعد از آن
خِنصِر و بِنصِر به تازی گفتمت دریاب نیک
در زبان پارسی شد نامشان بی گفتگو
شست و دشنامی، میانه همچو بنیام* و کلیک
باز در لفظ فرانسه پوس، و اندکس، آمده
بعد از آن مدیوس، و انولر، اری کولر، ولیک
ا═.🍃.══════════ا
قطعۀ دوم در همین معنی
ا══════════.🍃.═ا
نام پنج انگشت را در سه زبان آرم به نظم
تا بدانی قدرت طبع مرا ای هوشمند
اولین ابهام و پس سبابه پس وسطی بود
خنصر و بنصر به تازی بشنو از من بیگزند
در زبان پارسی شد نامشان بیگفتوگو
شست، و دشنامی، میانه، نیز بنیام، و کلند
نیز در لفظ فرانسه «پوس» و «اندکس» آمده
بعد از آن «مدیوس» و «انولر» «اری کولر» پسند
ادیب الممالک فراهانی، فرهنگ پارسی (منظوم)
.ـــــــــــــ
* بنیام: دهخدا در معنی بنصر از ناظم الاطباء نقل کرده است: «انگشت میانۀ انگشت کوچک و وُسطی، مؤنث آید و به فارسی دوم و بنیام گویند». (ناظم الاطباء).
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
.
ا═.🍃.══════════ا
نام پنج انگشت در سه زبان
ا══════════.🍃.═ا
نام پنج انگشت را در سه زبان آرم به نظم
اندرین مقطوعه کامد بهتر از زرِّ سَبیک
اولین ابهام و پس سبابه ،وُسطی بعد از آن
خِنصِر و بِنصِر به تازی گفتمت دریاب نیک
در زبان پارسی شد نامشان بی گفتگو
شست و دشنامی، میانه همچو بنیام* و کلیک
باز در لفظ فرانسه پوس، و اندکس، آمده
بعد از آن مدیوس، و انولر، اری کولر، ولیک
ا═.🍃.══════════ا
قطعۀ دوم در همین معنی
ا══════════.🍃.═ا
نام پنج انگشت را در سه زبان آرم به نظم
تا بدانی قدرت طبع مرا ای هوشمند
اولین ابهام و پس سبابه پس وسطی بود
خنصر و بنصر به تازی بشنو از من بیگزند
در زبان پارسی شد نامشان بیگفتوگو
شست، و دشنامی، میانه، نیز بنیام، و کلند
نیز در لفظ فرانسه «پوس» و «اندکس» آمده
بعد از آن «مدیوس» و «انولر» «اری کولر» پسند
ادیب الممالک فراهانی، فرهنگ پارسی (منظوم)
.ـــــــــــــ
* بنیام: دهخدا در معنی بنصر از ناظم الاطباء نقل کرده است: «انگشت میانۀ انگشت کوچک و وُسطی، مؤنث آید و به فارسی دوم و بنیام گویند». (ناظم الاطباء).
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
.
.
ا═.🍃.═════════ا
فتنه نادر بنشیند
چو تو در حال قیامی
ا═════════.🍃.═ا
از شورانگیزترین بنمایههای تغزلی که شیخ سعدی را برمیشوراند، لحظۀ برخاستن معشوق بلند قامت است که چونان قیامت به چشم عاشق میآید؛ او تأثر شدید خود از تماشای برخاستن معشوق بلند بالا را با "قیامت" و "فتنه " تصویر میکند:
بنشین یک نفس ای فتنه که برخاست قیامت
فتنه نادر بنشیند چو تو در حال قیامی
فتنه و قیامت دو رخداد پرمخاطره و خوفانگیز در فرهنگ اسلامی است. چرا سعدی به معشوق زیبارو و دوست داشتنی میگوید "فتنه"؟
فتنه در آثار سعدی به این معانی آمده است:
الف) آشوب/ عذاب/ اضطراب
سر کوی ماهرویان همه روز فتنه باشد
ز مُعربِدان و مستان و معاشران و رندان
ب) عامل فتنه/ سبب آشوب و عذاب
فتنهای بر بام باشد تا یکی
سر به دیوار سرایی می زند
ج) فتنه شدن بر چیزی: مفتون شدن،
فتنهام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر
قامتست آن یا قیامت عنبرست آن یا عبیر
اطلاق "فتنه " به زیبارویان از باب مجاز با علاقۀ سببیّت است؛ یعنی زن زیبا سبب فتنه و آشوب است. سعدی مُبدع این ایده نیست، زنان در منابع دینی، عموماً به «فتنه» تعبیر شدهاند و زن زیبا خصوصاً. اصطلاح "فتنة العَذاری" (فتنۀ زیبارویان) و "فتنة النساء" در احادیثی از قول پیامبر اسلام آمده است:
▪️ «لَا تجالسوا أَوْلَاد الْأَغْنِيَاء فَإِن فتنتهم أَشدُّ من فتْنَة العَذارَى » (الدیلمی، کتاب فردوس المأثور، العسقلاني، كتاب زهر الفردوس)
ونیز حدیثی ضعیف روایت شده است که:
▪️«اللهم إني أعوذُ بك من فتنةِ النِّساءِ ، وأعوذُ بك من عذابِ القبرِ». (البانی)
و در حدیثی دیگر
▪️«ما تَرَكْتُ بَعْدِي فِتْنَةً أضَرَّ علَى الرِّجالِ مِنَ النِّساءِ. (صحيح البخاري)
▪️«اتّقوا فتنة الدّنيا و فتنة النّساء فإنّ أوّل فتنة بني إسرائيل كانت من قبل النّساء» (الغزالی، احیاء العلوم)
نظر به روی زیبا، باعث فتنه است. فقیهان از آن با تعبیر "غائلۀ نظَر" هم یاد کردهاند. این فتنه از روابط فردی به مناسبات شهری میگراید و گاه به غائلة حاد سیاسی میانجامد.
سعدی گرچه همچون فقیهان زیبارویان را "فتنه" مینامد؛ اما از این نامیدن، وصفی مثبت و ستودنی اراده میکند. زیبای فتنهانگیز را میستاید، دلبستۀ آن است و بسیار ارج مینهدش. او نظر به روی زیبا را مذهب خویش، و خود را "مُفتیِ ملّت اصحابِ نظر " میداند. آنجا که سعدی، زیبایی، جمال، اعتدال، و کمال را "فتنه" تعبیر میکند با زبان گفتمان مسلط سخن میگوید؛ اما با ستودن آن فتنه، با وارونهسازی هنری دست به یک شالودهشکنی فرهنگی میزند. و چه خوش، خویشتن را نیز فتنۀ زمان میخواند:
من فتنه زمانم وان دوستان که داری
بی شک نگاه دارند از فتنۀ زمانت
ابیاتی از سعدی در وصف فتنه (معشوق) را با هم بخوانیم:
دی زمانی به تکلف بر سعدی بنشست
فتنه بنشست چو برخاست قیامت برخاست
آن فتنه که روی خوب دارد
هرجا که نشست خاست غوغا ...
دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست
از خانه برون آمد و بازار بیاراست
کیست آن فتنه که با تیر و کمان می گذرد
وان چه تیرست که در جوشن جان می گذرد
هر ساعتی این فتنه نوخاسته از جای
برخیزد و خلقی متحیر بنشاند
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
ا═.🍃.═════════ا
فتنه نادر بنشیند
چو تو در حال قیامی
ا═════════.🍃.═ا
از شورانگیزترین بنمایههای تغزلی که شیخ سعدی را برمیشوراند، لحظۀ برخاستن معشوق بلند قامت است که چونان قیامت به چشم عاشق میآید؛ او تأثر شدید خود از تماشای برخاستن معشوق بلند بالا را با "قیامت" و "فتنه " تصویر میکند:
بنشین یک نفس ای فتنه که برخاست قیامت
فتنه نادر بنشیند چو تو در حال قیامی
فتنه و قیامت دو رخداد پرمخاطره و خوفانگیز در فرهنگ اسلامی است. چرا سعدی به معشوق زیبارو و دوست داشتنی میگوید "فتنه"؟
فتنه در آثار سعدی به این معانی آمده است:
الف) آشوب/ عذاب/ اضطراب
سر کوی ماهرویان همه روز فتنه باشد
ز مُعربِدان و مستان و معاشران و رندان
ب) عامل فتنه/ سبب آشوب و عذاب
فتنهای بر بام باشد تا یکی
سر به دیوار سرایی می زند
ج) فتنه شدن بر چیزی: مفتون شدن،
فتنهام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر
قامتست آن یا قیامت عنبرست آن یا عبیر
اطلاق "فتنه " به زیبارویان از باب مجاز با علاقۀ سببیّت است؛ یعنی زن زیبا سبب فتنه و آشوب است. سعدی مُبدع این ایده نیست، زنان در منابع دینی، عموماً به «فتنه» تعبیر شدهاند و زن زیبا خصوصاً. اصطلاح "فتنة العَذاری" (فتنۀ زیبارویان) و "فتنة النساء" در احادیثی از قول پیامبر اسلام آمده است:
▪️ «لَا تجالسوا أَوْلَاد الْأَغْنِيَاء فَإِن فتنتهم أَشدُّ من فتْنَة العَذارَى » (الدیلمی، کتاب فردوس المأثور، العسقلاني، كتاب زهر الفردوس)
ونیز حدیثی ضعیف روایت شده است که:
▪️«اللهم إني أعوذُ بك من فتنةِ النِّساءِ ، وأعوذُ بك من عذابِ القبرِ». (البانی)
و در حدیثی دیگر
▪️«ما تَرَكْتُ بَعْدِي فِتْنَةً أضَرَّ علَى الرِّجالِ مِنَ النِّساءِ. (صحيح البخاري)
▪️«اتّقوا فتنة الدّنيا و فتنة النّساء فإنّ أوّل فتنة بني إسرائيل كانت من قبل النّساء» (الغزالی، احیاء العلوم)
نظر به روی زیبا، باعث فتنه است. فقیهان از آن با تعبیر "غائلۀ نظَر" هم یاد کردهاند. این فتنه از روابط فردی به مناسبات شهری میگراید و گاه به غائلة حاد سیاسی میانجامد.
سعدی گرچه همچون فقیهان زیبارویان را "فتنه" مینامد؛ اما از این نامیدن، وصفی مثبت و ستودنی اراده میکند. زیبای فتنهانگیز را میستاید، دلبستۀ آن است و بسیار ارج مینهدش. او نظر به روی زیبا را مذهب خویش، و خود را "مُفتیِ ملّت اصحابِ نظر " میداند. آنجا که سعدی، زیبایی، جمال، اعتدال، و کمال را "فتنه" تعبیر میکند با زبان گفتمان مسلط سخن میگوید؛ اما با ستودن آن فتنه، با وارونهسازی هنری دست به یک شالودهشکنی فرهنگی میزند. و چه خوش، خویشتن را نیز فتنۀ زمان میخواند:
من فتنه زمانم وان دوستان که داری
بی شک نگاه دارند از فتنۀ زمانت
ابیاتی از سعدی در وصف فتنه (معشوق) را با هم بخوانیم:
دی زمانی به تکلف بر سعدی بنشست
فتنه بنشست چو برخاست قیامت برخاست
آن فتنه که روی خوب دارد
هرجا که نشست خاست غوغا ...
دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست
از خانه برون آمد و بازار بیاراست
کیست آن فتنه که با تیر و کمان می گذرد
وان چه تیرست که در جوشن جان می گذرد
هر ساعتی این فتنه نوخاسته از جای
برخیزد و خلقی متحیر بنشاند
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
Roodaki-Anvar- 1352
Manouchehr Anvar
ا═.🍃.══════════ا
گزیدهای از شعرهای رودکی
ا══════════.🍃.═ا
با صدای منوچهر انور
پریخوانیِ پری زنگنه
موسیقیِ فریدون شهبازیان.
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
سال ۱۳۵۲
@AnSoo
گزیدهای از شعرهای رودکی
ا══════════.🍃.═ا
با صدای منوچهر انور
پریخوانیِ پری زنگنه
موسیقیِ فریدون شهبازیان.
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
سال ۱۳۵۲
@AnSoo
ا═.🍃.══════════ا
معلمیها توان کرد
غم نان اگر بگذارد.
ا══════════.🍃.═ا
آبان ۱۳۶۲ ساعتمزد شدم در مدرسه راهنمایی حصار نزدیک زادگاهم به مدت سه ماه. سال ۶۴ رسماً مستخدم آموزش و پرورش شدم در روستای ازغند.
سی و اند سال معلمی کردم از دبستان تا دانشگاه.
در سراسر این سالها ترس روان مرا از درون جویده است. ترس از سایهای که پشت در کلاس، گوش ایستاده باشد، از گوش خبرچینی که بد فهمیده و بد گزارش کرده باشد. بعدها از احتمال میکروفون در ساعت از کار افتادۀ کلاس، توی میز معلم، یا پشت قاب عکس بالای تخته سیاه. و بعدتر ترس از آیپی اینترنت و کامپیوتر اتاقم، و ترس از اینکه نازکتر از گل نوشته یا گفته باشم.
اگر شاگردی حقیقتی پرسیده بود، و جوابی از گریبان فکر سر بر میآورد همان سایهها میریختند توی مغزم و پای میگذاشتند روی گلوی رسالت معلمیام. کم کم از صدای پاهای خودم و از بوهایی که از دیگ ذهنم بلند میشد میترسیدم. ترس هر روز نیرو گرفته بود و شجاعت را در همان آستانۀ گزینش زنجیر کرده بود. هرچه سنوات خدمت بالاتر میرفت شایستۀ بزرگداشت بیشتری میشدم چون نجیبتر، شیرفهمتر و رامتر شده بودم.
دریغا از این سی سال!
معلمیها کرده بودمی غم نان اگر گذاشته بود؛ که هرگز نمیگذارد؛ نان را همواره سواره میبرند و پیادگان را به دور باش و کورباش میترسانند.
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
معلمیها توان کرد
غم نان اگر بگذارد.
ا══════════.🍃.═ا
آبان ۱۳۶۲ ساعتمزد شدم در مدرسه راهنمایی حصار نزدیک زادگاهم به مدت سه ماه. سال ۶۴ رسماً مستخدم آموزش و پرورش شدم در روستای ازغند.
سی و اند سال معلمی کردم از دبستان تا دانشگاه.
در سراسر این سالها ترس روان مرا از درون جویده است. ترس از سایهای که پشت در کلاس، گوش ایستاده باشد، از گوش خبرچینی که بد فهمیده و بد گزارش کرده باشد. بعدها از احتمال میکروفون در ساعت از کار افتادۀ کلاس، توی میز معلم، یا پشت قاب عکس بالای تخته سیاه. و بعدتر ترس از آیپی اینترنت و کامپیوتر اتاقم، و ترس از اینکه نازکتر از گل نوشته یا گفته باشم.
اگر شاگردی حقیقتی پرسیده بود، و جوابی از گریبان فکر سر بر میآورد همان سایهها میریختند توی مغزم و پای میگذاشتند روی گلوی رسالت معلمیام. کم کم از صدای پاهای خودم و از بوهایی که از دیگ ذهنم بلند میشد میترسیدم. ترس هر روز نیرو گرفته بود و شجاعت را در همان آستانۀ گزینش زنجیر کرده بود. هرچه سنوات خدمت بالاتر میرفت شایستۀ بزرگداشت بیشتری میشدم چون نجیبتر، شیرفهمتر و رامتر شده بودم.
دریغا از این سی سال!
معلمیها کرده بودمی غم نان اگر گذاشته بود؛ که هرگز نمیگذارد؛ نان را همواره سواره میبرند و پیادگان را به دور باش و کورباش میترسانند.
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
.
ا═.🍃.══════════ا
زبان پارسی، میهن است در درون ما
ا══════════.🍃.═ا
در عبارتهای «بلادِ پارسیگویان، زمین پارسیگویان، زاد و بوم پارسی» در آثار نویسندگان و شاعران بزرگ اندکی درنگ کنید :
و من در همه زمین پارسیگویان شهری نیکوتر و جامعتر و آبادانتر از اصفهان ندیدم (سفرنامه ناصر خسرو)
همینت بس فغانی در بلاد پارسیگویان
که عشقت عندلیب گلشن شیراز گردانید
(بابا فغانی شیرازی)
وگر پارسی باشدش زاد و بوم
به صنعاش مفرست و سقلاب و روم
(سعدی)
عبارت «زمین پارسیگویان»، برآیندِ گرهخوردگی دو زیستگاه وجودی در انسان ایرانی است: زمین و زبان.
احساس تعلق و عواطف "ریشهجویی" را هم زادگاه و زیستگاه در ما بر میانگیزد و هم زبان. برای این دو خاستگاه، دو استعارۀ خانۀ پدری و زبان مادری همواره بر زبان مردمان میرود. استعارهٔ نخست، بیانگر احساس تعلق به سرزمین است و دومین، بیانگر احساس زاد و زیست در زبان.
زبان به گفتۀ مارتین هَیدگر «خانه و اقامتگاه وجودی انسان است». صد البته که اقامتگاه زبانی برای آدمی، از زیستگاه زمینی درونیتر و پایدارتر است؛ چرا که، آدمی عارض بر زمین است اما جان و روان ما در زبانمان سرشته و بالیده است؛ من پارسیزبان هر جای زمین بروم زبانم را همراه خود میبرم و در هر کشوری که باشم همچنان مُقیم زبان مادری خویشم و شگفتا که این خانه در من مقیم است.
این دوبیت زبان حالِ «روندگان مقیم» در زبان میهنی است.
سعدی:
دوست نزدیکتر از من به من است
وینت مشکل که من از وی دورم
مولوی:
در دو چشم من نشین ای آن که از من منتری
تا قمر را وانمایم کز قمر روشنتری
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
ا═.🍃.══════════ا
زبان پارسی، میهن است در درون ما
ا══════════.🍃.═ا
در عبارتهای «بلادِ پارسیگویان، زمین پارسیگویان، زاد و بوم پارسی» در آثار نویسندگان و شاعران بزرگ اندکی درنگ کنید :
و من در همه زمین پارسیگویان شهری نیکوتر و جامعتر و آبادانتر از اصفهان ندیدم (سفرنامه ناصر خسرو)
همینت بس فغانی در بلاد پارسیگویان
که عشقت عندلیب گلشن شیراز گردانید
(بابا فغانی شیرازی)
وگر پارسی باشدش زاد و بوم
به صنعاش مفرست و سقلاب و روم
(سعدی)
عبارت «زمین پارسیگویان»، برآیندِ گرهخوردگی دو زیستگاه وجودی در انسان ایرانی است: زمین و زبان.
احساس تعلق و عواطف "ریشهجویی" را هم زادگاه و زیستگاه در ما بر میانگیزد و هم زبان. برای این دو خاستگاه، دو استعارۀ خانۀ پدری و زبان مادری همواره بر زبان مردمان میرود. استعارهٔ نخست، بیانگر احساس تعلق به سرزمین است و دومین، بیانگر احساس زاد و زیست در زبان.
زبان به گفتۀ مارتین هَیدگر «خانه و اقامتگاه وجودی انسان است». صد البته که اقامتگاه زبانی برای آدمی، از زیستگاه زمینی درونیتر و پایدارتر است؛ چرا که، آدمی عارض بر زمین است اما جان و روان ما در زبانمان سرشته و بالیده است؛ من پارسیزبان هر جای زمین بروم زبانم را همراه خود میبرم و در هر کشوری که باشم همچنان مُقیم زبان مادری خویشم و شگفتا که این خانه در من مقیم است.
این دوبیت زبان حالِ «روندگان مقیم» در زبان میهنی است.
سعدی:
دوست نزدیکتر از من به من است
وینت مشکل که من از وی دورم
مولوی:
در دو چشم من نشین ای آن که از من منتری
تا قمر را وانمایم کز قمر روشنتری
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi